تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38349
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38349 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(49) و ترجمه

( و اذ نجينكم من ال فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابناءكم و يستحيون نساءكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم ) ( 49 )

ترجمه:

49- و (نيز به خاطر بياوريد) آنزمان كه شما را از چنگال فرعونيان رهائى بخشيديم كه همواره شما را به شديدترين وجهى آزار مى دادند: پسران شما را سر مى بريدند و زنان شما را (براى كنيزى ) زنده نگه مى داشتند و در اين، آزمايش سختى از طرف پروردگار براى شما بود.

تفسير:

نعمت آزادى

قرآن در اين آيه به يكى ديگر از نعمتهاى بزرگى كه به قوم بنى اسرائيل ارزانى داشته اشاره مى كند و آن نعمت آزادى از چنگال ستمكاران است كه از بزرگترين نعمتهاى خدا است. به آنها يادآور مى شود كه: بخاطر بياوريد زمانى را كه شما را از دست فرعونيان نجات بخشيديم( و اذ نجيناكم من آل فرعون ) .

همانها كه دائما شما را به شديدترين وجهى آزار مى دادند( يسومونكم سوء العذاب ) .

پسرانتان را سر مى بريدند، و زنان شما را براى كنيزى و خدمت، زنده نگه مى داشتند( يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم ) .

و در اين ماجرا آزمايش سختى از سوى پروردگارتان براى شما بود( و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم ) .

قرآن مخصوصا براى مجسم ساختن عذاب فرعونيان نسبت به بنى اسرائيل تعبير به يسومون كرده (يسومون فعل مضارع از ماده سوم است كه در اصل به معنى دنبال چيزى رفتن مى باشد و از آنجا كه فعل مضارع معمولا معنى دوام و استمرار را مى بخشد، در مى يابيم كه بنى اسرائيل به طور مداوم تحت شكنجه فرعونيان بوده اند).

با چشم خود مى ديدند كه پسران بيگناهشان را سر مى برند، و از سوى ديگر دخترانشان را به كنيزى مى بردند، و از اين گذشته خودشان نيز دائما تحت شكنجه بودند، بردگان و خدمتگزاران و كارگران قبطيان و دار و دسته فرعون محسوب مى شدند.

مهم اين است كه قرآن، اين جريان را يك آزمايش سخت و عظيم، براى بنى اسرائيل مى شمرد (يكى از معانى بلاء آزمايش است ) و به راستى تحمل اينهمه ناملايمات، آزمايش سختى بوده است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه بلاء در اينجا به معنى مجازات باشد، زيرا بنى اسرائيل پيش از آن، قدرت و نعمت فراوان داشتند، و كفران كردند، و خدا آنها را مجازات كرد.

احتمال سومى در تفسير اين جمله نيز از سوى بعضى از مفسران ذكر شده است كه بلاء به معنى نعمت باشد، يعنى نجات از چنگال فرعونيان نعمتى بزرگ براى شما بود.

به هر حال روز نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان يك روز مهم تاريخى بود كه قرآن كرارا روى آن تكيه كرده است.

بردگى دختران در آن روز و امروز

قرآن زنده گذاردن دختران و سر بريدن پسران بنى اسرائيل را عذاب مى خواند، و آزادى از اين شكنجه را نعمت خويش مى شمارد.

گويا مى خواهد هشدار دهد كه انسانها بايست سعى كنند آزادى صحيح خويش را بهر قيمت كه هست بدست آورند و حفظ نمايند.

چنانكه على (عليه‌السلام ) به اين مطلب در گفتار خود اشاره مى فرمايد: الموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين زنده بودن و زيردست بودن براى شما مرگ است، و مرگ براى شما در راه بدست آوردن آزادى زندگى است ).

ولى دنياى امروز با گذشته اين فرق را دارد كه در آن زمان فرعون با استبداد مخصوص خود پسران و مردان را از جمعيت مخالفش مى گرفت، و دختران آنها را آزاد مى گذارد، ولى در دنياى امروز تحت عناوين ديگرى روح مردانگى در افراد كشته مى شود و دختران به اسارت شهوات افراد آلوده در مى آيند.

