تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38362
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38362 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(102) و(103) و ترجمه

( و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمن و ما كفر سليمن و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر و ما انزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت و ما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفر فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم و لقد علموا لمن اشترئه ماله فى الاخرة من خلق و لبئس ما شروا به انفسهم لو كانوا يعلمون ) ( 102 ) ( و لو انهم ءامنوا و اتقوا لمثوبة من عند الله خير لو كانوا يعلمون ) ( 103 )

ترجمه:

102- (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند پيروى مى كردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم

تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل (هاروت ) و (ماروت ) نازل شد پيروى كردند، (آنها طريق سحر كردن را براى آشنائى به طرز ابطال آن به مردم ياد مى دادند) و به هيچ كس چيزى ياد نمى دادند مگر اينكه قبلا به او مى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائى بيفكنند (نه اينكه از آن براى ابطال سحر استفاده كنند) ولى هيچگاه بدون فرمان خدا نمى توانند به انسانى ضرر برسانند، آنها قسمتهائى را فرا مى گرفتند كه براى آنان زيان داشت و نفعى نداشت، و مسلما مى دانستند هر كسى خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاى در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن مى فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند!.

103 و اگر آنها ايمان مى آوردند و پرهيزكارى پيشه مى كردند پاداشى كه نزد خداوند بود براى آنان بهتر بود، اگر آگاهى داشتند.

تفسير:

سليمان و ساحران بابل

از احاديث چنين بر مى آيد كه در زمان سليمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گروهى در كشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آورى كرده در محل مخصوصى نگهدارى كنند (اين نگهدارى شايد به خاطر آن بوده كه مطالب مفيدى براى دفع سحر ساحران در ميان آنها وجود داشته )

پس از وفات سليمان گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحر كردند، بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند سليمان اصلا پيامبر نبود بلكه به كمك همين سحر و جادوگريها بر كشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام مى داد!

گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا كه دست از تورات نيز برداشتند.

هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمود سليمان از پيامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: از محمد تعجب نمى كنيد كه مى گويد سليمان پيامبر است در صورتى كه او ساحر بوده؟.

اين گفتار يهود علاوه بر اينكه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبر الهى محسوب مى شد لازمهاش تكفير سليمان (عليه‌السلام ) بود، زيرا طبق گفته آنان سليمان مرد ساحرى بوده كه خود را به دروغ پيامبر خوانده و اين عمل موجب كفر است.

آيات فوق به آنها پاسخ مى گويد.

به هر حال نخستين آيه مورد بحث فصل ديگرى از زشتكاريهاى يهود را معرفى مى كند كه پيامبر بزرگ خدا سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گويد:(آنها از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مى خواندند پيروى كردند) (و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان ).

ضمير در جمله (و اتبعوا) ممكن است اشاره به يهوديان معاصر پيامبر باشد و يا معاصران سليمان و يا همه آنان.

منظور از(شياطين ) نيز ممكن است، انسانهاى طغيانگر و يا جن و يا اعم از هر دو باشد.

سپس قرآن به دنبال اين سخن اضافه مى كندسليمان هرگز كافر نشد( و ما كفر سليمان ) .

او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نكرد،(ولى شياطين كافر شدند، و به مردم تعليم سحر دادند)( و لكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر ) .

(آنها (يهود) همچنين از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گرديد پيروى كردند)( و ما انزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت ) .

آرى آنها از دو سو دست به سوى سحر دراز كردند، يكى از سوى تعليمات شياطين در عصر سليمان، و ديگرى از سوى تعليماتى كه بوسيله هاروت و ماروت دو فرشته خدا در زمينه ابطال سحر به مردم داده بودند.

(در حالى كه دو فرشته الهى (تنها هدفشان اين بود كه مردم را به طريق ابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا (به هيچكس چيزى ياد نمى دادند، مگر اينكه قبلا به او مى گفتند: ما وسيله آزمايش تو هستيم كافر نشو!) (و از اين تعليمات سوء استفاده مكن )( و ما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفر ) .

