يكى از دانشمندان مى گفت : در مدينه بودم ، يكى از شيعيان ايرانى ، پنجره و ديوار مرقد رسول اكرمصلىاللهعليهوآله را بوسيد، امام جماعت مسجد كه دانشمند وهابى بود، او را ديد، بر سرش فرياد كشيد كه چرا مى بوسى ؟ اين ديوار از سنگ است و آن پنجره آهن است چرا سنگ و آهن را كه فهم و شعور ندارند مى بوسى ؟ و مرتكب شرك مى شوى ؟ من در برابر فريادهاى او، دلم به حال آن شيعه ايرانى سوخت ، به جلو رفتم و به امام جماعت وهابى ، آنجا گفتم : بوسيدن اين در و پنجره ، نشانه پيوند و علاقه ما به رسول اكرمصلىاللهعليهوآله است و هيچ گونه شركى در آن نيست گفت : نه ، اين كار شرك است گفتم : آيا آيه ٩٦ سوره يوسف را نخوانده اى كه مى فرمايد:
فلما ان جاء البشير القاه على وجهه فارتد بصيرا
هنگامى كه بشارت دهنده اى (مبشر زنده بودن يوسف عليهالسلامنزد پدرش يعقوب) آمد، آن (پيراهن) را بر صورت يعقوب افكند ناگهان يعقوب بينا شد
اين پيراهن ، پارچه بود، چطور شد كه پارچه اى چشم يعقوب را بينا كرد؟ امام جماعت وهابى در پاسخ به سؤ ال من درمانده شد و نتوانست جواب بدهد. ولى حقيقت اين است كه آن پيراهن به يوسف صديق نسبت داشت ، و يعقوب در كنعان ، بوى خوش آن را كه در نزديك مصر بود، استشمام كرد (چنانكه اين معنى در آيه ٩٤ سوره يوسف آمده است) بنابراين انتساب چيزى به اولياء بزرگ خدا، آثار درخشانى دارد، و اين عقيده نه تنها شرك نيست بلكه عين توحيد است ، زيرا آثار درخشان اولياء خدا، از توحيد و عقيده پاك آنها، سرچشمه گرفته است(١٦٤).