تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38354
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38354 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه (120) (121)و ترجمه

( و لن ترضى عنك اليهود و لا النصرى حتى تتبع ملتهم قل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءك من العلم ما لك من الله من ولى و لا نصير ) ( 120 ) ( الذين أتينهم الكتب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤ منون به و من يكفر به فاولئك هم الخسرون ) ( 121 )

ترجمه:

120 هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (بطور كامل تسليم خواسته هاى آنها شوى و) از آئين (تحريف يافته ) آنان پيروى كنى بگو هدايت تنها هدايت الهى است، و اگر از هوى و هوسهاى آنها پيروى كنى، بعد از آنكه آگاه شدهاى هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود.

121 كسانى كه كتاب آسمانى، به آنها دادهايم (يهود و نصارى ) و آن را از روى دقت مى خوانند، به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و كسانى كه به او كافر شوند زيانكارند.

شان نزول:

در شان نزول آيه اول از ابن عباس چنين نقل شده كه يهود مدينه و نصاراى نجران انتظار داشتند كه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همواره در قبله با آنها موافقت كند، هنگامى كه خداوند قبله مسلمانان را از بيت المقدس به سوى كعبه گردانيد آنها از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مايوس شدند (و شايد در اين ميان بعضى از طوائف مسلمان

ايراد مى كردند كه نبايد كارى كرد كه باعث رنجش يهود و نصارى گردد)آيه فوق نازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه اين گروه از يهود و نصارى نه با هماهنگى در قبله و نه با چيز ديگر از تو راضى نخواهند شد، جز اينكه آئين آنها را دربست بپذيرى.

بعضى ديگر نقل كرده اند كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اصرار فراوان داشت كه اين دو گروه را راضى كند، شايد اسلام را پذيرا گردند، آيه فوق نازل شد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اعلام كرد كه اين فكر را از سر بدر كن چرا كه آنها به هيچ قيمت راضى نخواهند شد جز به پيروى از آئين آنها.

در شان نزول آيه دوم نيز روايات گوناگونى است: بعضى از مفسران معتقدند كه اين آيه درباره افرادى كه با جعفر بن ابى طالب از حبشه آمدند و از كسانى بودند كه در آنجا به او پيوستند نازل شد، آنها چهل نفر بودند، سى و دو نفر اهل حبشه، و هشت نفر از راهبان شام كه بحيرا راهب معروف نيز جزء آنان بود.

بعضى ديگر معتقدند كه آيه درباره افرادى از يهود همانند عبد الله بن سلام و سعيد بن عمرو و تمام بن يهودا و امثال آنها نازل شده كه اسلام را پذيرفتند و براستى مؤ من شدند.

تفسير:

جلب رضايت اين گروه ممكن نيست

از آنجا كه در آيه گذشته سلب مسئوليت از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در برابر گمراهان لجوج مى كند، آيات فوق در ادامه همين بحث به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى گويد:

اصرار بر جلب رضايت يهود و نصارى نداشته باش، چه اينكه (آنها هرگز از تو راضى نخواهند شد مگر اينكه به طور كامل تسليم خواسته هاى آنها و پيرو آئينشان شوى )( و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم ) .

تو وظيفه دارى به آنها بگوئى كه هدايت، تنها هدايت الهى است( قل ان هدى الله هو الهدى ) .

هدايتى كه آميخته با خرافات و افكار منحط افراد نادان نشده است، آرى از چنين هدايت خالصى بايد پيروى كرد.

سپس اضافه مى كند: اگر تسليم تعصبها و هوسها و افكار كوتاه آنها شوى بعد از آنكه در پرتو وحى الهى حقايق براى تو روشن شده، هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود( و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جائك من العلم مالك من الله من ولى و لا نصير ) .

