تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38368
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38368 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(23)و(24) و ترجمه

( و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين ) ( 23 ) ( فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين ) ( 24 )

ترجمه:

23- اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرده ايم شك و ترديد داريد (لااقل ) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا بر اين كار دعوت كنيد اگر راست مى گوئيد.

24- اگر اين كار نكرديد و هرگز نخواهيد كرد از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگهاى است كه براى كافران مهيا شده است.

تفسير:

قرآن معجزه جاويدان

از آنجا كه نفاق و كفر كه موضوع بحثهاى آيات پيشين بود، گاهى از عدم درك محتواى نبوت و اعجاز پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سرچشمه مى گيرد، در آيات مورد بحث به اين مسأله پرداخته و مخصوصا انگشت روى معجزه جاويدان (قرآن ) مى گذارد تا هرگونه شك و ترديد را نسبت به رسالت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از ميان ببرد، مى گويد:

(اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم، شك و ترديد داريد لااقل سورهاى همانند آن بياوريد (و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا بسورة من مثله ).

و به اين ترتيب قرآن همه منكران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند يك سوره مانند آن مى كند تا عجز آنها دليلى باشد، روشن بر اصالت اين وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن.

سپس براى تأكيد بيشتر مى گويد: تنها خودتان به اين كار قيام نكنيد بلكه (تمام گواهان خود را جز خدا دعوت كنيد (تا شما را در اين كار يارى كنند) اگر در ادعاى خود صادقيد كه اين قرآن از طرف خدا نيست )( و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين ) .

كلمه (شهداء) در اينجا اشاره به گواهانى است كه آنها را در نفى رسالت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كمك مى كردند، و جمله (من دون الله ) اشاره به اين است كه حتى اگر همه انسانها جز الله دست به دست هم بدهند، براى اينكه يك سوره همانند سوره هاى قرآن بياورند قادر نخواهند بود.

و جمله ان كنتم صادقين (اگر راست مى گوئيد) در حقيقت براى تحريك آنها به قبول اين مبارزه است، و مفهومش ‍ اين است كه اگر شما از اين كار عاجز هستيد دليل دروغگوئى شماست پس براى اثبات راستگوئى خود برخيزيد و دست به كار شويد.

(تحدى ) و دعوت به مبارزه، بايد هر چه ممكن است قاطع باشد، و دشمن را تا آنجا كه امكان دارد تحريك كند و به اصطلاح بر سر غيرت آورد، تا تمام قدرت خود را به كار گيرد و پس از عجز و ناتوانى به طور مسلم بداند پديدهاى كه با آن روبرو است يك پديده بشرى نيست، يك امر الهى است.

لذا در آيه بعد با تعبيرهاى مختلف به اين مهم پرداخته مى گويد: اگر شما اين كار را انجام نداديد و هرگز انجام نخواهيد داد از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم بى ايمان، و همچنين سنگها است!( فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة ) .

(آتشى كه هم اكنون براى كافران آماده شده است ) و جنبه نسيه ندارد! (اعدت للكافرين )

(وقود) به معنى (آتشگيره ) است يعنى ماده قابل اشتعال مانند هيزم (نه به معنى آتشزنه همچون كبريت يا جرقه اى كه با سنگهاى مخصوص ايجاد مى كنند).

عده اى از مفسران گفته اند كه منظور از (حجاره ) بتهائى است كه آنها را از سنگ ساخته بودند و آيه 98 سوره انبياء را شاهد آن دانسته اند:( انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ) : (شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد آتشگيره دوزخ است ).

بعضى ديگر مى گويند: (حجاره ) اشاره به سنگهاى گوگردى است كه حرارتشان بيش از سنگهاى ديگر مى باشد.

ولى بعضى از مفسران معتقدند كه منظور از اين تعبير توجه دادن به شدت حرارت دوزخ است، يعنى آنچنان حرارت و سوزندگى دارد كه سنگها و انسانها را همانند هيزم شعله ور مى سازد.

