تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38374
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38374 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(80) تا (82) و ترجمه

( و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة قل ا تخذتم عند الله عهدا فلن يخلف الله عهده ام تقولون على الله ما لا تعلمون ) ( 80 ) ( بلى من كسب سيئة و احطت به خطيته فاولئك اصحب النار هم فيها خلدون ) ( 81 ) ( و الذين ءامنوا و عملوا الصلحت اولئك اصحب الجنة هم فيها خلدون ) ( 82 )

ترجمه:

80- و گفتند هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسيد، بگو آيا پيمانى نزد خدا گرفته ايد؟! چون خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمى ورزد، يا اينكه چيزى به خدا نسبت مى دهيد كه به آن علم نداريد؟! 81 آرى كسانى كه تحصيل گناه كنند، و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود.

82- و آنها كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند اهل بهشتند و همى شه در آن خواهند ماند.

تفسير:

بلندپروازى و ادعاهاى تو خالى

قرآن در اينجا به يكى از گفته هاى بى اساس يهود كه آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتى از انحرافات آنها شده بود اشاره كرده و به آن پاسخ مى گويد: نخست مى فرمايد: آنها گفتند: (هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسيد)( و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة ) .

بگو آيا پيمانى نزد خدا بسته ايد كه هرگز خداوند از پيمانش تخلف نخواهد كرد يا اينكه چيزى را به خدا نسبت مى دهيد كه نمى دانيد؟!( قل اتخذتم عند الله عهدا فلن يخلف الله عهده ام تقولون على الله ما لا تعلمون ) .

اعتقاد به برترى نژادى ملت يهود، و اينكه آنها تافتهاى جدا بافته اند، و گنهكارانشان فقط چند روزى كيفر و مجازات مى بينند، سپس بهشت الهى براى ابد در اختيار آنان است، يكى از دلائل روشن خود خواهى و خود پرستى اين جمعيت است.

اين امتيازطلبى با هيچ منطقى سازگار نيست زيرا هيچگونه تفاوتى در ميان انسانها از نظر كيفر و پاداش اعمال در پيشگاه خدا وجود ندارد.

مگر يهود چه كرده بودند كه مى بايست تبصرهاى به سود آنها بر قانون كلى مجازات زده شود؟

به هر حال آيه فوق با يك بيان منطقى، اين پندار غلط را ابطال مى كند و مى گويد اين گفتار شما از دو حال خارج نيست: يا بايد عهد و پيمان خاصى از خدا در اين زمينه گرفته باشيد كه نگرفته ايد و يا دروغ و تهمت به خدا مى بنديد! آيه بعد يك قانون كلى و عمومى را كه از هر نظر منطقى است بيان مى كند مى گويد: آرى كسانى كه تحصيل گناه كنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل دوزخند، و هميشه در آن خواهند بود ) (بلى من كسب سيئة و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).

اين يك قانون كلى درباره گنهكاران از هر قوم و ملت و گروه و جماعت است.

و اما در مورد مؤ منان پرهيزگار، نيز يك قانون كلى و همگانى وجود دارد كه آيه بعد بيانگر آن است: كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند آنها اصحاب بهشتند و جاودانه در آن خواهند بود)( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون ) .

نكته ها

1- كسب (سيئة )

(كسب ) و (اكتساب ) به معنى تحصيل كردن چيزى از روى اراده و اختيار است، بنا بر اين جمله (بلى من كسب سيئة ) اشاره به كسانى است كه با علم و اختيار مرتكب گناهان مى شوند و تعبير كسب شايد از اين نظر باشد كه گنهكار در يك محاسبه كوته بينانه انجام گناه را به سود خويش و ترك آن را به زيان خود ميپندارد، اينها همان كسانى هستند كه در چند آيه بعد به آنها اشاره كرده مى گويد: آنها آخرت را به زندگى دنيا فروخته اند لذا تخفيفى در مجازاتشان نيست.

