تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 31533
دانلود: 2671


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31533 / دانلود: 2671
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه (172) تا (174)و ترجمه

( الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما أصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم ) (172)( الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل ) (173)( فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذوفضل عظيم ) (174)

ترجمه:

172 - آنها كه دعوت خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پس از آن همه جراحاتى كه به آنها رسيد، اجابت كردند (و هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان (حمرأ الاسد) حركت نمودند؛) براى كسانى از آنها، كه نيكى كردند و تقوى پيش ‍ گرفتند، پاداش بزرگى است.

173 - اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنها گفتند: (مردم ( لشكر دشمن )براى (حمله به ) شما اجتماع كرده اند؛ از آنها بترسيد!) اما اين سخن بر ايمانشانافزود؛ و گفتند: (خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما است.)

174 - به همين جهت، آنها (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالى كه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد، و از رضاى خدا پيروى كردند، و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است.

تفسير:

غزوه حمرأ الاسد

گفتيم در پايان جنگ احد، لشگر فاتح ابو سفيان، پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين (روحأ) رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند. اين خبر به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپيوندند، يكى از ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گويد: من از جمله مجروحان بودم ولى زخمهاى برادرم از من سخت تر و شديدتر بود، تصميم گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برسانيم، چون حال من از برادرم كمى بهتر بود هر كجا برادرم باز مى ماند او را به دوش مى كشيدم، و با زحمت، خود را به لشكر رسانيديم و به اين ترتيب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ارتش اسلام در محلى بنام (حمرأ الاسد) كه از آنجا به مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند).

اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر مى كردند ارتش تازه نفسى نيز از مدينه به آنها پيوسته است.

در اين موقع جريانى پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيف تر ساخت و مقاومت آنها را در هم كوبيد، و آن اين كه يكى از مشركان بنام (معبد الخزاعى ) از مدينه به سوى مكه مى رفت و مشاهده وضع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يارانش او را به سختى تكان داد، عواطف انسانى او تحريك شد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است، اگر استراحت مى كرديد براى ما بهتر بود، اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين (روحأ) به لشكر ابوسفيان رسيد، ابوسفيان از او درباره پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكرى انبوه كه تا كنون همانند آن را نديده بودم، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مى آيند!

ابوسفيان با نگرانى و اضطراب گفت: چه مى گوئى؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم، معبد الخزاعى گفت: من نمى دانم شما چه كرديد؟ همين مى دانم كه لشكرى عظيم و انبوه، هم اكنون در تعقيب شما است!.

ابوسفيان و ياران او تصميم قطعى گرفتند كه به سرعت، عقب نشينى كرده و به مكه بازگردند و براى اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند، و آنها فرصت كافى براى عقب نشينى داشته باشند از جمعى از قبيله عبدالقيس كه از آنجا مى گذشتند و قصد رفتن به مدينه براى خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابوسفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سرعت به سوى مدينه مى آيند تا بقيه ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از پاى در آورند.

هنگامى كه اين خبر، به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند:( حسبنا الله و نعم الوكيل ) ؛ خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است ) اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف به مدينه بازگشتند آيات فوق، اشاره به اين ماجرا مى كند.

در نخستين آيه مى گويد: (آنها كه دعوت خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود.)( الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم ) .

از اينكه در آيه فوق پاداش عظيم را اختصاص به جمعى داده است، معلوم مى شود كه در ميان آنها نيز افرادى يافت مى شدند كه خلوص كامل نداشتند، و نيز ممكن است تعبير (منهم ) (بعضى از ايشان ) اشاره به اين باشد كه بعضى از جنگجويان احد، به بهانه اى از شركت در اين ميدان، خوددارى كرده بودند.

سپس قرآن يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند: (اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبدالقيس و به روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن، اجتماع كرده و آماده حمله اند، از آنها بترسيد اما آنها نه تنها نترسيدند، بلكه به عكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است )( الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل ) .