آنچه با ظاهر آيات فوق، سازگارتر به نظر مى رسد اين است كه آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعله ور مى شود، و با توجه به اين حقيقت كه امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظيم نهفته دارند، (يا به تعبير ديگر انرژيهائى كه قابل تبديل به آتشند) درك اين معنى مشكل نيست و لزومى ندارد كه آن آتش سوزان را شبيه آتشهاى معمولى اين جهان بدانيم.

در سوره همزه آيه 6 و 7 مى خوانيم( نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة ) :(آتش سوزان پروردگار كه از درون دلها سرچشمه مى گيرد و بر قلبها سايه مى افكند، و از درون به برون سرايت مى كند) (به عكس آتشهاى اين جهان كه از بيرون به درون مى رسد)!

نكته ها:

1- چرا پيامبران به معجزه نياز دارند؟

مى دانيم كه منصب نبوت و پيامبرى بزرگترين منصبى است كه به عده اى از پاكان عطا شده است، زيرا مناصب و مقامهاى ديگر معمولا حاكم بر جسم افراد است، ولى منصب نبوت منصبى است كه بر جان و دل جامعه ها حكومت مى كنند، لذا به همان نسبت كه ارج بيشترى دارد مدعيان كاذب و افراد شياد بيشترى، اين منصب را به خود مى بندند، و از آن سوء استفاده مى كنند.

در اينجا مردم مى بايست يا ادعاى هر مدعى را بپذيرند، و يا دعوت همه را رد كنند، اگر همه را بپذيرند، پيدا است چه هرج و مرجى به وجود مى آيد، و دين خدا به چه صورت جلوه خواهد كرد، و اگر هيچكدام را نپذيرند آن هم نتيجه اش گمراهى و عقب ماندگى است.

بنابراين همان دليلى كه اصل بعثت پيامبران را الزامى مى شمارد پيامبران راستين مى بايست نشانه اى همراه داشته باشند كه علامت امتياز آنان از مدعيان دروغين، و سند حقانيت آنها باشد.

روى اين اصل لازم است هر پيامبرى، معجزه اى بياورد كه گواه صدق رسالتش گردد.

و همانطور كه از لفظ (معجزه ) پيدا است، بايد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قدرت بر انجام اعمال خارق العاده اى داشته باشد كه ديگران از انجام آن (عاجز) باشند.

پيامبرى كه داراى معجزه است لازم است مردم را به مقابله به مثل دعوت كند، او بايد علامت و نشانه درستى گفتار خود را معجزه خويش معرفى نمايد تا اگر ديگران مى توانند همانند آن را بياورند، اين كار را در اصطلاح (تحدى ) گويند.

قرآن معجزه جاودانى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

از ميان معجزات و خارق عاداتى كه از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) صادر شده قرآن برترين سند زنده حقانيت او است.

قرآن كتابى است فوق افكار بشر، كسى تاكنون نتوانسته كتابى همانند آن را بياورد، اين كتاب يك معجزه بزرگ آسمانى است.

علت اينكه قرآن به عنوان سند زنده حقانيت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و معجزه بزرگ او از ميان تمام معجزاتش برگزيده شده اين است كه قرآن معجزه اى است (گويا)، (جاودانى )، (جهانى )، و (روحانى ).

پيامبران پيشين مى بايست همراه معجزات خود باشند و براى اثبات اعجاز آنها مخالفان را دعوت به مقابله به مثل كنند، در حقيقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پيامبران، آن را تكميل مى كرد، اين گفته در مورد معجزات ديگر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) غير از قرآن نيز صادق است.

ولى قرآن يك معجزه گويا است، نيازى به معرفى ندارد خودش به سوى خود دعوت مى كند، مخالفان را به مبارزه مى خواند محكوم مى سازد، و از ميدان مبارزه، پيروز، بيرون مى آيد، لذا پس از گذشت قرنها از وفات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همانند زمان حيات او، به دعوت خود ادامه مى دهد، هم دين است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.

