تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38373
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38373 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(106) و (107) و ترجمه

( ما ننسخ من أية او ننسها نات بخير منها او مثلها الم تعلم ان الله على كل شى ء قدير ) ( 106 ) ( الم تعلم ان الله له ملك السموت و الأرض و ما لكم من دون الله من ولى و لا نصير ) ( 107 )

ترجمه:

106- هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم، و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم، مگر اينكه بهتر از آن، يا همانند آن را، جانشين آن ميسازيم آيا نمى دانى كه خداوند بر هر چيز قادر است؟

107- آيا نمى دانى كه حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است؟ (و حق دارد هر گونه تغيير و تبديلى در احكام خود طبق مصالح بدهد) و جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست (و او است كه مصلحت شما را مى داند و تعيين مى كند).

تفسير:

هدف از نسخ

باز در اين آيات سخن از تبليغات سوء يهود بر ضد مسلمانان است.

آنها گاه به مسلمانان مى گفتند دين، دين يهود است و قبله قبله يهود، و لذا پيامبر شما به سوى قبله ما (بيت المقدس ) نماز مى خواند، اما هنگامى كه حكم قبله تغيير يافت و طبق آيه 144 همين سوره مسلمانان موظف شدند به سوى كعبه نماز بگذارند اين دستاويز از يهود گرفته شد، آنها نغمه تازه اى ساز كردند و گفتند اگر قبله اولى صحيح بود پس دستور دوم چيست؟ و اگر دستور دوم صحيح است اعمال گذشته شما باطل است!

قرآن در اين آيات به ايرادهاى آنها پاسخ مى گويد و قلوب مؤ منان را روشن مى سازد.

مى گويد هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم، و يا نسخ آنرا به تاخير نمى اندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن ميسازيم( ما ننسخ من آية او ننسها نات بخير منها او مثلها ) .

و اين براى خداوند آسان است آيا نمى دانى كه خدا بر همه چيز قادر است( الم تعلم ان الله على كل شى ء قدير ) .

آيا نمى دانى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است( الم تعلم ان الله له ملك السماوات و الارض ) .

او حق دارد هر گونه تغيير و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد، و او نسبت به مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصيرتر است.

و آيا نمى دانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست؟( و ما لكم من دون الله من ولى و لا نصير ) .

در واقع جمله اول اين آيه اشاره به حاكميت خدا در احكام، و قادر بودن او بر تشخيص همه مصالح بندگان است، بنا بر اين نبايد مؤ منان به حرفهاى نابجاى افراد مغرض كه در مسأله نسخ احكام ترديد مى كنند، گوش فرا دهند.

و جمله دوم هشدارى است به آنها كه تكيه گاهى غير از خدا براى خود انتخاب مى كنند، چرا كه در جهان تكيه گاه واقعى جز او نيست.

نكته ها

1- آيا نسخ در احكام جايز است؟

(نسخ ) از نظر لغت به معنى از بين بردن و زائل نمودن است، و در منطق شرع، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر بجاى آن است، به عنوان مثال:

1- مسلمانان بعد از هجرت به مدينه مدت شانزده ماه به سوى بيت المقدس نماز مى خواندند، پس از آن دستور تغيير قبله صادر شد، و موظف شدند هنگام نماز رو به سوى كعبه كنند

2- در سوره نساء آيه 15 درباره مجازات زنان زناكار دستور داده شده كه در صورت شهادت چهار شاهد، آنها را در خانه حبس كنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد، يا خداوند راه ديگرى براى آنان مقرر دارد.

اين آيه بوسيله آيه 2 سوره نور نسخ شد و در آن آيه مجازاتشان تبديل به يكصد تازيانه شده است.

در اينجا ايراد معروفى است كه به اين صورت مطرح مى شود: اگر حكم اول داراى مصلحتى بوده پس چرا نسخ شده؟ و اگر نبوده چرا از آغاز تشريع گرديده؟ و به تعبير ديگر: چه مى شد از آغاز حكم چنان تشريع مى گشت كه احتياجى به نسخ و تغيير نداشت؟

پاسخ اين سؤ ال را دانشمندان اسلام از قديم در كتب خود آورده اند و حاصل آن با توضيحى از ما چنين است:

مى دانيم نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مى شود و گاه ثابت و بر قرار است، يك روز برنامهاى ضامن سعادت او است ولى روز ديگر ممكن است بر اثر دگرگونى شرائط همان برنامه سنگ راه او باشد.

