کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران0%

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی اکبر صمدی یزدی
گروه: مشاهدات: 15447
دانلود: 2179

توضیحات:

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 193 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15447 / دانلود: 2179
اندازه اندازه اندازه
کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حکایتی جالب از امام باقرعليه‌السلام با ابوحنیفه

روزی ابو حنیفه بر حضرت امام باقرعليه‌السلام وارد شد، حضرت فرمود: کیستی؟

گفت: ابو حنیفه.

فرمود: مفتی اهل عراق؟

گفت: آری.

فرمود: به چه وسیله‌ای فتوا می‌دهی؟

گفت: قرآن.

فرمود: تو نسبت به ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه قرآن شناخت داری؟

گفت: آری.

فرمود: مراد از این آیه قرآن چیست که می‌فرماید:«وَقَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَأَیّاماً آمِنِینَ»؛ (220) «سفر میان آن‌ها را به طور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرّر داشتیم و (به آنان گفتیم) شب‌ها و روزها در این آبادی‌ها با ایمنی (کامل) سفر کنید»، این سرزمین کدام سرزمین است؟

ابو حنیفه گفت: بین مکّه و مدینه است.

امام‌عليه‌السلام رو به حاضران در جلسه کرد و فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا بین مکّه و مدینه سفر نمی‌کنید، در حالی که نسبت به جان و مال خود ایمن نیستید؟

همه گفتند: آری، چنین است.

امام‌عليه‌السلام به ابوحنیفه فرمود: وای بر تو! ای ابوحنیفه! خدا که جز حقّ نمی‌گوید.

حال بگو بدانم این که قرآن می‌فرماید:«وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً»؛( 221) «کسی که داخل آن شود در امان است»، مراد کدام مکان است؟

ابو حنیفه: مراد بیت اللَّه الحرام است.

امام‌عليه‌السلام رو به حاضران کرد و فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا خبر دارید که عبداللَّه بن زبیر و سعید بن جبیر به بیت اللَّه پناه بردند و از قتل امنیّت پیدا نکردند؟

گفتند: آری چنین است و ما می‌دانیم.

امام‌عليه‌السلام فرمود: وای بر تو، ای ابوحنیفه! خداوند که جز حقّ نمی‌گوید.

ابوحنیفه: من علم به کتاب خدا ندارم، من با قیاس فتوا می‌دهم!!

امام‌عليه‌السلام فرمود: بسیار خوب! بگو بدانم قتل نفس مهم‌تر است یا زنا؟

ابو حنیفه: قتل نفس مهم‌تر است.

امام‌عليه‌السلام فرمود: پس چگونه است که برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است؛ ولی برای اثبات زنا چهار شاهد لازم است؟

امام‌عليه‌السلام فرمود: آیا نماز مهم‌تر است یا روزه؟

ابو حنیفه: نماز مهم‌تر است.

امام‌عليه‌السلام پس چرا زن حائض که نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد، باید روزه‌های خود را قضاکند؛امّا قضای نماز بر او لازم نیست؟

ابو حنیفه گفت: من با قیاس فتوا نمی‌دهم بلکه با رأی خود فتوا می‌دهم!

امام‌عليه‌السلام فرمود: خوب بگو بدانم چه می‌گویی درباره مردی که برده و غلام دارد، خودش و غلامش در یک شب زن می‌گیرند، بعد هم مراسم عروسی صورت می‌گیرد، آن‌گاه هر دو مسافرت می‌کنند، هر دو زن نیز زایمان نموده، پسر به دنیا می‌آورند، سپس خانه بر سر آنان خراب می‌شود، مادرها می‌میرند، کودکان زنده می‌مانند، طبق رأی تو کدام یک از این دو کودک مالک و کدام مملوک؟ کدام مولا و کدام غلام است؟

ابو حنیفه گفت: من این‌ها را نمی‌دانم، من در مسائل قضایی تسلّط دارم و صاحب نظر هستم!

حضرت فرمود: خوب چه می‌گویی درباره کسی که نابیناست و چشم یک انسان سالمی را کور کرده؟ یا کسی که دست ندارد و دست کسی را قطع کرده است، چگونه می‌شود این‌ها را قصاص کرد؟

ابوحنیفه گفت: من مردی هستم که فقط از سرگذشت انبیا آگاه هستم!