خلاصه، اين دو فرشته زمانى به ميان مردم آمدند كه بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولى از آنجا كه خنثى كردن يك مطلب (همانند خنثى كردن يك بمب ) فرع بر اين است كه انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى كردن آن را ياد بگيرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.

ولى سوء استفاده كنندگان يهود همين را وسيله قرار دادند براى اشاعه هر چه بيشتر سحر و تا آنجا پيش رفتند كه پيامبر بزرگ الهى، سليمان را نيز متهم ساختند كه اگر عوامل طبيعى به فرمان او است يا جن و انس از او فرمان مى برند همه مولود سحر است آرى اين است راه و رسم بدكاران كه هميشه براى توجيه مكتب خود، بزرگان را متهم به پيروى از آن مى كنند.

به هر حال آنها از اين آزمايش الهى پيروز بيرون نيامدند از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائى بيفكنند( فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه ) .

ولى قدرت خداوند ما فوق همه اين قدرتها است، (آنها هرگز نمى توانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند)( و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله ) .

(آنها قسمتهائى را ياد مى گرفتند كه براى ايشان ضرر داشت و نفع نداشت )( و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم ) .

آرى آنها اين برنامه سازنده الهى را تحريف كردند بجاى اينكه از آن به عنوان وسيله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده كنند، آن را وسيله فساد قرار دادند با اينكه مى دانستند هر كسى خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاى در آخرت نخواهد داشت )( و لقد علموا لمن اشتراه ما له فى الاخرة من خلاق ) .

(چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند)( و لبئس ما شروا به انفسهم لو كانوا يعلمون ) .

آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختى خود و جامعهاى كه به آن تعلق داشتند پشت پا زدند و در گرداب كفر و گناه غوطه ور شدند در حالى كه اگر ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند پاداشى كه نزد خدا بود براى آنان از همه اين امور بهتر بود، اگر توجه داشتند)( و لو انهم آمنوا و اتقوا لمثوبة من عند الله خير لو كانوا يعلمون ) .

نكته ها

1- ماجراى هاروت و ماروت

درباره اين دو فرشته كه به سرزمين بابل آمدند، افسانه ها و اساطير عجيبى بوسيله داستان پردازان ساخته شده و به اين دو ملك بزرگ الهى بسته اند تا آنجا كه به آنها چهره خرافى داده اند، و حتى كار تحقيق و مطالعه پيرامون اين حادثه تاريخى را بر دانشمندان مشكل ساخته اند آنچه از ميان همه اينها صحيحتر به نظر مى رسد و با موازين عقلى و تاريخى و منابع حديث سازگار است همان است كه در ذيل مى خوانيد: (در سرزمين بابل سحر و جادوگرى به اوج خود رسيد و باعث ناراحتى و ايذاء مردم گرديده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان ماءمور ساخت كه عوامل سحر و طريق ابطال آن را به مردم بياموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر كنار دارند.

ولى اين تعليمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا كه فرشتگان ناچار بودند براى ابطال سحر ساحران طرز آن را نيز تشريح كنند، تا مردم بتوانند از اين راه به پيشگيرى پردازند، اين موضوع سبب شد كه گروهى پس از آگاهى از طرز سحرخود در رديف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهاى براى مردم شدند.

با اينكه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند كه اين يكنوع آزمايش الهى براى شما است و حتى گفتند: سوء استفاده از اين تعليمات يكنوع كفر است، اما آنها به كارهائى پرداختند كه موجب ضرر و زيان مردم شد).

آنچه در بالا آورديم چيزى است كه از بسيارى از احاديث و منابع اسلامى استفاده مى شود و هماهنگى آن با عقل و منطق آشكار است، از جمله حديثى كه از عيون اخبار الرضا (عليه‌السلام ) نقل شده (كه در يك طريق از خود امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) و در طريق ديگرى از امام حسن عسكرى (عليه‌السلام ) است ) به روشنى اين معنى را تاءييد مى كند.

