تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38377
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38377 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(97) و (98) و ترجمه

( قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله مصدقا لما بين يديه و هدى و بشرى للمؤ منين ) ( 97 ) ( من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين ) ( 98 )

ترجمه:

97- (آنها مى گويند چون فرشتهاى كه وحى بر تو نازل مى كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم به تو ايمان نمى آوريم ) بگو كسى كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است، قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند و هدايت و بشارت براى مؤ منان است.

98- كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و) خداوند دشمن كافران است.

شان نزول

هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه آمد روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند، و سؤ الات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانه هائى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى درباره خواب پيامبر موعود داده شده است، فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان!: (چشم من به خواب مى رود اما قلبم بيدار است ) گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤ الات متعدد

ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤ ال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشتهاى كه بر تو نازل مى شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است.

(ابن صوريا) گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشكل درباره جهاد و جنگ مى آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى آورديم!.

تفسير:

ملت بهانه جو!

بررسى شاءن نزول آيه فوق انسان را بار ديگر به ياد بهانه جوئيهاى ملت يهود مى اندازد كه از زمان پيامبر بزرگوار موسى (عليه‌السلام ) تا كنون اين برنامه را دنبال كرده اند، و براى شانه خالى كردن از زير بار حق هر زمان به سراغ بهانه اى مى روند.

در اينجا چنانكه مشاهده مى كنيم: تنها بهانه اين است كه چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا را ابلاغ مى كند ما ايمان نمى آوريم، ما دشمن او هستيم اگر فرشته وحى ميكائيل بود، بسيار خوب بود، ايمان مى آورديم؟.

از اينان بايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى كنند يا از پيش خود چيزى مى گويند؟ آنها همانگونه اند كه قرآن معرفى كرده( لا يعصون الله ما امرهم ) : (هر چه خداوند دستور دهد همان را انجام مى دهند) (تحريم 6).

به هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه جوئيها چنين مى گويد: (به آنها بگو هر كس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است )( قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ) .

(قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند) (و هماهنگ با نشانه هاى آنها است )( مصدقا لما بين يديه ) .

(قرآنى كه مايه هدايت و بشارت براى مؤ منان است )( و هدى و بشرى للمؤ منين ) .

در حقيقت در اين آيه سه پاسخ به اين گروه داده شده است:

نخست اينكه جبرئيل چيزى از نزد خود نمى آورد هر چه هست (باذن الله ) است.

ديگر اينكه نشانه صدق از كتب پيشين در آن وجود دارد چرا كه مطابق نشانه هاى آنها است.

سوم اينكه محتواى آن خود دليل بر اصالت و حقانيت آن مى باشد.

آيه بعد همين موضوع را با تأكيد بيشتر تواءم با تهديد بيان مى كند و مى گويد: (هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد خداوند دشمن او است، خدا دشمن كافران است ) (من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين ) .

اشاره به اينكه اينها قابل تفكيك نيستند الله، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر، و در حقيقت دشمنى با يكى دشمنى با بقيه است.

به تعبير ديگر دستورات الهى كه تكامل بخش انسانهاست از سوى خداوند بوسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى شود و اگر تفاوتى بين مأموريتهاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسئوليت است نه تضاد در ماءموريت، آنها همه در مسير يك هدف قرار دارند، بنابراين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است.

(جبريل ) و (ميكال )

نام (جبريل ) سه بار، و نام (ميكال ) يكبار در قرآن مجيد، در همين مورد آمده است و از همين آيات استفاده مى شود كه هر دو از فرشتگان بزرگ و مقرب خدايند (در تلفظات معمولى مسلمين جبرئيل و ميكائيل هر دو با همزه و ياء تلفظ مى شود، ولى در متن قرآن تنها به صورت جبريل و ميكال آمده است ) جمعى عقيده دارند كه (جبريل ) لفظى است عبرانى و اصل آن (جبرئيل ) به معنى (مرد خدا) يا (قوت خدا) است ( (جبر) به معنى (قوت يا مرد) و (ئيل ) به معنى (خدا) است ).

