تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 41447
دانلود: 3462


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41447 / دانلود: 3462
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيه (42) و (43)و ترجمه

( و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين ) (42)( يامريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين ) (43)

ترجمه:

42 - و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته، و بر تمام زنان جهان، برترى داده است.

43 - اى مريم! (به شكرانه اين نعمت ) براى پروردگار خود، خضوع كن و سجده بجا آور! و با ركوع كنندگان، ركوع كن!

تفسير:

مريم بانوى برگزيده الهى

اين آيات بار ديگر، به داستان مريم باز مى گردد، و از دوران شكوفايى و برومندى او سخن مى گويد، و مقامات والاى او را بر مى شمرد.

نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم، بحث مى كند، مى فرمايد: به ياد آور هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است( و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين ) .

چه افتخارى از اين برتر كه انسانى با فرشتگان هم سخن شود، آن هم سخنى كه بشارت برگزيدگى او از سوى خدا و طهارت و برترى او بر تمام زنان جهان باشد، و اين نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى و ايمان و عبادت او، آرى او برگزيده شد تا پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد.

جالب توجه اين كه جمله (اصطفيك )در آيه تكرار شده يك بار براى بيان برگزيدگى او به طور مطلق و بار دوم براى برگزيدگى او نسبت به تمام زنان جهان.

اين آيه گواه بر اين است كه مريم بزرگترين شخصيت زن در جهان خود بوده است. و اين موضوع با آنچه درباره بانوى بزرگ اسلام فاطمه (عليها‌السلام ) رسيده است كه او برترين بانوى جهان است منافات ندارد زيرا در روايات متعددى از پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه:

(اما مريم كانت سيدة نساء زمانها اما فاطمة فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين ) (اما مريم بانوى زنان زمان خود بود اما فاطمه بانوى همه بانوان جهان از اولين و آخرين است ).

كلمه (العالمين ) هيچگونه منافات با اين سخن ندارد زيرا اين كلمه در قرآن و عبارات معمولى به معنى مردمى كه در يك عصر و زمان زندگى مى كنند آمده است چنانكه درباره بنى اسرائيل مى خوانيم:(و انى فضلتكم على العالمين ) و من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم ) بديهى است منظور، برترى مومنان بنى اسرائيل بر مردم عصر خود بوده است.

در آيه بعد سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است، مى گويند: اى مريم! (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ كه از سوى خداوند برگزيده شدهاى و بر زنان جهان عصر خود برترى يافتهاى و از هر نظر پاك و پاكيزه گشتهاى ) براى پروردگارت سجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما( يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين ) .

در اينجا سه دستور از طرف فرشتگان به مريم داده شده: نخست (قنوت ) در برابر پروردگار و اين واژه همانطور كه سابقا اشاره كرديم به معنى خضوع و دوام اطاعت است، و ديگر (سجود) كه آن نيز نوعى از خضوع كامل در برابر خدا است و ديگر(ركوع ) كه آن هم نوع ديگرى از خضوع و تواضع مى باشد.

جمله (و اركعى مع الراكعين ) (با ركوع كنندگان ركوع كن ) ممكن است اشاره به نماز جماعت بوده باشد، و نيز ممكن است اشاره به پيوستن به جمعيت نمازگزاران و خاضعان در برابر خدا باشد، يعنى همانطور كه ديگر بندگان خالص خدا براى او ركوع بجا مى آورند، تو نيز ركوع كن.

در اين آيه نخست اشاره به سجده و سپس اشاره به ركوع شده است، و اين نه به خاطر آن است كه در نماز آنها سجده قبل از ركوع انجام مى گرفته بلكه منظور انجام هر دو عبادت است و نظرى به ترتيب آنها نيست مثل اين است كه بگوييم نماز بخوان و وضو بگير و پاكيزه باش يعنى همه اين وظايف را انجام بده زيرا عطف كردن با و او دلالتى بر ترتيب ندارد، به علاوه ركوع و سجود در اصل به معنى تواضع و خضوع است و ركوع و سجود معمولى يكى از مصاديق آن محسوب مى شود.

