زاذان كه كنيه اش ابو عمره فارسى بوده و به گفته شيخ طوسى و علامه حلى از احمد برقى و علامه مامقانى از كتاب خرايج و جرايع راوندى از سعد خفان از خواص امير المومنينعليهالسلام از زاذان نقل كرده و مى گويد كه :
من به او گفتم : تو قرآن را از حفظ خوب مى خوانى ، بگو ببينم نزد چه كسى آموختى ؟
زاذان خنديد و گفت : من در جوانى صورت زيبا و خوشگل و صداى خوبى داشتم و همواره شعر، غزل و تصنيف مى سرودم پس روزى كه در كنار شهر كوفه مشغول آواز و شعر خواندن بودم ، امير المومنين عليهالسلاماز نزديك من گذشت پس ، از صداى من خوشش آمد.
فرمود: اى زاذان ! چرا قرآن نمى خوانى ؟
گفتم : اى امير المومنين ! من چگونه قرآن بخوانم كه به خدا قسم جز سوره قل هو الله كه در نماز مى خوانم ، سوره ديگرى بلد نيستم ، امير المومنينعليهالسلام فرمود: بيا نزديك من پس در گوش من سخن گفت كه نفهميدم و ندانستم چه گفت ؛ فرمود: دهانت را باز كن پس دهانم را گشودم و او آب دهان مبارك خود را به دهان من ريخت و به خدا قسم كه قدمى برنداشته بودم از نزد او، مگر اينكه ديدم تمام قرآن با اعراب و تجويدش ، در سينه من نقش بسته و حفظ شده و بعد از آن هرگز نياز پيدا نكردم كه از كسى سؤ ال كنم
سعد خفاف مى گويد: قصه و داستان او را به حضرت امام محمد باقرعليهالسلام عرض كردم ، فرمود: زاذان درست گفت ، امير المومنينعليهالسلام در گوش او اسم اعظم خدا را خواند كه هرگز در نمى شود.(١٨٤)
حسين بن خالد مى گويد: به امام رضاعليهالسلام عرض كردم : جمعى مى گويند رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود:ان الله خلق آدم على صورته خداوند آدم را به صورت خودش آفريد آيا اين حديث درست است ؟ امام هشتمعليهالسلام فرمود:قاتلهم الله ... خدا از ميان ببرد (بكشد) اين افراد را كه آغاز حديث را حذف كرده اند (يك قسمت را گرفته و قسمت ديگر را ناديده مى گيرند و بر اين اساس كه يكنوع التقاط است راءى مى دهند) بلكه اصل جريان اين است : رسول خداصلىاللهعليهوآله از كنار دو نفر مرد عبور كرد كه آن دو همديگر را فحش مى دادند، شنيد يكى از آنها به ديگرى مى گويد:
قبح الله وجهك و وجه من يشبهك
خداوند صورت تو و صورت آنكس را كه شبيه تو است زشت گرداند.
پيامبر صلىاللهعليهوآله به او فرمود: اى بنده خدا، اين سخن را به برادرت مگو فان الله خلق آدم على صورته خداوند آدم را به صورت او آفريده است(١٨٥) يعنى نتيجه فحش دادن به حضرت آدم عليهالسلاماست
اين طاووس از حضرت امام باقرعليهالسلام روايت كرده است كه : عثمان به مضعون گفت : كه من در مكه روزى به خانه حضرت رسالت پناه گذشتم ، ديدم آن حضرت در خانه نشسته است پس نزد او نشستم و مشغول سخن شدم ، ناگاه ديدم كه ديدگاه مباركش به سوى آسمان باز ماند تا مدتى ، پس ديده خود را به جانب راست گردانيد و سر خود را حركت مى داد، مانند كسى كه با كسى سخن گويد و از كسى سخن بشنود. پس از مدتى بجانب آسمان نگريست پس به جانب چپ خود نظر كرد رو به جانب من گردانيد و از چهره گلگونش عرق مى ريخت ، من گفتم : يا رسول الله هرگز شما را به اين حالت نديده بودم فرمود: كه مشاهده كردى حال مرا؟ گفتم : بلى فرمود: جبرئيل بود كه بر من نازل شد و اين آيه را (سوره نحل / آيه ٩٠) آورد:
ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظلكم لعلكم تذكرون (١٨٦).
بدرستى كه خدا مرا امر مى كند به عدالت و نيكوكارى و عطا به خويشان و نهى مى كند از كارهاى زشت و ناپسند و ظلم ، پند مى دهد به شما، كه شما پند گيريد.
مرحوم مجلسى نقل مى كند كه ابن ابى العوجاء كه يكى از ماديين بود، با سه نفر از همفكران خود قرار گذاشتند كه با قرآن مبارزه نمايند. هر يك متعهد شدند كه بخشى از قرآن را بعهده بگيرند و همانند آن سوره هائى بياورند قرارداد آنها تا يكسال بود، پس از پايان مدت تعيين شده در مكه دور هم بطور سرى جمع شدند، يكى از آنها گفت : من چون به اين آيه رسيدم از معارضه بازماندم آيه اين است :
و قيل يا ارض ابلعى مائك و ياسماء اقلعى و غيض الماء .(١٨٧)
و بزمين گفته شد كه آب را فرو بر، و به آسمان امر شد كه باران را قطع كن ، آب يك لحظه خشك شد.
ديگرى گفت : من چون به اين آيه رسيدم دست از معارضه برداشتم
آيه اين است :
فلما استيشسوا منه خلصوا نجيا . (١٨٨)
پس چون برادران يوسف از اجابت خواهش خويش ماءيوس شدند در خلوت راز خود به ميان آوردند.
امام صادق آنها را ديد و اين آيه را تلاوت فرمود:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذاالقرآن لا ياءتون بمثله ....
بگو اگر جن و انس با هم مجتمع شوند بر اينكه بياورند مثل اين قرآن هيچگاه نخواهند آورد.
همگى از عظمت قرآن متحير و از شكست خود خجلت زده شدند. آرى قرآن در تمامى جنبه ها، داراى معجزات قوى و برتر است هم از نظر فصاحت و بلاغت داراى اعجاز است ، هم از جهت علوم و ساير جهات معنوى ادبا و فصحا و بلغاى جهان عرب در اعجاز قرآن مات و حيرت زده اند(١٨٩).