تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 31512
دانلود: 2671


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31512 / دانلود: 2671
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه (180)و ترجمه

( و لا يحسبن الذين يبخلون بما أتئهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة و لله ميرث السموت و الا رض و الله بما تعملون خبير ) (180)

ترجمه:

180 - آنها كه بخل مى ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است؛ بلكه براى آنها شر است؛ بزودى در روز قيامت آنچه را درباره آنان بخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند. و ميراث آسمانها و زمين، از آن خداست؛ و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.

تفسير:

طوق سنگين اسارت

آيه فوق، سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مى دهد، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى كنند.

گرچه در آيه، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده، ولى در روايات اهلبيتعليهم‌السلام و همچنين در گفتار مفسران، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است و تشديدهايى كه در آيه به چشم مى خورد، نيز دليل بر اين است كه منظور انفاق مستحبى نيست.

آيه مى گويد: (افرادى كه بخل مى ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند، تصور نكنند بسود آنها است )( و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم ) .

(بلكه (برخلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى شود)( بل هو شر لهم ) .

سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مى كند: (به زودى اموالى را كه در مورد آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مى افكنند)( سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه ) .

از اين جمله استفاده مى شود اموالى كه حقوق واجب آن، پرداخته نشده، و اجتماع، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بى دليل روى هم انباشته گرديده و هيچ كس از آن استفاده نكرده، همانند ساير اعمال زشت انسان، در روز رستاخيز طبق قانون (تجسم اعمال ) تجسم مى يابد و به صورت وسيله عذاب دردناكى در خواهد آمد.

تجسم اينگونه اموال به طوقى كه بر گردن مى افتد اشاره به اين حقيقت است كه انسان تمام سنگينى مسئوليت آنها را تحمل خواهد كرد بدون اينكه از آثار آنها بهره مند گردد، اموال سرشارى كه بطور جنون آميز جمع آورى و نگاهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد جز زنجير و زندان، براى صاحب آن چيزى نيست زيرا مى دانيم بهره گيرى شخصى از مال و ثروت، حدود معينى دارد و از آنكه بگذرد جز يكنوع اسارت و سنگينى بيهوده نتيجه اى نخواهد داشت مگر اين كه از بركات معنوى آن برخوردار و در مسير كارهاى مثبت قرار گيرد.

اينگونه اموال نه تنها در قيامت طوق سنگينى بر گردن صاحبانش خواهد بود بلكه در اين دنيا نيز چنين است، منتها در رستاخيز آشكارا و در اينجا به صورت مخفى تر مى باشد، چه جنون و حماقتى از اين بالاتر كه انسان مسئوليتهاى فراوان تحصيل ثروت را به اضافه مسئوليتها و زحمات فراوان كه براى حفظ و محاسبه و نگهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش كشد، در حالى كه هيچ گونه از آن منتفع نگردد آيا طوق اسارت چيزى جز اين است؟!

در تفسير عياشى از امام باقر (عليها‌السلام ) روايت شده كه (هر كس زكات مال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوقهايى از آتش ‍ مبدل مى كند، سپس به او گفته مى شود كه همانطور كه در دنيا به هيچ قيمت، اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردار و به گردن خود بيفكن!)

قابل توجه اينكه: در آيه، از مال، تعبير به( ما آتاهم الله من فضله ) شده كه مفهوم آن اين است مالك حقيقى، اموال و منابع در آمد، خدا است، و آنچه به هر كس داده شده از فضل و كرم او است، بنابراين جاى اين نيست كه كسى از انفاق در راه مالك حقيقى، بخل بورزد!

بعضى از مفسران، معتقدند كه مفهوم اين جمله عموميت دارد و همه مواهب الهى حتى علم و دانش را شامل مى شود، ولى اين احتمال با ظاهر تعبيرات آيه تطبيق نمى كند.

سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند و مى گويد: اين اموال، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد (و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود)( و لله ميراث السموات و الارض ) .

اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسئوليت آن.

و در پايان آيه مى فرمايد: (خدا از اعمال شما آگاه است )( و الله بما تعلمون خبير ) .

بنابراين اگر بخل بورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داند و به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.

