حسين بن محمد نوفلي مي گويد: چون امام رضاعليهالسلام به طوس آمد پس بسيار مشتاق به پسر خود امام جوادعليهالسلام بود، پس پيش مأمون رفت و فرمود: «من مي خواهم دارو بخورم و به چشمه ي آب گرم بروم، از تو درخواست مي كنم كه هفت روز مرا معاف كني و رسولان تو پيش من نيايند.»
مأمون گفت: «به روي چشمم! اگر چه دوري تو براي من سخت است ولي قبول مي كنم.»
پس امام رضاعليهالسلام با خيمه و حشم و خدمت خود بطرف چشمه روان شد و چون آن حضرت آنجا فرود آمد، به خواص خود فرمود: «هيچ كس بيرون نشود و گرد چشمه نگردد.»
بعد به هفت خادم خود دستور فرمود كه بر درب خيمه باشند و نگذارند كه هيچ كس وارد شود.
آن گاه با طي الارض به مدينه تشريف برد و در منزل والي مدينه قيم شد، سپس از آنجا به مكه رفت و از آنجا به طوس برگشت.
مأمون ملعون چون روز هفتم شد نزد آن حضرت آمد و ايشان را به لشكرگاه برد. آنگاه نامه ي عبدالله بن عبدالله الهاشمي (والي مدينه) رسيد كه: «علي بن موسيعليهالسلام به نزد ما آمد و آنگاه به طرف مكه رفت و من خواستم كه اميرالمؤمنين را خبردار نمايم.»
از داود (والي مكه) نيز نامه اي رسيد كه: «علي بن موسيعليهالسلام در مكه مقيم است و آن ساعت كه به اينجا رسيد من خبر او را رساندم.»(۷)