تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 41466
دانلود: 3462


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41466 / دانلود: 3462
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيه(226) و(227) و ترجمه

( للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر فان فاوا فان الله غفور رحيم ) (226)( و ان عزموا الطلق فان الله سميع عليم ) (227)

ترجمه:

226 - كسانى كه زنان خود را ايلاء مينمايند (سوگند ياد مى كنند كه با آنها، آميزش جنسى ننمايند) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند.

(و در ضمن اين چهار ماه، وضع خود را با همسر خويش، از نظر ادامه زندگى يا طلاق، روشن سازند). اگر (در اين فرصت،) بازگشت كنند، (چيزى بر آنها نيست، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است.

227 - و اگر تصميم به جدايى گرفتند، (آن هم با شرايطش مانعى ندارد،) خداوند شنوا و داناست.

تفسير:

مبارزه با يك رسم زشت جاهلى

در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براى جدائى از او يا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها ايلاء - به معنى سوگند خوردن بر ترك عمل زناشويى - بود به اين ترتيب كه هر زمان مردى از همسر خود متنفر مى شد، سوگند ياد مى كرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غير انسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مى داد، نه او را رسما طلاق مى داد تا آزادانه شوهر انتخاب كند، و نه بعد از اين سوگند حاضر مى شد آشتى كرده و با همسر خود زندگى مطلوبى داشته باشد البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمى گرفتند، چون همسران متعددى داشتند

آيات مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده و طريق گشودن اين سوگند را بيان مى كند، مى فرمايد: كسانى كه از زنان خود ايلاء مى كنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مى خوردند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند( للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر ) .

اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را از اين نابسامانى، نجات دهند.

سپس مى افزايد: اگر (در اين فرصت ) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است( فان فاوا فان الله غفور رحيم ) .

آرى خداوند گذشته او را در اين مساله و همچنين شكستن سوگند را بر او مى بخشد - هر چند كفاره آن چنانكه خواهيم گفت به قوت خود باقى است.

و اگر تصميم به جدائى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است( و ان عزموا الطلاق فان الله سميع عليم ) .

و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى باز گردد، و نه زن را با طلاق رها سازد، در اين جا حاكم شرع دخالت مى كند و مرد را به زندان مى اندازد و بر او سخت مى گيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه، مجبور شود يكى از دو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد.

به اين ترتيب با اينكه اسلام حكم ايلاء (سوگند خوردن بر ترك آميزش جنسى ) را به كلى ابطال نكرده اما آثار سوء آن را از بين برده، زيرا به كسى اجازه نمى دهد كه از اين راه، همسرش را سرگردان سازد، و اگر مى بينيم مدت چهار ماه به عنوان ضرب الاجل تعيين كرده نه به خاطر اين است كه مى توان از اين طريق مقدارى از حقوق زناشويى را باطل كرد بلكه از اين نظر است كه آميزش جنسى به عنوان يك واجب شرعى در هر چهار ماه لازم است (البته اين در صورتى است كه زن بر اثر طول مدت به گناه نيفتد، لذا در مورد زنان جوان كه بيم گرفتارى در گناه باشد لازم است اين فاصله كمتر شود).

نكته ها

1 - ايلاء يك حكم استثنائى است

در آيات گذشته، سخن از سوگندهاى لغو و بى اثر بود و گفتيم هر سخنى كه براى كار خلافى باشد، جزء سوگندهاى لغو و بيهوده است و شكستن آن هيچ محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايد سوگند بر ترك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده همان كفاره شكستن قسم كه در بحث سابق گفته شد) اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانه براى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند.

2 - مقايسه حكم اسلام و دنياى غرب

در غرب و سنتهاى جاهلى آنها نيز چيزى شبيه ايلاء وجود دارد كه آن را جدائى جسمانى مى نامند.

