تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه5%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43765 / دانلود: 4057
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۲

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

آيه(۲۱۹) و (۲۲۰) و ترجمه

( يسلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منفع للناس و إ ثمهما اكبر من نفعهما و يسلونك ما ذا ينفقون قل العفو كذلك يبين الله لكم الايت لعلكم تتفكرون ) (۲۱۹)( فى الدنيا و الاخرة و يسلونك عن اليتمى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخونكم و الله يعلم المفسد من المصلح و لو شاء الله لا عنتكم ان الله عزيز حكيم ) (۲۲۰)

ترجمه:

۲۱۹ - درباره شراب و قمار از تو سؤ ال مى كنند، بگو: در آنها گناه و زيان بزرگى است، و منافعى (از نظر مادى ) براى مردم در بر دارد، (ولى ) گناه آنها از نفعشان بيشتر است.

و از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندى خود.

اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد، شايد انديشه كنيد!

۲۲۰ - (تا انديشه كنيد) درباره دنيا و آخرت! و از تو درباره يتيمان سؤ ال مى كنند، بگو: (اصلاح كار آنان بهتر است. و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد، (مانعى ندارد؛) آنها برادر (دينى ) شما هستند). (و همچون يك برادر با آنها رفتار كنيد!) خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز مى شناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت مى اندازد؛ (و دستور مى دهد در عين سرپرستى يتيمان، زندگى و اموال آنها را بكلى از اموال خود، جدا سازيد، ولى خداوند چنين نمى كند؛) زيرا او توانا و حكيم است.

شان نزول:

درباره شأن نزول آيه اول گفته اند گروهى از ياران پيامبر خدمتش آمدند و عرض كردند: حكم شراب و قمار را كه عقل را زائل و مال را تباه مى كند بيان فرما! آيه نخست نازل شد و به آنها پاسخ داد.

و در شاءن نزول آيه دوم در تفسير قمى از امام صادق (عليه‌السلام ) و در مجمع البيان از ابن عباس چنين نقل شده است:

هنگامى كه آيه( و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن ) (و به مال يتيم جز به بهترين طريق نزديك نشويد) و آيه( ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا ) (كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به زودى به آتش سوزانى مى سوزند) نازل شد، كه در آن از نزديك شدن به اموال و دارايى يتيمان مگر در صورتى كه براى آنان نفعى داشته باشد، و نيز از خوردن اموال آنان نهى شده، مردمى كه يتيمى در خانه داشتند، از كفالت وى فاصله گرفتند و او را به حال خود گذاشتند، و حتى گروهى آنان را از خانه خود بيرون كردند، و آنها كه بيرون نكردند، در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند كه كمتر از بيرون كردن نبود، زيرا غذاى او را كه از مال خودش تهيه مى شد، با غذاى خود مخلوط نمى كردند، و حتى جداگانه براى آنان غذا مى پختند و پس از آنكه آن يتيم در گوشه اى از اطاق غذاى مخصوص خويش را مى خورد، زيادى آن را اگر اضافه مى آمد، براى او ذخيره مى كردند تا دفعه بعد بخورد و اگر فاسد مى شد به دور مى ريختند.

همه اين كارها براى آن بود كه گرفتار مسؤ وليت خوردن مال يتيم نشده باشند اين عمل هم براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانى به بار مى آورد، به دنبال اين جريان آنها خدمت پيامبر رسيده و از اين طرز عمل سؤ ال كردند در پاسخ آنها اين آيه نازل شد.

تفسير:

پاسخ به چهار سؤال

آيه اول از دو سؤ ال درباره شراب و قمار شروع مى شود، مى فرمايد: از تو درباره شراب و قمار سؤ ال مى كنند( يسئلونك عن الخمر و الميسر ) .

(خمر) در لغت در اصل به گفته (راغب ) به معنى پوشانيدن چيزى است و لذا به چيزى كه با آن مى پوشانند (خمار) گفته مى شود هر چند خمار معمولا به چيزى گفته مى شود كه زن سر خود را با آن مى پوشاند.

در معجم مقاييس اللغه نيز براى (خمر) يك ريشه ذكر كرده كه دلالت بر پوشاندن و اختلاط و آميزش در پنهانى مى كند و از آنجا كه شراب عقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته شده زيرا سبب مستى است و مستى پرده اى بر روى عقل مى افكند و نمى گذارد انسان خوب و بد را تشخيص دهد.

(خمر) در اصطلاح شرع به معنى شراب انگور نيست بلكه به معنى هر مايع مست كننده است خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش يا خرما و يا هر چيز ديگر، هر چند در لغت براى هر يك از انواع مشروبات الكلى اسمى قرار داده شده است.

(ميسر) از ماده (يسر) گرفته شده كه به معنى سهل و آسان است، و از آنجا كه (قمار) در نظر بعضى از مردم وسيله آسانى براى نيل به مال و ثروت است به آن ميسر گفته شده است.

سپس در جواب مى فرمايد: (بگو در اين دو گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى ) براى مردم دارد ولى گناه آنها از نفعشان بيشتر است )( قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما ) .

با توجه به اينكه جامعه عرب جاهلى بسيار آلوده به شراب و قمار بوده حكم تحريم اين دو به طور تدريجى و در چند مرحله نازل شده و اگر نرمش و مدارائى در لحن آيه مشاهده مى شود به خاطر همين معنى است.

در اين آيه منافع و زيانهاى اين دو با هم مقايسه شده و برترى زيانها و گناه سنگين آن بر منافع آنها مورد تصريح قرار گرفته است مسلما منافع مادى كه احيانا از طريق فروش شراب يا انجام قمار حاصل مى شود و يا منافع خيالى كه به خاطر تخدير حاصل از مستى شراب و غفلت از هموم و غموم و اندوه ها به دست مى آيد در برابر زيانهاى فوق العاده اخلاقى و اجتماعى و بهداشتى اين دو بسيار ناچيز است.

بنابراين هيچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع كم به اين همه زيان تن در نمى دهد.

(اثم ) به گفته معجم مقاييس اللغة در اصل، به معنى كندى و عقب افتادن است، و از آنجا كه گناهان، انسان را از رسيدن به خيرات، عقب مى اندازد اين واژه بر آن اطلاق شده است، بلكه در بعضى از موارد از آيات قرآن غير اين معنى (كندى و تاخر) مناسب نيست، مانند:( و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ) ؛ (و هنگامى كه به او گفته شود، تقوا پيشه كن، غرور، و مقامات موهوم او را از وصول به تقوا، كند مى سازد).

به هر حال، اثم به هر كار و هر چيزى گفته مى شود كه حالتى در روح و عقل به وجود مى آورد، و انسان را از رسيدن به نيكيها و كمالات باز مى دارد، بنابراين وجود (اثم كبير) در شراب و قمار، دليل بر تاثير منفى اين دو در رسيدن به تقوا و كمالات معنوى و انسانى است كه شرح آن در نكته ها خواهد آمد.

سومين سؤ الى كه در آيه فوق مطرح است، سؤ ال درباره انفاق است، مى فرمايد: (از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كنند)( و يسئلونك ما ذا ينفقون ) .

(بگو از مازاد نيازمنديهايتان ) (قل العفو).