حضرت فرمود: بگو بدانم این که خدا در جریان حضرت موسی و هارون، وقتی به آنان مأموریت داد تا نزد فرعون بروند، فرمود:«لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی آیا کلمه «لَعَلَّ» به نظر تو در مورد شکّ به کار نمی‌رود؟

ابو حنیفه: آری، چنین است.

امام‌عليه‌السلام فرمود: آیا در مورد خدا هم شکّ وجود دارد و خدا هم با شکّ سخن می‌گوید؟

ابو حنیفه گفت: نمی‌دانم!!

امام‌عليه‌السلام فرمود: تو می‌گویی به کتاب خدا فتوا می‌دهم و حال این که از کتاب خدا چیزی نمی‌دانی. می‌گویی با قیاس فتوا می‌دهم، در حالی که اوّل کسی که با قیاس سخن گفت شیطان بود و دین با قیاس اداره نمی‌شود. می‌گویی صاحب رأی هستم، در حالی که فقط رأی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درست است نه دیگری؛ زیرا خداوند می‌فرماید:«فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ». (222)

می‌گویی قضاوت را می‌دانی، در حالی که نمی‌دانی. می‌گویی از سرگذشت انبیا آگاهی دارم در حالی که نداری. اگر چنین نبود که بگویند: ابو حنیفه بر پسر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وارد شد و از او چیزی سؤال نکرد، از تو سؤال نمی‌کردم، قیاس کن اگر اهل قیاس هستی!!

ابوحنیفه گفت: دیگر بعد از این با قیاس و رأی خود در دین خدا سخن نمی‌گویم!!

امام‌عليه‌السلام فرمود: حبّ دنیا و ریاست، دست از تو بر نمی‌دارد، چنانچه از کسانی که قبل از تو بودند، دست بر نداشت.(223)

هر کدام از ما نیز در زندگی خود چنین افرادی را دیده و تجربه کرده‌ایم. در طول تاریخ اکثر آنان که در برابر پیامبر و ائمّهعليهم‌السلام ایستادند، خود بهتر از دیگران می‌دانستند که بیراهه می‌روند؛ امّا تعصّب،لجاجت، دنیاطلبی و ریاست، مانع از بازگشت آنان بود و این چیزی است که با ایمان سازگار نیست و موجب فاصله انسان با ایمان می‌شود.

ه) رهبر ستیزی‌

از جمله گناهانی که سبب خروج از ایمان می‌شود، «مخالفت با امام عادل و رهبری جامعه اسلامی است». از نظر مکتب اسلام، اطاعت از اولوا الأمر بر همه فرض و لازم است. این دستوری است که خداوند در قرآن کریم به مسلمین داده است:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» ؛(224) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و أولوا الأمر (اوصیای پیامبر) را».

همان گونه که اطاعت خدا و رسول‌صلى‌الله‌عليه‌وآله واجب و لازم است، اطاعت «أولوا الأمر» نیز لازم و واجب است و مخالفت آنان نیز حرام و گناه است؛ حتّی روایات ما بیانگر این نکته است که هیچ عملی بدون ولایت و پیروی از أولوا الأمر پذیرفته نمی‌شود.

رسول گرامی اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «...وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِ‌ّ نَبِیّاً لَوْ أَنَّ رَجُلاً لَقَی اللَّهَ بِعَمِلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ لَمْ یَأْتِ بِوِلایَةِ أُولِی الْأَمْرِ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ ما قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَلا عَدْلاً»؛(225) «سوگند به آن خدایی که مرا به حق به پیامبری برگزید! اگر کسی عمل هفتاد پیامبر را انجام دهد؛ امّا بدون ولایت اولی الأمر از ما اهل بیت، خدا را ملاقات کند، خداوند هیچ عمل واجب و مستحبّی را از وی نخواهد پذیرفت».

أولوا الأمر چه کسانی هستند؟

در مورد این که أولوا الأمر چه کسانی هستند، جای بحث و اشکال نیست؛ زیرا در روایات متعدّدی أولوا الأمر معرّفی شده‌اند. از جمله در روایت است که وقتی آیه شریفه:«وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» نازل شد، جابر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پرسید: این أولوا الأمر چه کسانی هستند که اطاعت آنان در ردیف اطاعت خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار گرفته است؟

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در پاسخ فرمود: «اینان جانشینان من و امامان مسلمین هستند که اوّل آنان علیّ بن ابی طالب و آخرین آنان کسی است که اسم او همان اسم من، و کنیه او کنیه من است...».(226)

روشن است کسانی که اطاعتشان مثل اطاعت خدا و رسول خدا واجب است، مخالفت و ستیز با آنان حرام و گناه است.

