مردى به نام اوس بن صامت(٤٥) همسرى داشت به نام خوله دختر خويلد يا (خوله ، دختر حكيم بن ثعلبه) و چون اوس بن صامت مردى عجول و تندرو بود و در يكى از ايام با عدم تمكين همسرش از لحاظ زناشويى مواجه گشت به شدت ناراحت و عصبى شد و به وى گفت :
انت على كظهر امى :
تو بر من بسان پشت مادرم بوده و بر من حرام هستى(٤٦)
اين مرد پس از آنكه خشمش فروكش كرد و به حالت طبيعى بازگشت از اين سخن ، يعنى اظهار نادم و پشيمان شد. و در حالى كه سخت افسرده خاطر بود به همسرش گفت : از اين پس تو بر من حرام هستى و پيوند ما از يكديگر گسيخته است زن به او گفت : دست از اين سخن بدار و چنين مگو؛ تو مى توانى نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله بروى و مشكل خود را با او در ميان گذارى مرد گفت : من خويشتن را چنين مى بينم كه از طرح اين مشكل در حضور رسول خداصلىاللهعليهوآله ، در درونم احساس حياء و آزرم مى كنم زن گفت : پس راضى شو كه من شخصا نزد آن حضرت بروم و اين زن حضور رسول خداصلىاللهعليهوآله رسيد؛ در حالى كه عايشه مشغول شستشوى سر خود بود، زن به آن حضرت عرض كرد: شوهر من اوس بن صامت - آنگاه كه مرا به همسرى خود درآورد - من دخترى جوان و شاداب و صاحب اهل و مال و مكنت بودم ؛ اما او اموالم را صرف كرده و جوانيم تباه گشته و اهل و خويشاوندانم را از پيرامونم پراكنده است اكنون كه سالخورده شده ام مرا ظهار كرده ؛ لكن از كار خويش پشيمان است آيا براى حلال شدن ما نسبت به يكديگر و بازگشت به زندگانى نخست ، راهى وجود دارد؟ فرمود: اكنون تو بر او حرام مى باشى آن زن عرض كرد: آن خدايى كه قرآن كريم را نازل كرد مگر سخنى از طلاق و جدايى به ميان نياورد، او مرا طلاق نداده و رهايم نكرده است ، او پدر فرزندان من و محبوب ترين افراد از ديدگاه من است رسول اكرمصلىاللهعليهوآله فرمود: آنچه هم اكنون مى توانم بگويم اين است كه تو بر او حرام هستى ، و در زمينه كار و مشكل تو هيچ حكم جديدى از جانب خداوند به من نرسيده است
اين زن پياپى به رسول خداصلىاللهعليهوآله مراجعه مى كرد و همان پاسخ را مى شنيد كه تو بر او حرام هستى زن از اين وضع سخت دچار افسردگى خاطر شده و آه از نهاد مى كشيد و بانگ و ناله برمى آورد و مى گفت : از پريشانى و بينوايى و نگون بختى و نياز و گرفتارى خويش به درگاه خدا شكوه مى برم ؛ بار خدايا به زبان پيامبر خود (راهى فراسوى مشكل و گرفتارى من بگشا) حكم و دستورى در اين باره فروفرست
اين حادثه نخستين ظهارى بود كه پس از اسلام روى داد؛ بارى آنگاه عايشه از شستشوى سر خود فارغ شد، اين زن به پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله عرض كرد: اى پيامبر خدا راجع به حل مشكل من چاره اى بينديش عايشه گفت : سخن كوتاه كن و از ادامه مجادله با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بپرهيز آيا به جهره رسول خداصلىاللهعليهوآله نمى نگرى كه به هنگام نزول وحى ، حالت رخوت و سستى در آن پديدار مى گردد. (و هم اكنون آن حضرت در حال دريافت وحى به سر مى برد؛ بنابراين سكوت اختيار كن)(٤٧)
آنگاه كه وحى به پايان رسيد به آن زن فرمود: برو شوهرت را بياور شوهر به حضور رسول خداصلىاللهعليهوآله آمد و آن حضرت اين آيات را بر او تلاوت فرمود:
قد سمع الله قول التى تجادلك فى زوجها و تشتكى الى الله و الله يسسع تحاور كما ان الله سميع بصير، الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هن امهاتهم ان امهاتهم الا اللائى و لدنهم و انهم ليقولون منكرا من القول و زورا وان الله لعفو غفور و الذين يظاهرون من نسائهم ثم يعودون لما قالوا فتحرير رقبه من قبل ان بتماسا ذلكم تو عظون به والله بما تعملون خبير. فمن لم يجد فصيام شهرين متتابعين من قبل ان بتماسا فمن لم يستطع فاطعام ستين مسكينا ذلك لتؤ منوا بالله و رسوله و تلك حدود الله و للكافرين عذاب اليم .