در تفسير در المنثور، در شان نزول اين قسمت از آيه، از ابن عباس، چنين نقل شده كه گروهى از صحابه و ياران پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سؤ ال كردند (اينكه مى گوييد در راه خدا انفاق كنيد) ما نمى دانيم چه مقدار از اموال خود را انفاق كنيم آيا همه را در راه خدا به نيازمندان بدهيم يا مقدارى از آن را.

در پاسخ آنها آيه فوق، نازل گرديد و به آنها دستور داد در انفاق خود رعايت عفو كنيد، اكنون ببينيم عفو در اينجا به چه معنى است؟

(عفو) در اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى قصد بر گرفتن چيزى است يا به معنى چيزى كه بر گرفتن آن آسان است.

و از آنجا كه اين معنى، بسيار گسترده است، بر مصاديق گوناگونى اطلاق شده، از جمله بخشش و آمرزش، از بين بردن اثر، حد وسط و ميانه هر چيز، و مقدار اضافى چيزى، و بهترين قسمت مال، ظاهرا دو معنى اول متناسب با مفهوم آيه نيست و به نظر مى رسد، مراد يكى از سه معنى اخير باشد، يعنى در انفاق حد وسط را رعايت كنيد و يا مقدار اضافى از نيازمنديهاى خود را انفاق نمائيد و يا به هنگام انفاق به سراغ قسمتهاى بى ارزش مال نرويد، از بهترين قسمتها كه بر گرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبيت سهل و آسان است در راه خدا نيز از همان انفاق كنيد. در روايات اسلامى نيز، آيه فوق به همين معنى تفسير شده است.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: العفو الوسط: (منظور از عفو (در آيه فوق ) حد وسط است ).

و در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم لا اقتار و لا اسراف: (نه سختگيرى باشد و نه اسراف ).

و در (مجمع البيان ) از امام باقر (عليه‌السلام ) آمده است: عفو، مازاد خوراك سال است.

احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه مى توان گفت (هر چند آن را در كلمات هيچ يك از مفسران نديده ايم ) اين است كه عفو به همان معنى اول، يعنى مغفرت و گذشت از لغزش ديگران است، مطابق اين معنى، تفسير آيه چنين مى شود: (بگو بهترين انفاق، انفاق عفو و گذشت است ).

با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، مخصوصا مكه و مدينه كه از نظر دشمنى و كينه توزى، و عدم گذشت، در حد اعلا بودند، اين احتمال چندان دور نيست، به خصوص اينكه شخص ‍ پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز نمونه كامل اين معنى بود، همان گونه كه اعلام عفو عمومى، نسبت به مشركان مكه كه سرسخت ترين و سنگدل ترين دشمنان اسلام بودند نشان مى دهد، و هيچ مانعى ندارد كه آنها سؤ ال از انفاق اموال كنند، ولى نياز شديد آنها به انفاق عفو، سبب شود كه قرآن آنچه را لازمتر است، در پاسخ بيان كند و اين يكى از شؤ ون فصاحت و بلاغت است كه گوينده پاسخ سؤال طرف را رها كرده و به مهمتر از آن مى پردازد.

در ميان اين تفاسير، تضادى وجود ندارد و ممكن است همه آنها در مفهوم آيه جمع باشد.

و بالاخره در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند آيات خود را چنين بيان مى كند شايد تفكر و انديشه كنيد)( كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون ) .

و بلافاصله در آيه بعد، مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مى كند: (در دنيا و آخرت )( فى الدنيا و الاخرة ) .

آرى بايد تمام كارها در زندگى مادى و معنوى، تواءم با فكر و انديشه باشد، از اين تعبير، دو نكته روشن مى شود: نخست اينكه انسان گر چه موظف است در برابر خدا و پيامبرش، تسليم باشد، ولى اين اطاعت، به معنى اطاعت كوركورانه نيست، بلكه اطاعتى است آميخته با آگاهى، بايد از اسرار احكام الهى نه فقط در زمينه تحريم شراب و قمار، بلكه در همه زمينه ها، و لو اجمالا آگاه گردد، و با درك صحيح آنها را انجام دهد.

معنى اين سخن آن نيست كه اطاعت احكام الهى، مشروط به درك فلسفه آنهاست، بلكه منظور اين است كه به موازات اين اطاعت، بايد بكوشد تا از اسرار و روح احكام خدا آگاه گردد.

ديگر اينكه: انديشه بايد در تمام زمينه ها انجام گيرد، براى نيازمنديهاى جسم و جان، روح و بدن، چرا كه دنيا و آخرت به هم مربوطند، و ويرانى هر يك در ديگرى اثر مى گذارد. اصولا انديشه درباره يكى از اين دو به تنهائى نمى تواند ترسيم صحيحى، از واقعيت اين عالم، در اختيار انسان بگذارد، چرا كه هر يك از اين دو بخشى از اين عالم است، دنيا بخش كوچكتر، و آخرت بخش عظيمتر و آنها كه تنها درباره يكى از اين دو مى انديشند، تفكر درستى از عالم هستى ندارند.

سپس به چهارمين سؤ ال و پاسخ آن مى پردازد و مى فرمايد: (از تو درباره يتيمان سؤ ال مى كنند)( و يسئلونك عن اليتامى ) .

(بگو اصلاح كار آنان بهتر است )( قل اصلاح لهم خير ) .

(و اگر زندگى خود را با آنان بياميزيد (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند)( و ان تخالطوهم فاخوانكم ) .

به اين ترتيب قرآن، به مسلمانان گوشزد مى كند كه شانه خالى كردن از زير بار مسؤ وليت سرپرستى يتيمان، و آنها را به حال خود واگذاردن، كار درستى نيست، بهتر اين است كه سرپرستى آنها را بپذيريد، و كارهاى آنان را سامان دهيد و اصلاح كنيد، و اگر زندگى و اموال آنها با زندگى و اموال شما مخلوط گردد مشكلى نيست، در صورتى كه نظر شما اصلاح باشد و بسان يك برادر، با آنها رفتار كنيد.

سپس اضافه مى كند: (كه خداوند مفسد را از مصلح مى شناسد)( و الله يعلم المفسد من المصلح ) آرى او از نيات همه شما آگاه است، و آنها كه قصد سوء استفاده از اموال يتيمان دارند، و با آميختن اموال آنها با اموال خود، به حيف و ميل اموال يتيمان مى پردازند را از دلسوزان پاكدل واقعى مى شناسد.

و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند اگر بخواهد مى تواند كار را بر شما سخت بگيرد و شما را به زحمت اندازد (و در عين دستور دادن به سرپرستى يتيمان، دستور دهد كه اموال آنها را به كلى از اموال خود جدا سازيد، ولى خداوند هرگز چنين نمى كند) زيرا او توانا و حكيم است )( و لو شاء الله لاعنتكم ان الله عزيز حكيم ) .

نكته ها

۱ - رابطه احكام چهارگانه بالا

همان گونه كه ملاحظه كرديد، چهار سؤ ال در دو آيه فوق، درباره مساءله (شراب ) و (قمار) و (انفاق ) و (يتيمان )، همراه پاسخ آنها آمده است، ذكر اين چهار سؤ ال و جواب با يكديگر ممكن است، به اين جهت باشد كه واقعا مردم گرفتار اين چهار مساءله و درگير با آنها بودند، لذا پى در پى درباره اين چهار موضوع سؤ ال مى كردند (توجه داشته باشيد كه يسئلونك فعل مضارع و دليل بر استمرار است ).

