دروغ

دروغ0%

دروغ نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

دروغ

نویسنده: آیت الله سید رضا صدر
گروه:

مشاهدات: 18151
دانلود: 3067

توضیحات:

دروغ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 240 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18151 / دانلود: 3067
اندازه اندازه اندازه
دروغ

دروغ

نویسنده:
فارسی

دروغ در فقر

آن كه خواستار جلب عواطف و كمك ديگران مى باشد، به دروغ ادعاى فقرمى كند، از زندگى خويش شكايت مى كند، گدايى مى كند، در وصف پريشانى خويش داد سخن مى دهد و روضه زن و فرزند مى خواند، شايد بهره اى برگيرد، شايد مهرى ازخود در دل ها جاى بدهد و رحمتى را بر انگيزد؛ اين گونه دروغ گوها اضافه بردروغ گويى، داراى پستى طبع نيز مى باشد. چه بسا در ميان اينان، سرمايه داران وثروتمندانى نيز يافت شوند، ولى گدا طبعى آن ها سبب مى شود كه از اين وسيله گند ونامشروع نيز دست بر ندارند و بر ثروت خويش بيفزايند.

پول داران اين دسته، ثروت خود را مخفى مى دارند، مبادا بيچارگان فاميل،بينوايان دوستان از آنان توقع همراهى داشته باشند، لذا اينان به نادارى تظاهر مى كنند.

عده اى از تظاهر به فقر، نظر ديگرى دارند و آن اين است كه از شور چشمى مردم محفوظ بمانند. اين عادت، در ميان بيش تر كسانى كه به سبك قديم فكر مى كنند،بيش تر يافت مى شود.

دروغ در كسب و كار

بسيارى در كسب و كار خود، دروغ مى گويند. اينان چنين مى پندارند كه بدين وسيله، سود بيش ترى مى برند و با اين گمان باطل، خود را آلوده به گناه مى كنند و مال حلال خود را تبديل به حرام مى كنند. دروغ گويان در كسب و كار، چند قسمند:

عده اى كم فروشى مى كنند يا اندازه هاى خود را كم تر قرار داده اند يا از مقدارى كه خريدار خواسته، كم مى كنند، ولى بها را به همان اندازه اى كه خريدار خواسته،مى گيرند.

قرآن مى گويد:

( وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ ) (٢) واى بر مطفف ها.» آن گاه خود معناى مطفف را روشن مى كند: اوكسى است كه جنسى را كه براى فروختن مى كشد، كم مى گذارد، ولى هنگامى كه مى خرد بى كم و كاست، تحويل مى گيرد.

قرآن، اين دسته را از روزى بزرگ مى هراساند، روزى كه همه مردم در برابرپروردگار مى ايستند و بايستى حساب هر چه كرده و هر چه برده و هر چه خورده اند،پس بدهند.

عده اى تقلب مى كنند و جنس آميخته و مخلوط را به نام خالص به مشترى مى دهند: در شير آب كرده و به نام شير خالص جا مى زنند، پارچه پشم و نخ را به نام پشم اندر پشم مى فروشند، چايى بد را در چايى خوب داخل كرده و به نام چايى خوب به مشترى مى دهند، طلاى چهارده را به نام طلاى هيجده قالب مى كنند، در ميان كيسه برنج اعلا، برنج وسط مى گذارند و در روغن، چه مى كنند، باشد. فطرت انسان ازاين گونه كارها بيزار است. اين گونه دروغ در زبان اسلام «غش » ناميده شده.رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

هر كس در خريد يا فروش با مسلمانى غش كند، از ما نيست و روز قيامت با يهودمحشور خواهد شد، زيرا يهودى ها، پر غش ترين خلق با مسلمانان مى باشند. سومين نوع دروغ در كسب و كار، آن است كه جنس بدى را در ظاهرى فريبنده بيارايند و تحويل خريدارش بدهند، خانه اى است كه از پاى بند ويران است،رنگ آميزى اش مى كنند و سر و صورتى بدان مى دهند تا خريدار گول بخورد و آن رابه جاى خانه اى استوار و محكم بخرد.

دسته اى در قيمت خريد جنس، دروغ مى گويند: اگر ارزان خريد باشد، گران خريدش گويند. اين گونه معامله، قطع نظر از دروغ، شايد خالى از اشكال هم نباشد.

در گذشته، بعضى از گاراژى ها بسيار دروغ مى گفتند و معتقد بودند كه اين كسب جز با دروغ گفتن، پيشرفتى ندارد، ولى هنگامى كه گاراژى هاى راست گوپيدا شدند و توانستند با راست گويى پيشرفت كنند، بطلان نظريه آن دسته ثابت گرديد.

درست كارى و خوش خلقى كاسب، بهترين وسيله براى پيشرفت كسب است.چنين كسى به زودى شناخته مى شود. در اين هنگام، مشترى از راه دور خواهد آمد واز كنار فروشندگان مشابه خواهد گذشت و به سراغ فروشنده درست كارخوش اخلاق خواهد رفت تا كالاى او را بخرد.