دشمنی با اهل بیتعليهم‌السلام چه حکمی دارد؟

آنچه ذکر شد در مورد ولایت أولوا الأمر و ائمّهعليهم‌السلام بود، حال اگر کسی به جای اطاعت، ولایت و دوستی با اهل بیت، راه دشمنی با آنان را برگزید و با آنان به ستیز برخاست، قطعاً کار او دشوارتر است و چنین انسانی، نه تنها از دایره ایمان خارج می‌شود بلکه از صف مسلمین نیز خارج خواهد شد.

جابر بن عبداللَّه انصاری می‌گوید: روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در ضمن خطبه‌ای چنین فرمود: «أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَبْغَضَنا أَهْلَ الْبَیْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَهُودِیّاً، قالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ وَإِنْ صامَ وَصَلّی وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ؟ فَقالَ: وَإِنْ صامَ وَصَلّی وَزعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ»؛(227) «ای مردم! هر کس ما اهل بیت را دشمن بدارد، خداوند او را روز قیامت یهودی برمی‌انگیزد. جابر گوید: گفتم: یا رسول اللَّه! گرچه این انسان، نماز بخواند و روزه بگیرد و گمان کند مسلمان است؟ فرمود: گرچه نماز بخواند، روزه بگیرد و گمان کند مسلمان است».

بنابراین، دشمنی با اهل بیت، ستیز با رهبران الهی، و از عوامل خروج از ایمان بلکه خروج از اسلام است.

خروج خوارج از اسلام

یکی از گروهایی که در برابر امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام ایستادند و با حضرتش ستیز کردند، «خوارج» بودند؛ کسانی که اهل نماز، روزه، تلاوت قرآن و... بودند؛ امّا به دلیل مخالفت با امام و حجّت خدا، نه تنها از ایمان بلکه از زمره مسلمین خارج شدند.

امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام درباره این گروه می‌فرماید: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم که فرمود: «یَخْرُجُ قَوْمٌ مِنْ أُمَّتِی یَقْرَؤُونَ الْقُرآنَ لَیْسَتْ قِرآئَتُکُمْ إِلی قِرآءَتِهِمْ شَیْئاً، وَلا صَلاتُکُمْ إِلی صَلاتِهِمْ شَیْئاً، وَلا صِیامُکُمْ إِلی صِیامِهِمْ شَیْئاً... یَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلامِ کَما یَمْرُقُ السَّهْمَ مِنَ الرَّمْیَةِ»؛(228) «گروهی در میان امّت من پیدا می‌شوند که قرآن می‌خوانند به گونه‌ای که قرائت شما در مقابل قرائت آنان چیزی به حساب نمی‌آید، نماز شما در برابر نماز آنان ناچیز است، روزه شما در مقابل روزه آنان اندک است...امّا از اسلام خارج می‌شوند و می‌گریزند همان گونه که تیر از چلّه کمان رها شود و بگریزد!!»

مخالفت با ولیّ فقیه چه حکمی دارد؟

آنچه ذکر شد مربوط به زمان ائمّه طاهرینعليهم‌السلام بود، در دوران غیبت حضرت ولیّ عصرعليه‌السلام نیز همین حکم وجود دارد؛ یعنی در عصر غیبت که ولایت و رهبری از آن فقیه جامع الشرائط است، اطاعت از او نیز لازم و واجب است و مخالفت با او نیز گناه و حرام می‌باشد و حکم مخالفت با خداوند، پیامبر و امام را دارد.

امام خمینی‌قدس سره در کتاب کشف الاسرار به طور مبسوط و متقن بر این مطلب استدلال کرده‌اند. و از جمله دلایلی که به عنوان شاهد بر این موضوع ذکر فرموده‌اند، «مقبوله عمر بن حنظله» است که ما نیز آن را از همان کتاب ذکر می‌کنیم:

مقبوله عمر بن حنظله: «وَفِیها مَنْ کانَ مِنْکُمْ قَدْ رَوی حَدیثَنا وَنَظَرَ فِی حَلالِنا وَحَرامِنا وَعَرَفَ أَحْکَامَنا فَلْیَرْضُوا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً فَإِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَمَنْ لَمْ یَقْبِلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَعَلَیْنا رَدَّ أَلرّادُّ عَلَیْنا کَالرّادِّ عَلَی اللَّهِ وَهُوَ حَدُ الشِّرْکِ بِاللَّهَ»؛ «کسی (عالم و مجتهدی) که احادیث ما را روایت می‌کند و توجّه به حلال و حرام ما دارد و احکام ما را خوب می‌شناسد، به حکومت او رضایت دهید؛ زیرا من او را بر شما حاکم قرار داده‌ام، وقتی (چنین حاکمی) به حکم ما حکم می‌کند، کسی که قبول نکند، حکم خدا را سبک گرفته و ما را مخالفت نموده است، وردّ بر ما ردّ برخداست و این مرز شرک به پرودگار عالم است».