آيه (44)و ترجمه

( ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم إ ذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون ) (44)

ترجمه:

44 - (اى پيامبر!) اين، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم، و تو در آن هنگام كه قلمهاى خود را (براى قرعه كشى ) به آب مى افكندند تا كداميك كفالت و سرپرستى مريم را عهده دار شود، و (نيز) به هنگامى كه (دانشمندان بنى اسرائيل، براى كسب افتخار سرپرستى او،) با هم كشمكش داشتند، حضور نداشتى، (و همه اينها، از راه وحى به تو گفته شد).

تفسير:

سرپرستى مريم

اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مى كند و مى گويد: آنچه را درباره سرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم( ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك ) .

زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه ) در هيچ يك از كتب پيشين كه تحريف يافته است، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.

سپس در ادامه اين سخن مى گويد: در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و) تعيين سرپرستى مريم در آب افكندند، تو حاضر نبودى و نيز هنگامى كه (علماى بنى اسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى و ما همه اينها را از طريق وحى به تو گفتيم( و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون ) .

همانگونه كه در تفسير آيات قبل گفته شد، مادر مريم پس از وضع حمل نوزاد خود را در پارچهاى پيچيد و به معبد آورد، و به علما و بزرگان بنى اسرائيل خطاب كرد كه اين نوزاد براى خدمت خانه خدا نذر شده است، سرپرستى او را به عهده بگيريد و از آنجا كه مريم از خانواده اى بزرگ و معروف به پاكى و درستى (خانواده عمران ) بود، عابدان بنى اسرائيل، براى سرپرستى او بر يكديگر پيشى مى گرفتند، و به همين جهت چاره اى جز قرعه نيافتند، به كنار نهرى آمدند و قلمها و چوبهايى كه به وسيله آن قرعه مى زدند حاضر كردند و نام هر يك را به يكى از آنها نوشتند، هر قلمى در آب فرو مى رفت برنده قرعه نبود، تنها قلمى كه روى آب باقى ماند، قلمى بود كه نام زكريا بر آن نوشته شده بود، و به اين ترتيب سرپرستى زكريا نسبت به مريم مسلم شد و در واقع از همه سزاوارتر بود زيرا علاوه بر دارا بودن مقام نبوت شوهر خاله مريم بود.

قرعه آخرين راه حل اختلاف

از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات درباره يونس آمده استفاده مى شود كه براى حل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مى رسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمى شود مى توان از قرعه استمداد جست همين آيات به ضميمه روايات پيشوايان اسلام سبب شده كه قاعده قرعه به عنوان يكى از قواعد فقهى در كتب اسلامى شناخته شود و از آن بحث گردد اما همان طور كه در بالا اشاره شد، قرعه مشروط به وجود بن بست كامل است بنابراين هر گاه طريق ديگرى براى حل شكل پيدا شود از قرعه نمى توان استفاده كرد.

طرز قرعه كشى در اسلام صورت خاصى ندارد بلكه مى توان از چوبه هاى تير يا سنگ ريزه يا كاغذ و مانند آن طورى استفاده كرد كه تبانى و زدوبند در آن راه نداشته باشد روشن است كه در اسلام از طريق قرعه كشى نمى توان برد و باخت كرد. زيرا اين موضوع مشكلى نبوده كه براى حل آن متوسل به قرعه شويم و چنان درآمدى مشروع نيست.

اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه قرعه مخصوص منازعات و اختلافات ميان مردم نيست بلكه بن بستهاى ديگر را نيز مى توان با آن گشود مثلا همانطور كه در احاديث وارد شده. اگر انسان منحرفى با گوسفندى آميزش جنسى كند، سپس آن را در ميان گله گوسفندان رها نمايد و شناخته نشود بايد به قيد قرعه يكى از آنها را خارج ساخت و از خوردن گوشت آن اجتناب نمود زيرا كنار گذاشتن همه آنها زيان بزرگى است و استفاده از گوشت همه آنها نيز جايز نمى باشد. در اينجا قرعه حل مشكل مى كند.