دروغ در سياست

كوته نظران چنين مى پندارند كه سياست با دروغ، همراه است و دروغ گويى بامردم، نشانه سياستمدارى است. به خاطر دارم كه فرماندارى در قم بود كه بسيار دروغ مى گفت و اگر كسى از او چيزى مى خواست فورى وعده اى دروغين مى داد و اگرمنظور، اقدامى براى اصلاحات شهرى بود، به زودى مى گفت: اقدام كرده ام واعتبارش را گرفته ام و اكنون در جيب من است و به جيبش نيز اشاره مى كرد!

وقتى به من مى گفت: من از شانزده سالگى تاكنون، وارد شغل هاى سياسى بوده ام.گويا او دروغ گويى را به شغل هاى سياسى تفسير مى كرد!

دروغ در سياست، كارش به جايى رسيده كه در باره سياستمداران، چنين مى گويند:

دو نفر سياستمدار كه با يكديگر سخن مى گويند، هر دو به هم دروغ مى گويند وهر دو مى دانند كه دروغ مى شنوند و هر كدام مى دانند كه ديگرى مى داند كه دروغ مى شنود و هر دو از اين دانستن يكدگر هم اطلاع دارند.

آيا اين هم زندگى شد؟ مرده باد اين گونه زندگى كه پايه اش بر دروغ نهاده شده است. از هيتلر، نقل شده كه مردم، دروغ بزرگ را زودتر از دروغ كوچك مى پذيرند!

بنابر اين منطق، مرد سياسى بايستى به ملت دروغ بگويد، به هم پيمان دروغ بگويد، به دوست دروغ بگويد، به بيگانه دروغ بگويد، به زن و فرزند دروغ بگويد.آيا به خودش هم دروغ مى گويد؟

آيا چنين كسى مى تواند اعتماد ملت را به خود جلب كند؟ اينان اشتباه مى كنند،زيرا بهترين سياستمدار كسى است كه بهتر بتواند جلب اعتماد كند و جلب اعتماد جزبا راستى و درستى محقق نخواهد شد. اعتماد كه پيدا شد، هر مشكلى حل مى شود،بلكه مشكلى پيدا نخواهد شد.

دروغ در عشق

در اين زمان، كسى كه در پى صورتى زيبا بيفتد و در برابر اين تمايلات جنسى خود، نتواند مقاومت كند، خود را عاشق مى خواند، غافل از آن كه اين، شهوت رانى است نه عشق.

گواه بر اين سخن دو چيز است:

يكى آن كه همين آقاى عاشق، اگر پرى روى ديگرى را ببيند به او نيز دل مى دهد،بلكه اگر از يارش زيباتر و برازنده تر باشد و نتواند از هر دو بهره بردارى كند، از ياردست بر مى دارد و به دلدار تازه مى پيوندد. عاشق و معشوقى كه هر دو، دم از عشق مى زنند، چرا در مجالس عيش و نوش، هر كدام، يارى ديگر بر مى گزينند، بلكه يارهايى ديگر، با آن ها گل مى گويند و گل مى شنوند.

عاشق كسى است كه جز چهره زيباى يار، پرى رخ ديگر را نمى بيند، او دل بلهوس هر جايى ندارد. او جز دوست چيزى نمى خواهد. هوسبازى را عشق ناميدن دروغ است و خيانت.

ديگر آن كه بيش تر ازدواج هايى كه از اين عشق اصطلاحى پيدا شده، طولى نكشيده كه به سردى گراييده است. روزنامه ها كاريكاتور سير اين عشق و ازدواج رادر چند تصوير كشيده اند و گاه كار به جايى مى رسد كه دو همسر از هم جدا مى شوند،بلكه دوستى ميان آنان تبديل به نفرت مى شود، و به ويژه در مرد كه بسيار از زن بى وفاتر مى باشد.

غريزه مرد كه سير شد، عشقش تمام مى شود. اگر آمار طلاق امروز تهران را با آمارطلاق نيم قرن پيش مقايسه كنيم، طلاق آن روز، شايد از يك صدم طلاق امروز كم تربشود. ازدواج هاى بى دوام، ارمغانى است كه از فرنگ به ايران آمده است. آمار طلاق در اروپا و امريكا به طرز سرسام آورى بالا مى رود با آن كه طلاق تحت اختيار محكمه مى باشد.

آرى شهوت رانى را عشق نام نهادن نيز از سوغاتى هاى فرنگ است، چنان كه ناموس پرستى را حسد نام نهادن و بى غيرتى را خوش قلبى گفتن، بايستى ازدروغ هاى غربيان شمرده شود.

دروغ هاى تعصبى

تعصب، طرف دارى كردن از كسى يا چيزى است، از نظر آن كه بستگى به خودشخص دارد. از عقيده اى طرف دارى كردن، چون خود بدان معتقد است و به كمك ظالمى شتافتن، چون خويش است يا دوست گرمابه و گلستان است و شهر و ديارخود را بهترين شهر و ديار دانستن، همگى از مصاديق تعصب مى باشد.