آيه (181) و (182)و ترجمه

( لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنيأ سنكتب ما قالوا و قتلهم الا نبيأ بغير حق و نقول ذوقوا عذاب الحريق ) (181)( ذلك بما قدمت أيديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد ) (182)

ترجمه:

181 - خداوند، سخن آنها را كه گفتند: (خدا فقير است، و ما بى نيازيم )، شنيد! به زودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت؛ و (همچنين ) كشتن پيامبران را به ناحق (مى نويسيم؛) و به آنها مى گوييم: (بچشيد عذاب سوزان را (در برابر كارهايتان!).

182 - اين دو به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده (و نتيجه كار شماست ) و خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى كند.

شأن نزول:

در شأن نزول اين آيه درباره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است، ابن عباس مى گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه اى به يهود (بنى قينقاع ) نوشت و در طى آن، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات، و دادن قرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه است كه براى تحريك حداكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است ) دعوت نمود.

فرستاده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت وارد شد، و نامه را بدست فنحاص دانشمند بزرگ يهود داد، او پس از مطالعه نامه، با لحن استهزاآميزى گفت: اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت: خدا فقير است و ما غنى و بى نياز! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض نمى خواست! (اشاره به آيه( من يقرض الله قرضا حسنا ) .

به علاوه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معتقد است، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده، در حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مى دهد! (اشاره به آيه( يربوا الصدقات ) .

ولى بعدا (فنحاص ) انكار كرد كه چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع آيات فوق نازل گشت.

تفسير:

آيه نخست مى گويد: (خدا سخن كفر آميز آنان (يهود) را كه مى گفتند: خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد)( لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنيأ ) .

اگر در برابر مردم آن را انكار كنند، در پيشگاه خدا كه همه سخنان را مى شنود قابل انكار نيست، او حتى امواج صوتى فوق العاده ضعيف يا بسيار نيرومندى كه گوشهاى آدمى از درك آن عاجز است را مى شنود.

بنابراين انكار آنها بيهوده است، سپس مى گويد: نه تنها سخنان آنها را مى شنويم (بلكه همه آنها را مى نويسيم )( سنكتب ما قالوا ) .

بديهى است منظور از نوشتن همانند نوشتن ما در صفحه كاغذ نيست، بلكه منظور نگاهدارى آثار عمل است كه طبق قانون بقاى (انرژى - ماده ) همواره در جهان باقى خواهد ماند، و حتى كتابت و نوشتن فرشتگان خداوند نيز نوعى نگاهدارى عمل است كه از هر كتابتى بالاتر مى باشد.

سپس مى گويد: نه تنها اين سخن كفر آميز آنها را مى نويسيم (پيامبرانى را هم كه به نا حق كشتند ثبت مى كنيم )( و قتلهم الانبيأ بغير حق )

يعنى مبارزه جمعيت يهود و صف بندى آنها در برابر پيامبران، تازه نيست اين نخستين بار نيست كه يهود، پيامبرى را استهزا مى كنند، آنها در طول تاريخ خود از اين نوع جنايات فراوان دارند، جمعيتى كه جرئت و جسارت را به جائى برساند كه جمعى از پيامبران خدا را به قتل برسانند چه جاى تعجب كه چنين سخنان كفرآميزى به زبان جارى كنند!

ممكن است گفته شود كشتن پيامبران، مربوط به يهوديان عصر پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبود، ولى همانطور كه سابقا هم گفته ايم، اين نسبت به خاطر آن است كه آنها به اعمال نياكان خود راضى بودند، و به همين جهت در مسئوليت آن، سهيم و شريك بوده اند.

اما ثبت و حفظ اعمال آنها بى جهت نيست، براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرار دهيم و (بگوييم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد)( و نقول ذوقوا عذاب الحريق ) .

سپس در آيه بعد مى افزايد: (اين عذاب دردناك كه هم اكنون، تلخى آن را مى چشيد) نتيجه اعمال خود شما است، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد، خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد)( ذلك بما كسبت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد ) .

اصولا اگر امثال شما جنايتكاران، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند (ظلام ) (بسيار ظلم كننده ) خواهد بود.