2- احاطه خطيئه چيست؟

(خطيئه ) در بسيارى از موارد به معنى گناهانى است كه از روى عمد تحقق نيافته، ولى در آيه مورد بحث، به معنى گناه كبيره و يا آثار گناه است كه بر قلب و جان انسان مى نشيند.

به هر حال مفهوم احاطه گناه اين است كه انسان آنقدر در گناهان فرو رود كه زندانى براى خود بسازد، زندانى كه منافذ آن بسته باشد.

توضيح اينكه گناهان كوچك و بزرگ در آغاز، يك (عمل ) است، سپس تبديل به حالت مى شود و با ادامه و اصرار، شكل (ملكه ) به خود مى گيرد، و هنگامى كه به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در مى آورد و عين وجود انسان مى شود.

در اين هنگام هيچ پند و موعظه و راهنمائى رهنمايان در وجود او اثر نخواهد كرد، و در حقيقت با دست خود قلب ماهيت خويش كرده است.

از يك نظر چنين كسانى به كرمهائى مى مانند كه اطراف خود پيلهاى مى تنند، پيلهاى كه آنانرا زندانى و سر انجام خفه مى كند و روشن است سرنوشتى جز خلود در آتش براى آنها نخواهد بود.

و با توجه به آياتى كه مى گويد خداوند تنها مشركان را نمى آمرزد و اما غير شرك، قابل بخشش است( ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء ) نساء 48)، و با توجه به اينكه در آيات مورد بحث كه سخن از خلود در آتش مى باشد، مى توان نتيجه گرفت كه اين چنين گنهكاران سر انجام گوهر ايمان را از دست داده و مشرك و بيايمان از دنيا مى روند!

3- نژاد پرستى يهود

از آيات مورد بحث استفاده مى شود كه روح تبعيض نژادى يهود كه امروز نيز در دنيا سرچشمه بدبختيهاى فراوان شده، از آن زمان در يهود بوده است، و امتيازات موهومى براى نژاد بنى اسرائيل قائل بوده اند، و متاسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هنوز هم آن روحيه بر آنها حاكم است، و در واقع منشا پيدايش كشور غاصب اسرائيل نيز همين روح نژاد پرستى است.

آنها نه فقط در اين دنيا براى خود برترى قائل هستند، بلكه معتقدند كه اين امتياز نژادى در آخرت نيز به كمك آنها مى شتابد و گنهكارانشان بر خلاف افراد ديگر تنها مجازات كوتاه مدت و خفيفى خواهند ديد، و همين پندارهاى غلط آنها را آلوده انواع جنايات و بدبختيها و سيهروزيها كرده است!.

آيه(83) تا (86) و ترجمه

( و اذ اخذنا ميثق بنى اسرءيل لا تعبدون الا الله و بالولدين احسانا و ذى القربى و اليتمى و المسكين و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلوة و ءاتوا الزكوة ثم توليتم الا قليلا منكم و انتم معرضون ) ( 83 ) ( و اذ اخذنا ميثقكم لا تسفكون دماءكم و لا تخرجون انفسكم من ديركم ثم اقررتم و انتم تشهدون ) ( 84 ) ( ثم انتم هؤ لاء تقتلون انفسكم و تخرجون فريقا منكم من ديرهم تظهرون عليهم بالاثم و العدون و ان ياتوكم اسرى تفدوهم و هو محرم عليكم اخراجهم ا فتؤ منون ببعض الكتب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم الا خزى فى الحيوة الدنيا و يوم القيمة يردون الى اشد العذاب و ما الله بغفل عما تعملون ) ( 85 ) ( اولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة فلا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينصرون ) ( 86 )

ترجمه:

83- و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد، و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد، و به مردم نيك بگوئيد، نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد (و از وفاى به پيمان خود) رويگردان شديد.

84- و هنگامى را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر نريزيد، و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، و شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان ) گواه بوديد.