تعصب گاه بسيار بسيار مخفى است، به طورى كه خود تعصب ورزنده هم مى پندارد كه روى حق و حقيقت قدم بر مى دارد، نه از روى تعصب. فداكارى در راه حق، وقتى زيباست كه براى حق باشد، نه براى خلق. تعصب هاى دينى قيمتى ندارد،بلكه گاه زيان خواهد داشت.

آخرين هدف در همه تعصب ها، من است. اين عقيده من است. اين روش من است. اين برادر من است. اين هم شهرى من است. اين هم كيش من است. از همه اين ها پشتيبانى مى كند، چون از آن اوست. آخرين هدف در حقيقت خواهى، حق است. اين عقيده، حق است. اين روش، حق است. اين برادر، حق مى گويد. اين دشمن، حق مى گويد. اين خويش، حق مى گويد. آن بيگانه هم حق مى گويد. از همه اين ها پشتيبانى مى كند، چون حق است.

متعصب و خود پسند مى گويد: چون من گفته ام، پس صحيح است. حق جوى مى گويد: چون صحيح است، پس من مى گويم. آن مى گويد: همه چيز در راه من. اين مى گويد: من در راه حق.

متعصب در راه مورد علاقه خود، از هيچ گونه گفتار و رفتارى دريغ نمى كند، حتى از دروغ گفتن هم دريغ نمى كند.

پاره اى از مستشرقان متعصب در كتاب هاى خود، دروغ ها گفته و به اسلام تهمت ها زده اند تا از مسيحيت دفاع كرده باشند.

پاره اى از مورخان برادران اهل سنت ما، در تاريخ دروغ هايى آورده اند تاوضع دستگاه حاكمه را حفظ كرده و از پيشرفت مذهب اهل بيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلوگيرى كنند.

داستان هاى سيف بن عمرو، ابو حيان توحيدى گواه بر اين سخن است.كتاب هايى كه اخيرا در مصر چاپ مى شود، در آن تحريف مى كنند و حقايقى را از آن اسقاط مى كنند و شايد هم اين روش را از بعضى از مطبوعات مسيحى آموخته باشند.

دروغ هاى ملى

شنيدم پاره اى از مورخان يونان قديم، براى عظيم نمايانيدن ملت خود، عددسپاهيان خشايار شاه را، هنگام حمله به يونان پنج ميليون تن نوشته اند، در صورتى كه با وسايل حمل و نقل آن روز و وضع خواربار، حركت دادن ارتش يك ميليون نفرى در آن روز محال بوده است. مورخان ترك، براى آن كه شكست ايلدرم بايزيدرا از تيمور، موجه جلوه بدهند، عدد سپاه تيمور را بسيار بيش تر از سپاه بايزيد،نوشته و چند برابر آن چه بوده، قلمداد كرده اند،در صورتى كه محققان مى نويسند:سپاه تيمور، از سپاه ايلدرم كم تر بوده و صف سپاه بايزيد، از صف سپاه تيمور درازتر بوده است.

جلال الدين خوارزمشاه با يكى از سلاطين سلجوقى به جنگ پرداخت. دو مورخ در دو سپاه بودند و كتاب هر دو در دست است. هر كدام جريان جنگ را به سود اميرخود نوشته اند، گويى دو جنگ بوده است.

نسبت به افسانه هاى ملى، سخنى نمى گوييم، ان شاء الله در آينده به طور تفصيل ازافسانه نويسى بحث خواهد شد.

دروغ در شهادت

شهادت وقتى است كه چيزى به چشم ديده و يا به گوش شنيده شده باشد و اگر آن چيز، ديدنى يا شنيدنى نيست و از صفات معنوى مى باشد، بايستى آثار آن، ديده يا شنيده و به طور كلى با يكى از حواس، ادراك شده باشد.

در غير اين صورت، يعنى اگر كسى به چيزى ديدنى شهادت بدهد كه آن را نديده،يا به چيزى شنيدنى شهادت بدهد كه آن را نشنيده و در صورتى كه خود آن چيز ديدنى و شنيدنى نيست، آثارش را به حس درك نكرده باشد، اين گونه شهادت، شهادت دروغ خواهد بود. از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه كسى كه شهادت دروغ بدهد، با بت پرست مساوى مى باشد.

به دروغ خدا را گواه گرفتن

خدا را به دروغ شاهد گرفتن، يكى از زشت ترين و قبيح ترين دروغ هاست. اضافه بر اين، بى احترامى نسبت به مقام مقدس ربوبى مى باشد كه از بى شرمى و بى حيايى ريشه مى گيرد.