در نهج البلاغه از على (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: (و ايم الله ما كان قوم قط فى غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد؛ به خدا سوگند، هيچ جمعيتى غرق نعمت نشدند سپس آن نعمت از آنها سلب نگرديد مگر به خاطر گناهانى كه مرتكب شده بودند).

سپس امام (عليها‌السلام ) به همين جمله استناد كرده مى فرمايد: (لان الله ليس بظلام للعبيد؛ زيرا خداوند به بندگان خود ستم نمى كند و از افراد شايسته سلب نعمت نمى نمايد)!

اين آيه از جمله آياتى است كه، از يك سو مذهب جبريون را نفى مى كند و از سوى ديگر، اصل عدالت را، در مورد افعال خداوند تعميم مى دهد. توضيح اينكه: آيه فوق تصريح مى كند، كه هر گونه كيفر و پاداش از طرف خداوند به خاطر اعمالى است كه مردم با اراده خودشان آن را انجام داده اند.( ذلك بما قدمت ايديكم ) ؛ اين بخاطر كارهايى است كه دستهاى شما آن را از پيش فرستاده است ).

از سوى ديگر، آيه فوق با صراحت مى گويد: (خداوند هيچ گاه ظلم نمى كند و قانون پاداش او بر محور عدالت مطلق دور مى زند) اين همان چيزى است كه عدليه (قائلين به عدل يعنى شيعه و جمعى از اهل تسنن كه (معتزله ) نام دارند) به آن معتقد هستند.

اما در برابر آنها جمعى از اهل تسنن كه (اشاعره ) ناميده مى شوند، عقيده شگفت انگيزى دارند. آنها مى گويند: (اصولا ظلم درباره خدا تصور نمى شود، و هر كار كه او انجام دهد عين عدالت است، حتى اگر تمام صالحان را به دوزخ و تمام ستمگران را به بهشت ببرد ظلمى نكرده است و هيچ كس نمى تواند، چون و چرا كند).!

آيه فوق، اين گونه عقائد را به كلى طرد مى كند و مى گويد: اگر خداوند، افراد را بدون انجام كار خلاف، مجازات كند، (ظالم ) بلكه (ظلام ) خواهد بود.

واژه ظلام، صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است، انتخاب اين كلمه در اينجا با آنكه خداوند كمترين ظلمى روا نمى دارد، شايد به خاطر اين باشد كه اگر او مردم را مجبور به كفر و گناه كند و انگيزه هاى كارهاى زشت را در آنان بيافريند و سپس آنها را به جرم اعمالى كه جبرا انجام داده اند كيفر دهد ظلم كوچكى انجام نداده بلكه (ظلام ) خواهد بود!

آيه (183) و (184)و ترجمه

( الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ من لرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار قل قد جأكم رسل من قبلى بالبينت و بالذى قلتم فلم قتلتموهم أن كنتم صادقين ) (183)( فإن كذبوك فقد كذب رسل من قبلك جاؤ بالبينت و الزبر و الكتب المنير ) (184)

ترجمه:

183 - (اينها) همان كسانى (هستند كه گفتند: (خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچپيامبرى ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد:) قربانى بياورد، كه آتش ( صاعقهآسمانى ) آن را بخورد!) بگو: (پيامبرانى پيش از من،براى شما آمدند؛ ودلايل روشن، و آنچه را گفتيد آوردند؛ پس چرا آنها را بهقتل رسانديد اگر راست مى گوييد؟!)

184 - پس اگر (اين بهانه جويان ) تو را تكذيب كنند، (چيز تازه اى نيست؛) رسولان پيش از تو را (نيز) تكذيب شدند؛ پيامبرانى كه دلايل آشكار، و نوشته هاى متين و محكم، و كتاب روشنى بخش آورده بودند.

شان نزول:

جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدند و گفتند: تو ادعا مى كنى كه خداوند ترا به سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تو نازل كرده است، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نبوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقه اى ) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد.

آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسير:

بهانه جوئى يهود

يهود، براى اين كه از قبول اسلام، سرباز زنند، بهانه هاى عجيبى مى آوردند از جمله همان است كه در آيه فوق، به آن اشاره شد، آنها مى گفتند: (خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش، آن را بخورد)( الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ من لرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار ) .

