تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 31508
دانلود: 2671


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31508 / دانلود: 2671
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه (188) و (189)و ترجمه

( لا تحسبن الذين يفرحون بما أتوا و يحبون أن يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب و لهم عذاب أليم ) (188)( و لله ملك السموت و الا رض و الله على كل شى ء قدير ) (189)

ترجمه:

188 - گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت ) خود خوشحال مى شوند و دوست دارند در برابر كار (نيكى ) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب (الهى ) بركنارند، (بلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است. 189 - و حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است و خدا بر همه چيز توانا است.

شان نزول:

محدثان و مفسران شأن نزولهاى متعددى براى آيه فوق نقل كرده اند، از جمله اينكه جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مى كردند و به گمان خود، از اين رهگذر نتيجه مى گرفتند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند، و در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه فوق نازل شد، و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.

بعضى ديگر گفته اند: آيه درباره منافقان است، هنگامى كه يكى از جنگهاى اسلامى پيش مى آمد، آنها با انواع بهانه ها، از شركت در ميدان جنگ خوددارى مى كردند، و به هنگامى كه جنگجويان، از جهاد بر مى گشتند، قسم ياد مى كردند، كه اگر عذر نمى داشتند، هرگز جهاد را ترك نمى گفتند، و با اينحال انتظار داشتند كه در برابر (كار ناكرده ) مانند مجاهدان فداكار، مورد تحسين قرار گيرند!! آيه نازل شد و به اين توقع نابجا پاسخ گفت.

تفسير:

از خود راضى ها

افراد زشتكار دو دسته اند: دسته اى براستى از عمل خود شرمنده اند، و روى طغيان غرائز، مرتكب زشتى ها و گناهان مى شوند. نجات اين دسته، بسيار آسان است، زيرا هميشه بعد از انجام گناه پشيمان شده، مورد سرزنش وجدان بيدارشان قرار مى گيرند.

ولى دسته ديگرى هستند، نه تنها احساس شرمندگى نمى كنند، بلكه به قدرى مغرور و از خود راضى هستند، كه از اعمال زشت و ننگينشان خوشحالند و حتى بان مباهات مى كنند، و از آن بالاتر، مايل هستند، كه مردم، آنها را نسبت باعمال نيكى كه هرگز انجام نداده اند، مدح و تمجيد، كنند. آيه فوق مى گويد: (گمان مبريد، كه اين گونه اشخاص كه از اعمال زشت خود خوشحالند، و دوست مى دارند، در برابر آنچه انجام نداده اند، از آنها تقدير شود از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يافت )( لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ) .

بلكه نجات براى كسانى است، كه حداقل، از كار بد خود شرمنده اند و از اينكه كار نيكى نكرده اند، پشيمانند.

در پايان آيه مى گويد: (نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه (عذاب دردناكى در انتظار آنها است )( و لهم عذاب اليم ) .

از اين آيه ممكن است، استفاده شود كه فرح و سرور در برابر كار نيكى كه انسان توفيق انجام آنرا يافته (اگر به صورت معتدل باشد، و مايه غرور و خودپسندى نگردد) نكوهيده نيست. و همچنين علاقه به تشويق و تقدير، در برابر كارهاى نيكى كه انجام شده، آنهم اگر در حد اعتدال باشد و انگيزه اعمال او نباشد مذموم نخواهد بود، زيرا اينها غريزى انسان است. اما با اينحال، دوستان خدا و افرادى كه در سطوح عالى ايمان قرار دارند، حتى از چنان سرور و چنين تقديرى خود را بدور مى دارند.

آنها همواره، اعمال خود را ناچيز و كمتر از ميزان لازم مى بينند، و خود را مقصر در برابر عظمت پروردگار، احساس مى كنند.

ضمنا تصور نشود، كه آيه فوق مخصوص به منافقانى است كه در صدر اسلام بوده اند، و يا مانند آنها، بلكه، همه افرادى كه، در عصر و زمان ما، در شرائط مختلف اجتماعى قرار دارند و از اعمال زشت خود شادند، و يا مردم را تحريك مى كنند كه آنها را، با قلم، يا سخن، در برابر اعمالى كه انجام نداده اند، تقدير كنند، همگى مشمول اين آيه اند.

اين چنين افراد، نه تنها عذاب دردناك جهان ديگر، در انتظارشان است، بلكه، در زندگى اين جهان نيز، گرفتار خشم مردم، و جدائى از خلق خدا، و انواع نابسامانيها، خواهند شد.

در آيه بشارتى است، براى مؤ منان و تهديدى است، براى كافران، مى فرمايد:(خداوند، مالك آسمانها و زمين است، و او بر همه چيز قادر است )( و لله ملك السموات و الارض و الله على كل شى ء قدير ) .

يعنى دليلى ندارد كه مؤ منان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند، و بكارى كه انجام نداده اند تشويق گردند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند آسمان و زمين، با استفاده كردن از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند، و نيز افراد بدكار و منافق كه مى خواهند با استفاده از اين طرق انحرافى بجائى برسند، تصور نكنند، كه از مجازات پروردگارى كه بر تمام هستى حكومت مى كند، نجات خواهند يافت.

