تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 41469
دانلود: 3462


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41469 / دانلود: 3462
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيه (35)و (36) و ترجمه

( إذ قالت امرأت عمرن رب إنى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى إنك أ نت السميع العليم ) (35)( فلما وضعتها قالت رب إنى وضعتها أنثى و الله أعلم بما وضعت و ليس الذكر كالا نثى و إنى سميتها مريم و إنى أعيذها بك و ذريتها من الشيطن الرجيم ) (36)

ترجمه:

35 - (به ياد آوريد) هنگامى را كه همسر عمران گفت: خداوندا! آنچه را در رحم دارم، براى تو نذر كردم، كه محرر (و آزاد، براى خدمت خانه تو) باشد. از من بپذير، كه تو شنوا و دانايى!

36 - ولى هنگامى كه او را به دنيا آورد، (و او را دختر يافت،) گفت: خداوندا! من او را دختر آوردم - ولى خدا از آنچه او به دنيا آورده بود، آگاهتر بود - و پسر، همانند دختر نيست. (دختر نمى تواند وظيفه خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد). من او را مريم نام گذاردم، و او و فرزندانش را از (وسوسه هاى ) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مى دهم.

تفسير:

عمران و دخترش مريم

به دنبال اشاره اى كه به عظمت آل عمران در آيات قبل آمده بود در اين آيات سخن از عمران و دخترش مريم به ميان مى آورد، و به طور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى اين بانوى بزرگ را بيان مى كند.

توضيح اينكه: از تواريخ و اخبار اسلامى و گفته مفسران استفاده مى شود كه (حنة ) و (اشياع ) دو خواهر بودند كه اولى به همسرى عمران كه از شخصيتها برجسته بنى اسرائيل بود در آمد و دومى را زكريا پيامبر خدا به همسرى انتخاب كرد.

همسر عمران (حنه ) سالها گذشت كه فرزندى از او متولد نشد روزى زير درختى نشسته بود پرنده اى را ديد كه به جوجه هاى خود غذا مى دهد مشاهده اين محبت مادرانه آتش عشق فرزند را در دل او شعلهور ساخت و از صميم دل از درگاه خدا تقاضاى فرزندى كرد و چيزى نگذشت كه اين دعاى خالصانه به هدف اجابت رسيد و باردار شد.

از بعضى از روايات استفاده مى شود كه خداوند به عمران وحى فرستاده بود كه پسرى پر بركت كه ميتواند بيماران غير قابل علاج را درمان كند و مردگان را به فرمان خدا حيات بخشد به او خواهد داد كه به عنوان پيامبر به سوى بنى اسرائيل فرستاده مى شود.

او اين جريان را با همسر خود (حنه ) در ميان گذاشت لذا هنگامى كه او باردار شد تصور كرد فرزند مزبور همان است كه در رحم دارد بى خبر از اين كه كسى كه در رحم او است مادر آن فرزند (مريم ) مى باشد و به همين دليل نذر كرد كه پسر را خدمتگزار خانه خدا (بيت المقدس ) نمايد اما به هنگام تولد مشاهده كرد كه دختر است در اين موقع نگران شد كه با اين وضع چه كند.

زيرا خدمتكاران بيت المقدس از ميان پسران انتخاب مى شدند و سابقه نداشت دخترى به اين عنوان انتخاب گردد.

با توضيح بالا، به تفسير آيات باز ميگرديم: در نخستين آيه مى فرمايد: به ياد آريد هنگامى را كه همسر عمران گفت:

خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر كردم كه محرر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد، آن را از من بپذير كه تو شنوا و دانائى )( اذ قالت امرأت عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم ) .

در اين آيه اشاره به نذر همسر عمران به هنگام باردارى شده، او تصور ميكرد فرزندش (با توجه به بشارت خداوند) پسر است، و از اين رو واژه (محررا) (يا معادل ديگر در زبان ديگر) را به كار برد، نه (محررة ) و از خدا خواست كه نذر او را پذيرا شود.