و اما از آنجا كه جمعى از حق طلبان يهود و نصارى، دعوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را لبيك گفتند و اين آئين را پذيرا شدندقرآن پس از مذمت گروه سابق از اينها به نيكى ياد مى كند و مى گويد: كسانى كه كتاب آسمانى را به آنها داديم و از روى دقت آن را تلاوت كرده و حق تلاوتش را (كه تفكر و انديشه و سپس عمل است ) ادا كردند به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايمان مى آورند( الذين آتينا هم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤ منون به ) .

و آنها كه نسبت به آن كافر شدند به خودشان ظلم كردند، همان زيانكارانند( و من يكفر به فاولئك هم الخاسرون ) .

اينها كسانى بودند كه براستى حق تلاوت كتاب آسمانى خويش را بجا آوردند و همان سبب هدايتشان شد، چرا كه بشارتهاى ظهور پيامبر موعود را كه در آن كتب خوانده بودند منطبق بر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ديدند و تسليم شدند و خدا هم ازآنها تقدير كرده است.

نكته ها

نكته 1- سؤ ال درباره جمله

( و لئن اتبعت اهوائهم)

جمله و لئن اتبعت اهوائهم ممكن است براى بعضى اين سؤ ال را به وجود آورد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با آن مقام عصمت مگر ممكن است از هوسهاى منحرفان يهود پيروى كند؟

در پاسخ مى گوئيم: اين گونه تعبيرها كه در آيات قرآن كرارا ديده مى شود هيچ منافاتى با مقام عصمت انبياء ندارد، زيرا از يكسو جمله شرطيه است و جمله شرطيه دليل بر وقوع شرط نيست.

از سوى ديگر معصوم بودن گناه را بر پيامبران محال نمى كند، بلكه پيغمبر و امام با اينكه قدرت بر گناه دارند و اختيار از آنها سلب نشده دامنهايشان هيچگاه آلوده به گناه نمى گردد، به تعبير ديگر آنها قدرت بر گناه دارند ولى ايمان و علم و تقوايشان در حدى است كه هرگز به سراغ گناه نمى روند بنابراين هشدارهائى همانند هشدار فوق در مورد آنها كاملا بجاست از سوى سوم اين خطاب گر چه متوجه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است ولى ممكن است منظور همه مردم باشد.

نكته 2- جلب رضايت دشمن، حسابى دارد

درست است كه انسان بايد با نيروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت كند، ولى اين در مقابل افراد انعطاف پذير است، اما كسانى هستند كه هرگز تسليم حرف حق نيستند، نبايد در فكر جلب رضايت آنها بود، اينجا است كه اگر ايمان نياوردند بايد گفت: به جهنم! و بيهوده نبايد وقت صرف آنها كرد.

نكته 3- هدايت تنها هدايت الهى است

از آيات فوق ضمنا اين حقيقت استفاده مى شود تنها قانونى كه مى تواند مايه نجات انسانها گردد قانون و هدايت الهى است، چرا كه علم بشر هر قدر تكامل يابد باز آميخته به جهل و شك و نارسائى در جهات مختلف است، و هدايتى كه در پرتو چنين علم ناقصى پيدا شود، هدايت مطلق نخواهد بود، تنها كسى مى تواند برنامه هدايت مطلق را رهبرى كند كه داراى علم مطلق و خالى از جهل و نارسائى باشد و او تنها خدا است.

نكته 4 حق تلاوت چيست؟

اين تعبير تعبير پر معنائى است و خط روشنى براى ما دربرابر قرآن مجيد و كتب آسمانى مشخص مى سازد، چرا كه مردم در برابر اين آيات الهىچند گروهند:

گروهى تمام اصرارشان بر اداى الفاظ و حروف از مخارج آن است آنها دائما در فكر وقف و وصل و حروف يرملون و شد و مدّند و كمترين اهميتى به محتوى و معنى، تا چه رسد به عمل كردن به آن، نمى دهند، به گفته قرآن اينها همانند حيوانى هستند كه كتابهائى بر او حمل شده باشد( كمثل الحمار يحمل اسفارا ) سوره جمعه آيه 5)

گروهى ديگر از الفاظ فراتر رفته و در معانى دقت مى كنند و در ريزه كاريها و نكات قرآن مى انديشند و از علوم آن آگاهند اما از عمل خبرى نيست!.

