تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 41473
دانلود: 3462


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41473 / دانلود: 3462
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيه(233) و ترجمه

( و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف لا تكلف نفس الا وسعها لا تضار ولدة بولدها و لا مولود له بولده و على الوارث مثل ذلك فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما و ان اردتم ان تسترضعوا اولادكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصير ) (233)

ترجمه:

233 - مادران، فرزندان را دو سال تمام، شير مى دهند. (اين ) براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند.

و بر آن كس كه فرزند براى او متولد شده (پدر)، لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته (در مدت شير دادن بپردازد، حتى اگر طلاق گرفته باشد). هيچ كس موظف به بيش از مقدار توانايى خود نيست! نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به كودك را دارد، و نه پدر. و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد (هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تامين نمايد). و اگر آن دو، با رضايت يكديگر و مشورت، بخواهند كودك را (زودتر) از شير باز گيرند، گناهى بر آنها نيست. و اگر (با عدم توانايى، يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست، به شرط اينكه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد.

و از (مخالفت فرمان ) خدا به پرهيزيد و بدانيد خدا، به آنچه انجام مى دهيد، بيناست!

تفسير:

هفت دستور درباره شير دادن نوزادان

اين آيه كه در واقع ادامه بحث هاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى

به سراغ يك مساله مهم، يعنى مساله (رضاع ) (شير دادن ) و با تعبيراتى بسيار كوتاه و فشرده و در عين حال پر محتوا و آموزنده جزئيات اين مساله را بازگو مى كند.

1 - نخست مى گويد: (مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند)( و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين ) .

(والدات ) جمع (والده )، در لغت عرب به معنى مادر است، ولى (ام ) معنى وسيعترى دارد كه گاه به مادر يا مادر مادر، و گاه به ريشه و اساس هر چيزى اطلاق مى شود.

در اين بخش از آيه، حق شير دادن در دو سال شيرخوارگى به مادر داده شده، و او است كه مى تواند در اين مدت از فرزند خود نگاهدارى كند و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است، هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است، اما از آنجا كه تغذيه جسم و جان نوزاد در اين مدت با شير و عواطف مادر پيوند ناگسستنى دارد اين حق به مادر داده شده، علاوه بر اين عواطف مادر نيز بايد رعايت شود، زيرا او نمى تواند آغوش خود را در چنين لحظات حساسى از كودكش خالى ببيند و در برابر وضع نوزادش بى تفاوت باشد، بنابراين قرار دادن حق حضانت و نگاهدارى و شير دادن براى مادر يك نوع حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم مادر، و تعبير (اولادهن ) (فرزندانشان ) اشاره لطيفى به اين مطلب است.

گر چه ظاهر اين جمله مطلق است، و زنان مطلقه و غير مطلقه را شامل مى شود، ولى جمله هاى بعد نشان مى دهد كه اين آيه به زنان مطلقه نظر دارد هر چند مادران ديگر نيز از چنين حقى برخوردارند، اما در صورت نبودن جدائى و طلاق، عملا اثر ندارد.

2 - سپس مى افزايد (اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را كامل كند)( لمن اراد ان يتم الرضاعة ) .

يعنى مدت شير دادن طفل لازم نيست، همواره دو سال باشد، دو سال براى كسى است كه مى خواهد شير دادن را كامل كند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع نوزاد و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند.

در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهما‌السلام ) به ما رسيده دوران كامل شيرخوارگى دو سال، و كمتر از آن، بيست و يك ماه معرفى شده است.

بعيد نيست اين معنى از ضميمه كردن آيه فوق با آيه و حمله و فصاله ثلثون شهرا: باردارى او و از شير گرفتنش، سى ماه است نيز استفاده شود، زيرا مى دانيم معمولا دوران باردارى نه ماه است و هر گاه آن را از سى ماه كم كنيم بيست و يك ماه باقى ميماند كه مدت معمولى شير دادن خواهد بود، بلكه با توجه به اينكه آنچه در سوره احقاف آمده نيز به صورت الزامى است، مادران حق دارند با در نظر گرفتن، مصلحت و سلامت نوزاد، مدت شيرخوارگى را از بيست و يك ماه نيز كمتر كنند.

3 - هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد لذا در ادامه آيه مى فرمايد: (و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است، خوراك و پوشاك مادران را به طور شايسته بپردازد)( و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف ) .