و به دنبال اين استقامت و ايمان و پايمردى آشكار، قرآن، نتيجه عمل آنها را بيان كرده، مى گويد: (آنها از اين ميدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند)( فانقلبوا بنعمة من الله و فضل ) .

چه نعمت و فضلى از اين بالاتر كه بدون وارد شدن در يك برخورد خطرناك با دشمن، دشمن از آنها گريخت و سالم و بدون دردسر به مدينه مراجعت نمودند، (فرق ميان نعمت و فضل ممكن است از اين نظر باشد، كه نعمت پاداشى است به اندازه استحقاق، و فضل اضافه بر استحقاق است ).

سپس به عنوان تأكيد مى فرمايد: (آنها در اين جريان، كوچكترين ناراحتى نديدند)( لم يمسسهم سوء ) .

با اينكه (خشنودى خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت كردند)( و اتبعوا رضوان الله )

(و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤ منان واقعى و مجاهدان راستين است )( و الله ذو فضل عظيم ) .

تأثير سريع تربيت الهى

مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ (بدر) با روحيه آنها در حادثه (حمرأ الاسد) كه شرح آن گذشت، اعجاب انسان را برمى انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خورده فاقد روحيه عالى و نفرات كافى با آن همه مجروحان در مدتى به اين كوتاهى كه شايد به يك شبانه روز كامل نمى رسيد، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمى راسخ و روحيه اى بسيار خوب، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن درباره آنها مى گويد: هنگامى كه خبر اجتماع دشمن براى حمله، به آنها رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان و به دنبال آن استقامتشان افزوده شد. و اين خاصيت ايمان به هدف است كه هر قدر انسان مشكلات و مصائب را بيشتر و نزديكتر ببيند، پايمردى و استقامت او بيشتر مى شود و در حقيقت تمام نيروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر، بسيج مى گردد. اين دگرگونى عجيب در اين فاصله كوتاه، انسان را به سرعت و عمق تأثير تربيتى آيات قرآن و بيانات گيرا و مؤ ثر پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آشنا مى سازد كه اين خود در سر حد يك اعجاز است.

آيه (175)و ترجمه

( أنما ذلكم الشيطن يخوف أوليأه فلا تخافوهم و خافون أن كنتم مؤ منين ) (175)

ترجمه:

175 - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس،) مى ترساند، از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.!

تفسير:

اين آيه دنباله آياتى است كه درباره غزوه (حمرأ الاسد) نازل گرديد.

مى فرمايد: (اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ) مى ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد )( انما ذلكم الشيطان يخوف اوليأه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤ منين ) .

(ذلكم ) اشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدند تا روحيه آنها را تضعيف كنند.

بنابراين معنى آيه چنين است: عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته، يعنى اين گونه وسوسه ها تنها در كسانى اثر مى گذارد كه از اوليأ و دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تأثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند، بنابراين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد.

تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان، يا بخاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت، زيرا در قرآن و اخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافى، عمل شيطانى ناميده شده، چون با وسوسه هاى شيطان انجام مى گيرد.

و يا منظور از شيطان، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده، زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مى خوانيم:( و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ) ؛ اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انسانى و جن قرار داديم ).

در پايان آيه مى فرمايد: (اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد)( و خافون ان كنتم مؤ منين ) . يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست.

همانطور در جاى ديگر مى خوانيم: (فمن يؤ من بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا؛ كسى كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت (سوره جن آيه 14).

بنابراين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است، زيرا مى دانيم در عالم بيكران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤ ثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.

اصولا مؤ منان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند، مى دانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و به همين دليل نبايد از آنها، كمترين وحشتى داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز به همراه آن نفوذ خواهد كرد.

آيه (176) و (177)و ترجمه

( و لا يحزنك الذين يسرعون فى الكفر انهم لن يضروا الله شيئا يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم ) (176)( ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا و لهم عذاب اليم ) (177)

ترجمه:

176 - كسانى كه در راه كفر، شتاب مى كنند، تو را غمگين نسازند! به يقين، آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند. (بعلاوه ) خدا مى خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه،) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد. و براى آنها مجازات بزرگى است.