آيه (45) و (46)و ترجمه

( اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين ) (45)( و يكلم الناس فى المهد و كهلا و من الصالحين ) (46)

ترجمه:

45 - (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمهاى (وجود با عظمتى ) از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح، عيسى پسر مريم است، در حالى كه در اين جهان و جهان ديگر، صاحب شخصيت خواهد بود، و از مقربان (الهى ) است.

46 - و با مردم، در گاهواره و در حالت كهولت (و ميان سال شدن ) سخن خواهد گفت، و از شايستگان است.

تفسير:

بشارت تولد مسيح

از اين آيه به بعد به بخش مهم ديگرى از زندگى مريم، يعنى جريان تولد فرزندش حضرت مسيح (عليه‌السلام ) مى پردازد و نكات مهمى را در اين رابطه شرح مى دهد، نخست مى فرمايد: به ياد آور هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمهاى (وجود با عظمتى ) از سوى خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح عيسى (عليه‌السلام ) پسر مريم است( و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم ) در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود( وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين ) .

نكته ها

1 - در اين آيه و دو آيه ديگر از مسيح به عنوان كلمه ياد شده است اين تعبير در كتب عهد جديد نيز ديده مى شود.

درباره اينكه چرا به عيسى كلمه گفته شده در ميان مفسران سخن بسيار است اما بيشتر به نظر مى رسد كه علت آن همان تولد فوق العاده مسيح مى باشد كه مشمول( انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ) است و يا به خاطر اين است كه قبل از تولد، خداوند بشارت او را در كلامى به مادرش داده بود.

و نيز ممكن است علت اين تعبير اين باشد كه كلمه در اصطلاح قرآن به معنى مخلوق به كار مى رود مانند:( قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا ) (بگو: اگر درياها به صورت مركب براى نوشتن كلمات پروردگار من شوند آنها تمام مى شوند پيش از آنكه كلمات پروردگار من تمام گردد هر چند همانند درياها را بر آن بيفزاييم ).

در اين آيه منظور از (كلمات خدا) همان مخلوقات او است از آنجا كه مسيح (عليه‌السلام ) يكى از مخلوقات بزرگ خدا بوده است اطلاق كلمه بر او شده كه در ضمن پاسخى به مدعيان الوهيت عيسى نيز بوده باشد.

2 - اطلاق مسيح به معنى مسح كننده يا مسح شده بر عيسى (عليه‌السلام ) ممكن است از اين نظر باشد كه او با كشيدن دست بر بدن بيماران غير قابل علاج آنها را به فرمان خدا شفا مى داد و چون اين افتخار از آغاز براى او پيش بينى شده بود خدا نام او را قبل از تولد مسيح گذاشت.

و يا به خاطر آن است كه خداوند او را از ناپاكى و گناه مسح كرد و پاك گردانيد.

3 - قرآن در اين آيه و آيات متعدد ديگر صريحا عيسى را فرزند مريم معرفى كرده تا پاسخى به مدعيان الوهيت عيسى باشد زيرا كسى كه از مادر متولد مى شود و مشمول تمام تغييرات دوران جنين و تغييرات و تحولات جهان ماده است چگونه مى تواند خدا باشد؟ خدائى كه از تمام تغييرات و دگرگونيها بر كنار است.

در آيه بعد به يكى از فضائل و معجزات حضرت مسيح (عليه‌السلام )، اشاره مى كند، مى گويد: او با مردم در گهواره، و در حال كهولت (ميان سال شدن ) سخن خواهد گفت و او از صالحان است( و يكلم الناس ‍ فى المهد و كهلا و من الصالحين ) .

همانگونه كه در سوره مريم خواهد آمد، مريم براى رفع اتهام از خودش كه فرزندى بدون پدر به دنيا آورده بود، به فرمان خدا اشاره به گاهواره نوزادش عيسى (عليه‌السلام ) كرد، او در همان حال به سخن در آمد و با زبان فصيح و گويا مقام بندگى خويش را در مقابل خدا، و همچنين مقام نبوت خود را آشكار ساخت، و از آنجا كه غير ممكن است پيامبرى اين چنين با عظمت از رحم آلوده اى بيرون آيد پاكدامنى مادرش را با اين اعجاز اثبات نمود.