واژه (محررا) از ماده تحرير گرفته شده كه به معنى آزاد ساختن است. و در اصطلاح آن زمان به فرزندانى گفته مى شد كه به خدمت معبد و خانه خدا در مى آمدند، تا نظافت و ساير خدمات را بر عهده گيرند و به هنگام فراغت مشغول عبادت پروردگار شوند، و از آنجا كه آنها از هر گونه خدمت به پدر و مادر آزاد بودند، به آنها محرر گفته مى شد، و يا از اين جهت كه خالص از هر گونه تلاش و كوشش دنيوى بوده اند، به آنها محرر مى گفتند.

بعضى گفته اند كه اين دسته از كودكان از موقعى كه توانائى بر اين خدمات داشتند تا سن بلوغ، وظايف خود را زير نظر پدران و مادران انجام ميدادند و پس از رسيدن به سن بلوغ، تعيين سرنوشتشان به دست خودشان بود، اگر ميخواستند به كار در معبد پايان داده و بيرون ميرفتند و اگر تمايل داشتند بمانند مى ماندند.

بعضى گفته اند: اقدام همسر عمران به نذر، دليل بر آن است، كه عمران در همان حال باردارى او از دنيا رفته بود، و گر نه بعيد بود او مستقلا چنين نذرى كند.

سپس مى افزايد: (هنگامى كه فرزند خود را به دنيا آورد (و او را دختر يافت ) گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم )( فلما وضعتها قالت رب انى وضعتها انثى ) .

البته خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاهتر بود)( و الله اعلم بما وضعت ) .

سپس افزود: (تو ميدانى كه دختر و پسر (براى هدفى كه من نذر كردهام ) يكسان نيستند)( و ليس الذكر كالانثى ) .

دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمى تواند در مسجد بماند، به علاوه نيروى جسمى آنها يكسان نيست، و نيز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل ادامه اين خدمت را براى دختر مشكل مى سازد و لذا هميشه پسران را نذر مى كردند.

از قرائن موجود در آيه و رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده است، استفاده مى شود كه( و ليس الذكر كالانثى ) (پسر همانند دختر نيست ) از زبان مادر مريم است هر چند بعضى احتمال داده اند از كلام خدا باشد ولى بعيد به نظر مى رسد.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مادر مريم، قاعدتا ميبايست بگويد: (و ليست الانثى كالذكر) (اين دختر همانند پسر نيست ) زيرا او دختر آورده بود نه پسر و لذا گفته اند: جمله تقديم و تاخيرى دارد همانگونه كه در بسيارى از عبارات عرب معمول است، و چه بسا ناراحتى ناگهانى كه هنگام وضع حمل به او دست داد سبب شد سخن خود را اين چنين ادا كند، چرا كه او علاقه داشت صاحب پسرى شود تا خدمتگزار بيت المقدس باشد، همين علاقه سبب شد كه بى اختيار به هنگام سخن گفتن نام پسر را مقدم دارد.

سپس افزود: (من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از ( وسوسه هاى ) شيطان رجيم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مى دهم )( و انى سميتها مريم و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم ) .

(مريم ) در لغت به معنى زن عبادتكار و خدمتگزار است و از آنجا كه اين نامگذارى به وسيله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهايت عشق و علاقه اين مادر با ايمان را براى وقف فرزندش در مسير بندگى و عبادت خدا نشان مى دهد، و نيز به همين دليل بود كه او پس از نامگذارى، نوزادش و فرزندانى را كه در آينده از او به وجود مى آيند، در برابر وسوسه هاى شيطانى به خداوند سپرد.

آيه (37)و ترجمه

( فتقبلها ربها بقبول حسن و أ نبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يمريم أ نى لك هذا قالت هو من عند الله إن الله يرزق من يشاء بغير حساب ) (37)

ترجمه:

37 - خداوند، او ( مريم ) را به طرز نيكويى پذيرفت، و به طرز شايستهاى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد)، و كفالت او را به زكريا سپرد. هر زمان زكريا وارد محراب او مى شد، غذاى مخصوصى در آن جا ميديد. از او پرسيد: اى مريم! (اين را از كجا آورده اى؟!) گفت: (اين از سوى خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد).