در این روایت، مجتهد، حاکم قرار داده شده و ردّ بر او را ردّ امام، و ردّ امام را رد خدا، وردّ خدا رادر حدّ شرک به خدا دانسته است.(229)

همه ما در انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، دیدیم و تجربه کردیم کسانی که از تحت ولایت و رهبری امام خمینی‌رحمه الله خارج شدند و از پیروی این رهبر الهی و نایب عامّ امام زمان‌عليه‌السلام سرپیچی کرده و راه مخالفت را در پیش گرفتند، به چه سرنوشتی مبتلا شدند، چگونه در دام کافران و مستکبران قرار گرفته، دنیا و آخرت خویش را تباه ساخته و مصداق روشن «خسر الدنیا و الآخره»گردیدند.

فصل یازدهم:گناه و یأس از رحمت پروردگار

یکی دیگر از آثار گناه که ممکن است انسان به آن مبتلا گردد، «مأیوس شدن از رحمت خداوند» است. یأس از رحمت پروردگار، خود یکی از گناهان کبیره و بزرگ است که قرآن کریم آن را به کافران نسبت داده و می‌فرماید:«لَا یَایَْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّاالْقَوْمُ الْکافِرُونَ» ؛(230) «ناامید از رحمت پروردگار نمی‌شود، مگر گروه کافران».

در روایات متعدّدی نیز یأس از رحمت پروردگار در ردیف گناهان کبیره ذکر شده است.

با اندک دقّتی روشن می‌شود که این گناه از هر گناه دیگری بزرگ‌تر و زشت‌تر است؛ زیرا در گناهان دیگر، چه بسا شخص گنهکار پشیمان شده، به درگاه خدا باز گردد، توبه نماید و موجبات آمرزش خویش را فراهم سازد؛ امّا کسی که از رحمت خدا مأیوس شد و گمان کرد لطف خدا شامل حال او نشده و مورد بخشش خداوند قرار نمی‌گیرد، در مقام توبه و جبران گناه خویش بر نمی‌آید، بدون توبه از دنیا می‌رود، در نتیجه به کیفر گناهان خود مبتلا می‌شود.

بالاتر از این، شخصی که از رحمت خداوند مأیوس بشود و چنین تصوّر کند که خداوند هرگز او را نمی‌آمرزد، گرفتار گناهان فراوان دیگری نیز خواهد شد؛ زیرا با خود می‌گوید: وقتی نجاتی برای من نیست و در هر صورت مستحقّ عذاب و آتش هستم، پس چرا در دنیا بیشتر از این از لذّت‌ها استفاده نکنم؟ پرهیز از بعضی از کارها برای چه؟و...

بنابراین انسان هر چقدر هم مرتکب گناه و معصیت شود، نباید از لطف و رحمت خداوند مأیوس شود؛ زیرا مأیوس شدن، خود گناهی بزرگ‌تر است، این خداوند است که ما را امر کرده است تا از رحمت بی‌کران او ناامید نشویم، وعده داده است که همه گناهان بندگانش را مورد عفو قرار دهد (البتّه مشروط به این که شخص با شرایط لازم، توبه کند) و می‌فرماید:

«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ؛(231) «بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

در این آیه شریفه از چند جهت لطف الهی مشاهده می‌شود:

الف) فرمود: «یا عِبادِیَ»؛ ای بندگان من! و این تعبیر لطیف، لطفی است از طرف پروردگار در حقّ بندگان خود که نفرمود: «یا أَیُّهَا الْمُذْنِبُون»؛ ای گنهکاران! بلکه فرمود: «ای بندگان من!»

ب) فرمود:«أَسْرَفُوا»؛ ای کسانی که بر خود ستم و اسراف کرده‌اید و تعبیر «گناه» به کار نبرد.

ج) فرمود:«لا تَقْنَطُوا» که صراحت در نهی از نومیدی دارد.

د) فرمود:«إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً »؛ «خداوند همه گناهان شما را می‌آمرزد» و چیزی را استثنا نکرد.