يك روز داروئى براى بيمار فوق العاده مفيد است و طبيب به آن دستور مى دهد، اما روز ديگر به خاطر بهبودى نسبى بيمار ممكن است اين دارو حتى زيانبار باشد، لذا دستور قطع آن و جانشين ساختن داروى ديگر را مى دهد.

ممكن است درسى امسال براى دانش آموزى سازنده باشد، اما همين درس براى سال آينده بى فايده باشد، معلم آگاه بايد برنامه را آنچنان تنظيم كند كه سال به سال دروس مورد نياز شاگردان تدريس شود.

اين مساءله مخصوصا با توجه به قانون تكامل انسان و جامعه ها روشنتر مى گردد كه در روند تكاملى انسانها گاه برنامهاى مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و لازم التغيير، به خصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقيدتى، لزوم دگرگونى برنامه ها در مقطعهاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مى رسد.

البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام الهى كه پايه هاى اساسى را تشكيل مى دهد در همه جا يكسان است هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حكم مانند آن دگرگون نمى شود، تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است.

اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه ممكن است تكامل مذاهب به جائى برسد كه آخرين مذهب به عنوان خاتم اديان نازل گردد به طورى كه دگرگونى در احكام آن بعدا راه نيابد (شرح كامل اين موضوع را در ذيل آيه 40 احزاب در بحث خاتميت به خواست خدا مى آوريم ).

گر چه معروف است كه يهود نسخ را به كلى منكرند و به همين دليل دگرگونى قبله را به مسلمانان ايراد مى گرفتند ولى طبق منابع مذهبيشان ناچارند نسخ را بپذيرند.

چرا كه طبق گفته تورات هنگامى كه نوح (عليه‌السلام ) از كشتى پياده شد خداوند همه حيوانات را بر او حلال كرد، ولى اين حكم در شريعت موسى (عليه‌السلام ) نسخ شد و قسمتى از حيوانات تحريم گشت.

در تورات سفر تكوين فصل 9 شماره 3 مى خوانيم:(و هر جنبندهاى كه زندگى نمايد براى تو طعام خواهد بود و همه را چون علف سبزه به شما دادم ولى عموميت اين حكم بعدا نسخ گرديد.

2- منظور از (آيه ) چيست؟

(آيه ) در لغت به معنى نشانه و علامت است و در قرآن در معانى گوناگونى به كار رفته از جمله:

1- فرازهاى قرآن كه با نشانه هاى خاصى از هم تفكيك شده و به آيه معروف است چنانكه در خود قرآن مى خوانيم:( تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ) (بقره 252).

2- معجزات نيز به عنوان آيه معرفى شده است، چنانكه در مورد معجزه معروف موسى (عليه‌السلام ) يد بيضاء مى خوانيم: و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية اخرى: (دستت را در گريبان تا زير بغل فرو بر، به هنگامى كه خارج مى شود سفيدى و درخشندگى بى عيب و نقصى دارد و اين معجزه ديگر است ) (طه 22).

3- به معنى دليل و نشانه خداشناسى و يا معاد نيز آمده است، چنانكه مى خوانيم:( و جعلنا الليل و النهار آيتين ) :(ما شب و روز را دو دليل (براى شناسائى خدا) قرار داديم ) (سوره اسراء12).

و در مورد استدلال براى معاد مى فرمايد:( و من آياته انك ترى الارض خاشعة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت ان الذى احياها لمحيى الموتى انه على كل شى ء قدير ) : (از نشانه هاى او اين است كه زمين را پژمرده و خاموش ميبينى اما هنگامى كه آب (باران ) بر آن فرو مى ريزيم به جنبش مى آيد و گياهان آن مى رويد، همان كسى كه زمين را زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند، او بر همه چيز قادر است ) (فصلت 39).

4- به معنى اشياء چشمگير مانند بناهاى مرتفع و عالى، نيز آمده است، چنانكه مى خوانيم:( اتبنون بكل ريع آية تعبثون ) : (آيا در هر مكان مرتفعى بنائى مى سازيد و در آن سر گرم مى شويد) (شعراء 128).