بايد توجه داشت كه كلمه (مهد) به معنى محلى است كه براى خواب و استراحت نوزاد آماده مى كنند و نزديك به معنى گهواره در فارسى است با اين تفاوت كه در گهواره مفهوم جنبش و حركت افتاده است در حالى كه مهد مفهوم عامى دارد و هر گونه محلى را كه براى نوزاد آماده كنند شامل مى شود.

ظاهر آيات سوره مريم اين است كه او در همان روزهاى آغاز تولدش زبان به سخن گشود، كارى كه براى هيچ نوزادى عادتا ممكن نيست و اين خود يك معجزه بزرگ بود، ولى سخن گفتن در حال ميان سالى و كهولت يك امر كاملا عادى است و ذكر اين دو با هم در آيه فوق ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گاهواره همان گونه سخن مى گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پر محتوا و حساب شده، نه سخنانى كودكانه.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير اشاره به اين حقيقت باشد كه مسيح (عليه‌السلام ) از آغاز تولد تا زمانى كه به سن كهولت رسيد همواره سخن حق مى گفت و در راه ارشاد و تبليغ خلق گام بر مى داشت.

به علاوه اين تعبير درباره عيسى (عليه‌السلام )، گويا يك نوع پيشگويى و اشاره به آينده عمر او است، زيرا ميدانيم طبق تواريخ، حضرت مسيح (عليه‌السلام ) هرگز در اين جهان و در ميان مردم به سن پيرى نرسيد، بلكه در سن 33 سالگى از ميان مردم بيرون رفت، و خدا او را به آسمان برد و مطابق روايات متعددى در عصر ظهور حضرت مهدى عج به ميان مردم باز مى گردد. (و با آنها سخن مى گويد همانگونه كه در آغاز عمر سخن مى گفت ).

تعبير به (من الصالحين ) نشان مى دهد كه صالح و شايسته بودن از بزرگترين افتخاراتى است كه نصيب انسان مى شود، و گويى همه ارزشهاى انسانى در آن جمع است

آيه (47)و ترجمه

( قالت رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر قال كذلك الله يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ) (47)

ترجمه:

47 - (مريم ) گفت: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه انسانى با من تماس نگرفته است؟! فرمود: خداوند، اينگونه هر چه را بخواهد مى آفريند! هنگامى كه چيزى را مقرر دارد (و فرمان هستى آن را صادر كند)، فقط به آن مى گويد: موجود باش! آن نيز فورا موجود مى شود.

تفسير:

چگونه بدون همسر فرزند مى آورم؟!

باز در اين آيه داستان مريم (عليها‌السلام ) ادامه مى يابد، او هنگامى كه بشارت تولد عيسى (عليه‌السلام ) را شنيد، چنين گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس ‍ نگرفته و هرگز همسرى نداشته ام( قالت رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر ) .

ميدانيم اين جهان، جهان اسباب است، و خداوند آفرينش را چنان قرار داده كه هر موجودى به دنبال يك سلسله عوامل و اسباب پا به دائره وجود مى گذارد، مثلا براى تولد يك فرزند، آميزش جنسى و ازدواج و تركيب اسپرم و اوول لازم است، بنابراين جاى تعجب نيست كه مريم با شنيدن اين بشارت كه بزودى صاحب فرزندى خواهد شد در شگفتى فرو رود.

ولى خداوند به اين شگفتى پايان داد و فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مى آفريند( قال كذلك الله يخلق ما يشاء ) .

نظام عالم طبيعت مخلوق خدا است و محكوم فرمان او است و هر گاه بخواهد مى تواند اين نظام را دگرگون سازد و به وسيله اسباب و عوامل غير عادى موجوداتى را بيافريند.

