تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38359
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38359 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(62) و ترجمه

( ان الذين ءامنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابين من ءامن بالله و اليوم الاخر و عمل صلحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) ( 62 )

ترجمه:

62- كسانى كه (به پيامبر اسلام ) ايمان آورده اند، و يهود و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم ) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده اند و عمل صالح انجام داده اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچگونه ترس و غمى براى آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظائف و فرمان الهى عمل كرده اند ماجورند و رستگار).

تفسير:

قانون كلى نجات

در تعقيب بحثهاى مربوط به بنى اسرائيل در اينجا قرآن به يك اصل كلى و عمومى، اشاره كرده مى گويد: آنچه ارزش دارد واقعيت و حقيقت است، نه تظاهر و ظاهرسازى، در پيشگاه خداوند بزرگ ايمان خالص و عمل صالح پذيرفته مى شود كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آورده اند و همچنين يهوديان و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم ) آنها كه ايمان به خدا و روز قيامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است( ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ) .

و بنابراين (نه ترسى از آينده دارند و نه غمى از گذشته )( و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) اين آيه تقريبا با همين عبارت در سوره مائده آيه 69 آمده، و با تفاوتى بيشتر در سوره حج آيه 17 آمده است.

مطالعه آياتى كه بعد از اين در سوره مائده آمده است نشان مى دهد كه يهود و نصارى به خود مى باليدند كه دينشان از اديان ديگر بهتر است و بهشت را دربست منحصر به خود مى دانستند.

شايد همين تفاخر ميان جمعى از مسلمانان نيز بود، آيه مورد بحث مى گويد: ايمان ظاهرى مخصوصا بدون انجام عمل صالح چه از مسلمانان باشد و چه از يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر بى ارزش است، تنها ايمان واقعى و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قيامت كه با كار نيك و عمل صالح و تواءم باشد در پيشگاه خدا ارزش دارد، تنها اين برنامه موجب پاداش و جلب آرامش و امنيت مى گردد.

يك سؤ ال مهم

بعضى از بهانه جويان آيه فوق را دستاويزى براى افكار نادرستى از قبيل صلح كل و اينكه پيروان هر مذهبى بايد به مذهب خود عمل كنند قرار داده اند، آنها مى گويند بنابراين آيه لازم نيست يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر اسلام را پذيرا شوند، همين قدر كه به خدا و آخرت ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند كافى است.

پاسخ: به خوبى مى دانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند، قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مى گويد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه: (هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد).

بعلاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آئين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن تضاد صريح دارد، بنابراين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت.

در اينجا دو تفسير از همه روشنتر و مناسبتر به نظر مى رسد.

1- اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خود عمل كنند مسلما به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايمان مى آورند چرا كه بشارت ظهور او با ذكر صفات و علائم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است كه شرح آن در ذيل آيه 146 سوره بقره خواهد آمد.

مثلا قرآن در آيه 68 سوره مائده مى گويد:( قل يا اهل الكتاب لستم على شى ء حتى تقيموا التورات و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم ) :(اى اهل كتاب شما ارزشى نخواهيد داشت مگر آن زمانى كه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده برپا داريد) (و از جمله به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه بشارت ظهورش در كتب شما آمده است ايمان بياوريد).

2 - اين آيه ناظر به سؤ الى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مى شود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟

در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است، و جاى هيچگونه نگرانى نيست.

بنابراين يهوديان مؤ من و صالح العمل قبل از ظهور مسيح، اهل نجاتند، همانگونه مسيحيان مؤ من قبل از ظهور پيامبر اسلام.

اين معنى از شأن نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده و بعدا به آن اشاره خواهيم كرد نيز استفاده مى شود.

نكته ها

1- سرگذشت جالب سلمان فارسى

بد نيست در اينجا شاءن نزولى را كه براى تفسير آيه فوق آمده است و در تفسير جامع البيان (طبرى ) جلد اول نقل شده براى تكميل اين بيان بياوريم، در اين تفسير چنين مى خوانيم: (سلمان ) اهل جندى شاپور بود. با پسر حاكم وقت رفاقت و دوستى محكم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صيد به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد كه به خواندن كتابى مشغول بود، از او راجع به كتاب مزبور سؤ الاتى كردند راهب در پاسخ آنها گفت: كتابى است كه از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصيت و نافرمانى او كرده است، در اين كتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، اين همان انجيل است كه بر عيسى مسيح نازل شده.

گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقيق بيشتر بدين او گرويدند به آنها دستور داد كه گوشت گوسفندانى كه مردم اين سرزمين ذبح مى كنند حرام است از آن نخورند.

سلمان و فرزند حاكم وقت روزها همچنان از او مطالب مذهبى مى آموختند روز عيدى پيش آمد حاكم، مجلس ‍ ميهمانى ترتيب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت كرد، در ضمن از پسرش نيز خواست كه در اين مهمانى شركت كند، ولى او نپذيرفت.

در اين باره به او زياد اصرار نمودند، اما پسر اعلام كرد كه غذاى آنها بر او حرام است، پرسيدند اين دستور را چه كسى به تو داده؟ راهب مزبور را معرفى كرد.

حاكم راهب را احضار نموده به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران

و كار بسيار بدى است تو را نمى كشيم ولى از محيط ما بيرون برو!

سلمان و دوستش در اين موقع راهب را ملاقات كردند، وعده ملاقات در (دير موصل ) گذاشته شد، پس از حركت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفايش بود، تا آماده حركت گردد، او هم همچنان سرگرم تهيه مقدمات سفر بود ولى سلمان بالاخره طاقت نياورده تنها به راه افتاد.

در دير موصل سلمان بسيار عبادت مى كرد، راهب مذكور كه سرپرست اين دير بود او را از عبادت زياد بر حذر داشت مبادا از كار بيفتد، ولى سلمان پرسيد آيا عبادت فراوان فضيلتش بيشتر است يا كم عبادت كردن؟ در پاسخ گفت: البته عبادت بيشتر اجر بيشتر دارد.

عالم دير پس از مدتى به قصد بيت المقدس حركت كرد و سلمان را با خود به همراه برد در آنجا به سلمان دستور داد كه روزها در جلسه درس علماى نصارى كه در آن مسجد منعقد مى شد حضور يابد و كسب دانش كند.

روزى سلمان را محزون يافت، علت را جويا شد، سلمان در پاسخ گفت تمام خوبيها نصيب گذشتگان شده كه در خدمت پيامبران خدا بوده اند.

عالم دير به او بشارت داد كه در همين ايام در ميان ملت عرب پيامبرى ظهور خواهد كرد كه از تمام انبياء برتر است، عالم مزبور اضافه كرد من پير شده ام خيال نمى كنم او را درك نمايم، ولى تو جوانى اميدوارم او را درك كنى ولى اين را نيز بدان كه اين پيامبر نشانه هائى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى گيرد، اما هديه را قبول مى كند.

در بازگشت آنها به سوى موصل در اثر جريان ناگوارى كه پيش آمد سلمان عالم دير را در بيابان گم كرد.

دو مرد عرب از قبيله بنى كلب رسيدند، سلمان را اسير كرده و بر شتر سوار نموده به مدينه آوردند و او را به زنى از قبيله (جهينه ) فروختند!

سلمان و غلام ديگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى بردند، سلمان در اين مدت مبلغى پول جمع آورى كرد و انتظار بعثت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مى كشيد.

در يكى از روزها كه مشغول چرانيدن گله بود رفيقش رسيد و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدينه شده و تصور مى كند پيامبر و فرستاده خدا است؟

سلمان به رفيقش گفت: تو اينجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پيامبر حضور پيدا كرد اطراف پيامبر اسلام مى چرخيد و منتظر بود پيراهن پيامبر كنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده كند.

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) متوجه خواسته او شد، لباس را كنار زد، سلمان نشانه مزبور يعنى اولين نشانه را يافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خريد و خدمت پيامبر آورد، پيامبر فرمود چيست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پيامبر فرمود: من به آنها احتياج ندارم به مسلمانان فقير ده تا مصرف كنند.

سلمان بار ديگر به بازار رفت مقدارى گوشت و نان خريد و خدمت رسول اكرم آورد پيامبر پرسيد اين چيست؟ سلمان پاسخ داد هديه است، پيامبر فرمود: بنشين. پيامبر و تمام حضار از آن هديه خوردند، مطلب بر سلمان آشكار گشت زيرا هر سه نشانه خود را يافته بود.

در اين ميان سلمان راجع به دوستان و رفيق و راهبان دير موصل سخن به ميان آورد، و نماز، روزه و ايمان آنها به پيامبر و انتظار كشيدن بعثت وى را شرح داد

كسى از حاضران به سلمان گفت آنها اهل دوزخند! اين سخن بر سلمان گران آمد، زيرا او يقين داشت اگر آنها پيامبر را درك مى كردند از او پيروى مى نمودند.