تفسير:

پرورش مريم در سايه عنايت الهى

اين آيه ادامه بحث آيه گذشته درباره سرگذشت مريم است، مى فرمايد: (پروردگارش او را به طرز نيكوئى پذيرفت و به طور شايستهاى (گياه وجود) او را رويانيد و پرورش داد)( فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا ) .

مادر مريم باور نميكرد او به عنوان خدمتگزار خانه خدا (بيت المقدس ) پذيرفته شود به همين دليل آرزو داشت فرزندش پسر باشد، زيرا سابقه نداشت دخترى براى اين كار، انتخاب گردد، ولى طبق آيه فوق خداوند اين دختر پاك را براى نخستين بار جهت اين خدمت روحانى و معنوى پذيرفت.

بعضى از مفسران گفته اند: نشانه پذيرش او اين بود كه مريم بعد از بلوغ در دوران خدمتگزارى بيت المقدس هرگز عادت ماهانه نديد تا مجبور نگردد از اين مركز روحانى دور شود يا اينكه حضور غذاهاى بهشتى در برابر محراب او دليلى بر اين پذيرش بود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه قبولى اين نذر و پذيرش مريم، به صورت الهام به مادرش اعلام شده باشد.

تعبير به (انبتها) از ماده انبات به معنى رويانيدن در مورد پرورش مريم اشاره به جنبه هاى تكامل معنوى، روحانى و اخلاقى مريم است.

ضمنا اين جمله اشاره به نكته لطيفى دارد و آن اينكه كار خداوند، انبات و رويانيدن است يعنى همانگونه كه در درون بذر گلها و گياهان استعدادهايى نهفته است كه زير نظر باغبان پرورش مى يابد و آشكار مى شود، در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نيز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است كه اگر انسان خود را تحت تربيت مربيان الهى كه باغبانهاى باغستان جهان انسانيتاند قرار دهد، به سرعت پرورش مى يابد و آن استعدادهاى خدا داد آشكار مى شود، و انبات به معنى واقعى كلمه صورت مى گيرد.

سپس مى افزايد: (خداوند زكريا را سرپرست و كفيل او قرار داد) (و كفلها زكريا).

(كفلها) از ماده (كفالت ) در اصل به معنى (ضميمه كردن چيزى به ديگرى ) است و به همين مناسبت به افرادى كه سرپرستى كودكى را به عهده ميگيرند كافل يا كفيل گفته مى شود، زيرا در حقيقت او را ضميمه وجود خود مى كنند.

اين ماده هر گاه به صورت ثلاثى مجرد (كفل بدون تشديد) استعمال شود به معنى به عهده گرفتن سرپرستى و كفالت است، و هنگامى كه به صورت ثلاثى مزيد (كفل با تشديد) استعمال شود، به معنى برگزيدن و قرار دادن كفيل براى ديگرى است.

در تاريخ آمده است، پدر مريم (عمران ) قبل از تولد او چشم از جهان فرو

بست و مادر او را بعد از تولد به بيت المقدس نزد دانشمندان و علماى يهود آورد و گفت: اين كودك هديه به بيت المقدس است، سرپرستى او را يك نفر از شما به عهده بگيرد، و چون آثار عظمت در چهره او نمايان بود و در خاندان شايستهاى متولد شده بود، گفتگو در ميان دانشمندان بنى اسرائيل در گرفت و هر يك مى خواست افتخار سرپرستى مريم، نصيب او شود، سرانجام طى مراسم خاصى كه شرح آن در تفسير آيه 44 همين سوره خواهد آمد، زكريا كفالت او را بر عهده گرفت.

هر چه بر سن مريم افزوده مى شد، آثار عظمت و جلال در وى نمايانتر ميگشت و به جايى رسيد كه قرآن در ادامه اين آيه درباره او مى گويد: (هر زمان زكريا وارد محراب او مى شد غذاى جالب خاصى نزد او مى يافت )( كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا ) .

