تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38353
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38353 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(34) تا (36) و ترجمه

( و اذ قلنا للملئكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكفرين ) ( 34 ) ( و قلنا يادم اسكن انت و زوجك الجنة و كلا منها رغدا حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظلمين ) ( 35 ) ( فازلهما الشيطن عنها فاخرجهما مما كانا فيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو و لكم فى الاءرض مستقر و متع الى حين ) ( 36 )

ترجمه:

34- و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده و خضوع كنيد، همگى سجده كردند جز شيطان كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبر) از كافران شد!

35- و گفتيم اى آدم تو با همسرت در بهشت سكونت كن، و از (نعمتهاى ) آن گوارا هر چه مى خواهيد بخوريد (اما) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد!

36- پس شيطان موجب لغزش آنها شد، و آنانرا از آنچه در آن بودند (بهشت ) خارج ساخت، و (در اين هنگام ) به آنها گفتيم همگى (به زمين ) فرود آئيد در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود، و براى شما تا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است.

تفسير:

آدم در بهشت

قرآن در تعقيب بحثهاى گذشته پيرامون مقام و عظمت انسان به فصل ديگرى از اين بحث پرداخته، نخست چنين مى گويد: (بخاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده و خضوع كنيد)( و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم ) .

(آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد)( فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر ) .

آرى او استكبار كرد و بخاطر همين استكبار و نافرمانى از كافران شد( و كان من الكافرين ) .

گر چه در آغاز چنين به نظر مى آيد كه مساءله سجده بر آدم بعد از آزمايش فرشتگان و تعليم اسماء بوده، ولى دقت در آيات ديگر قرآن نشان مى دهد كه اين موضوع بلافاصله بعد از آفرينش انسان و تكامل خلقت او و قبل از آزمايش فرشتگان بوده است.

در سوره حجر آيه 29 مى خوانيم( فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين ) (هنگامى كه آفرينش آدم را نظام بخشيدم و از روح خودم (روح شايسته اى كه مخلوق من بود) در آن دميدم براى او سجده كنيد).

همين معنى در سوره ص آيه 72 نيز آمده است.

گواه ديگر اين موضوع اين است كه اگر دستور سجده بعد از روشن شدن مقام آدم بود چندان افتخارى براى ملائكه محسوب نمى شد، زيرا در آن هنگام مقام آدم بر همه آشكار شده بود.

بهر حال آيه فوق سند زنده و گواه روشنى بر شرافت انسان و عظمت مقام او است كه پس از تكميل خلقتش، تمام فرشتگان ماءمور مى شوند در برابر اين آفرينش بزرگ سر تعظيم فرود آورند، به راستى كسى كه لايق مقام خلافت الهى و نمايندگى او در زمين است و استعداد آن همه تكامل و پرورش فرزندان بلند مقامى همچون پيامبران به خصوص پيامبر اسلام و جانشينانش دارد شايسته هر نوع احترامى است.

ما در برابر انسانى كه چند فرمول علمى را مى داند چه اندازه كرنش مى كنيم پس چگونه است حال نخستين انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستى!.

نكته ها

1- چرا ابليس مخالفت كرد؟

مى دانيم (شيطان ) اسم جنس است شامل نخستين شيطان و همه شيطانها ولى (ابليس ) اسم خاص است و اشاره به همان شيطانى است كه اغواگر آدم شد، او طبق صريح آيات قرآن از جنس فرشتگان نبود، بلكه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود كه مخلوق مادى است، در سوره كهف آيه 50 مى خوانيم( فسجدوا الا ابليس ‍ كان من الجن ) : (همگى سجده كردند جز ابليس كه از طائفه جن بود).

انگيزه او در اين مخالفت كبر و غرور و تعصب خاصى بود كه بر فكر او چيره شد، او چنين مى پنداشت كه از آدم برتر است، و نمى بايست دستور سجده بر آدم بر او داده شود، بلكه او بايد مسجود باشد و آدم بر او سجده كند، كه شرح اين معنى در ذيل آيه 12 سوره اعراف خواهد آمد.