جاودانى و جهانى بودن قرآن

قرآن مرز (زمان و مكان ) را در هم شكسته و مافوق زمان و مكان قرار گرفته است، به خاطر اينكه معجزات پيامبران گذشته و حتى معجزات خود پيامبر اسلام غير از قرآن، روى نوار معينى از زمان، و در نقطه مشخصى از مكان و در برابر عده خاصى صورت گرفته است، سخن گفتن نوزاد مريم (عليها‌السلام ) و زنده كردن مردگان و مانند آن بوسيله مسيح (عليه‌السلام ) در زمان و مكان و در برابر اشخاص معينى بوده و چنانكه مى دانيم، امورى كه رنگ زمان و مكان به خود گرفته باشند، به همان نسبت كه از آنها دورتر شويم، كم رنگتر جلوه مى كنند، و اين از خواص امور زمانى است.

ولى قرآن، بستگى به زمان و مكان ندارد همچنان به همان قيافه اى كه 1400 سال قبل در محيط تاريك حجاز تجلى كرد، امروز بر ما تجلى مى كند بلكه گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش به ما امكاناتى داده كه بتوانيم استفاده بيشترى از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائيم، پيدا است هر چه رنگ زمان و مكان به خود نگيرد تا ابد و در سراسر جهان پيش خواهد رفت، بديهى است كه يك دين جهانى و جاودانى بايد يك سند حقانيت جهانى و جاودانى هم در اختيار داشته باشد.

روحانى بودن:

امور خارق العاده اى كه از پيامبران پيشين به عنوان گواه صدق گفتار آنها ديده شده معمولا جنبه جسمانى داشته: شفاى بيماران غير قابل علاج، زنده كردن مردگان سخن گفتن كودك نوزاد در گاهواره، و... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخير مى كنند، ولى الفاظ قرآن كه از همين حروف و كلمات معمولى تركيب يافته در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى كند، روح او را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد معجزه اى است كه تنها با مغزها و انديشه ها و ارواح انسانها سر و كار دارد، برترى چنين معجزه اى بر معجزات جسمانى احتياج به توضيح ندارد.

آيا قرآن دعوت به مقابله كرده است؟

قرآن در چند سوره دعوت به مقابله به مثل نموده است از جمله:

1- در سوره اسراء آيه 88 اين سوره در مكه نازل شده است مى خوانيم:

( قل لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا ) : (بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بياورند، نمى توانند، اگر چه نهايت همفكرى و همكارى را به خرج دهند).

2- در سوره هود اين سوره نيز در مكه نازل شده است در آيات 13 و 14 مى خوانيم:

( ام يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله... ) (مى گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگى است ) بگو اگر راست مى گوئيد شما هم ده سوره ساختگى همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسى را مى توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است...

3- در سوره يونس كه نيز در مكه نازل شده در آيه 38 چنين آمده است:

( ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين ) :

(مى گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره اى همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مى توانيد به يارى طلبيد، اگر راست مى گوئيد).

4- آيه مورد بحث كه در مدينه نازل شده است.

همانطور كه ملاحظه مى شود قرآن با صراحت و قاطعيت بى نظيرى دعوت به مبارزه كرده صراحت و قاطعيتى كه نشانه زنده حقانيت است.

قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كسانى را كه در پيوند آن با مبداء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتى در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح (به غيرت آنها برخورد نمايد) اين كلمات عبارتند از:

( ان كنتم صادقين ) : (اگر راست مى گوئيد).

( فأتوا بعشر سور مثله مفتريات ) : (ده سوره ساختگى مثل آن بياوريد).

( قل فأتوا بسورة مثله... ان كنتم صادقين ) : (اگر راست مى گوئيد يك سوره ساختگى بياوريد).

( و ادعوا من استطعتم من دون الله ) : (غير از خدا از هر كس مى خواهيد دعوت كنيد).

( قل لئن اجتمعت الانس و الجن ) : (اگر همه جهانيان دست به دست هم بدهند...).

( لا يأتون بمثله ) : (نمى توانند مثل آن را بياورند...).

( فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة ) : (از آتشى بترسند كه هيزم آن بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها است.