(محراب ) محل ويژهاى است كه در معبد براى امام آن معبد يا افراد خاصى در نظر گرفته مى شود، و براى نامگذارى آن به اين اسم جهاتى ذكر كرده اند كه از همه بهتر، سه جهت زير است:

نخست اين كه از ماده (حرب ) به معنى جنگ گرفته شده است چون مؤ منان، در اين محل به مبارزه با شيطان و هوسهاى سركش بر مى خيزند، ديگر اينكه (محراب ) اصولا به معنى بالاى مجلس است و چون محل محراب را در بالاى معبد قرار مى دهند به اين نام ناميده شده است در ضمن بايد توجه داشت كه وضع محراب در ميان بنى اسرائيل چنانكه گفته اند با وضع محرابهاى ما تفاوت داشت آنها محراب را از سطح زمين بالاتر ميساختند به طورى كه چند پله مى خورد و اطراف آن مانند ديوارهاى اطاق آن را محفوظ ميكرد به طورى كه افرادى كه در داخل محراب بودند، از بيرون كمتر ديده مى شدند.

سوم اينكه: محراب به معنى تمام معبد است كه جايگاه مبارزه با هواى نفس و شيطان بوده است.

مريم تحت سرپرستى زكريا بزرگ شد و آن چنان غرق عبادت و بندگى خدا بود كه به گفته ابن عباس هنگامى كه نهساله شد، روزها را روزه ميگرفت و شبها را به عبادت مى پرداخت و آن چنان در پرهيزگارى و معرفت و شناسائى پروردگار پيش رفت كه از احبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت.

و هنگامى كه زكريا در كنار محراب او قرار ميگرفت و براى ديدار او مى آمد، غذاهاى مخصوصى كنار محراب او مشاهده ميكرد كه از آن به تعجب ميافتاد روزى به او گفت: (اين غذا را از كجا آوردى )؟( قال يا مريم انى لك هذا ) .

مريم در جواب گفت: (اين از طرف خدا است و اوست كه هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد)( قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب ) .

اما اين غذا چه نوع غذائى بوده و از كجا براى مريم آمده در آيه شرح داده نشده است ولى از روايات متعددى كه در تفسير عياشى و غير آن از كتب (شيعه ) و (اهل تسنن ) آمده استفاده مى شود كه آن يك نوع ميوه بهشتى بوده كه در غير فصل، در كنار محراب مريم به فرمان پروردگار حاضر مى شده است و اين موضوع جاى تعجب نيست كه خدا از بنده پرهيزگارش اين چنين پذيرائى كند.

اين موضوع كه منظور از (رزقا) غذاى بهشتى باشد از قرائنى كه در گوشه و كنار آيه هست نيز استفاده مى شود، زيرا اولا كلمه (رزقا) به صورت نكره، نشانه آن است كه روزى خاص و ناشناسى براى زكريا بوده است.

ثانيا پاسخ مريم كه اين از طرف خدا است نشانه ديگرى براى اين مطلب مى باشد ثالثا به هيجان آمدن زكريا و تقاضاى فرزندى از طرف پروردگار كه در آيه بعد به آن اشاره شده قرينه ديگرى براى اين معنى محسوب مى شود.