در اينجا تعبير به (المولود له ) (كسى كه فرزند براى او متولد شده ) به جاى تعبير به (اب - والد) (پدر) قابل توجه است، گوئى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور، بسيج كند، يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده مرد گذارده شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل او است، نه يك فرد بيگانه.

توصيف به (معروف ) (به طور شايسته ) نشان مى دهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر، بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر بگيرند، نه سختگيرى كنند و نه اسراف.

و براى توضيح بيشتر مى فرمايد: (هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانائى خود را انجام دهد)( لا تكلف نفس الا وسعها ) .

بنابراين هر پدرى به اندازه توانائى خود وظيفه دارد، بعضى اين جمله را به منزله علت براى اصل حكم دانسته اند، و بعضى به عنوان تفسير حكم سابق، (و هر دو در نتيجه يكى است ).

4 - سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته، مى فرمايد: (نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق دارد به كودك ضرر زند، و نه پدر) به خاطر اختلاف با مادر( لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده ) .

يعنى، هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را وجه المصالحه اختلافات خويش قرار دهند، و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد كنند.

مردان نبايد حق حضانت و نگاهدارى مادران را با گرفتن كودكان در دوران شيرخوارگى از آنها پايمال كنند، كه زيانش به فرزند رسد و مادران نيز نبايد از اين حق شانه خالى كرده و به بهانه هاى گوناگون از شير دادن كودك خوددارى كرده يا پدر را از ديدار فرزندش محروم سازند.

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور آن است كه نه پدر مى تواند حق زناشويى زن را به خاطر ترس از باردار شدن و در نتيجه زيان ديدن شير خوار، سلب كند، و نه مادر مى تواند شوهر را از اين حق به همين دليل باز دارد.

ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

تعبير به (ولدها) و (ولده ) نيز براى تشويق پدران و مادران به رعايت حال كودكان شير خوار است، به اضافه نشان مى دهد كه نوزاد متعلق به هر دو مى باشد، نه مطابق رسوم جاهليت كه فرزند را فقط متعلق به پدر مى دانستند و براى مادر هيچ سهمى قائل نبودند.

5 - سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى پردازد، مى فرمايد: (و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد)( و على الوارث مثل ذلك ) .

يعنى: آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مى دهد تامين كنند - در اينجا بعضى احتمالات ديگر در تفسير آيه داده شده كه ضعيف به نظر مى رسد.

6 - در ادامه آيه، سخن از مساله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده و اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جمله هاى سابق زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود، ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با يكديگر مى توانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند، مى فرمايد: (اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه ) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست )( فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما ) .

در واقع پدر و مادر بايد مصالح فرزند را در نظر بگيرند و با هم فكرى و توافق و به تعبير قرآن تراضى و تشاور، براى باز گرفتن كودك از شير برنامه اى تنظيم كنند، و در اين كار از كشمكش و مشاجره و پرداختن به مصالح خود و پايمال كردن مصالح كودك به پرهيزند.

7 - گاه مى شود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خود دارى مى كند و يا به راستى مانعى براى او پيش مى آيد، در اين صورت بايد راه چاره اى انديشيد و لذا در ادامه آيه مى فرمايد: (اگر (با عدم توانائى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد)( و ان اردتم ان تسترضعوا اولادكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ) .

در تفسير جمله( اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ) ، نظرات گوناگونى از سوى مفسران اظهار شده، گروهى تفسير بالا را پذيرفته اند كه انتخاب دايه به جاى مادر، پس از رضايت طرفين، بى مانع است مشروط بر اينكه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود، بلكه حق او نسبت به مدتى كه شير مى دهد طبق عادت پرداخته شود.

در حالى كه بعضى آن را ناظر به حق دايه دانسته اند و گفته اند بايد حق او طبق عرف عادت پرداخت شود، بعضى نيز گفته اند منظور از اين جمله توافق پدر و مادر در مساله انتخاب دايه است.

و بنابراين تاكيدى مى شود بر جمله قبل، ولى اين تفسير ضعيف به نظر مى رسد و صحيحتر همان تفسير اول و دوم مى باشد و مرحوم طبرسى تفسير اول را ترجيح داده است.

و در پايان آيه به همگان هشدار مى دهد كه (تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بينا است )( و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصير ) .

مبادا كشمكش ميان مرد و زن، روح انتقامجويى را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازند، همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب اعمال آنها است.