مفسران گفته اند: يهود ادعا مى كردند كه پيامبران الهى براى اثبات حقانيت خود بايد حتما داراى اين معجزه مخصوص باشند و حيوانى را قربانى كنند و به وسيله صاعقه آسمانى در برابر مردم سوخته شود.

اگر به راستى يهود، اين كار را به عنوان يك معجزه مى خواستند، نه لجاجت و بهانه جويى، مطلبى بود، ولى تاريخ گذشته آنها و همچنين برخوردهاى مختلفى كه با پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشتند، اين حقيقت را به خوبى ثابت مى كرد كه منظور آنها هرگز، تحقيق حق نبود بلكه آنها هر روز براى فرار از پذيرش اسلام، در برابر فشار محيط و استدلالات روشن قرآن، پيشنهاد جديدى مى كردند و اگر هم انجام مى شد باز ايمان نمى آوردند، به دليل اينكه آنها در كتابهاى خود تمام نشانه هاى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خوانده بودند و با اين حال از قبول حق، سرباز مى زدند.

قرآن به پيامبران مى گويد: در پاسخ اين بهانه جويى ها به آنها (بگو: گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست ميگوييد چرا به آنها ايمان نياورديد و چرا آنها را كشتيد)( قل قد جائكم رسل من قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين ) .

اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه به دست خود آنان به قتل رسيدند.

بعضى از مفسران اخير (مانند نويسنده تفسير المنار) احتمال ديگرى درباره مسأله قربانى داده است كه خلاصه آن اين است: منظور آنها اين نبوده كه حيوانى ذبح شود و آتشى به طرز اعجازآميز از آسمان فرود آيد و آن را بسوزاند بلكه منظور اين بوده كه در دستورات مذهبى آنها يك نوع قربانى بنام قربانى سوختنى بوده، حيوانى را سر مى بريدند، و با مراسم مخصوصى آن را آتش ‍ مى زدند كه شرح اين مراسم در فصل اول سفر لاويان از تورات آمده است.

آنها مدعى بودند كه خدا با ما عهد كرده كه اين دستور (قربانى سوختنى ) در هر آئين آسمانى خواهد بود، و چون در آئين اسلام نيست ما به تو ايمان نمى آوريم!

ولى اين احتمال در تفسير آيه بسيار بعيد است، زيرا اولا اين جمله در آيه فوق عطف بر (بينات ) شده كه گواهى مى دهد منظور از آن يك كار اعجازآميز است كه با اين تفسير تطبيق نمى كند ثانيا كشتن يك حيوان و سپس سوزاندن آن يك عمل خرافى است و نمى تواند جزء دستورات آسمانى انبيأ باشد.

در آيه بعد خداوند پيامبر خود را دلدارى مى دهد كه اگر اين جمعيت سخنان تو را نپذيرند نگران نباش، زيرا اين موضوع سابقه بسيار دارد، پيامبرانى پيش از تو آمدند و آنها را تكذيب كردند( فان كذبوك فقد كذب رسل من قبلك ) .

(در حالى كه آن پيامبران هم نشانه هاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند)( و جائوا بالبينات ) .

(و هم كتب محكم و عالى )( الزبر ) .

(و هم كتابهاى روشنى بخش )( الكتاب المنير ) .

بايد توجه داشت كه (زبر) جمع (زبور) به معنى كتابى است كه با استحكام نوشته شده است زيرا اين ماده در اصل به معناى نوشتن است، اما نه هر گونه نوشتن بلكه نوشتنى كه با استحكام توأم باشد.

و اما تفاوت (الزبر) و (الكتاب المنير) با اينكه هر دو از جنس كتاب مى باشد ممكن است از اين جهت باشد كه اولى اشاره به كتب پيامبران قبل از موسى (عليها‌السلام ) است و دومى به تورات و انجيل، زيرا قرآن در سوره مائده آيه 44 و 46 از آنها به عنوان (نور) ياد كرده است: (انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور؛ ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن، هدايت و نور بود).( و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور ) ؛ و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود).

