تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه5%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40781 / دانلود: 4757
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

آيه (۱۶۴) و ترجمه

( ان فى خلق السموات و الاءرض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الاءرض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الاءرض لايات لقوم يعقلون ) ( ۱۶۴ )

ترجمه:

۱۶۴ -در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهائى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين ) در تغيير مسير بادها و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هائى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند.

تفسير:

جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى

از آنجا كه آخرين آيه بحث گذشته سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد آيه مورد بحث در واقع دليلى است بر همين مساءله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او.

مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا نظم و انسجام دليل بر وجود علم و دانش است، و همه جا هماهنگى دليل بر وحدت و يگانگى است.

روى اين اصل كه شرح آن را در كتابهاى خداشناسى گفته ايم، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين

دستگاه هاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتائى مى شويم كه اين همه آوازه ها از او است.

فى المثل هنگامى كه هر يك از پرده هاى هفتگانه چشم را با ساختمان ويژه و ظريفش بررسى مى كنيم مى دانيم كه طبيعت بى شعور و كور و كر محال است بتواند مبدء چنين اثر بديعى باشد، سپس هنگامى كه همكارى و هماهنگى اين پرده هاى هفتگانه را با يكديگر، و هماهنگى مجموع چشم را با كل بدن انسان و هماهنگى يك انسان را با ساير انسانها، و هماهنگى كل جامعه انسانيت را با مجموعه نظام هستى در نظر مى گيريم مى دانيم كه همه اينها از يكجا سرچشمه گرفته است، و همه آثار قدرت يك ذات پاك است

آيا يك شعر زيبا و نغز و پر محتوى ما را به ذوق و قريحه سرشار شاعر هدايت نمى كند؟

و آيا هماهنگى كامل قطعه هاى شعر موجود در يك ديوان با يكديگر دليل بر اين نيست كه همه از قريحه يك شاعر توانا تراوش كرده؟!

با در نظر گرفتن اين مقدمه فشرده و كوتاه به تفسير آيه باز مى گرديم: در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانه اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:

۱- (در آفرينش آسمان و زمين...) (ان فى خلق السماوات و الارض...).

آرى آفرينش اين آسمان پرشكوه، و اينهمه كرات عالم بالا يعنى مليونها مليون آفتاب درخشان، و هزاران هزار ستارگان ثابت و سيار كه در يك شب تاريك و پرستاره با چشمك زدنهاى پر معنى خود با ما سخن مى گويند، و يا در پشت تلسكوپهاى عظيم خود را به ما نشان مى دهند، با آن نظام دقيق و عجيب خود، كه سراسر آنها را همچون حلقه هاى يك رشته زنجير به هم پيوسته است، و همچنين

آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات و زندگى كه در چهره هاى بسيار متنوع و در لباس صدها هزار نوع گياه و حيوان، جلوه گر شده، همه نشانه هاى ذات پاك او و آئينه هاى درخشان قدرت و علم و يگانگى او هستند.

عجب اينكه هر چه علم و دانش بشر پيشتر مى رود، عظمت اين عالم و وسعتش در نظر او بيشتر مى شود، و معلوم نيست اين گسترش علمى تا كى ادامه خواهد يافت؟!.

امروز دانشمندان به ما مى گويند هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در ميان آنها مليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده!، وه چه عظمت چه قدرتى؟!

۲- (و نيز در آمد و شد شب و روز...)( و اختلاف الليل و النهار... ) .

آرى اين دگرگونى ليل و نهار، و اين آمد و رفت روشنائى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى شود، و به كمك آن فصول چهارگانه به وجود مى آيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى، گام به گام طى مى كنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.

اگر اين تغيير تدريجى نبود، و يا اين تغييرات تواءم با هرج و مرج صورت مى گرفت و يا اصلا هميشه روز، و يا هميشه شب بود، حيات و زندگى از صفحه كره زمين به كلى برچيده مى شد و اگر فرضا وجود داشت دائما دچار آشفتگى و نابسامانى بود.

۳- (و كشتيهائى كه در درياها به سود مردم به حركت در مى آيند...( و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس... ) .

آرى انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك، صحنه اقيانوسها را مى نوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين، براى انجام مقاصد خود سفر مى كند، اين حركت مخصوصا با كشتيهاى بادبانى، معلول چند نظام است: نخست بادهاى منظمى كه در سطح اقيانوسها مى وزد (اعم از وزشهاى سراسرى كه به طور مداوم از قطب شمال و جنوب زمين به سوى خط استواء و از خط استواء به سوى قطب شمال و جنوب در حركتند و بنام آليزه و كنتر آليزه معروفند، يا وزشهاى منطقه اى كه تحت برنامه هاى معينى حركت مى كنند و به كشتيها امكان مى دهند، از اين نيروى فراوان و رايگان طبيعى بهره گيرند و به سوى مقصد پيش روند (همچنين خاصيت طبيعى چوب يا فشار مخصوصى كه از ناحيه آب به اجسام وارد مى شود و آنها را بر سطح آب، شناور مى سازد، و همچنين خاصيت تغييرناپذير دو قطب مغناطيسى زمين، كه عقربه هاى قطب نماها را تنظيم مى كند، و يا نظام ستارگان آسمان كه راه مقصد را به انسان نشان مى دهند، آرى تا همه اين نظامها دست بدست هم ندهند، استفاده از كشتيها با آن فوائد سرشارشان امكانپذير نيست و در نتيجه اينها نيز آيتى است براى ذات پاك او.

عجب اينكه امروز نه تنها با پيدايش كشتيهاى موتورى از عظمت اين معنى كاسته نشده بلكه به مراتب بر عظمت آن افزوده است چرا كه هنوز مهمترين وسيله نقليه بشر كشتيهاى غول پيكرى هستند كه گاهى به اندازه يك شهر وسعت

دارند، و در آن، ميدانها و مراكز تفريح و زمين بازى و حتى بازار وجود دارد و يا بر عرشه آن فرودگاه عظيمى است براى نشستن و برخاستن هواپيماهاى زياد.

۴- (و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است...)( و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة... ) .