به موجب آيات مورد بحث جبرئيل پيك وحى خدا بر پيامبر، و نازل كننده قرآن بر قلب پاك او بوده است، در حالى كه در سوره نحل آيه 102 واسطه وحى (روح القدس ) معرفى شده.

و در سوره (شعراء آيه 191) مى خوانيم قرآن را روح الامين براى آن حضرت آورده، ولى همانگونه كه مفسران تصريح كرده اند: منظور از روح القدس و روح الامين همان جبرئيل است.

ضمنا احاديثى در دست داريم كه به موجب آنها جبرئيل به صورتهاى گوناگون بر پيامبر نازل مى شد و در مدينه جبرئيل غالبا به صورت دحيه كلبى كه مردى بسيار زيبا بود بر آن حضرت نمايان مى گشت.

از سوره نجم استفاده مى شود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) جبرئيل را دو بار

(به صورت اصليش ) مشاهده كرد.

در كتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل شمرده اند كه از ميان اينها جبرئيل از همه برتر است.

در منابع يهود نيز سخن از جبريل و ميكال آمده است، از جمله در كتاب دانيال جبرئيل به عنوان مغلوب كننده رئيس شياطين و ميكائيل به عنوان حامى قوم اسرائيل معرفى شده.

بعضى از محققان مى گويند در منابع يهود چيزى كه دلالت بر خصومت جبريل با آنها داشته باشد ديده نشده، و اين خود مؤ يد آن است كه اظهار عداوت يهوديان معاصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نسبت به جبريل يك بهانه بيش نبوده، تا بوسيله آن از پذيرش اسلام سر باز زنند، چرا كه در منابع مذهبى خودشان ريشه اى نداشته است.

آيه(99) تا (101) و ترجمه

( و لقد انزلنا اليك ءايات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون ) ( 99 ) ( او كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل اكثرهم لا يؤ منون ) ( 100 ) ( و لما جاءهم رسول من عندالله مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتب الله وراء ظهورهم كانهم لايعلمون ) ( 101 )

ترجمه:

99- نشانه هاى روشنى براى تو فرستاديم، و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد.

100- و آيا هر بار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند جمعى آن را دور نيفكندند؟ (و با آن مخالفت نكردند؟) و بيشتر آنها ايمان نمى آورند.

101- و هنگامى كه فرستاده اى از سوى خدا به سراغشان آمد در حالى كه با نشانه هائى كه نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب خدا را پشت سر افكندند، گوئى اصلا از آن خبر ندارند.

شأن نزول

در مورد آيه اول شاءن نزولى از ابن عباس نقل شده است و آن اينكه: (ابن صوريا) دانشمند يهودى از روى لجاج و عناد به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گفت: تو چيزى كه براى ما مفهوم باشد نياورده اى! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نكرده تا ما از تو تبعيت كنيم، آيه فوق نازل شد و به او صريحا پاسخ گفت.

تفسير:

پيمان شكنان يهود

در نخستين آيه مورد بحث، قرآن به اين حقيقت اشاره مى كند كه دلائل كافى و نشانه هاى روشن و آيات بينات در اختيار پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرار دارد و آنها كه انكار مى كنند در حقيقت، پى به حقانيت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته اند، مى گويد: (ما بر تو آيات بينات نازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد)( و لقد انزلنا اليك آيات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون ) .

تفكر در آيات قرآن براى هر انسان پاكدل و حقجوئى روشن كننده راهها است و با مطالعه اين آيات مى توان به صدق دعوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و عظمت قرآن پى برد، ولى اين حقيقت را تنها كسانى درك مى كنند كه قلبشان بر اثر گناه تاريك نشده باشد، بنابراين جاى تعجب نيست كه فاسقان و آلودگان به گناه و آنها كه از اطاعت فرمان خدا سر باز زده اند هرگز به آن ايمان نياورند.