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين هر چهار مورد به نحوى با مسايل مالى مربوط است، شراب و قمار، مايه تباهى اموال، و انفاق مايه شكوفائى آن و سرپرستى يتيمان، ممكن است مفيد و يا مخرب باشد.

ديگر اينكه: انفاق جنبه عمومى و همگانى و جنبه اخروى و اصلاح دارد، و شراب و قمار جنبه خصوصى و مادى و افساد دارد و اصلاح كار يتيمان نيز داراى هر دو جنبه عمومى و خصوصى است، و به اين ترتيب مصداق تفكر در دنيا و آخرت مى باشد.

و از اينجا رابطه خمر و ميسر (شراب و قمار) نيز روشن مى شود، زيرا هر دو مايه تباهى اموال، و فساد جامعه، و انواع بيماريهاى جسم و جان انسان هستند.

۲ - زيانهاى نوشابه هاى الكلى

الف - اثر الكل در عمر: يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد كه هر گاه از جوانان ۲۱ ساله تا ۲۳ ساله معتاد به مشروبات الكلى ۵۱ نفر بميرند در مقابل از جوانهاى غير معتاد ده نفر هم تلف نمى شوند.

دانشمند مشهور ديگرى ثابت كرده است كه جوانهاى بيست ساله كه انتظار مى رود پنجاه سال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از ۳۵ سال عمر نمى كنند.

بر اثر تجربياتى كه كمپانيهاى بيمه عمر كرده اند ثابت شده است كه عمر معتادان به الكل نسبت به ديگران ۲۵ الى ۳۰ درصد كمتر است.

آمارگيرى نشان مى دهد كه حد متوسط عمر معتادان به الكل در حدود ۳۵ الى ۵۰ سال است، در صورتى كه حد متوسط عمر با رعايت نكات بهداشتى از ۶۰ سال به بالا است.

ب - اثر الكل در نسل: كسى كه در حين انعقاد نطفه مست است ۳۵ درصد عوارض الكليسم حاد را به فرزند خود منتقل مى كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صددرصد عوارض حاد در بچه ظاهر مى شود براى اينكه به اثر الكل در فرزندان بهتر توجه شود آمارى را در اينجا مى آوريم:

كودكانى كه زودتر از وقت طبيعى به دنيا آمده اند از پدران و مادران الكلى ۴۵ درصد، و از مادران الكلى ۳۱ درصد، و از پدران الكلى ۱۷ درصد، بوده اند.

كودكانى كه هنگام تولد توانائى زندگى را ندارند، از پدران الكلى ۶ درصد، و از مادران الكلى ۴۵ درصد، كودكانى كه كوتاه قد بوده اند از پدران و مادران الكلى ۷۵ درصد و از مادران الكلى ۴۵ درصد بوده است، كودكانى كه فاقد نيروى كافى عقلانى و روحى بوده اند از مادران و از پدران الكلى نيز ۷۵ درصد بوده است.

ج - اثر الكل در اخلاق: در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت به زن و فرزند ضعيف مى شود بطوريكه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند.

د - زيانهاى اجتماعى الكل: طبق آمارى كه (انستيتوى ) پزشكى قانونى شهر نيون در سال ۱۹۶۱ تهيه نموده است جرايم اجتماعى الكليستها از اين قرار است:

مرتكبين قتلهاى عمومى ۵۰ درصد. ضرب و جرحها در اثر نوشيدن الكل ۸ / ۷۷ درصد سرقتهاى مربوط به الكليستها ۵ / ۸۸ درصد. جرايم جنسى مربوط به الكليها ۸ / ۸۸ درصد، مى باشد. اين آمار نشان مى دهد كه اكثريت قاطع جنايات و جرايم بزرگ در حال مستى روى مى دهد.

ه - زيانهاى اقتصادى مشروبات الكلى: يكى از روان پزشكهاى معروف مى گويد: متاسفانه حكومتها حساب منافع و عايدات مالياتى شراب را مى كنند، ولى حساب بودجه هاى هنگفت ديگرى را كه صرف ترميم مفاسد شراب مى شود، نكرده اند، اگر دولتها حسابهاى ازدياد بيماريهاى روحى را در اجتماع و خسارتهاى جامعه منحط، و اتلاف وقتهاى گرانبها، و تصادفات رانندگى در اثر مستى، و فساد نسلهاى پاك، و تنبلى و بى قيدى و بى كارى، و عقب ماندن فرهنگ و زحمات و گرفتاريهاى پليس، و پرورشگاهها جهت سرپرستى اولاد الكليها و بيمارستانها، و تشكيلات دادگسترى براى جنايات آنها و زندانها براى مجرمين از الكليها، و ديگر خسارتهاى ناشى از ميگسارى را يك جا بكنند خواهند دانست در آمدى كه به عنوان عوارض و ماليات شراب عايد مى گردد، در برابر خسارت نامبرده هيچ است، بعلاوه نتايج اسف انگيز صرف مشروبات الكلى را تنها با دلار و پول نمى توان سنجيد، زيرا مرگ عزيزان، و به هم خوردن خانواده ها، و آرزوهاى بر باد رفته و فقدان مغزهاى متفكر انسانى، به هيچ وجه قابل مقايسه با پول نمى باشد.

خلاصه ضررهاى الكل آنقدر زياد است كه به گفته يكى از دانشمندان اگر دولتها ضمانت كنند در نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستانها و تيمارستانها بى نياز شويم.

از آنچه گفته شد، معنى آيه مورد بحث به خوبى روشن مى گردد كه اگر در تجارت مشروبات الكلى سودى براى بشر باشد و يا فرضا چند لحظه بى خبرى و فراموش كردن غمها براى او سودى محسوب شود، زيان آن به درجات بيشتر، وسيعتر و طولانيتر است بطورى كه اين دو با هم قابل مقايسه نيستند.

۳ - آثار شوم قمار

كمتر كسى را مى توان يافت كه از زيانهاى گوناگون قمار بى خبر باشد، براى توضيح بيشتر گوشهاى از عواقب شوم و خانمان برانداز آن را بطور فشرده يادآور مى شويم:

الف - قمار بزرگترين عامل هيجان: كليه روانشناسان و دانشمندان پيسيكولوژى، معتقدند كه هيجانات روانى عامل اصلى بسيارى از بيماريهاست، مثلا كم شدن ويتامين ها، زخم معده، جنون و ديوانگى، بيماريهاى عصبى روانى به صورت خفيف و حاد و مانند آنها در بسيارى از موارد ناشى از هيجان مى باشند، و قمار بزرگترين عامل پيدايش هيجان است تا آنجا كه يكى از دانشمندان امريكا مى گويد: در هر سال در اين كشور فقط دو هزار نفر در اثر هيجان قمار مى ميرند، و

بطور متوسط قلب يك (پوكرباز) (يك نوع بازى قمار) متجاوز از صد بار در دقيقه مى زند، قمار گاهى سكته قلبى و مغزى نيز ايجاد مى كند، و قطعا عامل پيرى زودرس خواهد بود.