اما متاسفانه بعضى از مورخان و نويسندگان دائرة المعارفها و حتى بعضى از مفسران در اين زمينه تحت تاثير افسانه هاى مجعولى قرار گرفته اند و داستانى را كه در افواه بعضى از عوام مشهور است درباره اين دو فرشته معصوم الهى ذكر كرده اند كه: آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را براى اين به زمين فرستاد تا بدانند اگر آنها نيز جاى انسانها بودند از گناه مصون نمى ماندند، و خدا را معصيت مى كردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمين مرتكب چندين گناه بزرگ شدند و به دنبال آن افسانهاى درباره ستاره زهره نيز ساختند، همه اينها بى اساس و جزء خرافات است و قرآن از اين امور پاك مى باشد و اگر تنها در متن آيات فوق بينديشيم خواهيم ديد كه بيان قرآن هيچ ارتباطى با اين مسائل ندارد.

2- واژه هاروت و ماروت

نام (هاروت ) و (ماروت ) به عقيده بعضى از نويسندگان، ايرانى الاصل است او مى گويد در كتاب ارمنى با نام (هرروت ) به معنى حاصلخيزى و (مروت ) به معنى (بى مرگى ) برخورد كرده است، او معتقد است كه هاروت و ماروت ماخوذ از اين دو لفظ مى باشد.

ولى اين استنباط دليل روشنى ندارد.

در (اوستا) الفاظ (هرودات ) كه همان (خرداد) باشد و همچنين (امردات ) به معنى بى مرگ كه همان مرداد است به چشم ميخورد.

دهخدا در لغت نامه خود نيز مطلبى در اين زمينه نقل كرده است كه بى شباهت به معنى اخير نيست.

و عجيب اينكه: بعضى هاروت و ماروت را دو مرد از ساكنان بابل دانسته اند و بعضى حتى آنها را به عنوان شياطين معرفى كرده اند در حالى كه آيه فوق به وضوح اين مسائل را رد مى كند.

3- چگونه فرشته معلم انسان مى شود؟

در اينجا سؤ الى باقى ميماند و آن اينكه طبق ظاهر آيات فوق و روايات متعدد چنانكه گفتيم هاروت و ماروت دو فرشته الهى بودند كه براى مبارزه با اذيت و آزار ساحران به تعليم مردم پرداختند، آيا براستى فرشته مى تواند معلم انسان باشد؟

پاسخ اين سؤ ال در همان احاديث ذكر شده است و آن اينكه خداوند آنها را به صورت انسانهائى در آورد تا بتوانند اين رسالت خود را انجام دهند، اين حقيقت را مى توان از آيه 9 سوره انعام نيز دريافت آنجا كه مى گويد:( و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا ) (اگر او (پيامبر) را فرشتهاى قرار مى داديم حتما او را به صورت مردى جلوه گر مى ساختيم ).

4 هيچكس بدون اذن خدا قادر بر كارى نيست

در آيات فوق خوانديم كه ساحران نمى توانستند بدون اذن پروردگار به كسى زيان برسانند اين به آن معنى نيست كه جبر و اجبارى در كار باشدبلكه

اشاره به يكى از اصول اساسى توحيد است كه همه قدرتها در اين جهان از قدرت پروردگار سرچشمه مى گيرد، حتى سوزندگى آتش و برندگى شمشير بى اذن و فرمان او نمى باشد، چنان نيست كه ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرينش دخالت كند و چنين نيست كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايد بلكه اينها خواص و آثارى است كه او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سوء استفاده، و اين آزادى و اختيار كه خدا به انسانها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن و تكامل آنها.

5- سحر چيست و از چه زمانى پيدا شده؟

در اينكه (سحر) چيست، و از چه تاريخى به وجود آمده؟ بحث فراوان است اين قدر مى توان گفت كه سحر از زمانهاى خيلى قديم در ميان مردم رواج داشته است، ولى تاريخ دقيقى براى آن در دست نيست، و نيز نمى توان گفت چه كسى براى نخستين بار جادوگرى را به وجود آورد؟

ولى از نظر معنى و حقيقت سحر مى توان گفت: سحر نوعى اعمال خارق العاده است كه آثارى از خود در وجود انسانها به جا مى گذارد و گاهى يكنوع چشمبندى و تردستى است، و گاه تنها جنبه روانى و خيالى دارد.