توضيح اينكه: از آنجا كه طلاق در ميان مسيحيان نيست، بعد از انقلاب كبير فرانسه يكى از راههايى كه براى جدائى ميان زن و مردى كه حاضر نبودند با هم زندگى كنند تصويب شد جدائى جسمى بود و آن اين بود كه زن و مرد موقتا از هم جدا شده و در خانه هاى جداگانه زندگى مى كردند (وظيفه انفاق از سوى مرد و تمكين از سوى زن ساقط مى شد، ولى رابطه ازدواج بر قرار بود) با اين حال نه مرد مى توانست همسر ديگرى اختيار كند و نه زن مى توانست شوهر نمايد، مدت اين جدائى ممكن بود تا سه سال ادامه پيدا كند، بعد از اين مدت ناچار بودند جدائى را رها ساخته و با هم زندگى كنند.

گر چه دنياى غرب اين جدائى را تا سه سال اجازه مى دهد، ولى اسلام حاضر نشد - بيش از چهار ماه كه اگر سوگند هم ياد نكند چنين فاصلهاى مباح است - اين وضع نابسامان ادامه يابد، مرد بايد بعد از اين مدت وضع خود را روشن سازد، و اگر سرپيچى كند حكومت اسلامى مى تواند او را تحت فشار شديد قرار دهد تا كار را يكسره كند.

3 - اوصاف الهى در پايان هر آيه

قابل توجه اينكه در بسيارى از آيات قرآن، اوصافى از خداوند، پايانگر بحثها است، اين اوصاف هميشه رابطه مستقيمى با محتواى آيه دارد، و چنان نيست كه انتخاب آن بدون رابطه نزديكى صورت گرفته باشد.

از جمله در آيات مورد بحث هنگامى كه سخن از ايلاء و تصميم بر شكستن اين قسم گناه آلود مى گويد، آيه به جمله غفور رحيم ختم مى شود، اشاره به اينكه اين حركت صحيح، سبب مى شود كه گذشته گناه آلود مشمول غفران رحمت الهى گردد، و هنگامى كه سخن از تصميم بر طلاق در ميان است، روى اوصاف سميع عليم تكيه مى شود، يعنى خداوند سخنان شما را مى شنود و از انگيزه طلاق و جدائى آگاه است، و شما را بر طبق آن جزا مى دهد.

آيه(228) و ترجمه

( و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة و الله عزيز حكيم ) (228)

ترجمه:

228 - زنان مطلقه، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن (و پاك شدن ) انتظار بكشند! ( عده نگهدارند ) و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده، كتمان كنند. و همسرانشان، براى باز گرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشويى ) در اين مدت، (از ديگران ) سزاوارترند، در صورتى كه (به راستى ) خواهان اصلاح باشند. و براى زنان، همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اى قرار داده شده، و مردان بر آنان برترى دارند، و خداوند توانا و حكيم است.

تفسير:

عده يا حريم ازدواج؟

در آيه قبل سخن از طلاق بود و در اين بخش از احكام طلاق و يا آنچه مربوط به آن است بيان مى شود و در مجموع پنج حكم در آن بيان شده:

نخست درباره عده مى فرمايد: زنان مطلقه بايد به مدت سه بار پاك شدن انتظار بكشند( و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء ) .

قروء جمع قرء (بر وزن قفل ) هم به معنى عادت ماهيانه و هم پاك شدن از آن گفته شده، ولى اين دو معنى را مى توان در يك مفهوم كلى جمع كرد و آن انتقال از يكى از دو حالت به حالت ديگر است، راغب در مفردات معتقد است كه قرء در حقيقت، اسم براى داخل شدن از حالت حيض به پاكى است، و چون هر دو عنوان در آن مطرح است گاهى بر حالت حيض و گاهى به پاكى اطلاق مى شود، از بعضى از روايات و بسيارى از كتب لغت نيز استفاده مى شود كه قرء به معنى جمع است و چون در حالت پاكى زن خون عادت در وجود او جمع مى شود، اين واژه به پاكى اطلاق شده است، به هر حال در روايات متعددى، تصريح شده كه منظور از ثلثة قروء كه حد عده است سه مرتبه پاك شدن زن از خون حيض است.