سپس به يكى از اوصاف بسيار بد جمعى از يهود يعنى پيمان شكنى كه گويا با تاريخ آنها همراه است اشاره كرده مى گويد: (آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و پيامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند)؟!( او كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم ) .

آرى (اكثرشان ايمان نمى آورند)( بل اكثرهم لا يؤ منون ) .

خداوند از آنها در كوه طور پيمان گرفت كه به فرمانهاى تورات عمل كنند

ولى سر انجام اين پيمان را شكستند و فرمان او را زير پا گذاردند.

و نيز از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود (پيامبر اسلام كه بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ايمان بياورند به اين پيمان نيز عمل نكردند.

يهود بنى نضير و بنى قريظه هنگام ورود پيامبر اسلام به مدينه نيز با او پيمان بستند كه لااقل به دشمنانش كمك نكنند، ولى عاقبت اين پيمان را هم شكستند و در جنگ احزاب با مشركان مكه بر ضد اسلام همكارى كردند.

اساسا اين شيوه ديرينه اكثريت يهود است كه به عهد خويش پايبند نيستند و هم اكنون نيز به روشنى مى بينيم كه هرگاه منافع صهيونيستها و اسرائيل غاصب به خطر بيفتد، تمام عهدنامه هاى خصوصى و جهانى را زير پا گذارده، و با بهانه هاى واهى همه را به دست فراموشى مى سپارند.

آخرين آيه مورد بحث، تاءكيد صريحتر و گوياترى روى همين موضوع دارد مى گويد: (هنگامى كه فرستاده اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه هائى كه نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب الهى را پشت سر افكندند، آنچنان كه گوئى اصلا از آن خبر ندارند)( و لما جائهم رسول من عند الله مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب الله وراء ظهورهم كانهم لايعلمون ) .

تا آن زمان كه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مبعوث نشده بود علماى يهود، مردم را به آمدنش بشارت مى دادند و نشانه ها و مشخصات او را بر مى شمردند اما هنگامى كه به رسالت مبعوث گشت آنچنان از محتويات تورات، رخ بر تافتند كه گوئى هرگز آن را نديده بودند و نخوانده بودند.

آرى اين است نتيجه خودخواهى و دنيا پرستى كه انسانى را كه در آغاز از مبلغان سر سخت حق بوده به هنگام رسيدن به آن در صف دشمنان آشتى ناپذير قرار مى دهد.

نكته ها

نكته 1-

روشن است تعبير به (نزول ) (فرود آمدن ) يا(انزال ) (فرو فرستادن ) در مورد قرآن مجيد به اين معنى نيست كه مثلا خداوند مكانىدر آسمانها دارد و قرآن را از آن محل بالا فرو فرستاده است، بلكه اين تعبير اشاره بهعلو مقامى و معنوى پروردگار است.

نكته2-

كلمه (فاسق ) از ماده (فسق ) در اصل به معنى خارج شدن هسته از درون رطب (خرماى تازه ) است، به اين ترتيب كه گاهى رطب از شاخه درخت نخل سقوط مى كند، هسته از درون آن به خارج مى پرد، عرب از اين معنى تعبير به (فسقت النواة ) مى كند سپس به تمام كسانى كه لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده و از راه و رسم بندگى خارج شده اند فاسق گفته شده است.

در حقيقت همان گونه كه هسته خرما به هنگام بيرون آمدن، آن قشر شيرين و مفيد و مغذى را رها مى سازد، آنها نيز با اعمال خود تمام ارزش و شخصيت خويش را از دست مى دهند.

نكته 3

قرآن در بحثهاى فوق مانند ديگر بحثها هرگز تمام يك قوم را به خاطر گناهاكثريت مورد ملامت قرار نمى دهد، بلكه با تعبير (فريق ) و همچنين (اكثر) سهماقليت با تقوا و مؤ من را محفوظ مى دارد، و اين است راه و رسم حق طلبى و حقجوئى.