ولى بعضى از مفسران (مانند نويسنده المنار) معتقدند كه منظور از (رزقا) همين غذاهاى معمولى دنيا بوده زيرا از ابن جرير نقل شده كه بنى اسرائيل گرفتار قحطى شدند و زكريا قادر بر تامين زندگى مريم نبود، در اين موقع قرعهاى زدند كه به نام مرد نجارى افتاد و او افتخارا از درآمد كسب خود غذاى مريم را تهيه ميكرد و به هنگامى كه زكريا در كنار محراب او قرار ميگرفت از وجود چنان غذائى در آن شرايط سخت تعجب ميكرد و مريم در پاسخ سؤ ال او مى گفت: (اين از طرف خداست ) يعنى خداوند، مرد با ايمانى را علاقهمند به اين خدمت در آن شرايط سخت، ساخته است. ولى همانطور كه گفتيم اين تفسير، نه با قرائنى در آيه است سازگار مى باشد و نه با رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده مى سازد از جمله در تفسير عياشى روايتى از امام باقر (عليه‌السلام ) نقل شده كه خلاصهاش ‍ چنين است: (روزى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به خانه فاطمه زهرا (عليها‌السلام ) آمد در حالى كه چند روز در خانه او غذائى ديده نميشد، ناگاه غذاى فراوان مخصوصى نزد او مشاهده كرد و از او پرسيد: اين غذا از كجا است؟ فاطمه (عليها‌السلام ) عرض كرد: از نزد خدا است، زيرا هر كس را بخواهد بدون حساب روزى ميبخشد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: (اين جريان همانند جريان زكريا است كه در كنار محراب مريم آمد و غذاى مخصوصى در آنجا ديد و از او پرسيد: اى مريم! اين غذا از كجا است، او گفت: از ناحيه خدا است ).

درباره جمله بغير حساب در ذيل آيه 202 سوره بقره و در اين سوره ذيل آيه 27 بحث كردهايم.

آيه (38) تا (40)و ترجمه

( هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة إ نك سميع الدعاء ) (38)( فنادته الملئكة و هو قائم يصلى فى المحراب أن الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصلحين ) (39)( قال رب أ نى يكون لى غلم و قد بلغنى الكبر و امرأ تى عاقر قال كذلك الله يفعل ما يشاء ) (40)

ترجمه:

38 - در آنجا بود كه زكريا، (با مشاهده آن همه شايستگى در مريم،) پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزهاى (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را ميشنوى!

39 - و هنگامى كه او در محراب ايستاده، مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه: خدا تو را به يحيى بشارت مى دهد، (كسى ) كه كلمه خدا (مسيح ) را تصديق مى كند، و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سركش بر كنار، و پيامبرى از صالحان است.

40 - او عرض كرد: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه پيرى به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟ فرمود: بدين گونه خداوند هر كارى را بخواهد انجام مى دهد.

تفسير:

زكريا و مريم

اين آيات گوشهاى از زندگى پيامبر الهى، زكريا را در ارتباط با داست بيان مى كند.

سابقا گفتيم، همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند، هنگامى كه مادر مريم از لطف پروردگار، صاحب چنين فرزند شايسته اى شد و زكريا اخلاص و ساير ويژگيهاى شگفت آور او را ديد، آرزو كرد كه او هم صاحب فرزندى پاك و با تقوا همچون مريم شود، فرزندى كه چهره اش آيت و عظمت خداوند گردد، و با اينكه ساليان درازى از عمر او و همسرش گذشته بود، و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مى رسيد كه صاحب فرزندى شود، ولى ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوه هاى تازه در غير فصل، در كنار محراب عبادت مريم، قلب او را لبريز از اميد ساخت كه شايد در فصل پيرى، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد، و آنگونه كه قرآن در نخستين آيه فوق مى گويد: در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت: پروردگارا! فرزند پاكيزه اى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مى شنوى و اجابت مى كنى( هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء ) .

در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح ) را تصديق مى كند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است (فنادته الملائكة و هو قائم يصلى فى المحراب ان الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين ).

نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج وصف از اوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت: نخست اينكه او به كلمة من الله حضرت مسيح (عليه‌السلام ) ايمان مى آورد، و با ايمان و حمايت از او سبب تقويت مسيح (عليه‌السلام ) مى گردد (توجه داشته باشيد كه منظور از كلمة در اينجا به قرينه آيه 45 همين سوره و 171 سوره نساء، حضرت مسيح (عليه‌السلام ) است و سبب اين تعبير به زودى روشن خواهد شد).