اين احكام دقيق و حساب شده و هشدارهاى آميخته به آن به خوبى نشان مى دهد كه اسلام تا چه حد براى حقوق كودكان و همچنين مادران اهميت قائل

شده است و رعايت حد اكثر عدالت را در اين زمينه سفارش مى كند، آرى اسلام بر خلاف آنچه در دنياى ستمكاران وجود دارد كه حقوق ضعيفان هميشه پايمال مى شود، حد اكثر اهميت را به حفظ حقوق آنان داده است.

آيه (234) و(235)و ترجمه

( و الذين يتوفون منكم و يذرون أزوجا يتربصن بأنفسهن أربعة أشهر و عشرا فإذا بلغن أ جلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى أنفسهن بالمعروف و الله بما تعملون خبير ) (234)( و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء أ و أ كننتم فى أ نفسكم علم الله أنكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا إلا أن تقولوا قولا معروفا و لا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتب أ جله و اعلموا أ ن الله يعلم ما فى أ نفسكم فاحذروه و اعلموا أ ن الله غفور حليم ) (235).

ترجمه:

234 - و كسانى كه از شما ميميرند و همسرانى باقى ميگذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند (و عده نگه دارند)! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهى بر شما نيست كه هر چه ميخواهند، درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج كنند).

و خدا به آنچه عمل مى كنيد، آگاه است.

235 - و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه، (از زنانى كه همسرانشان مردهاند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد (بدون اينكه آن را اظهار كنيد).

خداوند ميدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، (و با خواسته طبيعى شما به شكل معقول، مخالف نيست،) ولى پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد، مگر اينكه به طرز پسنديدهاى (به طور كنايه ) اظهار كنيد! (ولى در هر حال،) اقدام به ازدواج ننماييد، تا عده آنها سر آيد! و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد، مى داند! از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد خداوند، آمرزنده و بردبار است (و در مجازات بندگان، عجله نمى كند)!

تفسير:

خرافاتى كه زنان را بيچاره مى كرد!

يكى از مسائل و مشكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهراست، از آنجا كه ازدواج فورى زن با همسر ديگر بعد از مرگ شوهر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين به خالى بودن رحم از نطفه همسر پيشين سازگار نيست و به علاوه موجب جريحهدار ساختن عواطف بستگان متوفى است، آيه فوق ازدواج مجدد زنان را مشروط به عده نگه داشتن به مدت چهار ماه و ده روز ذكر كرده است

رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى بعد از مرگ با همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبائل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مى كردند كه عملا زنان را در بنبست و اسارت قرار ميدادند و گاهى جنايت آميزترين كارها را در مورد او مرتكب مى شدند به عنوان نمونه: بعضى از قبائل پس از مرگ شوهر زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرد دفن مى كردند، برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشين مى كردند و در پارهاى از قبائل زنها موظف بودند مدتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه و چركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هر گونه آرايش و زيور و حتى شستشو به سر برده و بدين وضع شب و روز خود را بگذرانند.

آيه فوق بر تمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد از نگاهدارى عده و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كنند، مى فرمايد: كسانى كه از شما ميميرند و همسرانى از خود باقى ميگذارند، آنها بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامى كه مدتشان سر آمد، گناهى بر

شما نيست كه هر چه ميخواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند.( و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف ) .

و از آنجا كه گاه اولياء و بستگان زن، دخالت هاى بى موردى در كار او مى كنند و يا منافع خويش را در ازدواج آينده زن در نظر ميگيرند، در پايان آيه خداوند به همه هشدار مى دهد و مى فرمايد: خداوند از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است و هر كس را به جزاى اعمال نيك و بد خود ميرساند( و الله بما تعملون خبير ) .

جمله( لا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف ) با توجه به اينكه مخاطب، مردان فاميل هستند، نشان مى دهد كه گوئى آزاد گذاشتن زن را بعد از مرگ شوهر، براى خود گناه ميدانستند و به عكس ‍ تضييق و سختگيرى را وظيفه ميشمردند، اين آيه به وضوح مى گويد آنها را آزاد بگذاريد و هيچ گناهى بر شما نيست (در ضمن از اين تعبير استفاده مى شود كه ولايت پدر و جد نيز در اينجا ساقط است ) ولى به زنان نيز يادآورى مى كند كه آنها از آزادى خود سوء استفاده نكنند و به طور شايسته (بالمعروف ) براى انتخاب شوهر جديد، اقدام نمايند.

