• شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7750 / دانلود: 2541
اندازه اندازه اندازه
عصمت

عصمت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عصمت حضرت زهراعليها‌السلام

ش١٧) عصمت حضرت زهراعليها‌السلام با چه ادلّه اى ثابت مى گردد؟

ناطقه مرا مگر روح قدس كند مدد

تا كه ثناى حضرت سيده نساء كند

نفخه قدس بوى او، جذبه انس خوى او

منطق او خبر ز (لاينطق عن هوى) كند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو

زانكه مس وجود را فضه او طلا كند(١٦٠)

سلام و درود خدا بر سرور زنان جهان كه تاريخ، گواه زندگىِ سرشار از معنويّت او است و آيه تطهير نشان عصمت او. براى اثبات عصمت حضرت زهراعليها‌السلام ادله گوناگونى به كار مى آيند كه در اينجا برخى از آنها را مورد بررسى قرار مى دهيم :

ش١- آيه تطهير بخشى از آيه ٣٣ سوره احزاب كه به آيه تطهير شهرت يافته، همواره كانون توجه انديشمندان شيعه و سنى بوده و بحث هاى گوناگونى برانگيخته است. همگان بر اين باورند كه اين آيه فضيلت والايى را براى اهل بيت به اثبات مى رساند و انديشمندان شيعه، اين فضيلت را برابر با عصمت مى دانند.

بر اساس اين آيه، اراده تخلّف ناپذير خداوند بر اين تعلّق گرفته است كه هرگونه پليدى را از اهل بيت بزدايد و آنان را به طور كامل پاك و پاكيزه گرداند. چنين برداشتى از آيه با بررسى واژه هاى به كار رفته در آن، همچون اراده، رجس، اذهاب و تطهير تأييد مى گردد و جاى ترديدى براى حق جويان باقى نمى گذارد. جاى آن نيست كه در اين نوشتار كوتاه، به تفصيل درباره چگونگى دلالت آيه بر عصمت اهل بيت سخن برانيم و عمق واژه هاى به كار رفته در آن را بكاويم. از اين رو، به بيان روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله كه در كتب اهل سنّت نقل گرديده است، بسنده مى كنيم. بر اساس اين روايت، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از قرائت آيه تطهير فرمودند:

(فأنا و اهل بيتى مطهرون من الذنوب)(١٦١) «پس من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم». بى ترديد، فاطمه زهراعليها‌السلام جزو اهل بيت پيامبر است و اگر در بيان فضيلت او دليل ديگرى نمى داشتيم، همين آيه كافى بود كه او را در صدر زنان عالَم بنشاند. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله با شيوه هايى به يادماندنى، اهل بيت را به همگان معرفى نموده و راهِ هرگونه توجيهى را بسته است. بر اساس روايات فراوانى كه به حديث كساء شهرت يافته اند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پارچه اى را بر روى خود و على و فاطمه و فرزندانشان، حسن و حسين انداخته، جمله (اللهم هؤلاء اهل بيتى) را براى آيندگان به يادگار گذاشتند و در پاسخ به ام سلمه - كه يكى از شايسته ترين همسران پيامبر بود و پيوستن به اصحاب كساء را درخواست مى نمود - فرمودند:

«رحمت خدا بر تو باد. تو همواره به راه خير و رستگارى بوده اى و چقدر من از تو راضى ام! ليكن اين فضيلت ويژه من و اين چند نفر است».(١٦٢)

پيامبر گرامى براى آنكه وظيفه خويش را در تبيين آيات الهى به گونه شايسته اى بجاى آورند، به اين مقدار نيز بسنده نكرده، با به كارگيرى شيوه اى فراموش نشدنى و در مدت زمانى نسبتاً طولانى، آن هم به صورت هر روزه، به معرفى اهل بيت پرداختند. در روايتى از ابن عباس در اين باره آمده است:

«رسول خدا تا نُه ماه، روزى پنج مرتبه، هنگام فرارسيدن وقت نماز به در خانه على بن ابى طالب مى آمدند و مى فرمودند درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد. خداوند اراده نموده تا هرگونه پليدى را از شما اهل بيت دور گرداند و به طور كامل و شايسته پاكتان سازد. وقت نماز است، آماده شويد. رحمت خدا بر شما باد».(١٦٣)

ش٢- روايات مربوط به عصمت اهل بيتعليهم‌السلام علاوه بر آيه تطهير، رواياتى كه شيعه و سنى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله گزارش نموده اند، فضايلى براى اهل بيت برمى شمرد كه جز با عصمت آنان سازگار نيست، چنانكه در حديث معروف ثقلين آمده است:(١٦٤)

(انّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى، ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا ابداً، لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض)(١٦٥) «من در ميان شما دو چيز گران بها باقى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم. تا وقتى كه به آن دو تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شد. هيچگاه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند، تا آنگاه كه بر سر حوض (كوثر) بر من وارد گردند».