ه) باز تأکید فرمود:«إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ «او بسیار آمرزنده و مهربان است».

از جابر بن عبداللَّه انصاری روایت شده است که زنی خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: زنی کودک خود را به دست خود کشته است، آیا برای او توبه‌ای وجود دارد؟

حضرت فرمود: قسم به خدایی که جان محمّد در قبضه قدرت اوست! اگر آن زن هفتاد پیغمبر را کشته باشد، پشیمان شود، توبه کند و خداوند، صداقت او را بداند که دیگر به هیچ گناهی رجوع نمی‌نماید، توبه‌اش را قبول می‌کند و از گناهانش عفو می‌کند، به راستی که توبه کننده مثل کسی است که گناه نکرده باشد.(232)

گرچه انسان هر چه هم که گناه کند، باز نباید از رحمت و لطف خدا مأیوس شود؛ زیرا نا امیدی از رحمت و لطف خدا گناهی بزرگ‌تر از هر گناه دیگر است، با این حال، گاهی انسان آن چنان در گناه و معصیت غوطه ور می‌شود که نور امید به طور کلّی در دلش خاموش شده و از رحمت گسترده خداوند هم مأیوس می‌گردد.

داستان شگفت‌آور حمید بن قحطبه

در کتاب عیون اخبار الرضاعليه‌السلام نقل شده است که عبداللَّه بزّاز نیشابوری گفت: بین من و حمید بن قحطبه معامله‌ای بود، وقتی از مسافرت بازگشتم مرا احضار کرد، با لباس سفر به ملاقاتش رفتم، وقت ظهر ماه مبارک رمضان بود، بر او وارد شدم، طشت و ابریقی آوردند، او دست خود را شست و به من هم امر کرد که دست خود را بشویم، دستم را شستم، فراموش کردم که ماه مبارک رمضان است و روزه هستم؛ امّا وقتی طعام حاضر کردند، به یادم آمد، و خود را کنار کشیدم.

حمید بن قحطبه گفت: چرا ناهار نمی‌خوری؟

گفتم: ای امیر! ماه مبارک رمضان است، من مریض نیستم، عذر دیگری هم ندارم که افطار کنم، شاید امیر عذری دارد.

حمید بن قحطبه گریه کرد و گفت: من هم عذری ندارم، مریض هم نیستم، آن‌گاه اشکش جاری شد.

پس از صرف طعام سبب گریه‌اش را پرسیدم؟ گفت: در زمانی که هارون الرشید در طوس بود، شبی دنبال من فرستاد، وقتی که بر او وارد شدم، دیدم شمعی در جلوی رویش روشن است، شمشیری سبز رنگ و برهنه‌ای نیز نزد اوست؛ چون مرا دید پرسید: اطاعت تو از امیرالمؤمنین چگونه است؟

گفتم: با جان و مال. مرا مرخّص کرد و طولی نکشید باز مرا احضار کرد و همان پرسش را تکرار نمود، گفتم با مال، جان، اهل و اولاد از تو پیروی می‌کنم. این بار نیز مرا مرخّص نمود. برای سوّمین بار مرا احضار کرد و همان سؤال را تکرار کرد، گفتم: با مال، جان، اهل، اولاد و دین از تو اطاعت خواهم کرد!

هارون خندید و گفت: این شمشیر را بردار و هر کس را که این خادم به تو نشان داد او را به قتل برسان.

شمشیر را بر داشتم و همراه خادم هارون بیرون آمدم. مرا به خانه‌ای برد که دَرِ آن قفل بود، قفل را باز کرد، وارد خانه شدیم، دیدم وسط خانه چاهی است و در آن خانه سه حجره وجود داشت و دَرِ هر سه حجره نیز قفل بود، یکی از آن‌ها را باز کرد، دیدم بیست نفر پیر و جوان، همه سیّد اولاد علی و زهراعليها‌السلام در غل و زنجیر قرار دارند!

خادم گفت: باید این‌ها را گردن بزنی، او یکی - یکی، سادات را جلو آورد و من گردن آنان را می‌زدم و بدن و سر آنان را در آن چاهی که در وسط خانه بود می‌انداختم، تا بیست نفر همه کشته شدند!!

آن‌گاه دَرِ حجره دوّم را گشود، دیدم در این حجره نیز بیست نفر سیّد در غل و زنجیر هستند، همه آنان را نیز به اشاره خادم، گردن زدم و در چاه انداختم!!