( فان لم تفعلوا و لن تفعلوا ) : (اگر مثل آن را نياورديد، و هرگز نخواهيد توانست...).

با اين تحريكها و تشويقها، و با اينكه مى دانيم اين مبارزه تنها يك مبارزه ادبى يا مذهبى نبود بلكه يك مبارزه (سياسى ) (اقتصادى ) و (اجتماعى ) بود، مبارزهاى

بود كه همه چيز حتى موجوديت آنها در گرو آن بود، و به عبارت ديگر: يك مبارزه حياتى محسوب مى شد كه مسير و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن مى ساخت اگر پيروز مى شدند همه چيز داشتند، و اگر مغلوب مى شدند، بايد از همه چيز خود دست بشويند.

با اين حال اگر مى بينيم آنها در مقابل قرآن زانو زده اند و نتوانستند همانند آن را بياورند معجزه بودن قرآن روشنتر مى شود.

قابل توجه اينكه اين آيات منحصر به زمان و مكان خاصى نيست و تمام جهانيان و مراكز علمى دنيا را به سوى اين مبارزه دعوت مى كند و هيچگونه استثنائى در آن وجود ندارد و هم اكنون نيز به تحدى خود ادامه مى دهد.

از كجا كه مثل آن را نياورده اند؟!

نظرى به تاريخ اسلام پاسخ اين سؤ ال را روشن مى سازد، زيرا در داخل كشورهاى اسلامى در زمان پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پس از او حتى در خود مكه و مدينه مسيحيان و يهوديان سر سخت و متعصبى مى زيستند كه براى تضعيف مسلمان از هر فرصتى استفاده مى كردند و علاوه در ميان مسلمانان جمعى (مسلمان نما) كه قرآن مجيد آنها را (منافق ) نام نهاده زندگى داشتند كه رل جاسوسى بيگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه درباره (ابوعامر) راهب و همدستان او از منافقان مدينه و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواريخ نقل شده كه منتهى به ساختن (مسجد ضرار) در مدينه شد و آن صحنه عجيبى را كه قرآن در سوره (توبه ) به آن اشاره كرده است بوجود آورد).

مسلما اين دسته از منافقان و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت كه به دقت مراقب اوضاع مسلمين بودند و از هر جريانى كه به زيان مسلمانان بود استقبال مى كردند اگر به چنين كتابى دسترسى پيدا كرده بودند براى در هم شكستن آنها تا آنجا كه مى توانستند آنرا نشر مى دادند و يا لااقل در حفظ و نگهداريش مى كوشيدند.

و لذا مى بينيم حتى افرادى كه به احتمال ضعيفى ممكن است به معارضه با قرآن برخاسته باشند، تاريخ نام آنها را ضبط كرده است از جمله:

نام (عبدالله بن مقفع ) را برده اند كه او كتاب (الدرة اليتيمة ) را به همين منظور نوشته است.

در صورتى كه كتاب مزبور هم اكنون در اختيار ما است و چندين بار چاپ شده است و كوچكترين اشاره اى در آن كتاب به اين مطلب نشده است، نمى دانيم چطور اين نسبت را به او داده اند؟

نام (متنبى ) احمد بن حسين كوفى شاعر را در اين زمره نيز ذكر كرده اند، كه ادعاى نبوت نموده است، در صورتى كه قرائن زيادى نشان مى دهد كه داعيه او بيشتر بلند پروازى محروميتهاى خانوادگى و حس جاه طلبى بوده است.

(ابوالعلاى معرى ) نيز متهم به اين امر شده است، گر چه از او سخنان زننده اى نسبت به اسلام نقل شده اما هيچ وقت داعيه مبارزه با قرآن را نداشته است بلكه جملات جالبى درباره عظمت قرآن گفته كه به پاره اى از آنها اشاره خواهد شد.

ولى (مسيلمه كذاب ) از مردم يمامه مسلما از كسانى است كه به مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آياتى آورده است كه جنبه تفريحى آن بيشتر است بد نيست چند جمله از آنها را در اينجا بياوريم:

1- در برابر سوره (الذاريات )، اين جمله ها را آورده است.