سحر از نظر لغت به دو معنى آمده است:

1- به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى و به تعبير قاموس اللغه سحر يعنى خدعه كردن.

2- (كل ما لطف و دق ):(آنچه عوامل آن نامرئى و مرموز باشد).

در مفردات راغب كه مخصوص واژه هاى قرآن است به سه معنى اشاره شده:

1- خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيت، همانند شعبده و تردستى.

2- جلب شيطانها از راه هاى خاصى و كمك گرفتن از آنان.

3- معنى ديگرى است كه بعضى پنداشته اند و آن اينكه: ممكن است با وسائلى ماهيت و شكل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را بوسيله آن به صورت حيوانى در آورد، ولى اين نوع خيال و پندارى بيش ‍ نيست و واقعيت ندارد.

از بررسى حدود 51 مورد كلمه سحر و مشتقات آن در سوره هاى قرآن از قبيل: طه، شعراء، يونس و اعراف و... راجع به سرگذشت پيامبران خدا: موسى، عيسى و پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به اين نتيجه مى رسيم كه سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسيم مى شود:

1- آنجا كه مقصود از آن فريفتن و تردستى و شعبده و چشمبندى است و حقيقتى ندارد چنانكه مى خوانيم:( فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى ) : (ريسمانها و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر، خيال مى شد كه حركت مى كنند) (سوره طه آيه 66 و در آيه ديگر آمده است( فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم ) (هنگامى كه ريسمانها را انداختند چشمهاى مردم را سحر كردند و آنها را ارعاب نمودند) (اعراف آيه 116) از اين آيات روشن مى شود كه سحر داراى حقيقتى نيست كه بتوان در اشياء تصرفى كند و اثرى بگذارد بلكه اين تردستى و چشمبندى ساحران است كه آنچنان جلوه مى دهد.

2- از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه بعضى از انواع سحر به راستى اثر مى گذارد مانند آيه فوق كه مى گويد آنها سحرهائى را فرا مى گرفتند كه ميان مرد و همسرش جدائى ميافكند( فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه ) يا تعبير ديگرى كه در آيات فوق بود كه آنها چيزهائى را فرا مى گرفتند كه مضر به حالشان بود و نافع نبود( و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم ) .

ولى آيا تاثير سحر فقط جنبه روانى دارد و يا اينكه اثر جسمانى و خارجى هم ممكن است داشته باشد؟ در آيات بالا اشارهاى به آن نشده، و لذا بعضى معتقدند اثر سحر تنها در جنبه هاى روانى است.

نكته ديگرى كه در اينجا تذكر آن لازم است اينكه: به نظر ميرسد قسمت قابل توجهى از سحرها بوسيله استفاده از خواص شيميائى و فيزيكى به عنوان اغفال مردم ساده لوح انجام مى شده است.

مثلا در تاريخ ساحران زمان موسى (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه آنها درون ريسمانها و عصاهاى خويش مقدارى مواد شيميائى مخصوص (احتمالا جيوه و مانند آن ) قرار داده بودند كه پس از تابش آفتاب، و يا بر اثر وسائل حرارتى كه در زير آن تعبيه كرده بودند، به حركت در آمدند، و تماشا كنندگان خيال مى كردند آنها زنده شده اند.

اين گونه سحرها حتى در زمان ما نيز كمياب نيست.

سحر از نظر اسلام

در اين مورد فقهاى اسلام همه مى گويند ياد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است.

در اين قسمت احاديثى از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است كه در كتابهاى معتبر ما نقل گرديده، از جمله اينكه:

على (عليه‌السلام ) مى فرمايد:( من تعلم شيئا من السحر قليلا او كثيرا فقد كفر و كان آخر عهده بربه... ) (كسى كه سحر بياموزد، كم يا زياد، كافر شده است و رابطه او با خداوند به كلى قطع مى شود...).