دَرِ حجره سوّم را گشود، در آن حجره نیز بیست نفر سیّد بودند، آنان را نیز کشتم. نفر آخر پیرمردی بود که به من گفت: وای بر تو! فردای قیامت چه عذری داری هنگامی که تو را در حضور جدّ ما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله احضار کنند و حال آن‌که تو شصت نفر از فرزندان او را بدون گناه کشته‌ای؟

بدن من لرزید، خادم از روی غضب نگاهی به من کرد و مرا ترسانید، آن پیر مرد را نیز کشتم و در آن چاه افکندم!

پس کسی که شصت نفر از اولاد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را کشته باشد، روزه و نماز برای او چه نفعی دارد؟ من یقین دارم که در آتش مخلّد هستم و لذا ماه رمضان را نیز روزه نمی‌گیرم.

به هر حال، آنچه موجب شد حمید بن قحطبه از رحمت خدا مأیوس شود و در نتیجه از نماز و روزه دست بردارد، گناه بزرگ او بود، گرچه خود این یأس و ناامیدی نیز گناهی بزرگ‌تر بود.

همان گونه که در روایت است که پس از ورود حضرت علیّ بن موسی الرضاعليها‌السلام به خراسان، عبداللَّه نیشابوری داستان آن ملعون و یأس او از پروردگار عالم را برای حضرت نقل نمود، و امام‌عليه‌السلام فرمود: «وای بر او! آن یأس که حمید از رحمت الهی داشت گناهش از قتل شصت علوی بیشتر است».(233)

انسان نباید آن چنان خود را گرفتار گناه ومعصیت کند که کم کم روح یأس و نومیدی از رحمت پروردگار در او ایجاد شود بلکه باید، هم از معصیت پرهیز نماید و هم اگر گناهی از او سرزد، زود در صدد توبه و جبران برآید و نیز بداند که رحمت پروردگار گسترده است، اگر انسان به سوی خدا بازگشت، خداوند او را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد.

امّا اگر دائم گرفتار معصیت و آلودگی باشد، از انجام گناه پرهیز نداشته باشد، باب توبه را نیز به روی خویش ببندد، گرفتار یأس از رحمت پروردگار می‌شود که این خود گناه بزرگ‌تر و عظیم‌تر است.

فصل دوازدهم:گناه و عدم ایمنی از خشم خدا

از دیگر آثار و پیامدهای ویرانگر گناه که کمتر بدان توجّه می‌شود - این است که شخص گنهکار، هنگام گناه و نافرمانی پروردگار، گویا خود را از قهر و خشم خداوند ایمن می‌داند و ترسی به خود راه نمی‌دهد، با خود اندیشه نمی‌کند که چه بسا هنگام گناه و معصیت، مشمول خشم خدا گشته و عذاب الهی بر او وارد شود، و او را به خاطر تخلّف از قوانین و مقررات الهی، نابود سازد.

این حالت علاوه بر این که موجب جرأت بیشتر بر گناهان و معصیت می‌شود، خود نیز گناه بزرگ است و در روایات اسلامی در ردیف گناه کبیره ذکر شده است.(234)

قرآن کریم نیز ما را به این امر مهمّ توجّه داده، می‌فرماید:«أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یَأْتِیَهُم بَأْسُنا بَیاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ» ؛(235) «آیا اهل آبادی‌ها ایمن هستند از این که عذاب ما شبانه به سراغ آنان بیاید در حالی که در خواب باشند».

در آیه بعد می‌فرماید:«أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحیً وَهُمْ یَلْعَبُونَ» ؛(236) «آیا اهل آبادی‌ها، ایمن هستند از این که عذاب ما هنگام روز به سراغشان بیاید در حالی که سرگرم بازی هستند».

پس از این دو آیه شریفه، در آیه سوّم می‌فرماید:

«أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ» ؛(237) «آیا آنان خود را از مکر الهی در امان می‌دانند؟! در حالی که جز زیانکاران خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی‌دانند».

امید به رحمت و ترس از عذاب

انسان مؤمن همان گونه که به رحمت خداوند امیدوار است؛ باید نسبت به قهر و خشم پروردگار نیز بیمناک و هراسناک باشد؛ چون می‌داند خداوندی که دارای لطف، رحمت و بخشش است، دارای خشم، غضب و قهر نیز می‌باشد؛ چنان که در دعای شریف افتتاح می‌خوانیم: «أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَأَشَدُّ الْمُعاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَةِ»؛ «او ارحم الراحمین است، در جایگاه عفو و رحمت و سخت‌ترین کیفر دهندگان است در جایگاه بلا و عذاب».