و علت كفر او نيز همين بود كه فرمان حكيمانه پروردگار را نادرست شمرد

نه تنها عملا عصيان كرد از نظر اعتقاد نيز معترض بود، و به اين ترتيب خودبينى و خودخواهى، محصول يك عمر ايمان و عبادت او را بر باد داد، و آتش به خرمن هستى او افكند، و كبر و غرور از اين آثار بسيار دارد!.

تعبير( كان من الكافرين ) نشان مى دهد كه او قبل از اين فرمان نيز حساب خود را از مسير فرشتگان و اطاعت فرمان خدا جدا كرده بود و در سر فكر استكبار مى پروراند، و شايد به خود مى گفت اگر دستور خضوع و سجده به من داده شود قطعا اطاعت نخواهم كرد، ممكن است جمله ما كنتم تكتمون آنچه را كتمان مى كرديد اشاره اى به اين معنى باشد. در حديثى كه در تفسير قمى از امام عسكرى (عليه‌السلام ) نقل شده نيز همين معنى آمده است.

2- آيا سجده براى خدا بود يا آدم؟

شك نيست كه (سجده ) به معنى پرستش براى خدا است، چرا كه در جهان هيچ معبودى جز خدا نيست، و معنى توحيد عبادت همين است كه غير از خدا را پرستش نكنيم.

بنابراين جاى ترديد نخواهد بود كه فرشتگان براى آدم سجده پرستش نكردند، بلكه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرينش چنين موجود شگرفى، و يا اينكه سجده براى آدم كردند اما سجده به معنى خضوع نه پرستش.

در كتاب عيون الاخبار از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) چنين مى خوانيم:( كان سجودهم لله تعالى عبودية، و لادم اكراما و طاعة، لكوننا فى صلبه ) (سجده فرشتگان پرستش خداوند از يك سو، و اكرام و احترام آدم از سوى ديگر بود، چرا كه ما در صلب آدم بوديم )!.

بهر حال بعد از اين ماجرا و ماجراى آزمايش فرشتگان به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سكنى گزيند، چنانكه قرآن مى گويد: به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه مى خواهيد از نعمتهاى آن گوارا بخوريد!( و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة و كلا منها رغدا حيث شئتما ) .

(ولى به اين درخت مخصوص نزديك نشويد كه از ظالمان خواهيد شد)( و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين ) .

از آيات قرآن استفاده مى شود كه آدم براى زندگى در روى زمين، همين زمين معمولى آفريده شده بود، ولى در آغاز خداوند او را ساكن بهشت كه يكى از باغهاى سرسبز پر نعمت اين جهان بود ساخت، محيطى كه در آن براى آدم هيچ گونه ناراحتى وجود نداشت.

شايد علت اين جريان آن بوده كه آدم با زندگى كردن روى زمين هيچگونه آشنائى نداشت، و تحمل زحمتهاى آن بدون مقدمه براى او مشكل بود، و از چگونگى كردار و رفتار در زمين بايد اطلاعات بيشترى پيدا كند، بنابراين مى بايست مدتى كوتاه تعليمات لازم را در محيط بهشت ببيند و بداند زندگى روى زمين تواءم با برنامه ها و تكاليف و مسئوليتها است كه انجام صحيح آنها باعث سعادت و تكامل و بقاى نعمت است، و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى.

و نيز بداند هر چند او آزاد آفريده شده، اما اين آزادى بطور مطلق و نامحدود نيست كه هر چه خواست انجام دهد او مى بايست از پاره اى از اشياء روى زمين چشم بپوشد.

و نيز لازم بود بداند چنان نيست كه اگر خطا و لغزشى دامنگيرش شود

درهاى سعادت براى همى شه به روى او بسته مى شود، نه مى تواند بازگشت كند و پيمان به بندد كه بر خلاف دستور خدا عملى انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمتهاى الهى باز گردد.

