تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38358
دانلود: 4208


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38358 / دانلود: 4208
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(125) و ترجمه

( و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امنا و اتخذوا من مقام ابرهيم مصلى و عهدنا الى ابرهيم و اسمعيل ان طهرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود ) ( 125 )

ترجمه:

125- (و بخاطر بياوريد) هنگامى را كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم (و براى تجديد همين خاطره ) از مقام ابراهيم نماز گاهى براى خود انتخاب كنيد، و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد.

تفسير:

عظمت خانه خدا

بعد از اشاره به مقام والاى ابراهيم در آيه گذشته، به بيان عظمت خانه كعبه كه به دست ابراهيم ساخته و آماده شد پرداخته، مى فرمايد:

(به خاطر بياوريد هنگامى را كه خانه كعبه را (مثابة ) (محل بازگشت و توجه ) مردم قرار داديم و مركز امن و امان )( و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امنا ) .

(مثابة ) در اصل از ماده (ثوب ) به معنى باز گشت چيزى به حالت نخستين است، و از آنجا كه خانه كعبه مركزى بوده است براى موحدان كه همه سال به سوى آن رو مى آوردند، نه تنها از نظر جسمانى كه از نظر روحانى نيز بازگشت به توحيد و فطرت نخستين مى كردند، از اين رو به عنوان مثابه معرفى شده، و از آنجا كه خانه انسان كه مركز بازگشت هميشگى او مى باشد محل آرامش و آسايش است، در كلمه (مثابه ) يكنوع آرامش و آسايش خاطر، نيز افتاده است

و اين معنى با كلمه (امنا) كه پشت سر آن ذكر شده تأكيد مى شود، كلمه (للناس ) نشان مى دهد كه اين مركز امن و امان، پناهگاهى است عمومى براى همه جهانيان و انسانها و توده هاى مردم.

و اين در حقيقت اجابت يكى از درخواستهائى است كه ابراهيم از خداوند كرد كه بعدا به آن اشاره مى شود.

سپس اضافه مى كند (از مقام ابراهيم نماز گاهى براى خود انتخاب كنيد)( واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى ) .

در اينكه منظور از مقام ابراهيم چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، بعضى گفته اند: تمام (حج ) مقام ابراهيم است، بعضى به معنى (عرفه ) و (مشعر الحرام ) و (جمرات سه گانه ) گرفته اند، و بعضى گفته اند (تمام حرم مكه )، مقام محسوب مى شود.

ولى ظاهر آيه همانگونه كه در روايات اسلامى وارد شده و بسيارى از مفسران نيز گفته اند اشاره به همان مقام معروف ابراهيم است كه محلى است در نزديكى خانه كعبه، و حجاج بعد از انجام طواف به نزديك آن مى روند و نماز طواف بجا مى آورند بنابراين منظور از مصلى نيز محل نماز است.

سپس اشاره به پيمانى كه از ابراهيم و فرزندش اسماعيل درباره طهارت خانه كعبه گرفته است مى فرمايد و مى گويد: ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان (نمازگزاران ) پاكيزه داريد)( و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل ان طهرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود ) .

منظور از طهارت و پاكيزگى در اينجا چيست؟ بعضى گفته اند: طهارت از لوث وجود بتها.

بعضى گفته اند: از آلودگيهاى ظاهرى و مخصوصا از خون و محتويات شكم حيواناتى كه قربانى مى كردند، زيرا بعضى از ناآگاهان چنين اعمالى را انجام مى دادند.

و بعضى گفته اند طهارت در اينجا به معنى خلوص نيت به هنگام بناى اين خانه توحيد است.

ولى هيچ دليلى ندارد كه ما مفهوم طهارت را در اينجا محدود كنيم، بلكه منظور پاك ساختن ظاهرى و معنوى اين خانه توحيد از هر گونه آلودگى است.

و لذا در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيه تعبير به پاكسازى از مشركان شده و در بعضى ديگر به شستشوى بدن و پاكيزگى از آلودگيها.

