6%

4 فصل پنجم : عموها و عمه هاى قمر بنى هاشم عليه السلام

ديدار عليا مخدره زينب سلام الله عليه با مادرش فاطمه زهرا سلام الله عليه در خواب

در طرز المذهب ، از بحر المصائب نقل مى كند كه : روزى حضرت عليا مخدره زينب سلام الله عليه نزد حضرت سجاد عليه السلام آمد. چون چشمش به آن مخدره افتاد، فرمود: اى عمه ديشب در عالم رؤ يا چه ديدى ، و از مادرت فاطمه سلام الله عليه چه شنيدى ؟ آن مخدره عرض كرد: تو از تمامى علوم آگاهى آن حضرت فرمود: چنين است ، و مقام ولايت همين است ؛ اما من مى خواهم از زبان تو بشنوم و مصيبت پدرم بنالم .

عرض كرد: اى فروغ ديده بازماندگان ، چو چشمم قدرى آشنا به خواب شد، مادرم زهرا را با جامه سياه و موى پريشان ديدم كه روى و موى خود را با خون برادرم رنگين ساخته است چون اين حال بديدم خويشتن را بر پاى مباركش بيافكندم و صدا به گريه و زارى بلند كردم و سر آن حال پر ملال را از وى بپرسيدم .

فرمود: دخترم ، زينب من اگر چه در ظاهر با شما نبودم ، ليكن در باطن با شما بودم و از شما جدا نبودم مگر به خاطر ندارى عصر روز تاسوعا، كه برادرت را از خواب برانگيختى ، برادرت بعد از مكالمات بسيار به گفت : به جد و پدر و مادر و برادرم آمده بودند، چون بر مى گشتند مادرم وعده وصول از من بگرفت ؟! اى زينب ، مگر فراموش ‍ كردى شب عاشورا را كه ناله و احسيناه ! و احسيناه ! از من بلند شد و تو با ام كلثوم مى گفتى كه صداى مادرم را مى شنوم ؟! آرى من در آن شب ، با هزار رنج و تعب ، در اطراف خيمه ها مى گرديدم و ناله و فرياد مى زدم و از اينروى بود كه برادرت حسين به تو گفت : اى خواهر، مگر صداى مادرم را نمى شنوى ؟

اى زينب ؟ مگر در وداع باز پسين فرزندم حسين و روان شدن او سوى ميدان ، من همى خاك مصيبت بر سر نمى كردم ؟ اى زينب ، چه بگويم از آن هنگام كه شمر خنجر بر حنجر فرزندم حسين نهاد، و من سرش را در دامن داشتم و حيران و نگران بودم كه سر فرزندم حسين را نوك سنان برآوردند. اى زينب ، اى دختر جان من ، چه گويم از آن وقت كه لشگر از قتلگاه به سوى خيمه گاه روى نهادند و شعله نار به گنبد دوار بر آوردند.

اى دختر محنت رسيده ، من همانا در نظاره بودم كه مردم كوفه با آن آشوب و همهمه و ولوله خيمه ها را غارت مى كردند و آتش در آنها زدند و جامه هاى شما را به يغما بردند و عابد بيمار از بستر به زمين افكندند و آهنگ قتلش نمودند و تو، نالان و گريان ، ايشان را از اين كار باز مى داشتى نيز هنگامى كه شما را از قتلگاه عبور مى دادند تمامى آن احوال را مى ديدم و آن چهار خطاب تو به جد و پدر و مادرت و برادرت را استماع مى نمودم و اشك را از ديده مى باريدم و آه جانسوز از دل پر درد بر مى كشيدم اى دختر جان من ، اين خون حسين است كه بر گيسوان من است ، و من در همه جا با شما همراه بودم ، خصوصا هنگام ورود به شام و مجلس يزيد خون آشام و رفتار و گفتار آن نابكار بدفرجام .

عليا مخدره زينب سلام الله عليه مى فرمايد عرض كردم : اى مادر، از چه روى اين خون را از موى و روى خويش پاك نمى فرمايى ؟ فرمود: اى روشنى ديده ، بايد با اين موى پر خون را در حضرت قادر بيچون به شكايت برم و داد و خود را از ستمكاران و كشندگان فرزندم باز جويم ، و عزاداران و گنهكاران امت پدرم را شفاعت بنمايم و ترا وصيت مى كنم كه سلام مرا به فرزند بيمارم ، سيد سجاد، برسانى و بگويى به شيعيان ما اعلام كند كه در عزادارى و زيارت فرزندم حسين كوتاهى نكنند و آن را سهل نشمارند كه موجب ندامت آنها در قيامت خواهد بود.

امام زمان عليه السلام در مصيبت عمه اش ، حضرت زينب سلام الله عليه ، خون مىگريد حاج ملا سلطانعلى ، روضه خوان تبريزى كه از جمله عباد و زهاد بوده ، گويد: در خواب مشرف به محضر والاى امام زمان عليه السلام شدم ، عرض كردم :

مولانا! آنچه در زيارت ناحيه مقدسه ذكر شده است كه مى فرمايد: فلا ندبنك صباحا و مساء و لا بكين عليك بدل الدموع دما صحيح است ؟

فرمود: بلى .