اما چرا فرعون تصميم به قتل پسران بنى اسرائيل و زنده گذاردن دختران آنها گرفت؟ بعضى از مفسران منشاء اين جنايت را خوابى مى دانند كه فرعون ديد پاسخ صحيحتر آن را در ذيل آيه 4 سوره قصص خواهيد خواند، و خواهيد دانست كه سبب كشتار فرزندان بنى اسرائيل تنها آن خواب نبوده است بلكه وحشت فرعونيان از نيرومند شدن بنى اسرائيل و به دست گرفتن حكومت، به اين موضوع كمك كرده است.

آيه(50) و ترجمه

( اذ فرقنا بكم البحر فانجينكم و اغرقنا ءال فرعون و انتم تنظرون ) ( 50 )

ترجمه:

50- و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق ساختيم و شما تماشا مى كرديد.

تفسير:

نجات از چنگال فرعونيان

از آنجا كه در آيه گذشته اشاره اجمالى به نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان شد، آيه مورد بحث در حقيقت توضيحى بر چگونگى اين نجات است كه خود نشانه اى است از نعمتهاى بزرگ پروردگار بر بنى اسرائيل.

مى گويد: به خاطر بياوريد هنگامى را كه دريا را براى شما شكافتيم (و اذ فرقنا بكم البحر).

و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق كرديم در حالى كه تماشا مى كرديد( فانجيناكم و اغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون ) .

ماجراى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل از چنگال آنها در سوره هاى متعددى از قرآن آمده است، از جمله سوره اعراف آيه 136 انفال آيه 54 اسراء آيه 103 شعراء آيه 63 و 66 زخرف آيه 55 و دخان آيه 17 به بعد.

در اين سوره ها تقريبا همه جزئيات اين ماجرا شرح داده شده، ولى در آيه مورد بحث تنها اشاره اى از نظر نعمت و لطف خداوند به بنى اسرائيل شده، تا آنها را به پذيرش اسلام، آئين نجات بخش جديد، تشويق كند.

همانگونه كه مشروح اين جريان را در سوره هاى نامبرده خواهيد خواند موسى پس از تبليغ فراوان و دعوت فرعون و فرعونيان و ارائه معجزات گوناگون و عدم پذيرش آنها ماءمور مى شود كه نيمه شب با بنى اسرائيل از مصر كوچ كند، اما هنگامى كه به نزديك دريا (شط عظيم نيل ) مى رسد ناگاه متوجه مى شوند كه فرعون و لشگرش آنها را از پشت سر تعقيب مى كنند، اضطراب و وحشت سراسر وجود بنى اسرائيل را فرا مى گيرد از پيش رو دريا و از پشت سر لشگر نيرومند فرعون كه تاب مقاومت با آن را ندارند، در اينجا است كه موسى (عليه‌السلام ) ماءموريت پيدا مى كند عصا را به دريا بزند، راه هاى متعددى از دل دريا گشوده مى شود، و جمعيت بنى اسرائيل به سلامت از دريا مى گذرند، از آنطرف لشگر مخالف كه همچنان آنها را تعقيب مى كردند همه به وسط دريا مى رسند، آبها بهم مى پيوندند، و همگى هلاك مى شوند.

جسدهاى مرده لشكريان فرعون روى آبها قرار مى گيرند، و جمعيت بنى اسرائيل با چشم خويش مى بينند كه دشمن به چه روزى افتاده است؟.

اين حالت اضطراب و وحشت، و آن نجات، هر دو درخور دقت است، كه آنها را با هم مقايسه كنند و خدا را شكر گويند.

قرآن مى خواهد به يهوديان بگويد من كه نسبت به شما اين مقدار لطف كردم و شما را از آن وحشت و اضطراب رهائى بخشيدم، چرا با پيامبر اسلام (فرستاده من ) و دستورات او مخالفت مى ورزيد؟ در ضمن اين آيه درسى است براى انسانها كه اگر در زندگى به خدا تكيه كنند، به آن نيروى بى زوال، اعتماد داشته باشند، و در مسير صحيح از هيچگونه كوشش و تلاش باز نايستند، در سختترين دقائق، خداوند يار و مدد كار آنها است.