مؤمن همان طوری که از رحمت خدا مأیوس و ناامید نیست، از خشم و غضب خداوند نیز خود را ایمن نمی‌داند.

از امام باقرعليه‌السلام روایت شده است که فرمود: «لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلّا وَفِی قَلْبِهِ نُورانِ نُورُ خِیفَةٍ وَنُورُ رَجآءِ لَوْ وُزِّنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلی هذا وَلَوْ وُزِّنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلی هذا»؛(238) «بنده مؤمنی نیست مگر این که در قلب و دلش دو نور وجود دارد: نور ترس و نور امید (به گونه‌ای که) اگر این را وزن کنند، بر آن یکی فزونی ندارد و اگر آن یکی را وزن کنند بر این یکی زیادتی ندارد (یعنی در وجود مؤمن به یک میزان خوف و رجاء وجود دارد)».

کسی که بی‌باکانه گناه می‌کند، به خود جرأت و جسارت بر خدا داده و از خشم و غضب خداوند غافل شده است، در حالی که باید احتمال بدهد چه بسا در حال گناه مشمول خشم خدا قرار گیرد و مستوجب عقوبت الهی گردد.

انسان باید بداند، اگر تعجیل در عقوبت و کیفر او نمی‌شود، این بدان معنا نیست که خداوند از او غفلت کرده، یا گناه او را نادیده گرفته، بلکه گاهی همین مهلت نیز برای وی عقوبت و کیفر است.

خداوند متعال می‌فرماید:«وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»؛ (239) «کافران نپندارند آنچه به ایشان مهلت می‌دهیم به نفع و خیر آنان است، ما به ایشان مهلت می‌دهیم (و در دنیا در عقوبتشان تعجیل نمی‌کنیم) تا در نتیجه، گناهشان زیاد شود و برای ایشان عذابی خوار کننده است».

اساساً سنّت پروردگار بر این نیست که در برابر گناه و نافرمانی انسان، در عقوبت و کیفر وی تعجیل نماید؛ زیرا قرآن می‌فرماید: اگر خداوند در عقوبت و کیفر تعجیل نماید، همه موجودات عالم هلاک می‌شوند و دیگر کسی باقی نمی‌ماند:«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَآبَّةٍ...»؛ (240) «و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، هیچ جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذاشت».

زیرا جز معصومینعليهم‌السلام کسی نیست که گناهی از او سر نزند؛ حتّی از روایات اسلامی استفاده می‌شود که گاهی خداوند تبارک و تعالی به دنبال گناه بنده‌ای، نعمتی در اختیار او می‌گذارد، در نتیجه این بنده گنهکار، آن چنان دچار غفلت می‌شود که توبه و استغفار را نیز فراموش می‌کند، و در گناه بیشتری غوطه ور می‌شود، امّا ناگهان خشم خداوند او را در بر می‌گیرد.

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود: «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِقْمَةٍ وَیَذْکُرُهُ الْإسْتِغْفارَ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً اَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِنَسِیَهُ الْإسْتِغْفارَ وَیَتَمادِی بِهِ وَهُوَ قَوْلُهُ تَعالی «سَنسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»؛(241) «هرگاه خداوند، خوبی یک بنده‌ای را بخواهد، وقتی آن بنده گناه کند، خداوند او را به بلا و مصیبتی مبتلا می‌کند تا توجّه کند که بر اثر گناه مبتلا شده است، در صدد توبه برآید و استغفار کند، اما هر گاه برای بنده‌اش شرّ و بدی خواهد، وقتی گناه کند، خداوند نعمت تازه‌ای به او می‌بخشد، در نتیجه گرفتار فراموشی و غفلت می‌شود و توبه و استغفار نمی‌کند و بیشتر در گناه فرو می‌رود و این معنای سخن پروردگار است که می‌فرماید: زود باشد که بگیریم آنان را درجه درجه و مرحله به مرحله».