او در اين محيط مى بايست تا حدى پخته شود، دوست و دشمن خويش را بشناسد، چگونگى زندگى در زمين را ياد گيرد، آرى اين خود يك سلسله تعليمات لازم بود كه مى بايست فرا گيرد، و با داشتن اين آمادگى به روى زمين قدم بگذارد اينها مطالبى بود كه هم آدم و هم فرزندان او در زندگى آينده خود به آن احتياج داشتند، بنابراين شايد علت اينكه آدم در عين اينكه براى خلافت زمين آفريده شده بود مدتى در بهشت درنگ مى كند و دستورهائى به او داده مى شود جنبه تمرين و آموزش داشته باشد.

در اينجا (آدم ) خود را در برابر فرمان الهى درباره خوددارى از درخت ممنوع ديد، ولى شيطان اغواگر كه سوگند ياد كرده بود كه دست از گمراه كردن آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه گرى مشغول شد، و چنانكه از ساير آيات قرآن استفاده مى شود به آدم اطمينان داد كه اگر از اين درخت بخورد او و همسرش فرشتگانى خواهند شد و جاويدان در بهشت زندگى مى كنند، حتى قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم (سوره اعراف آيه 20 و 21).

(سرانجام شيطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت ) بيرون كرد)( فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه ) .

آرى از بهشتى كه كانون آرامش و آسايش و دور از درد و رنج بود بر اثر فريب شيطان اخراج شدند.

و چنانكه قرآن مى گويد: (ما به آنها دستور داديم كه به زمين فرود آئيد در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود) آدم و حوا از يكسو و شيطان از سوى ديگر( و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو ) .

و براى شما تا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است( و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ) .

اينجا بود كه آدم متوجه شد راستى به خويشتن ستم كرده و از محيط آرام و پر نعمت بهشت بخاطر تسليم شدن در برابر وسوسه هاى شيطان بيرون رانده شده و در محيط پر زحمت و مملو از مشقتى قرار خواهد گرفت، درست است كه آدم پيامبر بود و معصوم از گناه ولى چنانكه خواهيم گفت هر گاه ترك اولى از پيامبر سر زند خداوند نسبت به او سخت مى گيرد، همانند گناهى كه از افراد عادى سر بزند و اين جريمه سنگينى بود كه آدم در برابر آن نافرمانى پرداخت.

نكته ها

1- بهشت آدم كدام بهشت بود؟

در پاسخ اين پرسش بايد به اين نكته توجه داشت كه گرچه بعضى آنرا بهشت موعود نيكان و پاكان مى دانند، ولى ظاهر اين است كه آن بهشت نبود. بلكه يكى از باغهاى پر نعمت و روح افزاى يكى از مناطق سر سبز زمين بوده است.

زيرا اولا بهشت موعود قيامت، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست و ثانيا ابليس آلوده و بى ايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسه هاى شيطانى است و نه نافرمانى خدا.

ثالثا در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهما‌السلام ) به ما رسيده اين موضوع صريحا آمده است.

يكى از راويان حديث مى گويد از امام صادق (عليه‌السلام ) راجع به بهشت آدم پرسيدم امام (عليه‌السلام ) در جواب فرمود: باغى از باغهاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مى تابيد، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمى شد( جنة من جنات الدنيا يطلع فيها الشمس و القمر و لو كان من جنان الاخرة ما خرج منها ابدا ) .

و از اينجا روشن مى شود كه منظور از هبوط و نزول آدم به زمين نزول مقامى است نه مكانى يعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائين آمد.

اين احتمال نيز داده شده كه اين بهشت در يكى از كرات آسمانى بوده است هر چند بهشت جاويدان نبوده، در بعضى از روايات اسلامى نيز اشاره به بودن اين بهشت در آسمان شده است ولى ممكن است كلمه سماء (آسمان ) در اين گونه روايات اشاره به مقام بالا باشد نه (مكان بالا).

