تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 41446
دانلود: 3462


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41446 / دانلود: 3462
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيه (52) تا (54)و ترجمه

( فلما احس عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى الله قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون ) (52)( ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشهدين ) (53)( و مكروا و مكر الله و الله خير المكرين ) (54)

ترجمه:

52 - هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر (و مخالفت ) كرد، گفت: كيست كه ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) گردد؟ حواريان ( شاگردان مخصوص او ) گفتند: ما ياوران خداييم، به خدا ايمان آورديم، و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده ايم.

53 - پروردگارا! به آنچه نازل كردهاى، ايمان آورديم و از فرستاده (تو) پيروى نموديم، ما را در زمره گواهان بنويس!

54 - و (يهود و دشمنان مسيح، براى نابودى او و آيينش،) نقشه كشيدند، و خداوند (بر حفظ او و آيينش،) چاره جويى كرد، و خداوند، بهترين چاره جويان است.

تفسير:

پايدارى حواريون مسيح (ع ):

اين آيات همچنان بحثهاى مربوط به دعوت مسيح (عليه‌السلام ) و سرگذشت زندگى او را ادامه مى دهد.

مطابق پيشگويى و بشارت موسى (عليه‌السلام )، جمعيت يهود قبل از آمدن عيسى (عليه‌السلام ) منتظر ظهور او بودند اما هنگامى كه ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائيل به خطر افتاد، تنها گروه محدودى گرد مسيح (عليه‌السلام ) را گرفتند، و كسانى كه احتمال مى دادند پيروى از آيين او موقعيت و مقام و منافع آنها را به خطر مى اندازند، از پذيرفتن آن سرپيچى كردند

آيه نخست ناظر به همين معنى است، مى گويد: هنگامى كه عيسى (عليه‌السلام ) احساس كفر (و مخالفت ) از آنها كرد، گفت: چه كسانى ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) خواهند بود؟( فلما احس عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى الله ) .

در اينجا تنها گروه اندكى به اين دعوت پاسخ مثبت دادند، اينها همان افراد پاكى بودند كه قرآن از آنان به عنوان حواريون نام برده است حواريون (شاگردان ويژه مسيح ) گفتند: ما ياوران (آيين ) خدا هستيم، به او ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام آورده و تسليم آيين حق شدهايم( قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون ) .

قابل توجه اينكه حواريون در پاسخ عيسى (عليه‌السلام ) نگفتند ما ياور توايم، بلكه براى اينكه نهايت توحيد و اخلاص خود را اثبات كنند و سخن آنان هيچگونه بوى شرك ندهد گفتند: ما ياوران خدائيم و آيين او را يارى مى كنيم و تو را بر اين حقيقت گواه مى گيريم، گويا آنها نيز احساس مى كردند كه در آينده افراد منحرفى ادعاى الوهيت مسيح (عليه‌السلام ) خواهند كرد و بايد به آنها دستاويزى نداد.

ضمنا تعبير به اسلام در آيه فوق دليل بر اين است كه اسلام آيين تمام انبياء بوده است.

و در اينجا بود كه حضرت مسيح (عليه‌السلام ) صف دوستان خالص خود را از دشمنان و منافقان جدا ساخت، تا برنامه ريزى او دقيق و منسجم باشد همان كارى كه پيامبر اسلام در بيعت عقبه، انجام داد.

در آيه بعد جمله هايى نقل شده كه بيانگر نهايت اخلاص حواريون است، آنها پس از قبول دعوت مسيح (عليه‌السلام ) و اعلام آمادگى براى همكارى و كمك به او، ايمان خويش را به پيشگاه خداوند عرضه داشتند و گفتند: پروردگارا! ما به آنچه نازل كردهاى ايمان آورديم و از فرستاده (تو حضرت مسيح ) پيروى نموديم، پس ما را در زمره گواهان بنويس( ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين ) .