اينجا بود كه آيه مورد بحث بر پيامبر نازل گرديد و اعلام داشت: آنها كه به اديان حق ايمان حقيقى داشته اند و پيغمبر اسلام را درك نكرده اند داراى اجر و پاداش مؤ منان خواهند بود.

2- صابئان كيانند؟

دانشمند معروف (راغب ) در كتاب (مفردات ) مى نويسد: آنها جمعيتى از پيروان نوح (عليه‌السلام ) بوده اند، و ذكر اين عده در رديف مؤ منان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمى متدين به يكى از اديان آسمانى بوده، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشته اند.

و اينكه بعضى آنها را مشرك و ستاره پرست، و بعضى ديگر آنها را مجوس مى دانند صحيح نيست، زيرا آيه 17 سوره حج، (مشركان ) و (مجوس ) را در كنار (صابئان ) آورده مى گويد:( ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس والذين اشركوا... ) بنابراين صابئان بطور يقين غير از مشركان و مجوسند.

اما اينكه آنها چه كسانى هستند؟ بين مفسران و علماى ملل و نحل اقوال گوناگونى وجود دارد و نيز در اينكه ماده اصلى اين لغت (صابئين ) چيست؟ بحث است.

(شهرستانى ) در كتاب (ملل و نحل ) مى نويسد: (صابئه ) از (صبا) گرفته شده، چون اين طائفه از طريق حق و آئين انبياء منحرف گشتند لذا آنها را (صابئه ) مى گويند.

در (مصباح المنير) فيومى آمده: (صبا) به معنى كسى است كه از دين خارج شده و به دين ديگرى گرويده.

در (فرهنگ دهخدا) پس از تاءييد اينكه اين كلمه عبرى است مى گويد صابئين جمع صابى و مشتق از ريشه عبرى (ص ب ع ) به معنى فرو رفتن در آب (يعنى تعميدكنندگان ) مى باشد. كه به هنگام تعريب (ع ) آن ساقط شده و مغتسله كه از دير زمانى نام محل پيروان اين آئين در خوزستان بوده و هست ترجمه جامع و صحيح كلمه (صابى ) است

محققان معاصر و جديد نيز اين كلمه را عبرى مى دانند.

(دائرة المعارف ) فرانسه جلد چهارم صفحه 22 اين واژه را عبرى دانسته و آنرا به معنى فرو بردن در آب يا تعميد مى داند.

(ژسينوس ) آلمانى مى گويد: اين كلمه هر چند عبرى است ولى محتمل است از ريشهاى كه به معنى ستاره است مشتق باشد.

نويسنده (كشاف اصطلاح الفنون ) (صابئين فرقه اى هستند كه ملائكه را مى پرستند، و (زبور) مى خوانند، و به قبله توجه مى كنند.

در كتاب (التنبيه و الاشراف ) به نقل (امثال و حكم ) صفحه 1666 آمده: (پيش از آنكه زرتشت آئين مجوس را به گشتاسب عرضه كند و او آن را بپذيرد مردم اين ملك بر مذهب (حنفاء) بودند و ايشان صابئانند، و آن آئينى هست كه (بوذاسب ) آن را به زمان (طهمورس ) آورده است.

و اما علت اختلافات و گفتگو درباره اين طائفه اين است كه: در اثر كمى جمعيت آنها و اصرار به نهان داشتن آئين خود، و منع از دعوت و تبليغ و اعتقاد بر اينكه: آئين آنها، آئين اختصاصى است، نه عمومى، و پيغمبرشان فقط براى نجات آنها مبعوث شده است و بس وضع آنها به صورت اسرارآميزى درآمده، و جمعيت آنها به سوى انقراض مى رود. اين به خاطر همان احكام خاص و اغسال مفصل و تعميدهاى طولانى است كه بايد در زمستان و تابستان انجام دهند ازدواج با غير همكيش خود را حرام مى دانند و حتى الامكان به رهبانيت و ترك معاشرت

بانوان دستور مؤ كد دارند و بسيارى از آنها بر اثر آميزش فراوان با مسلمانان تغيير آئين مى دهند.

3- عقايد صابئان

آنها معتقدند نخست كتابهاى مقدس آسمانى به آدم، و پس از وى به نوح، و بعد از او به سام، و سپس به رام، و بعد به ابراهيم خليل، سپس به موسى و بعد از او بر يحيى بن زكريا نازل شده است.