از عيساى مسيحعليه‌السلام نقل است كه حضرتش، اين كار را پيش خداى، اعظم گناهان دانسته است. در بعضى روايات نقل شده كه خداى اين دروغ گو را مخاطب قرار داده و مى فرمايد:

از من ضعيف تر نيافتى كه مرا بر اين دروغ، گواه گرفتى؟

دروغ در نقل وقايع

گويند: يكى از دانشمندان فرنگ، ساليان درازى رنج برد تا تاريخى براى ما قبل تاريخ بنويسد، حتى براى آن كه فكرش آسوده و از شلوغى بر كنار باشد، از شهرخارج شده و در كنارى منزل گزيد و به نوشتن ادامه داد. روزى در همان جا در برابرچشمش واقعه اى رخ داد، وقتى كه به شهر آمد، همان واقعه را چندين گونه از مردم شنيد. او با خود انديشيد كه اين واقعه اى است كه در اين زمان در برابر چشم من رخ داده، هر كسى آن را جورى نقل مى كند، پس نوشتن تاريخ ما قبل تاريخ چگونه خواهد بود؟! سپس نوشته هاى خود را نابود كرد. داستان يك كلاغ و چهل كلاغ از امثال يا افسانه هاى معروف زبان فارسى است. به طور كلى وقايعى كه در سر گذشت ها نقل شده، اگر كسى در تاريخ به دقت مطالعه كند، بسيار در ميان آن ها دروغ خواهد يافت.

دروغ ننگين

جهاد احد به پايان رسيد. دندان مقدس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سنگ جفا بشكست.حمزه عموى آن حضرت شهيد شد. پيكر علىعليه‌السلام جراحت ها و زخم هايى برداشت كه فتيله در آن ها به كار مى رفت.

مغيرة بن عاص از دشمنان سر سخت پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و به دروغ ادعا مى كرد كه شكننده دندان مقدس رسول با سنگ او بوده و كشنده حمزه، عموى پيغمبر، او بوده است. يكى دو سال گذشت و مغيره دگر باره با قواى متحده عرب به جنگ رسول آمد،قريش و عشايرى چند براى نابودى اسلام دست اتحاد داده بودند و به سوى مدينه هجوم آوردند. اين جنگ در تاريخ به نام غزوه خندق ناميده شده است.

خدا در اين جهاد، مسلمانان را پيروز گردانيد و كفار شكست خوردند و مراجعت كردند. در هنگام بازگشتن، مغيره را خواب در ربود، وقتى كه از خواب بيدار شد،ياران رفته بودند. مغيره تنها ماند و خود را در خطر لشكر اسلام ديد. با خود انديشيدكه بهتر آن است، داخل مدينه شود و به خانه برادر زاده اش عثمان برود.

از پيراهن نقابى ساخت تا شناخته نگردد و به خانه عثمان رفت. در اين موقع ام كلثوم دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خديجه همسر بزرگوار آن حضرت در خانه عثمان بود.عثمان با ام كلثوم پس از مرگ خواهرش رقيه، ازدواج كرده بود.

عثمان به حضور مقدس رسول شرفياب شده و پرسيد: شما به عموى من مغيره،امان داده ايد؟ پيغمبر تكذيب فرمود و روى خود را به سوى ديگر كرد. عثمان از آن سو آمد و پرسش خود را تكرار كرد. دوباره رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تكذيب فرمود و چهره مبارك را بر گردانيد. آن گاه فرمود: تا سه روز به او امان داديم.

مغيره در اين سه روزى كه در پناه پيغمبر بزرگصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى زيست، از كرده ها و گفته هاپشيمان نشد و دست از دشمنى با رسول بر نداشت. سه روز گذشته بود كه او از مدينه بيرون رفت و در بيابانى واماند. جبرئيل جايگاه او را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد.

زيد بن حارثه و زبير از مدينه خارج شدند و به سراغش رفتند. زيد به خونخواهى برادر خوانده اش حمزه، او را بكشت.

___________________________________

١) بحار الانوار، ج ٦٠، ص ٢١٧.

٢) مطففين (٨٣) آيه ١.

باز هم دروغ هاى گوناگون

سخنى از امام سجادعليه‌السلام

«كان علي بن الحسينعليه‌السلام يقول لولده: اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير، في كل جد و هزل، فان الرجل اذا كذب في الصغير، اجترى علىعليه‌السلام الكبير؛(١) امام سجادعليه‌السلام به فرزندانش مى فرمود: از دروغ بپرهيزيد، خواه كوچك باشد،خواه بزرگ، چه جدى باشد و چه شوخى، زيرا دروغ كوچك، انسان رادلير مى كند كه از دروغ بزرگ نهراسد.»

در آغاز كار، همه از ارتكاب گناه، به ويژه گناه بزرگ، بيم دارند. يكى از چيزهايى كه گناه كار را وادار به گناه بزرگ مى كند، ارتكاب گناهان كوچك و بى اهميت شمردن آن هاست. گناهان كوچك، خوف خدا را از دل مى برد و به جاى آن، جرات بر خدا رامى آورد. ترك گناهان كوچك به منزله پيشگيرى از گرفتار شدن به گناهان بزرگ مى باشد.

دروغ بزرگ و كوچك

دروغ بزرگ، گناهى است كه شعاع عملش وسيع است. اين گونه دروغ را پاره اى از مردم نادان بهتر مى پذيرند. شايد منظور هيتلر از اين كه مردم، دروغ بزرگ را ازكوچك، زودتر، باور مى كنند نيز همين باشد.