آنها نخست ايمان خود را به آنچه نازل شده بود اظهار داشتند، ولى چون ايمان به تنهايى كافى نبود، مساله عمل به دستورهاى آسمانى و پيروى از مسيح (عليه‌السلام ) را كه گواه زنده ايمان راسخ آنها بود پيش ‍ آوردند، زيرا هنگامى كه ايمان در روح و جان انسان رسوخ كند، حتما در عمل او انعكاس مى يابد، و بدون عمل ممكن است تنها يك ايمان پندارى باشد نه واقعى، و سپس از خدا تقاضا كردند نام آنها را در زمره شاهدان و گواهان كه در اين جهان، مقام رهبرى امتها را دارند و در جهان ديگر مقام شفاعت و گواهى بر اعمال را ثبت نمايد.

پس از شرح ايمان حواريون، در سومين آيه اشاره به نقشه هاى شيطانى يهود كرده، مى گويد: آنها (يهود و ساير دشمنان مسيح براى نابودى او و آيينش ) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آيينش ) چاره جويى كرد، و خداوند بهترين چاره جويان است( و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين ) .

بديهى است نقشه هاى خدا بر نقشه هاى همه پيشى مى گيرد، چرا كه آنها معلوماتى اندك و محدود دارند و علم خداوند بى پايان است، آنها براى پياده كردن طرحهاى خود قدرت ناچيزى دارند در حالى كه قدرت او بى پايان است.

نكته ها

1 - حواريون چه كسانى بودند؟

(حواريون ) جمع (حوارى ) از ماده (حور) به معنى شستن و سفيد كردن است و گاهى به هر چيز سفيد نيز اطلاق مى شود، و لذا غذاهاى سفيد را عرب (حوارى ) مى گويد، و حوريان بهشتى را نيز به اين جهت حورى مى گويند كه سفيد پوست اند يا سفيدى چشمانشان درخشنده (و سياهى آن كاملا سياه است ).

اما درباره علت نامگذارى شاگردان مسيح (عليه‌السلام ) به اين نام، احتمالات متعددى داده شده، ولى آنچه نزديك تر به ذهن مى رسد و در احاديث پيشوايان بزرگ دينى آمده است، اين است كه آنها علاوه بر اينكه قلبى پاك و روحى با صفا داشتند در پاكيزه ساختن و روشن نمودن افكار ديگران و شستشوى مردم از آلودگى و گناه كوشش فراوان داشتند.

در عيون اخبار الرضا از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) نقل شده كه از آن حضرت سوال كردند: (چرا حواريون به اين نام ناميده شدند؟)

امام (عليه‌السلام ) فرمود: جمعى از مردم چنين تصور مى كنند كه آنها شغل لباس شويى داشته اند ولى در نزد ما علت آن اين بوده كه آنها هم خود را از آلودگى به گناه پاك كرده بودند، و هم براى پاك كردن ديگران كوشش داشتند.)

2 - حواريون از نظر قرآن و انجيل

قرآن در سوره صف آيه 14 درباره (حواريون ) سخن گفته و ايمان آنان را متذكر شده است، ولى از جمله هائى كه انجيل درباره حواريون دارد استفاده مى شود كه آنان درباره مسيح همگى لغزشهائى داشته اند.

و در انجيل متى و لوقا باب 6 اسامى حواريون چنين آمده است:

1 - پطرس 2 - اندرياس 3 - يعقوب 4 - يوحنا 5 - فيلوپس 6 - برتولولما 7 - توما 8 - متى 9 - يعقوب ابن حلفا 10 - شمعون - ملقب به (غيور) 11 - يهودا برادر يعقوب 12 - يهوداى اسخريوطى كه به مسيح خيانت كرد.

مفسر معروف مرحوم طبرسى در مجمع البيان نقل مى كند كه حواريون به همراه عيسى در سفرها به راه مى افتادند و هر گاه تشنه يا گرسنه مى شدند به فرمان خداوند غذا و آب براى آنها آماده مى شد، آنها اين جريان را افتخار بزرگى براى خود دانستند و از مسيح پرسيدند آيا كسى بالاتر از ما پيدا مى شود؟ او گفت: آرى( افضل منكم من يعمل بيده و ياكل من كسبه ) (از شما بالاتر كسى است كه زحمت بكشد و از دست رنج خودش بخورد...

و به دنبال اين جريان آنها به شستشوى لباس و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند (و عملا به همه مردم درسى دادند كه كار و كوشش ننگ و عار نيست ).

