نتيجه و پيآمد قطعى، اين بود كه شيعه و تشيّع از اين گرداب بسيار سخت، با جلوه اى بيشتر و درخششى خيره كننده تر، و استوارى و ثبات سخت تر، به درآمد و تمامى تهديد ها و سركشى ها را پشت سر گذاشت.
ولى چيزى كه در اينجا شايان توجه است اين است كه هر چند در زمينه فكرى نتيجه اين بود، ولى اين نتيجه آنچنان قاطع و تمام كننده نبود كه به تصفيه همه جانبه و كامل عقائد و افكار مخالف بيانجامد.
زيرا- چنانچه پيشتر اشارت رفت- آن افكار و عقائد، ساخته و پرداخته حكومت بود و مورد حمايت حكّام.
امّا جاى ترديد نيست كه اين پيروزى در زمينه عقيدتى و فكرى، توانست در برابر شايستگى و توان خطوط گوناگون ديگر، در ارائه راه حل هاى ريشه اى و اساسى براى مشكلات عمومى، علامت سؤال بزرگى بگذارد. هر چند پيروان آن خطوطى، براى كتمان حقائق، قادر بودند هوچى گرى كنند و هياهو راه بياندازند و طبل و شيپور به صدا درآورند، و آنگاه با تحقير و تزوير و بدنام كردن اين و آن، حقيقت را بپوشانند.
فقهأ گفتند: ما از ابى جعفر و ابى عبداََعليهماالسلام روايت شده ايم كه: بعد از حسن و حسينعليهماالسلام ، امامت در دو برادر جمع نمى شود، پس اين امام ما نيست. عبداََ آمد و در صدر مجلس نشست.
مردى گفت: خدايت عزيز بدارد، چه مى گوئى در مورد مردى كه با ماده الاغى درآميخته؟ عبداََ گفت: دستش قطع شده، بر او حدّ جارى مى شود و به مدّت يك سال تبعيد مى گردد.
ديگرى برخاست و گفت: چه مى گويى درباره مردى كه به تعداد ستارگان آسمان همسرش را طلاق داده است؟.
عبداََ گفت: همسرش از او جدا مى شود همچون جدائى برج جوزا و عقاب تيز بال از زمين.
پس ما از جرأت و جسارت او در خطاگويى متحيّر گشتيم، در اين هنگام ابو جعفرعليهالسلام وارد گشت و او را هشت سال سنّ بود، در مقابل او از جا برخاستيم. او بر مردم سلام كرد و عبداََ بن موسى از جاى خود برخاست و ابو جعفرعليهالسلام در صدر مجلس نشست، سپس گفت: بپرسيد خدايتان رحمت كند.
پس مرد اوّلى برخاست و گفت: خدايت اصلاح كند چه مى گوئى در مورد مردى كه با ماده الاغى درآميخته؟ ابو جعفر گفت: آن مرد به كمتر از حدّ شلاق زده مى شود و قيمت الاغ از او گرفته مى شود و سوار شدن بر آن الاغ و نيز بچه آن حرام مى شود و آن حيوان در بيابان رها مى شود تا بميرد يا درنده اى آن را بخورد.
سپس بعد از سخنى فرمود: اى مرد، اگر مردى قبر زنى را بشكافد، كفنش را بدزدد و به او تجاوز كند دستش به خاطر سرقت قطع مى شود و به جهت زنا حدّ زنا مى خورد و اگر عزب باشد تبعيد مى شود ولى اگر زن داشته باشد كشته يا سنگسار مى گردد.
پس مرد دوّمى برخاست و گفت: يابن رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم چه مى گويى در مورد مردى كه زن خود را به تعداد ستارگان آسمان طلاق داده است؟ فرمود: قرآن مى خوانى؟ گفت: بلى.
فرمود: سوره طلاق را بخوان تا:( وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ) . اى مرد، طلاق جز با پنج شرط حاصل نمى شود: شهادت دو شاهد عادل، وقوع طلاق در حالت پاكى از عادت ماهيانه، عدم وقوع آميزش در آن پاكى، وقوع طلاق به قصد جدّى.
آنگاه بعد از سخنى فرمود: اى مرد آيا در قرآن عدد ستارگان آسمان را مى بينى؟ گفت: نه... تا آخر روايت.