آرى دانه هاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت اين آب تصفيه شده طبيعى به هر جا مى ريزد، زندگى و حيات مى پاشد، و حركت و بركت و آبادى و نعمت، همراه خود مى آورد، اين آب كه با نظام خاصى ريزش ‍ مى كند و آنهمه موجودات و جنبندگانى كه از اين مايع بى جان، جان مى گيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند.

۵- (و حركت دادن و وزش منظم بادها...)( و تصريف الرياح... ) .

كه نه تنها بر درياها مى وزند و كشتيها را حركت مى دهند، بلكه سطح خشكيها كوه ها و دره ها و جلگه ها را جولانگاه خود قرار داده اند، گاهى گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مى افشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مى كنند ميوه ها به ما هديه مى كنند و بذرهاى گوناگون را مى گسترانند.

و زمانى با حركت دادن امواج اقيانوسها، آنها را به طور مداوم به هم مى آميزند تا محيط آماده اى براى زيست موجودات زنده دريا فراهم گردد.

و گاه با انتقال دادن گرماى مناطق گرمسير به مناطق سردسير، و انتقال سرماى مناطق سردسير به مناطق گرمسير، كمك به تعديل هواى كره زمين مى كنند.

و زمانى با جابجا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مى سازند.

آرى وزش بادها با اينهمه فوائد و بركات، نشانه ديگرى از حكمت و لطف بى پايان او است.

۶- (و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند...)( و السحاب المسخر بين السماء و الارض... ) .

اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان، معلق نگاه داشته، و آنها را از هر نقطه به نقطه ديگر مى برند، بى آنكه كمترين خطرى ايجاد كنند، خود نشانه اى از عظمت اويند.

بعلاوه اگر آبيارى و منصب آبدهى آنها نبود در سرتاسر خشكيهاى روى زمين نه قطره آبى براى نوشيدن وجود داشت و نه چشمه و جويبارى براى روئيدن گياه، همه جا ويرانه بود و كوير بود و بر همه جا خاك مرده پاشيده مى شد، اين نيز جلوه ديگرى از علم و قدرت او است.

آرى همه اينها (نشانه ها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مى انديشند)( لايات لقوم يعقلون ) .

نه براى بيخبران سبك مغز و چشمداران بى بصيرت و گوشداران كر!.

آيه(۱۶۵) ت (۱۶۷) و ترجمه

( و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله والذين ءامنوا اشد حبا لله و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب ) ( ۱۶۵ ) ( اذ تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا وراوا العذاب و تقطعت بهم الأسباب ) ( ۱۶۶ ) ( و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرامنهم كما تبرءو امنا كذلك يريهم الله اعملهم حسرت عليهم و ما هم بخارجين من النار ) ( ۱۶۷ )

ترجمه:

۱۶۵- بعضى از مردم معبودهائى غير از خداوند، براى خود انتخاب مى كنند، و آنها را همچون خدا دوست مى دارند، اما آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از مشركان نسبت به معبودهاشان شديدتر است، و آنها كه ستم كردند (و معبودى غير خدا برگزيدند) هنگامى كه عذاب خدا را مشاهده كنند خواهند دانست كه تمام قدرت به دست خدا است، و او داراى مجازات شديد است (نه معبودهاى خيالى كه از آنها مى هراسند).

۱۶۶- در آن هنگام رهبران (و معبودهاى انسانى و شيطانى ) از پيروان خود بيزارى مى جويند و كيفر خدا را مشاهده مى كنند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود.

۱۶۷- و (در اين موقع ) پيروان مى گويند كاش بار ديگر ما به دنيا برمى گشتيم تا از اين پيشوايان گمراه بيزارى جوئيم آنچنان كه آنها (امروز از ما بيزارى جستند (آرى ) اين چنين خداوند اعمال آنها را بصورت حسرتزائى به آنها نشان مى دهد و هرگز از آتش (دوزخ ) خارج نخواهند شد.

تفسير:

بيزارى پيشوايان كفر از پيروان خود!

در آيات قبل سخن از دلائل وجود خدا و اثبات يگانگى او از طريق نظام آفرينش بود، و در آيات مورد بحث روى سخن متوجه كسانى است كه از اين دلائل روشن و قاطع چشم پوشيده و در راه شرك و بت پرستى و تعدد خدايان گام نهاده اند، سخن از كسانى است كه در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مى ورزند، عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همه كمالات و بخشنده همه نعمتها است.

نخست مى گويد: (بعضى از مردم معبودهائى غير خدا براى خود انتخاب مى كنند)( و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا ) .

نه فقط بتها را معبود خود انتخاب كرده اند بلكه (آنچنان به آنها عشق مى ورزند كه گوئى به خدا عشق مى ورزند)( يحبونهم كحب الله ) .

(اما كسانى كه ايمان به خدا آورده اند عشق و علاقه بيشترى به او دارند)( و الذين آمنوا اشد حبا لله ) .

چرا كه آنها مردمى انديشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاك او را كه منبع همه كمالات است رها نمى كنند، هر ميل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچيز است، اصلا آنها غير او را شايسته عشق و محبت نمى بينند، جز به خاطر او، و در راه او كار نمى كنند، در درياى بيكران عشق خدا آنچنان غوطه ورند كه على وار مى گويند: فهبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك!: (گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما با فراق و دورى تو چه كنم ).

اساسا عشق حقيقى هميشه متوجه نوعى از كمال است، انسان هرگز عاشق عدم و كمبودها نمى شود، بلكه همواره دنبال هستى و كمال مى گردد و به همين دليل آنكس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مى باشد.

كوتاه سخن اينكه همانطور كه آيه فوق مى گويد: عشق و علاقه افراد با ايمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداريشان ريشه دارتر و عميقتر و شديدتر است.

چرا چنين نباشد آيا كسى كه واقعيتى را دريافته و به آن عشق مى ورزد با كسى كه گرفتار خرافه و تخيل است مى تواند يكسان باشد؟ عشق مؤ منان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گيرد اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال!.

و باز به همين دليل عشق نخست به هيچ وجه متزلزل نمى گردد ولى عشق مشركان ثبات و دوامى ندارد.