و از آنجا كه طلاق بايد در حال پاكى كه با شوهر خود آميزش جنسى نكرده باشد انجام گيرد، اين پاكى يك مرتبه محسوب مى شود، و هنگامى كه بعد از آن دو بار عادت ببيند و پاك شود، به محض اينكه پاكى سوم به اتمام رسيد و لحظه اى عادت شد، عده تمام شده و ازدواج او در همان حالت جايز است. ولى علاوه بر اين روايات، اين حقيقت را از خود آيه نيز مى توان استفاده كرد زيرا: اولا قرء دو جمع دارد، يكى قروء، ديگرى اقراء، و بعضى تصريح كرده اند كه قرء به معنى پاكى جمعش قروء، و قرء به معنى حيض، جمعش اقراء است بنابراين قروء در آيه فوق به معنى ايام پاكى زن مى باشد نه ايام حيض.

ثانيا همان گونه كه در بالا اشاره شد، قرء اصلا به معنى جمع شدن است، و جمع شدن با حالت طهر و پاكى، تناسب بيشترى دارد، زيرا در اين حالت خون در رحم تدريجا جمع مى گردد، و در هنگام عادت بيرون مى ريزد و پراكنده مى شود.

دومين حكم، اين است كه براى آنها حلال نيست كه آنچه را در رحم آنان آفريده شده كتمان كنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند( و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر ) .

قابل توجه اينكه مساله آغاز و پايان ايام عده را كه معمولا خود زن مى فهمد نه ديگرى بر عهده او گذارده، و گفتار او را سند قرار داده لذا امام صادق (عليه‌السلام ) در تفسير آيه فوق مى فرمايد: قد فوض الله الى النساء ثلاثة اشياء الحيض و الطهر و الحمل: خداوند سه چيز را به زنان واگذار كرده عادت ماهانه، پاك شدن و حامله بودن.

از آيه فوق نيز مى توان اين معنى را اجمالا استفاده كرد زيرا مى فرمايد براى زن جايز نيست آنچه را خداوند در رحم او آفريده كتمان كند، و بر خلاف واقع سخن گويد، يعنى سخن او مورد قبول است.

جمله ما خلق الله فى ارحامهن به گفته جمعى از مفسران، دو معنى مى تواند داشته باشد، فرزند و عادت ماهانه، زيرا هر دو را خداوند در رحم زن آفريده است، يعنى نبايد حمل خود را مخفى كند و بگويد به عادت ماهانه مبتلا مى شود، تا مدت عده را كمتر كند (زيرا عده زن باردار وضع حمل است ) و در مورد عادت ماهانه، چه از نظر شروع، و چه از نظر پايان، نيز نبايد خلاف گوئى كند، استفاده هر دو معنى از تعبير فوق نيز بعيد به نظر نمى رسد.

سومين حكمى كه از آيه استفاده مى شود، اين است كه شوهر در عده طلاق رجعى، حق رجوع دارد، مى فرمايد: همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترك ) در اين مدت عده (از ديگران ) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند( و بعولتهن احق بردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا ) .

در واقع در موقعى كه زن در عده طلاق رجعى است، شوهر مى تواند بدون هيچ گونه تشريفات، زندگى زناشويى را از سر گيرد، با هر سخن و يا عملى كه به قصد بازگشت باشد، اين معنى حاصل مى شود، منتها با جمله ان ارادوا اصلاحا اين حقيقت را بيان كرده كه بايد هدف از رجوع و بازگشت، اصلاح باشد، نه همچون دوران جاهليت كه مردان با سوء استفاده از اين حق، زنان را تحت فشار قرار داده و در حالتى ميان داشتن شوهر و مطلقه بودن، نگه مى داشتند.

اين حق در صورتى است كه راستى از كار خود پشيمان شده و بخواهد به طور جدى زندگى خانوادگى را از سر گيرد، و هدفش ايجاد ضرر و بلا تكليف ساختن زن نباشد.

ضمنا از اينكه در ذيل آيه، مساله رجوع مطرح شده استفاده مى شود كه حكم عده نگه داشتن در آغاز آيه، نيز مربوط به اين گروه از زنان است، و به تعبير ديگر، آيه به طور كلى از طلاق رجعى، سخن مى گويد، بنابراين مانعى ندارد كه بعضى از اقسام طلاق، اصلا عده نداشته باشد.