نكته ها:

نكته 1- اثرات اجتماعى و تربيتى اين پناهگاه امن

طبق آيه فوق، خانه خدا (خانه كعبه ) از طرف پروردگار به عنوان يك پناهگاه و كانون امن و امان اعلام شده و مى دانيم در اسلام مقررات شديدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و كشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدس وضع شده است، بطورى كه نه تنها افراد انسان در هر قشر و گروه و در هرگونه شرائط بايد در آنجا در امنيت باشند بلكه حيوانات و پرندگان نيز در آنجا در امن و امان بسر مى برند و هيچكس حق ندارد مزاحم آنها شود.

در جهانى كه هميشه نزاع و كشمكش در آن وجود دارد، بودن چنين مركزى در آن مى تواند اثر عميق مخصوصى براى حل مشكلات مردم از خود نشان دهد، زيرا امن بودن اين منطقه سبب كه مردم با تمام اختلافاتى كه دارند در جوار آن در كنار هم بنشينند، و به مذاكره بپردازند، و به اين ترتيب يكى از مهمترين مشكلات كه معمولا براى فتح باب مذاكرات براى رفع خصومتها و نزاعها وجود دارد حل مى شود. چون بسيار مى شود كه طرفين نزاع، يا دولتهاى متخاصم جهان مايلند رفع خصومت كنند و براى اين منظور به مذاكره بنشينند، اما مكانى كه براى هر دو طرف مقدس و محترم و به عنوان مركز امن و امان شناخته شده باشد پيدا نمى كنند ولى در اسلام اين پيش بينى شده است و مكه به عنوان چنين مركزى اعلام گرديد. هم اكنون تمام مسلمانان جهان كه متاءسفانه گرفتار كشمكشها و اختلافات مرگبارى هستند مى توانند با استفاده از قداست و امنيت اين سرزمين باب مذاكرات را بگشايند و از معنويت اين مكان مقدس كه نورانيت و روحانيت خاصى در دلها ايجاد مى كند به رفع اختلافات خود بپردازند.

نكته 2- چرا خانه خدا

در آيه فوق از خانه كعبه به عنوان بيتى (خانه من ) تعبير شده در حالى كه روشن است خداوند نه جسم است و نه نياز به خانه دارد، منظور از اين اضافه همان (اضافه تشريفى ) است به اين معنى كه براى بيان شرافت و عظمت چيزى آن را به خدا نسبت مى دهند، ماه رمضان را(شهر الله ) و خانه كعبه را (بيت الله ) مى گويند.

آيه(126) و ترجمه

( و اذ قال ابرهيم رب اجعل هذا بلدا ءامنا و ارزق اهله من الثمرات من ءامن منهم بالله و اليوم الاخر قال و من كفر فامتعه قليلا ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير ) ( 126 )

ترجمه:

126 (و بياد آوريد) هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امنى قرار ده، و اهل آن را آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده اند از ثمرات (گوناگون ) روزى ده (ما اين دعاى ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤ منان را از انواع بركات بهره مند ساختيم ) اما به آنها كه كافر شدند بهره كمى خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مى كشانيم و چه بد سر انجامى دارند.

تفسير:

خواسته هاى ابراهيم از پيشگاه پروردگار

در اين آيه ابراهيم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساكنان اين سرزمين مقدس مى كند كه به يكى از آنها در آيه قبل نيز اشاره شد.

قرآن مى گويد: (به خاطر بياوريد هنگامى كه ابراهيم عرض كرد پروردگارا اين سرزمين را شهر امنى قرار ده )( و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا ) و همانگونه كه در آيه قبل خوانديم اين دعاى ابراهيم به اجابت رسيد خدا اين سرزمين مقدس را يك كانون امن و امان قرار داد، و امنيتى از نظر ظاهر و باطن به آن بخشيد.

دومين تقاضايش اين است كه: (اهل اين سرزمين را آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده اند از ثمرات گوناگون روزى ببخش )( و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الاخر ) .

جالب اينكه ابراهيم نخست تقاضاى (امنيت ) و سپس درخواست (مواهب اقتصادى ) مى كند، و اين خود اشاره اى است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشورى حكمفرما نباشد فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست!.