لذا در ادامه آيه مى فرمايد: (اين ظالمان هنگامى كه عذاب الهى را مشاهده مى كنند و مى دانند كه تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شديد است در آن هنگام متوجه زشتى اعمال خود و بدى عاقبت كارشان مى شوند و اعتراف مى كنند كه انسانهاى منحرفى بوده اند( و لو يرى الذين ظلموا اذ يرونالعذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب ) .

در اين هنگام پرده هاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مى رود و به اشتباه خود پى مى برند، ولى از آنجا كه هيچ تكيه گاه و پناهگاهى ندارند از شدت بيچارگى بى اختيار دست به دامن معبودان و رهبران خود مى زنند اما (در اين هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سينه آنان مى كوبند و از پيروان خود تبرى مى جويند)( اذ تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا ) .

(و در همين حال عذاب الهى را با چشم خود مى بينند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود)( و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ) .

بديهى است منظور از معبودها در اينجا بتهاى سنگى و چوبى نيستند، بلكه انسانهاى جبار و خودكامه و شياطينى هستند كه اين مشركان، خود را دربست در اختيارشان گذاردند، و تسليم بى قيد و شرط در مقابل آنها شدند.

اما اين پيروان گمراه كه بى وفائى معبودان خود را چنين آشكارا مى بينند براى تسلى دل خويشتن مى گويند: (اى كاش ما بار ديگر به دنيا باز مى گشتيم تا از آنها تبرى جوئيم، همانگونه كه آنها امروز از ما تبرى جستند)!( و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرا منهم كما تبراوا منا ) .

اما چه سود كه كار از كار گذشته و بازگشتى بسوى دنيا نيست نظير همين سخن در سوره زخرف آيه ۳۷ به چشم مى خورد( حتى اذا جائنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ) .

(او هنگامى كه در قيامت در محضر ما حضور مى يابد به رهبر گمراه كننده خود مى گويد كاش ميان من و تو فاصله ميان مشرق و مغرب بود)!

و در پايان آيه مى فرمايد آرى (اين چنين خداوند اعمالشان را به صورت مايه حسرت به آنها نشان مى دهد)( كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم ) .

و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد( و ما هم بخارجين من النار ) .

آرى آنها جز اينكه حسرت بخورند چه مى توانند انجام دهند. حسرت بر اموالى كه فراهم كردند، و بهره آنرا ديگران بردند حسرت بر امكانات فوق العاده اى كه براى رستگارى و نجات در اختيار داشتند و از دست دادند، حسرت بر عبادت معبودانى بى عرضه و بى ارزش بجاى عبادت خداوند قادر متعال.

اما حسرتى بيهوده، چرا كه نه موقع عمل است و نه جاى جبران، بلكه تنها هنگام مجازات است و ديدن نتيجه اعمال!

آيه(۱۶۸)و (۱۶۹) و ترجمه

( يايها الناس كلوا مما فى الاءرض حللا لاطيبا و لا تتبعوا خطوت الشيطان انه لكم عدو مبين ) ( ۱۶۸ ) ( انما يامركم بالسوء و الفحشاء و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) ( ۱۶۹ )

ترجمه:

۱۶۸- اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، چه اينكه او دشمن آشكار شما است

۱۶۹- او شما را فقط به بديها و انحرافات فرمان مى دهد (و نيز دستور مى دهد) آنچه را كه نمى دانيد به خدا نسبت دهيد.

شان نزول:

از ابن عباس نقل شده كه بعضى از طوائف عرب همانند ثقيف و خزاعه و غير آنها قسمتى از انواع زراعت و حيوانات را بدون دليل بر خود حرام كرده بودند (حتى تحريم آنرا به خدا نسبت مى دادند) آيات فوق نازل شد و آنها را از اين عمل ناروا باز داشت.

تفسير:

گامهاى شيطان!

در آيات گذشته نكوهش شديدى از شرك و بت پرستى شده بود، يكى از انواع شرك اين است كه انسان غير خدا را قانونگزار بداند، و نظام تشريع و حلال و حرام را در اختيار او قرار دهد، آيات مورد بحث اين عمل را يك كار شيطانى

معرفى كرده، مى فرمايد: (اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد)( يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالا طيبا ) .

(و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است )( و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ) .

قابل توجه اينكه خطابهائى كه در قرآن مربوط به استفاده از غذاها است كم نيست، و معمولا با دو قيد (حلال ) و (طيب ) همراه است.

حلال چيزى است كه ممنوعيتى نداشته باشد، و طيب به چيزهاى پاكيزه گفته مى شود كه موافق طبع سالم انسانى است نقطه مقابل خبيث كه طبع آدمى از آن تنفر دارد.

(خطوات ) جمع (خطوة ) (بروزن قربه ) به معنى گام و قدم است و خطوات شيطان گامهائى است كه شيطان براى وصول به هدف خود و اغواء مردم بر مى دارد.

جمله (لا تتبعوا خطوات الشيطان ) در پنج مورد از قرآن مجيد به چشم مى خورد كه دو مورد آن در مورد استفاده از غذاها و روزيهاى الهى است، و در واقع به انسانها هشدار مى دهد كه اين نعمتهاى حلال را در غير مورد مصرف نكنند، و اين نعمتهاى الهى را وسيله اى براى اطاعت و بندگى قرار دهند نه طغيان و فساد در ارض.

پيروى از اين گامهاى شيطان در حقيقت همان چيزى است كه در آيات ديگر قرآن به دنبال دستور استفاده از غذاهاى حلال ذكر شده است مانند( كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الارض مفسدين ) : (از روزيهاى الهى بخوريد و بنوشيد اما فتنه و فساد در زمين به راه نيندازيد) (بقره ۶۰).

و مانند( كلوا من طيبات ما رزقناكم و لاتطغوا فيه ) (از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما ارزانى داشته ايم بخوريد، اما در آن طغيان و سركشى ننمائيد) (طه ۸۱).

خلاصه اينكه اين مواهب و امكانات بايد نيروئى بر اطاعت باشد، نه وسيله اى براى گناه.