ولى گروه سومى هستند كه مؤ منان راستينند، قرآن را به عنوان يك كتاب عمل، و يك برنامه كامل زندگى پذيرفته اند، خواندن الفاظ و انديشه در معانى و درك مفاهيم اين كتاب بزرگ را مقدمه اى براى عمل مى دانند، و لذا هر زمان قرآن مى خوانند روح تازه اى در كالبد آنها پيدا مى شود، تصميم و اراده تازه، آمادگى و اعمال تازه، و اين است حق تلاوت.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود:

يرتلون آياته، و يتفقهون به، و يعملون باحكامه، و يرجون وعده، و يخافون و عيده، و يعتبرون بقصصه، و ياءتمرون باوامره، و ينتهون بنواهيه، ما هو و الله حفظ آياته و درس حروفه، و تلاوة سوره و درس اعشاره و اخماسه - حفظوا حروفه، و اضاعوا حدوده، و انما هو تدبر آياته و العمل باركانه، قال الله تعالى كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته:

(منظور اين است كه آيات آن را با دقت بخوانند و حقايق آن را درك كنند و به احكام آن عمل بنمايند، به وعده هاى آن اميدوار، و از وعيدهاى آن ترسان باشند، از داستانهاى آن عبرت گيرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذيرند، به خدا سوگند منظور حفظ كردن آيات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها و ياد گرفتن اعشار و اخماس آن نيست آنها حروف قرآن را حفظ كردند اما حدود آن را ضايع ساختند، منظور تنها اين است كه در آيات قرآن بينديشند و به احكامش عمل كنند، چنانكه خداوند مى فرمايد: اين كتابى است پر بركت كه ما بر تو نازل كرديم تا در آياتش تدبر كنند).

آيه(122) (123) و ترجمه

( يابنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين ) ( 122 ) ( و اتقوا يوما لاتجزى نفس عن نفس شيا و لا يقبل منها عدل و لا تنفعها شفعة و لا هم ينصرون ) ( 123 )

ترجمه:

122- اى بنى اسرائيل! نعمتى را كه به شما ارزانى داشتم بياد بياوريد، و نيز به خاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم

123- از روزى بترسيد كه هيچكس به جاى ديگرى جزا نمى بيند و هيچگونه عوضى از او قبول نمى گردد و شفاعت، او را سود نمى دهد و (از هيچ ناحيه ) يارى نمى شوند.

تفسير:

بار ديگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائيل كرده و نعمتهاى خويش را بر آنها مى شمرد مخصوصا برترى و فضيلتى را كه خداوند براى آنها نسبت به مردم زمانشان قائل شده يادآورى مى كند.

مى فرمايد: اى بنى اسرائيل به خاطر بياوريد نعمتهائى را كه به شما ارزانى داشتم و نيز به خاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان (بر تمام مردمى كه در آن زمان زندگى مى كردند) برترى بخشيدم )( يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين ) .

ولى از آنجا كه هيچ نعمتى بدون مسئوليت نخواهد بود، بلكه خداوند در

برابر بخشيدن هر موهبتى تكليف و تعهدى بر دوش انسان مى گذارد در آيه بعد به آنها هشدار مى دهد و مى گويد: (از آن روز بترسيد كه هيچكس به جاى ديگرى جزا نمى بيند)( و اتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس ‍ شيئا ) .

(و چيزى به عنوان غرامت و يا فديه كه بلاگردان آنها باشد پذيرفته نمى شود)( و لا يقبل منها عدل ) .

(و هيچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد)( و لا تنفعها شفاعة ) .