ممكن است كه اين فكر غلط به خاطر كسى برسد كه بيهوده سخن به اين درازى نيست، اگر همه آن دروغ باشد، اندى از آن راست خواهد بود، دروغ دروغ نمى باشد؛البته چيزى هست، ولى به اين اندازه كه مى گويد نيست، مثلا اگر كسى بگويد: من دانشورترين كسم، در صورتى كه نادان صرف باشد، شنونده بى فكر پيش خودمى گويد: بر فرض دانشورترين كس نباشد، بى گمان از دانشوران به نام وانگشت شمار خواهد بود يا كسى كه پشيزى ندارد، خود را ميلياردر معرفى كند،شنونده بى فكر بگويد: اقلا ده هزار تومانى دارد.

به طور كلى دروغ از پاى بند ويران است و در سخن دروغ گو راه راست و سخن درست نمى توان يافت. كسى براى روضه خوانى به كراچى رفته بود، در آن جا ادعاكرده بود كه در قم چهل هزار شاگرد دارد، در صورتى كه شايد يك شاگرد در حوزه علميه قم براى او نبود. كسى هم از هند به تهران آمده بود و ادعا كرده بود كه سى هزارسنى را شيعه كرده است. وقتى راجع به او از يكى از دانشمندان هند تحقيق كردم، اوگفت: اين برادر اوست؛ يعنى اين كه از هند به تهران آمده، برادر آن كسى است كه از قم به خاك هند رفته است.

دروغ شاخدار و دروغ بى شاخ

دروغ شاخدار، دروغى است كه دروغ بودنش آشكار است و هر كسى كه بشنود،بدان پى مى برد، چنان كه مى گويند: دروغ كه از دور مى آيد يك پايش مى لنگد. شايدمنظور از اين مثل همان دروغ شاخدار باشد.

يكى گفته بود كه شهر كوفه، وقتى به قدرى بزرگ بود كه بيست و يك هزار احمديك چشم كله پز داشت، در صورتى كه اگر همه جمعيت كنونى روى زمين، مسلمان باشند و همگى نام هاى اسلامى داشته باشند و دكان كله پزى در همه كشورها معمول باشد، نمى توان يقين كرد كه در تمام جهان، بيست و يك هزار احمد نام كله پز، یافت شود. وجود بيست و يك هزار يك چشم در تمام كشورهاى اسلامى، موردترديد است تا برسد به احمد نام، آن هم كله پز.

دروغ بى شاخ در برابر دروغ شاخدار است و مقصود از اين اصطلاح،دروغى است كه نهانى باشد و كم تر به دروغ بودنش پى برده شود؛ دروغ گو وضع مخصوصى به خود بگيرد، سخنش ضمايمى داشته باشد كه شنونده نتواند، دروغش را تشخيص دهد، مگر آن كه خيلى زيرك باشد، يكى از واضعان حديث مى گويد:حديثى جعل كردم و در مجلس علماى بغداد خواندم، در صورتى كه عددشان به چهل مى رسيد، همگى تصديق كردند، تنها يك تن آن ها به دروغ بودن حديث ومجعول بودنش پى برد.

دروغ روزنامه اى

ناپسندى دروغ، اختصاص به زبان ندارد. دروغ گناه است خواه از زبان بيرون آيد،و خواه از سر خامه تراوش كند و نوشتنى باشد.

دروغ نوشته، از جهتى از دروغ گفته، زشت تر مى باشد، زيرا دايره عملش ازنظرى وسيع تر است. دروغ گفتنى، فقط يك دم است و سپس نابود مى شود، ولى دروغ نوشتنى مى ماند.

دروغ زبان، ويژه همان چند تنى است كه مى شنوند، ولى دروغ قلم به همه جامى رود و همه كس آن را مى خواند، به ويژه اگر در روزنامه هاى پر تيراژ باشد.

روزنامه نگار درست گو و درست نويس، بايستى خود را از خطر پخش دروغ ونشر اكاذيب، دور نگه دارد. خبرنگاران، بايستى كوشش كنند كه خبر راست و صحيح براى روزنامه خود بفرستند. خبرنگار اگر دروغ گزارش دهد، روزنامه نگار اگر دروغ پخش كند، قطع نظر از دروغ نويسى كه خود گناهى است بزرگ، پولى كه در برابر آن مى گيرند پولى پليد خواهد بود و مانند پول دزدى است، آن هم دزدى با نيرنگ.

شايد برخى از ارباب جرايد، نخواسته باشند دروغ بگويند، ولى حقايق را با افكارخود تطبيق مى كنند و اوضاع و احوال را به ضميمه حدس خود، در نظر مى گيرند يابرنامه هاى خصوصى زندگى كسى را كه مورد نظر است، پيش خود با وضع او تطبيق مى كنند، آن وقت به طور قطعى و صريح خبر مى دهند. اگر بگويم كه خبرهايى كه نگارنده از حقيقت آن ها اطلاع داشته ام، هشتاد درصد آن ها را در مطبوعات، خلاف حقيقت يافته ام شايد چندان مبالغه نباشد.