جمله انه لكم عدو مبين كه متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به دنبال نام شيطان آمده است براى اين است كه تمام نيروهاى انسان را براى مبارزه با اين دشمن بزرگ و آشكار بسيج كند.

آيه بعد دليل روشنى بر دشمنى سرسختانه شيطان كه جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بيان كرده، مى گويد: (او شما را فقط به انواع بديها و زشتيها دستور مى دهد)( انما يامركم بالسوء و الفحشاء ) .

(و نيز شما را وادار مى كند كه به خدا افترا ببنديد، و چيزهائى را كه نمى دانيد به او نسبت دهيد)( و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) .

بنابراين برنامه هاى شيطانى در اين سه امر خلاصه مى شود: (بديها) و (زشتيها) و (گفتن سخنان ناروا و بى مدرك در برابر ذات پاك پروردگار).

(فحشاء) از ماده (فحش ) به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج گردد و صورت (فاحش ) به خود بگيرد، بنابراين شامل تمامى منكرات و قبائح واضح و آشكار مى گردد، اما اينكه مى بينيم اين لفظ امروز در مورد اعمال منافى عفت يا در مورد گناهانى كه حد شرعى دارد به كار مى رود در واقع از قبيل استعمال لفظ كلى در بعضى از مصاديق آن است.

جمله( تقولوا على الله ما لا تعلمون ) ممكن است اشاره به تحريم پاره اى از غذاهاى حلال باشد، كه اعراب در جاهليت به خدا نسبت مى دادند، حتى به گفته بعضى از مفسران بزرگ رسوبات اين طرز تفكر در ميان جمعى از تازه مسلمانان باقى مانده بود.

و يا معنى وسيعترى دارد كه نسبت دادن شريك و شبيه به خدا را نيز شامل مى شود.

به هر حال، اين جمله اشاره به آن است كه اينگونه كارها حداقل قول بدون علم است آنهم در برابر خداوند بزرگ و اين كارى است كه با هيچ منطق و عقل و خردى سازگار نمى باشد اصولا اگر مردم مقيد باشند كه هر سخنى را مى گويند متكى به يك مدرك قطعى بوده باشد، بسيارى از نابسامانيها و بدبختيها از جامعه بشرى بر چيده مى شود.

در واقع تمام خرافات در اديان و مذاهب الهى از همين رهگذر به وسيله افراد بى منطق نفوذ كرده است، و قسمت مهمى از انحرافات عقيدتى و عملى به خاطر عدم رعايت همين اصل اساسى است و لذا اين كار در برابر بديها و زشتيها يك عنوان مستقل از خطوات شيطانى را در آيه فوق به خود اختصاص مى دهد.

نكته ها

۱- اصل حليت

اين آيه دليل بر اين است كه اصل اولى در همه غذاهائى كه روى زمين وجود دارد حليت است، و غذاهاى حرام جنبه استثنائى دارد، بنابراين حرام بودن چيزى دليل مى خواهد، نه حلال بودن آن.

و از آنجا كه قوانين تشريعى بايد با قوانين تكوينى هماهنگ باشد طبع آفرينش نيز اين چنين اقتضا مى كند.

به عبارت روشنتر آنچه خدا آفريده حتما فائدهاى داشته و براى استفاده بندگان بوده، بنابراين معنى ندارد كه اصل اولى تحريم باشد.

نتيجه اينكه هر غذائى كه ممنوعيت آن با دليل صحيح ثابت نشده مادام كه منشاء فساد و زيان و ضررى براى فرد و اجتماع نباشد طبق آيه شريفه فوق حلال است.

۲- انحرافات تدريجى

جمله (خطوات الشيطان ) (گامهاى شيطان ) گويا اشاره به يك مساءله دقيق تربيتى دارد، و آن اينكه انحرافها و تبهكاريها غالبا بطور تدريج در انسان نفوذ مى كند، نه به صورت دفعى و فورى، مثلا براى آلوده شدن يك جوان به مواد مخدر و قمار و شراب معمولا مراحلى وجود دارد: نخست به صورت تماشاچى در يكى از اين جلسات شركت مى كند و انجام اينكار را ساده مى شمرد.

گام دوم شركت تفريحى در قمار (بدون برد و يا باخت ) و يا استفاده از مواد مخدر به عنوان رفع خستگى و يا درمان بيمارى و مانند آن است.

گام سوم استفاده از اين مواد به صورت كم و به قصد اينكه در مدت كوتاهى از آن صرفنظر كند.

سرانجام گامها يكى پس از ديگرى برداشته مى شود و شخص به صورت يك قمار باز حرفه اى خطرناك و يا يك معتاد سخت و بينوا در مى آيد.

وسوسه هاى شيطان معمولا به همين صورت است، انسان را قدم به قدم و تدريجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مى كشاند، اين موضوع منحصر به شيطان اصلى نيست، تمام دستگاه هاى شيطانى و آلوده براى پياده كردن نقشه هاى شوم خود از همين روش (خطوات ) (گام به گام ) استفاده مى كنند، لذا قرآن مى گويد: از همان گام اول بايد به هوش بود و با شيطان همراه نشد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه در احاديث اسلامى كارهاى خرافى و بى منطق به عنوان (خطوات شيطان ) معرفى شده است:

مثلا در حديثى مى خوانيم مردى قسم ياد كرده بود كه فرزند خود را براى خدا) ذبح كند امام صادق فرمود: ذلك من خطوات الشيطان (اين از گامهاى شيطان است ).

در حديث ديگرى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم:( كل يمين بغير الله فهو من خطوات الشيطان ) : هر سوگندى به غير نام خدا باشد از گامهاى شيطان است.

باز در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين مى خوانيم كه: هر كس سوگند به ترك چيزى خورد كه انجام آن بهتر است، اعتنا به اين سوگند نكند و آن كار خير را بجا آورد، كفاره هم ندارد و اين از خطوات شيطان است.