( و المبذرات بذرا و الحاصدات حصدا و الذاريات قمحا و الطاحنات طحنا و العاجنات عجنا و الخابزات خب والثاردات ثردا و اللاقمات لقما اهالة و سمنا ) .

يعنى قسم به دهقانان و كشاورزان، قسم به درو كنندگان، قسم به جدا كنندگان كاه از گندم، قسم به جدا كنندگان گندم از كاه، قسم به خمير كنندگان، قسم به نان پزندگان، قسم به تريد كنندگان! قسم به آن كسانى كه لقمه هاى چرب و نرم بر مى دارند!!

2( يا ضفدع بنت ضفدع، نقى ما تنقين، نصفك فى الماء و نصفك فى الطين، لا الماء تكدرين و لا الشا تمنعين ) .

(اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا كن! نيمى از تو در آب و نيمى ديگر در گل است، نه آب را گل آلود مى كنى و نه كسى را از آب خوردن جلوگيرى مى نمائى )!

گواهى ديگران درباره قرآن

در اينجا لازم مى دانيم چند جمله از گفته هاى بزرگان و حتى كسانى كه متهم به مبارزه با قرآن هستند، درباره عظمت قرآن نقل نمائيم:

1- ابوالعلاى معرى (متهم به مبارزه با قرآن ) مى گويد:

(اين سخن در ميان همه مردم اعم از مسلمان غير مسلمان مورد اتفاق است كه كتابى كه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آورده است، عقلها را در برابر خود مغلوب ساخته و تاكنون كسى نتوانسته است مانند آن را بياورد، سبك اين كتاب با هيچيك از سبكهاى معمول ميان عرب، اعم از خطابه، رجز، شعر و سجع كاهنان شباهت ندارد.

امتياز و جاذبه اين كتاب به قدرى است كه اگر يك آيه از آن در ميان كلمات ديگران قرار گيرد همچون ستارهاى فروزان در شب تاريك مى درخشد!)

2- وليد بن مغيره مخزومى مردى كه به حسن تدبير در ميان عرب شهرت داشت و براى حل مشكلات اجتماعى از فكر و تدبير او در زمان جاهليت استفاده مى كردند، و به همين جهت او را (ريحانه قريش ) (گل سر سبد آنها!) مى ناميدند.

پس از اينكه چند آيه از اول سوره (غافر) را از پيغمبر شنيد در محفلى از طائفه بنى مخزوم حاضر شد و چنين گفت:

(به خدا سوگند از محمد سخنى شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پريان و ان له لحلاوة، و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق، و انه يعلو و لا يعلى عليه: (گفتار او شيرينى خاص و زيبائى مخصوصى دارد، بالاى آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پر ثمر، و پائين آن (مانند ريشه هاى درختان كهن ) پرمايه است، گفتارى است كه بر همه چيز پيروز مى شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد).

3- كارلايل مورخ و دانشمند معروف انگليسى درباره قرآن مى گويد: (اگر يك بار به اين كتاب مقدس نظر افكنيم حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود طورى در مضامين جوهره آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبى از آنها نمايان مى گردد و اين خود مزيت بزرگى است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمى و سياسى و اقتصادى ديگر ديده نمى شود، بلى خواندن برخى از كتابها تاءثيرات عميقى در ذهن انسان مى گذارد ولى هرگز با تاءثير قرآن قابل مقايسه نيست، از اين جهت بايستى گفت: مزاياى اوليه قرآن و اركان اساسى آن مربوط به حقيقت و احساسات پاك و عناوين برجسته مسائل و مضامين مهم آن است كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه نيافته و پايان تمام فضائل را كه موجد تكامل و سعادت بشرى است در برداشته و آنها را به خوبى نشان مى دهد).