و اگر فكر مى كنيد كسى در آنجا جز خدا مى تواند انسان را كمك كند اشتباه است چرا كه (هيچكس در آنجا يارى نمى شود)( و لا هم ينصرون ) .

بنابراين تمام راه هاى نجات كه در اين دنيا به آن متوسل مى شويد همه بسته است، تنها و تنها يك راه باز است، و آن راه ايمان و عمل صالح، و در برابر گناهان توبه كردن و اصلاح خويش نمودن است.

از آنجا كه در آيه 47 و 48 همين سوره عين همين مسائل مطرح شده (با تغيير مختصرى در تعبير) و ما در آنجا مشروحا بحث كرده ايم به آنچه در بالا آمد قناعت مى كنيم.

آيه(124) و ترجمه

( و اذ ابتلى ابرهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين ) ( 124 )

ترجمه:

124- (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده ) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).

تفسير:

(امامت ) اوج افتخار ابراهيم (عليه‌السلام )

از اين آيات به بعد سخن از ابراهيم پيامبر بزرگ خدا و قهرمان توحيد و بناى خانه كعبه و اهميت اين كانون بزرگ توحيد و عبادت است كه ضمن هيجده آيه اين مسائل را بر شمرده است.

هدف از اين آيات در واقع سه چيز است:

نخست اينكه مقدمه اى باشد براى مساءله تغيير قبله كه بعدا مطرح مى شود تا مسلمانان بدانند اين كعبه از يادگارهاى ابراهيم پيامبر بت شكن است و اگر امروز مشركان و بت پرستان آن را تبديل به بتخانه كرده اند اين يك آلودگى سطحى است و چيزى از ارزش و مقام كعبه نمى كاهد.

ديگر اينكه يهود و نصارى ادعا مى كردند ما وارثان ابراهيم و آئين او هستيم و اين آيات (در ارتباط با آيات فراوانى كه درباره يهود گذشت ) مشخص مى سازد كه آنها تا چه حد از آئين ابراهيم بيگانه اند.

سوم اينكه مشركان عرب نيز پيوند ناگسستنى ميان خود و ابراهيم قائل

بودند، بايد به آنها نيز فهمانده شود كه برنامه شما هيچ ارتباطى با برنامه اين پيامبر بزرگ بت شكن ندارد.

در آيه مورد بحث نخست مى گويد (بخاطر بياوريد هنگامى را كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمايش به خوبى بر آمد)( و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن ) .

آرى اين آيه از مهمترين فرازهاى زندگى ابراهيم (عليه‌السلام ) يعنى آزمايشهاى بزرگ او و پيروزيش در صحنه آزمايشها سخن مى گويد، آزمايشهائى كه عظمت مقام و شخصيت ابراهيم را كاملا مشخص ساخت، و ارزش وجود او را آشكار كرد.

هنگامى كه از عهده اين آزمايشها برآمد، خداوند مى بايد جايزه اى به او بدهد فرمود: من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم( قال انى جاعلك للناس اماما ) .

(ابراهيم تقاضا كرد كه از دودمان من نيز امامانى قرار ده ) تا اين رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص ‍ من نباشد (قال و من ذريتى ).

اما خداوند در پاسخ او (فرمود: پيمان من، يعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسيد)( قال لا ينال عهدى الظالمين ) .

تقاضاى تو را پذيرفتم، ولى تنها آن دسته از ذريه تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند!

نكته ها

در اينجا چند موضوع مهم است كه بايد دقيقا بررسى شود:

نكته 1- منظور از (كلمات ) چيست؟

از بررسى آيات قرآن و اعمال مهم و چشمگيرى كه ابراهيم انجام داد و مورد تحسين خداوند قرار گرفت، چنين استفاده مى شود كه مقصود از (كلمات ) (جمله هائى كه خداوند ابراهيم را به آن آزمود) يك سلسله وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آنها را به عاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:

بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا!

بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بى آب و گياه مكه در جائى كه حتى يك نفر سكونت نداشت!

قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخى و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردى كامل و ايمان در تمام اين مراحل!

مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمينهاى دور دست براى اداى رسالت خويش، و مانند اينها.

و براستى هر يك از آنها آزمايشى بسيار سنگين و مشكل بود، اما او با قدرت و نيروى ايمان از عهده همه آنها بر آمد و اثبات كرد كه شايستگى مقام (امامت ) را دارد.

نكته 2- امام كيست؟

از آيه مورد بحث اجمالا چنين استفاده مى شود: مقام امامتى كه به ابراهيم بعد از پيروزى در همه اين آزمونها بخشيده شد. فوق مقام نبوت و رسالت بود.

توضيح اينكه: امامت معانى مختلفى دارد:

1- (امامت ) به معنى رياست و زعامت در امور دنياى مردم (آنچنان كه اهل

تسنن مى گويند).

2- (امامت ) به معنى رياست در امور دين و دنيا (آنچنان كه بعضى ديگر از آنها تفسير كرده اند).

3- امامت عبارت است از تحقق بخشيدن برنامه هاى دينى اعم از حكومت به معنى وسيع كلمه، و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنين تربيت و پرورش نفوس در (ظاهر) و (باطن ) و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زيرا (نبوت ) و (رسالت ) تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد (امامت ) همه اينها وجود دارد به اضافه (اجراى احكام ) و (تربيت نفوس از نظر ظاهر و باطن ) (البته روشن است كه بسيارى از پيامبران داراى مقام امامت نيز بوده اند).

در حقيقت مقام امامت، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معنى (ايصال به مطلوب ) است، نه فقط (ارائه طريق ).

علاوه بر اين (هدايت تكوينى ) را نيز شامل مى شود يعنى تاءثير باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدايت معنوى آنها (دقت كنيد).

امام از اين نظر درست به خورشيد مى ماند كه با اشعه زندگى بخش خود گياهان را پرورش مى دهد، و به موجودات زنده جان و حيات مى بخشد نقش امام در حيات معنوى نيز همين نقش است.

در قرآن مجيد مى خوانيم( هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤ منين رحيما ) (خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى فرستند تا شما را از تاريكيها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤ منان مهربان است ) (احزاب 43).

از اين آيه بخوبى استفاده مى شود كه رحمتهاى خاص خداوند و امدادهاى

غيبى فرشتگان مى تواند مؤ منان را از ظلمتها به نور رهبرى كند.

اين موضوع درباره امام نيز صادق است، و نيروى باطنى امام و پيامبران بزرگ كه مقام امامت را نيز داشته اند و جانشينان آنها براى تربيت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدايت تاءثير عميق داشته است.

شك نيست كه مراد از امامت در آيه مورد بحث معنى سوم است، زيرا از آيات متعدد قرآن استفاده مى شود كه در مفهوم امامت مفهوم هدايت افتاده، چنانكه در آيه 24 سوره سجده مى خوانيم:( و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون ) : (و از آنها امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت كنند، چون استقامت به خرج دادند و به آيات ما ايمان داشتند).

اين هدايت به معنى ارائه طريق نيست، زيرا ابراهيم پيش از اين، مقام نبوت و رسالت و هدايت به معنى ارائه طريق را داشته است.

حاصل اينكه قرائن روشن گواهى مى دهد كه مقام امامت كه پس از امتحانات مشكل و پيمودن مراحل يقين و شجاعت و استقامت به ابراهيم بخشيده شد غير از مقام هدايت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است.

پس هدايتى كه در مفهوم امامت افتاده چيزى جز (ايصال به مطلوب ) و (تحقق بخشيدن روح مذهب ) و پياده كردن برنامه هاى تربيتى در نفوس آماده نيست.

