و مردم در انكار دعوى انبياء يكى از دو عكس العمل را نشان دادند، جمعى در مقام ابطال دعوى آنان بر آمده ، و خواستند تا با استدلال آنرا باطل سازند، از آنجمله گفتند:(ان انتم الا بشر مثلنا، تريدون ان تصدونا عما كان يعبد آباونا) ، (شما جز بشرى مثل ما نيستيد، و با اينحال ميخواهيد ما را از پرستش چيزهائيكه پدران ما مى پرستيدند باز بداريد)، كه حاصل استدلالشان اينستكه شما هم مثل ساير مردميد، و مردم در نفس خود چنين چيزهائى كه شما براى خود ادعا مى كنيد نمى يابند، با اينكه آنها مثل شما و شما مثل ايشانيد، و اگر چنين چيزى براى يك انسان ممكن بود، براى همه بود، و يا همه مثل شما ميشدند.
و از سوى ديگر يعنى از ناحيه انبياء جوابشان را بنا بر حكايت قرآن كريم چنين دادند:(قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلكم ، و لكن اللّه يمن على من يشاء من عباده ) ،(رسولان ايشان بايشان گفتند: ما (همانطور كه شما ميگوئيد) جز بشرىمثل شما نيستيم ، تنها تفاوت ما با شما منتى است كه خدا بر هر كسى بخواهد مى گذارد)،يعنى مماثلت را قبول كرده گفتند: رسالت از منت هاى خاصه خدا است ، و اختصاص بعضی از مردم به بعضى از نعمت هاى خاصه ، منافاتى با مماثلت ندارد، همچنانكه مى بينيم :بعضى از مردم به بعضى از نعمت هاى خاصه اختصاص يافته اند واگر خدا بخواهد اينخصوصيت را نسبت به بعضى قائل شود مانعى نيست كه جلوگيرش شود، نبوت هم يكىاز آن خصوصيت ها است ، كه خدا انبياء را بدآن اختصاص داده ، هر چند كه ميتوانست بغيرايشان نيز بدهد.
نظير اين احتجاج كه عليه انبياء كردند، استدلالى است كه عليه رسول اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم كردند، و قرآن آنرا چنين حكايت ميكند: (اانزل عليه الذكر من بيننا)، (آيا از ميانه همه ما مردم ، قرآن تنها باو نازل شود؟) و نيز حكايت مى كند كه گفتند:(لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم ؟) (چرا اين قرآن بر يكى از دو مردان بزرگ اين دو محل نازل نشد).
باز نظير اين احتجاج و يا قريب بآن ، احتجاجى است كه در آيه :(و قالوا ما لهذا الرسول ياءكل الطعام و يمشى فى الاسواق ؟ لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا؟ او يلقى اليه كنز؟ او تكون له جنة ياءكل منها)، (گفتند: اين چه پيغمبرى است كه غذا ميخورد، و در بازارها راه مى رود؟ اگر پيغمبر است ، چرا فرشته اى بر او نازل نميشود، تا با او بكار انذار بپردازد، و چرا گنجى برايش نمى افتد، و يا باغى ندارد كه از آن بخورد؟) بچشم ميخورد.
چون خواسته اند بگويند: ادعاى رسالت ، ايجاب مى كند كه شخص رسول مثل ما مردم نباشد، چون حالاتى از قبيل وحى و غيره دارد كه در ما نيست ، و با اين حال چرا اين رسول طعام ميخورد، و در بازارها راه مى رود، تا لقمه نانى بدست آورد؟ او بايد براى اينكه محتاج كاسبى نشود، گنجى نزدش بيفتد و ديگر محتاج بآمدن بازار و كار و كسب نباشد، و يا بايد باغى داشته باشد كه از آن ارتزاق كند، نه اينكه از همان طعامها كه ما ميخوريم استفاده كند، ديگر اينكه بايد فرشته اى با او باشد كه در كار انذار كمكش كند.
و خدايتعالى استدلالشان را رد نموده فرمود:(انظر كيف ضربوا لك الامثال ، فضلوا فلا يستطيعون سبيلا) تا آنجا كه ميفرمايد:(و ما ارسلنا قبلك من المرسلين ، الا انهم لياءكلون الطعام ، و يمشون فى الاسواق ، و جعلنا بعضكم لبعض فتنة ، اءتصبرون ؟ و كان ربك بصيراء) ، (ببين چگونه مثلها مى زنند، و اين بدان جهت است كه گمراه شده نميتوانند راهى پيدا كنند- تا آنجا كه مى فرمايد- و ما قبل از تو هيچيك از پيغمبران را نفرستاديم ، الا اينكه آنان نيز طعام ميخوردند، و در بازارها راه ميرفتند، و ما بعضى از شما را مايه فتنه بعضى ديگر كرده ايم ، ببينيم آيا خويشتن دارى مى كنيد يا نه ، البته پروردگار تو بينا است )