آيه(51) تا (54) و ترجمه

( و اذ وعدنا موسى اربعين ليلة ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظلمون ) ( 51 ) ( ثم عفونا عنكم من بعد ذلك لعلكم تشكرون ) ( 52 ) ( و اذ ءاتينا موسى الكتب و الفرقان لعلكم تهتدون ) ( 53 ) ( و اذ قال موسى لقومه يقوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم ) ( 54 )

ترجمه:

51- و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او به ميعادگاه براى گرفتن فرمانهاى الهى آمد) سپس شما گوساله را (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه با اين كار (به خود) ستم مى كرديد.

52- سپس شما را بعد از آن بخشيديم، شايد شكر اين نعمت را بجا آوريد.

53- و (نيز به خاطر آوريد) هنگامى را كه به موسى كتاب وسيله اى تشخيص حق از باطل را داديم تا هدايت شويد

54- و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم شما با انتخاب گوساله به خود ستم كرديد، توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد، و خود را به قتل برسانيد اين كار براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا او تواب و رحيم است.

تفسير:

بزرگترين انحراف بنى اسرائيل

قرآن در اين چهار آيه به بخش ديگرى از تاريخ پر ماجراى بنى اسرائيل اشاره كرده، و خاطرات تكان دهنده اى را به يهوديان يادآور مى شود.

اين آيات از بزرگترين انحراف بنى اسرائيل در طول تاريخ زندگيشان سخن مى گويد، و آن انحراف از اصل توحيد، به شرك و گوساله پرستى است، و به آنها هشدار مى دهد كه شما يكبار در تاريختان بر اثر اغواگرى مفسدان گرفتار چنين سرنوشتى شديد اكنون بيدار باشيد راه توحيد خالص (راه اسلام و قرآن ) به روى شما گشوده شده، آن را رها نكنيد

نخست مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه با موسى چهل شب وعده گذاشتيم( و اذ واعدنا موسى اربعين ليلة ) .

هنگامى كه او از شما جدا شد، و ميعاد سى شبه او به چهل شب تمديد گرديد شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب كرديد، در حالى كه با اين عمل، به خود ستم مى كرديد( ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون ) .

شرح اين ماجرا در سوره اعراف از آيه 142 به بعد، و در سوره طه آيه 86 به بعد مشروحا خواهد آمد و خلاصه آن چنين است:

بعد از نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و غرق شدن آنها در نيل، موسى مأموريت پيدا مى كند براى گرفتن الواح تورات، مدت سى شب به كوه طور برود، ولى بعدا براى آزمايش مردم، ده شب تمديد مى گردد، سامرى كه مردى نيرنگ باز بود از اين فرصت استفاده كرده، از طلا و جواهراتى كه نزد بنى اسرائيل از فرعونيان به يادگار مانده بود گوساله اى مى سازد كه صداى مخصوصى از آن بگوش مى رسد و بنى اسرائيل را به پرستش آن دعوت مى كند.

اكثريت قاطع بنى اسرائيل به او مى پيوندند، هارون (عليه‌السلام ) جانشين و برادر موسى (عليه‌السلام ) با اقليتى بر آئين توحيد باقى مى مانند، اما هر چه مى كوشند ديگران را از اين انحراف بزرگ باز گردانند توفيق نمى يابند، بلكه چيزى نمانده بود كه خود هارون را هم از بين ببرند.

موسى پس از بازگشت از كوه طور از مشاهده اين صحنه شديد ناراحت مى شود و آنها را سخت ملامت مى كند، آنها متوجه زشتى كار خود مى شوند و در صدد توبه بر مى آيند، موسى از طرف خداوند پيشنهاد يك توبه بى سابقه به آنها مى دهد كه شرح آن در آيات آينده خواهد آمد.

در آيه بعد خداوند مى گويد: با اين گناه بزرگ باز شما را عفو كرديم شايد شكر نعمتهاى ما را بجا آوريد( ثم عفونا عنكم من بعد ذلك لعلكم تشكرون ) .

و در ادامه اين بحث مى فرمايد: به خاطر بياوريد هنگامى را كه به موسى كتاب و وسيله تشخيص حق از باطل بخشيديم، تا شما هدايت شويد( و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون ) .

كتاب و فرقان ممكن است هر دو اشاره به تورات باشد و نيز ممكن است كتاب اشاره به تورات و فرقان اشاره به معجزاتى باشد كه خداوند در اختيار موسى گذارده بود (چون فرقان در اصل به معنى چيزى است كه حق را از باطل براى انسان مشخص مى كند) سپس در زمينه تعليم توبه از اين گناه مى گويد: بخاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: اى جمعيت شما با انتخاب گوساله به خود ستم كرديد( و اذ قال موسى لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل ) .

