محدث قمى مى نويسد:
از حدائق المقربين نقل است كه ميرداماد در تعبدات به نهايت رسيده بود قرآن مجيد را بسيار تلاوت مى نمود به طورى كه يكى از افراد مورد اعتماد براى من نقل كرده كه در هر شب پانزده جزء قرآن مى خواند.(١٣٠)
مقصود از يؤ منون بالجبت و الطاغوت چيست ؟
كعب بن اشرف يهودى - (كه در خيبر اقامت داشت) - همراه هفتاد نفر يهودى پس از واقعه احد سوار بر مركب رهسپار مكه شدند تا عليه رسول خدا پيمانى منعقد سازند و آن عهد و پيمانى را كه ميان يهوديان و رسول خداصلىاللهعليهوآله قبلا منعقد گشته بود، نقض كنند. كعب بن اشرف بر ابوسفيان وارد شد و ابوسفيان نيز مقدم او را گرامى داشت و پذيرايى گرمى از وى به عمل آورد. همراهان كعب نيز در خانه هاى قريشان فرود آمدند. اهل مكه به اين يهوديان گفتند: شما اهل كتاب هستيد و محمدصلىاللهعليهوآله هم صاحب كتاب است ؛ اما چون شما از نظر داشتن كتاب با محمدصلىاللهعليهوآله داراى نوعى سنخيت و تجانس مى باشيد مطمئن نيستيم كه مبادا نقشه اى در كار باشد و حق داريم كه اين ترديد را به خود راه دهيم كه ممكن است آمدن شما به مكه حيله و نيرنگى از سوى شما به ضرر ما باشد؟
اهل مكه آنگاه كعب بن اشرف را مخاطب قرار داده و گفتند: اگر مى خواهى در معيت تو و همراهان و هم مسلكهاى تو عليه مسلمين وارد عمل شويم و به دشمنى با آنها قيام كنيم بايد در برابر اين دو بت سجده كرده و به آن دو اظهار ايمان نمايى كعب بن اشرف در برابر آندو بت به سجده افتاد.
منظور از يومنون بالجبت و الطاغوت عبارت از سجده و خاكسار شدن كعب در برابر اين دو بت است كه به جبت طاغوت نامبردار بودند.
آنگاه كعب بن اشرف رو كرد به اهل مكه و گفت : اى اهل مكه ! سى نفر از ما يهوديان و سى نفر از شما مشركين بايد در معيت يكديگر كنار كعبه برويم و شكم و پهلوى خود را به كعبه بچسبانيم و با صاحب خانه پيمان ببنديم كه در جهت قتال و نبرد با محمدصلىاللهعليهوآله مساعى و فعاليت خود را به كار گيريم آنان با چنين كيفيتى با صاحب كعبه ، يعنى خدا پيمان بستند. وقتى از اين كار آسودند، ابوسفيان به كعب بن اشرف گفت : تو مردى آشنا به خواندن كتاب بوده و تورات را قرائت مى كنى و بهره اى از علم دارى ما از خواندن و نوشتن و علم و فرهنگ بى بهره ايم ، به ما بگو: آيا ما راه راست را بهتر باز يافته و بهتر رهنمون شده ايم با محمدصلىاللهعليهوآله و آيا ما با حق داراى قرب فزونترى هستيم يا او؟ كعب بن اشرف گفت اين سؤ ال را بر دين و آيين خود عرضه كنيد و با معيارهايى كه در دين شما وجود دارد بسنجيد. ابوسفيان گفت : ما براى حاجيان ، شتران بلند كوهان ، نحر و قربانى مى كنيم و سقايت آنها را به عهده گرفته و سيرابشان مى سازيم و به وظيفه ضيافت و مهماندارى خود در مورد حجاج و مسافرين پاى بنديم و اسيران و دربند كشيده ها را از قيد اسارت مى رهانيم ، و خانه پروردگارمان را بازسازى مى كنيم و طواف كعبه به جاى مى آوريم ، ما اهل حرم هستيم و محمدصلىاللهعليهوآله از دين نياكان خود فاصله و بيگانگى برقرار ساخته و پيوند خويشاوندى را گسسته و حرم را ترك گفته است دين و آيين ما كهن و ديرينه است ، اما دين محمد نوپا و تازه به دوران رسيده است در پى اين سخنان مكارانه ماسك حق به جانب خورده ابوسفيان بود كه كعب بن اشرف گفت : شما - سوگند به خداوند به راهى راست تر از آن راهى كه محمد صلىاللهعليهوآله در پيش گرفته است رهنمون هستيد. به دنبال چنين رويدادى كه خداوند متعال آيه :الم ترالى الذين اوتو النصيبامن الكتاب يومنون بالجبت و الطاغوت را نازل كرد(١٣١) .