3 - منظور از مكر الهى چيست؟

(مكر) در لغت عرب با آنچه در فارسى امروز از آن مى فهميم تفاوت بسيار دارد در فارسى امروز مكر به نقشه هاى شيطانى و زيان بخش گفته مى شود، در حالى كه در لغت عرب هر نوع چاره انديشى را مكر مى گويند كه گاهى خوب و گاهى زيان آور است.

در كتاب مفردات راغب مى خوانيم: المكر صرف الغير عما يقصده: مكر اين است كه كسى را از منظورش باز دارند (اعم از اينكه منظورش خوب باشد يا بد).

در قرآن مجيد نيز گاهى ماكر با كلمه خير ذكر شده مانند: (و الله خير) الماكرين (خداوند بهترين چارهجويان است ) و گاهى مكر با كلمه سيى ء آمده است مانند:( و لا يحيق المكر السيى ء الا باهله ) (نقشه و انديشه بد جز به صاحبش احاطه نخواهد كرد).

بنابراين منظور از آيه مورد بحث و آيات متعدد ديگرى كه مكر را به خدا نسبت مى دهد اين است كه دشمنان مسيح با طرحهاى شيطانى خود ميخواستند جلو اين دعوت الهى را بگيرند اما خداوند براى حفظ جان پيامبر خود و پيشرفت آيينش تدبير كرد و نقشه هاى آنها نقش بر آب شد و همچنين در موارد ديگر.

آيه (55) و ترجمه

( اذ قال الله يعيسى انى متوفيك و رافعك الى و مطهرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيمة ثم الى مرجعكم فاحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون ) (55)

ترجمه:

55 - (به ياد آوريد) هنگامى را كه خدا به عيسى فرمود: من تو را بر ميگيرم و به سوى خود، بالا ميبرم و تو را از كسانى كه كافر شدند، پاك ميسازم، و كسانى را كه از تو پيروى كردند، تا روز رستاخيز، برتر از كسانى كه كافر شدند، قرار ميدهم، سپس بازگشت شما به سوى من است و در ميان شما، در آنچه اختلاف داشتيد، داورى ميكنم.

تفسير:

بازگشت مسيح به سوى خداوند

اين آيه همچنان ادامه آيات مربوط به زندگى حضرت مسيح (عليه‌السلام ) است، معروف در ميان مفسران اسلام، به استناد آيه 157 سوره نساء اين است كه مسيح (عليه‌السلام ) هرگز كشته نشد (و از توطئه اى كه يهود با همكارى بعضى از مسيحيان خيانتكار براى او چيده بودند رهايى يافت ) و خداوند او را به آسمان برد.

هر چند مسيحيان طبق انجيلهاى موجود مى گويند مسيح كشته شد و دفن گرديد و سپس از ميان مردگان برخاست و مدت كوتاهى در زمين بود و بعد به آسمان صعود كرد آيه فوق ناظر به همين معنى است، مى فرمايد: به ياد آريد (هنگامى را كه خدا به عيسى گفت: من تو را بر ميگيرم و به سوى خود بالا ميبرم )( اذ قال الله يا عيسى انى متوفيك و رافعك الى ) .

بعضى تصور كرده اند كه واژه (متوفيك ) از ماده وفات به معنى مرگ است، به همين دليل چنين ميپندارند كه با عقيده معروف ميان مسلمانان درباره عدم مرگ حضرت عيسى و زنده بودن او منافات دارد.

در حالى كه چنين نيست، زيرا ماده فوت به معنى از دست رفتن است ولى (توفى ) (بر وزن ترقى ) از ماده (وفى ) به معنى تكميل كردن چيزى است و اينكه عمل به عهد و پيمان را وفا مى گويند به خاطر تكميل كردن و به انجام رسانيدن آن است، و نيز به همين دليل اگر كسى طلب خود را به طور كامل از ديگرى بگيرد، عرب مى گويد: توفى دينه، يعنى طلب خود را به طور كامل گرفت.