سپس به بيان چهارمين حكم پرداخته، مى فرمايد: و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است حقوق شايسته اى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند( و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة ) .

به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان، اين جمله از كلمات عجيب و جالب و جامعى است كه فوايد بسيارى را در بر دارد و در واقع بحث را به مسائل مهمترى فراتر از طلاق و عده كشانيده و به مجموعه حقوق زناشويى مردان و زنان، اشاره مى كند و مى گويد: همان طور كه براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده همچنين زنان حقوقى بر مردان دارند كه آنها موظف به رعايت آنند زيرا در اسلام هرگز حق يك طرفه نيست، و هميشه به صورت متقابل مى باشد.

واژه معروف كه به معنى كار نيك و شناخته شده و معقول و منطقى است، در اين سلسله آيات دوازده بار تكرار شده (از آيه مورد بحث تا 241) تا هشدارى به مردان و زنان باشد كه هرگز از حق خود، سوء استفاده نكنند بلكه با احترام به حقوق متقابل يكديگر در تحكيم پيوند زناشويى و جلب رضاى الهى بكوشند.

جمله و للرجال عليهن درجة در حقيقت تكميلى است بر آنچه درباره حقوق متقابل زن و مرد قبلا گفته شد، و در واقع مفهومش اين است كه مساله عدالت ميان زن و مرد به اين معنى نيست كه آنها در همه چيز برابرند و همراه يكديگر گام بردارند، آيا راستى لازم است آن دو در همه چيز مساوى باشند؟

با توجه به اختلاف دامنه دارى كه بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، پاسخ اين سوال روشن مى شود، جنس زن براى انجام وظايفى متفاوت با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد قانون آفرينش، وظيفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نيرومند را بر عهده او گذارده، به همين دليل سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او داده است، در حالى كه طبق اين قانون، وظايف خشن و سنگين تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده، و سهم بيشترى از تفكر به او اختصاص يافته بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود، و وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى را مى طلبد بر عهده زنان، و به همين دليل مديريت خانواده بر عهده مرد، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و به هر حال اين مانع از آن نخواهد بود كه زنان در اجتماع، كارها و وظايفى را كه با ساختمان جسم و جان آنها مى سازد، عهده دار شوند، و در كنار انجام وظيفه مادرى، وظايف حساس ديگرى را نيز انجام دهند.

و نيز اين تفاوت مانع از آن نخواهد بود كه از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسيارى از مردان پيشرفته تر باشند.

اينكه بعضى از روشنفكران اصرار دارند كه اين دو جنس را مساوى در همه چيز قلمداد كنند، اصرارى است كه با واقعيتها هرگز نمى سازد، و مطالعات مختلف علمى آن را انكار مى كند، حتى در جوامعى كه شعار مساوات و برابرى در تمام جهات، همه جا را پر كرده، عملا غير آن ديده مى شود، مثلا مديريت سياسى و نظامى تمام جوامع بشرى - جز در موارد استثنائى همه در دست مردان است، حتى در جوامع غربى كه شعار اصلى شعار مساوات است، اين معنى به وضوح ديده مى شود.

به هر حال قوانينى همچون بودن حق طلاق، يا رجوع در عده يا قضاوت به دست مردان، (جز در موارد خاصى كه به زن يا حاكم شرع حق طلاق داده مى شود) از همين جا سرچشمه مى گيرد، و نتيجه مستقيم همين واقعيت است.

بعضى از مفسران گفته اند كه جمله للرجال عليهن درجة، تنها نظر به مساله رجوع در عده طلاق دارد.

ولى روشن است كه اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست، زيرا قبل از آن يك قانون كلى درباره حقوق زن و رعايت عدالت، به صورت و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف بيان شده، سپس جمله مورد بحث به صورت يك قانون كلى ديگر به دنبال آن قرار گرفته است.

و بالاخره در پايان آيه مى خوانيم: خداوند توانا و حكيم است( و الله عزيز حكيم ) .