۳- شيطان يك دشمن قديمى

اينكه در آخر آيه فوق شيطان دشمن آشكار معرفى شده است، يا بخاطر دشمنى او از روز اول با آدم است كه به واسطه نافرمانى در برابر سجده آدم همه چيز خود را از دست داد، و يا به خاطر اين است كه دستورات او همچون قتل و جنايت و تبهكارى براى همه آشكار است، همه مى دانند اين قبيل برنامه ها از يك دوست نيست، بلكه دعوتهائى است از يك دشمن خطرناك كه جز بدبختى انسان چيزى نمى خواهد.

و يا به واسطه اين است كه شيطان صريحا دشمنى خود را با انسان خبر داده و كمر عداوت او را بسته است، و اعلام نموده:( لاغوينهم اجمعين ) (مى كوشم تا همه را گمراه كنم )!

۴- چگونگى وسوسه شيطان

در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه آيه مى گويد: شيطان به شما امر مى كند كه به سوى بديها و فحشاء برويد مسلما مراد از (امر) همان وسوسه هاى شيطان است، در حالى كه ما به هنگام انجام بديها هيچگونه احساس امر و تحريك از بيرون وجودمان نمى كنيم، و كوشش شيطان براى گمراه ساختن خود هرگز قابل لمس ‍ نيست.

پاسخ اين است كه: همانطور كه از واژه (وسوسه ) هم استفاده مى شود تاءثير شيطان در وجود انسان يك نوع تأثير خفى و ناآگاه است كه در بعضى از آيات از آن تعبير به (ايحاء) شده است

در آيه ۱۲۱ سوره انعام مى خوانيم:( و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ) : شياطين به دوستان خود و كسانى كه آماده پذيرش دستورات آنها هستند وحى مى كنند! همانطورى كه مى دانيم وحى در اصل همان صداى مخفى و مرموز و احيانا تاءثيرهاى ناآگاهانه است منتهى انسان بخوبى مى تواند الهامات الهى را از وسوسه هاى شيطانى تشخيص دهد زيرا علامت روشنى براى تشخيص آن وجود دارد، و آن اينكه: الهامات الهى چون با فطرت پاك انسان، و ساختمان جسم و روح او آشنا است، هنگامى كه در قلب پيدا مى شود يك حالت انبساط و نشاط به او دست مى دهد.

در حالى كه وسوسه هاى شيطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان او نيست به هنگام ايجاد در قلبش احساس ‍ تاريكى، ناراحتى و سنگينى در خود مى كند و اگر تمايلات او طورى تحريك گردد كه در هنگام انجام گناه، اين احساس براى او پيدا نشود بعد از انجام عمل براى او دست مى دهد، اين است فرق بين الهامات شيطانى و الهامات الهى.

آيه(58) و ترجمه

( و اذ قلنا ادخلوا هذه القرية فكلوا منها حيث شئتم رغدا و ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة نغفر لكم خطيكم و سنزيد المحسنين ) ( 58 )

(فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء بما كانوا يفسقون) (59)

ترجمه:

58- و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيم در اين قريه (بيت المقدس ) وارد شويد و از نعمتهاى فراوان آن هر چه مى خواهيد بخوريد، و از در (معبد بيت المقدس ) با خضوع و خشوع وارد گرديد و بگوئيد خداوندا گناهان ما را بريز تا ما شما را بيامرزيم، و به نيكوكاران پاداش بيشترى نيز خواهيم داد.

59- اما افراد ستمگر اين سخن را تغيير دادند ( و به جاى آن جمله استهزاء آميزى مى گفتند) و لذا ما بر ستمگران در برابر اين نافرمانى عذابى از آسمان فرستاديم.

تفسير:

لجاجت شديد بنى اسرائيل

در اينجا به فراز ديگرى از زندگى بنى اسرائيل برخورد مى كنيم كه مربوط به ورودشان در سرزمين مقدس است.

آيه نخست مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه به آنها گفتيم داخل اين قريه (يعنى سرزمين قدس ) شويد( و اذ قلنا ادخلوا هذه قريه ) گر چه در زبان روزمره ما به معنى روستا است، ولى در قرآن و لغت عرب به معنى هر محلى است كه مردم در آن جمع مى شوند، خواه شهرهاى بزرگ باشد يا روستاها، و منظور در اينجا بيت المقدس و اراضى قدس است.

سپس اضافه مى كند: از نعمتهاى آن بطور فراوان هر چه مى خواهيد بخوريد (فكلوا منها حيث شئتم رغدا).

و از در (بيت المقدس ) با خضوع و تواضع وارد شويد( و ادخلوا الباب سجدا ) .

و بگوئيد: خداوندا گناهان ما را بريز (و قولوا حطة ).

تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد( نغفر لكم خطاياكم و سنزيد المحسنين ) .

بايد توجه داشت كه حطه از نظر لغت به معنى ريزش و پائين آوردن است، و در اينجا معنى آن اين است كه: خدايا از تو تقاضاى ريزش گناهان خود را داريم.

خداوند به آنها دستور داد كه براى توبه از گناهانشان اين جمله را از صميم قلب بر زبان جارى سازند، و به آنها وعده داد كه در صورت عمل به اين دستور از خطاهاى آنها صرفنظر خواهد شد، و شايد به همين مناسبت يكى از درهاى بيت المقدس را باب الحطه نامگذارى كرده اند، چنانكه ابو حيان اندلسى مى گويد كه منظور از باب در آيه فوق يكى از بابهاى بيت المقدس است كه معروف به باب حطه است.

در پايان اضافه مى كند براى افراد پاك و نيكوكار علاوه بر مغفرت و بخشش گناهان، اجر ديگرى نيز اضافه خواهيم داد (و سنزيد المحسنين ).

به هر حال، خداوند به آنها دستور داد كه براى توبه از گناهانشان ضمن خضوع در پيشگاه خداوند، اين جمله را كه دليل بر توبه و تقاضاى عفو بود از صميم دل بر زبان جارى سازند و به آنها وعده داد كه در صورت عمل به اين دستور گناهانشان را خواهد بخشيد، و حتى به افراد پاك و نيكوكارشان علاوه بر بخشش گناهان اجر ديگرى خواهد داد.

ولى چنانكه مى دانيم، و از لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل اطلاع داريم عده اى از آنها حتى از گفتن اين جمله نيز امتناع كردند و به جاى آن كلمه نامناسبى بطور استهزاء گفتند لذا قرآن مى گويد: اما آنها كه ستم كرده بودند اين سخن را به غير آنچه به آنها گفته شده بود تغيير دادند( فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم ) .