اين حقيقت اجمالا در حديث پر معنى و جالبى از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده: ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا، و ان الله اتخذه نبيا قبل ان يتخذه رسولا، و ان الله اتخذه رسولا قبل ان يتخذه خليلا، و ان الله اتخذه خليلا قبل ان يجعله اماما فلما جمع له الاشياء قال: انى جاعلك للناس اماما قال: فمن عظمها فى عين ابراهيم قال: و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين قال: لا يكون السفيه امام التقى:

(خداوند ابراهيم را بنده خاص خود قرار داد پيش از آنكه پيامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب كرد پيش از آنكه او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب كرد پيش از آنكه او را به عنوان خليل خود برگزيند، و او را خليل خود قرار داد پيش از آنكه او را امام قرار دهد، هنگامى كه همه اين مقامات را جمع كرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، اين مقام به قدرى در نظر ابراهيم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا از دودمان من نيز امامانى انتخاب كن، فرمود پيمان من به ستمكاران آنها نمى رسد... يعنى شخص سفيه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد).

نكته 3- فرق نبوت و امامت و رسالت

بطورى كه از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفى كه در احاديث وارد شده بر مى آيد كسانى كه از طرف خدا مأموريت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:

1- مقام نبوت يعنى دريافت وحى از خداوند، بنابراين نبى كسى است كه وحى بر او نازل مى شود و آنچه را بوسيله وحى دريافت مى دارد چنانكه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مى گذارد.

2- مقام رسالت يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن، بنابراين رسول كسى است كه موظف است در حوزه ماءموريت خود به تلاش و كوشش برخيزد و از هر وسيله اى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش نمايد.

3- مقام امامت يعنى رهبرى و پيشوائى خلق، در واقع امام كسى است كه

با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم، سعى مى كند احكام خدا را عملا اجرا و پياده نمايد و اگر هم نتواند رسما تشكيل حكومت دهد تا آنجا كه در توان دارد در اجراى احكام مى كوشد.

به عبارت ديگر وظيفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى كه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مى باشد، و باز به تعبير ديگر، رسول ارائه طريق مى كند ولى امام (ايصال به مطلوب ) مى نمايد (علاوه بر وظائف سنگين ديگرى كه قبلا اشاره شد).

ناگفته پيدا است كه بسيارى از پيامبران مانند پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هر سه مقام را داشتند هم دريافت وحى مى كردند، هم تبليغ فرمانهاى الهى، و هم در تشكيل حكومت و اجراى احكام تلاش مى كردند و هم از طريق باطنى به تربيت نفوس مى پرداختند.

كوتاه سخن اينكه: امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است، امام رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.

امام از يك سو با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطنى رهبرى مى كند.

با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مى دهد.

و با نيروى حكومت خويش يا قدرتهاى اجرائى ديگر، اصول عدالت را اجرا مى نمايد.

نكته 4- امامت يا آخرين سير تكاملى ابراهيم

از آنچه در بيان حقيقت امامت گفتيم به خوبى استفاده مى شود كه ممكن است كسى مقام پيامبرى و تبليغ و رسالت را داشته باشد و امام مقام امامت در او نباشد، اين

مقام، نيازمند به شايستگى فراوان در جميع جهات است و همان مقامى است كه ابراهيم پس از آنهمه امتحانات و شايستگيها پيدا كرد، و اين آخرين حلقه سير تكاملى ابراهيم بود.

آنها كه گمان مى كنند منظور از امامت تنها (فرد شايسته و نمونه بودن ) است گويا به اين حقيقت توجه ندارند كه چنين مطلبى از آغاز نبوت در ابراهيم بوده.

و آنها كه گمان مى كنند منظور از امامت سرمشق و الگو بودن براى مردم بوده بايد به آنها گفت اين صفت براى ابراهيم و تمامى انبياء و رسل از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به همين دليل پيامبر بايد معصوم باشد چرا كه اعمالش الگو است.