اما همانطور كه گفتيم چنانچه ياد گرفتن آن به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشكالى ندارد، بلكه گاهى به عنوان واجب كفائى مى بايست عده اى سحر را

بياموزند تا اگر مدعى دروغگوئى خواست از اين طريق مردم را اغفال يا گمراه كند سحر و جادوى او را ابطال نمايند، و دروغ مدعى را فاش سازند.

شاهد اين سخن كه اگر سحر براى ابطال سحر و حل و گشودن آن باشد بى مانع است، حديثى است كه از امام صادق نقل شده، در اين حديث مى خوانيم: (يكى از ساحران و جادوگران كه در برابر انجام عمل سحر مزد مى گرفت خدمت امام صادق (عليه‌السلام ) رسيد و عرض كرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مى گرفتم، خرج زندگى من نيز از همين راه تامين مى شد، و با همان در آمد، حج خانه خدا را انجام دادهام، ولى اكنون آنرا ترك و توبه كردهام، آيا براى من راه نجاتى هست؟

امام صادق (عليه‌السلام ) در پاسخ فرمود:(عقده سحر را بگشاولى گره جادوگرى مزن ).

از اين حديث استفاده مى شود كه براى گشودن گره سحر، آموختن و عمل آن بى اشكال است.

جادوگرى از نظر تورات:

سحر و جادوگرى از نظر كتب عهد قديم (تورات و كتب ملحق به آن ) نيز ناروا و بسيار ناپسند است، زيرا در تورات مى خوانيم:(با صاحبان اجنه توجه مكنيد و جادوگران را متفحص نشويد تا (مبادا) از آنها ناپاك شويد و خداوند خداى شما منم ).

و در جاى ديگر تورات آمده:(و كسى كه با صاحبان اجنه و جادوگران توجه مى نمايد تا آن كه از راه زنا پيروى ايشان نمايد روى عتاب خود را به سوى او گردانيده او را از ميان قومش منقطع خواهم ساخت ).

(قاموس كتاب مقدس ) دراين باره مى نويسد:(و پر واضح است كه سحر در شريعت موسى راه نداشت، بلكه شريعت، اشخاصى را كه از سحر مشورت طلبى مى نمودند به شديدترين قصاصها ممانعت مى نمود).

ولى جالب اينجا است كه نويسنده قاموس كتاب مقدس اعتراف مى كند كه با وجود اين يهود سحر و جادوگرى را فرا گرفتند، و بر خلاف تورات به آن معتقد شدند، او به دنبال مطلب قبل مى گويد: (لكن با وجود اينها اين ماده فاسده در ميان قوم يهود داخل گرديد، قوم به آن معتقد شدند و در وقت حاجت بدان پناه بردند).

به همين دليل قرآن آنها را شديدا مورد نكوهش قرار داده، و آنها را سود گرانى مى شمرد كه خود را به بدترين بهائى فروختند.

سحر در عصر ما

امروز يك سلسله علوم وجود دارد كه در گذشته ساحران با استفاده از آنها برنامه هاى خود را عملى مى ساختند: 1 استفاده از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى اجسام، چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم همانطور كه در داستان ساحران زمان موسى (عليه‌السلام ) آمده كه آنها با استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى مانند جيوه و تركيبات آن توانستند چيزهائى به شكل مار بسازند و به حركت در آوردند.

البته استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى اجسام هرگز ممنوع نيست، بلكه بايد هر چه بيشتر از آنها آگاه شد و در زندگى از آن استفاده كرد، ولى اگر ازخواص مرموز آنها براى اغفال و فريب مردم نا آگاه استفاده شود، و به راه هاى غلطى سوق داده شوند يكى از مصاديق سحر محسوب خواهد شد (دقت كنيد).

2- استفاده از خواب مغناطيسى، هيپنوتيزم، و مانيهتيزم، و تلهپاتى، (انتقال افكار از فاصله دور).

البته اين علوم نيز از علوم مثبتى است كه ميتواند در بسيارى از شئون زندگى مورد بهره بردارى صحيح قرار گيرد، ولى ساحران از آن سوء استفاده مى كردند و براى اغفال و فريب مردم آنها را به كارى مى گرفتند.