اگر اهل بيت پيامبر معصوم از گناه و خطا نبودند، پيروى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى يافت.

ش٣- روايات مخصوص به عصمت حضرت زهراعليها‌السلام در اينجا نيز از روايات فراوانى مى توان بهره برد، اما تنها به يكى از آنها كه محدّثين شيعه و سنّى روايت نموده اند، بسنده مى كنيم:

(ان الله - تبارك و تعالى - يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها)(١٦٦) «همانا خداوند - تبارك و تعالى - با غضب فاطمه غضبناك و با رضايت او خشنود مى شود».

نكته درخور توجه در اين روايت آن است كه رضايت و نارضايتى فاطمه زهراعليها‌السلام محور خشنودى و ناخشنودى خداوند خوانده شده است. و اين حقيقت، جز عصمت همه جانبه آن حضرت، تفسير ديگرى برنمى تابد. خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمى گردد و هيچگاه به گناه و سرپيچى از فرمانش رضايت نمى دهد. اگر حضرت زهراعليها‌السلام به گناه دست مى زد و يا حتّى فكر انجام آن را در سر مى پروراند، به چيزى خشنود گرديده بود كه خدا از آن خشنود نيست، در حالى كه در اين روايت، رضايت الهى پيوندى ناگسستنى با خشنودى فاطمهعليها‌السلام يافته است.

اعتراف ضمنى يكى از دانشمندان اهل سنت را پايان بخش اين قسمت مى سازيم. آلوسى - يكى از پرآوازه ترين مفسران اهل سنت - در تفسير آيه ٤٢ سوره آل عمران، از يكسو حضرت مريمعليها‌السلام را معصوم از گناه شمرده، از تمامى پليدى هاى حسّى، معنوى و قلبى پاك مى داند و از سوى ديگر، بر ديدگاه كسانى كه وى را سرور تمامى زنان جهان، از آغاز تا انجام مى شمارند، مى تازد و با اقامه شواهد گوناگونى چنين نتيجه مى گيرد كه اين ويژگى شايسته فاطمه زهراعليها‌السلام است.(١٦٧) پرواضح است كه جمع ميان اين دو سخن، جز با پذيرش عصمت حضرت زهراعليها‌السلام سازگار نيست.

آيه تطهير

ش١٨) آيا در آيه شريفه تطهير،( لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ ) به معناى دفع است يا رفع ؟

اگر اذهاب رجس از اهل بيتعليهم‌السلام را به معناى دفع بگيريم، پس تطهير معنا ندارد. و اگر به معناى رفع باشد، طهارت ذاتى آنها را اثبات نمى كند.

آيه شريفه تطهير(١٦٨) كه به تصريح همگان، فضيلت والايى را براى اهل بيتعليهم‌السلام به اثبات مى رساند،(١٦٩) در كتاب هاى تفسيرى و كلامى از زواياى گوناگون بررسى گرديده و تك تك واژه هاى آن، مورد موشكافى هاى دقيق قرار گرفته است. با اين همه، چه بسا كسانى كه اين آيه را دليل بر عصمت اهل بيت نمى دانند، بر دو تعبير «اذهاب» و «تطهير» انگشت نهاده، بر اين نكته پاى فشارند كه پاك ساختن از پليدى ها(تطهير) و از بين بردن آلودگى ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بيت نيست، بلكه نشانگر آن است كه آنان نيز همچون ديگران، از آلوده شدن به گناه ايمنى ندارند; زيرا اذهاب و تطهير در مورد «رفعِ» پليديهاى موجود به كار مى روند، نه «دفعِ» آنچه كه هنوز تحقق نيافته است.

آنچه اين شبهه را قوت مى بخشد، كاربرد رايج اين دو واژه و معادل هايشان در زبان هاى ديگر است كه غالباً براى رفع ناپاكى هاى موجود به كار مى روند، چنانكه شاعر مى گويد:

بس كه آلوده عصيان شده دل تا محشر

دامنش را نتوان داد به زمزم تطهير

اما بررسى بيشتر، بر اين پندار خط بطلان مى كشد و اين واقعيت را پيش چشم مى نهد كه دامنه كاربرد اين دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده، دفع پليدى هاى تحقق نيافته را نيز در بر مى گيرد.

ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مى كنيم. شيخ مفيدرحمه‌الله براى توضيح معناى اين كلمه از يكى از مترادفات آن كمك مى گيرد كه در قالب دعا چنين به كار مى رود: «خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است كه مقصود گوينده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نيست، بلكه مى خواهد كه از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشيند.(١٧٠) نحوه كاربرد اين واژه در روايات نيز، شاهدى گويا بر مدعا است. چنانكه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: (من اطعم اخاه حلاوة اذهب الله عنه مرارة الموت)(١٧١) «هر كس كام برادر مؤمن خود را شيرين سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند». پُر واضح است كه منظور از اين سخن، آن نيست كه ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد، بلكه مقصود اين است كه از ابتدا، مرگ براى چنين شخصى گوارا خواهد بود.

وضعيّت واژه «تطهير» از اين نيز روشن تر است(١٧٢) زيرا مشتقات اين كلمه در قرآن كريم كاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأييد مى زند. در اين ميان، ما به بيان دو آيه بسنده مى كنيم(١٧٣) و در تفسير آنها تنها از كتب اهل سنّت بهره مى گيريم تا گمان نرود كه مفسران شيعه، خواسته يا ناخواسته، اين واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند كه در آيه تطهير به كارشان آيد ١- در سوره واقعه، در وصف «كتاب مكنون» الهى چنين مى خوانيم:

( لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ) .(١٧٤)

يكى از احتمالاتى كه غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره كرده اند اين است كه منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهى است كه از آغاز آفرينش از وسوسه هاى شيطانى و يا آلودگى به طبيعت جسمانى، پاك و منزّه بوده اند.(١٧٥)

٢- در سوره مدّثّر، پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين مورد خطاب قرار مى گيرد: (وثيابك فطهِّر)(١٧٦) مفسران براى اين آيه نيز معانى گوناگونى بر شمرده اند كه از جمله آنها اين است كه مقصود از لباس، همين لباس ظاهرى است و منظور از تطهير يا اين است كه پيامبر و ديگر مسلمانان بايد لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند (رفع) و يا آنكه برخلاف شيوه رايج در دوران جاهليّت، لباس هاى خود را كوتاه نموده، بر زمين نكشانند تا آلوده به نجاست نگردد(دفع).(١٧٧)

اين مفسرين عرب زبان در تفسيرهاى خود بر احاديثى اعتماد نموده اند كه زبان مادرىِ غالب راويان آنها نيز عربى بوده است و هيچكدام از آنها استفاده از واژه تطهير در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نيافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى ديده اند، اما متأسفانه برخى از آنها وقتى كه به آيه معروف تطهير رسيده اند، همه سخنان خود و مفسران ديگر را از ياد برده و بر اين نكته پافشارى كرده اند كه نمى توان واژه تطهير را درباره كسى كه پيوسته پالوده از گناه و خطا بوده است، به كار گرفت!(١٧٨)

امام علىعليه‌السلام و اعتراف به خطا

ش١٩) اميرالمؤمنينعليه‌السلام در نهج البلاغه مى فرمايد:

(فانّى لست فى نفسى بفوق ان اخطىء) اين چگونه با عصمت ائمهعليهم‌السلام سازگار است؟

پيش از آنكه به پاسخ بپردازيم، ترجمه قسمتى از خطبه مورد پرسش را زينت بخش گفتار خويش مى سازيم:

با من چنان كه با سركشان گويند سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند از من كناره مجوييد و با ظاهر آرايى آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد... پس، از گفتن حق يا راى زدن در عدالت باز مايستيد، كه من از پيش خود نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر اينكه خدا مرا در اين كار كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.(١٧٩)

براى دستيابى به پاسخ اين پرسش، توجه به چند نكته ضرورى است:

ش١) براى آن كه از هرگونه پيش داورى در امان بمانيم و حقيقت انديشه امام علىعليه‌السلام را دريابيم، بايد به همه سخنان پيشوايان دينى يكجا نظر اندازيم و گفتارهاى متشابه را در پرتو محكمات تفسير نماييم. در اينجا از ميان روايات فراوانى كه در خوان گسترده معارف اهل بيت يافت مى شود،(١٨٠) تنها به ترجمه روايتى از اميرمؤمنان علىعليه‌السلام بسنده مى كنيم كه در آن، امام را از هرگونه لغزشى در امان مى خواند و روى گردانى مردم از معصومين را موجب شگفتى مى داند.