كتابهاى مقدسى كه از نظر آنان اهميت كتاب را (سدره ) يا (صحف ) آدم نيز مى نامند كه از چگونگى خلقت و پيدايش موجودات بحث مى كند.

2- كتاب (ادرافشادهى ) يا (سدرادهى ) كه درباره زندگى حضرت يحيى و دستورات و تعاليم او سخن مى گويد. آنها معتقدند اين كتاب به وسيله جبرئيل به يحيى وحى و الهام شده.

3- كتاب (قلستا) درباره مراسم ازدواج و زناشوئى و كتابهاى فراوان ديگرى نيز دارند كه به خاطر اختصار از ذكر آنها صرفنظر مى شود.

چنانكه از گفته بالا و از نظر محققان در اثر چگونگى پيروان اين آئين به دست مى آيد آنان پيروان يحيى بن زكريا مى باشند، و هم اكنون قريب پنج هزار نفر از پيروان اين آئين در خوزستان (كنار رود كارون و در اهواز، خرمشهر، آبادان شادگان ) به سر مى برند.

آئين خود را به حضرت يحيى بن زكريا كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده يا (يوحناى معمد) مى خوانند منسوب نموده اند.

ولى نويسنده كتاب (بلوغ الارب ) مى گويد: (صابئين ) يكى از ملتهاى بزرگ هستند و اختلاف نظر درباره آنها به نسبت معرفت افراد از آئين آنان است و همانطور كه از آيه 62 بقره بر مى آيد اين جمعيت به دو گروه مؤ من و كافر تقسيم مى شوند، اينان همان قوم ابراهيم خليلند كه ابراهيم مأمور دعوت آنان بود، آنها در حران سرزمين صابئان زندگى مى كردند، و بر دو قسم بودند: صابئان حنيف و صابئان مشرك.

مشركان آنها به ستارگان و خورشيد و قمر و... احترام مى گذاشتند و گروهى از آنان نماز و روزه انجام مى دادند، كعبه را محترم مى شمردند و حج را به جا مى آوردند، مردار، خون، گوشت خوك و ازدواج با محارم را همچون مسلمانان حرام مى دانستند. عده اى از پيروان اين مذهب از بزرگان دولت در بغداد بودند كه (هلال بن محسن ) صابئى از آن جمله است.

اينان اساس دين خود را به گمان خويش بر اين پايه قرار داده اند كه: بايست خوبى هر كدام از اديان جهان را گرفت و آنچه بد است از آن دورى جست، اينان را به اين جهت صابئين گفتند كه از تقيد به انجام تمام دستورات يك دين سرپيچيدند... بنابراين اينها با تمام اديان از يك نظر موافق و از نظر ديگر مخالف هستند.

جمعيت صابئان حنيف با اسلام هماهنگ شدند و مشركان آنها با بت پرستان همراه گرديدند.

وى در پايان بحث بار ديگر متذكر مى شود كه اين گروه دو قسم بودند: صابئان مشرك و صابئان حنيف و بين اين دو مناظرات و بحثهاى فراوانى رد و بدل مى شد.

از مجموع بحثهاى فوق بر مى آيد كه آنها در اصل پيرو يكى از پيامبران الهى بوده اند، اگر چه در تعيين پيامبرى كه آنها خود را وابسته به او معرفى مى كنند اختلاف است. همچنين روشن شد كه آنها جمعيت بسيار كمى هستند كه در حال انقراض مى باشند.

آيه(63) و (64) و ترجمه

( و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور خذوا ما ءاتينكم بقوة و اذكروا ما فيه لعلكم تتقون ) ( 63 ) ( ثم توليتم من بعد ذلك فلو لا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين ) ( 64 )

ترجمه:

63- و زمانى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم (وبشما گفتيم ) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند بشما داده ايم با قدرت بگيريد، و آنچه را در آن هست بخاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد.

64- سپس شما بعد از اين جريان روگردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود از زيانكاران بوديد.

تفسير:

آيات خدا را با قوت بگيريد

در اين آيات مسأله پيمان گرفتن از بنى اسرائيل، براى عمل به محتويات تورات و سپس تخلف آنها از اين پيمان اشاره شده است:

نخست مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه از شما پيمان گرفتيم( و اذا اخذنا ميثاقكم ) .

(و طور را بالاى سر شما قرار داديم )( و رفعنا فوقكم الطور ) .