اگر امروز هم كسى از آنها چنين استفاده اى را در برابر مردم بيخبر كند سحر محسوب خواهد شد.

كوتاه سخن اينكه سحر معنى وسيعى دارد كه همه آنچه در اينجا گفتيم و در سابق اشاره شد نيز در بر مى گيرد.

اين نكته نيز به ثبوت رسيده كه نيروى اراده انسان، قدرت فراوانى دارد و هنگامى كه در پرتو رياضتهاى نفسانى قويتر شود كارش به جائى مى رسد كه در موجودات محيط خود تاثير مى گذارد، همانگونه كه مرتاضان بر اثر رياضت اقدام به كارهاى خارق العاده مى كنند.

اين نيز قابل توجه است كه رياضتها گاهى مشروع است و گاهى نا مشروع، رياضتهاى مشروع در نفوس پاك نيروى سازنده ايجاد مى كند، و رياضتهاى نامشروع نيروى شيطانى، و هر دو ممكن است منشاء خارق عادات گردد كه در اولى مثبت و سازنده و در دوم مخرب است.

آيه (104) و (105)و ترجمه

( يايها الذين ءامنوا لا تقولوا رعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للكفرين عذاب اليم ) (104)( ما يود الذين كفروا من اهل الكتب و لا المشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم و الله يختص برحمته من يشاء و الله ذو الفضل العظيم ) (105)

ترجمه:

104 اى افراد با ايمان (هنگامى كه از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد) نگوئيد (راعنا) بلكه بگوئيد (انظرنا) (زيرا كلمه اول هم به معنى ما را مهلت بده و هم بمعنى (ما را تحميق كن ) مى باشد و دستاويزى براى دشمنان است ) و آنچه به شما دستور داده مى شود بشنويد و براى كافران (و استهزاء كنندگان ) عذاب دردناكى است.

105- كافران اهل كتاب، و هم چنين مشركان، دوست نمى دارند خير و بركتى از ناحيه خداوند بر شما نازل گردد، در حالى كه خداوند رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مى دهد، و خداوند صاحب فضل بزرگى است.

شأن نزول:

(ابن عباس ) مفسر معروف نقل مى كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مى كرد گاهى از او مى خواستند كمى با تانى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤ الات و خواسته هاى خود را نيز مطرح نمايند، براى اين درخواس

(راعنا) كه از ماده (الرعى ) به معنى مهلت دادن است به كار مى بردند.

ولى يهود همين كلمه راعنا را از ماده (الرعونه ) كه به معنى كودنى و حماقت است استعمال مى كردند (در صورت اول مفهومش اين است به ما مهلت بده ولى در صورت دوم اين است كه ما را تحميق كن!).

در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله اى كه مسلمانان مى گفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند.

نخستين آيه فوق نازل شد و براى جلوگيرى از اين سوء استفاده به مؤ منان دستور داد به جاى جمله راعنا، جمله (انظرنا) را به كار برند كه همان مفهوم را مى رساند، و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست.

بعضى ديگر از مفسران گفته اند كه جمله راعنا در لغت يهود يكنوع دشنام بود و مفهومش اين بود (بشنو كه هرگز نشنوى ) اين جمله را تكرار مى كردند و مى خنديدند!.

بعضى از مفسران نيز نقل كرده اند كه يهود به جاى (راعنا) (راعينا) مى گفتند كه معنيش چوپان ما است، و پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مخاطب قرار مى دادند و از اين راه استهزا مى كردند اين شاءن نزولها با هم تضادى ندارد و ممكن است همه صحيح باشد.

تفسير:

دستاويز به دشمن ندهيد؟

با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، نخستين آيه مورد بحث مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد (هنگامى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد) نگوئيد (راعنا) بلكه بگوئيد (انظرنا) (چرا كه همان مفهوم را دارد و دستاويزى براى دشمن نيست )( يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا ) .