سپس براى تكميل اين سخن مى فرمايد: هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن را صادر نمايد) تنها به آن مى گويد: موجود باش، آن نيز فورا موجود مى شود( اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ) .

بديهى است كه تعبير به (كن ) (باش ) در حقيقت بيان اراده قطعى خدا است، و گر نه نيازى به سخنى نيست، يعنى به مجرد اينكه اراده او بر چيزى تعلق گرفت و فرمان آفرينش صادر شد، فورا لباس هستى بر آن پوشانده مى شود.

قابل توجه اينكه: درباره آفرينش عيسى در اين آيه جمله (يخلق ) (مى آفريند) به كار رفته، در حالى كه درباره آفرينش يحيى در چند آيه قبل، تعبير به (يفعل ) (انجام مى دهد) شده است، شايد اين تفاوت تعبير، اشاره به تفاوت خلقت اين دو پيامبر بوده باشد كه يكى از مجراى عادى و ديگرى از مجراى غير عادى به وجود آمده اند.

اين نكته قابل توجه است كه در آغاز اين آيات، مريم با فرشتگان سخن مى گويد ولى در اينجا مى بينيم او با خداى خود سخن مى گويد و از او پاسخ مى شنود، گويا چنان مجذوب ذات پاك حق شد كه واسطه ها را از ميان برداشت و يكپارچه با مبدأ عالم هستى پيوند گرفت، و بى هيچ واسطه اى آنچه مى خواست گفت و آنچه مى بايست شنيد - البته سخن گفتن غير پيامبران با خدا هر گاه به صورت وحى نبوت نباشد اشكال ندارد.

آيه (48)و(49) و ترجمه

( و يعلمه الكتاب و الحكمة و التورية و الانجيل ) (48)( و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم باية من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهية الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرئ الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين ) (49)

ترجمه:

48 - و به او، كتاب و دانش و تورات و انجيل، مى آموزد.

49 - و (او را به عنوان ) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى گويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام، من از گل، چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرندهاى مى گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص (پيسى ) را بهبودى مى بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم، و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم، مسلما در اينها، نشانهاى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

تفسير:

ساير اوصاف مسيح

به دنبال صفات چهارگانه اى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (عليه‌السلام ) بيان شد، (آبرومند در دنيا و آخرت بودن، از مقربان بودن، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن ) به دو وصف ديگر از اوصاف آن پيامبر بزرگ كه هر كدام نيز تركيبى از مجموعه اوصاف مهمى است، اشاره مى كند

نخست مى فرمايد: خداوند به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مى آموزد( و يعلمه الكتاب و الحكمة و التورية و الانجيل ) .

نخست به تعليم كتاب و حكمت و دانش به طور كلى اشاره مى كند و بعد دو مصداق روشن اين كتاب و حكمت يعنى تورات و انجيل را بيان مى نمايد.

بديهى است افرادى كه به عنوان رهبر جامعه بشريت از سوى خداوند تعيين مى شوند، بايد در درجه اول از علم و دانش كافى برخوردار باشند و آيين و قوانين زنده و سازنده اى با خود بياورند و در درجه بعد دلايل و اسناد روشنى براى ارتباط خود با خدا ارائه دهند و با اين دو وسيله ماموريت هدايت مردم را تكميل و تثبيت كنند، در آيات فوق به اين دو معنى اشاره شده است، در آيه اول سخن از علم و دانش و كتاب آسمانى حضرت مسيح (عليه‌السلام ) بود، و در آيه دوم اشاره به معجزات متعدد او است.

مى فرمايد: و (خداوند) او را رسول و فرستاده اى به سوى بنى اسرائيل قرار مى دهد (و رسولا الى بنى اسرائيل ).

ممكن است از اين جمله در ابتدا چنين به نظر آيد كه ماموريت حضرت مسيح (عليه‌السلام ) تنها دعوت بنى اسرائيل بوده است، همانها كه در آن زمان گرفتار انواع خرافات و آلودگى هاى اخلاقى و عقيدتى و اختلافات شديد شده بودند و اين با اولوا العزم بودن حضرت مسيح (عليه‌السلام ) منافات ندارد، زيرا پيامبر اولوا العزم كسى است كه داراى آيين جديد باشد خواه ماموريت او جهانى باشد يا نباشد (در تفسير نور الثقلين نيز روايتى درباره منحصر بودن ماموريت حضرت مسيح (عليه‌السلام ) به بنى اسرائيل نقل شده است ).