بعضى از مفسران احتمال داده اند كه زبور، تنها به آن قسمت از كتب آسمانى گفته مى شود كه محتوى پند و اندرز و نصيحت است (همانطور كه زبور منسوب به داود كه اكنون در دست است سراسر پند و اندرز مى باشد) ولى كتاب آسمانى يا كتاب منير به آن قسمت گفته مى شود كه داراى احكام و قوانين و دستورات فردى و اجتماعى مى باشد.

آيه (185)و ترجمه

( كل نفس ذائقة الموت و أنما توفون أجوركم يوم القيمة فمن زحزح عن النار و أدخل الجنة فقد فاز و ما الحيوة الدنيا ألا متع الغرور ) (185)

ترجمه:

185 - هر كس مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت، پس آنها كه از تحت جاذبه آتش ‍ (دوزخ ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نائل شده اند، و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست!.

تفسير:

قانون عمومى مرگ

به دنبال بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بى ايمان، اين آيه، اشاره به قانون عمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخيز مى كند، تا هم دلدارى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مؤ منان باشد و هم هشدارى به مخالفان گناهكار!.

اين آيه نخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گويد: (تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد)( كل نفس ذائقة الموت ) .

گرچه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند ولى اين واقعيتى است، كه اگر ما آن را فراموش كنيم، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد، حيات و زندگى اين جهان، بالاخره پايانى دارد، و روزى مى رسد كه مرگ به سراغ هر كس خواهد آمد و ناچار است از اين جهان رخت بربندد.

منظور از (نفس ) در آيه مجموعه جسم و جان است، اگر چه گاهى نفس در قرآن، تنها به روح نيز اطلاق مى شود، و تعبير به (چشيدن ) اشاره به احساس كامل است، زيرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بيند و يا با دست لمس مى كند، ولى اينها هيچكدام احساس كامل نيست، مگر زمانى كه بوسيله ذائقه خود آن را بچشد، و گويا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نيز يك نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است.

سپس مى گويد: بعد از زندگى اين جهان، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى شود، در اينجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل.( و انما توفون اجوركم يوم القيامة ) .

جمله (توفون ) كه به معنى پرداخت كامل است نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسان بطور كامل در روز قيامت پرداخت مى گردد، بنابراين مانعى ندارد كه در عالم برزخ (جهانى كه واسطه ميان دنيا و آخرت است ) قسمتى از نتايج اعمال خود و پاداش و كيفر را ببيند، زيرا اين پاداش و كيفر برزخى كامل نيست.

سپس اضافه مى كند: (كسانى كه از تحت تأثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات يافته، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند).( فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز ) .

كلمه (زحزح ) در اصل به معنى اين است كه انسان خود را از تحت تأثير جاذبه و كشش چيزى تدريجا خارج و دور سازد و (فاز) در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است.

گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند، و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مى كشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع، مقامها و ثروتهاى غير مباح، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟!

ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه اين عوامل فريبنده، دور ندارند، تدريجا به سوى آن جذب خواهند شد.

اما آنها كه با تربيت و تمرين و آموزش و پرورش خود را تدريجا كنترل مى نمايند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده ) مى رسند نجات يافتگان واقعى محسوب مى شوند، و احساس امنيت و آرامش مى كنند.

در جمله بعد، بحث گذشته را تكميل مى كند و مى گويد: (زندگى دنيا تنها يك تمتع و بهره بردارى غرورآميز است )( و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور ) .

اين زندگى و عوامل سرگرم كننده آن از دور فريبندگى خاصى دارد، اما بهنگامى كه انسان به آن نائل مى گردد، و از نزديك آن را لمس ‍ مى كند، معمولا چيزى تو خالى بنظر ميرسد، و معنى (متاع غرور) نيز چيزى جز اين نيست.

به علاوه لذات مادى از دور، خالص بنظر مى رسند، اما به هنگامى كه انسان به آن نزديك مى شود مى بيند آلوده با انواع ناراحتى هاست و اين يكى ديگر از فريبندگى هاى جهان ماده است.

همچنين انسان غالبا به فناپذيرى آنها توجه ندارد اما به زودى متوجه مى شود كه چقدر آنها سريع الزوال و فناپذيرند.