85- اما اين شما هستيد كه يكديگر را به قتل مى رسانيد، و جمعى از خودتان را از سرزمينشان بيرون مى كنيد و در اين گناه و تجاوز به يكديگر كمك مى كنيد (و اينها همه نقض پيمانى است كه با خدا بسته ايد) ولى اگر بعضى از آنها به صورت اسيران نزد شما آيند فديه مى دهيد و آنها را آزاد ميسازيد! در حالى كه بيرون ساختن آنان بر شما حرام بود، آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى آوريد و به بعضى كافر مى شويد؟! براى كسى كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين خدا) را انجام دهد جز رسوائى در اين جهان، و باز گشت به شديدترين عذابها در روز رستاخيز، چيز ديگرى نخواهد بود، و خداوند از اعمال شما غافل نيست.

86- اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگى دنيا فروخته اند لذا در مجازات آنها تخفيف داده نمى شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.

تفسير:

پيمانشكنان!

در آيات گذشته نامى از پيمان بنى اسرائيل به ميان آمد، ولى دراين باره تفصيلى ذكر نشد، در آيات مورد بحث، خداوند موادى از اين پيمان را يادآور شده است، بيشتر اين مواد يا همه آنها از امورى است كه مى بايست آن را جزء اصول و قوانين ثابت اديان الهى دانست، چرا كه در همه اديان آسمانى اين پيمانها و دستورات به نحوى وجود دارد.

در اين آيات، قرآن مجيد يهود را شديدا مورد سرزنش قرار مى دهد كه چرا اين پيمانها را شكستند؟ و آنها را در برابر اين نقض پيمان به رسوائى در اين جهان و كيفر شديد در آن جهان تهديد مى كند.

در اين پيمان كه بنى اسرائيل خود شاهد آن بودند و به آن اقرار كردند اين مطالب آمده است:

1 - توحيد و پرستش خداوند يگانه، چنانكه نخستين آيه مى گويد: بياد آوريد زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم جز الله (خداوند يگانه را پرستش نكنيد، (و در برابر هيچ بتى سر تعظيم فرود نياوريد)( و اذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله ) .

2- (و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد)( و بالوالدين احسانا ) .

3- (نسبت به خويشاوندان و يتيمان و مستمندان نيز به نيكى رفتار نمائيد)( و ذى القربى و اليتامى و المساكين ) .

4- (و با سخنان نيكو با مردم سخن گوئيد)( و قولوا للناس حسنا ) .

5- (نماز را بر پا داريد) (و در همه حال به خدا توجه داشته باشيد)( و اقيموا الصلوة ) .

6- (در اداى زكات و حق محرومان، كوتاهى روا مداريد)( و آتواالزكاة ) .

(اما شما جز گروه اندكى سرپيچى كرديد، و از وفاى به پيمان خود، رويگردان شديد)( ثم توليتم الا قليلا منكم و انتم معرضون ) .

7- و به ياد آريد هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم خون يكديگر را نريزيد( و اذ اخذنا ميثاقكم لا تسفكون دمائكم ) .

8- (يكديگر را از خانه ها و كاشانه هاى خود بيرون نكنيد)( و لا تخرجون انفسكم من دياركم ) .

9- چنانچه كسى در ضمن جنگ از شما اسير شد، همه براى آزادى او كمك كنيد، فديه دهيد و او را آزاد سازيد (اين ماده از پيمان از جمله افتؤ منون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض كه بعدا خواهد آمد استفاده مى شود).

(شما به همه اين مواد اقرار كرديد و بر اين پيمان گواه بوديد)( ثم اقررتم و انتم تشهدون ) .

ولى شما بسيارى از مواد اين ميثاق الهى را زير پا گذاشتيد (شما همانها بوديد كه يكديگر را به قتل مى رسانديد و جمعى از خود را از سرزمينشان آواره مى كرديد)( ثم انتم هؤ لاء تقتلون انفسكم و تخرجون فريقا منكم من ديارهم ) .

(و در انجام اين گناه و تجاوز به يكديگر كمك مى كنيد)( تظاهرون عليهم بالاثم و العدوان ) .