ولى بعضى از مفسران گفته اند كه دعوت حضرت مسيح (عليه‌السلام ) جهانى بوده نه منحصر به بنى اسرائيل، هر چند بنى اسرائيل در صف اول كسانى كه او ماموريت هدايت آنها را داشت، قرار گرفته بودند، مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار، اخبارى در تفسير اولوا العزم نقل مى كند كه مفهوم آنها جهانى بودن دعوت اين پيامبران است.

سپس مى افزايد: او مامور بود به آنها بگويد: من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام( انى قد جئتكم باية من ربكم ) .

نه يك نشانه بلكه نشانه هاى متعدد (بنابراين تنوين در اينجا براى بيان عظمت اين نشانه است نه بيان وحدت ).

من از گل چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرندهاى مى گردد( انى اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله ) .

از آنجا كه دعوت انبياء در حقيقت به سوى حيات و زندگى حقيقى است در آيه فوق هنگام شرح معجزات حضرت مسيح (عليه‌السلام ) نخست اشاره به ايجاد حيات و زندگى در موجودات بى جان به فرمان خدا مى كند.

مساله ايجاد حيات در موجودات جهان، هر گاه به صورت تدريجى باشد چيز عجيبى نيست، زيرا ميدانيم همه موجودات زنده كنونى از همين آب و خاك به وجود آمده اند، معجزه آن است كه خداوند همان عوامل را كه طى هزاران يا ميليونها سال رخ داده يك جا جمع كند و به سرعت، مجسمه كوچكى به شكل پرنده، مبدل به موجود زندهاى شود، و اين مى تواند نشانهاى از صدق دعوى آورنده آن در مورد ارتباط با جهان ماوراء طبيعت و قدرت بى پايان پروردگار باشد.

سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غير قابل علاج از طرق عادى پرداخته: مى گويد: من كور مادرزاد و مبتلا به برص (پيسى ) را بهبودى مى بخشم( و ابرى الاكمه و الابرص ) .

شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غير قابل انكارى بوده است.

در سومين مرحله، اشاره به معجزه ديگرى مى كند و آن اينكه: من مردگان را به فرمان خدا زنده مى كنم( و احى الموتى باذن الله ) .

چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است. و در مرحله چهارم موضوع خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى كند زيرا هر كس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند، اگر كسى بدون هيچ سابقه اى مثلا از غذاهايى كه اشخاص خورده اند يا آنچه را كه ذخيره كرده اند دقيقا خبر دهد دليل بر اين است كه از يك منبع غيبى الهام گرفته است مسيح مى گويد: من شما را از آنچه مى خوريد و در خانه ها ذخيره مى كنيد خبر مى دهم( و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ) .

و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده، مى گويد: مسلما در اينها نشانهاى است براى شما اگر ايمان داشته باشيد و در جستجوى حقيقت باشيد( ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين ) .

نكته ها

1 - آيا معجزات مسيح عجيب است؟

بعضى از مفسران (مانند نويسنده المنار) اصرار دارند كه كارهاى اعجاز آميز فوق را كه قرآن صريحا براى مسيح ذكر كرده، به نوعى توجيه كنند، مثلا بگويند عيسى تنها ادعا كرد كه من مى توانم به فرمان خدا چنين كارى را انجام دهم ولى عملا هرگز انجام نداد در حالى كه اگر فرضا اين احتمال در اين آيه قابل گفتگو باشد در آيه 110 از سوره مائده: و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير... هيچگونه قابل قبول نيست زيرا در اين آيه صريحا مى گويد يكى از نعمتهاى خداوند بر تو (عيسى ) اين بود كه پرندهاى از گل مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان خدا زنده مى شد.

