در باره حکم قتل مرتد فطری در اسلام، این شبهه پیش می آید که این حکم چگونه با آزادی در انتخاب دین - که مورد عنایت اسلام است - قابل جمع می باشد؟
در این فصل به تبیین مسئله ارتداد و عدم تقابل آن با آزادی می پردازیم.
واژه «ارتداد» و مشتقات آن معمولاً به معانی نزدیک به هم ترجمه شده اند که به بعضی از آن ها اشاره می شود:
راغب اصفهانی می نویسد:
اَلْاِرْتِداد و الرَّدَّة الرُّجوع فِی الطَّرِیقِ الَّذِی جآءَ منه لکِن الرَّدَّة تَخْتَصُّ بِالْکُفر و الارتداد یستَعمل فیه و فی غیره؛ (503) کلمه ارتداد و ردّه به معنای برگشت به همان راهی است که از آن آمده، ولی واژه «ردّه» به برگشت به کفر اختصاص پیدا کرده، امّا کلمه «ارتداد» هم در برگشت به کفر و هم غیر آن استعمال می شود.
در مقاییس اللغة نیز آمده است: «ارتداد به معنای رجوع و بازگشت است و مرتد را بدان جهت مرتد می گویند که به کفر [باز گشته است». (504)
در قرآن واژه «ارتداد و مرتد» بارها به معنای لغوی آن به کار رفته است، مانند: «فارْتَدَّا عَلَی آثارِهِما قَصَصاً؛ (505) و از همان راه که آمده بودند بازگشتند،».
عبارت های فقهای شیعه و سنی در تعریف ارتداد و مرتد، بسیار نزدیک به هم است که در اینجا از هر کدام یک نمونه نقل می کنیم:
علامه حلی در باره ارتداد می نویسد: «هو (ای الارتداد) قطع الاسلام من مکلّف؛ (506) ارتداد بریدن مکلف (جدا شدن) از اسلام است». فرقه های مختلف اهل سنت نیز شبیه همین تعابیر را دارند، برای مثال مالکی ها در این مورد گفته اند: «الرَّدَّة کُفر المُسلم؛ (507) ارتداد کافر شدن مسلمان است».
یکی از محققان در این موضوع به دو نکته اشاره می کند:
1- به صرف خروج از اسلام و دست کشیدن از آن ارتداد صدق می کند و به عامل آن مرتد می گویند؛
2- ارتداد نوع خاصی از کفر می باشد و آن کفر بعد از اسلام است. (508)
فقها اسباب ذیل را برای ارتداد ذکر کرده اند:
1. گفتار کفرآمیز (چه از روی عناد و دشمنی باشد و چه جهت استهزا و مسخره کردن و چه از روی اعتقاد)؛
2. اعمال و کردار کفرآمیز (مثل پاره کردن قرآن و یا در محل کثیف پرتاب کردن آن به قصد اهانت)؛
3. انکار قلبی یا نیت خروج از اسلام؛
4. شک و تردید در اسلام یا در اصلی از اصول اسلام یا فرعی از فروع ضروری آن. (509)
وهبة زُحَیلی نیز پس از بررسی اقوال علما در این خصوص، آرای آن ها را این گونه جمع می کند:
الرجوع عن دین الإسلام إلی الکفر سوآء بالنیة أو بالفعل المُکَّفَر أَو بالقَول سَوآءٌ صَدَرَت ذلِک استهزآءً أو عناداً أو إعتقاداً؛ (510) ارتداد برگشت از اسلام به سوی کفر با نیت یا عمل کفرآمیز یا قول است، چه گفتار او از روی استهزا و مسخره کردن باشد و چه از برای دشمنی و چه برآمده از اعتقاد.
شایان ذکر است که حصول ارتداد به صرف انکار قلبی یا عارض شدن شک بر انسان در یکی از اصول اعتقادی یا فرعی از فروع ضروری دین، قابل خدشه است، زیرا اگر فردی بدون اختیار آن ها را از دست دهد، نمی توان او را مجازات کرد و از قرآن هم استفاده می شود که به صرف گفتن شهادتین مسلمان بودن محقق می شود: «قالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلکِن قُولُوا أَسْلَمْنا». (511)
بعلاوه سیره معصومین عليهمالسلام نشان می دهد افرادی که در مسائل اعتقادی دچار تردید می شدند از آن حضرت سؤال می کردند و ایشان بدون اعتراض و به گرمی آنان را می پذیرفتند و پاسخ می دادند. اصلاً شک باعث می شود انسان بیشتر تحقیق کند و در نتیجه به عقایدش استحکام بخشد.