اينها همه بر ضد پيمانى بود كه با خدا بسته بوديد.

(ولى در اين ميان هنگامى كه بعضى از آنها به صورت اسيران نزد شما بيايند فديه مى دهيد و آنها را آزاد مى سازيد)( و ان ياتوكم اسارى تفادوهم ) .

در حالى كه بيرون ساختن آنها از خانه و كاشانه شان از آغاز بر شما حرام بود( و هو محرم عليكم اخراجهم ) .

و عجب اينكه شما در دادن فدا و آزاد ساختن اسيران به حكم تورات و پيمان الهى استناد مى كنيد آيا به بعضى از دستورات كتاب الهى ايمان مى آوريد و نسبت به بعضى كافر مى شويد؟!( افتؤ منون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض ) .

(جزاى كسى از شما كه چنين تبعيضى را در مورد احكام الهى روا دارد چيزى جز رسوائى در زندگى اين دنيا نخواهد بود)( فما جزاء من يفعل ذلك منكم الا خزى فى الحيوة الدنيا ) .

(و در روز رستاخيز به اشد عذاب باز مى گردند)( و يوم القيامة يردون الى اشد العذاب ) .

(و خداوند از اعمال شما غافل نيست )( و ما الله بغافل عما تعملون ) .

و همه آن را دقيقا احصا كرده و بر طبق آن شما را در دادگاه عدل خود محاكمه مى كند.

آخرين آيه مورد بحث در حقيقت انگيزه اصلى اين اعمال ضد و نقيض را بيان كرده مى گويد: آنها كسانى هستند كه زندگى دنيا را به قيمت از دست دادن آخرت خريدارى كردند( اولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة ) .

و به همين دليل عذاب آنها تخفيف داده نمى شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد( فلا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينصرون ) .

نكته ها

1- بيان تاريخى آيات

به طورى كه بسيارى از مفسران نقل كرده اند طايفه (بنى قريظه ) و (بنى نضير) كه هر دو از طوائف يهود بودند و با هم قرابت نزديك داشتند به خاطر منافع دنيا با يكديگر به مخالفت برخاستند، (بنى نضير) به طايفه (خزرج ) كه از مشركان مدينه بود پيوستند و (بنى قريظه ) به طايفه (اوس ) و در جنگهائى كه ميان آن دو قبيله روى مى داد هر يك از اينها طايفه هم پيمان خود را كمك مى كرد، و از طايفه ديگر مى كشت، اما هنگامى كه آتش جنگ فرو مى نشست، همه يهود جمع مى شدند و دست به دست هم مى دادند تا از طريق پرداختن فديه، اسيران خود را آزاد كنند، و در اين عمل استناد به حكم و قانون تورات مى كردند (در حالى كه اولا اوس و خزرج هر دو مشرك بودند و كمك به آنها جايز نبود و ثانيا همان قانونى كه دستور فدا را داده بود، دستور خوددارى از قتل را نيز صادر كرده بود).

و يهود همانند اقوام لجوج و نادان ديگر از اين اعمال ضد و نقيض فراوان داشتند:

2- تبعيض در احكام خدا و انگيزه آن

گفتيم قرآن مجيد يهود را در برابر اعمال ضد و نقيض و تبعيضشان در ميان احكام خدا شديدا مورد سرزنش قرار داده و به اشد مجازات تهديد مى كند، به خصوص اينكه آنها احكام كوچكتر را عمل مى كردند اما در برابر احكام مهمتر يعنى قانون تحريم ريختن خون يكديگر و آواره ساختن هم مذهبان از خانه و ديارشان، مخالفت مى كردند.

در حقيقت آنها تنها براى دستوراتى ارج و بها قائل بودند كه از نظر زندگى دنيا به نفعشان بود، آنجا كه منافعشان اقتضا مى كرد خون يكديگر را مى ريختند اما چون احتمال اسارت براى همگى وجود داشت به منظور نجات از اسارت احتمالى آينده از دادن فديه براى آزاد ساختن اسيران مضايقه نداشتند.