بنابراين مقام امامت، مقامى است بالاتر از اينها و حتى برتر از نبوت و رسالت و اين همان مقامى است كه ابراهيم پس از امتحان شايستگى از طرف خداوند دريافت داشت.

نكته 5- ظالم كيست؟

منظور از (ظلم ) در جمله( لا ينال عهدى الظالمين ) تنها ستم به ديگران كردن نيست، بلكه ظلم (در برابر عدل ) در اينجا به معنى وسيع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چيز به جاى خويش ‍ است.

بنابراين ظلم آن است كه شخص يا كار يا چيزى را در موقعيتى كه شايسته آن نيست قرار دهند.

از آنجا كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئوليت و با عظمتى است، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوء پيشينه سبب مى گردد كه لياقت اين مقام سلب گردد.

لذا در احاديث مى خوانيم كه امامان اهل بيت (عليهما‌السلام ) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به على (عليه‌السلام ) به همين آيه مورد بحث استدلال مى كردند، اشاره به اينكه ديگران در دوران جاهليت بت پرست بودند، تنها كسى كه يك لحظه در مقابل بت سجده نكرد على (عليه‌السلام ) بود، چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان بت پرستى كند، مگر لقمان به فرزندش نگفت:( يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم ) : (اى فرزندم شريك براى خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمى است ) (لقمان 13).

به عنوان نمونه (هشام بن سالم ) از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل مى كند كه فرمود: (قد كان ابراهيم نبيا و ليس بامام، حتى قال الله انى جاعلك للناس اماما، قال و من ذريتى فقال الله لاينال عهدى الظالمين، من عبد صنما او وثنا لا يكون اماما): (ابراهيم پيامبر بود پيش از آنكه امام باشد، تا اينكه خداوند فرمود من تو را امام قرار مى دهم، او عرض كرد از دودمان من نيز امامانى قرار ده، فرمود پيمان من به ستمكاران نمى رسد، آنان كه بتى را پرستش كردند امام نخواهند بود).

در حديث ديگرى عبدالله بن مسعود از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل مى كند كه: خداوند به ابراهيم فرمود: لا اعطيك عهدا للظالم من ذريتك، قال يا رب و من الظالم من ولدى الذى لا ينال عهدك؟ قال من سجد لصنم من دونى لا اجعله اماما ابدا، و لا يصلح ان يكون اماما!: (من پيمان امامت را به ستمكاران از دودمان تو نمى بخشم ابراهيم عرض كرد: ستمكارانى كه اين پيمان به آنها نمى رسد كيانند؟ خداوند فرمود: كسى كه براى بتى سجده كرده هرگز او را امام نخواهم كرد و شايسته نيست كه امام باشد).

نكته 6- امام از سوى خدا تعيين مى شود

از آيه مورد بحث، ضمنا استفاده مى شود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم ) بايد از طرف خدا تعيين گردد، زيرا اولا امامت يك نوع عهد و پيمان الهى است و بديهى است چنين كسى را بايد خداوند تعيين كند كه او طرف پيمان است.

ثانيا افرادى كه رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگى آنها نقطه تاريكى از ظلم اعم از ظلم به خويشتن يا ظلم به ديگران و حتى يك لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابليت امامت را ندارند و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد آيا كسى جز خدا مى تواند از وجود اين صفت آگاه گردد؟

و اگر با اين معيار بخواهيم جانشين پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تعيين كنيم كسى جز امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) نمى تواند باشد.

جالب اينكه نويسنده (المنار) از قول ابى حنيفه نقل مى كند كه او معتقد بود، خلافت منحصرا شايسته علويان است و به همين دليل شورش بر ضد حكومت وقت (منصور عباسى ) را مجاز مى دانست و به همين دليل او حاضر نشد منصب قضاوت را در حكومت خلفاى بنى عباس بپذيرد.