سخن ماندگار لقمان

عَنِ الْحارِثِ بْنِ الْمُغَیْرَةِ أَوْ أَبِیه، عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ‌عليه‌السلام قالَ: «قُلْتُ لَهُ ما کَانَ فِی وَصیَّةِ لُقْمانَ؟ قالَ: کانَ فِیهَا الْأَعاجِیبُ وَکَانَ أَعْجَبُ ما کَانَ فِیها أَنْ قَالَ لِابْنِهِ: خَفِ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَیْنِ لَعَذَّبَکَ وَأَرْجُ اللَّهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلیْنِ لَرَحِمَکَ...»؛(242) حارث بن مغیره یا پدرش می‌گوید به امام صادق‌عليه‌السلام عرض کردم: «سخن جالب در کلام لقمان چه بوده است؟ حضرت فرمود: در سخنان لقمان کلمات عجیب زیاد است؛ امّا از همه جالب‌تر آن سخن است که به فرزندش گفت: (فرزندم!) به گونه‌ای از (خشم) خدا بترس که اگر عبادت جنّ و انس را انجام دهی، باز هم ترس عذاب او را داشته باشی و آن گونه به (رحمت) خدا امیدوار باش که اگر گناه جنّ و انس را انجام داده باشی، باز امیداوار باشی که تو را مورد عفو قرار می‌دهد».

معنای امید به رحمت خداوند

بسیارند کسانی که مرتکب گناه می‌شوند؛ امّا هنگامی که به آنان تذکّر داده شود، یا نهی از منکر شوند، در پاسخ می‌گویند: خدا کریم است! ما امید به رحمت خداوند داریم، خداوند سختگیر نیست و...

در صورتی که این اندیشه، یک اندیشه شیطانی است و سبب گناه بیشتر می‌شود و چه بسا گناهی که خشم خداوند را بر انگیزد. علاوه بر این، از روایات معصومینعليهم‌السلام استفاده می‌شود که این منطق امیدواران به رحمت الهی نیست، کسی که امید رحمت خداوند را دارد، باید موجبات رحمت او را نیز فراهم سازد،

راوی می‌گوید: خدمت حضرت امام صادق‌عليه‌السلام عرض کردم: «قَوْمٌ یَعْمَلُونَ بِالْمَعاصِی وَیَقُولُونَ نَرْجُوا، فَلا یَزالُونَ کَذلِکَ حَتّی یَأْتِیَهُمُ الْمَوْتُ، فَقالَ: هؤُلآءِ قَوْمٌ یَتَرَجَّحُونَ فِی الْأَمانِیِ‌ّ، کَذِبُوا لَیْسُوا بِراجِینَ، إِنَّ مَنْ رَجا شَیْئاً طَلَبَهُ وَمَنْ خافَ مِنْ شَیْ‌ءٍ هَرَبَ مِنْهُ»؛(243) «گروهی، کار خلاف و گناهی مرتکب شده و می‌گویند: ما (به رحمت خدا) امیدواریم! و همین طور هستند تا مرگ به سراغشان می‌آید و می‌میرند! امام‌عليه‌السلام فرمود: اینان کسانی هستند که از حدّ اعتدال خارج شده‌اند و معنای امید را نفهمیده‌اند، دروغ می‌گویند، اینان امیدواران نیستند؛ زیرا کسی که به چیزی امید داشته باشد، برای رسیدن به آن تلاش می‌کند و آن کسی که از چیزی بترسد، از آن دوری می‌گزیند».

نیز فرمود: «لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ حَتّی یَکُونَ خآئفاً وَ رَاجِیاً، وَلا یَکُونُ خآئِفاً وَراجِیاً حَتّی یَکُونَ عامِلاً لِما یَخافَ وَیَرْجُو»؛(244) «(انسان)، مؤمن به حساب نمی‌آید، مگر این که دارای بیم و امید باشد، (خوف و رجا را با هم داشته باشد) و بیم و امید نیز ندارد مگر این که به آنچه بیم دارد و نسبت به آنچه امید وار است، سعی و تلاش نماید».

یعنی اگر انسان از عذاب الهی می‌ترسد، باید از گناه، آلودگی و نافرمانی خداوند - که خشم خدا را فراهم ساخته، و در نتیجه عذاب او را به دنبال می‌آورد - پرهیز نماید، مرتکب گناه و خطا نشود، معصیت نکند و... و اگر به رحمت الهی امیدوار است، به لطف و کرم پروردگار دل بسته است، باید آنچه خداوند را خشنود می‌سازد و موجب جلب رحمت پروردگار می‌شود، انجام دهد، واجبات را انجام دهد، نماز، روزه، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، حج خانه خدا، کمک به محرومان، خدمت به جامعه، احترام به پدر و مادر، صله رحم و... انجام دهد تا رحمت الهی را شامل حال خویش سازد.

بنابراین، ایمنی از مکر و خشم خدا و غفلت از قهر و عذاب الهی، از اموری است که شخص گنهکار گرفتار آن است و سبب افزایش گناه وی می‌شود.