تحقيقا خداوند متعال سخن زنى را - كه با تو درباره شوى خويش مجادله و منازعه مى كرد - شنيد زنى كه شكوه به درگاه خدا برده و از او داورى و مدى مى جست آرى خدا گفتگوى شما را با يكديگر شنيد و خدا شنواى بينا است
آن كسانى كه از زمره شما مسلمين از زنان و همسران خويش از طريق ظهار بيزارى مى جويند، اين زنان به عنوان مادرانشان به شمار نمى آيند. مادران آنها فقط عبارت از كسانى هستند كه آنها را زاييده اند، اينان سخنى زشت ناپسند و دروغين و تهى از واقعيت را بر زبان مى رانند و خداوند داراى گذشت مى باشد و آمرزشگر است آن كسانى كه از رهگذر ظهار زنان و همسران خويش را از نظر زناشويى از خود بيگانه مى سازند و آنگاه نادم و پشيمان شده و از گفته خويش باز مى گردند بايد قبل از تماس جنسى با يكديگر، برده اى را آزاد سازند؛ اين سخنى است كه شما از طريق آن پند مى گيريد (و شتاب زده و تحت تاثير خشم تصميم نگيريد) و خداوند بر كردار شما آگاه است اگر كسى در خود توانى براى آزاد كردن برده نيابد (و يا نتوانست برده اى در دسترس بيابد)، بايد قبل از تماس با همسران خويش دو ماه پياپى روزه بگيرد و اگر كسى قادر بر روزه گرفتن نبود بايد شصت فرد مسكين و بينوا را اطعام كند و اين حكم و كيفر براى آن است كه به خدا و رسول او ايمان بياوريد و سراسيمه به ظهار دست نيازيد و اين است حدود و مرزهاى قوانين الهى براى كافران و ناسپاسان شكنجه اى دردآور و رنج آفرين در پيش است(٤٨)
فقه ، كه علم به احكام و قوانين و وظايف فردى و اجتماعى هر مسلمان است از قرآن مجيد سنت ، اجماع و استدلال عقلى به دست مى آيد. چهار دليل كه هر يك مؤ يد و جبران كننده ابهام و اجمال ديگرى است و هميشه در كنار هم راهگشاى پيچيده ترين و ريزترين مسائل و قوانين زندگى بشرى هستند تا آنجا كه هيچ بن بستى در قوانين اسلام وجود ندارد. در عصر نبوى ، مسلمانان تكاليف خود را مستقيما از قرآن مجيد استفاده مى كردند و اگر حكمى مجمل بود بيانش را از نبى اكرمصلىاللهعليهوآله مى خواستند و پيامبر صلىاللهعليهوآله ، مسلمانان را با عمل و گفتار به كيفيت و اجراى هر يك از تكاليف رهبرى مى فرمود و مجملات را براى صحابه شرح مى داد و صحابه در تفسير آيات از گفته هاى رسول خدا صلىاللهعليهوآله بهره مى گرفتند و گاهى نيز آن مطالب را مى نوشتند.
پس از وفات نبى اكرمصلىاللهعليهوآله ، آيات قرآنى و احاديث و افعال نبوى كه دو شاهد عادل بر شنيدن يا ديدن آن از پيغمبرصلىاللهعليهوآله گواهى مى دادند، اساس حكم و داورى قرار گرفتند، گاه برخى از صحابه نيز از خود، اظهار راءى مى كردند، ولى به صراحت مى گفتند كه اين حكم راءى من است و همه صحابه متفق بودند كه هيچ كس در فقه قضاء برتر از على بن ابيطالبعليهالسلام نيست آن حضرت بهتر از ديگران به احكام شرعى احاطه داشت ولى برخى بدون آگاهى ، از همان دوران حيات پيامبرصلىاللهعليهوآله در تاءويل و تفسير آيات ، اظهار راءى و نظر مى كردند و اين امر بعد از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآله و افتراق امت ، فزونى يافت و روز به روز بر تعداد مفسران بى مايه افزون گرديد. چنانچه در دوره خلافت امويها جعل حديث و تاءويل به دلخواه آيات توسط آن احاديث مجهول به قوت بيشترى رسيد و نيز در دوره عباسيان تا آنجا كه پيش رفت كه احاديث نبوى عليهالسلامبدون تاءييد ائمه طاهرين ، ارزش خود را از دست داد. بنابراين امامان شيعه كه از همان اول متوجه اين قضيه بودند، براى حفظ آثار نبوى و در نهايت ، حفظ معارف قرآنى و حذر از تحريف و تاءويل و تفسيرهاى جاهلان در هر فرصت و زمانى به توضيح آيات و تاءويل و تفسير آن همت مى گماشتند و به مرور زمان گنجينه بزرگى از سخنان امامان اثنى عشر گرد آمد كه بشريت را از اين اضطراب رها ساخت تا آنجا كه امروز فقه تشيع ، غنى ترين و اساسى ترين قانون اساسى زندگى بشرى است و به راحتى مى تواند افقهاى فكر بشرى را درنورديده و به سؤ الات و شبهات و خواستهاى بشرى ولو در قرن فضا و اتم و كامپيوتر جواب دهد. از اين رو فقهاى عظام و دانشوران كرام و شاگردان با وفاى مكتب جعفرى از همان ابتدا به جمع آورى و تدوين كتب فقهى بر مبناى آيات قرآن و احاديث همت گماشتند.
در اين رهگذر، فقيه محقق ، ملا احمد مقدس اردبيلى در عصر خود، گوى سبقت را از دانشمندان معاصر خود ربوده و به جمع آورى و تدوين آيات و احكام پرداخت و كتابى پر ارج براى جامعه اسلامى به يادگار گذاشت كه در نوع خود بى نظير است و در طول تاريخ از كتب مرجع علماء و مجتهدين در هر نسل و عصرى به شمار مى رود و علماى زيادى بر اين اثر ارزنده ، پاورقى و شرح و توصيف نوشته اند كه هر يك حائز اهميت و درخور توجه(٤٩) مى باشد.