عبدالله بن مسعود مى گويد: پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود:
قرآن را براى من قرائت كن و من اتفاقى سوره نساء را باز كردم ، وقتى به آيهفكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد وجنابك على مؤ لاء شهيدا (١٥٢) رسيدم ديدم اشك از چشمان پيغمبر صلىاللهعليهوآله فرو مى ريزد، فرمود:
اكنون بس است(١٥٣).
سپاه اسلام براى جنگى (كه ظاهرا جنگ تبوك بود) آماده مى شدند. اين جنگ نياز شديد به كمك مالى داشت ، هركس هر اندازه مى توانست كمك مى كرد، يكى از مسلمين به نام ابوعقيل انصارى (يا سالم بن عمير) يك كارگر ساده بود، آنچه از مزد كارگرى بدست مى آورد، در مخارج ساده زندگيش مصرف مى شد، و ديگر زياد نمى آمد، ولى او تصميم گرفت تا شبانه نيز اضافه كار كند، بلكه بتواند به ارتش اسلام كمك مالى نمايد. او شب براى شخصى به كشيدن آب از چاه پرداخت و از اين راه دو من خرما بدست آورد، يك من آن را براى خانواده اش ذخيره كرد، و يك من ديگر آن را به حضور پيامبرصلىاللهعليهوآله آورد و به عنوان كمك ناچيز به آن حضرت داد. جمعى از كوردلان منافق صفت در آنجا بودند، و كمك ناچيز آن كارگر زحمتكش را به مسخره گرفتند، و پوزخند مى زدند كه مثلا آيا كار لشگر اسلام به جايى رسيده كه نيازمند به يك من خرماى يك كارگر ساده دارد؟ اين پوزخند نيش دار گناه بزرگى بود، چرا كه هم يك كارگر تحقير مى شد و هم دهن كجى به سپاه اسلام بود. جبرئيل بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شد و دو آيه سوره توبه (آيه ٧٩ - ٨٠) را در محكوميت و طرد آن مسخره كنندگان كوردل نازل كرد:
الذين يلمزون المطوعين من المؤ منين
كسانى كه از كمكهاى مالى مؤ منان مطبع ، عيبجويى مى كنند و آنها را كه دسترسى جز مقدار ناچيز، توان ندارند مسخره مى نمايند، خدا آنها را مسخره مى كند و براى آنان عذاب دردناك است ، اى پيامبر! چه براى آنها استغفاره كنى و چه نكنى (حتى) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند، و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نمى كند(١٥٤).
خلاصه داستان سبت كه در قرآن در آيه ١٦٣ تا ١٦٦ سوره اعراف آمده اين است : جمعى از بنى اسرائيل در ساحل درياى احمر در شهر ايله به نقلى در زمان حضرت داوود زندگى مى كردند. خداوند خواست آنها را امتحان كند. توسط پيامبرشان صيد ماهى در روز شنبه را بر آنها حرام اعلام كرد. آنها به اصطلاح از راه كلاه شرعى وارد شده ، حوضچه هايى در كنار دريا درست كردند، وقتى ماهيها روزهاى شنبه به آن حوضچه ها مى آمدند، هنگام غروب سر بند آن حوضچه ها را مى بستند، ماهيهاى زيادى در آن حوضچه ها مى ماند بعد در روز يكشنبه يا روزهاى بعد آنها را صيد مى كردند و مى گفتند: خدا ما را از صيد ماهى در روز شنبه نهى كرده نه در روزهاى بعد.
قرآن در آيه ١٦٥ سوره اعراف مى فرمايد:
آنها كه ظلم (به خود) كردند و نافرمانى نمودند به عذاب سختى گرفتار كرديم ولى آنها را كه نهى از منكر مى نمودند نجات داديم اما سرنوشت دسته سوم (يعنى آنانكه اين فرمان را گوش كردند ولى سكوت نمودند و نهى از منكر نمى كردند) در قرآن به خوبى روشن نيست(١٥٥).
عكرمه مى گويد: نزد ابن عباس رفتم(١٥٦) و ديدم قرآن به دستش گرفته و مى خواند و گريه مى كند، (علت گريه اش را چنين) گفت : مى دانم نهى از منكر كنندگان نجات يافتند و گنهكاران عذاب شدند ولى نمى دانم خداوند با سكوت كنندگان جه كرد؟ كه هم اكنون حال ما (كه ساكت هستيم) چنين است(١٥٧). با توجه به اينكه طبق ظاهر آيه ١٦٦ سوره اعراف و روايات متعدد گنهكاران به صورت ميمون مسخ شدند و سپس به هلاكت رسيدند. ميمون حيوانى است كه در تقليد كوركورانه بارز است ، شايد مسخ آنها به صورت ميمون بخاطر همان تقليد كوركورانه آنها از همديگر در صيد ماهى بوده است