در اينكه منظور از ثمرات چيست؟ مفسران گفتگوها دارند، ولى ظاهرا ثمرات يك معنى وسيع دارد كه هر گونه نعمت مادى اعم از ميوه ها و مواد ديگر غذائى، و نعمتهاى معنوى را شامل مى شود، در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: هى ثمرات القلوب: (منظور ميوه دلها است )! اشاره به اينكه خداوند محبت و علاقه مردم را به مردم اين سرزمين جلب مى كند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه ابراهيم اين تقاضا را تنها براى مؤ منان به توحيد و روز جزا مى كند، شايد به خاطر اينكه از جمله لا ينال عهدى الظالمين در آيات گذشته به اين حقيقت پى برده بود كه گروهى از نسلهاى آينده او، راه شرك و ظلم و ستم مى پويند، و او در اينجا ادب را رعايت كرد و آنها را از دعاى خود استثنا نمود.

به هر حال خداوند در پاسخ اين تقاضاى ابراهيم چنين (فرمود: اما آنها كه راه كفر را پوئيده اند بهره كمى (از اين ثمرات ) به آنها خواهم داد) (و به طور كامل محروم نخواهم كرد!)( قال و من كفر فامتعه قليلا ) .

اما در سراى آخرت (آنها را به عذاب آتش مى كشانم و چه بد سر انجامى دارند)( ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير ) .

اين در واقع صفت (رحمانيت ) همان رحمت عامه پروردگار است كه از خوان نعمت بى دريغش همه بهره مى گيرند، و از خزانه غيبش خوبان و بدان وظيفه خور باشند، ولى سراى آخرت كه سراى رحمت خاص او است، رحمت و نجاتى براى آنها نيست.

آيه(127) تا (129)و ترجمه

( و اذ يرفع ابرهيم القواعد من البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم ) ( 127 ) ( ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك و ارنا مناسكنا و تب علينا انك انت التواب الرحيم ) ( 128 ) ( ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم ءايتاك و يعلمهم الكتب و الحكمة و يزكيهم انك انت العزيز الحكيم ) ( 129 )

ترجمه:

127- (و نيز بياد آوريد) هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه (كعبه ) را بالا مى بردند (و مى گفتند) پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانائى.

128- پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتى كه تسليم فرمانت باشد به وجود آور، و طرز پرستش خودت را به ما نشان ده، و توبه ما را بپذير، كه تو تواب و رحيمى.

129- پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن، تا آيات تو را بر آنها بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار قادرى ).

تفسير:

ابراهيم خانه كعبه را بنا مى كند

از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه خانه كعبه پيش از ابراهيم، حتى از زمان آدم بر پا شده بود، در آيه 37 سوره ابراهيم از قول اين پيامبر بزرگ مى خوانيم:( ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ) :(پروردگارا! بعضى از فرزندانم را در اين سرزمين خشك و سوزان در كنار خانه تو سكونت دادم ).

اين آيه گواهى مى دهد موقعى كه ابراهيم با فرزند شيرخوارش اسماعيل و همسرش به سرزمين مكه آمدند اثرى از خانه كعبه وجود داشته است.

در آيه 96 سوره آل عمران نيز مى خوانيم: ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا:(نخستين خانه اى كه به منظور پرستش خداوند براى مردم ساخته شد در سرزمين مكه بود) مسلم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت از زمان ابراهيم آغاز نگرديده بلكه قبلا و حتى از زمان آدم (عليه‌السلام ) بوده است.

اتفاقا تعبيرى كه در نخستين آيه مورد بحث به چشم مى خورد نيز همين معنى را مى رساند آنجا كه مى گويد: به ياد آوريد هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه (كعبه ) را بالا مى بردند، و مى گفتند: پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانائى( و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم ) .

اين تعبير مى رساند كه شالوده هاى خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل پايه ها را بالا بردند.

در خطبه معروف قاصعه از نهج البلاغه نيز مى خوانيم:( الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الاخرين من هذا العالم باحجار...فجعلها بيته الحرام...، ثم امر آدم و ولده يثنوا اعطافهم نحوه... ) .

(آيا نمى بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسيله قطعات سنگى... امتحان كرده است، و آن را خانه محترم خود قرار داده، سپس به آدم و فرزندانش دستور داد كه به گرد آن طواف كنند).