ولى بهر حال شواهد فراوانى نشان مى دهد كه اين بهشت غير از بهشت سراى ديگر است چرا كه آن پايان سير انسان است و اين آغاز سير او بود، اين مقدمه اعمال و برنامه هاى او است و آن نتيجه اعمال و برنامه هايش.

2- گناه آدم چه بود؟

روشن است آدم با آن مقامى كه خدا در آيات گذشته براى او بيان كرد مقام والائى از نظر معرفت و تقوا داشت، او نماينده خدا در زمين بود او معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائكه بزرگ خدا گرديد، اين آدم با اين امتيازات مسلما گناه نمى كند، بعلاوه مى دانيم او پيامبر بود و هر پيامبرى معصوم است.

لذا اين سؤ ال مطرح مى شود آنچه از آدم سر زد چه بود.

در اينجا سه تفسير وجود دارد كه مكمل يكديگرند:

1- آنچه آدم مرتكب شد ترك اولى و يا به عبارت ديگر گناه نسبى بود نه گناه مطلق.

گناه مطلق گناهانى است كه از هر كس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرك و كفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبى آن است كه گاه بعضى اعمال مباح و يا حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نيست، آنها بايد از اين اعمال چشم بپوشند، و به كار مهمتر پردازند، در غير اين صورت ترك اولى كرده اند، فى المثل نمازى را كه ما مى خوانيم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مى گذرد درخور شاءن ما است، اين نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پيامبر و على (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيست، او بايد سراسر نمازش غرق در حضور در پيشگاه خدا باشد، و اگر غير اين كند حرامى مرتكب نشده اما ترك اولى كرده است.

آدم نيز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلكه مكروه بود.

2- نهى خداوند در اينجا نهى ارشادى است، يعنى همانند دستور طبيب كه مى گويد: فلان غذا را نخور كه بيمار مى شوى خداوند نيز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بيرون خواهى رفت، و به درد و رنج خواهى افتاد، بنابراين آدم مخالفت فرمان خدا نكرد، بلكه مخالفت نهى ارشادى كرد.

3- اساسا بهشت جاى تكليف نبود بلكه دورانى بود براى آزمايش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمين و اين نهى تنها جنبه آزمايشى داشت.

3- مقايسه معارف قرآن با تورات

طبق آيات فوق بزرگترين افتخار و نقطه قوت، در وجود آدم، كه او را به عنوان يك برگزيده آفرينش مى توان معرفى نمود، و به همين دليل مسجود فرشتگان شد همان آگاهى او از (علم الاسماء) و اطلاع از (حقائق و اسرار آفرينش و جهان هستى ) بود.

پيدا است آدم بخاطر اين علوم آفريده شد، و فرزندان آدم اگر بخواهند تكامل پيدا كنند بايد هر چه بيشتر از اين علوم بهره گيرند، تكامل بيشتر هر كدام از آنها نسبت مستقيم با معلومات آنها از اسرار آفرينش دارد.

آرى قرآن با صراحت تمام عظمت مقام آدم را در اينها مى داند، ولى در تورات چنانكه مى خوانيم، سر بيرون رانده شدن آدم از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نيك و بد مى داند!.

در فصل دوم (سفر تكوين ) از تورات آمده است: (پس خداوند خدا، آدم را از خاك زمينى صورت داد و نسيم حيات را بر دماغش دميد، و آدم جان زنده شد.

و خداوند خدا، هر درخت خوشنما و بخوردن نيكو، از زمين رويانيد، و هم درخت (حيات ) در وسط باغ و درخت دانستن نيك و بد را... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت كه از تمامى درختان باغ مختارى كه بخورى، اما از درخت (دانستن نيك و بد) مخور چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مى شوى!...)

و در فصل سوم چنين آمده است:

(و آواز خداوند خدا را شنيدند كه به هنگام نسيم روز در باغ مى خراميد و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا، در ميان درختان باغ پنهان كردند)!!

و خداوند خدا آدم را آواز كرده، وى را گفت كه كجائى؟

او ديگر جواب گفت كه آواز تو را در باغ شنيدم و ترسيدم، زيرا كه برهنه ام!