در آيات قرآن نيز توفى به معنى گرفتن به طور مكرر به كار رفته است مانند: و هو الذى يتوفيكم بالليل و يعلم ما جرحتم بالنهار: او كسى است كه روح شما را در شب مى گيرد و از آنچه در روز انجام مى دهيد آگاه است.

در اين آيه مساله خواب به عنوان توفى روح ذكر شده، همين معنى در آيه 42 سوره زمر و آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است، درست است كه واژه توفى گاهى به معنى مرگ آمده و متوفى به معنى مرده است، ولى حتى در اينگونه موارد نيز حقيقتا به معنى مرگ نيست، بلكه به معنى تحويل گرفتن روح مى باشد و اصولا در معنى توفى، مرگ نيفتاده، و ماده فوت از ماده وفى به كلى جدا است.

با توجه به آنچه گفته شد معنى آيه مورد بحث روشن مى شود كه خداوند مى فرمايد: اى عيسى! تو را بر ميگيرم و به سوى خود ميبرم (البته اگر توفى تنها به معنى گرفتن روح باشد، لازمه آن مرگ جسم است ).

سپس مى افزايد: و تو را از كسانى كه كافر شدند پاك ميسازم( و مطهرك من الذين كفروا ) .

منظور از اين پاكيزگى، يا نجات او از چنگال افراد پليد و بى ايمان است، و يا از تهمتهاى ناروا و توطئه هاى ناجوانمردانه، كه در سايه پيروزى آيين او، حاصل شد، همانگونه كه در مورد پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در سوره فتح مى خوانيم: انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر، ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم، تا خداوند گناهان گذشته و آينده تو را ببخشد.

يعنى از گناهانى كه به تو در گذشته نسبت مى دادند و زمينه آن را براى آينده نيز فراهم ساخته بودند پاك سازد.

و نيز ممكن است منظور از پاك ساختن او، بيرون بردن مسيح (عليه‌السلام ) از آن محيط آلوده باشد.

سپس مى افزايد: ما پيروان تو را تا روز رستاخيز بر كافران برترى ميدهيم( و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيمة ) .

اين بشارتى است كه خدا به مسيح و پيروان او داد تا مايه دلگرمى آنان در مسيرى كه انتخاب كرده بودند گردد.

اين آيه يكى از آيات اعجاز آميز و از پيشگوييها و اخبار غيبى قرآن است كه مى گويد پيروان مسيح (عليه‌السلام ) همواره بر يهود كه مخالف مسيح (عليه‌السلام ) بودند برترى خواهند داشت.

در دنياى كنونى، اين حقيقت را با چشم خود مى بينيم كه يهود و صهيونيستها بدون وابستگى و اتكاء به مسيحيان، حتى يك روز نميتوانند به حيات سياسى و اجتماعى خود ادامه دهند، روشن است كه منظور از (الذين كفروا)، جماعتى از يهود مى باشند كه به مسيح (عليه‌السلام ) كافر شدند.

و در پايان آيه مى فرمايد: سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى ميكنم( ثم الى مرجعكم فاحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون ) .

يعنى آنچه از پيروزيها گفته شد مربوط به اين جهان است محاكمه نهايى و گرفتن نتيجه اعمال چيزى است كه در آخرت خواهد آمد.

نكته:

آيا آيين مسيح (عليه‌السلام ) تا پايان جهان باقى خواهد بود؟

در اينجا سوالى پيش مى آيد كه طبق اين آيه، يهود و نصارى تا دامنه قيامت در جهان خواهند بود، و همواره اين دو مذهب به زندگى خود ادامه خواهند داد، با اينكه در اخبار و روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى عج مى خوانيم، كه او همه اديان را زير نفوذ خود در مى آورد

پاسخ اين سؤ ال از دقت در روايات مزبور روشن مى شود، زيرا در روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى عج مى خوانيم كه هيچ خانهاى در شهر و بيابان نمى ماند مگر اينكه توحيد در آن نفوذ مى كند، يعنى اسلام به صورت يك آيين رسمى همه جهان را فرا خواهد گرفت و حكومت به صورت يك حكومت اسلامى در مى آيد، و غير از قوانين اسلام چيزى بر جهان حكومت نخواهد داشت ولى هيچ مانعى ندارد كه اقليتى از يهود و نصارى، در پناه حكومت حضرت مهدى عج با شرايط اهل ذمه وجود داشته باشند.