بعلاوه به گفته دانشمندان شخصى كه مشغول بازى قمار است، نه تنها روح وى دستخوش تشنج است بلكه تمام جهازات بدن او در يك حالت فوق العاده بسر مى برند، يعنى ضربان قلب بيشتر مى شود، مواد قندى در خون او مى ريزد، در ترشحات غدد داخلى اختلال حاصل مى شود، رنگ صورت مى پرد، دچار بى اشتهايى مى شود، و پس از پايان قمار به دنبال يك جنگ اعصاب و حالت بحرانى به خواب مى رود، و غالبا براى تسكين اعصاب و ايجاد آرامش در بدن متوسل به الكل و ساير مواد مخدر مى شود، كه در اين صورت زيانهاى ناشى از آن را نيز بايد به زيانهاى مستقيم قمار اضافه كرد.

از زبان دانشمندان ديگرى مى خوانيم: قمارباز، انسانى مريض است كه دائما احتياج به مراقبت روانى دارد، فقط بايد سعى كرد به او فهماند كه يك خلع روانى وى را به سوى اين عمل ناهنجار سوق مى دهد، تا در صدد معالجه خويش بر آيد.

ب - رابطه قمار با جنايات: يكى از بزرگترين مؤ سسات آمارگيرى جهانى ثابت كرده است كه: ۳۰ درصد جنايتها با قمار رابطه مستقيم دارد، و از عوامل به وجود آمدن ۷۰ درصد جنايات ديگر نيز بشمار مى رود.

ج - ضررهاى اقتصادى قمار: در طول سال ميليونها بلكه ميلياردها از ثروت مردم جهان در اين راه از بين مى رود، گذشته از ساعات زيادى كه از نيروى انسانى در اين راه تلف مى شود، و حتى نشاط كار مداوم را در ساعات ديگر سلب مى كند، مثلا در گزارشها چنين آمده است: در شهر (مونت كارلو) كه يكى از مراكز معروف قمار در دنيا است، يك نفر در مدت ۱۹ ساعت قمار بازى ۴ ميليون تومان ثروت خود را از دست داد، وقتى درهاى قمارخانه بسته شد يك راست به جنگل رفت، و با يك گلوله مغز خويش را متلاشى كرد، و به زندگى خود خاتمه داد، گزارش دهنده اضافه مى كند، جنگلهاى (مونت كارلو) بارها شاهد خودكشى اين پاك بازها بوده است.

د - زيانهاى اجتماعى قمار: بسيارى از قماربازان به علت اينكه گاهى برنده مى شوند و در يك ساعت ممكن است هزاران تومان سرمايه ديگران را به جيب خود بريزند، حاضر نمى شوند تن به كارهاى توليدى و اقتصادى بدهند، در نتيجه چرخهاى توليد و اقتصاد به همان نسبت لنگ مى شود، و درست اگر دقت كنيم مى بينيم كه، تمام قماربازان و عائله آنان سربار اجتماع هستند، و بدون اينكه كمترين سودى به اين اجتماع برسانند از دست رنج آنها استفاده مى كنند، و گاهى هم كه در بازى قمار باختند، براى جبران آن دست به سرقت مى زنند.

خلاصه زيانهاى ناشى از قمار بحدى است كه حتى بسيارى از كشورهاى غير مسلمان آن را قانونا ممنوع اعلام داشته اند اگر چه عملا بطور وسيع آن را انجام مى دهند.

مثلا انگلستان در سال ۱۸۵۳، امريكا در سال ۱۸۵۵، شوروى در سال ۱۸۵۴ و آلمان در سال ۱۸۷۳ قمار را ممنوع اعلام نمودند.

در پايان اين بحث اشاره به اين موضوع جالب به نظر مى رسد، كه طبق آمارى كه بعضى از محققان تهيه كرده اند جيب برى ۹۰ درصد، فساد اخلاق ۱۰ درصد، ضرب و جرح ۴۰ درصد، جرايم جنسى ۱۵ درصد، طلاق ۳۰ درصد و خودكشى ۵ درصد، معلول قمار است.

اگر بخواهيم يك تعريف جامعى براى قمار تهيه كنيم، بايد بگوييم: قمار يعنى قربانى كردن مال و شرف براى بدست آوردن مال غير به خدعه و تزوير و احيانا به عنوان تفريح و نرسيدن به هيچكدام.

تا اينجا به ضررهاى جبران ناپذير خمر و ميسر (شراب و قمار) توجه شد و لازم است به يك نكته ديگر نيز توجه كنيم، و آن اينكه: چرا خداوند به هنگام سرزنش و نهى از شرابخوارى به منافع آن اشاره كرده است، در حالى كه ميدانيم

منافع آنها در برابر زيان آنها بسيار ناچيز است. ممكن است نكته آن اين باشد كه اولا در عصر جاهليت (مانند عصر ما) معامله شراب و بهره بردارى از قمار، بسيار رواج داشت و اگر به اين موضوع اشاره نمى شد شايد بعضى از كوتاه فكران تصور مى كردند، مسئله به صورت يك جانبه بررسى شده. به علاوه هميشه افكار انسان بر محور سود و زيان دور مى زند، و براى نجات او از چنگال مفاسد اخلاقى بزرگ بايد از همين منطق استفاده كرد. ضمنا آيه مورد بحث به پارهاى از گفته هاى پزشكان كه مشروبات الكلى را در مبارزه با بعضى از بيماريها مفيد مى دانند، نيز عملا پاسخ گفته است كه اين گونه منافع اجتماعى هيچ گاه با زيانهاى ناشى از آن قابل مقايسه نيست، يعنى اگر روى يك بيمارى اثر مثبت داشته باشد، ممكن است سرچشمه بيماريهاى خطرناكترى گردد، و اين كه در پارهاى از روايات وارد شده كه خداوند در مشروبات الكلى شفا نيافريده است، شايد اشاره به همين حقيقت باشد.

۴ - اعتدال در مساله انفاق

با اينكه انفاق از مهمترين مسائلى است كه اسلام و قرآن، روى آن تكيه كرده، ولى با اين حال اجازه نمى دهد، بى حساب و افراطى باشد. آن چنان كه زندگى انفاق كننده را دچار نابسامانى كند، آيه فوق بنابر بعضى از تفاسير، ناظر به همين معنى است، و نيز مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه بعضى از افراد، براى شانه خالى كردن از زير بار اين دستور مهم اسلامى غالبا نيازهاى خودشان را مطرح مى كنند، قرآن مى گويد: بسيارى از شما اضافات و زوايدى از زندگى خود داريد حد اقل از آنها انتخاب كنيد و انفاق نمائيد.

۵ - انديشه در همه چيز

جمله لعلكم تتفكرون فى الدنيا و الاخرة درس مهمى به مسلمانان مى آموزد كه آنها هيچكارى را چه در زندگى مادى و چه در زندگى معنوى، بدون فكر و انديشه انجام ندهند، حتى تبيين آيات الهى براى بندگان نيز براى برانگيختن انديشه ها و حركت به سوى تفكر است، و چه بيچاره هستند مردمى كه نه كارهاى دينيشان روى فكر و انديشه است، و نه كارهاى دنيايشان.

آيه(204) تا (206) و ترجمه

( و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام ) (204)( و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد ) (205)( و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد ) (206)

ترجمه:

204 - و از مردم، كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود، (در ظاهر، اظهار محبت شديد مى كنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى گيرند. (اين در حالى است كه ) آنان، سرسختترين دشمنانند.