ولى روشن است كه اين معانى گوناگون در واقع همه به يك قدر مشترك باز گشت مى كند و آن مفهوم (نشانه ) است.

اما در آيات مورد بحث كه قرآن مى گويد اگر آيه اى را نسخ كنيم همانند آن و يا بهتر از آن را خواهيم آورد، اشاره به احكام مى باشد، كه اگر يكى نسخ گردد بهتر از آن نازل مى شود، و يا اگر معجزه يكى از پيامبران منسوخ گردد به پيامبر بعد معجزهاى گوياتر داده مى شود.

قابل توجه اينكه: در بعضى از روايات كه در تفسير آيه فوق وارد شده مى بينيم كه نسخ آيه به مرگ امام و جانشين شدن امام ديگر تفسير شده است كه البته به عنوان بيان يك مصداق است، نه براى محدود كردن مفهوم وسيع آيه.

3- تفسير جمله (ننسها)

جمله (ننسها) كه در آيات مورد بحث بر جمله (ننسخ ) عطف شده در اصل از ماده (انساء) به معنى تاخير انداختن و يا حذف كردن و از اذهان بردن است.

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه مفهوم اين جمله با در نظر گرفتن جمله (ننسخ ) چيست؟

در پاسخ مى گوئيم: منظور در اينجا اين است كه اگر ما آيهاى را نسخ كنيم و يا نسخ آن را طبق مصالحى به تاخير بيندازيم در هر صورت بهتر از آن يا

همانند آن را مى آوريم، بنا بر اين جمله (ننسخ ) اشاره به نسخ در كوتاه مدت است و جمله ننسها نسخ در دراز مدت (دقت كنيد).

در اينجا بعضى احتمالات ديگر داده اند كه در مقايسه با تفسيرى كه گفتيم چندان قابل ملاحظه نيست.

4- تفسير (او مثلها)

سؤ ال ديگرى مطرح مى شود كه منظور از (او مثلها) چيست؟ اگر حكمى همانند حكم گذشته باشد كه تغيير اولى بيهوده به نظر ميرسد، چه لزومى دارد چيزى را نسخ كنند و همانندش را جانشين آن سازند؟ بايد ناسخ از منسوخ بهتر باشد تا نسخ قابل قبول گردد.

در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت: منظور از مثل اين است كه حكم و قانونى را مى آوريم كه در زمان بعد اثرش همانند قانون قبل در زمان گذشته باشد.

توضيح اينكه: ممكن است حكمى امروز داراى آثار و فوائدى باشد ولى فردا اين آثار را از دست بدهد، در اين صورت بايد اين حكم نسخ گردد و حكم جديدى بجاى آن بنشيند كه اگر از آن بهتر نباشد، لااقل آثارى را كه حكم سابق در زمان گذشته داشت حكم جديد در اين زمان داشته باشد، و به اين ترتيب هيچگونه ايرادى باقى نمى ماند.

آيه(108) و ترجمه

( ام تريدون ان تسلوا رسولكم كما سئل موسى من قبل و من يتبدل الكفر بالايمن فقد ضل سواء السبيل ) ( 108 )

ترجمه:

108- آيا مى خواهيد از پيامبر خود همان تقاضاهاى (نامعقول ) بكنيد، كه پيش از اين از موسى كردند (و با اين بهانه جوئيها سر از ايمان باز زنيد) كسى كه كفر را با ايمان مبادله كند (و آن را بجاى ايمان بپذيرداز راه مستقيم (عقل و فطرت ) گمراه شده است.

شأن نزول

در كتب شاءن نزولهائى براى اين آيه ذكر كرده اند كه از نظر نتيجه تقريبا همه يكسانند:

نخست اينكه از ابن عباس نقل شده كه وهب بن زيد و رافع بن حرمله نزد رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و گفتند از سوى خدا نامهاى به عنوان ما بياور تا آن را قرائت كنيم و سپس ايمان بياوريم! و يا نهرهائى براى ما جارى فرما تا از تو پيروى كنيم!.

بعضى ديگر گفته اند گروهى از عرب از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همان تقاضائى را كردند كه يهود از موسى داشتند، گفتند، خدا را آشكارا به ما نشان ده تا با چشم خود ببينيم و ايمان بياوريم!