آيه (190) تا (194)و ترجمه

( أن فى خلق السموت و الا رض و اختلف اليل و النهار لايت لا ولى الا لبب ) (190)( الذين يذكرون الله قيما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموت و الا رض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار ) (191)( ربنا أنك من تدخل النار فقد أخزيته و ما للظلمين من أنصار ) (192)( ربنا أننا سمعنا مناديا ينادى للايمن أن أمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سياتنا و توفنا مع الا برار ) (193)( ربنا و أتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة أنك لا تخلف الميعاد ) (194)

ترجمه:

190 - مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى ) براى صاحبان خرد و عقل است.

191 - همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاى، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.

192 - پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش ) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته اى، و اين چنين افراد ستمگر هيچ ياورى نيست.

193 - پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است ) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران!

194 - پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى.

تفسير:

روشن ترين راه خداشناسى

آيات قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه اى است، براى انديشيدن، لذا در آيه فوق نخست اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى گويد: (در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است( ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ) .

و به اين ترتيب مردم را به انديشه در اين آفرينش بزرگ جلب و جذب مى كند، تا هر كس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بيكران. سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش ‍ سيراب گردد. و براستى، جهان آفرينش، و نقشه اى بديع و طرحهاى زيبا و دل انگيز آن و نظامات خيره كننده اى كه بر آنها حكومت مى كند كتاب فوق العاده بزرگى است كه هر حرف و كلمه آن دليل بسيار روشن، بر وجود و يكتائى آفريدگار جهان است.

( الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ) .

نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند، كه در جميع حالات خود، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند، و لذا در آيه فوق مى فرمايد: (خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند)( ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ) .

يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.

در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته، با ياد خدا نباشد، نيز بجائى نمى رسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبدأ هستى به آنها نگاه نمى كنند، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند.

همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.

تفكر و انديشه، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند، كه مجموعه جهان، بى هدف باشد، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه، هدفهاى روشنى مى بينيم، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است، حتى مژه ها و ناخنها هر يك، نقشى معين بر عهده دارند. آيا ممكن است ذرات يك موجود، هر كدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!

لذا خردمندان، با توجه به اين حقيقت، اين زمزمه را سر مى دهند كه: (خداوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده، نيافريدى )( ربنا ما خلقت هذا باطلا ) .

بار الها! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى.

صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا! (تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار)( سبحانك فقنا عذاب النار ) .

بار الها هر كه را تو (بر اثر اعمالش ) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى، و اين گونه افراد ستمگر، ياورى ندارند)( سبحانك فقنا عذاب النار ) .( ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته ) .

از اين جمله استفاده مى شود، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همين است حال افراد با شخصيت، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند. بنابراين دردناك ترين عذاب رستاخيز، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا، و بندگان خدا است.

نكته اى كه در جمله (ما للظالمين من انصار) نهفته است اين است كه: خردمندان، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت مى رسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست، و بنابراين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند. زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند.

البته اين آيه منافاتى با مسأله شفاعت (به معنى صحيح ) ندارد، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم، شفاعت، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد، و اين آمادگى، در پرتو پارهاى از اعمال نيك پيدا مى شود.

صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش، به اين نكته نيز متوجه مى شوند، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى، هرگز نمى توانند بپيمايند. به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند،

پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسخ مى گويند، و با تمام وجود خود، ايمان مى آورند. و لذا به پيشگاه پروردگار خود، عرض مى كنند: (بار الها! ما صداى، منادى توحيد را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم )( ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا ) .

بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفان هاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم، گاهى لغزشهائى از ما سر مى زند و مرتكب گناهانى مى شويم، (خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان، بميران.( ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار ) .

آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد، بلكه مرگ آنها، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است.

در اينجا سؤ الى پيش مى ايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد؟

با توجه به ساير آيات قرآن پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا از آيه 31 سوره نسأ (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم؛ اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته مى شود بنابراين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند.

آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش ‍ از خداى خود تقاضا مى كنند و مى گويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم (بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است )( ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد ) .

تكيه كردن روى عنوان (رسوا نشدن ) بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مى كند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش ‍ قائلند، رسوائى را از دردناكترين مجازاتها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند.

از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد (ربنا) خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند عرض كردند چگونه پنج بار (ربنا) بگويد فرمود اين آيات را كه مشتمل بر پنج (ربنا) است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا مى فرمايد:( فاستجاب لهم ربهم... )

ناگفته پيداست كه تأثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك مى رساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان، به هنگام مناجات با خداى خود، پيدا مى كردند.