205 - (نشانه آن، اين است كه ) هنگامى كه روى بر مى گردانند (و از نزد تو خارج مى شوند)، در راه فساد در زمين، كوشش مى كنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مى سازند، (با اينكه مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد.

206 - و هنگامى كه به آنها گفته شود: (از خدا بترسيد!) (لجاجت آنان بيشتر مى شود)، و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه مى كشاند. آتش دوزخ براى آنان كافى است، و چه بد جايگاهى است.

شان نزول:

براى اين آيات، دو شان نزول ذكر شده است: 1 - اين آيات درباره اخنس بن شريق نازل شده كه مردى زيبا و خوشزبان بود و تظاهر به دوستى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى كرد خود را مسلمان جلوه مى داد، و سوگند مى خورد كه آن حضرت را دوست دارد و به خدا ايمان آورده، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هم كه مامور به ظاهر بود با او گرم مى گرفت

او را مورد محبت قرار مى داد، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در يك ماجرا زراعت بعضى مسلمانان را آتش زد و چهارپايان آنان را كشت (و به اين ترتيب پرده از روى كار او برداشته شد) در اينجا آيات فوق نازل شد.

2 - بعضى ديگر از ابن عباس، نقل كرده اند كه آيات مزبور در يكى از جنگهاى اسلامى (سريه رجيع ) نازل شده كه طى آن جمعى از مبلغان اسلام كه از طرف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى تبليغ قبايل اطراف مدينه اعزام شده بودند، طى يك توطئه ناجوانمردانه شهيد شدند.

ولى شأن نزول اول با مضمون آيات، تناسب بيشترى دارد، و در هر حال درسى كه از اين آيات فرا گرفته مى شود، عمومى و همگانى و براى هميشه است.

تفسير:

سرنوشت مفسدان در زمين

در نخستين آيه، اشاره سربسته اى، به بعضى از منافقان كرده، مى فرمايد: و بعضى از مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود (ولى در باطن چنين نيست ) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه مى باشد، و او سرسختترين دشمنان است( و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام ) .

(الد) به معنى كسى است كه دشمنى شديد دارد، و اصل آن از لديد گرفته شده كه به دو طرف گردن گفته مى شود، و كنايه از كسى است كه از هر طرف روى آورد، بر دشمنى غلبه مى كند، و (خصام ) معنى مصدرى دارد و به معنى خصومت

و دشمنى است.

سپس مى افزايد: (نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مى گرداند و از نزد تو خارج مى شود، كوشش مى كند كه در زمين فساد به راه بيندازد، و زراعت و چهارپايان را نابود كند (با اينكه مى داند) خدا فساد را دوست ندارد)( و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد ) .

آرى اين گونه خداوند پرده از روى كار آنها بر مى دارد و درون قلبشان را براى پيامبرش آشكار مى سازد، زيرا اگر اينها در اظهار دوستى و محبت، به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريب نمى زدند، و به زراعتها و دامها، بيرحمانه هجوم نمى آوردند، ظاهر آنان دوستى خالصانه است، اما در باطن، بى رحمترين، و سرسختترين دشمنانند.

بسيارى از مفسران، احتمال داده اند كه مقصود از جمله (اذا تولى ) همان مساله قبول ولايت و حكومت است، يعنى منافقان هنگامى كه به مرحله اى از حكومت و سلطه برسند، دست به فساد و خرابى زده و ظلم و ستم را در ميان بندگان خدا به راه مى اندازند و به خاطر ظلم و ستم آنها آباديها رو به ويرانى مى گذارد، دامها هلاك مى شوند، و جان و مال مردم بر باد مى رود.

(حرث ) به معنى زراعت، و (نسل ) به معنى اولاد است، و بر اولاد انسان و غير انسان اطلاق مى شود، بنابراين هلاك كردن حرث و نسل به معنى از ميان بردن هر گونه موجود زنده است، اعم از موجودات زنده نباتى، يا حيوانى و انسانى.

در معنى حرث و نسل، تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر شده از جمله اينكه: منظور از (حرث ) زنانند، به قرينه آيه شريفه (نسائكم حرث لكم ).

و منظور از (نسل )، اولاد است، يا اينكه منظور از حرث در اينجا، دين و آيين است، و نسل مردم (اين تفسير مطابق حديثى است از امام صادق (عليه‌السلام ) كه در تفسير مجمع البيان نقل شده است ).

به هر حال تعبير به (يهلك الحرث و النسل )، كلام بسيار مختصر و جامعى است كه توليد فساد را در سطح جامعه در زمينه اموال و انسانها، شامل مى شود.

در آيه بعد مى افزايد: هنگامى كه او را از اين عمل زشت نهى كنند (و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعله ور مى گردد) و لجاج و تعصب، او را به گناه مى كشاند)( و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ) .

او نه به اندرز ناصحان، گوش فرا مى دهد، و نه به هشدارهاى الهى بلكه پيوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلافكاريهايش مى افزايد، چنين كسى را جز آتش دوزخ رام نمى كند، و لذا در پايان آيه مى فرمايد: (آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است )( فحسبه جهنم و لبئس المهاد ) .

در حقيقت اين يكى از صفات زشت و ناپسند منافقان است كه بر اثر تعصب و لجاجت خشك و خشونت آميز در برابر هيچ حقيقتى تسليم نمى شوند، و همين تعصب و غرور آنها را به بدترين گناهان مى كشاند، بديهى است اين چوبهاى كج، جز با آتش دوزخ راست نمى شوند!

به گفته بعضى از مفسران، خداوند اين گونه اشخاص را به پنج وصف در آيات فوق توصيف كرده نخست اينكه: سخنانى فريبنده دارند، ديگر اينكه درون قلب آنها آلوده و تاريك است، سوم اينكه سرسختترين دشمناناند، چهارم اينكه به هنگامى كه زمينه اى پيش آيد، نه بر انسانها رحم مى كنند و نه بر حيوان و زراعت، پنجم اينكه بر اثر غرور و نخوت، اندرز هيچ ناصحى را پذيرا نيستند.

آيه (207) و ترجمه

( و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد ) (207)

ترجمه:

207 - بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (عليه‌السلام ) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

شان نزول:

مفسر معروف اهل تسنن (ثعلبى ) مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند براى اداى دينهاى خود و تحويل دادن امانتهائى كه نزد او بود على (عليه‌السلام ) را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مى خواست به سوى غار (ثور) برود و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد على (عليه‌السلام ) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى ) كه مخصوص خود پيغمبر بود روى خود بكشد در اين هنگام خداوند به (جبرئيل ) و (ميكائيل ) وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانيتر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدم دارد هيچكدام حاضر نشدند.

به آنها وحى شد اكنون على (عليه‌السلام ) در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد.

هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على (عليه‌السلام ) نشسته بودند جبرئيل مى گفت: (به به آفرين بر تو اى على! خداوند بواسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند).

در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام (ليلة المبيت ) ناميده شده است.

(ابن عباس مى گويد اين آيه هنگامى كه پيغمبر از مشركان كناره گرفته بود و با ابو بكر به سوى غار مى رفت درباره على (عليه‌السلام ) كه در بستر پيغمبر خوابيده بود نازل شد.