4- (جانديون پورت ) مؤ لف كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن مى نويسد: قرآن به اندازه اى از نقائص ‍ مبرا و منزه است كه نيازمند كوچكترين

تصحيح و اصلاحى نيست و ممكن است از اول تا به آخر آن خوانده شود بدون آنكه انسان كمترين ملالتى از آن احساس كند و باز او مى نويسد: و همه اين معنى را قبول دارند كه قرآن با بليغترين و فصيحترين لسان و به لهجه قبيله قريش كه نجيبترين و مؤ دبترين عربها هستند نازل شده... و مملو از درخشنده ترين اشكال و محكمترين تشبيهات است...).

5- (گوته ) شاعر و دانشمند آلمانى مى گويد:

(قرآن اثرى است كه (احيانا) بواسطه سنگينى عبارت آن خواننده در ابتدا رميده مى شود و سپس مفتون جاذبه آن مى گردد و بالاخره بى اختيار مجذوب زيبائيهاى متعدد آن مى شود).

و در جاى ديگر مى نويسد:

(ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر ما را از پى بردن به حقائق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دور نگاه داشته بودند، اما هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده ايم پرده هاى جهل و تعصب نابجا از بين مى رود و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير (قرآن ) عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان كرده سرانجام محور افكار مردم جهان مى گردد)!

هم او مى گويد: (ما در ابتدا از قرآن رو گردان بوديم، اما طولى نكشيد كه اين كتاب توجه ما را به خود جلب كرد، و ما را دچار حيرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانين علمى و بزرگ آن سر تسليم فرود آوريم )!

6 -(ويل دورانت ) مورخ معروف مى گويد:

(قرآن در مسلمانان آنچنان عزت نفس و عدالت و تقوائى به وجود آورده

كه در هيچيك از مناطق جهان... شبيه و نظير نداشته است

7 - (ژول لابوم ) انديشمند و نويسنده فرانسوى در كتاب (تفصيل الايات ) مى گويد:

(دانش و علم براى جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمين علوم را از (قرآنى ) كه درياى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشريت در جهان جارى ساختند...).

8- (دينورت ) مستشرق ديگرى مى نويسد:

واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى و فلكى و فلسفه و رياضيات كه در اروپا رواج گرفت عموما از بركت تعليمات قرآنى است و ما مديون مسلمانانيم بلكه اروپا از اين جهت شهرى از اسلام است!).

9- بانو دكتر (لوراواكسيا واگليرى ) استاد دانشگاه (ناپل ) در كتاب (پيشرفت سريع اسلام ) مى نويسد: (كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است... قرآن كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد، نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد، تأثيرى كه اين سبك در روح انسان ايجاد مى كند ناشى از امتيازات و برتريهاى آن است... چطور ممكن است (اين كتاب اعجاز آميز) ساخته محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) باشد در صورتى كه او يك نفر عرب درس نخوانده اى بود..

ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخائرى از علوم مى بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت باهوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قويترين رجال سياست و قانون است.

بدليل اين جهات است كه قرآن نمى تواند كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمندى باشد.

آيه(25) و ترجمه

( و بشر الذين ءامنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنت تجرى من تحتها الاءنهر كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اتوا به متشبها و لهم فيها ازوج مطهرة و هم فيها خالدون ) ( 25 )

ترجمه:

25- به كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند، بشارت ده، كه باغهائى از بهشت براى آنها است، كه نهرها از زير درختانش جارى است، هر زمانى كه ميوه اى از آن به آنها داده شود، مى گويند اين همان است كه قبلا به ما روزى شده بود (ولى چقدر اينها از آنها بهتر و عاليتر است ) و ميوه هائى كه براى آنها مى آورند همه (از نظر خوبى و زيبائى ) يكسانند، و براى آنها همسرانى پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود.

تفسير:

ويژگى نعمتهاى بهشتى

از آنجا كه در آخرين آيه بحث گذشته، كافران و منكران قرآن به عذاب دردناكى تهديد شدند، در آيه مورد بحث، سرنوشت مؤ منان را بيان مى كند تا همانگونه كه روش قرآن است با مقابله اين دو با هم، حقيقت روشنتر شود.

نخست مى گويد: (به آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند بشارت ده كه براى آنها باغهائى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جريان دارد)( و بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ) .