(و گفتيم آنچه را از آيات الهى به شما داده ايم با قدرت و قوت بگيريد)( خذوا ما آتيناكم بقوة ) .

(و آنچه را در آن است دقيقا به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تاپرهيزكار شويد( و اذكروا ما فيه لعلكم تتقون ) .

ولى شما پيمان خود را به دست فراموشى سپرديد (و بعد از اين ماجرا، روى گردان شديد)( ثم توليتم من بعد ذلك ) .

(و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، از زيانكاران بوديد)( فلو لا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين ) .

نكته ها

1- منظور از پيمان در اينجا

همانست كه در آيه 40 همين سوره آمده، و در آيه 83 و 84 نيزخواهد آمد، مواد اين پيمان عبارت بود از توحيد پروردگار نيكى به پدر و مادر و بستگانو يتيمان و مستمندان، گفتار نيك، برپا داشتن نماز اداء زكات، پرهيز از خونريزى، كهدر تورات نيز بيان شده است.

از آيه 12 سوره مائده نيز استفاده مى شود كه خدا از يهود پيمان گرفت كه به همه پيامبران الهى ايمان داشته باشند و از آنان پشتيبانى كنند، و در راه خدا صدقه و انفاق نمايند، و در ذيل همان آيه براى آنها تضمين مى كند كه اگر به اين پيمان عمل كنند، اهل بهشت خواهند بود.

2- چگونه كوه بالاى سر بنى اسرائيل قرار گرفت

مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى از قول ابن زيد چنين نقل مى كند هنگامى كه موسى (عليه‌السلام ) از كوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خويش اعلام كرد كتاب آسمانى آورده ام كه حاوى دستورات دينى و حلال و حرام است، دستوراتى كه خداوند برنامه كار شما قرار داده، آنرا بگيريد و به احكام آن عمل كنيد.

يهود به بهانه اينكه تكاليف مشكلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را ماءمور كرد، تا قطعه عظيمى از كوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند.

در اين هنگام موسى (عليه‌السلام ) اعلام كرد چنانچه پيمان ببنديد و به دستورات خدا عمل كنيد و از سركشى و تمرد توبه نمائيد اين عذاب و كيفر از شما بر طرف مى شود وگرنه همه هلاك خواهيد شد.

آنها تسليم شدند و تورات را پذيرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى كه هر لحظه انتظار سقوط كوه را بر سر خود مى كشيدند، ولى به بركت توبه سرانجام اين عذاب الهى از آنها دفع شد).

همين مضمون در آيه 93 بقره و 154 نساء و 171 اعراف با مختصر تفاوتى آمده است.

يادآورى اين نكته در اينجا نيز ضرورى است كه در چگونگى قرار گرفتن كوه بالاى سر بنى اسرائيل جمعى از مفسران معتقدند كه به فرمان خداوند، طور از جا كنده شد و همچون سايبانى بر سر آنها قرار گرفت.

در حالى كه بعضى ديگر مى گويند: زلزله شديدى در كوه واقع شد و چنان كوه به لرزه درآمد كه افرادى كه پائين كوه بودند، سايه قسمتهاى بالاى آن را بر سر خود مشاهده كردند و احتمال مى دادند هر لحظه ممكن است بر سر آنها فرود آيد، ولى به لطف الهى زلزله آرام گرفت و كوه به جاى خود قرار گرفت.

اين احتمال نيز وجود دارد كه قطعه عظيمى از كوه به فرمان خدا بر اثر زلزله و صاعقه شديد از جا كنده شد، و از بالاى سر آنها گذشت به طورى كه چند لحظه آن را بر فراز سر خود ديدند و تصور كردند كه بر آنها فرو خواهد افتاد.

3- پيمان اجبارى چه سودى دارد؟

بعضى در پاسخ اين سؤ ال گفته اند: قرار گرفتن كوه بر سر آنها جنبه ارهاب و ترسانيدن داشته نه اجبار، وگرنه پيمان اجبارى ارزشى ندارد

ولى صحيحتر اين است كه گفته شود: هيچ مانعى ندارد كه افراد متمرد و سركش را با تهديد به مجازات در برابر حق تسليم كنند، اين تهديد و فشار كه جنبه موقتى دارد، غرور آنها را در هم مى شكند و آنها را وادار به انديشه و تفكر صحيح مى كند و در ادامه راه با اراده و اختيار به وظائف خويش عمل مى كند.