نکته قابل توجه این که بین فقها در خصوص شرایط تحقق ارتداد، اتفاق و اجماع وجود ندارد، اما همین مقدار که روشن شود، دیگر مسئله از حیث حقوقی مشکلی نخواهد داشت.
با بررسی آثار فقهای شیعه به نظر می رسد اولین کسی که با صراحت از نظریه رسمی فقهای شیعه در مورد شرایط ارتداد عدول کرده، فاضل هندی، مؤلف کتاب کشف اللثام است. ایشان علاوه بر شرط مسلمان بودن پدر یا مادر هنگام انعقاد نطفه یا تولد، شرط قبول و اقرار به اسلام پس از بلوغ را نیز اضافه کرده است. او می گوید:
والمُراد به (مرتد فطری) مَن لَمْ یحکم بِکُفرِه قط لِاسْلام اَبَوَیه أو إِحْداهما حین وُلِد وَصْفُه الاسلام حین بلغ؛ مقصود از مرتد فطری کسی است که هرگز حکم به کفر او نشده باشد، به خاطر مسلمان بودن پدر و مادرش یا یکی از آن دو در هنگام تولد و همچنین اتصاف به اسلام هنگامی که بالغ گردید. (512)
محمّد حسن نجفی نیز در جواهر الکلام نظریه فاضل هندی را پذیرفته و با ذکر دلایلی آن را تقویت کرده است. ایشان پس از ذکر عبارت کشف اللثام می نویسد:
بل اعتبارُ وَصفِ الإسلام لَو بَلَغَ، فلو بلغ کافِراً لَم یکُن مُرتداً عن فِطْرَةٍ؛ (513) پس کسی که بالغ شود در حالی که کافر است (یعنی اقرار به اسلام نکند) مرتد نیست، و غیر بالغ نیز اطلاق مرتد فطری بر او نمی شود.
ایشان شرط قبول اسلام پس از بلوغ را از کلماتی مثل «رجل» و «مسلم» برگرفته است که این الفاظ در روایات بر شخص غیربالغ اطلاق نمی گردد.
حتی ایشان به نظر مسالک و قواعد هم اشاره کرده اند که ادعای نفی خلاف در مسئله را دارند: «وهُو مَعَ انَّه مناف لحقیقة المرتد لغة لیس فی حضرنا من النصوص دلالة حتی الاطلاق». (514) جالب است صاحب جواهر، از فقهای بزرگ شیعه، می گوید: کسی که در حالت بلوغ اسلامش اثبات نشده باشد، حقیقتاً مرتد گفته نمی شود و این حرف صحیحی است، برای آن که قبل از بلوغ حکمی بر او ثابت نبوده است تا برگشت بر آن صدق کند.
به غیر از فاضل هندی و صاحب جواهر، امام خمینی قدسسره در دو جای تحریر الوسیله این مطلب را اظهار می کند. ایشان در تعریف مرتد فطری و ملی می نویسند:
والمُرتد وهو مَن خَرَجَ عن الاسلام واخْتارَ الکُفر علی قِسمَین فطری وملّی والاوَّل مَن کان احد اَبویه مسلماً حال انْعقادِ نُطفَتِه ثُمَّ اَظَهَرَ بَعد بُلوغه ثُمَّ خَرَجَ عنه؛ (515) مرتد (و او کسی است که از اسلام خارج گردیده و کفر را اختیار نموده) بر دو قسم است: فطری و ملی. اولی (فطری) کسی است که پدر و یا مادرش در حال انعقاد نطفه او مسلمان باشند سپس اظهار اسلام کند، [ولی] بعد از بلوغش از اسلام خارج گردد.
پس اگر بعد از بلوغ شهادتین را نگفت مرتد نیست؛ مرتد آن است که مدتی مسلمان باشد، بعد از این برگردد. وقتی به سن قانونی رسید و اقرار به اسلام کرد، باید بداند که یکی از احکام گفتن شهادتین آن است که دیگر نمی تواند برگردد.
علاوه بر مسلمان بودن والدین یا یکی از آن دو و بالغ شدن، التزام عملی به احکام دین نیز شرط سوم ارتداد است.
عمل به اعتقادات اسلامی از شرایط مسلمان بودن است. اگر کسی به عقیده و زبان اسلام را قبول کرد، ولی عملی موافق آن انجام نداد ممکن است بگوییم مرتد نیست. وقتی کسی اعتقادی داشت از دو راه می توان صدق آن را تشخیص داد: 1- زبان؛ 2- عمل. با توجه به این که خطای زبان زیاد است باید در عمل روزمره برای ما ثابت شود، اگر اعتراف کرد ولی اصلاً نماز نخواند یا روزه نگرفت و عملاً التزام خود را به دین نشان نداد معلوم می شود از ابتدا اعتقادش نادرست بوده و به اسلام نگرویده است.