ما نيز بر اين ستمگران به خاطر فسق و گناهشان، عذابى از آسمان فرو فرستاديم( فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء بما كانوا يفسقون ) .

واژه رجز چنانكه راغب در مفردات مى گويد: در اصل به معنى اضطراب و انحراف و بى نظمى است، اين تعبير در مورد شتر به هنگامى كه گامهاى خود را نزديك به هم و نامنظم به خاطر ضعف و ناتوانى بر مى دارد گفته مى شود

مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان مى گويد: رجز در لغت اهل حجاز به معنى عذاب است، و حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل مى كند كه در مورد طاعون فرمود:( انه رجز عذب به بعض الامم قبلكم ) : آن يكنوع عذاب است كه بعضى از امتهاى پيشين به وسيله آن معذب شدند.

و از اينجا روشن مى شود چرا در بعضى از روايات، رجز در آيه مورد بحث به يكنوع طاعون تفسير شده كه به سرعت در ميان بنى اسرائيل شيوع يافت و عده اى را از ميان برد.

ممكن است گفته شود بيمارى طاعون چيزى نيست كه از آسمان فرود آيد ولى اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه عامل انتقال مى كرب طاعون در ميان بنى اسرائيل گرد و غبارهاى آلودهاى بوده است كه به فرمان خدا با وزش باد در ميان آنها پخش گرديد.

عجيب اينكه يكى از عوارض دردناك طاعون آن است كه مبتلايان به آن گرفتار اضطراب و بى نظمى در سخن و در راه رفتن مى شوند كه با معنى ريشه اى كلمه رجز نيز كاملا متناسب است.

اين نكته نيز شايان توجه است كه قرآن در آيه فوق بجاى( فانزلنا عليهم فانزلنا على الذين ظلموا ) تا روشن گردد كه اين عذاب و مجازات الهى تنها دامان ستمگران بنى اسرائيل را گرفت و هرگز خشك و تر با هم نسوختند.

علاوه بر اين در پايان آيه جمله بما كانوا يفسقون را ذكر مى كند تا آن هم تأكيد بيشترى بر اين موضوع باشد، كه ظلم و فسقشان علت مجازاتشان گرديد.

با توجه به اينكه تعبيرات جمله مزبور، نشان مى دهد كه آنها بر اين اعمال سوء اصرار داشتند و آن را ادامه مى دادند، معلوم مى شود هنگامى كه گناه به صورت يك عادت و حالت در جامعه متمركز گرديد، احتمال نزول عذاب الهى در آن هنگام بسيار است.

آيه(60) و ترجمه

( و اذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كل اناس مشربهم كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الأرض مفسدين ) ( 60 )

ترجمه:

60- و (بخاطر بياور) زمانى را كه موسى براى قوم خويش طلب آب كرد به او دستور داديم عصاى خود را بر سنگ مخصوص بزن ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد، بطورى كه هر يك (از طوائف دوازدهگانه بنى اسرائيل ) چشمه مخصوص خود را مى شناخت (و گفتيم ) از روزيهاى الهى بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد نكنيد و فساد را گسترش ندهيد.

تفسير:

جوشيدن چشمه آب در بيابان

باز در اين آيه خداوند به يكى ديگر از نعمتهاى مهمى كه به بنى اسرائيل ارزانى داشت اشاره كرده مى گويد: به خاطر بياوريد هنگامى كه موسى در آن بيابان خشك و سوزان كه بنى اسرائيل از جهت آب سخت در مضيقه قرار داشتند) از خداوند خود براى قومش تقاضاى آب كرد و اذ استسقى موسى لقومه ).

و خدا اين تقاضا را قبول فرمود، چنانكه قرآن مى گويد: ما به او دستور داديم كه عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن( فقلنا اضرب بعصاك الحجر ) .

ناگهان آب از آن جوشيدن گرفت و دوازده چشمه آب (درست به تعداد قبائل بنى اسرائيل ) از آن با سرعت و شدت جارى شد( فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا ) .

هر يك از اين چشمه ها به سوى طايفه اى سرازير گرديد، به گونه اى كه اسباط و قبائل بنى اسرائيل هر كدام بخوبى چشمه خود را مى شناختند( قد علم كل اناس مشربهم ) .

در اينكه اين سنگ چگونه سنگى بوده، و موسى چگونه با عصا بر آن مى زده، و جريان آب از آن به چه صورت تحقق مى يافته، سخن بسيار گفته اند، آنچه قرآن دراين باره مى گويد بيش از اين نيست كه موسى عصاى خود را بر سنگ زد، و دوازده چشمه آب از آن جارى گرديد.

بعضى از مفسران گفته اند اين سنگ صخره اى بوده است در يك قسمت كوهستانى مشرف بر آن بيابان، و تعبير به انبجست كه در آيه 160 سوره اعراف آمده نشان مى دهد كه آب در آغاز به صورت كم از آن سنگ بيرون آمده، سپس فزونى گرفت به حدى كه هر يك از قبائل بنى اسرائيل و حيواناتى كه همراهشان بود از آن سيراب گشتند، و جاى تعجب نيست كه از قطعه سنگى در كوهستان چنين آبى جارى شود، ولى مسلما همه اينها با يك نحوه اعجاز آميخته بود.

اما اينكه جمعى گفته اند اين سنگ قطعه سنگ مخصوصى بود كه بنى اسرائيل آن را با خود حمل مى كردند، و هر جا نياز به آب داشتند بر زمين مى گذاشتند و موسى با عصاى خود بر آن مى زد و آب از آن جارى مى شد، در آيات قرآن دليلى بر آن نيست، هر چند در پاره از روايات اشارهاى به آن شده است.

