تنها فرقى كه ميان روش عادت با معجزه خارق عادت هست ، اين است كه اسباب مادى براى پديد آوردن آنگونه حوادث در جلو چشم ما اثر مى گذارند، و ما روابط مخصوصى كه آن اسباب با آن حوادث دارند، و نيز شرايط زمانى و مكانى مخصوصش را مى بينيم ، و از معجزات را نمى بينيم ، و ديگر اينكه در حوادث طبيعى اسباب اثر خود را بتدريج مى بخشند، و در معجزه آنى و فورى اثر مى گذارند.
مثلا اژدها شدن عصا كه گفتيم محال عقلى نيست ، در مجراى طبيعى اگر بخواهد صورت بگيرد، محتاج بعلل و شرائط زمانى و مكانى مخصوصى است ، تا در آن شرائط، ماده عصا از حالى بحالى ديگر برگردد، و بصورتهاى بسيارى يكى پس از ديگرى در آيد، تا در آخر صورت آخرى را بخود بگيرد، يعنى اژدها شود، و معلوم است كه در اين مجرا عصا در هر شرايطى كه پيش آيد، و بدون هيچ علتى و خواست صاحب اراده اى اژدها نميشود، ولى در مسير معجزه محتاج بان شرائط و آن مدت طولانى نيست ، بلكه علت كه عبارتست از خواست خدا، همه آن تاءثيرهائى را كه در مدت طولانى بكار مى افتاد تا عصا اژدها شود، در يك آن بكار مى اندازند، همچنانكه ظاهر از آياتيكه حال معجزات و خوارق را بيان مى كند همين است
تصديق و پذيرفتن خوارق عادت نه تنها براى عامه مردم كه سر و كارشان با حس و تجربه ميباشد مشكل است ، بلكه نظر علوم طبيعى نيز با آن مساعد نيست براى اينكه علوم طبيعى هم سر و كارش با سطح مشهود از نظام علت و معلول طبيعى است ، آن سطحى كه تجارب علمى و آزمايش هاى امروز و فرضياتى كه حوادث را تعليل مى كنند، همه بر آن سطح انجام ميشوند، پس پذيرفتن معجزات و خوارق عادات هم براى عوام ، و هم براى دانشمندان روز، مشكل است