(و آنچه به شما دستور داده بشنويد، و براى كافران و استهزاء كنندگان عذاب دردناكى است )( و اسمعوا و للكافرين عذاب اليم ) .

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان بايد در برنامه هاى خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژهاى براى سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند، قرآن با صراحت براى جلوگيرى از سوء استفاده مخالفان به مؤ منان توصيه مى كند كه حتى از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن است دشمن از آن معنى ديگرى قصد كند و به تضعيف روحيه مؤ منان بپردازد پرهيز كنند، دامنه سخن و تعبير وسيع است چه لزومى دارد انسان جمله اى را به كار برد كه قابل تحريف و سخريه دشمن باشد.

وقتى اسلام تا اين اندازه اجازه نمى دهد بهانه به دست دشمنان داده شود، تكليف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن است، هم اكنون گاهى اعمالى از ما سر مى زند كه از سوى دشمنان داخلى، يا محافل بين المللى سبب تفسيرهاى سوء و بهرهگيرى بلندگوهاى تبليغاتى آنان مى شود، وظيفه ما اين است كه از اين كارها جدا بپرهيزيم و بى جهت بهانه به دست اين مفسدان داخلى و خارجى ندهيم.

اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله راعنا علاوه بر آنچه گفته شد خالى از يكنوع تعبير غير مؤ دبانه نيست، زيرا راعنا از ماده مراعات (باب مفاعله ) است و مفهومش اين مى باشد تو ما را مراعات كن، تا ما هم تو را مراعات كنيم و چون اين تعبير (علاوه بر سوء استفاده هائى كه يهود از آن مى كردند)

دور از ادب بوده است قرآن مسلمانان را از آن نهى كرده.

آيه بعد پرده از روى كينه توزى و عداوت گروه مشركان و گروه اهل كتاب نسبت به مؤ منان برداشته مى گويد: (كافران اهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند خير و بركتى از سوى خدا بر شما نازل گردد)( ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم ) .

ولى اين تنها آرزوئى بيش نيست زيرا (خداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كس بخواهد اختصاص مى دهد)( و الله يختص برحمته من يشاء ) .

(و خداوند دارى بخشش و فضل عظيم است )( و الله ذوا الفضل العظيم ) .

آرى دشمنان از شدت كينه توزى و حسادت حاضر نبودند اين افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببينند كه پيامبرى بزرگ، صاحب يك كتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوند بر آنها مبعوث گردد، ولى مگر ميتوان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟!

نكته:

مفهوم دقيق( يا ايها الذين آمنوا )

بيش از 80 مورد از قرآن مجيد اين خطاب افتخار آميز و روحپرور ديده مى شود، آيه فوق نخستين آيه اى است كه با اين خطاب در آن برخورد مى كنيم: جالب اينكه اين تعبير منحصرا در آياتى است كه در مدينه نازل شده و در آيات مكى اثرى از آن نيست، شايد به اين دليل كه با هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه وضع مسلمانان تثبيت شد و به صورت يك جمعيت ثابت و صاحب نفوذ در آمدند و از پراكندگى نجات يافتند، لذا خداوند آنها را با جمله( يا ايها الذين آمنوا ) مخاطب قرار داده است.

اين تعبير ضمنا نكته ديگرى در بر دارد و آن اينكه حال كه شما ايمان آورده ايد، و در برابر حق تسليم شده ايد، و با خداى خود پيمان اطاعت بسته ايد، بايد به مقتضاى اين پيمان، به دستورهائى كه پشت سر اين جمله مى آيد عمل كنيد، و به تعبير ديگر ايمان شما ايجاب مى كند كه اين دستورات را به كار بنديد.

قابل توجه اينكه در بسيارى از كتب اسلامى، از جمله منابع اهل تسنن، از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين نقل شده است كه فرمود: ما انزل الله آية فيها يا ايها الذين آمنوا، الا و على (عليه‌السلام ) راسها و اميرها:(خداوند در هيچ موردى از قرآن آيه اى كه يا ايها الذين آمنوا در آن باشد نازل نكرده مگر آنكه على (عليه‌السلام ) رئيس آن و امير آن است ).