اكنون كه چنين است توبه كنيد و به سوى آفريدگارتان باز گرديد( فتوبوا الى بارئكم ) .

بارى به معنى خالق است و در اصل به معنى جدا كردن چيزى از چيز ديگر مى باشد، چون آفريدگار مخلوقات خود را از مواد اصلى و نيز از يكديگر جدا مى كند، اشاره به اينكه دستور اين توبه شديد را همان كسى مى دهد كه آفريننده شما است.

توبه شما بايد به اين گونه باشد كه يكديگر را به قتل برسانيد!( فاقتلوا انفسكم ) .

اين كار براى شما در پيشگاه خالقتان بهتر است( ذلكم خير لكم عند بارئكم ) .

و به دنبال اين ماجرا خداوند توبه شما را پذيرفت كه او تواب رحيم است( فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم ) .

گناه عظيم و توبه بيسابقه

شك نيست كه پرستش گوساله سامرى، كار كوچكى نبود، ملتى كه بعد از مشاهده آنهمه آيات خدا و معجزات پيامبر بزرگشان موسى (عليه‌السلام ) همه را فراموش كنند و با يك غيبت كوتاه پيامبرشان به كلى اصل اساسى توحيد و آئين خدا را زير پا گذارده بت پرست شوند.

اگر اين موضوع براى همى شه از مغز آنها ريشه كن نشود وضع خطرناكى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى (عليه‌السلام )، ممكن است تمام آيات دعوت او از ميان برود، و سرنوشت آئين او به كلى به خطر افتد در اينجا بايد شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز تنها با پشيمانى و اجراى صيغه توبه بر زبان نبايد قناعت گردد، لذا فرمان شديدى از طرف خداوند، صادر شد كه در تمام طول تاريخ پيامبران مثل و مانند ندارد، و آن اينكه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحيد، فرمان اعدام دست جمعى گروه كثيرى از گنهكاران بدست خودشان صادر شد.

اين فرمان به نحو خاصى مى بايست اجرا شود يعنى خود آنها بايد شمشير به دست گيرند و اقدام به قتل يكديگر كنند كه هم كشته شدنش عذاب است و هم كشتن دوستان و آشنايان.

طبق نقل بعضى از روايات موسى دستور داد در يك شب تاريك تمام كسانى كه گوساله پرستى كرده بودند غسل كنند و كفن بپوشند و صف كشيده شمشير در ميان يكديگر نهند!.

ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا با اين خشونت انجام گيرد؟ آيا ممكن نبود خداوند توبه آنها را بدون اين خونريزى قبول فرمايد؟.

پاسخ به اين سؤ ال از سخنان بالا روشن مى شود، زيرا مساءله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت پرستى مساءله ساده اى نبود كه به اين آسانى قابل گذشت باشد، آنهم بعد از مشاهده آنهمه معجزات روشن و نعمتهاى بزرگ خدا.

در حقيقت همه اصول اديان آسمانى را مى توان در توحيد و يگانه پرستى خلاصه كرد، تزلزل اين اصل معادل است با از ميان رفتن تمام مبانى دين، اگر مساءله گوساله پرستى ساده تلقى مى شد، شايد سنتى براى آيندگان مى گشت، بخصوص اينكه بنى اسرائيل به شهادت تاريخ مردمى پر لجاجت و بهانه جو بودند، لذا بايد چنان گوشمالى به آنها داده شود كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و كسى هرگز بعد از آن به فكر بت پرستى نيفتد، و شايد جمله ذلكم خير لكم عند بارئكم (اين كشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است ) اشاره به همين معنى باشد.

آيه (55) و (56) و ترجمه

( و اذ قلتم يموسى لن نؤ من لك حتى نرى الله جهرة فاخذتكم الصعقة و انتم تنظرون ) ( 55 ) ( ثم بعثنكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون ) ( 56 )

ترجمه:

55- و (نيز به خاطر بياوريد) هنگامى كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم، در همين حال صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مى كرديد.

56- سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم، شايد شكر نعمت او را بجا آوريد.

تفسير:

تقاضاى عجيب!