اصولا عمل كردن به دستوراتى كه به سود انسان است نشانه اطاعت از فرمان خدا محسوب نمى شود، زيرا انگيزه آن فرمان خدا نبوده بلكه حفظ منافع شخصى بوده است، زمانى فرمانبردار از عاصى و گنهكار شناخته مى شود كه عمل به دستورى بر خلاف منافع شخصى باشد، آنها كه از چنين قانونى پيروى كنند، مؤ منان راستين هستند و آنها كه تبعيض كنند سركشان واقعى مى باشند، بنابر اين تبعيض در اجراى قوانين نشانه روح تمرد و احيانا عدم ايمان است.

و به تعبير ديگر اثر ايمان و تسليم، آنجا ظاهر مى شود كه قانونى بر ضد منافع شخصى انسان باشد و آنرا محترم بشمرد، و گرنه عمل به دستورات الهى در آنجا كه حافظ منافع انسان است نه افتخار است و نه نشانه ايمان، و لذا هميشه مؤ منان را از منافقان از اين طريق مى توان شناخت، مؤ منان در برابر همه قوانين الهى تسليمند و منافقان طرفدار تبعيض.

و همانطور كه قرآن مى گويد: نتيجه اين عمل، رسوائى و ذلت و بدبختى است، ملتى كه جز به جنبه هاى مادى دين آن هم فقط از دريچه منافع شخصى و خصوصى، نمى انديشد دير يا زود در چنگال ملتى قوى پنجه اسير مى گردد، از اوج عزت به زير مى آيد و در جوامع انسانى رسوا مى گردد.

اين از نظر دنيا و اما از نظر آخرت همانگونه كه قرآن مى گويد شديدترين مجازات در انتظار اين گونه تبعيض گران است.

البته اين قانون مخصوص بنى اسرائيل نبوده براى همگان و براى ما مسلمانان امروز نيز ثابت است، و چه بسيارند تبعيض گران، و اين گروه؟!

3- برنامهاى براى زنده ماندن ملتها

اين آيات اگر چه درباره بنى اسرائيل نازل شده ولى يك سلسله قوانين كلى براى همه ملل دنيا در بر دارد، عوامل زنده ماندن و بقاء و سرفرازى ملتها و رمز شكست آنان را يادآور مى شود.

از ديدگاه قرآن برقرارى و سر بلندى ملتها در صورتى است كه خود را به بزرگترين نيروها و قدرتها متكى سازند، و در همه حال از او مدد بگيرند به قدرتى تكيه كنند كه فنا و زوال در او راه ندارد، و تنها در برابر او سر تعظيم فرود آورند، كه اگر چنين كنند از هيچكس ترس و وحشتى نخواهد داشت و پيدا است كه چنين مبدئى جز آفريدگار بزرگ نمى تواند باشد، آرى اين تكيه گاه خداوند است( لا تعبدون الا الله ) .

و از طرف ديگر براى بقاء و جاويدان ماندن ملتها همبستگى خاصى بين افراد آنها لازم است، اين عمل در صورتى امكان دارد كه هر كس نسبت به پدر و مادر خود كه شعاع بستگى آنها نسبت به وى نزديكتر است، و در مرحله بعد نسبت به خويشاوندان و بعد از آنها نسبت به تمام افراد اجتماع نيكى بخرج دهد تا همه بال و پر يكديگر باشند مخصوصا افراد ضعيف را تحت حمايت قرار دهند تا در دامان دشمن نيفتند( و بالوالدين احسانا و ذى القربى... و قولوا للناس حسنا ) .

تقويت بنيه مالى هر ملت و از بين بردن فاصله طبقاتى نيز در زنده نگاه داشتن روح آن ملت سهم فراوانى دارد كه يك ركن آن پرداختن زكاة است( و آتوا الزكاة ) .