مى دانيم باغهائى كه آب دائم ندارند و بايد گاهگاه از خارج، آب براى آنها بياورند، طراوت زيادى نخواهند داشت، طراوت از آن باغى است كه همى شه آب در اختيار دارد، آبهائى كه متعلق به خود آنست و هرگز قطع نمى شود خشكسالى و كمبود آب آن را تهديد نمى كند و چنين است باغهاى بهشت.

سپس ضمن اشاره به ميوه هاى گوناگون اين باغها مى گويد: (هر زمان از اين باغها ميوه اى به آنها داده مى شود مى گويند: اين همان است كه از قبل به ما داده شده است )( كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل ) .

مفسران براى اين جمله تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند:

بعضى گفته اند: منظور اين است كه اين نعمتها به خاطر اعمالى است كه ما قبلا در دنيا انجام داديم و زمينه آن از قبل فراهم شده است.

بعضى ديگر گفته اند: هنگامى كه ميوه هاى بهشتى را براى دومين بار براى آنها مى آورند مى گويند اين همان ميوه اى است كه قبلا خورديم، ولى هنگامى كه آن را مى خورند مى بينند، طعم جديد و لذت تازهاى دارد! و به تعبير ديگر فى المثل سيب و انگورى را كه در اين دنيا مى خوريم در هر مرتبه همان طعم قبل را احساس مى كنيم، ولى ميوه هاى بهشتى هر چند ظاهرا يك نوع بوده باشند هر بار طعم جديدى دارند، و اين از امتيازات آن جهان است كه گوئى تكرار در آن نيست!.

بعضى ديگر گفته اند: منظور اين است كه آنها هنگامى كه ميوه هاى بهشتى را مى بينند آن را شبيه ميوه هاى دنيا مى يابند، تا خاطره ناماءنوسى نداشته باشد، اما به هنگامى كه مى خورند طعم كاملا تازه و عالى در آن احساس مى كنند.

هيچ مانعى ندارد كه جمله بالا اشاره به همه اين مفاهيم و تفاسير باشد چرا كه الفاظ قرآن گاه داراى چندين معنى است.

سپس اضافه مى كند (و ميوه هائى براى آنها مى آورند كه با يكديگر شبيهند) (واتوابه متشابها).

يعنى همه از نظر خوبى و زيبائى همانندند، آنچنان در درجه اعلا قرار دارند كه نمى شود يكى را بر ديگرى ترجيح داد، به عكس ميوه هاى اين جهان كه بعضى ممكن است نارس باشند، بعضى بيش از حد رسيده، بعضى كم رنگ و بو بعضى خوشبو و معطر، ولى ميوه هاى باغهاى بهشت يك از يك خوشبوتر، يك از يك شيرينتر و يك از يك جالبتر و زيباتر!

و بالاخره آخرين نعمت بهشتى كه در اين آيه به آن اشاره شده همسران پاك و پاكيزه است مى فرمايد: (براى آنها در بهشت همسران مطهر و پاكى است )( و لهم فيها ازواج مطهرة ) .

پاك از همه آلودگيهائى كه در اين جهان ممكن است داشته باشند، پاك از نظر روح و قلب، و پاك از نظر جسم و تن.

يكى از اشكالات نعمتهاى دنيا اين است كه انسان در همان حال كه داراى نعمت است فكر زوال آن را مى كند و خاطرش پريشان مى شود، و به همين دليل هرگز اين نعمتها نمى تواند آرامش آفرين گردد، اما نعمتهاى بهشتى چون جاودانى است و فنا و زوالى براى آن نيست از هر جهت كامل و آرام بخش است، لذا در پايان آيه مى فرمايد: (مؤ منان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود)( و هم فيها خالدون ) .

نكته ها

1- (ايمان ) و (عمل )

در بسيارى از آيات قرآن، ايمان و عمل صالح در كنار هم واقع شده اند به گونه اى كه نشان مى دهد اين دو جدائى ناپذيرند، و راستى هم چنين است زيراايمان و عمل مكمل يكديگرند.