البته اين تعبيرات در قرآن و اخبار، مكرر آمده است و هدف همه آنها يك چيز است و آن اين است كه انسان، جهان ماده و لذات آن را، هدف نهائى خود قرار ندهد كه نتيجه اش غرق شدن در انواع جنايات و دور شدن از حقيقت و تكامل انسانى است، ولى استفاده از جهان ماده و مواهب آن بعنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى، نه تنها نكوهيده نيست بلكه لازم و ضرورى مى باشد.

آيه(186) و ترجمه

( لتبلون فى أمولكم و أنفسكم و لتسمعن من الذين أوتوا الكتب من قبلكم و من الذين أشركوا أذى كثيرا و أن تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الا مور ) (186)

ترجمه:

186 - بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسمانى ) داده شدند (يعنى يهود و همچنين ) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد (شايسته تر است ) زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است.

شان نزول:

هنگامى كه مسلمانان، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده به تصرف خود در - آوردند و به هر كس دست مى يافتند، از اذيت و آزار زبانى و بدنى فروگذار نمى كردند. و به هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگوئى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكى از آنان بنام كعب بن اشرف شاعرى بد زبان و كينه توز بود، كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود، هجو مى كرد و مشركان را بر ضد آنها تشويق مى نمود، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرائى و عشقبازى خود قرار مى داد. خلاصه كار وقاحت را بجائى رسانيد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ناچار دستور قتل او را صادر كرد و بدست مسلمانان كشته شد.

آيه فوق طبق رواياتى كه از مفسران نقل شده اشاره به اين موضوعات مى كند و مسلمانان را به ادامه مقاومت تشويق مى نمايد.

تفسير:

از مقاومت خسته نشويد

با توجه به آنچه در شأن نزول آمد، مسلمانان به هنگام مراجعت به مدينه سخت از سوى دشمنان تحت فشار بودند، و مورد انواع آزارها قرار مى گرفتند، آيه فوق آنها را دعوت به استقامت مى كند و از آينده درخشانى اجمالا خبر مى دهد.

نخست مى فرمايد:(شما در جان و مال، مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت )( لتبلون فى اموالكم و انفسكم ) .

اصولا اين جهان صحنه آزمايش است و ناگزير بايد خود را آماده مقابله با حوادث و رويدادهاى سخت و ناگوار كنيد، و اين در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف، شاعر بد زبان پرخاشگر و آشوب طلب، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد.

به همين جهت در جمله بعد مى گويد: (بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان سخنان ناراحت كننده فراوانى خواهيد شنيد)( و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا ) .

مسأله شنيدن سخنان ناسزا از دشمن با اينكه جزء آزمايشهايى است كه در آغاز آيه آمده، ولى بخصوص در اينجا به آن تصريح شده، و اين بخاطر اهميت فوقالعاده اى است كه اين موضوع، در روح انسانهاى حساس و با شرف دارد چه اينكه طبق جمله مشهور (زخمهاى شمشير التيام پذيرند اما زخم زبان التيام نمى يابد)!

سپس قرآن به وظيفه اى را كه مسلمانان در برابر اينگونه حوادث سخت و دردناك دارند بيان مى كند و مى گويد: (اگر استقامت بخرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، (اين از كارهايى است كه نتيجه آن روشن است و لذا هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد.)( و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور ) .

(عزم ) در لغت، به معنى (تصميم محكم ) است و گاهى به هر چيز محكم نيز گفته مى شود، بنابراين (من عزم الامور) به معنى كارهاى شايسته اى است كه انسان بايد روى آن تصميم بگيرد يا به معنى هر گونه كار محكم و قابل اطمينانى است.

تقارن (صبر) و (تقوى ) در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبائى، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤ منان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوى مى آميزند، و از اين امور دورند.

آيه و ترجمه

( و أذ أخذ الله ميثق الذين أوتوا الكتب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه ورأ ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون ) (187)

ترجمه:

187 - و (بخاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آنرا براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، اما آنها آنرا پشت سر افكندند، و به بهاى كمى مبادله كردند، چه بد متاعى خرند؟

تفسير:

به دنبال ذكر پاره اى از خلافكاريهاى اهل كتاب، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى كند، و مى گويد: (فراموش نكنيد زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازند، و هرگز آن را كتمان نكنند)( و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه ) .