177 - (آرى،) كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند، هرگز به خدا زيانى نمى رسانند، و براى آنها، مجازات دردناكى است!

تفسير:

تسليت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در نخستين آيه مورد بحث روى سخن به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و به دنبال حادثه دردناك احد، خداوند او را تسليت مى گويد كه: (اى پيامبر! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر، بر يكديگر پيشى مى گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند، هيچ گاه غمگين مباش )( و لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر ) .

(زيرا: آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى رسانند)( انهم لن يضروا الله شيئا ) .

بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند، اصولا نفع و ضرر و سود و زيان براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست، اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر جهت بى نياز است و وجودش نامحدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد، آنها هستند كه در پناه ايمان، تكامل مى يابند و به خاطر كفر و تنزل و سقوط مى كنند.

به علاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد. (خدا مى خواهد (آنها را در اين راه، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد)( يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم ) .

در حقيقت آيه مى گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، نه به خاطر اين است كه خدا نمى تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادى عمل به آنها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنابراين، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكى از دلائل آزادى اراده است.

سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر عنوان كرده، مى فرمايد: نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر پيش مى روند چنين هستند (بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن، كفر خريدارى نموده اند، هرگز به خدا زيان نمى رسانند) و زيان آن، دامنگير خودشان مى شود( ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا ) .

و در پايان آيه مى فرمايد: (آنها عذاب دردناك دارند)( و لهم عذاب اليم ) .

اين تفاوت در تعبير كه در اينجا (عذاب اليم ) و در آيه قبل (عذاب عظيم ) ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشترى پيش مى رفتند.

آيه (178)و ترجمه

( لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لا نفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين ) (178)

ترجمه:

178 - آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده اى (آماده شده ) است!

تفسير:

سنگين بارها

اين آيه نيز در حقيقت بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى كند زيرا يك جا روى سخن به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و يك جا به مؤ منان و در اين جا روى سخن به مشركان است و به دنبال تسليت و دلدارى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به تلاش و كوشش بى حساب دشمنان حق، در آيات گذشته، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنها كرده و درباره سرنوشت شومى كه در پيش دارند، سخن مى گويد و مى فرمايد: (گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوب است )( و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم ) .

سپس مى فرممايد: (بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند)( انما نملى لهم ليزدادوا اثما ) .

و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده، مى فرمايد: (و براى آنها عزاب خوار كننده است )( ولهم عذاب مهين ) .

آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.

توضيح اينكه: از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگهاى بيدار باش و عكس العملهاى اعمالشان، و يا گاهى به وسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است، بيدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند. اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود. چنانكه در قرآن مى خوانيم:( ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ) ؛ در خشكى ها و درياها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند).

ولى آنها كه در گناه و عصيان، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را به مرحله نهايى برسانند، خداوند آنها را به حال خود وا مى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند.

اينها كسانى هستند كه تمام پلها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى را كاملا از دست داده اند.

در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى (عليها‌السلام ) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود، مى خوانيم، آنجا كه مى فرمايد:

(تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار مى برى، نشانه قدرت تو است، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست! اشتباه مى كنى، اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است...

به خدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگى، مرا همچون زن اسير، در پاى تخت تو آورد، تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى، من تو را كوچك و پست و درخور هرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم... هر كار از دستت ساخته است انجام ده، به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئين حق ما را محو نخواهى كرد، تو نابود مى شوى، و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.)

پاسخ به يك سؤ ال

آيه فوق، ضمنا به اين سؤ ال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مى گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند.؟

قرآن مى گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حداكثر مجازات شوند.

بعلاوه از بعضى از آيات قرآن، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد، نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان مى گيرد، تا حداكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا شدن از چنين زندگى مرفهى، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم:( فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون ) ؛ هنگامى كه پندهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاى هر خيرى به روى آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند).