ايمان اگر در اعماق جان نفوذ كند حتما شعاع آن، در اعمال انسان خواهد تابيد، و عمل او را عمل صالح مى كند، همچون چراغ پرنورى كه در درون اطاقى برافروزند، اشعه آن از تمام پنجره ها و دريچه ها به بيرون مى تابد، و چنين است چراغ پرفروغ ايمان كه در قلب انسان روشن مى شود، شعاعش از چشم و گوش و زبان و دست و پاكى او آشكار مى گردد!

در سوره طلاق آيه 11 مى خوانيم:( و من يؤ من بالله و يعمل صالحا يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ) : (آنكس كه به خدا ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، او را وارد باغهائى از بهشت خواهد ساخت كه از زير درختانش نهرها جارى است، همى شه در آن خواهند ماند).

و در سوره نور آيه 55 مى خوانيم( وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض ) : (خداوند وعده داده است به افرادى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند آنها را خلفاى روى زمين قرار دهد)!

اصولا ايمان همچون ريشه است و عمل صالح، ميوه آن، وجود ميوه شيرين دليل بر سلامت ريشه است، و وجود ريشه سالم سبب پرورش ميوه هاى مفيد

ممكن است افراد بى ايمان گهگاه عمل صالحى انجام دهند، ولى مسلما همى شگى نخواهد بود آنچه عمل صالح را تضمين مى كند ايمانى است كه در اعماق وجود انسان ريشه دوانده باشد و با آن احساس مسئوليت كند.

2- همسران پاك

جالب اينكه تنها وصفى كه براى همسران بهشتى در اين آيه بيان شده وصف (مطهرة ) (پاك و پاكيزه ) است و اين اشاره اى است به اينكه: اولين و مهمترين شرط همسر، پاكى و پاكيزگى است، و غير از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد، حديث معروفى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده نيز اين حقيقت را روشن مى كند اياكم و خضراء الدمن قيل يا رسول الله و ما خضراء الدمن؟ قال المرئة الحسناء فى منبت السوء!:(از گياهان سرسبزى كه بر مزبله ها مى رويد بپرهيزيد! عرض كردند: اى پيامبر منظور شما از اين گياهان چيست؟ فرمود: زن زيبائى است كه در خانواده آلوده اى پرورش يافته ).

3- نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت

گرچه در بسيارى از آيات قرآن، سخن از نعمتهاى مادى بهشت است:

باغهائى كه نهرهاى آب جارى از زير درختان آن در حركت است قصرها، همسران پاكيزه، ميوه هاى رنگارنگ، ياران همرنگ و مانند آن.

ولى در كنار اين نعمتها اشاره به نعمتهاى معنوى مهمترى نيز شده است كه ارزيابى عظمت آنها با مقياسهاى ما امكانپذير نيست، مثلا در آيه 72 توبه مى خوانيم:( وعد الله المؤ منين و المؤ منات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و مساكن طيبة فى جنات عدن و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم ) : (خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغهائى از بهشت وعده داده كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و مسكنهاى پاكيزه در اين بهشت جاودان دارند، همچنين خشنودى پروردگار كه از همه اينها بالاتر است و اين است رستگارى بزرگ ).

و در آيه 8 سوره (بينة ) بعد از ذكر نعمتهاى مادى بهشت مى خوانيم:( رضى الله عنهم و رضوا عنه ) : (خداوند از آنها خشنود است و آنها نيز از خدا خشنودند).

و به راستى اگر كسى به آن مقام برسد كه احساس كند خدا از او راضى است و او هم از خدا راضى، همه لذات ديگر را از ياد خواهد برد، تنها به او دل مى بندد، و به غير او نمى انديشد، و اين لذتى است روحانى كه با هيچ زبان و بيانى قابل توصيف نيست.

كوتاه سخن اينكه چون معاد هم جنبه روحانى دارد و هم جسمانى نعمتهاى بهشتى نيز هر دو جنبه را دارند، تا جامعيت آنها حاصل شود، و هر كس به اندازه استعداد و شايستگيش بتواند از آنها بهره گيرد.