جالب توجه اين كه جمله (لتبيننه ) با اينكه با لام قسم و نون تأكيد ثقيله همراه است و نهايت تأكيد را مى رساند، باز با جمله (و لا تكتمونه ) بدرقه شده است كه آن هم دستور بعدم كتمان مى دهد. از مجموع اين تعبيرات برمى آيد كه خداوند بوسيله پيامبران پيشين، مؤ كدترين پيمان را از آنها براى بيان حقايق گرفته بوده، اما با اين همه، در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مى گويد: (آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند)( فنبذوه ورأ ظهورهم ) .

اين جمله كنايه جالبى است از عمل نكردن و بدست فراموشى سپردن، زيرا انسان هر برنامه اى را مى خواهد ملاك عمل قرار دهد پيش روى خود مى گذارد و پى در پى به آن نگاه مى كند، ولى هر گاه نخواهد به آن عمل كند، و بكلى بدست فراموشى بسپارد آن را از پيش رو برداشته پشت سر مى افكند.

اين جمله اشاره به دنياپرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى كند و مى گويد: (آنها با اين كار تنها بهاى ناچيزى بدست آوردند و چه بد متاعى خريدند)( و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون ) .

اگر آنها در برابر اين جنايت بزرگ (كتمان حقايق ) ثروت عظيمى گرفته بودند جاى اين بود كه گفته شود، عظمت آن مال و ثروت، چشم و گوش آنها را كور و كر ساخته، ولى تعجب در اين است كه همه اينها را به متاع قليلى فروختند (البته منظور از اين جمله كار دانشمندان دون همت آنها است ).

وظيفه بزرگ دانشمندان

آيه فوق گرچه درباره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى ) وارد شده ولى در حقيقت اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در تبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤ كدى در اين زمينه گرفته است. توجه به ماده تبيين كه در آيه فوق به كار رفته نشان مى دهد كه منظور تنها تلاوت آيات خدا و يا نشر كتب آسمانى نيست، بلكه منظور اين است، حقايق آنها را عريان و آشكار در اختيار مردم بگذارند تا به روشنى همه توده ها از آن آگاه گردند، و به روح و جان آنها برسند، و آنها كه در تبيين و توضيح و تفسير و روشن ساختن مسلمانان كوتاهى كنند، مشمول همان سرنوشتى هستند كه خداوند در اين آيه و مانند آن براى علماى يهود بيان كرده است.

از پيغمبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرمود: (من كتم علما عن اهله الجم يوم القيامة بلجام من نار)؛ هر كس كه علم و دانشى را از آنها كه اهل آن هستند (و نياز به آن دارند) كتمان كند خداوند در روز رستاخيز، دهنه اى از آتش به دهان او مى زند.

حسن بن عمار مى گويد: روزى نزد (زهرى ) رفتم، بعد از آنكه نقل حديث را براى مردم ترك گفته بود، و به او گفتم: احاديثى كه شنيده اى براى من بازگو، به من گفت: مگر تو نمى دانى كه من ديگر براى كسى حديث نقل نمى كنم! گفتم بهر حال يا تو براى من حديث بگو يا من براى تو حديث نقل مى كنم، گفت: تو حديث بگو! گفتم: از على (عليها‌السلام ) نقل شده كه مى فرمود:( ما اخذ الله على اهل الجهل ان يتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان يعلموا ) ؛ خداوند پيش از آنكه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند از علمأ و دانشمندان پيمان گرفته است كه به آنها علم بياموزند)!

هنگامى كه اين حديث تكان دهنده را براى او خواندم، سكوت خود را شكست و گفت: اكنون بشنو تا براى تو بگويم و در همان مجلس، چهل حديث براى من روايت كرد!

براى اطلاع بيشتر از خيانت دانشمندان اهل كتاب، به آيات 79 و 174 سوره بقره و آيات 71 تا 77 سوره آل عمران مراجعه شود.