اينها از يك سو، و از سوى ديگر رمز شكست و فناى ملتها در بهم خوردن اين همبستگى و پديد آمدن كشمكشها و جنگهاى داخلى ميداند، ملتى كه در برابر

هم صف آرائى كنند و سنگ تفرقه در ميان شان انداخته شود و بجاى كمك بيكديگر بجان هم بيفتند و در پى تصرف اموال و سرزمينهاى هم بر آيند و براى ريختن خون يكديگر آستينها را بالا زنند و هر دسته براى آواره ساختن و تصرف اموال ديگرى قد برافرازد دير يا زود نابود مى گردند كشورشان ويران مى گردد و خود بيچاره و بدبخت خواهند شد( لا تسفكون دمائكم و لا تخرجون انفسكم من دياركم... ) .

و بالاخره يكى ديگر از عوامل سقوط ملتها همان تبعيض در اجراى قوانين است كه هر قانونى حافظ منافع شخصيشان باشد اجرا كنند و آنچه به سود جامعه است فراموش نمايند( ا فتؤ منون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض ) .

و اين است علل رشد و شكست ملتها از ديدگاه قرآن.

آيه (87) و (88)و ترجمه

( و لقد ءاتينا موسى الكتب و قفينا من بعده بالرسل و ءاتينا عيسى ابن مريم البينت و ايدنه بروح القدس ا فكلما جإكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون ) ( 87 ) ( و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤ منون ) ( 88 )

ترجمه:

87- ما به موسى كتاب (تورات ) داديم، و بعد از او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسى بن مريم دلائل روشن بخشيديم، و او را بوسيله روح القدس تاءييد نموديم، آيا هر زمان پيامبرى بر خلاف هواى نفس شما آمد در برابر او تكبر كرديد 7 (و از ايمان آوردن به او خود دارى نموديد و به اين قناعت نكرديد بلكه ) عده اى را تكذيب نموده، جمعى را بقتل رسانديد؟!

88- (و آنها از روى استهزاء) گفتند دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمى فهميم، آرى همينطور است ) خداوند آنها را بخاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (بهمين دليل چيزى درك نمى كنند) و كمتر ايمان مى آورند.

تفسير:

دلهائى كه در غلاف است

باز روى سخن در اين آيات به بنى اسرائيل است، هر چند مفاهيم و معيارهاى آن عموميت دارد و همگان را در بر مى گيرد:

نخست مى گويد ما به موسى كتاب آسمانى (تورات ) داديم( و لقد آتيناموسى الكتاب ) .

و بعد از او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم( و قفينا من بعده بالرسل ) .

پيامبرانى همچون داود و سليمان و يوشع و زكريا و يحيى...

(و به عيسى بن مريم دلائل روشن داديم، و او را بوسيله روح القدس تأييد نموديم )( و آتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس ) .

(ولى آيا اين پيامبران بزرگ با اين برنامه هاى سازنده، هر كدام مطلبى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او استكبار نموديد و زير بار فرمانش نرفتيد)؟!( افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ) .

اين حاكميت هوى و هوس بر شما آنچنان شديد بود كه گروهى از آنها را تكذيب كرديد، و گروهى را بقتل رسانديد( ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون )

اگر تكذيب شما مؤ ثر مى افتاد و منظورتان عملى مى شد شايد به همان اكتفا مى كرديد و اگر نه دست به خون پيامبران الهى آغشته مى ساختيد!.

در تفسير آيات گذشته تحت عنوان (تبعيض در احكام الهى ) اين حقيقت را بازگو كرديم كه معيار ايمان و تسليم در برابر حق مواردى است كه بر خلاف ميل و هواى نفس انسان است، و گرنه هر هواپرست بى ايمانى نسبت به احكامى كه مطابق ميل و منافع او است هماهنگ و تسليم است.

ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه رهبران الهى در مسير ابلاغ رسالت خويش، به مخالفتهاى هوا پرستان اعتنا نمى كردند، و بايد هم چنين باشد زيرا رهبرى صحيح چيزى جز اين نيست، اگر پيامبران بخواهند خود را با هوى و هوسهاى بيقيد و شرط مردم تطبيق دهند، كار آنها دنباله روى گمراهان است نه رهبرى رهروان راه حق.