در فصل هفدهم از سفر خروج تورات نيز چنين مى خوانيم: و خداوند به موسى گفت در پيشاپيش قوم بگذر، و بعضى از مشايخ اسرائيل را به همراهت بگير، و عصائى كه به آن نهر را زده بودى بدستت گرفته، روانه شو اينك من در آنجا در برابر تو، به كوه حوريب مى ايستيم و صخره را بزن كه آب از آن

جارى خواهد شد، تا قوم بنوشند و موسى در حضور مشايخ اسرائيل چنين كرد.

به هر حال خداوند از يكسو بر آنها من و سلوى نازل كرد، و از سوى ديگر آب بقدر كافى در اختيارشان گذاشت، و به آنها فرمود: از روزى خداوند بخوريد و بنوشيد اما فساد و خرابى در زمين نكنيد( كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الارض مفسدين ) .

در حقيقت به آنها گوشزد مى كند كه حد اقل به عنوان سپاسگزارى در برابر اين نعمتهاى بزرگ هم كه باشد لجاجت و خيره سرى و آزار پيامبران را كنار بگذاريد.

نكته ها

1- فرق تعثوا و مفسدين

لا تعثوا از ماده عثى (بر وزن مسى ) به معنى فساد شديد است، منتهى اين كلمه بيشتر در مفاسد اخلاقى و معنوى به كار مى رود در حالى كه ماده عيث كه از نظر معنى شبيه آن است بيشتر به مفاسد حسى اطلاق مى گردد، بنا بر اين جمله لا تعثوا همان معنى مفسدين را مى رساند، ولى با تأكيد و شدت بيشتر.

اين احتمال نيز وجود دارد كه مجموع جمله اشاره به اين حقيقت باشد كه فساد در آغاز از نقطه كوچكى شروع مى شود و سپس گسترش مى يابد و تشديد مى گردد و اين درست همان چيزى است كه از كلمه تعثوا استفاده مى شود، به تعبير ديگر مفسدين اشاره به آغاز برنامه هاى فسادانگيز است و تعثوا اشاره به ادامه و گسترش آن.

2- خارق عادات در زندگى بنى اسرائيل

بعضى از كسانى كه با منطق اعجاز آشنا نيستند، جوشيدن اينهمه آب و اين چشمه ها را از آن صخره، بعيد شمرده اند، در حالى كه اين گونه مسائل كه قسمت مهمى از معجزه انبياء را تشكيل مى دهد، چنانكه در جاى خود گفته ايم، امر محال يا استثناء در قانون عليت نيست، بلكه تنها يك خارق عادت است يعنى مخالف با علت و معلولى است كه ما با آن خو گرفته ايم.

بديهى است تغيير مسير علل و معلول عادى براى خداوندى كه خالق زمين و آسمان و تمام جهان هستى است بهيچوجه مشكل نخواهد بود، چه اينكه اگر از روز اول اين علل و معلول را طور ديگرى آفريده بود و ما با آن خو گرفته بوديم وضع كنونى را خارق عادت و محال مى پنداشتيم.

كوتاه سخن اينكه: آفريننده عالم هستى و نظام علت و معلول، حاكم بر آن است نه محكوم آن، حتى در زندگى روزمره ما، موارد استثنائى در نظام موجود علت و معلول كم نيست، و به هر حال مساءله اعجاز چه در گذشته چه در حال مشكل عقلى و علمى ايجاد نمى كند.

3- فرق ميان (انفجرت ) و (انبجست )

در آيه مورد بحث در مورد جوشيدن آب تعبير به (انفجرت ) شده، در حالى در آيه 160 سوره اعراف بجاى آن (انبجست ) آمده است كه اولى به معنى جريان شديد آب است و دومى جريان خفيف و ملايم.

آيه دوم ممكن است اشاره به مرحله ابتدائى جريان اين آب باشد تا مايه وحشت آنها نگردد و بنى اسرائيل بخوبى بتوانند آن را مهار كرده و در كنترل

خود در آورند، در حالى كه انفجرت به مرحله نهائى آن كه شدت جريان آب است ناظر است.

در كتاب مفردات راغب آمده است كه انبجاس در جائى گفته مى شود كه آب از روزنه كوچكى بيرون آيد و انفجار به هنگامى گفته مى شود كه از محل وسيعى بيرون مى ريزد، اين تعبير با آنچه قبلا گفتيم كاملا سازگار است.

آيه(61) و ترجمه

( و اذ قلتم يموسى لن نصبر على طعام وحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الأرض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير اهبطوا مصرا فان لكم ما سالتم و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باء و بغضب من الله ذلك بانهم كانوا يكفرون بايت الله و يقتلون النبين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون ) ( 61 )

ترجمه:

61- و (نيز به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيد: اى موسى هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم، از خداى خود بخواه كه از آنچه از زمين مى رويد، از سبزيجات خيار، سير، عدس، و پياز براى ما بروياند، موسى گفت: آيا غذاى پستتر انتخاب مى نمائيد (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان ) وارد شهرى شويد، زيرا هر چه خواستيد در آنجا هست. خداوند (مهر) ذلت و نياز بر پيشانى آنها زد و مجددا گرفتار غضب پروردگار شدند، چرا كه آنها نسبت به آيات الهى كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند، اينها به خاطر آن بود كه گناهكار و سركش و متجاوز بودند.

تفسير:

تمناى غذاهاى رنگارنگ

به دنبال شرح مواهب فراوانى كه خداوند به بنى اسرائيل ارزانى داشت

در آيه مورد بحث، چگونگى كفران و ناسپاسى آنها را در برابر اين نعمتهاى بزرگ منعكس مى كند و نشان مى دهد كه آنها چگونه مردم لجوجى بوده اند كه شايد در تمام تاريخ ديده نشده است، افرادى اين همه مورد لطف خدا قرار گيرند ولى در مقابل تا اين حد ناسپاسى و عصيان كنند.

نخست مى گويد: و به خاطر بياوريد زمانى را كه گفتيد اى موسى ما هرگز نمى توانيم به يك نوع غذا قناعت كنيم (من و سلوى هر چند خوب و لذيذ است، اما ما غذاى متنوع مى خواهيم ) (و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد ) .

بنابراين از خدايت بخواه تا از آنچه از زمين مى رويد براى ما قرار دهد از سبزيجات، خيار، سير، عدس و پياز( فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها ) .