پاره اى از ارباب قلم در لقب هايى كه براى اشخاص مى گذارند، دوستى و دشمنى را در نظر مى گيرند، گاهى كاه را كوه مى كنند، گاهى كوه را كاه؛ مدح و ستايشى كه ازكسى مى كنند، روى ايمان نمى باشد، بلكه روى حسابى است كه با او دارند.

دروغ در كتاب

دروغ هاى كتابى، شايد از دروغ روزنامه اى زشت تر باشد، زيرا مردم در كتاب،كم تر احتمال دروغ مى دهند، در نتيجه از دروغ كتابى بيش تر گمراه مى شوند. كتاب،خزانه تحقيق است. روزنامه، خزانه خبر است. پس دروغ در كتاب بيش تر گول مى زند، پس ناپسندتر خواهد بود، به ويژه كتابى كه براى شناساندن مردان تاريخ نوشته شده كه اكنون به نام تراجم احوال ناميده مى شود.

دروغ گويى جدش را كه اصلا اهل دانش نبوده است، يكى از دانشمندان به نام معرفى كرده و براى او تاليفاتى جعل كرده است و براى يكى از محققان بزرگ معاصرفرستاده تا در كتاب پر ارزش خود آن را درج كند. خوش بختانه اين دانشمند عالى قدرهر چه در كتابش آورده، مدارك آن را بيان كرده است.

دروغ گوى ديگرى بر طبق مرور زمان، لقب هاى پدر خويش را بالا برده تا اخيرابه عالى ترين لقبش رسانيده است.

بى لياقتى فرزند و دست خالى بودنش، موجب مى شود كه در عظيم قرار دادن پدرپس از مرگش بكوشد.

احمقى كه به گمانم چنين پنداشته كه دروغ كتبى زودتر باور مى شود، در حاشيه بعضى از كتاب ها نوشته است كه تاكنون چند بار امير المؤمنينعليه‌السلام را با فرق شكافته ديده ام و خدمت امام زمان رسيده ام. دروغ گوى ديگرى در پشت كتاب ها به خط خودش تقديم مؤلف كتاب را به خود مى نويسد و امضاى مؤلف را مجعولا پاى آن مى گذارد. كتاب هاى خطى را مى خرد و در پشت آن ها مى نويسد كه از كتب خانوادگى است كه به طور ارث از نياكانش به وى رسيده است. در پشت كتاب هاى چاپى مى نويسد كه از اول تا به آخر اين كتاب را خوانده ام و مطالعه كرده ام، سپس به كتابفروش مى فروشد.

به طور كلى دروغ هاى نوشتنى انواع بسيار دارد كه بر طبق اوضاع و احوال دروغ گو تفاوت مى كند.

گزارش دروغ

ديگر از دروغ هاى نوشتنى گزارش هاى دروغين به ما فوق خود مى باشد. گزارش مامور بسيار حساس است. نه تنها در سعادت يا بدبختى يكى دو فرد تاثير دارد،گاه ممكن است كه بر اثر گزارش مامور، كشورى نابود شود يا سعادتى نصيب مردمى گردد.

بازرس ها، كارآگاه ها، ماموران انتظامى به طور عموم و جاسوسان مى توانند باگزارشى كه مى دهند خود را رادمردترين فرد بشر قرار دهند و مى توانندپست فطرت ترين مردم باشند.

گزارش دهنده بايد بداند كه اگر گزارش دروغين به زيان كسى بدهد، نخست خودرا بدبخت كرده، سپس ما فوق خود را كه به گزارش او ترتيب اثر مى دهد سياه روزساخته و هم آن بيچاره بى گناه را كه به خاك سياه نشانيده است.

مامورى كه مى خواهد گزارشى تنظيم كند، بايستى خداى بزرگ و دانا و بينا و توانارا در نظر بگيرد و صلاح و سعادت افراد ملت را پيش چشم مجسم سازد، آن گاه به تنظيم گزارش بپردازد، گزارشى كه به زيان كسى باشد، اگر راست باشد، بسيار شوم است، چه برسد به دروغ.

دروغ براى خنده

نادان هايى كه خود را خوش مزه مى نامند، و مى خواهند با لودگى و مسخرگى ومتلك گويى، جلب عواطف كنند، به وسائلى چند متشبث مى شوند: گاه ضعيفى رامورد حمله شوخى و استهزا قرار مى دهند، گاه رفتارهايى خلاف ادب و نزاكت ازخود بروز مى دهند، گاه دروغ هايى جعل مى كنند كه حاضران را بخندانند. اين كارها را هر كدام از ديگرى زشت تر و ناپسندتر بايد شمرد. شيخ انصارى در مكاسب مى گويد:

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه در ضمن سفارش هايى كه به ابوذر كرد چنين فرمود:

واى بر كسى كه هنگام سخن گويى دروغ بگويد تا دیگران را بخنداند، واى بر او،واى بر او، واى بر او!

واى در جايى گفته مى شود كه بدبختى بزرگ يا مصيبتى ناگوار به كسى دست داده باشد. پس به چنين دروغ گويى چهار دفعه واى گفتن، نشانه چه سياه بختى بزرگى است.