آيه بعد مى گويد: آنها در برابر دعوت انبياء يا دعوت تو از روى استهزاء گفتند: دلهاى ما در غلاف است و ما از اين سخنان چيزى درك نمى كنيم( و قالوا قلوبنا غلف ) .

آرى همينطور است، (خداوند آنها را به خاطر كفرشان لعنت كرده و از رحمت خويش دور ساخته است (به همين دليل چيزى درك نمى كنند) و كمتر ايمان مى آورند)( بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤمنون ) .

ممكن است جمله فوق درباره يهوديانى باشد كه پيامبران را تكذيب كردند يا به قتل رساندند، و نيز احتمال دارد درباره يهوديان معاصر پيامبر باشد كه در برابر سخنان او يك روش سرسختانه لجوجانه و انعطاف ناپذير به خود مى گرفتند، ولى در هر حال بيانگر اين واقعيت است كه انسان بر اثر پيروى از هوسهاى سركش آنچنان از درگاه خدا رانده مى شود و بر قلب او پرده ها مى افتد كه حقيقت كمتر به آن راه مى يابد.

نكته ها

1- رسالت پيامبران در اعصار مختلف

چنانكه گفتيم هواپرستان بى ايمان چون دعوت انبياء را هماهنگ با منافع كثيف خود نمى ديدند در برابر آن مقاومت مى كردند، مخصوصا با گذشت زمان تعليمات آنها را به بوته فراموشى مى سپردند، روى همين جهت لازم بود، براى يادآورى مجدد انسانها، رسولان خدا يكى پس از ديگرى فرستاده شوند، تا مكتب آنها به دست فراموشى سپرده نشود.

در سوره (مؤ منون ) آيه 44 مى خوانيم:( ثم ارسلنا رسلنا تترا كلما جاء امة رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا ) : (سپس رسولان خود را پى در پى فرستاديم هر زمان رسولى به سراغ امتى مى آمد او را تكذيب مى كردند و ما آنها را يكى پس از ديگرى قرار مى داديم ).

در نهج البلاغه، آنجا كه هدف بعثت پيامبران را تشريح مى كند همين حقيقت بازگو شده است فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه، ليستادوهم ميثاق فطرته، و يذكروهم منسى نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول: (خداوند رسولان خويش را به سوى آنها مبعوث كرد، و انبياى خويش را به سوى آنان گسيل داشت، تا اينكه از مردم اداى پيمان فطرى آنها را طلب نمايند، و نعمتهاى فراموش شده او را يادآور شوند، با تبليغات حجت را بر مردم تمام كنند و گنجينه هاى نهفته عقلها را در پرتو تعليماتشان آشكار سازند).

بنابراين آمدن پيامبران الهى در اعصار و قرون مختلف براى يادآورى نعمتهاى او، و درخواست اداى پيمان فطرت و تجديد دعوتها و تبليغات پيامبران پيشين بوده است، تا زحمات آنان و برنامه هاى اصلاحيشان متروك نگردد و فراموش نشود.

و اما اينكه چگونه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خاتم پيامبران است، و چرا بعد از او نياز به پيامبرى نيست به خواست خدا ذيل آيه 40 سوره احزاب بحث خواهد شد.

2- روح القدس چيست؟

مفسران بزرگ درباره روح القدس، تفسيرهاى گوناگونى دارند:

1- برخى گفته اند منظور جبرئيل است، بنابراين معنى آيه مورد بحث چنين

خواهد بود خداوند عيسى را به وسيله جبرئيل كمك و تأييد كرد.

شاهد اين سخن آيه 102 نحل است قل نزله روح القدس من ربك بالحق: (بگو روح القدس آن را به حقيقت بر تو نازل كرده است ).