زيرا ميدانيم حضرت مهدى عج مردم را از روى اجبار به اسلام نمى كشاند، بلكه با منطق پيش ميرود، و توسل او به قدرت و نيروى نظامى براى بسط عدالت، و برانداختن حكومتهاى ظلم و قرار دادن جهان در زير پرچم عدالت اسلام است، نه براى اجبار به پذيرفتن اين آيين، و گر نه آزادى و اختيار مفهومى نخواهد داشت.

آيه(56) (58) و ترجمه

( فاما الذين كفروا فاعذبهم عذابا شديدا فى الدنيا و الاخرة و ما لهم من نصرين ) (56)( و اما الذين امنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم و الله لا يحب الظالمين ) (57)( ذلك نتلوه عليك من الايت و الذكر الحكيم ) (58)

ترجمه:

56 - اما آنها كه كافر شدند، (و پس از شناختن حق، آن را انكار كردند،) در دنيا و آخرت، آنان را مجازات دردناكى خواهم كرد، و براى آنها، ياورانى نيست.

57 - اما آنها كه ايمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را بطور كامل خواهد داد، و خداوند، ستمكاران را دوست نميدارد.

58 - اينها را كه بر تو مى خوانيم، از نشانه ها (ى حقانيت تو) است، و يادآورى حكيمانه است.

تفسير:

سرنوشت پيروان و مخالفان مسيح (ع ):

آيه اول و دوم دنباله خطاب به حضرت مسيح (عليه‌السلام ) است كه در آيه قبل درباره پيروان و مخالفان او آمده بود، و سومين آيه خطاب به شخص رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

در آيه نخست مى فرمايد: بعد از آنكه مردم به سوى خدا بازگشتند و او در ميان آنان داورى كرد، صفوف از هم جدا مى شود اما كسانى كه كافر شدند (و حق را شناختند و انكار كردند) آنها را مجازات شديدى در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياورانى ندارند( فاما الذين كفروا فاعذبهم عذابا شديدا فى الدنيا و الاخرة و ما لهم من ناصرين ) .

در اين آيه علاوه بر عذاب آخرت كه نتيجه داورى پروردگار در قيامت است،

به مجازات شديد دنيا نيز اشاره شده است كه دامنگير افراد كافر، و مخالفان حق و عدالت خواهد شد، در حالى كه هيچ كس توانايى حمايت از آنها را نخواهد داشت.

سپس به گروه دوم اشاره كرده، مى فرمايد: اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند خداوند پاداش آنها را به طور كامل خواهد داد( و اما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم ) .

و باز تاكيد مى كند: خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد( و الله لا يحب الظالمين ) .

مقدم داشتن سرنوشت كافران بر مؤ منان، به خاطر آن است كه كسانى كه نسبت به مسيح (عليه‌السلام ) كافر شدند اكثريت را داشتند.

ضمنا از اينكه در آيه نخست اشاره به عذاب دنيا نيز شده به خوبى استفاده مى شود كه كافران (منظور در اينجا يهود است ) گرفتار مجازاتهاى دردناكى در همين جهان نيز خواهند شد، و تاريخ ملت يهود شاهد اين مدعاست.

جالب اينكه در آيه اول تنها تكيه بر كفر شده ولى در آيه دوم ايمان و عمل صالح هر دو با هم آمده است، اشاره به اينكه كفر به تنهايى ميتواند منشا عذاب الهى گردد ولى ايمان به تنهايى براى نجات كافى نيست، بلكه عمل صالح نيز مى طلبد.

در ضمن جمله و الله لا يحب الظالمين گويا ناظر به اين نكته است كه تمام شعب كفر و اعمال سوء، در ظلم به معنى وسيع آن خلاصه مى شود، و مسلم است خدايى كه ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد كرد و اجر آنها را به طور كامل خواهد داد.