به علاوه اصرار و پافشارى در اينگونه توجيهات هيچ موجب و دليلى ندارد زيرا اگر منظور انكار اعمال خارق العاده پيامبران باشد قرآن در موارد بسيارى به اين موضوع تصريح كرده و به فرض كه يكى يا چند مورد را توجيه كنيم بقيه چه خواهد شد؟

از اين گذشته هنگامى كه ما خدا را حاكم بر قوانين طبيعت ميدانيم نه محكوم آن، چه مانعى دارد كه قوانين عادى طبيعت به فرمان او در موارد استثنائى تغيير شكل داده و از طرق غير عادى حوادثى به وجود آيد و اگر تصور مى كنند اين موضوع با توحيد افعالى خداوند و خالقيت او و نفى شريك سازگار نيست قرآن پاسخ آن را گفته زيرا در همه جا وقوع اين حوادث را مشروط به فرمان خدا مى كند، يعنى هيچكس به اتكاء نيروى خود نمى تواند دست به چنين كارهائى بزند مگر اينكه به فرمان خداوند و استمداد از قدرت بى پايان او باشد و اين عين توحيد است نه شرك.

2 - ولايت تكوينى:

از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن كه در ذيل هر يك به خواست خدا اشاره خواهيم كرد استفاده مى شود كه فرستادگان و اولياى خدا به فرمان و اذن او مى توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى، حوادثى به وجود آورند، زيرا جمله هاى (ابرى ) (بهبودى مى بخشم ) و احى الموتى (مردگان را زنده مى كنم ) و مانند آن كه به صورت فعل متكلم ذكر شده دليل بر صدور اينگونه كارها از خود پيامبران است و تفسير اين عبارات به دعا كردن پيامبران و اينكه كار آنها تنها دعا براى تحقق اين امور بوده نه غير آن تفسير بى دليلى است، بلكه ظاهر اين عبارات اين است كه آنان در جهان تكوين تصرف مى كردند و اين حوادث را به وجود مى آوردند.

منتهى براى اينكه كسى تصور نكند كه پيامبران و اولياى خدا استقلالى از خود دارند و در مقابل دستگاه آفرينش دستگاهى بر پا ساخته و نيز براى اينكه احتمال هر گونه شرك و دوگانه پرستى در خلقت و آفرينش بر طرف گردد در چندين مورد از اين آيات روى كلمه (باذن الله ) و مانند آن تكيه شده است (در آيه مورد بحث دو بار و در آيه 110 سوره مائده چهار بار كلمه باذنى تكرار گرديده ) و منظور از ولايت تكوينى نيز چيزى جز اين نيست كه پيامبران يا امامان به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتى در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهند و اين چيزى بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم از نظر حكومت و نشر قوانين و دعوت و هدايت به راه راست است.

از آنچه گفته شد پاسخ كسانى كه ولايت تكوينى مردان خدا را منكر مى شوند و آن را يك نوع شرك مى دانند به خوبى روشن مى گردد زيرا هيچ كس براى پيامبران و يا امامان دستگاه مستقلى در مقابل خداوند قايل نيست، آنها همه اين كارها را به فرمان و اجازه او انجام مى دهند ولى منكران ولايت تكوينى مى گويند كار پيامبران منحصرا تبليغ احكام و دعوت به سوى خدا است و احيانا براى انجام گرفتن پاره اى از امور تكوينى از دعا استفاده مى كنند و بيش از اين كارى از آنها ساخته نيست، در حالى كه آيه فوق و آيات مشابه آن غير از اين را مى گويد.

ضمنا از آيه بالا استفاده مى شود كه لااقل بسيارى از معجزات پيغمبران اعمالى است كه به وسيله خود آنها انجام مى شود گرچه به فرمان خدا و استمداد از نيروى الهى است در واقع مى توان گفت معجزه هم كار پيامبران است (زيرا به وسيله آنها انجام مى شود) و هم كار خدا است زيرا با استمداد از نيروى پروردگار و اذن او انجام مى گردد.