امام از تمامى گناهان معصوم است... در بيان حكم الهى لغزشى ندارد و در پاسخ به خطا نمى رود و از سهو و فراموشى به دور است... (شگفتا كه مردم) از اينان ـ كه خداوند اطاعت از آنان را واجب نموده و از لغزش و فراموشى در امانند ـ روى برتافتند و احكام الهى را از اهلش فرا نگرفتند.(١٨١)

ش٢) عصمت از خطا رابطه اى جدايى ناپذير با علم معصومان دارد.(١٨٢) اميرمؤمنان، به گفته خود، راه هاى آسمانى را بهتر از راه هاى زمينى مى شناسد(١٨٣) و از آغاز و انجام كار هر كس مى تواند گزارش دهد: «به خدا اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاى او چه بود، توانم. ليكن ترسم كه درباره من به راه غلوّ رويد و مرا بر رسول خداعليه‌السلام تفضيل نهيد».(١٨٤) كسى كه گستره دانشش چنين است، چگونه نمى تواند راه برون شوى از خطا بيابد؟

ش٣) آنچه در بررسى فراز ياد شده، رهزن انديشه برخى از نويسندگان(١٨٥) قرار گرفته، ناديده انگاشتن قيدهايى است كه در آن به كار رفته است. امام علىعليه‌السلام از يك سو با بهره گيرى از قيد «فى نفسى» بر اين نكته انگشت مى گذارند كه هيچ كس بدون دستگيرى هاى الهى گريزى از خطا ندارد. و از سوى ديگر با جمله «مگر آنكه خدا مرا در اين كار كفايت كند» همين نكته را با صراحت بيشترى بيان داشته، پديده عصمت را برخاسته از توفيق الهى مى شمارند.(١٨٦)

نكته در خور توجه آن است كه عصمت، به معناى بى نيازى از تأييدات الهى نيست. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: «گر تو را استوار نمى داشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى».(١٨٧) و نيز از زبان حضرت يوسف اين سخن را گزارش مى دهد كه اگر رحمت پروردگار نباشد، از چنگال نفسِ بدفرما نتوان رست: (و ما ابرّىء نفسى ان النفس لامّارة بالسوء الا ما رحم ربّى).(١٨٨)

به طور كلى، پيشوايان دين همواره كمالات ويژه خود را برخاسته از توفيق الهى مى شمارند; چنان كه انبياء در برابر مردمى كه بشر بودن آنان را بر نمى تافتند و برخوردارى از وحى را در خور انسان نمى دانستند، بر فضل و عنايات خدا تكيه زده، مى گفتند:

( إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ) .(١٨٩)

ما جز بشرى مثل شما نيستيم، ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مى نهد.

نقش شيعه در رواج انديشه عصمت

ش٢٠) شيعيان تا چه اندازه در پيدايش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟

انديشه عصمت، بيش از هر چيز، ريشه در كتاب و سنّت دارد. قرآن كريم براى بيان پاكى و طهارت انبيا و اولياء هر چند واژه عصمت را به كار نگرفته، اما با تعبيرهاى گوناگون بر اين حقيقت تأكيد ورزيده است. براى مثال، از ديدگاه قرآن كريم پيامبران الهى به مقام «مخلَصين» بار يافته اند(١٩٠) و اينان كسانى اند كه شيطان راهى براى گمراهى آنان ندارد.

( قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاُغوينَّهُم اَجْمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُم الُمخلَصين :) (١٩١)

گفت (سوگند) به عزّت تو كه همگى آنان را گمراه خواهم ساخت، مگر از ميان آنان، آن بندگانت را كه اخلاص يافته اند.

سيره عملى پيامبر و احاديث آن حضرت نيز جايى براى ترديد در درستى و اصالت اين باور باقى نمى گذارد. چنان كه انديشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدين سيوطى، در تفسير آيه ٣٣ سوره احزاب، اين روايت را از پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله گزارش مى كند: (فَاَنا و اهل بيتى مطهّرون من الذنوب)(١٩٢) «من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم».