و در واقع پاسخى است براى آنها كه در اين زمينه ايراد مى گيرند، و اشاره اى است به اينكه حكمت و تدبير الهى، ايجاب مى كند كه هر كس در جامعه به وظايفى بپردازد كه قانون آفرينش براى او تعيين كرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است، حكمت خداوند ايجاب مى كند كه در برابر وظايفى كه بر عهده

زنان گذارده، حقوق مسلمى قرار گيرد، تا تعادلى ميان وظيفه و حق بر قرار شود.

نكته ها

1 - عده، وسيله اى براى صلح و بازگشت

گاهى در اثر عوامل مختلف، زمينه روحى به وضعى در مى آيد كه پديد آمدن يك اختلاف جزئى و نزاع كوچك حس انتقام را آن چنان شعله ور مى سازد كه فروغ عقل و وجدان را خاموش مى كند.

و غالبا تفرقه هاى خانوادگى در همين حالات رخ مى دهد.

اما بسيار مى شود كه اندك مدتى كه از اين كشمكش گذشت زن و مرد به خود آمده پشيمان مى شوند خصوصا از اين جهت كه مى بينند با متلاشى شدن كانون خانواده در مسير ناراحتيهاى گوناگونى قرار خواهند گرفت.

اينجاست كه آيه مورد بحث مى گويد: زنها بايد مدتى عده نگه دارند و صبر كنند تا اين امواج زودگذر بگذرد و ابرهاى تيره نزاع و دشمنى از آسمان زندگى آنان پراكنده شوند مخصوصا با دستورى كه اسلام درباره خارج نشدن زن از خانه در طول مدت عده داده است حسن تفكر در او برانگيخته مى شود، و در بهبود روابط او با شوهر كاملا موثر است و لذا در سوره طلاق آيه 1 مى خوانيم كه:( لا تخرجوهن من بيوتهن... لا تدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا ) ، (آنان را از منزلشان خارج نسازيد... چه مى دانيد شايد خدا گشايشى رساند و صلحى پيش آيد.)

غالبا به خاطر آوردن لحظات گرم و شيرين قبل از طلاق كافى است كه مهر و صميميت از دست رفته را باز آورد و فروغ ضعيف گشته محبت را تقويت كند.

2 - عده، وسيله حفظ نسل

يكى ديگر از فلسفه هاى عده روشن شدن وضع زن از نظر باردارى است

راست است كه يك بار ديدن عادت ماهانه معمولا دليل بر عدم باردارى زن است ولى گاه ديده شده كه زن در عين باردارى عادت ماهيانه را در آغاز حمل مى بيند از اين رو براى رعايت كامل اين موضوع دستور داده شده كه زن سه بار عادت ماهيانه ببيند و پاك شود تا بطور قطع عدم باردارى از شوهر سابق روشن گردد و بتواند ازدواج مجدد كند.

البته عده فوايد ديگرى هم دارد كه در جاى خود به آن اشاره خواهد شد. 3 - حق و وظيفهجدائى ناپذيرند

در اينجا قرآن به يك اصل اساسى اشاره كرده است، و آن اينكه هر جا (وظيفه اى ) وجود دارد در كنار آن (حقى ) هم ثابت است، يعنى وظيفه از حق هرگز جدا نيست مثلا پدر و مادر وظايفى در برابر فرزندان خود دارند، همين سبب مى شود كه حقوقى نيز به گردن آنها داشته باشند، يا اينكه قاضى موظف است براى بسط و تعميم عدالت حد اكثر كوشش را بنمايد در مقابل، حقوق فراوانى هم براى او قرار داده شده است اين موضوع حتى در مورد پيامبران و امتها نيز ثابت است.

در آيه مورد بحث نيز اشاره به اين حقيقت شده و مى فرمايد: به همان اندازه كه زنان وظايفى دارند حقوقى هم براى آنها قرار داده شده است و از تساوى اين (حقوق ) با آن (وظايف ) (اجراى عدالت ) در حق آنان عملى مى گردد.