همانگونه كه در تاريخ آمده است، يحيى شش ماه از عيسى (عليه‌السلام ) بزرگتر بود و نخستين كسى بود كه نبوت او را تصديق كرد و به سوى او دعوت نمود، و چون در ميان مردم به زهد و پاكدامنى، اشتهار تام داشت گرايش او به مسيح (عليه‌السلام ) اثر عميقى در توجه مردم به او گذاشت.

دوم اينكه او مقام سيادت و رهبرى از نظر علم و عمل خواهد داشت و سوم اينكه او خود را از هوى و هوسهاى سركش و آلودگى به دنيا پرستى حفظ مى كند، اين معنى از واژه (حصورا) استفاده مى شود.

واژه (حصور) از حصر به معنى حبس گرفته شده است، در اينجا به معنى كسى است كه خود را از هوى و هوس، منع كرده است، اين واژه گاه به معنى كسى كه خوددارى از ازدواج مى كند نيز آمده به همين دليل جمعى از مفسران آن را به همين معنى تفسير كرده اند، و در پاره اى از روايات نيز به آن اشاره شده است.

چهارم و پنجم اينكه او پيامبر بزرگى خواهد بود (توجه داشته باشيد كه نبيا به صورت نكره آمده كه در اينجا براى عظمت است ) و از صالحان و شايستگان خواهد بود.

زكريا از شنيدن اين بشارت به وسيله فرشتگان، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، عرض كرد: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است (قال رب انى يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امراتى عاقر).

در اينجا خداوند به او پاسخ داد و فرمود: اينگونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مى دهد( قال كذلك الله يفعل ما يشاء ) .

و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت، زكريا قانع شد.

نكته ها

1 - آيا ترك ازدواج فضيلت است؟

نخستين سوالى كه در اينجا پيش مى آيد. اين است كه اگر حصورا به معنى ترك كننده ازدواج باشد آيا اين عمل براى انسان امتيازى محسوب مى شود كه درباره يحيى آمده است.

در پاسخ بايد گفت: اولا هيچگونه دليل قاطعى بر اينكه منظور از حصور در آيه ترك كننده ازدواج است در دست نيست.

و روايتى كه در اين زمينه نقل شده از نظر سند مسلم نمى باشد. و هيچ بعيد نيست كه حصور در آيه به معنى ترك كننده شهوات و هوسها و دنيا پرستى و صفتى همانند زهد بوده باشد.

ثانيا ممكن است يحيى نيز همانند عيسى بر اثر شرايط خاص زندگى و اجبار به سفرهاى متعدد براى تبليغ آيين خدا ناچار به مجرد زيستن بوده است.

اين يك قانون كلى براى همه نمى تواند باشد و اگر خداوند او را به اين صفت مى ستايد به خاطر اين است كه او بر اثر شرايط خاصى ازدواج نكرد ولى در عين حال توانست خود را از گناه حفظ كند و به هيچ وجه آلوده نشود، به طور كلى قانون ازدواج، يك قانون فطرى است و در هيچ آيينى ممكن نيست حكمى بر خلاف اين قانون فطرى، تشريع گردد، بنابراين نه در آيين اسلام و نه در هيچ آيين ديگرى ترك ازدواج، كار خوبى نبوده است.

2 - يحيى و عيسى (عليهما‌السلام )

واژه يحيى از ماده حيات به معنى زنده مى ماند است، كه به عنوان نام براى اين پيامبر بزرگ انتخاب شده است و منظور از زندگى، هم زندگى مادى و هم معنوى در پرتو ايمان و مقام نبوت و ارتباط با خدا است و چنانكه از اين آيه و آيه 7 سوره مريم استفاده مى شود، اين نام را خداوند پيش از تولد براى او انتخاب كرد:(يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا) (اى زكريا ما تو را بشارت به فرزندى مى دهيم كه نامش يحيى است و پيش از او همنامى برايش قرار نداديم ).

ضمنا از جمله اخير استفاده مى شود كه نام مزبور نام بى سابقه اى بوده است.