طبق رواياتى كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده است زنان موظفند در اين مدت شكل سوگوارى خود را حفظ كنند، يعنى مطلقا آرايش نكنند، ساده باشند و البته فلسفه نگاهدارى اين چنين عدهاى نيز همين را ايجاب مى كند.

اسلام زنان را بحدى از آداب و رسوم خرافى دوران جاهلى نجات داد كه برخى پنداشتند حتى در همين مدت كوتاه عده هم مى توانند ازدواج كنند، يكى از همين زنان كه چنين ميپنداشت، روزى خدمت پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و مى خواست اجازه براى ازدواج مجدد بگيرد، از پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سئوال كرد آيا اجازه مى دهيد سرمه كشيده و خود را آرايش دهم؟

حضرت فرمود: شما زنان موجودات عجيبى هستيد! تا قبل از اسلام عده وفات را در سختترين شرايط و گاه تا آخر عمر ميگذرانديد در حالى كه به خود حتى حق شستشو هم نميداديد اينك كه اسلام براى حرمت خانواده و رعايت حق زوجيت به شما دستور داده مدت كوتاهى ساده بسر بريد طاقت نمى آوريد.

جالب توجه اين كه در احكام اسلامى در مورد عده به اين معنى تصريح شده كه اگر هيچ گونه احتمالى در مورد باردارى زن در ميان نباشد باز بايد زنانى كه همسرانشان وفات يافتهاند عده نگاهدارند. و نيز به همين دليل آغاز عده مرگ شوهر نيست بلكه موقعى است كه خبر مرگ شوهر به زن مى رسد هر چند بعد از ماهها باشد، و اين خود ميرساند كه تشريع اين حكم قبل از هر چيز به خاطر حفظ احترام و حريم زوجيت است، اگر چه مساله باردارى احتمالى زن در اين قانون مسلما مورد توجه بوده است. آيه بعد به يكى از احكام مهم زنانى كه در عده هستند (به تناسب بحثى كه درباره عده وفات گذشت ) اشاره كرده، مى فرمايد: گناهى بر شما نيست كه از روى كنايه (از زنانى كه در عده وفات هستند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم داشته باشيد، خدا ميدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، ولى با آنها در تنهائى با صراحت وعده ازدواج نگذاريد، مگر اينكه به طرز شايسته اى (با كنايه ) اظهار كنيد( و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء او اكننتم فى انفسكم علم الله انكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولوا قولا معروفا ) .

اين دستور در واقع براى آن است كه هم حريم ازدواج سابق حفظ شده باشد و هم زنان بيوه، از حق تعيين سرنوشت آينده خود محروم نگردند، دستورى كه هم عادلانه است و هم توأم با حفظ احترام طرفين.

در حقيقت اين يك امر طبيعى است كه با فوت شوهر، زن به سرنوشت آينده

خود فكر مى كند و مردانى نيز ممكن است - به خاطر شرايط سهلتر كه زنان بيوه دارند - در فكر ازدواج با آنان باشند، از طرفى بايد حريم زوجيت سابق نيز حفظ شود، آنچه در بالا آمد، دستور حساب شدهاى است كه همه اين مسائل در آن رعايت شده است.

جمله( و لكن لا تواعدوهن سرا ) ميفهماند كه علاوه بر لزوم خوددارى از خواستگارى آشكار، نبايد در خفا و پنهانى، با چنين زنانى در مدت عده ملاقات كرد و با صراحت خواستگارى نمود، مگر اينكه صحبت به گونه اى باشد كه با آداب اجتماعى و موضوع مرگ شوهر سازش داشته باشد يعنى در پرده و با كنايه صورت گيرد.

تعبير به (عرضتم ) از ماده (تعريض )، به گفته راغب در مفردات، به معنى سخنى است كه تاب دو معنى داشته باشد، راست و دروغ يا ظاهر و باطن.

و به گفته مفسر بزرگوار مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان )، تعريض ضد تصريح است، در اصل از عرض گرفته شده كه به معنى كناره و گوشه چيزى است.

در روايات اسلامى در تفسير اين آيه براى خواستگارى كردن به طور سربسته و به اصطلاح قرآن (قول معروف ) مثالهايى ذكر شده به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: قول معروف اين است كه مثلا مرد به زن مورد نظرش بگويد: انى فيك لراغب و انى للنساء لمكرم، فلا تسبقينى بنفسك؛ (من به تو علاقه دارم زنان را گرامى ميدارم، در مورد كار خود از من پيشى مگير).