عكس اين معنى نيز ثابت است كه اگر براى كسى حقى قرار داده شده در مقابل وظايفى هم به عهده او خواهد بود و لذا نمى توانيم كسى را پيدا كنيم كه حقى در موردى داشته باشد بدون اينكه وظيفه اى بر دوش او قرار گيرد.

4 - سرگذشت دردناك زنان در طول تاريخ

زن در طول تاريخ جريان پر ماجرا و دردآلودى دارد كه از مهمترين مباحث (جامعه شناسى ) روز به شمار مى رود، به طور كلى دوران زندگى زن را به دو دوره مى توان تقسيم كرد: نخست دوران ما قبل تاريخ كه امروز اطلاع صحيحى از وضع زن در آن دوره، در دست ما نيست، و شايد در آن دوران از حقوق طبيعى بيشترى برخوردار بوده است.

با شروع تاريخ بشر نوبت به دوره دوم رسيد، در اين دوره در بعضى از جوامع زن به عنوان يك شخصيت غير مستقل در كليه حقوق اقتصادى، سياسى و اجتماعى شناخته مى شد، و اين وضع در پاره اى از كشورها تا قرون اخير ادامه داشت اين طرز تفكر درباره زن حتى در قانون مدنى به اصطلاح مترقى فرانسه هم ديده مى شود كه به عنوان نمونه به چند ماده از موادى كه درباره روابط مالى زوجين سخن مى گويد اشاره مى شود.

(از ماده 215 و 217 استفاده مى گردد كه زن شوهردار نمى تواند بدون اجازه و امضاى شوهر خود هيچ عمل حقوقى را انجام دهد و هر گونه معامله براى او محتاج به اذن شوهر است ) (البته در صورتى كه شوهر نخواهد از قدرتش سوء استفاده كرده و بدون علت موجه از اجازه دادن امتناع ورزد).

(طبق ماده 1242 شوهر حق دارد به تنهائى در دارائى مشترك بين زن و مرد هر گونه تصرف كه بخواهد بكند و اجازه زن هم لازم نيست ) (البته با اين قيد كه هر معامله اى كه از حدود اداره كردن خارج باشد موافقت و امضاى زن لازم نيست ).

و از اين بالاتر (در ماده 1428 حق اداره كليه اموال اختصاصى زن هم به مرد محول شده ) (البته با اين قيد كه در هر گونه معامله اى كه از حدود اداره كردن خارج باشد موافقت و امضاى زن نيز لازم است ).

در محيط پيدايش اسلام يعنى حجاز نيز قبل از ظهور پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با زن همان معامله انسان وابسته غير مستقل انجام مى شد، رفتار آنها شباهت زيادى به بشرهاى نيمه وحشى داشت زيرا به وضع رسوا و ننگينى از زن بهره بردارى مى كردند زن در محيط آنها آن چنان بى اراده و بى اختيار بود كه گاهى جهت ارتزاق صاحب خود در معرض كرايه قرار مى گرفت، محروميت از تمدن، و ابتلاى به فقر آنها را گرفتار خشونت عجيبى كرده بود كه جنايت معروف (واءد) (زنده به گور كردن ) را در مورد آنها مرتكب مى شدند.

5 - مرحله نوين در زندگى زن

با ظهور اسلام و تعليمات ويژه آن زندگى زن وارد مرحله نوينى گرديد كه با دو مرحله گذشته فاصله زيادى داشت در اين دوره ديگر مستقل شد و از كليه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى برخوردار گرديد پايه تعليمات اسلام در مورد زن همان است كه در آيات مورد بحث مى خوانيم:( و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف ) ، يعنى زن همان اندازه كه در اجتماع وظايف سنگينى دارد حقوق قابل توجهى نيز داراست اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انسانى و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مى بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاى (يا ايها الناس ) و( يا ايها الذين آمنوا ) مخاطب ساخته برنامه هاى تربيتى و اخلاقى و علمى را براى آنها لازم كرده است و با آياتى مثل( و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة ) .

وعده برخوردار شدن از سعادت كامل به هر دو جنس داده، و با آياتى مانند( من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ) مى گويد: كه هر كدام از زن و مرد مى توانند به دنبال انجام برنامه هاى اسلام و وظايف الهى به تكامل معنوى و مادى برسند و به حياتى طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت و نور است گام نهند.