عرض كردم : آن مصيبتى كه در سوگ آن به جاى اشك ، خون گريه مى كنيد كدام است ؟ آيا مصيبت على اكبر عليه السلام است ؟

فرمود: نه ! اگر على اكبر زنده بود او هم در اين مصيبت خون گريه مى كرد!

گفتم : آيا مقصود مصيبت حضرت عباس عليه السلام است ؟

فرمودند: نه ! بلكه اگر عباس هم در حيات بود او نيز در اين مصيبت خون گريه مى كرد.

گفتم : لابد مصيبت حضرت سيد الشهداء عليه السلام است ؟

فرمودند: نه ! حضرت سيد الشهداء هم اگر در حيات بود، در اين مصيبت خون گريه مى كرد.

پرسيدم پس كدام مصيبت است ؟

فرمود: آن مصيبت اسيرى زينب سلام الله عليه است (١٥٧)

سفارش و توسل

آيت الله حاج ميرزا احمد سيبويه ، ساكن تهران ، از آقاى شيخ حسين سامرايى كه از اتقياى اهل منبر در عراق بودند، نقل كردند:

در ايامى كه در سامرا مشرف بودم روز جمعه اى طرف عصر به سرداب مقدس رفتم ديدم غير از من احدى نيست حالى پيدا كرده و متوجه مقام صاحب الاءمر - صلوات الله عليه - شدم در آن حال صدايى از پشت سر شنيدم كه به فارسى فرمود: به شيعيان و دوستان بگوييد كه خدا را به حق عمه ام حضرت زينب سلام الله عليه قسم دهند كه فرج مرا نزديك گرداند. (١٥٨)

وفات عليا مخدره زينب سلام الله عليه

در بحرالمصائب گويد: حضرت زينب سلام الله عليه بعد از واقعه كربلا در شام و رنج و محنت ايام ، چندان بگريست كه قدش خميده و گيسوانش سفيد گرديد؛ دائم الحزن بزيست تا رخت به ديگر سراى كشيد.

نيز گويد: عليا مخدره ام كلثوم ، بعد از چهار ماه از ورود اهل بيت به مدينه طيبه ، از اين سراى پر ملال به رحمت خداوند لا يزال پيوست وقتى هشتاد روز از وفات ام كلثوم بگذشت ، شبى عليا مخدره زينب مادرش را در خواب ديد و چون بيدار شد بسيار بگريست و بر سر و صورت خويش بزد تا از هوش برفت زمانى كه آمدند و آن مخدره را حركت دادند، ديدند روح مقدس او به شاخسار جنان پرواز كرده است .

اين وقت آل رسول و ذريه بتول ، در ماتم آن مخدره به زارى در آمدند و چنانكه گويى اندوه عاشورا و آشوب قيامت برپا شد .و اى واقعه جانگداز، در دهم رمضان (يا چهاردهم رجب بنا بر قول عبيدلى نسابه متوفى در سنه ٢٧٧ در كتاب اخبار زينبيات ) از سال ٦٢ هجرى روى داد. وفات اين مخدره در سنه ٦٢ مورد اتفاق همگان است ، ولى در تاريخ روز وفات وى بين مورخان اختلاف وجود دارد، و گذشته بر دو قولى كه ذكر شد، بعضى نيز وفات او را در شب يكشنبه پنجم ماه رجب دانسته اند، و الله اعلم بحقائق الامور.

فرزندان عليا مخدره زينب سلام الله عليه

سبط ابن جورى در تذكرة الخواص گويد: عبد الله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است : از آن جمله على و عون الاءكبر و محمد و عباس و ام كلثوم مى باشند كه مادر آنان حضرت زينب بنت على بن ابى طالب عليه السلام از بطن فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است .

ابن قتيبه نيز در كتاب المعارف ، جعفر الاءكبر را از بطن عليا مخدره زينب مى شمارد.

مؤ لف عمدة الطالب گويد: زينب كبرى دختر على عليه السلام است كه كنيت او ام الحسن بوده و از مادرش فاطمه زهرا سلام الله عليه نقل روايت مى كند. وى به حباله نكاح پسر عمش ، عبدالله جعفربن ابى طالب ، در آمد و على و عون و عباس و غير هم از وى پديد آمد.

در اعلام الورى مى خوانيم كه : زينب كبرى به سراى عبدالله بن جعفربن ابى طالب عليه السلام رفت و على و جعفر و عون الاءكبر و ام كلثوم از آن حضرت متولد گرديد.

وى از مادرش روايت مى كند.

شبلنجى در نور الاءبصار گويد: زينب را از عبدالله جعفر چهار پسر و يك دختر بوده است .

نيز گويد: ذريه آن مخدره تا كنون در كمال عدت و كثرت در امصار و بلاد اسباب شرف و بركت هستند. و در ناسخ آمده است : عون بن عبدالله و برادرش محمد، كه مادر آنها عليا مخدره زينب است ، در زمين كربلا به درجه رفيع شهادت رسيدند.