و به هر حال، اين پيمان، بيشتر مربوط به جنبه هاى عملى آن بوده است وگرنه اعتقاد را نمى توان با اكراه تغيير داد.

4- كوه طور

در اينكه منظور از (طور) در اينجا اسم جنس به معنى مطلق كوه است و يا كوه معينى؟ دو تفسير وجود دارد: بعضى گفته اند طور اشاره به همان كوه معروفى است كه محل وحى بر موسى بوده است، در حالى كه بعضى ديگر احتمال داده اند طور در اينجا به همان معنى لغوى آن است، همان چيزى كه در آيه 171 سوره اعراف از آن تعبير به جبل شده است( و اذ نتقنا الجبل فوقهم ) .

5- در تفسير جمله خذوا ما آتيناكم بقوه از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين نقل شده كه از آنحضرت پرسيدند: اقوة الابدان او قوة القلب: (آيا منظور از گرفتن آيات الهى با قوت و قدرت، قوت جسمانى است يا معنوى و روحانى؟)

امام در پاسخ فرمود: (فيهما جميعا) (هم با قدرت جسمانى و هم روحانى هر دو.

و اين دستورى است براى همه پيروان اديان آسمانى در هر عصر و زمان كه براى حفظ اين تعليمات و اجراى آنها بايد هم به نيروهاى مادى مجهز باشند و هم قواى معنوى.

آيه(65) و (66) و ترجمه

( و لقد علمتم الذين اعتدوا منكم فى السبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسين ) ( 65 ) ( فجعلناها نكلا لما بين يديها و ما خلفها و موعظة للمتقين ) ( 66 )

ترجمه:

65- بطور قطع حال كسانى را از شما كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند دانستيد، ما به آنها گفتيم بصورت بوزينه هاى طرد شده اى در آئيد.

66- ما اين جريان را مجازات و درس عبرتى براى مردم آن زمان و كسانى كه بعد از آنان آمدند، و هم پند و اندرزى براى پرهيزكاران قرار داديم.

تفسير:

عصيانگران روز شنبه

اين دو آيه نيز مانند آيات گذشته به روح عصيانگرى و نافرمانى حاكم بر يهود و علاقه شديد آنها به امور مادى اشاره مى كند:

نخست مى گويد: (قطعا حال كسانى را كه از ميان شما در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند دانستيد)( و لقد علمتم الذين اعتدوا منكم فى السبت ) .

و نيز دانستيد كه ما به آنها گفتيم: به صورت بوزينه گان طرد شده اى در آئيد و آنها چنين شدند( فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين ) .

(ما اين امر را كيفر و عبرتى براى مردم آن زمان و زمانهاى بعد قرار داديم )( فجعلناها نكالا لما بين يديها و ما خلفها ) .

(و همچنين پند و اندرزى براى پرهيزكاران )( و موعظة للمتقين ) .

خلاصه ماجرا چنين بود: (خداوند به يهود دستور داده بود، روز (شنبه ) را تعطيل كنند، گروهى از آنان كه در كنار دريا مى زيستند به عنوان آزمايش دستور يافتند از دريا در آن روز ماهى نگيرند، ولى از قضا روزهاى شنبه كه مى شد، ماهيان فراوانى بر صفحه آب ظاهر مى شدند، آنها به فكر حيله گرى افتادند و با يكنوع كلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، خداوند آنان را به جرم اين نافرمانى مجازات كرد و چهره شان را از صورت انسان به حيوان دگرگون ساخت ).

آيا اين مسخ و دگرگونى چهره جنبه جسمانى داشته يا روانى و اخلاقى؟ و نيز اين قوم در كجا مى زيستند؟ و با چه نيرنگى براى گرفتن ماهى متوسل شدند؟

پاسخ تمام اين سؤ الات و مسائل ديگر را در اين رابطه در جلد ششم ذيل آيات 163 تا 166 سوره اعراف مطالعه خواهيد فرمود (جلد ششم صفحه 318 تا 328).

جمله فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين كنايه از سرعت عمل است كه با يك اشاره و فرمان الهى چهره همه آن عصيانگران دگرگون شد.

جالب اينكه از امام باقر و امام صادق (عليه‌السلام ) در معنى اين آيه نقل شده كه فرمودند: منظور از (ما بين يديها) نسل آن زمان و مراد از (ما خلفها) ما مسلمانان هستيم، يعنى اين درس عبرت مخصوص بنى اسرائيل نبود، و همه انسانها را شامل مى شود.