كوتاه سخن اينكه: آيات قرآن و روايات اين تاريخچه معروف را تأييد مى كند كه خانه كعبه نخست به دست آدم ساخته شد، سپس در طوفان نوح فروريخت، و بعد به دست ابراهيم و فرزندش اسماعيل تجديد بنا گرديد

در دو آيه اخير از آيات مورد بحث، ابراهيم و فرزندش اسماعيل، پنج تقاضاى مهم از خداوند جهان مى كنند، اين تقاضاها كه به هنگام اشتغال به تجديد بناى خانه كعبه صورت گرفت به قدرى حساب شده و جامع تمام نيازمنديهاى زندگى مادى و معنوى است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبر بزرگ خدا كاملا آشنا مى سازد:

نخست عرضه مى دارند: (پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده )( ربنا و اجعلنا مسلمين لك ) .

بعد تقاضا مى كنند (از دودمان ما نيز امتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده )( و من ذريتنا امة مسلمة لك ) .

سپس تقاضا مى كنند طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز)( و ارنا مناسكنا ) .

تا بتوانيم آنگونه كه شايسته مقام تو است عبادتت كنيم.

بعد از خدا تقاضاى توبه كرده، مى گويند: (توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه ما گردان كه تو تواب و رحيمى )( و تب علينا انك انت التواب الرحيم ) پنجمين تقاضاى آنها اين است كه: (پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن )( ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم ) .

(تا آيات تو را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند)( يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم ) .

(چرا كه تو توانا هستى و بر تمام اين كارها قدرت دارى )( انك انت العزيز الحكيم ) .

نكته ها

نكته 1- هدف بعثت پيامبران

در آيات فوق پس از آنكه ابراهيم و اسماعيل تقاضاى ظهور پيامبر اسلام را مى كنند سه هدف براى بعثت او بيان مى دارند: نخست تلاوت آيات خدا بر مردم، اين جمله اشاره به بيدار ساختن انديشه ها در پرتو آيات گيرا و جذاب و كوبنده اى است كه از مجراى وحى بر قلب پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل مى شود و او به وسيله آن، ارواح خفته را بيدار مى كند.

(يتلو) از ماده (تلاوت ) در لغت به معنى پى در پى آوردن چيزى است و هنگامى كه عباراتى را پشت سر هم و روى نظام صحيحى بخوانند، عرب از آن تعبير به تلاوت مى كند، بنابراين تلاوت منظم و پى در پى مقدمهاى است براى بيدارى و ايجاد آمادگى، براى تعليم و تربيت.

سپس تعليم كتاب و حكمت را هدف دوم مى شمرد، چرا كه تا آگاهى حاصل نشود، تربيت كه مرحله سوم است صورت نمى گيرد

تفاوت (كتاب ) و(حكمت ) ممكن است در اين جهت باشد كه كتاب اشاره به كتب آسمانى است، و اما حكمت، علوم و دانشها و اسرار و علل و نتائج احكام

است كه از طرف پيامبر، تعليم مى شود.

كه مسأله (تزكيه ) است بيان مى دارد.

(تزكيه ) در لغت هم به معنى نمو دادن، و هم به معنى پاكسازى آمده است.

و به اين ترتيب تكامل وجود انسان در جنبه هاى علمى و عملى به عنوان هدف نهائى بعثت پيامبر، معرفى شده است.

اين نكته مخصوصا قابل توجه است كه علوم بشر محدود است، و آميخته با هزاران نقطه ابهام و خطاهاى فراوان، و از اين گذشته نسبت به آنچه را هم مى داند گاهى نمى تواند دقيقا اميدوار باشد چرا كه خطاهاى خود و ديگران را ديده است.

اينجا است كه بايد پيامبران، با علوم راستين و خالى از هر گونه خطا كه از مبدأ وحى گرفته اند به ميان مردم بيايند، خطاهايشان را بر طرف سازند، آنجا را كه نمى دانند به آنها بياموزند و آن را كه مى دانند به آنها اطمينان خاطر دهند.

موضوع ديگرى كه در اين رابطه لازم به يادآورى است اين است كه نيمى از شخصيت ما را(عقل و خرد) تشكيل مى دهد و نيمى را (غرائز و اميال،) به همين دليل ما به همان اندازه كه نياز به تعليم داريم، نياز به تربيت هم داريم، هم خرد ما بايد تكامل يابد و هم غرائز درونى ما به سوى هدف صحيحى رهبرى شوند.