(ابو جعفر اسكافى ) مى گويد: (همانطور كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه 270 ذكر كرده است ) جريان خوابيدن على (عليه‌السلام ) در بستر پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به تواتر ثابت شده و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمى كنند در جلد دوم (الغدير) ذيل آيه مورد بحث (صفحه 48 به بعد) مى نويسد: (غزالى ) در كتاب احياء العلوم جلد سوم صفحه 238 و گنجى در كتاب (كفاية الطالب ) صفحه 114 و (صفورى ) در (نزهة المجالس ) جلد دوم صفحه 209 و ابن (صباغ مالكى ) در كتاب (الفصول المهمة ) صفحه 33، (سبط ابن جوزى حنفى ) در (تذكرة الخواص ) صفحه 21 (شبلنجى ) در (نور الابصار) صفحه 86 و احمد در (مسند) جلد يك صفحه 348 و (تاريخ طبرى ) جلد دوم صفحه 99 تا 101 و (ابن هشام ) در (سيرة ) جلد دوم صفحه 291 و (حلبى ) در (سيره ) خود و (تاريخ يعقوبى ) جلد دوم صفحه 29 جريان (ليلة المبيت ) را نقل كرده اند.

تفسير:

فداكارى بزرگ در شب تاريخى هجرت

گرچه آيه فوق همانطور كه در شان نزول آن ذكر شد، مربوط به ماجراى هجرت پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و فداكارى على (عليه‌السلام ) و خوابيدن او در بستر آن حضرت نازل شده، ولى همچون ساير آيات قرآن، مفهوم و محتواى كلى و عمومى دارد.

و در واقع نقطه مقابل چيزى است كه در آيات قبل در مورد منافقان وارد شده بود.

مى فرمايد: (از ميان مردم كسانى هستند كه جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است )( و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد ) .

آن گروه مردمى خودخواه و خودپسند و لجوج و معاند بودند كه از راه نفاق در بين مردم آبروئى كسب مى كردند، و در ظاهر خود را مؤ من و خيرخواه نشان مى دادند، اما كردارشان پرده از روى گفتارشان بر مى داشت چرا كه جز فساد در زمين و نابود كردن حرث و نسل كار ديگرى نداشتند.

ولى اين گروه تنها با خدا معامله مى كنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مى فروشند و جز رضا و خشنودى او چيزى خريدار نيستند.

و با فداكارى و ايثار آنهاست كه امر دين و دنيا اصلاح و حق زنده و پايدار مى شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى گردد.

جمله (و الله رؤ ف بالعباد) كه در حقيقت نقطه مقابل چيزى است كه در آيات قبل درباره منافقان مفسد فى الارض آمده بود( فحسبه جهنم و لبئس المهاد ) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند در عين اينكه بخشنده جان به انسان است همان را خريدارى مى كند و بالاترين بها را كه همان خشنودى خويش است به انسان مى پردازد. قابل توجه اينكه فروشنده (انسان ) و خريدار خدا و متاع (جان ) و بهاى معامله خشنودى ذات پاك اوست. در حالى كه در موارد ديگرى بهاى اينگونه معاملات را بهشت جاويدان و نجات از دوزخ ذكر كرده است مثلا مى فرمايد:( ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون ) ، (خدا از مومنان جانها و مالهايشان را خريدارى مى كند كه بهشت از آن آنها باشد، در راه خدا پيكار مى كنند مى كشند و كشته مى شوند) و شايد به همين جهت است كه آيه مورد بحث با كلمه من تبعيضيه( و من الناس ) شروع شده يعنى تنها بعضى از مردم هستند كه قادرند به اين كار فوق العاده دست زنند، و تنها بهائى را كه براى ايثار جان طالب باشند، همان خشنودى خدا بوده باشد، ولى در آيه 111 سوره توبه كه در بالا آورديم همه مومنان به معامله با خدا، در برابر بهشت جاويدان دعوت شده اند. اين احتمال نيز در تفسير جمله( و الله رؤف بالعباد ) و تناسب آن با آغاز آيه وجود دارد كه مى خواهد اين حقيقت را روشن سازد كه وجود اين چنين افراد وفادار و ايثارگر در ميان مردم، از رافت و مهربانى خدا نسبت به بندگانش سرچشمه گرفته، زيرا اگر چنين انسانهاى از خود گذشته در جوامع انسانى وجود نداشته باشند، اركان دين و اجتماع فرو مى ريزد، ولى خداوند مهربان با اين دوستان ايثارگر خود، جلو خرابكارى دشمنان را مى گيرد. به هر حال اين آيه با توجه به شاءن نزولى كه مشروحا گفته شد، يكى از بزرگترين فضايل على (عليه‌السلام ) است كه در اكثر منابع اسلامى آمده، و به قدرى چشمگير است كه معاويه، به خاطر دشمنى خاصى كه با على (عليه‌السلام ) داشت طبق روايتى چنان از اين فضيلت ناراحت بود كه (سمرة بن جندب ) را با چهارصد هزار درهم تطميع كرد كه بگويد اين آيه درباره عبدالرحمن بن ملجم، قاتل على (عليه‌السلام ) (طبق حديث مجعولى ) نازل شده، و آن منافق جنايت پيشه نيز چنين كرد، ولى همانطور كه انتظار مى رفت حتى يك نفر اين حديث مجعول را نپذيرفت

آيه (208)و (209) و ترجمه

( يايها الذين امنوا ادخلوا فى السلم كافة و لا تتبعوا خطوت الشيطان انه لكم عدو مبين ) (208)( فان زللتم من بعد ما جاءتكم البينات فاعلموا ان الله عزيز حكيم ) (209)

ترجمه:

208 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست!

209 - و اگر بعد از (اين همه ) نشانه هاى روشن، كه براى شما آمده است، لغزش كرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد،) كه خداوند، توانا و حكيم است.

تفسير:

اسلام آيين صلح و صفاست

بعد از اشاره به دو گروه (گروه مومنان بسيار خالص و منافقان مفسد) در آيات گذشته، همه مومنان را در نخستين آيه مورد بحث مخاطب ساخته، مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آئيد)( يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة ) .

(سلم ) و (سلام )، در لغت به معنى صلح و آرامش است و بعضى آن را به معنى اطاعت تفسير كرده اند، و اين آيه همه افراد با ايمان را به صلح و سلام و تسليم بودن در برابر فرمان خدا دعوت مى كند.

از مفهوم اين آيه چنين استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكانپذير است، و تنها به اتكاء قوانين مادى هرگز جنگ و ناامنى و اضطراب از دنيا بر چيده نخواهد شد، زيرا عالم ماده، و علاقه به آن، همواره كشمكشها و تصادمها است، و اگر نيروى معنوى ايمان، آدمى را كنترل نكند، صلح غير ممكن است.

بلكه مى توان گفت از دعوت عمومى اين آيه، كه همه مومنان را بدون استثناء از هر زبان و نژاد و منطقه جغرافيائى و قشر اجتماعى، به صلح و صفا دعوت مى كند، استفاده مى شود كه در پرتو ايمان به خدا، تشكيل حكومت واحد جهانى كه صلح در سايه آن همه جا آشكار گردد امكانپذير است.

اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و...) يك حلقه محكم اتصال در ميان قلوب بشر لازم است، و اين حلقه اتصال تنها ايمان به خداست كه ما فوق اين اختلافات است.

ايمان به خدا، و تسليم در برابر فرمان او، نقطه وحدت جامعه انسانيت، و رمز ارتباط اقوام و ملتها است، و نمونه جالبى از آن را در مراسم حج مى توان مشاهده كرد كه چگونه انسانهايى با رنگهاى مختلف، از نژادهاى متفاوت و داراى زبان و قوميت و منطقه جغرافيائى ناهماهنگ، همگى برادروار در كنار هم قرار گرفته و در آن مراسم بزرگ روحانى شركت دارند، و در نهايت صلح و صفا به هم مى نگرند، و اگر آن را با نظامى كه بر كشورهاى فاقد ايمان به خدا حاكم است كه چگونه ناامنى از نظر جان و مال و عرض و ناموس، حاكم مى باشد، مقايسه كنيم، تفاوت ميان جوامع با ايمان و بى ايمان از نظر سلم و صلح و سلام و آرامش، روشن مى شود.

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه بعضى از اهل كتاب (يهود و نصارى ) هنگامى كه وارد اسلام مى شدند، نسبت به بعضى از عقايد يا برنامه هاى پيشين خود وفادار بودند و لذا به آنها دستور داده شد كه با تمام وجود وارد اسلام شويد و در برابر تمام دستورات تسليم باشيد.

سپس مى افزايد: از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شما است( و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ) .

همانگونه كه در تفسير آيه 168 همين سوره، اشاره شد، بسيارى از انحرافات و وسوسه هاى شيطانى به صورت تدريجى انجام مى گيرد، و هر مرحله در حقيقت گامى از گامهاى شيطان است.

(خطوات ) جمع (خطوة ) بر وزن (سفره ) به معنى گام و قدم است در اينجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشمنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده و كوچك شروع مى شود، و به مراحل حاد و خطرناك، منتهى مى گردد، و مطابق ضرب المثل معروف عرب (ان بدو القتال اللطام ) (آغاز جنگ يك سيلى است ) گاهى يك حركت كوچك از روى عداوت، آتش جنگ ويرانگرى را بر مى انگيزد، لذا افراد با ايمان كه مخاطب در اين آيه اند، بايد از همان آغاز بيدار باشند و جرقه هاى كوچك عداوت و دشمنى را خاموش سازند.

قابل توجه اينكه اين تعبير، پنج بار در قرآن مجيد آمده، و در موارد مختلفى روى آن تكيه شده است.

بعضى از مفسران نقل كرده اند كه (عبد الله بن سلام ) و يارانش كه يهودى بودند و اسلام را پذيرا شده بودند از پيامبر اسلام اجازه مى خواستند كه تورات را در نماز بخواند، و به پاره اى از دستورات آن عمل كنند، آيه فوق نازل شد و آنها را از پيروى خطوات الشيطان، نهى كرد.

اين شأن نزول نيز نشان مى دهد كه شيطان گام به گام در انسان نفوذ مى كند و بايد در همان گامهاى نخستين، در برابر او ايستاد تا به مراحل خطرناك نرسد.

جمله( انه لكم عدو مبين ) متضمن استدلال زنده و روشنى است، مى گويد: دشمنى شيطان با شما چيزى مخفى و پوشيده نيست، او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بست و سوگند ياد كرده است كه اگر بتواند، همه را جز مخلصين كه از تيررس او به دورند گمراه كند با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد؟

در آيه بعد به همه مومنان هشدار مى دهد كه: (اگر بعد از (اين همه ) نشانه ها و برنامه هاى روشن كه به سراغ شما آمده لغزش كنيد و تسليم وسوسه هاى شيطان شويد و گامى بر خلاف صلح و سلام برداريد بدانيد (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانيد كرد) چرا كه خداوند توانا و شكستناپذير و حكيم است )( فان زللتم من بعد ما جأتكم البينات فاعلموا ان الله عزيز حكيم ) .

برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است با اين حال جائى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شيطانى نيست! اگر منحرف شويد قطعا مقصر خود شمائيد و بدانيد خداوند قادر حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد.

(بينات ) به معنى دلايل روشن است و مفهوم گستردهاى دارد كه هم دلايل عقلى را شامل مى شود و هم آنچه از طريق وحى يا معجزات براى مردم تبيين شده است.

آيه(210) و ترجمه

( هل ينظرون الا أ ن ياتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة و قضى الامر و الى الله ترجع الامور ) (210)

ترجمه:

210 - آيا (پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه ها و برنامه هاى روشن ) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايه هائى از ابرها به سوى آنان بيايند (و دلايل تازهاى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است!) و همه چيز انجام شده، و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد.

تفسير:

انتظار بيجا و نامعقول

اين آيه گر چه از آيات پيچيده قرآن به نظر مى رسد لكن دقت روى تعبيرات آن ابهام را بر طرف مى سازد.

در اينجا روى سخن به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و در واقع به دنبال بحث آيه قبل كه مى فرمود آيا اين همه نشانه ها و دلايل روشن براى جلوگيرى از لغزش آدمى و رهائى او از چنگال عدو مبين يعنى شيطان كافى نيست، خداوند در اين آيه مى فرمايد: (آيا آنها انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هاى ابرها به سوى آنها بيايند) و دلايل ديگرى در اختيارشان بگذارند با اينكه چنين چيزى محال است و به فرض كه محال نباشد چه ضرورتى دارد( هل ينظرون الا ان ياتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة ) .

(در حالى كه كار پايان يافته است ) (و قضى الامر).

در اينكه منظور از پايان يافتن كار چيست؟

مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان )، آن را به معنى پايان يافتن حساب انسانها در قيامت و قرار گرفتن اهل بهشت در بهشت، و اهل دوزخ در دوزخ مى داند، و به اين ترتيب ناظر به آخرت خواهد بود، در حالى كه ظاهر آيه، مربوط به اين جهان است، بنابراين بعيد نيست كه اشاره به نزول عذاب الهى به كافران لجوج باشد كه در كلام طبرسى و ديگران نيز به عنوان يك احتمال آمده است.

اين معنى نيز ممكن است كه منظور اشاره به پايان گرفتن كار تبليغ و بيان همه حقايق باشد كه در آيه قبل تحت عنوان بينات به آن اشاره شده بود و با وجود اين، ديگر انتظار آنها، بى معنى است و به فرض محال كه ممكن باشد خداوند و فرشتگان نزد آنها حضور يابند نيازى به آن احساس نمى شود، زيرا همه چيز براى هدايت آنها به قدر كافى در اختيارشان قرار داده شده و مطابق اين تفسير، هيچگونه تقديرى در آيه وجود ندارد، و عين الفاظ آيه گوياست، بنابراين استفهام موجود در آيه، انكارى مى باشد.

ولى جمعى از مفسران، استفهام را انكارى ندانسته و آن را يك نوع تهديد براى گنهكاران و كسانى كه پيروى از برنامه هاى شيطانى كرده اند مى دانند، خواه اين تهديد، تهديد به عذاب آخرت باشد يا دنيا، و لذا قبل از كلمه الله، كلمه امر را مقدر مى دانند كه روى هم رفته معنى آيه چنين مى شود: آيا اينها، با اين اعمالشان مى خواهند، امر خدا و فرشتگان او براى مجازات و عذابشان، فرا رسد و به عذاب دنيا يا آخرت گرفتار شوند، و به كار آنها خاتمه داده شود.