همانطور كه از آيات گذشته استفاده شد تقاضاى تولد يحيى بعد از مشاهده پيشرفتهاى سريع معنوى مريم به وسيله زكريا انجام شد.

و جالب توجه اينكه بر اثر اين دعا خداوند فرزندى به زكريا داد كه از جهات زيادى شباهت به فرزند مريم، عيسى داشت. از جهت نبوت در كودكى، و از جهت مفهوم اسم (عيسى و يحيى هر دو از نظر لغت به معنى زنده مى ماند است ) و از نظر درود فرستادن خداوند بر آنها در مراحل سه گانه تولد، مرگ و حشر و از جهات ديگر.

3 - در آيات فوق زكريا به هنگام شرح پيرى خود مى گويد: و قد بلغنى الكبر (پيرى به سراغ من آمده ) ولى در آيه 8 سوره مريم از قول او مى خوانيم: و قد بلغت من الكبر عتيا، (من به آخرين مرحله پيرى رسيده ام ).

اين اختلاف در تعبير به خاطر آن است كه همانطور كه انسان به سوى پيرى

مى رود گويا پيرى و مرگ هم از طرف مقابل به سراغ او مى آيد چنانكه على (عليه‌السلام ) مى فرمايد: اذا كنت فى ادبار و الموت فى اقبال فما اسرع الملتقى: (چون كه تو به سوى پايان عمر مى روى و مرگ به سوى تو مى آيد چه زود به يكديگر خواهيد رسيد).

4 - (غلام ) از نظر لغت به معنى پسر جوان است.

و (عاقر) از واژه (عقر) به معنى ريشه و اساس يا به معنى حبس است و اينكه به زنان نازا عاقر مى گويند يا به خاطر آن است كه كار آنان به پايان رسيده و يا اينكه از نظر تولد فرزند محبوس گشته اند.

5 - در اينجا سوالى پيش مى آيد كه تعجب و شگفتى زكريا با توجه به قدرت بى پايان پروردگار براى چه بود؟.

ولى با توجه به آيات ديگر قرآن پاسخ آن روشن است. او مى خواست بداند كه از يك زن نازا كه حتى سالها پيش دوران قاعدگى را پشت سر گذاشته بود چگونه ممكن است، فرزندى متولد شود؟ چه تغييراتى در وجود او پيدا مى شود آيا بار ديگر همچون زنان جوان و ميان سال عادت ماهانه مى بيند يا به طرز ديگر آماده پرورش فرزند مى شود.

به علاوه ايمان به قدرت خداوند غير از شهود و مشاهده است. او در حقيقت مى خواست در اينجا ايمانش به مرحله شهود برسد و همانند ابراهيم كه ايمان به معاد داشت و تقاضاى شهود مى كرد مى خواست به چنين مرحله اى از اطمينان نايل گردد و اين طبيعى است كه هر انسانى هنگامى كه با مساله اى بر خلاف قوانين طبيعت مواجه مى شود در فكر فرو مى رود و تمايل پيدا مى كند كه يك نشانه حسى براى آن بيابد.

آيه (40)و ترجمه

( قال رب اجعل لى آية قال ايتك الا تكلم الناس ثلثة ايام الا رمزا و اذكر ربك كثيرا و سبح بالعشى و الابكار ) (41)

ترجمه:

41 - (زكريا) عرض كرد: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده! گفت: نشانه تو آن است كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبان تو، بدون هيچ علت ظاهرى، براى گفتگو با مردم از كار مى افتد). پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت بزرگ،) بسيار ياد كن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبيح بگو!

تفسير:

بشارت تولد يحيى

سخن از زكريا و درخواست فرزندى از سوى او از پيشگاه خدا و بشارت به تولد يحيى بود.

در اينجا زكريا از خداوند تقاضاى نشانهاى بر اين بشارت بزرگ مى كند و چنانكه گفتيم نه به خاطر عدم اعتماد بر وعده هاى الهى، بلكه براى تاكيد بيشتر و اينكه ايمان او به اين مطلب ايمان شهودى گردد، تا قلبش ‍ مالامال از اطمينان شود، همانگونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مى نمود.