لذا پيامبران هم معلمند، هم مربى، هم آموزش دهنده اند و هم پرورش دهنده.

نكته 2- تعليم مقدم است يا تربيت؟

جالب اينكه در چهار مورد از قرآن مجيد كه مساءله تعليم و تربيت به عنوان هدف انبياء با هم ذكر شده است در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم شمرده شده (سوره بقره آيه 151 آل عمران 164جمعه 2) و تنها در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم شده است (آيه

مورد بحث با اينكه مى دانيم معمولا تا تعليمى نباشد تربيتى صورت نمى گيرد.

بنابراين آنجا كه تعليم بر تربيت مقدم شده اشاره به وضع طبيعى آن است، و در موارد بيشترى كه تربيت مقدم ذكر شده گويا اشاره به مساءله هدف بودن آن است، چرا كه هدف اصلى تربيت است و بقيه همه مقدمه آن است.

نكته 3- پيامبرى از ميان خود آنها

اين تعبير كه با كلمه (منهم ) در آيات فوق آمده اشاره به اين است كه رهبران و مربيان انسان بايد از نوع خود او باشند، با همان صفات و غرائز بشرى تا بتوانند از نظر جنبه هاى عملى، سرمشقهاى شايسته اى باشند، بديهى است اگر از غير جنس بشر باشند نه آنها مى توانند دردها نيازها، مشكلات، و گرفتاريهاى مختلف انسانها را درك كنند و نه انسانها مى توانند از آنها سرمشق بگيرند.

آيه(130) تا (132) و ترجمه

( و من يرغب عن ملة ابرهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفينه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين ) (130)( اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين ) (131)( و وصى بها ابرهيم بنيه و يعقوب يبنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون ) (132)

ترجمه:

130- چه كسى جز افراد سفيه و نادان از آئين ابراهيم (با آن پاكى و درخشندگى ) رويگردان خواهد شد؟ ما او را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است.

131- (بخاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت ) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.

132- ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را (در بازپسين لحظات عمر) به اين آئين وصيت كردند (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند) فرزندان من! خداوند اين آئين پاك را براى شما برگزيده است و شما جز به آئين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نميريد.

تفسير:

ابراهيم انسان نمونه

در آيات گذشته تا حدودى شخصيت ابراهيم نشان داده شد، بعضى از خدمات ابراهيم و قسمت قابل توجهى از خواسته ها و تقاضاهاى او كه جامع جنبه هاى مادى

و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت.

از مجموع اين بحثها به خوبى استفاده شد كه اين پيامبر بزرگ مى تواند يك الگو و اسوه براى همه حق طلبان جهان باشد، و مكتب او به عنوان يك مكتب انسانساز مورد استفاده همگان قرار گيرد.

بر اساس همين مطلب در نخستين آيه مورد بحث چنين مى گويد: (چه كسى جز افرادى كه خود را به سفاهت افكنده اند از آئين پاك ابراهيم رويگردان خواهد شد)( و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه ) .

آيا اين سفاهت نيست كه انسان، آئينى را با اين پاكى و درخشندگى رها كند و در بيراهه هاى شرك و كفر و فساد گام بگذارد؟ آئينى كه با روح و فطرت انسان آشنا و سازگار است، و با عقل و خرد هماهنگ، آئينى را كه هم آخرت در آن است و هم دنيا، رها كرده و به سراغ برنامه هائى برود كه دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه كننده دين و دنيا است.

سپس اضافه مى كند: (ما ابراهيم را (به خاطر اين امتيازات بزرگش ) برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است( و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين ) .

آرى ابراهيم، برگزيده خدا و سر سلسله صالحان است، و به همين دليل بايد اسوه و قدوه باشد.

آيه بعد به عنوان تأكيد به يكى ديگر از ويژگيهاى صفات برگزيده ابراهيم كه در واقع ريشه بقيه صفات او است اشاره كرده مى گويد:

(به خاطر بياوريد هنگامى را كه پروردگار به او گفت در برابر فرمان من تسليم باش، او گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم )( اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين ) .

