فضيل كه در كتب رجال ، به عنوان يكى از راويان موثق از امام صادقعليهالسلام و از زهاد معروف معرفى شده ، و در پايان عمر در جوار كعبه مى زيسته ، و همانجا در روز عاشورا بدرود حيات گفت در آغاز كار، راهزن خطرناكى بود كه مردم از او وحشت داشتند.
روزى از نزديكى يك آبادى مى گذشت دختركى را ديد و نسبت به او علاقه مند شد. عشق سوزان دخترك ، فضيل را وادار كرد كه شب هنگام از ديوار خانه او بالا رود، و به هر قيمتى كه شده به وصال او نائل گردد، در اين هنگام بود كه صداى آيه كريمه : الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله او را منقلب كرد، اين آيه ، همچون تيرى بر قلب آلوده فضيل نشست ؛ درد و سوزى در درون دل احساس ؛ تكان عجيبى خورد و اندكى در فكر فرو رفت : اين كيست كه سخن مى گويد؟! و اين پيام را به چه كسى مى دهد؟! به من مى گويد: اى فضيل ! آيا وقت آن نرسيده است كه بيدار شوى ، و از بين راه خطا برگردى ؟! خود را از اين آلودگى بشويى ، و دست به دامن توبه زنى ؟!
ناگهان صداى فضيل بلند شد و پيوسته مى گفت : بلى والله ، قد ءان بلى والله قد ءان به خدا سوگند وقت آن رسيده است ، به خدا سوگند وقت آن رسيده است