بعضى ديگر نوشته اند كه آنها از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تقاضا كردند براى آنان بتى از درخت مخصوص ‍ ذات انواط قرار دهد تا آن را پرستش كنند همانگونه كه جاهلان بنى اسرائيل به موسى گفتند: اجعل لنا الها كما لهم الهة (براى ما بتى قرار ده همانگونه كه بت پرستان دارند)!

آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسير:

بهانه هاى بى اساس

گر چه اين آيه خطاب به يهود نيست، بلكه مخاطب در آن گروهى از مسلمانان ضعيف الايمان و يا مشركانند، ولى چنانكه خواهيم ديد، بى ارتباط به سر گذشت يهود نمى باشد.

شايد پس از ماجراى تغيير قبله بود كه جمعى از مسلمانان و مشركان بر اثر وسوسه يهود، تقاضاهاى بى مورد و نابجائى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كردند كه نمونه هاى آن در بالا ذكر شد، خداوند بزرگ آنها را از چنين پرسشهائى نهى كرده مى فرمايد: آيا شما مى خواهيد از پيامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بكنيد كه پيش ‍ از اين از موسى كردند (و با اين بهانهجوئيها شانه از زير بار ايمان خالى كنيد)( ام تريدون ان تسئلوا رسولكم كما سئل موسى من قبل ) .

و از آنجا كه اين كار، يكنوع مبادله (ايمان ) با (كفر) است، در پايان آيه اضافه مى كند (كسى كه كفر را به جاى ايمان بپذيرد، از راه مستقيم گمراه شده است )( و من يتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل ) .

اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤ الات منطقى و همچنين تقاضاى معجزه براى پى بردن به حقانيت دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) جلوگيرى نمى كند چرا كه راه درك و فهم و ايمان همين ها است، ولى گروهى بودند كه براى نرفتن زير بار دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سؤ الات بى اساس و معجزات اقتراحى را بهانه قرار مى دادند، و با اينكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به اندازه كافى دليل و معجزه در اختيارشان قرار داده بود، هر يك از راه مى رسيد پيشنهاد خارق عادت جديدى مى كرد، در حالى كه مى دانيم اعجاز و خارق عادات بازيچه اين و آن نيست، به مقدارى لازم است كه اطمينان به صدق گفته هاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايجاد كند و گرنه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يك خارقالعاده گر نيست كه گوشهاى بنشيند و هر كس بيايد و پيشنهاد معجزهاى مطابق ميل و سليقه خويش كند.

از اين گذشته گاهى تقاضاهاى نامعقولى همچون ديدن خدا با چشم، و يا ساختن بت مى كردند.

در واقع قرآن مى خواهد به مردم هشدار دهد كه اگر شما دنبال چنين تقاضاى نامعقول برويد، بر سرتان همان خواهد آمد كه بر سر قوم موسى آمد.

آيه(109) و (110) و ترجمه

( كثير من اهل الكتب لو يردونكم من بعد ايمنكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى الله بامره ان الله على كل شى ء قدير ) ( 109 ) ( و اقيموا الصلوة و ءاتوا الزكوة و ما تقدموا لا نفسكم من خير تجدوه عند الله ان الله بما تعملون بصير ) ( 110 )

ترجمه:

109- بسيارى از اهل كتاب از روى حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مى داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر باز گردانند، با اينكه حق براى آنها كاملا روشن شده است، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد، خداوند بر هر چيزى توانا است.

110- و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد (و با اين دو وسيله روح و جسم اجتماع خود را نيرومند سازيد و بدانيد) هر كار خيرى براى خود از پيش مى فرستيد، آن را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت، خداوند به اعمال شما آگاه است.

تفسير:

حسودان لجوج

بسيارى از اهل كتاب مخصوصا يهود بودند كه تنها به اين قناعت

كه خود آئين اسلام را نپذيرند بلكه اصرار داشتند كه مؤ منان نيز از ايمانشان باز گردند، و انگيزه آنان در اين امر چيزى جز حسد نبود.

قرآن در آيات فوق به اين امر اشاره كرده مى گويد: (بسيارى از اهل كتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به كفر باز گردانند با اينكه حق براى آنها كاملا آشكار شده است )( ودّ كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق ) .