زكريا عرضه داشت: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده( قال رب اجعل لى آية ) .

در پاسخ خداوند به او گفت: نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز، سخن نخواهى گفت و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كار مى افتد( قال آيتك الا تكلم الناس ثلثة ايام الا رمزا ) .

ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت ) بسيار ياد كن و هنگام شب و

صبحگاهان او را تسبيح گوى( و اذكر ربك كثيرا و سبح بالعشى و الابكار ) .

از اين جمله استفاده مى شود در حالى كه زبان او به طور موقت، براى سخن گفتن با مردم از كار افتاده بود، قادر بر تسبيح و ذكر خدا بود، تا هم وظيفه شكرگذارى را نسبت به اين موهبت عظيم كه خدا به او عنايت كرده بود انجام دهد و هم نشانه روشنى از خداوند بزرگ بر گشودن موضوعات بسته باشد، يا به تعبير ديگر بريدن از مردم و پيوستن به حق در اين سه روز، او را به خدا نزديك تر كند و آيت و نشانه روشنى از قدرت خدا باشد.

(رمز) در اصل اشاره كردن با لبها را گويند، به صداى آهسته نيز رمز گفته مى شود، اين واژه در گفتگوهاى معمولى، معنى وسيع ترى پيدا كرده و به هر سخن و اشاره و نشانهاى كه مطلبى را مخفيانه يا به طور غير صريح برساند، رمز مى گويند.

به هر حال خداوند در خواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه روز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب، نشانهاى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مى تواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد، و از اينجا رابطه اين نشانه با آنچه زكريا مى خواست، روشن مى شود.

بعضى از مفسران گفته اند: احتمال دارد كه اين خوددارى از سخن گفتن با مردم جنبه اختيارى داشته، و زكريا به فرمان خدا مامور بوده كه در اين سه روز، زبان جز به ثناى الهى نگشايد و به اصطلاح مامور به روزه سكوت بود كه در بعضى از امم پيشين وجود داشته است.

فخر رازى اين قول را از ابو مسلم نقل مى كند، و آن را تفسير زيبا و معقولى مى شمرد ولى روشن است كه اين تفسير با محتواى آيه سازگار نيست زيرا زكريا درخواست آيه و نشانهاى براى بشارت الهى كرد، و سكوت اختيارى هيچگونه دليلى بر اين معنى نمى تواند باشد.

واژه (عشى ) معمولا به ساعات آخر روز گفته مى شود همانگونه كه ابكار به ساعات آغاز روز مى گويند، بعضى معتقدند كه از ابتداى ظهر تا غروب آفتاب عشى نام دارد، و از ابتداى طلوع صبح تا هنگام ظهر، ابكار است.

ولى راغب اصفهانى در كتاب مفردات مى گويد:(عشى )از هنگام ظهر است تا صبح فردا، و ابكار از طلوع صبح است تا ظهر بنابراين عشى و ابكار، مجموع شبانه روز را شامل مى شود، ولى همانطور كه گفتيم اين دو واژه معمولا در دو معنى اول به كار مى رود.

نكته:

در اينجا سوالى پيش مى آيد كه آيا بسته شدن زبان پيامبر، با مقام نبوت و وظيفه تبليغى او سازگار است؟

پاسخ اين سوال چندان مشكل نيست زيرا اين موضوع، در صورتى با وظيفه نبوت سازگار نمى باشد كه طولانى باشد اما براى يك مدت كوتاه، مدتى كه پيامبر مى تواند در آن مدت از قوم و جمعيت خود غايب گردد و به عبادت خدا بپردازد مانعى نخواهد داشت.

به علاوه در همين مدت او مى توانست با ايماء و اشاره مطالب لازم را به اطلاع آنها برساند و يا با تلاوت آيات پروردگار كه ذكر خدا محسوب مى شد حقايق را به آنها تفهيم كند و اتفاقا همين كار را كرد و با اشاره، مردم را به ذكر خداوند هدايت نمود!