همين مضمون يا شبيه به آن در كلمات بسيارى از فقهاء آمده است.

نكته قابل توجه اينكه گر چه آيه فوق، بعد از آيه عده وفات قرار گرفته، ولى فقهاء تصريح كرده اند كه حكم بالا، مخصوص عده وفات نيست بلكه شامل غير آن نيز مى شود.

مرحوم صاحب (حدائق )، فقيه و محدث معروف، مى گويد: اصحاب ما تصريح كرده اند كه تعريض و كنايه نسبت به خواستگارى در مورد زنى كه در عده رجعى است، حرام است، اما نسبت به زن مطلقه غير رجعيه هم از سوى شوهرش و هم از سوى ديگران جايز است، ولى تصريح به آن براى هيچكدام جايز نيست...

اما در عده بائن، تعريض از ناحيه شوهر و ديگران جايز است ولى تصريح تنها از سوى شوهر جايز است نه ديگرى - شرح بيشتر اين موضوع را در كتب فقهى مخصوصا در ادامه كلام صاحب حدائق مطالعه فرمائيد.

سپس در ادامه آيه مى فرمايد: (ولى در هر حال ) عقد نكاح را نبنديد تا عده آنها به سر آيد( و لا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله ) .

و به طور مسلم اگر كسى در عده، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد سبب مى شود كه آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد.

و به دنبال آن مى فرمايد: بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مى داند از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده داراى حلم است و در مجازات بندگان عجله نميكند( و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه و اعلموا ان الله غفور حليم ) .

و به اين ترتيب خداوند از تمام نيات و اعمال بندگانش آگاه است و متخلفان را به سرعت مجازات نمى كند

(لا تعزموا) از ماده (عزم ) به معنى قصد است، و هنگامى كه مى فرمايد: و لا تعزموا عقدة النكاح، در واقع نهى از انجام عقد ازدواج به صورت مؤ كد است، يعنى حتى نيت چنين كارى را در زمان عده نكنيد.

آيه(236) و ترجمه

( لا جناح عليكم إن طلقتم النساء ما لم تمسوهن أو تفرضوا لهن فريضة و متعوهن على الموسع قدره و على المقتر قدره متعا بالمعروف حقا على المحسنين ) (236)( و إن طلقتموهن من قبل أ ن تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم إلا أن يعفون أو يعفوا الذى بيده عقدة النكاح و أن تعفوا أ قرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكم إ ن الله بما تعملون بصير ) (237)

ترجمه:

236 - اگر زنان را قبل از آميزش جنسى يا تعيين مهر، (به عللى ) طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست. (و در اين موقع،) آنها را (با هديه اى مناسب،) بهرهمند سازيد! آن كس كه توانايى دارد، به اندازه توانايياش، و آن كس كه تنگدست است، به اندازه خودش، هديه اى شايسته (كه مناسب حال دهنده و گيرنده باشد ) بدهد! و اين بر نيكوكاران، الزامى است.

237 - و اگر زنان را، پيش از آنكه با آنها تماس بگيريد و (آميزش جنسى كنيد) طلاق دهيد، در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، (لازم است ) نصف آنچه را تعيين كردهايد (به آنها بدهيد) مگر اينكه آنها (حق خود را) ببخشند، يا (در صورتى كه صغير و سفيه باشند، ولى آنها، يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد. و گذشت كردن شما (و بخشيدن تمام مهر به آنها) بپرهيزكارى نزديكتر است. و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد، كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست!

تفسير:

چگونگى اداى مهر

باز در ادامه احكام طلاق در اين دو آيه احكام ديگرى بيان شد

نخست مى فرمايد: (گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از اينكه با آنها تماس پيدا كنيد (و آميزش جنسى انجام دهيد) و تعيين مهر نمائيد، طلاق دهيد)( لا جناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة ) .

البته اين در صورتى است كه مرد يا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پيش از عمل زناشويى، متوجه شوند كه به جهاتى نميتوانند با هم زندگى كنند، چه بهتر كه در اين موقع با طلاق از هم جدا شوند، زيرا در مراحل بعد كار مشكلتر مى شود. و به هر حال اين تعبير، پاسخى است براى آنها كه تصور مى كردند طلاق قبل از عمل زناشويى يا قبل از تعيين مهر، صحيح نيست، قرآن مى گويد: چنين طلاقى گناهى ندارد و صحيح است (و اى بسا جلو مفاسد بيشترى را بگيرد).