در حقيقت اينگونه اشخاص، همانند كسى هستند كه از درختى، ظالمانه بالا مى روند، هر قدر بالاتر مى رود خوشحالتر مى شود تا آن هنگام كه به قله درخت مى رسد، ناگهان طوفانى مى وزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند.

يك نكته ادبى

از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مى شود كه (لام ) در (ليزدادوا اثما)؛ (لام عاقبت ) است نه (لام غايت ) توضيح اينكه: گاهى لام در لغت عرب در موردى به كار مى رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند:( لتخرج الناس من الظلمات الى النور ) ؛ قرآن را براى اين به سوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به روشنائى دعوت كنى ).

بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است.

ولى گاهى كلمه لام در جايى به كار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست، اما نتيجه عمل او است مانند:( ليكون لهم عدوا و حزنا ) ؛ فرعونيان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام، دشمن آنها گردد).

مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع، نتيجه كارشان بود.

اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديده مى شود و از اينجا پاسخ سؤ ال ديگرى روشن مى گردد كه چرا خداوند فرموده: (ليزدادوا اثما؛ ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد) زيرا اين اشكال در صورتى است كه (لام ) لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه، بنابراين معنى آيه چنين مى شود: (ما به آنها مهلت مى دهيم كه سرانجام و عاقبت آن اين است كه پشتشان از بار گناه، سنگين مى گردد، پس آيه فوق، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است.)

آيه (179)و ترجمه

( ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان الله ليطلعكم على الغيب و لكن الله يجتبى من رسله من يشأ فامنوا بالله و رسله و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ) (179)

ترجمه:

179 - چنين نبود كه خداوند، مؤ منان را به همان گونه كه شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد. و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند (تا مؤ منان و منافقان را از اين اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است؛) ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمى گزيند؛ (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است، در اختيار او مى گذارد) پس (اكنون كه اين جهان، بوته آزمايش پاك و ناپاك است،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست

تفسير:

مسلمانان تصفيه مى شوند

قبل از حادثه احد موضوع (منافقان ) در ميان مسلمانان، زياد مطرح نبود به همين دليل آنها بيشتر، (كفار) را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثه احد بود.

آيه فوق، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كند، اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد: (چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤ منان را به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه نكند و (طيب ) (و پاك ) را از (خبيث ) (و ناپاك ) متمايز نسازد)( ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ) .

اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند به حال خود رها نمى شود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.

در اينجا ممكن بود سؤ الى مطرح شود (و طبق پاره اى از روايات چنين سؤ الى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤ من از منافق شناخته شود.

قسمت دوم آيه به اين سؤ ال پاسخ مى گويد كه: (هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد)( و ما كان الله ليطلعكم على الغيب ) .

زيرا آگاهى بر اسرار نهانى - به عكس آنچه بسيارى خيال مى كنند - مشكلى را براى مردم، حل نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مى گردد.

و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مسأله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزى جز اين نيست، بنابراين راه شناسايى افراد، تنها اعمال آنها است.

سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثنأ كرده و مى فرمايد: (خداوند هر زمان بخواهد از ميان پيامبرانش، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از (علم غيب ) بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد)( و لكن الله يجتبى من رسله من يشأ ) .

ولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص، اعمال آنها است.

از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كه آنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنابراين افرادى هستند كه از غيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است.

ناگفته پيدا است كه منظور از مشيت، و خواست خدا در اين آيه، همانند آيات ديگر، همان (اراده آميخته با حكمت ) است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى سازد.

در پايان آيه، خاطر نشان مى سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازى پاك از ناپاك و مؤ من از منافق است، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش، خوب به در آييد (به خدا و پيامبران او ايمان آوريد)( فامنوا بالله و رسله ) .

اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است.)( و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ) .

اين نكته، در آيه قابل توجه است كه از مؤ من، تعبير به (طيب ) (پاكيزه ) شده است و مى دانيم پاكيزه، چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماند، و اشيأ خارجى و بيگانه، آن را (خبيث و ناپاك ) نسازد، آب پاكيزه، جامه پاكيزه و مانند آن، چيزى است كه عوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن، فطرت و آفرينش نخستين انسان است.