ولى تفسيرى كه در بالا گفته شد، مناسبتر به نظر مى رسد، و نياز به تقدير هم ندارد.

كوتاه سخن اينكه: درباره آيه سه تفسير وجود دارد:

1 - منظور آن است كه خداوند به قدر كافى اتمام حجت كرده، و نبايد افراد لجوج در انتظار اين باشند كه خدا و فرشتگان نزد آنها آيند و حقايق را بازگو كنند كه

اين امر محال است، و اگر هم ممكن بود نيازى به آن نبود.

2 - منظور اين است كه آيا آنها با اين لجاجت در عدم ايمان در انتظار اين هستند كه فرمان عذاب الهى و فرشتگان عذاب فرا رسند و آنها را ريشه كن سازند.

3 - منظور اين است كه آيا آنها با اين كار خود در انتظارند كه قيامت بر پا شود و فرمان عذاب همراه فرشتگان الهى فرا رسد و به حساب همگى رسيدگى گردد، و به كيفر خود گرفتار شوند.

تعبير به (ظلل من الغمام ) (در سايه هاى ابرهاى سفيد) بنابر تفسير دوم و سوم - به گفته بسيارى از مفسران - اشاره به اين است كه عذاب الهى بطور ناگهانى همچون ابرها بر سر آنها سايه افكن مى شود و مخصوصا از آنجا كه انسان با مشاهده ابر انتظار ريزش باران رحمت را دارد، هنگامى كه عذابى به صورت صاعقه و مانند آن از آن فرود آيد دردناكتر است (توجه داشته باشيد كه عذاب بعضى از اقوام پيشين نيز به صورت صاعقه هائى بود كه از ابرها فرود آمد).

اما بنابر تفسير اول ممكن است اشاره به عقيده خرافى كفار باشد كه گمان مى كردند خداوند گاهى از آسمان نازل مى شود، در حالى كه ابرها بر او سايه افكن مى باشند.

و در پايان آيه، مى فرمايد: و همه كارها به سوى خدا باز مىگردد ( و الى الله ترجع الامور ) .

امور مربوط به ارسال پيامبران و نزول كتابهاى آسمانى و تبيين حقايق بازگشت به او مى كند همانگونه كه امر حساب و مجازات و كيفر و پاداش به او باز مى گردد.

نكته:

رؤ يت خداوند غير ممكن است!

بى شك مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى گيرد كه داراى رنگ و مكان و محل است بنابراين در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد.

ذات پاك او نه در دنيا با اين چشم ديده مى شود و نه در آخرت دلايل عقلى اين مساله به قدرى روشن است كه ما را بينياز از شرح و بسط مى كند: ولى با اين حال متاسفانه جمعى از دانشمندان اهل سنت به استناد بعضى از احاديث ضعيف و پارهاى از آيات متشابه اصرار بر اين دارند كه خداوند در قيامت با همين چشم ديده مى شود و در قالب جسمى در مى آيد و داراى رنگ و مكان است و بعضا آيه مورد بحث را ناظر به اين معنى دانسته اند و شايد توجه به اين حقيقت ندارند كه چه مفاسد و مشكلاتى از اين رهگذر به وجود مى آيد.

البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم در جهان ديگر و مسلما در قيامت كه ذات پاك او ظهور و بروز قويترى دارد اين مشاهده قويتر خواهد بود.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه در پاسخ اين سوال آيا خداوند در قيامت ديده مى شود فرمود: منزه است خداوند از چنين چيزى و بسيار منزه است سپس افزود ان الابصار لا تدرك الا ما له لون و كيفية و الله تعالى خالق الالوان و الكيفية، چشمها جز چيزهائى كه داراى رنگ و كيفيت است نمى بيند در حالى كه خداوند خالق رنگها و كيفيتها است.

درباره عدم امكان رويت خداوند در دنيا و آخرت ذيل آيات مختلف تفسير نمونه از جمله ذيل آيه 103 سوره انعام( لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار ) شرح كافى داده شده و از آن مشروحتر در جلد چهارم پيام قرآن از صفحه 221 تا 250 بحث شده است

آيه (211) و ترجمه

( سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاب ) (211)

ترجمه:

211 - از بنى اسرائيل بپرس: (چه اندازه نشانه هاى روشن به آنها داديم؟ (ولى آنان، نعمتها و امكانات مادى و معنوى را كه خداوند در اختيارشان گذاشته بود، در راه غلط به كار گرفتند).

و كسى كه نعمت خدا را، پس از آنكه به سراغش آمد، تبديل كند (و در مسير خلاف به كار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) كه خداوند شديد العقاب است.

تفسير:

تبديل نعمت به عذاب

اين آيه در حقيقت، يكى از مصاديق آيات گذشته است، چرا كه در آيات گذشته سخن از مومنان و كافران و منافقان بود، كافرانى كه بر اثر لجاجت، آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته به بهانه جوئى مى پرداختند، و بنى اسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند.

مى فرمايد: (از بنى اسرائيل بپرس، چه نشانه هاى روشنى به آنها داديم؟) ولى آنها اين نشانه هاى روشن را ناديده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند( سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة ) .

سپس مى افزايد: (كسى كه نعمت خدا را بعد از آنكه به سراغ او آمد تبديل كند (و از آن سوء استفاده نمايد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) زيرا خداوند شديد العقاب است )( و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاب ) . منظور از (تبديل نعمت ) اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى را كه در اختيار دارد، در مسيرهاى انحرافى و گناه به كار گيرد، و ميدانيم خداوند بنى اسرائيل انواع نعمتها را ارزانى داشت، پيامبران بزرگ، زمامداران نيرومند، امكانات مادى فراوان، ولى آنها نه از آن مربيان الهى بهره گرفتند، و نه از مواهب مادى استفاده صحيح كردند و به اين ترتيب مرتكب تبديل نعمت شدند، و نيز به همين دليل در دنيا سرگردان گشتند و در قيامت عذاب دردناكى در انتظار دارند. اينكه مى فرمايد: (سل بنى اسرائيل ) (از بنى اسرائيل بپرس ) براى اين است كه هم از آنها اعتراف گرفته شود و هم درس عبرتى براى مسلمانان و هشدار به كسانى باشد كه از نعمتها و مواهب الهى بهره گيرى لازم را نمى كنند. مساله تبديل نعمت، و سرنوشت دردناك ناشى از آن منحصر به بنى اسرائيل نيست، هر قوم و ملتى گرفتار آن شود، گرفتار عذاب شديد الهى در اين جهان و جهان ديگر خواهد شد. هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اينكه خداوند مواهب و نعمتها و امكاناتى در اختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سابقه نداشته است ولى به خاطر دورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفته و از آن مخربترين اسلحه ها را براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى نا امن از هر نظر مبدل كرده است. نعمت خدا در اين آيه مى تواند اشاره به آيات الهى باشد، و تبديل آن همان تحريف آن است، و يا معنى وسيعى داشته باشد كه امكانات و مواهب الهى را نيز شامل گردد، و ترجيح با معنى دوم است.


7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40