آرى ابراهيم آن مرد فداكار و ايثارگر هنگامى كه نداى فطرت را از درون خود مى شنود كه پروردگار به او فرمان تسليم باش مى دهد او تسليم كامل خدا مى شود، ابراهيم با فكر و درك خود مى يابد و مى بيند كه ستارگان و ماه و خورشيد همه غروب و افول دارند و محكوم قوانين آفرينشند، لذا مى گويد: اينها خداى من نيستند( انى وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين ) : (من روى خود را به سوى خدائى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد و در اين راه عقيده خود را خالص كردم و من از مشركان نيستم ) (سوره انعام آيه 79).

و در آيات گذشته ديديم كه ابراهيم و اسماعيل پس از ساختن خانه كعبه، نخستين تقاضائى كه از خدا بعد از تقاضاى قبولى اعمالشان كردند، اين بود كه آنها براستى تسليم فرمان او باشند و از دودمان آنها نيز امت مسلمى بپاخيزد.

و در حقيقت نخستين گام براى ايجاد ارزش در انسان، مساءله خلوص و پاكى است و به همين دليل كه ابراهيم خويش را منحصرا تسليم فرمان حق كرد محبوب خدا شد و خدا او را برگزيد و به همين عنوان، او و مكتبش را معرفى كرد.

همه كارهاى ابراهيم از آغاز زندگى تا پايان كم نظير بود، مبارزه پيگير او با بت پرستان و ستاره پرستان و در دل آتش قرار گرفتنش كه حتى دشمن سر سختش نمرود را تحت تاثير قرار داد و بى اختيار گفت:( من اتخذ الها فليتخذ الها مثل اله ابراهيم ) : (اگر كسى بخواهد خدائى برگزيند بايد مثل خداى ابراهيم برگزيند.)

همچنين آوردن همسر و فرزند شير خوار در آن بيابان خشك و سوزان، در آن سرزمين مقدس، و بناى خانه كعبه و بردن جوانش به قربانگاه، هر يك نمونه اى از طرز كار او بود.

وصيت و سفارشى كه در آخرين ايام عمر خود به فرزندانش نمود آن نيز نمونه بود، چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى خوانيم: (ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را در بازپسين لحظات عمر به اين آئين پاك توحيدى وصيت كردند)( و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب ) .

هر كدام به فرزندان خود گفتند: (فرزندان من! خداوند اين آئين توحيد را براى شما برگزيده است )( يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين ) .

(بنابر اين جز بر اين آئين رهسپار نشويد و جز با قلبى مملو از ايمان و تسليم جهان را وداع نگوئيد)( فلا تموتن الا و انتم مسلمون ) .

قرآن با نقل وصيت ابراهيم گويا مى خواهد اين حقيقت را بازگو كند كه شما انسانها تنها مسئول امروز فرزندانتان نيستيد، مسئول آينده آنها نيز مى باشيد تنها به هنگام چشم بستن از جهان نگران زندگى مادى فرزندانتان بعد از مرگتان نباشيد، به فكر زندگى معنوى آنها نيز باشيد.

نه تنها ابراهيم چنين وصيتى كرد كه فرزندزادهاش يعقوب نيز همين روش را از نياى خود ابراهيم اقتباس نمود و در بازپسين دم عمر، به فرزندانش گوشزد كرد كه رمز پيروزى و موفقيت و سعادت در يك جمله كوتاه (تسليم در برابر حق ) خلاصه مى شود.

ذكر (يعقوب ) از ميان همه پيامبران در اينجا شايد براى اين هدف باشد كه به يهود و نصارى كه هر كدام خود را به نوعى به يعقوب ارتباط مى دادند بفهماند اين آئين شرك آلودى كه شما داريد، اين عدم تسليم خالص در برابر حق كه برنامه شما را تشكى مى دهد، با روش كسى كه خود را به او پيوند مى دهيد سازگار نيست.

آيه(133) (134) و ترجمه

(ام كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك و اله ءابائك ابرهم و اسمعيل و اسحق الها وحدا و نحن له مسلمون) (133) (تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسلون عما كانوا يعملون) (134) .