اين دو آيه يكى ديگر از نعمتهاى بزرگ خدا را به بنى اسرائيل يادآور مى شود، و نشان مى دهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانه گير بودند و چگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت ولى بعد از آن باز لطف خدا شامل حالشان شد.

آيه نخست مى گويد به خاطر بياوريد هنگامى را كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا با چشم خود ببينيم( و اذ قلتم يا موسى لن نؤ من لك حتى نرى الله جهرة ) .

اين در خواست ممكن است به خاطرجهل آنها بوده، چرا كه درك افراد نادان فراتر از محسوساتشان نيست، حتى مى خواهند خدا را با چشم خود ببينند.

و يا به خاطر لجاجت و بهانه جوئى بوده است كه يكى از ويژگيهاى

اين قوم بوده.

به هر حال آنها صريحا به موسى گفتند: تا خدا را بالعيان و با همين چشم نبينيم هرگز ايمان نخواهيم آورد!.

در اينجا چاره اى جز اين نبود كه يكى از مخلوقات خدا كه آنها تاب مشاهده آن را ندارند ببينند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از اين است كه حتى بسيارى از مخلوقات خدا را ببيند، تا چه رسد به ذات پاك پروردگار: صاعقه اى فرود آمد و بر كوه خورد، برق خيره كننده و صداى رعب انگيز و زلزله اى كه همراه داشت آنچنان همه را در وحشت فرو برد كه بيجان به روى زمين افتادند.

چنانكه قرآن در دنبال جمله فوق مى گويد: سپس در همين حال صاعقه شما را گرفت در حالى كه نگاه مى كرديد( فاخذتكم الصاعقه و انتم تنظرون ) .

موسى از اين ماجرا سخت ناراحت شد، چرا كه از بين رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائيل در اين ماجرا بهانه بسيار مهمى بدست ماجراجويان بنى اسرائيل مى داد كه زندگى را بر او تيره و تار كند، لذا از خدا تقاضاى بازگشت آنها را به زندگى كرد، و اين تقاضاى او پذيرفته شد، چنانكه قرآن در آيه بعد مى گويد: سپس شما را بعد از مرگتان حيات نوين بخشيديم شايد شكر نعمت خدا را بجا آوريد( ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون ) .

آنچه به طور اجمال در اين دو آيه آمده است به صورت مشروحتر در سوره اعراف در آيه 155 و سوره نساء آيه 153 بيان شده است.

به هر حال اين داستان نشان مى دهد كه پيامبران بزرگ خدا در مسير دعوت مردم نادان و لجوج با چه مشكلات بزرگى روبرو بودند، گاه معجزات اقتراحى از آنها مى طلبيدند و گاه قدم را فراتر نهاده مشاهده خدا را با چشم ظاهر تقاضا مى كردند و قاطعانه مى گفتند تا چنين درخواستى انجام نگيرد ايمان آوردن محال است! و هنگامى كه با عكس العمل شديدى از ناحيه پروردگار روبرو مى شدند باز هم مشكل تازهاى پيش مى آمد، كه اگر لطف خدا نبود، مقاومت در برابر اين بهانه جوئيها امكان نداشت.

ضمنا اين آيه از آياتى است كه دلالت بر امكان رجعت و باز گشت به زندگى در اين دنيا، دارد، چرا كه وقوع آن در يك مورد دليل بر امكان آن در ساير موارد است.

بعضى از مفسران اهل تسنن از آنجا كه مايل بوده اند رجعت و بازگشت به زندگى را نپذيرند براى آيه فوق توجيهى ذكر كرده اند و گفته اند منظور اين است كه بعد از مردن گروهى از شما در حادثه صاعقه، خداوند فرزندان و نسلهاى فراوان به شما داد تا دودمانتان منقرض نشود!.

ولى ناگفته پيدا است كه اين تفسير كاملا بر خلاف ظاهر آيه فوق است، زيرا ظاهر جمله ثم بعثناكم من بعد موتكم شما را بعد از مرگتان برانگيختيم بهيچوجه با اين معنى سازگار نيست.