در اينجا قرآن به مسلمانان دستور مى دهد كه در برابر اين تلاشهاى انحرافى و ويرانگر شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا كه خداوند بر هر چيزى توانا است )( فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى الله بامره ان الله على كل شى ء قدير ) .

اين در واقع يك دستور تاكتيكى است كه به مسلمانان داده شده كه در برابر فشار شديد دشمن در آن شرائط خاص از سلاح عفو و گذشت استفاده كنند و به ساختن خويشتن و جامعه اسلامى بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.

منظور از فرمان خدا در اينجا به گفته بسيارى از مفسران فرمان جهاد است كه در آن هنگام هنوز نازل نشده بود، شايد به اين علت كه هنوز آمادگى همه جانبه براى اين فرمان نداشتند، و لذا بسيارى معتقدند كه اين آيه بوسيله آيات جهاد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد نسخ شده است.

اما تعبير به نسخ شايد در اينجا صحيح نباشد، چرا كه نسخ آنست كه حكمى ظاهرا به صورت نامحدود تشريع گردد اما در باطن موقت باشد، ولى حكم عفو و گذشت در آيه مورد بحث در شكل محدود بيان شده است، محدود به زمانى كه فرمان الهى دائر به جهاد نيامده.

آيه بعد دو دستور سازنده مهم به مؤ منان مى دهد يكى در مورد نماز كه رابطه محكمى ميان انسان و خدا ايجاد مى كند و ديگرى در مورد زكات كه رمز همبستگيهاى اجتماعى است و اين هر دو براى پيروزى بر دشمن لازم است، مى گويد: (نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد) و با اين دو وسيله روح و جسم خود را نيرومند سازيد( و اقيموا الصلوة و آتوا الزكاة ) .

سپس اضافه مى كند: تصور نكنيد كارهاى نيكى را كه انجام ميدهيد و اموالى را كه در راه خدا انفاق مى كنيد از بين ميرود، نه (آنچه از نيكيها از پيش مى فرستيد آنها را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت )( و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله ) .

(خداوند به تمام اعمال شما بصير است )( ان الله بما تعملون بصير ) .

او بطور دقيق ميداند كدام عمل را بخاطر او انجام دادهايد و كدام يك را براى غير او.

نكته ها

نكته 1

و ((اصفحوا) از ماده (صفح ) در اصل به معنى دامنه كوه، پهنى شمشير، و يا صفحه صورت است، و اين جمله معمولا به معنى روى گرداندن و صرف نظر كردن به كار ميرود، و با قرينه جمله (فاعفوا) معلوم مى شود كه اين روى بر گرداندن به خاطر قهر و بى اعتنائى نيست بلكه به خاطر گذشت بزرگوارانه است.

ضمنا اين دو تعبير نشان مى دهد كه مسلمانان حتى در آن زمان آنقدر قوت و قدرت داشتند كه عفو و گذشت نكنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولى براى اينكه دشمن اگر قابل اصلاح است اصلاح شود، نخست دستور به عفو و گذشت مى دهد، و به تعبير ديگر در برابر دشمن هرگز نبايد خشونت، نخستين

برنامه باشد، بلكه اخلاق اسلامى ايجاب مى كند كه نخستين برنامه عفو و گذشت باشد، اگر مؤ ثر نشد آنگاه متوسل به خشونت شوند.

نكته 2

جمله (ان الله على كل شى ء قدير) جمله ان الله على كل شى ء قدير ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند ميتواند هم اكنون نيز شما را از طرق غير عادى بر آنها پيروز گرداند، ولى طبع زندگى بشر و عالم آفرينش اين است كه هر كارى تدريجا و با فراهم شدن مقدمات انجام گيرد.

نكته 3

جمله( حسدا من عند انفسهم ) (انگيزه آنها حسدى از ناحيه خودشان است ) ممكن است اشاره به اين باشد كه حسد گاهى در شكل هدف منعكس مى شود و آب و رنگ دينى به آن ميدهند، ولى حسدى كه آنها در اين زمينه نشان ميدادند حتى اين رنگ را نيز نداشت بلكه صرفا جنبه شخصى داشت.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به حسدى باشد كه در جان آنها ريشه دوانيده است.