به جهت آن پنهان شدم!

و خدا به او گفت كه تو را كه گفت كه برهنه اى؟ آيا از درختى كه تو را امر كردم كه نخورى خوردى؟!.

و آدم گفت زنى كه از براى بودن با من دادى او از آن درخت به من داد كه خوردم!...

و خداوند خدا گفت كه اينك آدم نظر به دانستن نيك و بد چون يكى از ما شده است، پس حال مبادا كه دست خود را دراز كرده و هم از (درخت حيات ) بگيرد و خورده دائما زنده ماند!

پس از آن سبب خداوند خدا او را از باغ عدن راند، تا آنكه در زمينى كه از آن گرفته شده بود فلاحت نمايد!...)

همانطور كه مشاهده فرموديد اين افسانه زننده كه در تورات كنونى به عنوان يك واقعيت تاريخى آمده است علت اصلى اخراج آدم را از بهشت، و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نيك و بد مى داند.

و چنانچه آدم دست به شجره نيك و بد دراز نمى كرد تا ابد در جهل باقى مى ماند تا آنجا كه حتى نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است، و براى همى شه در بهشت باقى مى ماند.

به اين ترتيب مسلما آدم نبايد از كار خود پشيمان شده باشد زيرا از دست دادن بهشتى كه شرط بقاى در آن ندانستن نيك و بد است، در برابر بدست آوردن علم و دانش تجارت پر سودى محسوب مى گردد، چرا آدم از اين تجارت نگران و پشيمان باشد؟

بنابراين افسانه تورات درست در نقطه مقابل قرآن كه ارزش مقام انسان و سر آفرينش او را در علم الاسماء معرفى كرده قرار دارد.

از اين گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجيبى درباره خداوند و يا مخلوقات او ديده مى شود كه هر يك از ديگرى حيرت انگيزتر است و آن عبارت است از:

1- نسبت دادن دروغ به خدا (چنانكه در جمله شماره 17 فصل دوم مى گويد: خداوند گفت از آن درخت نخوريد كه مى ميريد در حالى كه نمى مردند بلكه دانا مى شدند).

2- نسبت بخل به خداوند ( چنانكه در جمله 22 فصل سوم مى گويد: كه خدا نمى خواست آدم و حوا از درخت علم و حيات بخورند و دانا شوند و زندگى جاويدان پيدا كنند ).

3- امكان وجود شريك براى خداوند (چنانكه در همان جمله مى گويد: آدم پس از خوردن از درخت نيك و بد همچون يكى از ما خدايان شده است ).

4- نسبت حسد به خداوند (چنانكه از همان جمله استفاده مى شود كه خداوند بر اين علم و دانشى كه براى آدم پيدا شده بود رشك برد!).

5- نسبت جسم به خداوند (چنانكه از فصل سوم استفاده مى شود كه خداوند به هنگام صبح در خيابانهاى بهشت مى خراميد)!

6- خداوند از حوادثى كه در نزديكى او مى گذرد بى خبر است! (چنانكه در جمله 9 مى گويد صدا زد آدم كجائى و آنها در لابلاى درختان خود را از چشم خداوند پنهان كرده بودند).

(البته نبايد فراموش كرد كه اين افسانه هاى دروغين از نخست در تورات نبوده و بعدا به آن افزوده شده است ).

4- مقصود از شيطان در قرآن چيست؟

كلمه (شيطان ) از ماده (شطن ) گرفته شده، و (شاطن ) به معنى (خبيث و پست ) آمده است و شيطان به موجود سركش و متمرد اطلاق مى شود، اعم از انسان

و يا جن و يا جنبندگان ديگر، و به معنى روح شرير و دور از حق، نيز آمده است، كه در حقيقت همه اينها به يك قدر مشترك بازگشت مى كنند.

بايد دانست كه (شيطان ) اسم عام (اسم جنس ) است، در حالى كه ابليس اسم خاص (علم ) مى باشد، و به عبارت ديگر شيطان به هر موجود موذى و منحرف كننده و طاغى و سركش، خواه انسانى يا غير انسانى مى گويند، و ابليس نام آن شيطان است كه آدم را فريب داد و اكنون هم با لشكر و جنود خود در كمين آدميان است.