آيه(57) و ترجمه

( و ظللنا عليكم الغمام و انزلنا عليكم المن و السلوى كلوا من طيبت ما رزقنكم و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون ) ( 57 )

ترجمه:

57- و ابر را بر شما سايبان ساختيم، و با من (شيره مخصوص و لذيذ درختان ) و سلوى (مرغان مخصوص شبيه كبوتر) از شما پذيرائى به عمل آورديم (و گفتيم ) از نعمتهاى پاكيزهاى كه به شما روزى داديم بخوريد (ولى شما كفران كرديد) آنها به ما ستم نكردند بلكه به خود ستم مى نمودند!

تفسير:

نعمتهاى گوناگون

آن گونه كه از آيات سوره مائده (20 و 21 و 22) بر مى آيد پس از آنكه بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان نجات يافتند، خداوند به آنها فرمان داد كه به سوى سرزمين مقدس فلسطين حركت كنند و در آن وارد شوند، اما بنى اسرائيل زير بار اين فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمكاران (قوم عمالقه ) از آنجا بيرون نروند ما وارد اين سرزمين نخواهيم شد، به اين هم اكتفا نكردند، بلكه به موسى گفتند: تو و خدايت به جنگ آنها برويد پس از آنكه پيروز شديد ما وارد خواهيم شد!.

موسى از اين سخن سخت ناراحت گشت و به پيشگاه خداوند شكايت كرد سرانجام چنين مقرر شد كه بنى اسرائيل مدت چهل سال در بيابان (صحراى سينا) سرگردان بمانند

گروهى از آنها از كار خود سخت پشيمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند خدا بار ديگر بنى اسرائيل را مشمول نعمتهاى خود قرار داد كه به قسمتى از آن در آيه مورد بحث اشاره مى كند:

ما ابر را بر سر شما سايبان قرار داديم( و ظللنا عليكم الغمام ) .

پيدا است مسافرى كه روز از صبح تا غروب در بيابان، در دل آفتاب، راهپيمائى مى كند از يك سايه گواراهمچون سايه ابر كه نه فضا را بر انسان محدود مى كند و نه مانع نور و وزش نسيم است ) چقدر لذت مى برد.

درست است كه همواره احتمال وجود قطعات ابرهاى سايه افكن در اين بيابانها هست، ولى آيه به روشنى مى گويد: اين امر درباره بنى اسرائيل جنبه عادى نداشت بلكه به لطف خدا غالبا از اين نعمت بزرگ بهره مى گرفتند.

از سوى ديگر رهروان اين بيابان خشك و سوزان، آنهم براى يك مدت طولانى چهل ساله نياز به مواد غذائى كافى دارند، اين مشكل را نيز خداوند براى آنها حل كرد چنانكه در دنباله همين آيه مى فرمايد: ما من و سلوى را (كه غذائى لذيذ و نيروبخش بود) بر شما نازل كرديم( و انزلنا عليكم المن و السلوى ) .

از اين خوراكهاى پاكيزهاى كه به شما روزى داديم بخوريد و از فرمان خدا سرپيچى نكنيد و شكر نعمتش را بگذاريد)( كلوا من طيبات ما رزقناكم ) .

ولى باز هم آنها از در سپاسگزارى وارد نشدند آنها به ما ظلم و ستم نكردند بلكه تنها به خويشتن ستم مى كردند( و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون ) .

در مورد تفسير من و سلوى در نكته ها مشروحا بحث خواهيم كرد.

نكته ها

1- زندگى در فضاى آزاد از اسارتها

قطع نظر از اينكه ابرها چگونه بر اين قوم در اين مدت سايه مى افكندند و من و سلوى چه بود؟ توجه به اين نكته لازم است كه يك ملت كه سالها در ضعف و ذلت و زبونى و به صورت بردگانى بى اراده در قصرهاى فرعونيان خدمت مى كردند و يا در مزارع و باغهايشان زحمت مى كشيدند فورا نمى توانند از تمام خلق و خوهاى گذشته آزاد شوند و حكومتى مستقل بر اساس معيارهاى الهى و انقلابى تشكيل دهند

خواه و ناخواه اين قوم بايد دوران برزخى را براى از بين بردن رسوبات فكرى و اخلاقى گذشته، و كسب آمادگى براى زندگى افتخار آميز آينده بگذرانند، خواه اين دوران چهل سال باشد يا كمتر و يا بيشتر، و اگر قرآن آن را به صورت يك مجازات معرفى مى كند، مجازاتى است اصلاحگر و بيدار كننده چرا كه هيچيك از مجازاتهاى الهى جنبه انتقامجوئى ندارد.