آيه(111) (112) و ترجمه

( و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصرى تلك امانيهم قل هاتوا برهنكم ان كنتم صدقين ) ( 111 ) ( بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) ( 112 )

ترجمه:

111- آنها گفتند هيچكس جز يهود يا نصارى هرگز داخل بهشت نخواهد شد، اين آرزوى آنها است، بگو اگر راست مى گوئيد دليل خود را (بر اين موضوع ) بياوريد.

112- آرى كسى كه در برابر خداوند تسليم شود و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسى بر آنها است و نه غمگين خواهند شد (بنا بر اين بهشت خداوند در انحصار هيچ طايفهاى نيست ).

تفسير:

انحصار طلبان بهشت

قرآن در آيات فوق اشاره به يكى ديگر از ادعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از يهوديان و مسيحيان كرده و سپس پاسخ دندانشكن به آنها مى گويد: (آنها گفتند: هيچكس جز يهود و نصارى داخل بهشت نخواهد شد)( و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى )

در پاسخ ابتدا مى فرمايد: (اين تنها آرزوئى است كه دارند) (و هرگز به اين آرزو نخواهند رسيد)( تلك امانيهم ) .

بعد روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده مى گويد: (به آنها بگو هر ادعائى دليلى مى خواهد چنانچه در اين ادعا صادق هستيد دليل خود را بياوريد)( قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ) .

پس از اثبات اين واقعيت كه آنها هيچ دليلى بر اين مدعى ندارند و ادعاى انحصارى بودن بهشت، تنها خواب و خيالى است كه در سر ميپرورانند، معيار اصلى و اساسى ورود در بهشت را به صورت يك قانون كلى بيان كرده، مى گويد: آرى كسى كه در برابر خداوند تسليم گردد و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است )( بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه ) .

و بنا بر اين چنين كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگين مى شوند( و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) .

خلاصه اينكه بهشت و پاداش خداوند و نيل به سعادت جاودان در انحصار هيچ طايفه نيست، بلكه از آن كسانى است كه واجد دو شرط باشند: در مرحله اول تسليم محض در مقابل فرمان حق و ترك تبعيض در احكام الهى، چنان نباشد كه هر دستورى موافق منافعشان است بپذيرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور كامل تسليم حقند.

و در مرحله بعد آثار اين ايمان در عمل آنها به صورت انجام كار نيك منعكس گردد، آنها نيكوكارند، نسبت به همگان و در تمام برنامه ها.

در حقيقت قرآن با اين بيان مساءله نژاد پرستى و تعصبهاى نابجا را بطور كلى نفى مى كند و سعادت و خوشبختى را از انحصار طايفه خاصى بيرون مى آورد

ضمنا معيار رستگارى را كه ايمان و عمل صالح است، مشخص مى سازد.

نكته ها

نكته 1

(امانيهم ) جمع (امنية ) به معنى آرزوئى است كه انسان به آن نمى رسد.

البته در اينجا اين مدعيان اهل كتاب يك آرزو بيشتر نداشتند و آن انحصار بهشت به آنها بود، ولى از آنجا كه اين آرزو خود سرچشمه آرزوهاى ديگر و به اصطلاح داراى شاخ و برگهاى ديگرى است به صورت (جمع ) (امانى ) ذكر شده.

نكته 2

جالب توجه اينكه در آيه فوق اسلام به وجه نسبت داده شده (آنها صورت خود را در برابر خدا تسليم مى كنند) اين به خاطر آن است كه روشنترين دليل براى تسليم در برابر چيزى آن است كه انسان با تمام صورت متوجه آن شود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه (وجه ) به معنى ذات بوده باشد، يعنى آنها با تمام وجود خود تسليم فرمان پروردگارند.

نكته 3

آيات فوق، ضمنا اين نكته را به همه مسلمانان تعليم مى كند كه در هيچ مورد زير بار سخنان بى دليل نروند و هر كس ادعائى كرد، از او مطالبه دليل كنند، و به اين ترتيب سد تقليدهاى كوركورانه را بشكنند و تفكر منطقى بر جامعه آنان حاكم شود.

نكته 4

ذكر جمله (و هو محسن ) بعد از بيان مسأله تسليم، اشاره به اين است كه تا ايمان راسخ وجود نداشته باشد، نيكوكارى به معنى وسيع كلمه حاصل نخواهد شد.

ضمنا اين جمله نشان مى دهد كه نيكوكارى براى اين افراد با ايمان جنبه يك فعل زودگذر ندارد، بلكه وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ كرده است.