از موارد استعمال اين كلمه در قرآن نيز بر مى آيد كه شيطان به موجود موذى و مضر گفته مى شود، موجودى كه از راه راست بر كنار بوده و در صدد آزار ديگران است، موجودى كه سعى مى كند ايجاد دودستگى نمايد، و اختلاف و فساد به راه اندازد، چنانكه مى خوانيم:

( انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء..)

(شيطان مى خواهد بين شما دشمنى و بغض و كينه ايجاد كند.... ).

با توجه به اينكه كلمه يريد فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد حاكى از اين معنى است كه اين اراده، اراده همى شگى شيطان است.

و از طرفى مى بينيم كه در قرآن نيز شيطان به موجود خاصى اطلاق نشده، بلكه حتى به انسانهاى شرور و مفسد نيز اطلاق گرديده است. آنجا كه مى خوانيم:( و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ) (بدينگونه ما براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انسانى و يا جن قرار داديم ).

و اينكه به ابليس هم شيطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتى است كه در او وجود دارد.

علاوه بر اينها گاهى كلمه شيطان بر (ميكروبها) نيز اطلاق شده:

به عنوان نمونه امير مؤ منان (عليه‌السلام ) مى فرمايد،( لا تشربوا الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته، فان الشيطان يقعد على العروة و الثلمة ) : (از قسمت شكسته و طرف دستگيره ظرف، آب نخوريد، زيرا شيطان بر روى دستگيره و قسمت شكسته شده ظرف مى نشيند).

و نيز امام صادق (عليه‌السلام ) مى فرمايد:( و لا يشرب من اذن الكوز، و لا من كسره ان كان فيه فانه مشرب الشياطين ) از دستگيره و قسمت شكسته كوزه آب مخوريد كه جايگاه آشاميدن شيطانها است.

از قول پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: (موهاى شارب (سبيل ) خويش را بلند مگذاريد، زيرا شيطان آنرا محيط امن براى زندگى خويش قرار مى دهد و در آنجا پنهان مى گردد)!

به اين ترتيب روشن شد كه يكى از معانى شيطان ميكروبهاى زيانبخش و مضر است.

ولى بديهى است منظور اين نيست كه: شيطان در همه جا به اين معنى باشد، بلكه منظور اين است كه شيطان معانى مختلفى دارد، كه يكى از مصداقهاى روشن آن ابليس و لشكريان و اعوان او است: و مصداق ديگر آن انسانهاى مفسد و منحرف كننده، و احيانا در پاره اى از موارد به معنى ميكروبهاى موذى آمده است (دقت كنيد).

5- خدا چرا شيطان را آفريد؟

بسيارى مى پرسند شيطان كه موجود اغواگرى است اصلاچرا آفريده شد و فلسفه وجود او چيست؟! در پاسخ مى گوئيم:

اولا: خداوند شيطان را، شيطان نيافريد، به اين دليل كه سالها همنشين

فرشتگان و بر فطرت پاك بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده كرد و بناى طغيان و سركشى گذارد، پس او در آغاز پاك آفريده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.

ثانيا: از نظر سازمان آفرينش وجود شيطان براى افراد با ايمان و آنها كه مى خواهند راه حق را بپويند زيانبخش ‍ نيست، بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آنها است، چه اينكه پيشرفت و ترقى و تكامل، همواره در ميان تضادها صورت مى گيرد.

به عبارت روشنتر: انسان تا در برابر دشمن نيرومندى قرار نگيرد هرگز نيروها و نبوغ خود را بسيج نمى كند و بكار نمى اندازد، همين وجود دشمن نيرومند سبب تحرك و جنبش هر چه بيشتر انسان و در نتيجه ترقى و تكامل او مى شود.