اينها بايد ساليان دراز در آن بيابان كه به خاطر سرگردانيشان، بيابان تيه ناميده شده، دور از هر گونه سلطه جباران بمانند، و نسلى نو، با ويژگيهاى توحيدى و انقلابى پرورش يابد و آماده حكومت بر سرزمينهاى مقدس شود.

2- من و سلوى چيست؟

مفسران در تفسير اين دو كلمه سخن بسيار گفته اند كه نيازى به ذكر همه آنها نمى بينيم، بهتر اين است نخست به معنى لغوى آنها، سپس به ذكر تفسيرى كه از همه روشنتر به نظر مى رسد و با قرائن آيات نيز هماهنگتر است بپردازيم:

من در لغت به گفته بعضى قطرات كوچكى همچون قطرات شبنم است كه بر درختان مى نشيند و طعم شيرينى دارد يا به تعبير ديگر يكنوع صمغ و شيره

درختى است با طعم شيرين، و بعضى گفته اند طعم آن شيرين توام با ترشى بوده است.

سلوى در اصل به معنى آرامش و تسلى است، و بعضى از ارباب لغت و بسيارى از مفسران آن را يكنوع پرنده دانسته اند

طبق روايتى كه از پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه فرمود: الكماة من المن: (قارچ نوعى از من است ) معلوم مى شود من قارچهاى خوراكى بوده كه در آن سرزمين مى روئيده.

بعضى ديگر گفته اند مقصود از من تمام آن نعمتهائى است كه خدا بر بنى اسرائيل منت گذارده، و سلوى تمام مواهبى بوده كه مايه آرامش آنها مى شده است.

در تورات مى خوانيم كه من چيزى مثل تخم گشنيز بوده كه شب در آن سرزمين مى ريخته، و بنى اسرائيل آن را جمع كرده مى كوبيدند و با آن نان درست مى كردند كه طعم نان روغنى داشته است.

احتمال ديگرى نيز وجود دارد و آن اينكه در اثر بارانهاى نافعى كه به لطف خداوند در مدت سرگردانى بنى اسرائيل در آن بيابان مى باريد، اشجار آن محيط صمغ و شيره مخصوصى بيرون مى دادند و بنى اسرائيل از آن استفاده مى كردند.

بعضى ديگر نيز احتمال داده اند كه من يكنوع عسل طبيعى بوده كه بنى اسرائيل در طول حركت خود در آن بيابان به مخازنى از آن مى رسيدند، چرا كه در حواشى بيابان تيه، كوهستانها و سنگلاخهائى وجود داشته كه نمونه هاى فراوانى از عسل طبيعى در آن به چشم ميخورده است.

اين تفسير به وسيله تفسيرى كه بر عهدين (تورات و انجيل نوشته شده ) تاءييد مى شود آنجا كه مى خوانيم: اراضى مقدسه به كثرت انواع گلها و شكوفه ها معروف است، و بدين لحاظ است كه جماعت زنبوران همواره در شكاف سنگها و شاخ درختان و خانه هاى مردم مى نشينند، بطورى كه فقيرترين مردم عسل را مى توانند خورد.

در مورد سلوى گر چه بعضى از مفسران آن را به معنى عسل گرفته اند ولى مفسران ديگر تقريبا همه آنرا يكنوع پرنده مى دانند، كه از اطراف بطور فراوان در آن سرزمين مى آمده، و بنى اسرائيل از گوشت آنها استفاده مى كردند.

در تفسيرى كه بعضى از مسيحيان به عهدين نوشته اند تاءييد اين نظريه را مى بينيم آنجا كه مى گويد بدانكه سلوى از آفريقا بطور زياد حركت كرده به شمال مى روند كه در جزيره كاپرى، 16 هزار از آنها را در يك فصل صيد نمودند... اين مرغ از راه درياى قلزم آمده، خليج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزيره سينا داخل مى شود، و از كثرت تعب و زحمتى كه در بين راه كشيده است به آسانى با دست گرفته مى شود، و چون پرواز نمايد غالبا نزديك زمين است... راجع به اين قسمت در سفر خروج و سفر اعداد (از تورات سخن رفته است.