بدبخت تر از بدبخت، كسى است كه گناهى مرتكب شود كه خودش هيچ از آن لذتى نبرد؛ خودش بايد به حال خود بگريد كه خود را بدبخت تر از بدبخت كرده ودلقك براى دیگران ساخته است.

دروغ براى گريه

در گذشته، دروغ هايى در داستان كربلا گفته مى شد و هم اكنون از طرف دسته مخصوصى گفته مى شود، براى آن كه شنوندگان بيش تر بگريند. بدبختانه دروغ هايى نيز در كتاب هاى مصيبت نوشته شده است كه اصل و نسب درستى ندارد. سطح علمى بعضى از خوانندگان مصيبت هم كوتاه مى باشد و اجازه نمى دهد كه به مدارك اصلى رجوع كنند.

گاهى شاعرى تخيلات خود را به شعر در آورده و سپس اين تخيلات، سندى براى نقل دگران شده است و گاه خود گوينده از خويش نيز ضمايمى مى افزايد.خوش بختانه در اين چند سال اخير، پاره اى از گويندگان دينى پيدا شده كه به تحقيق پرداخته اند و حقايق اصلى را براى مردم مى گويند.

راه اصلاح و جلو گيرى از اين دروغ ها بالا رفتن سطح فرهنگ مردم است.

دروغ ديگرى كه در نقل بعضى از مصيبت خوان ها پيدا مى شود، معرفى كردن قهرمانان داستان هاى كربلاست. زينب را زنى معرفى مى كنند كه پيوسته كارش گريه وزارى بوده، در صورتى كه تاريخ بشريت تاكنون، زنى رشيدتر از زينب سراغ ندارد.قدرت نمايى هايى كه زينب در عرصه كربلا كرده، تو دهنى هايى كه در مجلس ها به ابن زياد و يزيد زده، بهترين گواه سخن ماست. كودكان آنان را قهرمانان التماس معرفى مى كنند، در صورتى كه مردى را بايستى از اين كودكان ياد گرفت.

نام مقدس سيد الشهدا را با سبكى مى برند و آن طور كه شايسته است مراسم ادب و احترام را نسبت به اين وجود مقدس انجام نمى دهند.

نظريه غلط

غزالى در كتاب احياء العلوم مى گويد:

سخن وسيله اى است براى رسيدن به مقصود، اگر با راست گويى بتوان به مقصودرسيد، ولى اگر راه رسيدن به مقصود، منحصر به دروغ گفتن باشد، دروغ روا مى شود، بلكه اگر مقصود واجب باشد، دروغى كه وسيله رسيدن به آن باشد واجب مى شود.(٢)

آيا اين سخن غزالى، از اين جا ريشه گرفته كه هدف مشروع وسيله را مشروع مى سازد، هر چند خود وسيله نامشروع باشد؟ در اين زمان هم، پاره اى از دسته هاى سياسى اين گونه قدم برمى دارند و براى رسيدن به هدف، آماده ارتكاب هر جنايتى هستند.

اين فكر از روش اسلام و مسلمانى به دور است و كسى كه دانشى داشته باشد،اثرى از آن، نه در قرآن و نه در معارف محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نخواهد يافت؛ روش پيغمبر اسلام و اوصياى بزرگوارش، هرگز چنين نبوده است وجز از راه مشروع براى رسيدن به هدف هاى خود قدمى بر نداشته اند با اين كه درصورت ظاهر، راه نامشروع و نزديك ترى براى رسيدن به هدف داشته اند. بيان اين سخن احتياج به تفصيل دارد.

به هر حال، دروغ ناروا و ناپسنديده هيچ وقت روا و پسنديده نخواهد شد. آرى،موارد استثناى آن، جايى كه مزاحمت با محذور اهمى پيدا كند، ان شاء الله در آينده توضيح داده خواهد شد.

شايد سخن غزالى نمونه اى از طرز فكرى است كه در ميان برادران اهل سنت معمول است، چون بعضى از آن ها براى تنظيم و ترويج مقاصدى كه به نظر خود،مقدس مى دانند، دروغ را روا مى شمرند. در فضايل و مناقب اقطاب و مرشدها وصحابه، مطالب بسيارى جعل مى كنند. بسيارى از اين جاعلان، مردمان مقدس بوده اند و به عقيده خود به قصد نيكو كارى اين كار را كرده اند و شايد انتظار ثواب هم از خداى داشته باشند.

گواه بر اين سخن

ابو عصمت يكى از جاعلان احاديث فضايل خواندن سوره هاى قرآن است.هنگامى كه از وى پرسيدند: چرا چنين حديثى را جعل كردى و به ابن عباس نسبت دادى؟ در جواب گفت: ديدم مردم از خواندن قرآن دست كشيده اند، اين را جعل كردم تا رغبت مردم به خواندن قرآن افزوده گردد.

در علم دراية الحديث مى گويند: جاعلان احاديث خود به دسته هايى تقسيم شده اند كه از همه آن ها خطرناك تر مردمى بودند كه به زهد و تقوا و ترك دنيا شهرت داشتند. اينان احاديثى به قصد خير خواهى جعل كردند و مسلمانان بر اثر حسن ظن،مجعولات آن ها را پذيرفتند.