امامان معصوم ـ كه بر اساس احاديث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند ـ در ترويج اين اعتقاد كوشيده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاور شناسان و نيز روشنفكران اهل سنّت با ناديده گرفتن پيشينه تاريخى اين مسأله و چشم فرو بستن از ده ها آيه و روايت، اين شبهه را در انداخته اند كه شيعيان به منظور بالا بردن مقام امامان خويش، انديشه عصمت را ساخته و به ترويج آن پرداخته اند.(١٩٣) اين گروه وقتى با اين حقيقت روبرو مى گردند كه انديشمندان سنّى نيز از دير باز از عصمت پيامبران جانبدارى نموده و نوشته هاى فراوانى در اين باره به يادگار گذاشته اند، آنان را نيز سيراب شده از همين آبشخور به شمار آورده، مى گويند هر چند به طور كلّى معتقدات شيعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشيّع نفوذى قوى در بخش هايى از افكار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّيان عقيده به نور الهى و معصوميّت امام را اتخاذ كرده و نه فقط على، بلكه مولاى على، حضرت محمدعليه‌السلام را مشمول آن نموده(اند).(١٩٤)

همچنين، برخى از نويسندگانى كه در جرگه شيعيانند و خواستار بازنگرى در انديشه عصمت معصومان، متكلمان شيعه را به بزرگ نمايى اين مقام متّهم مى سازند و در تحليلى مشابه با گروه پيشين مى گويند:

در قضيه عصمت، اعتقاد متكلمان شيعه روى هم رفته، خيلى بيش از ديگران اغراق آلود بوده است. شايد براى اينكه بتوانند از اين قِبَل در كنار انبيا، از ائمه مذهب خود نيز سيمايى مافوق بشرى و اسطوره اى تصوير بكنند.(١٩٥)

سخنان ياد شده از آنجا كه بيشتر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا يافته هاى عينى، چندان نياز به پاسخگويى ندارد. با اين همه، چند نكته را در نقد آن، يادآور مى شويم:

ش١) چنانكه گذشت، خاستگاه اصلى انديشه عصمت آيات قرآن كريم و روايات پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است و دست كم برخى از مراتب آن، با دليل عقلى نيز اثبات مى گردد; از اين رو، چنين ريشه يابى هايى از واقع بينى به دور است.

ش٢) دفاع اهل بيت از عصمت پيامبران كمتر از عصمت امامان نبوده است، چنانكه امام رضاعليه‌السلام در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى مربوط به عصمت انبيا پاسخ گفته و در دفاع از پاكى و طهارت آنان كوشيده است.(١٩٦) پرداختن به عصمت امام نيز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پيامبران صورت گرفته است; يعنى اينگونه روايات در پى آنند كه همان عصمتى را كه همگان درباره انبيا پذيرفته اند، براى ائمه اهل بيت نيز به اثبات برسانند.(١٩٧)

ش٣) پيروى اهل سنّت از شيعيان بسيار دور از ذهن و ناسازگار با واقعيت هاى تاريخى است. چگونه مى توان گفت «سنّيان عقيده به نور الهى و معصوميت امام را اتخاذ كرده و نه فقط على، بلكه مولاى على، حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را مشمول آن نموده(اند)»؟ اين سخن به خوبى نمايانگر سستى و بى پايگى چنين تحليل هايى است، زيرا اولا: اهل سنّت، جز شمار اندكى از آنان، همچون برخى از معتزليان،(١٩٨) علىعليه‌السلام را معصوم نمى دانند. ثانياً: اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دين به شمار مى رفت، سنيّان آن را دستاويزى محكم براى مبارزه با شيعه قرار مى دادند و از اين فرصت استثنايى بيشترين بهره را مى بردند، نه اينكه خود از آنان دنباله روى نمايند.

ش٤) تلاش بسيارى از انديشمندان سنّى در دفاع از عصمت پيامبران، كمتر از كوشش شيعيان نبوده است، چنان كه فخر رازى (٦٠٤ـ٥٤٤ هـ ق)، افزون بر نگارش كتاب «عصمة الانبياء»، در جاى جاى تفسير گسترده و پر حجم خود بر قرآن كريم، چنان از اين باور بنيادى جانبدارى نموده كه شگفتى برخى از نويسندگان معاصر(١٩٩) و تأسّف بعضى ديگر از آنها(٢٠٠) را بر انگيخته است. نه تنها اين انديشمند قرن پنجم هجرى، بلكه حتّى مسلمانان قرن اول نيز سخنانى در اين باره به جا گذاشته اند; چنان كه خليفه اول در خطبه مربوط به آغاز خلافت خود مى گويد:

(ان رسول الّلهصلى‌الله‌عليه‌وآله خَرَج من الدنيا و ليس احدٌ يُطالبه بضربة سَوط فَما فوقها و كان معصوماً من الخطأ).(٢٠١) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در حالى از دنيا رحلت فرمود كه وامدار هيچكس نبود و حتّى ضربه اى تازيانه به ناحق بر كسى ننواخته و معصوم از خطا بود.