از اين نوشته نيز استفاده مى شود كه مقصود از سلوى همان پرنده مخصوص پرگوشتى است كه شبيه و اندازه كبوتر است، و اين پرنده در آن سرزمين معروف مى باشد.

البته لطف مخصوص خداوند به بنى اسرائيل در دوران سرگردانيشان در بيابان سينا، سبب شده بود كه اين پرنده به طور فراوان در طول اين مدت در آنجا وجود داشته باشد تا بتوانند از آن استفاده كنند، و گرنه بطور عادى مشكل بود چنين نعمتى نصيبشان شود.

3- چرا تعبير به انزلنا شده؟

بايد توجه داشت كه انزلنا همى شه به معنى فرو فرستادن از مكان بالا نيست، چنانكه در آيه 6 سوره زمر مى خوانيم:( و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج ) : (هشت زوج از چهار پايان براى شما نازل كرد).

معلوم است كه انعام (چهار پايان ) از آسمان فرود نيامدند، بنابراين انزلنا در اين گونه موارد يا به معنى نزول مقامى است، يعنى نعمتى كه از يك مقام برتر به مقام پائينتر داده مى شود.

و يا از ماده انزال به معنى مهمانى كردن است، چرا كه گاه انزال و نزل (بر وزن رسل ) به معنى پذيرائى كردن آمده، چنانكه در سوره واقعه آيه 93 درباره جمعى از دوزخيان مى خوانيم فنزل من حميم: آنها با حميم (نوشابه سوزان دوزخ ) پذيرائى مى شوند! و در سوره آل عمران آيه 198 درباره بهشتيان مى خوانيم:( خالدين فيها نزلا من عند الله ) : مؤ منان همواره در بهشت خواهند بود كه ميهمان خدا هستند.

و از آنجا كه بنى اسرائيل در حقيقت در آن سرزمين ميهمان خدا بودند، تعبير به انزال من و سلوى در مورد آنها شده است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه نزول در اينجا به همان معنى معروفش باشد چرا كه اين نعمتها مخصوصا پرندگان (سلوى ) از طرف بالا به سوى آنها مى آمده است.

4- غمام چيست؟

بعضى غمام و سحاب را هر دو به معنى ابر دانسته اند و تفاوتى ميان آن دو قائل نيستند، ولى بعضى معتقدند كه غمام مخصوصا به ابرهاى سفيد رنگ گفته مى شود، و در توصيف آن چنين مى گويند: غمام ابرى است كه سردتر و نازكتر است در حالى كه سحاب به گروه ديگرى از ابرها گفته مى شود كه نقطه مقابل آن است، و غمام در اصل از ماده غم به معنى پوشيدن چيزى است و اينكه به ابر، غمام گفته شده است به خاطر آنست كه صفحه آسمان را مى پوشاند و اگر به اندوه، غم مى گوئيم نيز از جهت اين است كه گوئى قلب انسان را در پوشش خود قرار مى دهد.

به هر حال اين تعبير ممكن است بخاطر آن باشد كه بنى اسرائيل در عين اينكه از سايه ابرها استفاده مى كردند، نور كافى به خاطر سفيديشان به آنها مى رسيد، و آسمان تيره و تار نبود!

نكته آخر

5- در پايان اين بحث ذكر اين نكته لازم است كه بعضى از مفسران من و سلوى را به معنى ديگرى غير از آنچه معروف و مشهور است تفسير كرده اند و همانگونه كه اشاره كرديم گفته اند منظور از من مطلق احسان و نعمت بيدريغ خدا است، و منظور از سلوى موجبات آرامش و تسلى خاطر مى باشد كه خداوند اين دو را به بنى اسرائيل بعد از نجات از چنگال فرعونيان مرحمت فرمود.

اين تفسير علاوه بر اينكه تقريبا مخالف گفته ه اى همه مفسران اسلامى و حتى كتب عهدين است با متن آيه مورد بحث سازگار نيست، زيرا قرآن بعد از ذكر من و سلوى بلافاصله مى گويد: كلوا من طيبات ما رزقناكم بخوريد از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما داديم زيرا اين تعبير نشان مى دهد كه من و سلوى از خوراكيها بوده است، اين تعبير نه تنها در اين آيه بلكه عينا در آيه 160 سوره اعراف نيز آمده است.