اما چرا جبرئيل را روح القدس مى گويند؟ به خاطر اين است كه از طرفى جنبه روحانيت در فرشتگان مساءله روشنى است و اطلاق كلمه (روح ) بر آنها كاملا صحيح است، و اضافه كردن آن به (القدس ) اشاره به پاكى و قداست فوق العاده اين فرشته است.

2- بعضى ديگر معتقدند (روح القدس ) همان نيروى غيبى است كه عيسى (عليه‌السلام ) را تاءييد مى كرد، و با همان نيروى مرموز الهى مردگان را به فرمان خدا زنده مى نمود.

البته اين نيروى غيبى به صورت ضعيفتر در همه مؤ منان با تفاوت درجات ايمان وجود دارد و همان امدادهاى الهى است كه انسان را در انجام طاعات و كارهاى مشكل مدد مى كند و از گناهان باز مى دارد، لذا در بعضى از احاديث در مورد بعضى شعراى اهل بيت (عليهما‌السلام ) مى خوانيم كه پس از خواندن اشعارش براى امام به او فرمود: انما نفث روح القدس على لسانك: (روح القدس بر زبان تو دميد و آنچه گفتى به يارى او بود).

3- بعضى از مفسران نيز روح القدس را به معنى (انجيل ) تفسير كرده اند.

ولى دو تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.

3- عقيده مسيحيان درباره روح القدس

در كتاب (قاموس كتاب مقدس ) چنين مى خوانيم: (روح القدس، اقنوم سوم از اقانيم ثلاثه الهيه خوانده شده است و آن را (روح ) گويند، زيرا كه مبدع و مخترع حيات مى باشد، و مقدس گويند بواسطه اينكه يكى از كارهاى مخصوص او آنكه قلوب مؤ منين را تقديس فرمايد، و بواسطه علاقه اى كه به خدا و مسيح دارد او را (روح الله ) و (روح المسيح ) نيز مى گويند).

تفسير ديگرى كه در اين كتاب آمده اين است كه:

(اما روح القدس كه تسلى دهنده ما مى باشد همانست كه همواره ما را براى قبول و درك راستى و ايمان و اطاعت ترغيب مى فرمايد، و او است كه اشخاصى را كه در گناه و خطا مرده اند زنده مى گرداند و ايشان را پاك و منزه ساخته لائق تمجيد حضرت واجب الوجود مى فرمايد).

چنانكه ملاحظه مى كنيد در اين عبارات قاموس كتاب مقدس به دو معنى اشاره شده است: يكى اينكه روح القدس ‍ يكى از خدايان سه گانه است كه اين موافق عقيده تثليث است، همان عقيده شرك آلودى كه آنرا از هر نظر مردود مى دانيم، و ديگرى شبيه دومين تفسيرى است كه در بالا ذكر كرديم.

3- دلهاى بيخبر و مستور

يهود در مدينه در برابر تبليغات رسول اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايستادگى به خرج مى دادند، و از پذيرفتن دعوت او امتناع مى ورزيدند هر زمانى بهانه اى براى شانه خالى كردن از زير بار دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى تراشيدند كه در اين آيه مورد بحث به يكى از سخنان آنها اشاره شده است.

آنها مى گفتند دلهاى ما در حجاب و غلاف است و آنچه بر ما مى خوانى ما نمى فهميم!

مسلما آنها اين گفته را از روى استهزاء و سخريه مى گفتند، اما قرآن مى فرمايد: مطلب همانست كه آنها مى گويند، زيرا بواسطه كفر و نفاق دلهاى آنها در حجابهائى از ظلمت و گناه و كفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دور داشته است، و به همين دليل بسيار كم ايمان مى آورند.

در سوره نساء آيه 155 نيز همين مطلب يادآورى شده:( و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله عليها بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا ) : (آنها مى گويند قلبهاى ما در غلاف است و نمى تواند گفته تو را درك كند، اين بواسطه آن است كه خداوند در اثر كفرشان مهر بر دلهايشان نهاده، لذا جز عده كمى از آنان ايمان نخواهند آورد).