دروغ مجانى

سياه بخت ترين دروغ گوها، دروغ گويى است كه بدون هدف دروغ بگويد. اوبدون آن كه از دروغ گويى، سودى براى خويش در نظر بگيرد، دروغ مى گويد.بسيارى از اوقات، هيچ گونه منظورى از دروغ گفتن ندارد، نه شخصى و نه اجتماعى ولى باز هم دروغ مى گويد (با دوست دروغ مى گويد، با دشمن دروغ مى گويد، باخويش دروغ مى گويد، با بيگانه دروغ مى گويد) گويا براى او، دروغ، طبيعت ثانوى شده است. من نمى دانم اين گونه مردم چه فكر مى كنند. او چگونه فكر مى كند. آيادروغ گويى براى آن ها شكر شده؟ آيا عادت شده؟ آيا راست گويى براى آن ها دشوارگرديده؟ نمى دانم. آيا خودشان مى دانند؟

تحريف نيز از اقسام دروغ است

دروغ به سخنى كه از ريشه دروغ باشد، منحصر نيست، بلكه تحريف نيز ازمصاديق دروغ است. تحريف، سه جور است:

يكى آن كه سخن كسى را انسان دگرگونه نقل كند؛.

ديگر آن كه از خويش بر سخن او بيفزايد؛.

سوم آن كه از سخن او كم كند و باقى مانده را منحصرا به او نسبت دهد، نه آن كه قسمتى از سخن كسى را نقل كند.

اين گونه دروغ هاى تحريفى در نقل احاديث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراوان است. اگركسى بخواهد از تفصيل آن اطلاع پيدا كند به كتاب عبقات الانوار علامه عالى مقام، سيدحامد حسين نيشابورى هندى رجوع كند. عبقات كتابى است كه گمان ندارم بشر بتوانددر آن موضوع، بهتر از آن بنويسد، چون اين محقق بزرگ، سخن را تمام كرده است.

تكذيب راست نيز دروغ است

اگر كسى سخنى به راستى بگويد و شما او را تكذيب كنيد و سخنش را دروغ بشماريد، خود دروغى است كه شما مرتكب شده ايد.

پيغمبران خدا در تاريخ دعوت به خدا، بسيار گرفتار اين گونه خسان شده اند. قرآن به اين تكذيب ها اشاره مى كند. بايد متوجه باشيد، مبادا سخن كسى را به زودى تكذيب كنيد، به ويژه سخنان زير دستان را، چون تكذيب ها، بيش تر شامل حال آنان مى شود،چون اربابان اگر دروغ آشكار هم بگويند، كسى آنان را تكذيب نخواهد كرد، بلكه متملقان و چاپلوسان تصديق مى كنند و بر صحت كلام آن ها تاييداتى نيز مى آورند!

انكار حق، از مصاديق دروغ است

اگر كسى از شما طلبى داشته باشد، شما آن را منكر شويد دروغ گفته ايد. اگرسخنى گفته ايد سپس منكر سخن خود شويد دروغ گفته ايد. اگر اقرارى كرده ايد،سپس انكار كنيد، دروغ گفته ايد و عذابى كه خدا براى گناهكاران، آماده كرده است براى خود خريده ايد.

بار پروردگارا، خودت ما را به راه راست، هدايت بفرما و از اين بدبختى وروسياهى نجاتى عنايت بفرما.

____________________________________

١) الكافى، ج ٢، ص ٣٣٨، باب الكذب، ح ٢.

٢) المحجة البيضاء، ج ٥، ص ٢٤٤.

دروغ در دين دارى

دروغ در فضايل اخلاقى

در كمالات روحى سه جور دروغ تصور مى شود:

يكى آن است كه دروغ گو مى داند كه فاقد فضيلت است و به دروغ، ادعاى داشتن فضيلت دارد؛ مى داند كه عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مى كند.

ديگر آن كه حقيقت فضيلت را به درستى ندانسته و در تشخيص مصداق، اشتباه مى كند و دعوى داشتن فضيلت دارد. حسود است و به شخصيتى حسد مى ورزد، ولى حسادت خود را تنفر از ريا كارى و عوام فريبى مى پندارد.

سوم آن كه حقيقت فضيلت را به خوبى مى داند و خودش هم فاقد آن است، ولى زيادى خود خواهى و شدت خود پسندى موجب مى شود كه خود را داراى آن فضيلت بداند. او اگر وجدان خود را حاكم قرار دهد، پى مى برد كه داراى آن فضيلت نمى باشد، ولى چيزى كه در ميان افراد خود پسند يافت نمى شود وجدان مى باشد وبس؛ خود خواهى راه حقيقت و سعادت را بر اين دسته بسته است.

معمولا خود پسندى، بيش تر در كسانى يافت مى شود كه تا حدى در موقعيتى كه دارند موفقيتى به دست آورده باشند، هر چند آن موفقيت، كوچك باشد و خودشان هم در پيدايش آن، چندان سهيم نباشند، بلكه آن را اوضاع و احوال خانوادگى يا محلى ايجاد كرده باشد.