بعضى نيز (جناح ) را در اينجا به معنى (مهر) گرفتهاند كه بر دوش شوهر سنگينى مى كند يعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشويى و تعيين مهر هيچ گونه مهرى بر عهده شما نيست. گر چه بعضى از مفسران شرح زيادى درباره اين تفسير گفته اند، ولى به كار بردن كلمه جناح، به معنى مهر مانوس نيست.

بعضى نيز احتمال داده اند كه معنى جمله بالا اين است: كه طلاق زنها قبل از آميزش در همه حال جايز است (خواه در حال عادت ماهيانه باشند يا نه ) در حالى كه بعد از آميزش حتما بايد در حال پاكى خالى از آميزش باشد اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا با جمله( او تفرضوا لهن فريضة ) سازگار نيست.

سپس به بيان حكم ديگرى در اين رابطه ميپردازد و مى فرمايد: در چنين حالى بايد آنها را (با هديه مناسبى ) بهرهمند سازيد) (و متعوهن ).

بنابراين اگر نه مهرى تعيين شده و نه آميزشى حاصل گشته، شوهر بايد

هديه اى كه مناسب با شئون زن باشد، بعد از طلاق به او بپردازد ولى در پرداخت اين هديه، قدرت توانائى شوهر نيز بايد در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آيه مى گويد: بر آن كس كه توانائى دارد به اندازه توانائيش، و بر آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش هديه شايسته اى لازم است، و اين حقى است بر نيكوكاران( على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا على المحسنين ) .

(موسع ) به معنى توانگر، و (مقتر) به معنى تنگدست است (از ماده قتر به معنى بخل و تنگ نظرى نيز آمده است ) مانند:( و كان الانسان قتورا ) .

بنابراين توانگران بايد به اندازه خود و تنگدستان نيز درخور تواناييشان اين هديه را بپردازند، و شئون زن نيز در اين جهت در نظر گرفته شده است.

جمله (متاعا بالمعروف ) ميتواند اشارهاى به همه اينها باشد يعنى هديه اى به طور شايسته و دور از اسراف و بخل، و مناسب حال دهنده و گيرنده.

از آنجا كه اين هديه اثر قابل ملاحظه اى در جلوگيرى از حس انتقامجويى و رهايى زن از عقدههايى كه ممكن است، بر اثر گسستن پيوند زناشويى حاصل شود، در آيه فوق آن را وابسته به روحيه نيكوكارى و احسان كرده و مى گويد: حقا على المحسنين: (اين عمل بر نيكوكاران لازم است ) يعنى بايد آميخته با روح نيكوكارى و مسالمت باشد.

ناگفته پيدا است تعبير به (نيكوكاران ) نه به خاطر اين است كه حكم مزبور جنبه الزامى ندارد بلكه براى تحريك احساسات خيرخواهانه افراد در راه انجام اين وظيفه است و گرنه همانطور كه اشاره شد اين حكم جنبه الزامى دارد.

نكته جالب ديگرى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه: قرآن از هديهاى كه مرد بايد به زن بپردازد تعبير به (متاع ) كرده است و متاع در لغت به معناى چيزهائى است كه انسان از آنها بهرهمند و متمتع مى شود و غالبا به غير پول و وجه نقد اطلاق مى گردد زيرا از پول بطور مستقيم نميتوان استفاده كرد بلكه بايد تبديل به متاع شود روى همين جهت قرآن از هديه تعبير به متاع كرده است.

و اين موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد زيرا بسيار مى شود كه هديهاى از اجناس قابل استفاده مانند خوراك و پوشاك و نظاير آن كه براى اشخاص برده مى شود هر چند كم قيمت باشد اثرى در روح آنها ميگذارد كه اگر آن را تبديل به پول كنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت و لذا در رواياتى كه در اين زمينه به ما رسيده مى بينيم غالبا ائمه اطهار نمونه هاى هديه را امثال لباس و مواد غذائى و يا زمين زراعتى ذكر كرده اند.

ضمنا از آيه به خوبى استفاده مى شود كه در ازدواج دائم تعيين مهر از قبل لازم نيست و طرفين مى توانند بعد از عقد روى آن توافق كنند و نيز استفاده مى شود كه اگر قبل از تعيين مهر و آميزش جنسى، طلاق صورت گيرد مهر واجب نخواهد بود و هديه مزبور جانشين (مهر) مى شود.