ترجمه:

133- آيا شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيز را مى پرستيد؟ گفتند خداى تو و خداى پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتا و ما در برابر او تسليم هستيم.

134- آنها امتى بودند كه درگذشتند، اعمال آنها مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است، و هيچگاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود.

شأن نزول:

اعتقاد جمعى از يهود اين بود كه (يعقوب ) به هنگام مرگ فرزندان خويش را به دينى كه هم اكنون يهود به آن معتقدند (با تمام تحريفاتش ) توصيه كرد، خداوند در رد اعتقاد آنان اين آيه را نازل فرمود (تفسير ابو الفتوح رازى ذيل آيه مورد بحث ).

تفسير:

همه مسئول اعمال خويشند

چنانكه در شأن نزول آيه خوانديم از ظاهر خود آيه نيز بر مى آيد كه گفتگو و سخنى در ميان بوده و جمعى از منكران اسلام مطلب نادرستى را به يعقوب پيامبر خدا نسبت مى دادند (اين مطلب ظاهرا همان بوده كه در شأن نزول آمد).

قرآن براى رد اين ادعاى بى دليل مى گويد: (مگر شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد) كه چنان توصيه اى را به فرزندانش كرد( ام كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت ) .

آرى آنچه شما به او نسبت مى دهيد نبود، آنچه بود اين بود كه (در آن هنگام از فرزندان خود پرسيد، بعد از من چه چيز را مى پرستيد)؟ (اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدى ).

آنها در پاسخ گفتند: (خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مى پرستيم خداوند يگانه يكتا)( قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا )

(و ما در برابر فرمان او تسليم هستيم )( و نحن له مسلمون ) .

آرى او توصيه اى جز به توحيد و تسليم در برابر فرمان حق نكرد كه ريشه پذيرش همه برنامه هاى الهى است.

از آيه مورد بحث بر مى آيد كه در وجود يعقوب به هنگام مرگ آثار يكنوع ناراحتى و نگرانى از وضع آينده فرزندانش احساس مى شد، سر انجام اين نگرانى را به زبان آورده پرسيد فرزندانم بعد از من چه چيز را مى پرستيد؟ مخصوصا گفت (چه چيز) و نگفت (چه كس ) را؟ چرا كه در محيط زندگى او گروهى بتپرست بودند كه در برابر اشيائى سجده مى كردند، يعقوب مى خواست بداند آيا هيچگونه تمايلى به اين آئين در اعماق جان آنها هست؟ اما پس از پاسخ فرزندان آرامش خاطر خود را باز يافت.

اين نكته نيز قابل توجه است كه حضرت اسماعيل پدر يا جد (يعقوب ) نبود، بلكه عموى او بود، در حالى كه در آيه مورد بحث كلمه (آباء) جمع (اب ) به كار رفته، و از اينجا روشن مى شود كه در لغت عرب گاهى كلمه (اب ) به عمو اطلاق مى گردد، و از همين رو مى گوئيم اگر اين كلمه در مورد (آزر) در قرآن به كار رفته مانع از آن نيست كه آزر عموى ابراهيم باشد نه پدرش (دقت كنيد).

آخرين آيه مورد بحث گويا پاسخ به يكى از اشتباهات يهود است، چرا كه آنها بسيار روى مسأله نياكانشان و افتخارات آنها و عظمتشان در پيشگاه خدا تكيه مى كردند و گمانشان اين بود كه اگر خودشان آلوده باشند در پرتو چنين نياكانى اهل نجاتند.

قرآن مى گويد: (آنها امتى بودند كه درگذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است )( تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم ) .

(و شما هرگز مسئول اعمال آنها نخواهيد بود) (همانگونه كه آنها مسئول اعمال شما نيستند)( و لا تسئلون عما كانوا يعملون ) .

بنا بر اين به جاى اينكه تمام هم خود را مصروف به تحقيق و مباهات و افتخار نسبت به نياكان خود كنيد در اصلاح عقيده و عمل خويش بكوشيد.

گر چه ظاهرا مخاطب در اين آيه يهود و اهل كتابند ولى پيدا است اين حكم مخصوص آنها نيست، ما مسلمانان نيز مشمول همين اصل اساسى هستيم كه (از فضل پدر تو را چه حاصل؟)!.