نفى خوف و غم از پيروان خط توحيد، دليلش روشن است چرا كه آنها تنها از خدا ميترسند، و از هيچ چيز ديگر وحشت ندارند، ولى مشركان خرافى از همه چيز ترس دارند، از گفته هاى اين و آن، از فال بد زدن، از سنتهاى خرافى و از بسيار چيزهاى ديگر.

آيه(113) و ترجمه

( و قالت اليهود ليست النصرى على شى ء و قالت النصرى ليست اليهود على شى ء و هم يتلون الكتب كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم فالله يحكم بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون ) ( 113 )

ترجمه:

113- يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى (نزد خداندارند، و مسيحيان نيز گفتند: يهوديان هيچ موقعيتى ندارند (و بر باطلند) در حالى كه هر دو دسته، كتاب آسمانى را مى خواندند (و بايد از اين گونه تعصبها بر كنار باشند) افراد نادان (ديگر همچون مشركان ) نيز سخنى همانند سخن آنها داشتند، خداوند در روز قيامت در اختلاف آنها داورى خواهد كرد.

شان نزول:

جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كردند: هنگامى كه گروهى از مسيحيان نجران خدمت رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدندعدهاى از علماى يهود نيز در آنجا حضور يافتند، بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نزاع و مشاجره

در گرفت، رافع بن حرمله يكى از يهوديان رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت: آئين شما پايه و اساسى ندارد و نبوت عيسى و كتاب او انجيل را انكار كرد، مردى از مسيحيان نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن يهودى تكرار نمود و گفت آئين يهود پايه و اساسى ندارد، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را بخاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.

تفسير:

تضادهاى ناشى از انحصارطلبى

در آيات گذشته گوشهاى از ادعاهاى بيدليل جمعى از يهود و نصارى را ديديم آيه مورد بحث نشان مى دهد كه وقتى پاى ادعاى بى دليل به ميان آيد نتيجهاش انحصارطلبى و سپس تضاد است.

مى گويد: (يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى نزد خدا ندارند، و مسيحيان نيز گفتند يهوديان هيچ موقعيتى ندارند و بر باطلند)( و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود على شى ء ) .

جمله( ليست... على شى ء ) اشاره به اين است كه آنها در پيشگاه خدا مقامى ندارند، يا اينكه دين و آئين آنها چيز قابل ملاحظهاى نيست.

سپس اضافه مى كند: (آنها اين سخنان را مى گويند در حالى كه كتاب آسمانى را مى خوانند)!( و هم يتلون الكتاب ) .

يعنى با در دست داشتن كتابهاى الهى كه ميتواند راهگشاى آنها در اين مسائل باشد اين گونه سخنان كه سرچشمهاى جز تعصب و عناد و لجاج ندارد بسيار عجيب است.

سپس قرآن اضافه مى كند: (مشركان نادان نيز همان چيزى را مى گفتند كه اينها مى گويند) (با اينكه اينها اهلكتابند و آنها بتپرست )( كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم ) .

اين آيه سرچشمه اصلى تعصب را، جهل و نادانى معرفى كرده، چرا كه افراد نادان همواره در محيط زندگى خود محصورند و غير آن را قبول ندارند، به آئينى كه از كودكى با آن آشنا شده اند هر چند خرافى و بى اساس باشد سخت دل ميبندند، و غير آن را منكر مى شوند.

در پايان آيه آمده است (خداوند داورى اين اختلاف را در قيامت به عهده خواهد گرفت )( فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ) .

آنجا است كه حقايق روشنتر مى شود و اسناد و مدارك هر چيز آشكار است، كسى نمى تواند حق را منكر شود و به اين ترتيب اختلافات بر چيده خواهد شد، آرى يكى از ويژگيهاى قيامت پايان يافتن اختلافات است.

ضمنا آيه فوق به مسلمانان دلگرمى ميدهد كه اگر پيروان اين مذاهب به مبارزه با آنها برخاسته اند و آئين آنها را نفى مى كنند، هرگز نگران نباشند، آنها خودشان را هم قبول ندارند، هر يك چوب نفى بر ديگرى ميزند، و اصولا جهل و نادانى سرچشمه تعصب و تعصب سرچشمه انحصارگرى است.