ولى موسى به آنها گفت: آيا شما غذاى پست تر را در مقابل آنچه بهتر است انتخاب مى كنيد؟( قال اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير ) .

(اكنون كه چنين است از اين بيابان بيرون رويد و كوشش كنيد وارد شهرى شويد، زيرا آنچه مى خواهيد در آنجا است )( اهبطوا مصرا فان لكم ما سالتم ) .

سپس قرآن اضافه مى كند (خداوند مهر ذلت و فقر را بر پيشانى آنها زد)( و ضربت عليهم الذلة و المسكنة ) .

و بار ديگر به غضب الهى گرفتار شدند( و بائوا بغضب من الله ) .

(اين به خاطر آن بود كه آنها آيات الهى را انكار مى كردند و پيامبران را بنا حق مى كشتند)( ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ) .

و (اين به خاطر آن بود كه آنها گناه مى كردند و تعدى و تجاوز داشتند)

( ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون ) .

نكته ها

1- منظور از مصر در اينجا كجاست؟

بعضى از مفسران معتقدند كه مصر در اين آيه اشاره به همان مفهوم كلى شهر است، يعنى شما اكنون در اين بيابان در يك برنامه خودسازى و آزمايشى قرار داريد، اينجا جاى غذاهاى متنوع نيست، برويد به شهرها گام بگذاريد كه در آنجا همه اينها هست، ولى اين برنامه خود سازى در آنجا نيست.

دليل آن را اين مى دانند كه بنى اسرائيل نه تقاضاى بازگشت به مصر را داشتند و نه هرگز به آن بازگشتند.

بعضى ديگر همين تفسير را انتخاب كرده و بر آن افزوده اند كه منظور اين است ماندن شما در بيابان و استفاده از اين غذاى غير متنوع به خاطر ضعف و زبونى شما است نيرومند شويد و با دشمنان پيكار كنيد و شهرهاى شام و سرزمين مقدس را از آنها بگيريد تا همه چيز براى شما فراهم گردد.

سومين تفسيرى كه براى اين آيه ذكر شده، اين است كه منظور همان كشور مصر است يعنى شما اگر از غذاهاى غير متنوعى در اين بيابان بهره مى گيريد در عوض ايمان داريد و آزاد و مستقل هستيد اگر نمى خواهيد بر گرديد و باز هم برده و اسير فرعونيان يا امثال آنها شويد، تا از باقيمانده سفره آنها از غذاهاى متنوعشان بهره گيريد، شما به دنبال شكم و خورد و خوراكيد، هيچ نمى انديشيد كه آن روز برده و اسير بوديد، و امروز آزاديد و سر بلند در واقع اگر شما محروميت

مختصرى داريد اين بهاى آزادى است كه مى پردازيد.

ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.

2- آيا تنوع طلبى جزء طبيعت انسان نيست؟

بدون شك، تنوع از لوازم زندگى و جزء خواسته هاى بشر است، كاملا طبيعى است كه انسان پس از مدتى از غذاى يكنواخت خسته شود، اين كار خلافى نيست پس چگونه بنى اسرائيل با درخواست تنوع مورد سرزنش ‍ قرار گرفتند؟

پاسخ اين سؤ ال با ذكر يك نكته روشن مى شود و آن اينكه در زندگى بشر حقايقى وجود دارد كه اساس زندگى او را تشكيل مى دهد و نبايد فداى خور و خواب و لذائذ متنوع گردد.

زمانهائى پيش مى آيد كه توجه به اين امور انسان را از هدف اصلى، از ايمان و پاكى و تقوى از آزادگى و حريت باز مى دارد، در اينجا است كه بايد به همه آنها پشت پا بزند.

تنوع طلبى در حقيقت دام بزرگى است از سوى استعمارگران ديروز و امروز كه با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسير انواع غذاها و لباسها و مركبها و مسكنها مى كنند كه خويشتن خويش را به كلى به دست فراموشى بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.

3- آيا (من ) و (سلوى ) از هر غذائى برتر بود؟

بدون شك غذاهاى گياهى مختلفى كه بنى اسرائيل از موسى درخواست كردند، غذاهاى پرارزشى است، ولى مساءله اين است كه تنها نبايد به زندگى از

يك بعد نگاه كرد، آيا سزاوار است انسان براى دستيابى به مواد مختلف غذائى تن به اسارت در دهد؟!

وانگهى بنابر اينكه (من ) يكنوع عسل كوهستانى و يا ماده قندى نيرو بخشى مشابه آن باشد يكى از مفيدترين و پرانرژى ترين غذاها است، مواد پروتئينى موجود در گوشت تازه (مانند سلوى پرنده مخصوص ) از جهاتى بر مواد پروتئينى موجود در حبوبات برترى دارد، چرا كه هضم و جذب اولى بسيار آسان است در حالى كه براى جذب دومى دستگاه گوارش با فعاليت خسته كننده اى دست به گريبان خواهد بود.

ضمنا (فوم ) را كه از غذاهاى مورد تقاضاى بنى اسرائيل است بعضى به معنى گندم، و بعضى به معنى سير تفسير كرده اند، البته هر يك از اين دو ماده امتياز ويژه اى دارد، ولى بعضى معتقدند كه معنى گندم صحيحتر است چرا كه بعيد است آنها مواد غذائى خالى از گندم را خواسته باشند.

4- چرا مهر ذلت بر بنى اسرائيل نهاده شد؟

از آيه فوق استفاده مى شود كه آنها به دو جهت گرفتار خوارى و ذلت شدند: يكى براى كفر و سرپيچى از دستورات خدا، و انحراف از توحيد به سوى شرك.

ديگر اينكه مردان حق و فرستادگان خدا را مى كشتند، اين سنگدلى و قساوت و بى اعتنائى به قوانين الهى، بلكه تمام قوانين انسانى كه حتى امروز نيز به روشنى در ميان گروهى از يهود ادامه دارد، مايه آن ذلت و بدبختى شد.

درباره سرنوشت يهود و زندگى دردناك آنها در ذيل آيه 112 سوره آل عمران به اندازه كافى بحث كرده ايم (جلد سوم صفحه 51).


18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38