3 - قابل توجه اينكه تكيه بر اذن خداوند در اين آيه تكرار شده تا بهانه اى براى مدعيان الوهيت مسيح باقى نماند و مردم او را خدا نپندارند و اگر در مساله اخبار به غيب تكرار نشده به خاطر وضوح آن است.

آيه (50)و (51) و ترجمه

( و مصدقا لما بين يدى من التورية و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم و جئتكم باية من ربكم فاتقوا الله و اطيعون ) (50)( ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم ) (51)

ترجمه:

50 - و آنچه را پيش از من از تورات بوده، تصديق مى كنم، و (آمده ام ) تا پاره اى از چيزهايى را كه (بر اثر ظلم و گناه،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضى از چهار پايان و ماهيها،) حلال كنم، و نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام، پس از خدا بترسيد، و مرا اطاعت كنيد! 51 - خداوند، پروردگار من و شماست، او را بپرستيد (نه من، و نه چيز ديگر را)! اين است راه راست!

تفسير:

اين است راه راست

اين آيات نيز ادامه سخنان حضرت مسيح (عليه‌السلام ) است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مى دهد، مى گويد: من آمده ام تورات را تصديق كنم و مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم( و مصدقا لما بين يدى من التورية ) .

و نيز آمده ام تا پاره اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه ) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره اى از چربيهاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهيها) بر شما حلال كنم (و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم ).

اين جمله اشاره به چيزى است كه در آيه 160 از سوره نساء آمده است مى فرمايد: فبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات احلت لهم: به خاطر ظلم و ستم يهود، پاره اى از نعمتهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال شده بود تحريم كرديم ولى با ظهور حضرت مسيح (عليه‌السلام ) و به شكرانه ايمان به اين پيامبر بزرگ، آن ممنوعيتها برداشته شد.

سپس مى افزايد: من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام( و جئتكم باية من ربكم ) .

اين تاكيدى است بر آنچه در آيه قبل، از زبان حضرت مسيح (عليه‌السلام ) درباره معجزات او خوانديم، و اجمالى است از آن تفصيل.

و در پايان آيه چنين نتيجه گيرى مى كند: بنابراين از (مخالفت ) خداوند بترسيد و مرا اطاعت كنيد( فاتقوا الله و اطيعون ) .

در آيه بعد، از زبان حضرت مسيح (عليه‌السلام ) براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه و براى اينكه تولد استثنائى او را دستاويزى براى الوهيت او قرار ندهند چنين نقل مى كند: مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش كنيد (نه من و نه چيز ديگر را) اين راه راست راه توحيد و يكتاپرستى نه راه شرك و دوگانه و چندگانه پرستى( ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم ) .

در آيات ديگر قرآن نيز كرارا مى خوانيم كه حضرت مسيح (عليه‌السلام ) روى مساله عبوديت و بندگى خود در پيشگاه خدا، تكيه مى فرمود، و بر خلاف آنچه در انجيلهاى تحريف يافته كنونى كه از زبان مسيح (عليه‌السلام ) نقل شده كه او غالبا كلمه پدر را درباره خدا به كار مى برد، قرآن مجيد كلمه (رب ) (پروردگار) و مانند آن را از او نقل مى كند كه دليلى است بر نهايت توجه او نسبت به مبارزه با شرك، و يا دعوى الوهيت حضرت مسيح (عليه‌السلام ) و لذا تا زمانى كه حضرت مسيح (عليه‌السلام ) در ميان مردم بود هيچ كسى جرأ ت پيدا نكرد او را يكى از خدايان معرفى كند و حتى آثار تعليمات مسيح (عليه‌السلام ) در زمينه توحيد به منحرفان اجازه نداد كه تا دو قرن بعد از او نيز، عقايد شرك آلود خود را ظاهر سازند و به اعتراف محققان مسيحى مساله تثليث و اعتقاد به خدايان سه گانه از قرن سوم ميلادى پيدا شد. (شرح بيشتر در اين زمينه در جلد چهارم ذيل آيه 171 سوره نساء خواهد آمد).