بعضى گفته اند علت نقل روايات خيلى كم از سه خليفه ابوبكر و عمر و عثمان در باب تفسير قرآن اين است كه هر سه نفر آنان در ميان مردمى زندگى مى كردند كه همگى به آيات قرآن و تفسير آنها آگاهى داشتند، معانى و احكام آن را مى فهميدند و به خصوصيات زبان عربى آشنا بودند. اما على بن ابيطالبعليهالسلام بعد از آنان آنقدر زندگى كرد تا آنكه مردم به وجود كسى كه قرآن را برايشان تفسير كند احتياج شديد پيدا كردند.
به علاوه امام (على بن ابيطالب عليه السلام) به برترى فكرى علم و دانش سرشار و اشرافات قلبى از ديگران ممتاز بوده است (در ضمن بايد توجه داشت كه اشتغال سه خليفه اول به امر خلافت و اجراى حكومت علت كمى نقل روايت از ايشان است) چنانچه معمر از وهب بن عيوب بن ابى الطغيل نقل مى كند كه گفت : علىعليهالسلام را ديدم كه خطبه مى خواند و مى گفت :
سلونى فوالله لما تسالونى عن شى ء الا اخبرتكم و سلونى عن كتاب الله فوالله ما من آيه الا و اءنا اعلم ابالليل نزلت ام بالنهار؟ افى سهل ام فى جبل(١٣٢) ؟
در اينجا ذكر اين نكته ضرورى است كه سيوطى و زرقانى هيچيك به روشنى بيان نكرده اند كه اندك بودن روايات تفسيرى از سه خليفه (ابوبكر، عمر، عثمان) اگر به دليل عدم احتياج مردم به تفسير قرآن بوده است ، آيا اين عدم احتياج به سبب اكتفا به دانش خود بوده يا به مقدار كفايت از پيامبرصلىاللهعليهوآله دريافت كرده بودند؟ در صورتى كه اختلاف در تفسير قرآن خود شاهدى گويا بر اين مطلب است كه اعراب آن زمان در شناخت همه قرآن با يكديگر برابر نبودند و در فهم محكم و متشابه آن ، حتى علما و دانشمندان آن زمان نيز متفاوت بودند و عده اى بر عده اى ديگر برترى داشتند (١٣٣) تا آنجا كه برخى همه قرآن را محكم و گروهى همه آن را متشابه مى دانستند.
آنچه از روايات تفسيرى فهميده مى شود اين است كه شخص پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله خود آيات مجمل قرآن را بيان مى نموده ، ناسخ و منسوخ آن را متمايز مى كرده و به اصحابش مى فهمانده است
اما بحث و سخن اصلى در اين است كه آيا همه صحابه آن حضرت به كليه مطالبى كه پيامبر بر ايشان بيان مى نمود احاطه داشتند و تمام آنها را به درستى درك مى كردند يا خير؟ مگرنه اين است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله خود مى گفت :
رب حامل ففه ليس بفقيه(١٣٤) و مگر نه اين است كه بسيارى از علما و دانشمندان علوم اسلامى را عقيده بر آن بوده و هست كه عرب در فهم قرآن نمى توانست به شناخت لغت بسنده كند و بيشتر آنان در بسيارى از موارد احتياج به توضيح پيدا مى كردند.