اسلام زن را مانند مرد به تمام معنى مستقل و آزاد مى داند و قرآن با آياتى نظير( كل نفس بما كسبت رهينة ) و يا( من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها ) .

اين آزادى را براى عموم افراد اعم از زن و مرد بيان مى دارد و لذا در برنامه هاى مجازاتى هم مى بينم در آياتى مثل:( الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة ) و مانند آن هر دو را به مجازات واحدى محكوم مى كند.

از طرفى چون استقلال لازمه اراده و اختيار است لذا اسلام اين استقلال را در كليه حقوق اقتصادى مى آورد. و انواع و اقسام ارتباطات مالى را براى زن بلامانع دانسته و او را مالك درآمد و سرمايه هاى خويش ‍ مى شمارد در سوره نساء آيه 32 مى خوانيم:( للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن ) با توجه به لغت (اكتساب ) كه بر خلاف (كسب ) براى بدست آوردن مالى است كه نتيجه اش متعلق به شخص به دست آورنده است و همچنين با در نظر گرفتن قانون كلى:( الناس مسلطون على اموالهم ) (همه مردم بر اموال خويش مسلطاند) به دست مى آيد كه چگونه اسلام به استقلال اقتصادى زن احترام گذارده و تفاوتى بين زن و مرد نگذاشته است.

خلاصه آنكه زن در اسلام يك ركن اساسى اجتماع به شمار مى رود و هرگز نبايد با او معامله يك موجود فاقد اراده و وابسته و نيازمند به قيم نمود.

6 - مساوات يا عدالت؟

تنها مطلبى كه بايد به آن توجه داشت (و در اسلام به آن توجه خاصى شده ) ولى بعضى روى يك سلسله احساسات افراطى و حساب نشده آن را انكار مى كنند

مساله تفاوتهاى روحى و جسمى زن و مرد و تفاوت وظايف آنها است.

ما هر چه را انكار كنيم اين حقيقت را نمى توانيم انكار نمائيم كه بين اين دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زيادى است كه ذكر آنها در كتب مختلف ما را از تكرار آنها بى نياز مى سازد و خلاصه همه آنها اين است كه چون زن پايگاه وجود و پيدايش انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام مى پذيرد همانطور كه جسما متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسل هاى بعد آفريده شده از نظر روحى هم سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد.

با وجود اين اختلافات دامنه دار آيا مى توان گفت زن و مرد بايد در تمام شؤ ون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها صددرصد مساوى باشند.

مگر نه اين است كه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود آيا عدالت غير از اين است كه هر كس به وظيفه خود پرداخته و از مواهب و مزاياى وجودى خويش بهره مند گردد؟

بنابراين آيا دخالت دادن زن در كارهائى كه خارج از تناسب روحى و جسمى اوست بر خلاف عدالت نمى باشد؟!

اينجاست كه مى بينيم اسلام در عين طرفدارى از عدالت، مرد را در پاره اى از كارهاى اجتماعى كه به خشونت و يا دقت بيشترى نيازمند است، مانند: سرپرستى كانون خانه و... مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار كرده است.

يك (خانه ) و يك (اجتماع ) هر كدام احتياج به مدير دارند و مساله مديريت در آخرين مرحله خود بايد در يك شخص منتهى گردد، و گرنه كشمكش و هرج و مرج بر قرار خواهد شد.

با اين وضع آيا بهتر است كه مرد براى اين كار نامزد گردد يا زن؟ همه محاسبات دور از تعصب مى گويد وضع ساختمانى مرد ايجاب مى كند كه مديريت خانواده به عهده او نهاده شود و زن (معاون ) او گردد.

گر چه جمعى اصرار دارند اين واقعيتها را ناديده بگيرند، ولى وضع زندگى حتى در جهان امروز و حتى در كشورهايى كه به زنان آزادى و مساوات كامل داده اند نشان مى دهد كه عملا مطلب همان است كه در بالا گفته شد اگر چه در سخن خلاف آن گفته شود!