در آخرين آيه پس از شرح داستان مسيح (عليه‌السلام )، و گوشهاى از تاريخ پر ماجراى او، در آيات پيشين روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مى گويد: اينها را كه بر تو مى خوانيم از نشانه هاى حقانيت تو و يادآورى حكيمانه است كه به صورت آيات قرآن بر تو نازل گرديده و خالى از هر گونه باطل و خرافه است( ذلك نتلوه عليك من الايات و الذكر الحكيم ) .

اين در حالى است كه ديگران سرگذشت اين پيامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغين و خرافات و بدعتها آلوده اند.

آيه (59) و(60) و ترجمه

( ان مثل عيسى عند الله كمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون ) (59)( الحق من ربك فلا تكن من الممترين ) (60)

ترجمه:

59 - مثل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود:

(موجود باش!) او هم فورا موجود شد.

(بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست ).

60 - اينها حقيقتى است از جانب پروردگار تو، بنابراين، از ترديد كنندگان مباش!

شان نزول:

همانطور كه در آغاز سوره مشروحا بيان شد، مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ گفتگوهاى مسيحيان نجران، نازل شده است، چون آنها در يك هيات شصت نفرى به اتفاق چند نفر از رؤ سا و بزرگان خود به عنوان نمايندگى براى گفتگو با پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه وارد شده بودند.

از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسيدند: ما را به چه چيز دعوت ميكنى؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: به سوى خداوند يگانه، و اينكه از طرف او رسالت خلق را دارم و مسيح (عليه‌السلام ) بندهاى از بندگان او است، و حالات بشرى داشت و مانند ديگران غذا مى خورد.

آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (عليه‌السلام ) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند، آنها را دعوت به مباهله كرد كه شرح آن به زودى خواهد آمد.

تفسير:

نفى الوهيت مسيح

همانگونه كه در شان نزول آمد، اين آيات ناظر به كسانى است كه ولادت حضرت مسيح (عليه‌السلام ) را بدون پدر، دليل بر فرزندى او نسبت به خدا، و يا الوهيتش مى گرفتند، آيه نخست مى گويد: مثل عيسى نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود: موجود باش، او نيز بلافاصله موجود شد!( ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون ) .

و با اين استدلال كوتاه و روشن، به ادعاى آنها پاسخ مى گويد كه اگر مسيح (عليه‌السلام ) بدون پدر به دنيا آمد، جاى تعجب نيست، و دليل بر فرزندى خدا يا عين خدا بودن نمى باشد، زيرا موضوع آفرينش آدم (عليه‌السلام )، از اين هم شگفت انگيزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنيا آمد، سپس به غافلان مى فهماند: كه هر كارى در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها كافى است بفرمايد: موجود باش، آن هم موجود مى شود.

اصولا مشكل و آسان نسبت به مخلوقات است كه قدرت محدودى دارند و اما آن كس كه قدرتش نامحدود است، تقسيم كارها به مشكل و آسان، براى او مفهومى ندارد براى او آفريدن يك برگ، يا آفرينش ‍ يك جنگل در هزاران كيلومتر يكسان است، و آفرينش يك ذره خاك با منظومه شمسى، مساوى است.

در دومين آيه براى تاكيد آنچه در آيات قبل آمد، مى فرمايد: اينها را (كه درباره حضرت مسيح (عليه‌السلام ) و چگونگى ولادت او و مقاماتش ) بر تو مى خوانيم حقى است از سوى پروردگارت، و چون حق است، هرگز از ترديد كنندگان در آن مباش( الحق من ربك فلا تكن من الممترين ) .

در مورد جمله (الحق من ربك ) مفسران دو احتمال داده اند نخست اينكه جمله مركب از مبتدا و خبر باشد (الحق مبتدا، من ربك خبر) بنابراين معنى آن چنين مى شود كه حق همواره از طرف پروردگار خواهد بود زيرا حق به معنى واقعيت است، و واقعيت عين هستى است، و هستيها همه از وجود او ميجوشد، باطل، عدم و نيستى است و با ذات او بيگانه است.

ديگر اينكه جمله مزبور خبر مبتداى محذوفى است كه (ذلك الاخبار) بوده باشد، يعنى اين خبرهايى كه به تو داده شد، همگى حقايقى است از طرف پروردگار و هر دو معنى با آيه سازگار است.