يكى از فلاسفه بزرگ تاريخ معاصر (تواين بى ) مى گويد: (هيچ تمدن درخشانى در جهان پيدا نشد، مگر اين كه، ملتى مورد هجوم يك نيروى خارجى قرار گرفت و بر اثر اين تهاجم نبوغ و استعداد خود را بكار انداخت و آنچنان تمدن درخشانى را پى ريزى كرد).

آيه(37) تا (39) و ترجمه

( فتلقى أدم من ربه كلمت فتاب عليه انه هو التواب الرحيم ) ( 37 ) ( قلنا اهبطوا منها جميعا فاما ياتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) ( 38 ) ( و الذين كفروا و كذبوا بايتنا اولئك اصحب النار هم فيها خلدون ) ( 39 )

ترجمه:

37- سپس آدم از پروردگار خود كلماتى دريافت داشت (و با آنها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت، خداوند تواب و رحيم است.

38- گفتيم همگى از آن (به زمين ) فرود آئيد هرگاه هدايتى از طرف من براى شما آمد كسانى كه از آن پيروى كنند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند.

39- و كسانى كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند اهل دوزخند و همى شه در آن خواهند بود

تفسير:

بازگشت آدم به سوى خدا

بعد از ماجراى وسوسه ابليس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم متوجه شد راستى به خويشتن ستم كرده، و از آن محيط آرام و پرنعمت، بر اثر فريب شيطان بيرون رانده شده، و در محيط پرزحمت و مشقت بار زمين قرار خواهد گرفت، در اينجا آدم به فكر جبران خطاى خويش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهى آميخته با كوهى از ندامت و حسرت لطف خدا نيز در اين موقع به يارى او شتافت و چنانكه قرآن در آيات فوق مى گويد: (آدم از پروردگار خود كلماتى دريافت داشت، سخنانى مؤ ثر و دگرگون كننده، و با آن توبه كرد و خدا نيز توبه او را پذيرفت )( فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه ) .

چرا كه او تواب و رحيم است.( انه هو التواب الرحيم ) (توبه ) در اصل به معنى بازگشت است، و در لسان قرآن به معنى بازگشت از گناه مى آيد، اين در صورتى است كه به شخص گنهكار نسبت داده شود، ولى گاه اين كلمه به خدا نسبت داده مى شود، در آنجا به معنى بازگشت به رحمت است، يعنى رحمتى را كه به خاطر ارتكاب گناه از بنده سلب كرده بود بعد از بازگشت او به خط اطاعت و بندگى به او باز مى گرداند، و به همين جهت در مورد خدا تعبير به تواب (بسيار بازگشت كننده به رحمت ) مى شود.

و به تعبير ديگر توبه لفظى است مشترك، ميان خدا و بندگان، هنگامى كه بندگان به آن توصيف شوند مفهومش اين است كه به سوى خدا بازگشته اند زيرا هر گنهكارى در حقيقت از پروردگارش فرار كرده، هنگامى كه توبه مى كند به سوى او باز مى گردد.

خداوند نيز در حالت عصيان بندگان گوئى از آنها روى گردان مى شود، هنگامى كه خداوند به توبه توصيف مى شود، مفهومش اين است كه نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز مى گرداند.

درست است كه آدم در حقيقت كار حرامى انجام نداده بود، ولى همين ترك

اولى نسبت به او عصيان محسوب مى شد، او به سرعت متوجه وضع خود شد و به سوى پروردگارش ‍ بازگشت.

در اينكه منظور از (كلمات ) چه بوده در پايان اين بحث سخن خواهيم گفت.

به هر حال آنچه نمى بايست بشود يا مى بايست بشود شد، و با اينكه توبه آدم پذيرفته گرديد، ولى اثر وضعى كار او كه هبوط به زمين بود تغيير نيافت، و چنانكه آيات فوق مى گويد: (ما به آنها گفتيم: همگى (آدم و حوا) به زمين فرود آئيد، هر گاه از جانب ما هدايتى براى شما آيد كسانى كه از آن پيروى كنند، نه ترسى دارند و نه اندوهگين خواهند شد)( قلنا اهبطوا منها جميعا فاما ياتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) .