نويسنده المنار سپس اضافه مى كند كه ائمه اربعه اهل سنت همه با حكومتهاى زمان خود مخالف بودند و آنها را لائق زعامت مسلمين نمى دانستند، چرا كه افرادى ظالم و ستمگر بودند.

ولى عجيب است كه در عصر ما بسيارى از علماى اهل تسنن، حكومتهاى ظالم و جبار و خودكامه را كه ارتباطشان با دشمنان اسلام، مسلم و قطعى است و ظلم و فسادشان بر كسى پوشيده نيست، تاءييد و تقويت مى كنند سهل است آنها را (اولوالامر) و (واجب الاطاعه ) نيز مى شمرند.

نكته 7- پاسخ به دو سؤ ال

1- از آنچه در تفسير معنى امامت گفتيم، ممكن است اين سؤ ال را برانگيزد كه اگر كار امام ايصال به مطلوب و اجرا كردن برنامه هاى الهى است، اين معنى در مورد بسيارى از پيامبران حتى خود پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه طاهرين در مقياس عمومى تحقق نيافته بلكه هميشه افراد بسيار آلوده و گمراهى در مقابل آنها وجود داشتند.

در پاسخ مى گوئيم مفهوم اين سخن اين نيست كه امام مردم را اجبارا به حق مى رساند بلكه با حفظ اصل اختيار و داشتن آمادگى و شايستگى مى توانند از نفوذ ظاهرى و باطنى امام، هدايت يابند.

درست همانگونه كه مى گوئيم خورشيد براى تربيت موجودات زنده آفريده شده، يا اينكه قرآن مى گويد كار باران زنده كردن زمينهاى مرده است مسلما اين تاءثير جنبه عمومى دارد اما در موجوداتى كه آماده پذيرش اين آثار و مهياى پرورش باشند.

2- سؤ ال ديگر اينكه لازمه تفسير فوق اين است كه هر امام بايد نخست نبى و رسول باشد و بعد به مقام امامت برسد، در صورتى كه جانشينان معصوم پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين نبودند.

در پاسخ مى گوئيم: لزومى ندارد كه حتما شخص امام قبلا به مقام نبوت و رسالت برسد بلكه اگر كسى قبل از او باشد كه مقام نبوت و رسالت و امامت در او جمع گردد (مانند پيامبر اسلام ) جانشين او مى تواند برنامه امامت او را تداوم بخشد و اين در صورتى است كه نياز به رسالت جديدى نباشد، مانند پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه خاتم پيغمبران است.

به تعبير ديگر اگر مرحله گرفتن وحى الهى و ابلاغ تمام احكام، انجام يافته و تنها مرحله اجرا باقى مانده است جانشين پيامبر مى تواند خط اجرائى پيامبر را ادامه دهد، و نيازى به اين نيست كه خود او نبى يا رسول باشد.

نكته 8- شخصيت ممتاز ابراهيم

نام ابراهيم در 69 مورد از قرآن مجيد ذكر شده، و در 25 سوره سخن از وى به ميان آمده است، در آيات قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده، و صفات ارزنده او يادآورى گرديده است.

او از هر نظر قدوه و اسوه بود، و نمونه اى از يك انسان كامل.

مقام معرفت او نسبت به خدا منطق گوياى او در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگى ناپذيرش در مقابل جباران، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بى نظيرش در برابر طوفان حوادث و آزمايشهاى سخت او، هر يك داستان مفصلى دارد و هر كدام سرمشقى است براى مسلمانان و رهروان راه (الله ).

به گفته قرآن او از نيكان صالحان قانتان صديقان بردباران و وفا كنندگان به عهد بود، شجاعتى بى نظير و سخاوتى فوق العاده داشت.

به خواست خدا در تفسير سوره ابراهيم (مخصوصا بخش آخر سوره ) بحث مشروحى در اين زمينه مطالعه خواهيد كرد (به جلد دهم تفسير نمونه صفحه 397 به بعد مراجعه كنيد).