محل دفن زينب سلام الله عليه

راجع به محل دفن حضرت زينب سلام الله عليه سه نظر وجود دارد:

١- مدينه منوره ، در كنار قبور خاندان اهل بيت عصمت و طهارت يعنى بقيع .

٢- قاهره مصر؛

٣- مقام معروف و مشهور در قريه (راويه ) واقع در منطقه غوطه دمشق .

قول اول ، ظاهرا هيچ مدركى بجز حدس و تخمين ندارد، و مبتنى بر اين نظريه احتمالى است كه چون حضرت زينب سلام الله عليه پس از حادثه كربلا به مدينه مراجعت كرده است ، چنانچه رويداد تازه اى پيش نيامده باشد، به طور طبيعى در مدينه از دنيا رحلت كرده و نيز به طور طبيعى در بقيع آرامگاه خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله دفن شده است !

در مورد قول دوم نيز، كه مصر باشد، مدرك درستى در دست نيست براى توضيح و تحقيق بيشتر، مراجعه شود به كتاب شريف مراقد اهل بيت در شام تاءليف حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد احمد فهرى ، امام جمعه محترم دمشق .

باتضعيف اقوال فوق ، اعتبار قول سوم ثابت مى شود قبر حضرت زينب را در قريه راويه از منطقه غوطه ، شام ، واقع در هفت كيلومترى جنوب دمشق ، مى داند.

در آنجا بارگاه و مرقد بسيار با شكوهى با نام حضرت زينب سلام الله عليه دختر امير المؤ منين عليه السلام وجود دارد كه همواره مزار دوستان اهل بيت شيعيان و حتى غير شيعيان بوده است آنچه از تاريخ به دست مى آيد قدمت بسيار بناى اين مزار است كه حتى در قرن دوم نيز موجود بوده است ، زيرا بانوى بزرگوار، سيده نفيسه ، همسر اسحاق ماءتمن فرزند امام جعفر صادق عليه السلام ، به زيارت اين مرقد مطهر آمده است (١٥٩)

٢- ام كلثوم سلام الله عليه

ام كلثوم ، بنت فاطمه الزهراء عليه السلام ، خواهر ديگر حضرت عباس عليه السلام از بطن دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد، كه ابن عبدالبر در استيعاب او را نام برده ، و سبط بن جوزى نيز در تذكرة الخواص گويد: حضرت فاطمه سلام الله عليه را فرزندانى به اين ترتيب بوده است : حضرت امام حسن عليه السلام ، حضرت امام حسين عليه السلام ، زينب سلام الله عليه ، ام كلثوم سلام الله عليه .

علامه خبير، سيد محسن امين عاملى ، در اعيان الشيعه از وى نام برده ، و در پايان شرح حال او گويد: او را به حباله نكاح عون بن جعفر طيار رضى الله عنه در آوردند. (١٦٠)

روايت شده است كه چون حضرت سيدة النساء، فاطمه الزهراءسلام الله عليه دنيا را وداع گفت ، حضرت ام كلثوم برقعى به صورت انداخته و عبايى بر سر كشيد كه دامن آن به روى زمين مى كشيد و با ناله جانسوز پياپى مى گفت : يا ابتاه ، يا رسول الله ، الان مصيبت و سختى پنهان شدن تو در نظر ما آشكار گرديد و اين فراقى است كه هرگز لقايى بعد از آن نخواهد بود.

دو شيخ بزرگوار، مفيد و طوسى ، در امالى خويش آورده اند كه : انه لما ضرب اميرالمؤ منين عليه السلام احتمل فادخل داره فقعدت لبابة عند راءسه و جلست ام كلثوم عند رجليه فقتح عينيه فنظر اليها فقال الرفيق الاءعلى خير مستقر و اءحسن مقيلا فنادت ام كلثوم وا ابتاه ثم جاءت الى عبد الرحمن بن ملجم و قالت : يا عدو الله انى لاءرجو اءن لايكون عليه باءس قال : فاءراك لها تبكين عليه و الله و لقد ضربته لو قسمت بين اءهل الكوفه لاءهلكتهم .

يعنى هنگامى كه ابن ملجم ملعون ضربت بر فرق امير المؤ منين زد آن حضرت را به سوى خانه حمل دادند، لبابه بالاى سر آن حضرت و ام كلثوم نزديك قدمهاى آن حضرت نشستند. حضرت در اين وقت ديدگان حق بين خود را گشود و به جانب ام كلثوم نظرى افكند و فرمود: اكنون به سوى خداوند مهربان سفر مى كنم كه بهترين مقام و نيكوترين منزل است ناله ام كلثوم به وا ابتاه بلند شد، سپس به نزد ابن ملجم آمد و فرمود: اى دشمن خدا، كشتى امير المؤ منين را؟! آن ملعون گفت : من امير المؤ منين را نكشتم ، بلكه پدر ترا كشتم ! آن مخدره فرمود: اميدوارم كه بر پدرم از اين ضربت باكى نباشد، آن ملعون گفت : (گويا) مى بينم كه بر مرگ ناله و گريه مى كنى ، زيرا به خدا قسم ، ضربتى بر او زدم كه اگر آن را بر همه اهل كوفه قسمت كنند همه را هلاك خواهد كرد!