بايد توجه كرد كه زمان و مكان در مقدار (هديه مناسب ) مؤثر است.

در آيه بعد سخن از زنانى به ميان آمده كه براى آنها تعيين مهر شده است ولى قبل از آميزش و عروسى، جدا مى شوند، مى فرمايد: اگر آنها را طلاق دهيد پيش از آنكه با آنان تماس پيدا كنيد (و آميزش انجام شود) در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، لازم است نصف آنچه را تعيين كردهايد به آنها بدهيد( و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم ) .

اين حكم قانونى مساله است، كه به زن حق مى دهد نصف تمام مهريه را بدون كم و كاست بگيرد هر چند آميزشى حاصل نشده باشد.

ولى بعدا به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى ميرود و مى فرمايد: (مگر اينكه آنها حق خود را ببخشند) (و يا اگر صغير و سفيه هستند، ولى آنان يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد)( الا ان يعفون او يعفو الذى بيده عقدة النكاح ) .

روشن است كه ولى در صورتى ميتواند از حق صغير صرف نظر كند كه مصلحت صغير ايجاب نمايد.

بنابراين حكم پرداخت نصف مهر، صرف نظر از مساله عفو و بخشش است.

از آنچه گفتيم روشن مى شود كه منظور از( الذى بيده عقدة النكاح ) (كسى كه گره ازدواج به دست او است ) ولى صغير يا سفيه است، زيرا او است كه حق دارد اجازه ازدواج بدهد، ولى بعضى از مفسران چنين پنداشتهاند كه منظور شوهر است، يعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلا پرداخته باشد (آن چنان كه در ميان بسيارى از اعراب معمول بوده ) حق دارد نصف آن را باز پس گيرد مگر اينكه ببخشد و صرف نظر كند.

اما دقت در آيه نشان مى دهد كه صحيح همان تفسير اول است، زيرا روى سخن در آيه با شوهران است، به همين دليل آنها را مخاطب قرار داده و مى گويد: (و ان طلقتموهن ) (اگر آنها را طلاق داديد) در حالى كه جمله او( يعفو الذى بيده عقدة النكاح ) به صورت فعل غائب ذكر شده و مناسب نيست كه منظور از آن، شوهران باشند. آرى در جمله بعد مى گويد: عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهيزكارى نزديك تر است و نيكوكارى و فضل را در ميان خود فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است( و ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكم ان الله بما تعملون بصير ) . به طور مسلم مخاطب در اين جمله شوهرانند و در نتيجه در جمله قبل سخن از گذشت اولياء و در اين جمله سخن از گذشت شوهران است. و جمله( و لا تنسوا الفضل بينكم ) خطابى است به عموم مسلمانان كه روح گذشت و بزرگوارى را در تمام اين موارد فراموش نكنند. رواياتى كه از پيشوايان معصوم (عليهم‌السلام ) به ما رسيده است نيز آيه را به همين صورت تفسير مى كند، و مفسران شيعه با توجه به مضمون آيه و روايات اهل بيت (عليهما‌السلام ) نيز همين نظر را انتخاب كرده اند و گفته اند منظور از اين عبارت اولياء زوجه هستند، البته مواردى پيش مى آيد كه سر سختى كردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسى ممكن است احساسات شوهر و اقوامش را جريحه دار كند و در صدد انتقامجويى بر آيند و ممكن است حيثيت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد اين جا است كه گاه، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود، لازم ميبيند كه از حق او گذشت نمايد. جمله( و ان تعفوا اقرب للتقوى ) (عفو و گذشت شما به پرهيزكارى نزديك تر است )، وظيفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بيان مى كند، كه اگر تمام مهر را پرداختهاند چيزى پس نگيرند و اگر نپرداختهاند همه آن را بپردازند و از نيمى كه حق آنها است صرف نظر كنند، زيرا مسلم است دختر يا زنى كه بعد از عقد يا پيش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشكلاتى است و بى شك گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدى مرهم بر اين جراحات ميگذارد. لحن مجموعه آيه، بر اصل اساسى (معروف و احسان،) در اين مسائل تاكيد مى كند، كه حتى طلاق و جدائى آميخته با نزاع و كشمكش و تحريك روح انتقامجويى نباشد، بلكه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت، قرار گيرد، زيرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى كنند و به دلائلى از هم جدا شوند دليلى ندارد كه ميان آنها عداوت و دشمنى حاكم گردد.