(ولى آنان كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند براى همى شه در آتش دوزخ خواهند ماند( والذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ) .

نكته ها

1- كلماتى كه خدا بر آدم القا كرد چه بود؟

در اينكه (كلمات ) و سخنانى را كه خدا براى توبه به آدم تعليم داد چه سخنانى بوده است در ميان مفسران گفتگو است.

معروف اين است كه همان جملات سوره اعراف آيه 23 مى باشد:( قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين ) : (گفتند: خداوندا ما بر خود ستم كرديم، اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود).

بعضى گفته اند منظور از كلمات، اين دعا و نيايش بوده است:

اللهم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى انك خير الغافرين.

اللهم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فارحمنى انك خير الراحمين.

اللهم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فتب على انك انت التو الرحيم.

پروردگارا! معبودى جز تو نيست، پاك و منزهى، تو را ستايش مى كنم، من به خود ستم كردم مرا ببخش كه بهترين بخشندگانى.

خداوندا! معبودى جز تو نيست، پاك و منزهى، تو را ستايش مى كنم، من به خود ستم كردم بر من رحم كن كه بهترين رحم كنندگانى.

بارالها! معبودى جز تو نيست، پاك و منزهى، تو را حمد مى گويم، من به خويش ستم كردم رحمتت را شامل حال من كن و توبه ام را بپذير كه تو تواب و رحيمى ).

اين موضوع در روايتى از امام باقر (عليه‌السلام ) نقل شده است.

نظير همين تعبيرات در آيات ديگر قرآن در مورد يونس (عليه‌السلام ) و موسى (عليه‌السلام ) مى خوانيم، يونس به هنگام درخواست بخشش از خدا مى گويد:( سبحانك انى كنت من الظالمين ) (خداوندا منزهى من از كسانى هستم كه به خود ستم كرده ام ).

درباره حضرت موسى (عليه‌السلام ) مى خوانيم:( قال رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى فغفر له ) : گفت: (پروردگارا من به خود ستم كردم مرا ببخش و خدا او را بخشيد).

در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهما‌السلام ) وارد شده است مى خوانيم: كه مقصود از كلمات تعليم اسماء بهترين مخلوق خدا يعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهما‌السلام ) بوده است، و آدم با توسل به اين كلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشيد.

اين تفسيرهاى سه گانه هيچگونه منافاتى با هم ندارد، چرا كه ممكن است مجموع اين كلمات به آدم، تعليم شده باشد تا با توجه به حقيقت و عمق باطن آنها انقلاب روحى تمام عيار، براى او حاصل گرديده و خدا او را مشمول لطف و هدايتش قرار دهد.

2- چرا جمله اهبطوا تكرار شده است؟

در آيات مورد بحث، و آيات پيش از آن خوانديم كه قبل از توبه و بعد از توبه به آدم و همسرش حوا خطاب شده به زمين فرود آئيد، در اينكه اين تكرار براى تاءكيد است يا اشاره به دو مطلب ديگر در ميان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر اين است كه جمله دوم اشاره به اين واقعيت باشد كه آدم گمان نكند با پذيرش توبه او هبوط به زمين منتفى شده است، بلكه او اين راه را بايد برود! يا به اين جهت كه از اول براى اين هدف آفريده شده بود، و يا به خاطر اينكه اين هبوط اثر وضعى عمل او بوده است، اين اثر وضعى با توبه دگرگون نمى شود.

3- مخاطب در اهبطوا كيست؟

(اهبطوا) به صيغه جمع آمده است در حالى كه آدم و حوا كه مخاطب اصلى اين سخن بودند دو نفر بيشتر نبودند و بايد صيغه تثنيه آورده شود، اما به خاطر اينكه هبوط آدم و حوا به زمين نتيجه اش اين بود كه فرزندان و نسلهاى آنها نيز در زمين ساكن خواهند شد، به صورت صيغه جمع آمده است.