پس از بیان مقدمه طولانی در مورد ارتداد، حال سؤال ابتدای فصل را برای بیان پاسخ دوباره مطرح می کنم: آزادی عقیده با ارتداد چگونه قابل جمع است؟
1. پاسخ درون دینی
در پاسخ به این سؤال، نوع دین داران در طول تاریخ پاسخ زیر می دهند:
می دانیم که اسلام آزادی را پذیرفته است و بر فرض مسئله حکم مرتد را هم نمی دانیم که چگونه با آزادی قابل جمع است. به هر حال جواب دارد، لازم نیست که ما بدانیم چگونه قابل جمع است، علم و دین با هم شباهت هایی دارند؛ یکی این است که در علم هم یک سری حرف های بی دلیل را می پذیریم و در دین هم چیزهایی را می پذیرند که دلیل ندارد: در علم همه چیز عقلی و با دلیل نیست، با این که ما دلیل نداریم آن را قبول داریم، مانند بسیاری از مسائل تجربی، گرچه موارد زیادی آزمایش شده است ولی همه افرادش که تجربه نشده مثل جوش آمدن آب در صد درجه، ولی در عین حال به عنوان یک قانون کلی ما آن را پذیرفته ایم؛ ممکن است در موقعیت خاص آبی با این درجه به جوش نیاید، و مسائل ریاضی و هندسی نیز چنین است، زیرا تا بی نهایت که تجربه نشده است. در مسائل دینی هم این چنین می باشد. ما در حقّانیت دین اسلام که شک نداریم و اطمینان داریم که یکی از احکام دین همین اعدام مرتد است، از این رو ضرورتی ندارد که برای تمام احکام دین استدلال عقلی داشته باشیم، استدلال عقلی برای اصول دین است، نه فروع دین و این هم از فروع دین است؛ این یک دفاع دینی می باشد و منطقی است که به دین داران این جواب درون دینی را بدهیم.
از دیدگاه پلورالیزم نیز این دلیل قابل دفاع است، چون آن هم می گوید همه این مکتب ها بر حق هستند و من اسلام را که یکی از این دین های برحق است، پذیرفته ام و یکی از احکام آن این است، هر چند که دلیل عقلی را ندانم. همین که اسلام را پذیرفتم، اسلام می گوید من بر حق هستم و بقیه باطل هستند. وقتی شما حقانیت را به دین دادید حقانیت بقیه را نفی می کند؛ این جواب درون دینی و جواب دین دارانه است.
پس مقصود ما از این جواب آن است که اگر کسی نتوانست جواب استدلالی به همه بدهد، این نباید موجب شود که حرف مخالف را بپذیریم، بلکه باید این پاسخ درون دینی را بدهیم.
2. پاسخ برون دینی (توطئه بودن اعلان ارتداد)
اگر کسی مسلمان شد و بعد خود با مطالعه و تحقیق به این نتیجه رسید که دین اسلام برحق نیست و عبادات را هم انجام نداد و به احدی هم چیزی نگفت، این توطئه نیست و تضعیف دین هم نیست، چون کسی خبر ندارد که او مرتد شده است. اما زمانی کسی را اعدام می کنند که وی مرتد شود و چند تا شاهد عادل بر ارتداد او شهادت بدهند، یعنی ارتداد خودش را علنی کرده باشد. این توطئه است و باعث تضعیف عقاید دیگران می شود. باید توجه داشت که در توطئه قصد شرط نیست.
پس با این خصوصیات، این روند موجب تضعیف پایه های دین در جامعه بشری است و اسلام سعی بر آن دارد افراد جاهل یا مغرض را که بعد از چند صباحی با خروج خود از دین این گونه تبلیغ می کنند که اسلام یک مکتب تهی و بی ارزش است و ما به راحتی دست از آن می کشیم، کنترل کند.
مثال روشن برای این مورد را می توان از قرآن کریم آورد:
( وَقالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ ) ؛ (516) و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید (و باز گردید) شاید آن ها (از آیین خود) برگردند (زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانی پیشین می دانند و این توطئه کافی است که آن ها را متزلزل سازد).
با توجه به سه شرطی که برای تحقق ارتداد آوردیم، این مرتد است که در این میان با دادن چک سفید امضا خود را در معرض خطر قرار داده است.