20%

معلمين اعزامى

بعد از جمع آورى قرآن ، ٥ تن از معلمين قرآن جهت تعليم مردم ، به ميان آنان اعزام گرديدند.

بدين ترتيب كه زيد بن ثابت ماءمور تعليم قرآن در مدينه شد و عبدالله بن سائب به مكه و مغيره بن شهاب به شام و ابوعبدالله سلمى به كوفه و عامد بن عبدالقيس به بصره اعزام شدند.

اينان كسانى بودند كه قرائت قرآن را مستقيما از رسول خدا آموخته بودند.(٦٠)

استشفاء از قرآن مجيد

سيد محمود حميدى گفت : در مرض عمومى آنفولانزا (محرم ١٣٣٧ ه .ق) كه بيشتر اهالى شيراز بدان مبتلا شدند، من و اهل خانه ام همه مبتلا شديم من از شدت مرض بيهوش شدم و در آن حال سيد جليل مرحوم سيد ميرزا (امام جماعت مسجد فتح) را ديدم كه در مسجد وكيل پس از نماز جماعت به يك نفر گفت : به مردم بگو دست راست خود را بر دو شقيقه خود گذارند و آيه شريفه :

و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤ منين و لا يزيد الظالمين الا خسارا (٦١).

را هفت مرتبه بخوانيد و اين آيه را بر هر كه بخوانيد خدا شفا مى دهد. چون به خود آمدم آيه شريفه را هفت مرتبه خواندم ، فورا خدا شفا داد؛ برخاستم و دست بر شقيقه فرزندم گذاردم ، او هم فورا خوب شد و از بستر بيمارى برخاست

بدين ترتيب تمام اهل خانه در همان روز خوب شدند و پس از آن سال هر كس از خانواده ام به سردردى دچار مى شد، همين آيه شريفه را بر او مى خواندم فورا شفا مى يافت(٦٢).

رقيب و عتيد كيستند؟

اسحاق بن عمار گويد: وقتى ثروتم زياد شد، غلامى را مامور كردم بر در خانه بنشيند و مستمندان شيعه را كه مراجعه مى كنند برگرداند. در همان سال به مكه مشرف شدم خدمت حضرت صادق عليه‌السلامرسيدم سلام عرض كردم جوابم را از روى گرفتگى خاطر و سنگينى داد. گفتم : فدايت شوم چه باعث شد كه از من گفته هستيد و رو گردانيد؟ چه چيز لطف شما را نسبت به من تغيير داده ؟

فرمود: همان چيز كه باعث تغيير عقيده تو درباره مومنان شده است

عرض كردم : به خدا سوگند كه حق آنها و حقيقت اعتقادشان را مى دانم ولى از اين مى ترسم كه مشهور به انفاق شوم و بر من هجوم آوردند.

فرمود: مگر نمى دانى هرگاه دو مومن با يكديگر ملاقات كرده مصاحفه كنند ميان دو انگشت آنان صد رحمت از خدا روى مى آورد كه نود و نه رحمت متعلق است به آن يكى كه برادر دينى خود را بيشتر دوست دارد. و اگر از فرط علاقه يكديگر را ببوسند، به آنها از آسمان خطاب مى رسد كه گناهان شما آمرزيده شد و وقتى با هم به راز دل مى نشينند، ملائكه موكل بر آنها و كاتبان كرام به يكديگر مى گويند: از اين دو مومن دور شويم شايد با هم سخنى دارند كه خداوند نمى خواهد ما از راز دل آنها اطلاع پيدا كنيم سخن حضرت به اينجا كه رسيد عرض كردم : ممكن است آن دو ملك كاتب كه سخن آنها را مى شنوند دور شوند و گفتارشان نشوند و ننويسند با اينكه خداوند مى فرمايد:

ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد . يعنى تلفظ نمى كند سخنى مگر اينكه دو ملك رقيب و عتيد براى ضبط آن آماده اند. از شنيدن سخن من ، حضرت صادقعليه‌السلام لحظه اى سر به زير انداخت آنگاه سربرداشته قطرات اشك از ديدگان فرو مى ريخت ، فرمود: اسحاق ! اگر ملائكه نويسنده ، نشنوند و ننويسند خداوند عالم و دانا به اسرار و پنهانى هاست او اگر شك كنى كه آيا او تو را مى بيند، كافر خواهى شد و در صورتى كه يقين داشته باشى كه خدا ترا مى بيند و باز مرتكب گناه شوى ، پس او را پست تر از همه ناظرين قرار داده اى (چرا كه از او خجالت نمى كشى ! تعالى الله عن ذلك علواكبيرا)(٦٣).