اهميت آيات

تمام آيات قرآن داراى اهميت است، زيرا همگى كلام خداست، و براى تربيت و نجات بشريت نازل شده است، ولى در ميان آنها بعضى درخشندگى خاصى دارد، از جمله پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است، كه مجموعهاى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد، و لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى باين آيات داده شده است.

عطأ بن ابى رياح مى گويد: روزى نزد عايشه رفتم، از او پرسيدم، شگفت انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبر اسلام، ديدى چه بود او گفت كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود. ولى از همه عجيب تر اينكه: شبى از شبها كه پيامبر در منزل من بود باستراحت پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و بنماز ايستاد. و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص ‍ الهى اشك ريخت، كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد، و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش ‍ تر شد. و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود، هنگاميكه (بلال ) او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد چرا چنين گريانيد؟ شما كه مشمول لطف خدا هستيد؟ فرمود: (افلا اكون لله عبدا شكورا؛ آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم چرا نگريم؟ خداوند در شبى كه گذشت، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است. و سپس شروع بخواندن پنج آيه فوق كرد. و در پايان فرمود: (ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها؛ واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد).

جمله اخير كه افراد را با تأكيد فراوان به تفكر هنگام تلاوت اين آيات امر مى كند، در روايات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است.

در روايتى از على (عليها‌السلام ) نقل شده كه پيامبر خدا هر گاه، براى نماز شب بر مى خاست نخست مسواك مى كرد، و سپس نظرى به آسمان مى افكند، و اين آيات را زمزمه مى نمود.

در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب برمى خيزد اين آيات را تلاوت كند.

نوف بكالى، كه از ياران خاص على (عليها‌السلام ) بود، مى گويد: شبى در خدمتش بودم، هنوز چشم مرا خواب فرا نگرفته بود، ديدم امام برخاست، و شروع به - خواندن اين آيات كرده، سپس مرا صدا زد و گفت: اى نوف! خوابى، يا بيدار؟ عرض كردم بيدارم و صحنه آسمان را تماشا مى كنم فرمود: خوشا آنان كه آلودگى هاى زمين را نپذيرفتند و به اين راه آسمان، پيش رفتند (از چهار ديوار عالم ماده بيرون پريدند و روح بلند آنها ملكوت آسمانها را سير مى كند).

آيه (195)و ترجمه

( فاستجاب لهم ربهم أنى لا أضيع عمل عمل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض فالذين هاجروا و أخرجوا من ديرهم و أوذوا فى سبيلى و قتلوا و قتلوا لا كفرن عنهم سياتهم و لا دخلنهم جنت تجرى من تحتها الا نهر ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب ) (195)

ترجمه:

195 - خداوند درخواست آنها (صاحبان خرد كه درخواستهاى آنها در آيات سابق گذشت ) را پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد، شما همگى همنوعيد و از جنس يكديگر، آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند سوگند ياد مى كنم، كه گناهان آنها را مى بخشم، و آنها را در بهشتهائى كه از زير درختان آن نهرها جارى است، وارد مى كنم، اين پاداشى است از طرف خداوند، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است.

شان نزول:

آيات پيشين درباره صاحبان عقل و خرد، و نتيجه اعمال آنها مى باشد و شروع آيه با فأ تفريع روشنترين دليل اين پيوند است، با اين حال شأن نزولهايى براى آيه در روايات و كلمات مفسران آمده است كه البته منافاتى با پيوستگى آيه با آيات قبل ندارد.

از جمله نقل شده است كه ام سلمه (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان، فراوان بحث شده، شده، آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند؟

آيه فوق نازل شد و به اين سؤ ال پاسخ گفت.

و نيز نقل شده كه على (عليها‌السلام ) هنگامى كه با فواطم (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر زبير) از مكه بمدينه هجرت كرد، و ام ايمن يكى ديگر از زنان با ايمان در بين راه نيز به آنها پيوست، آيه فوق نازل گرديد.

همانطور كه اشاره كرديم وجود اين شأن نزولها براى آيه فوق منافاتى با پيوستگى آن با آيات قبل ندارد همانطور كه بين اين دو شأن نزول نيز منافاتى نيست.

تفسير:

نتيجه برنامه خردمندان

در پنج آيه گذشته، فشردهاى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواست هاى صاحبان فكر و خرد و نيايشهاى آنها بيان شد، در اين آيه مى فرمايد: (پروردگارشان، بلا فاصله درخواست هاى آنها را اجابت مى كند)( فاستجاب لهم ربهم ) .

تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) حكايت از نهايت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنان دارد.

سپس براى اينكه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلافاصله مى فرمايد: (من هرگز عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نمى كنم )( انى لا اضيع عمل عامل منكم ) .

كه در اين جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و كننده كار، تا معلوم شود كه محور اصلى پذيرش و استجابت دعا، اعمال صالح ناشى از ايمان است و درخواست هايى فورا به اجابت مى رسد كه بدرقه آن عمل صالح بوده باشد.

سپس براى اينكه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا مى فرمايد: (اين عمل كننده خواه مرد باشد يا زن تفاوتى نمى كند (من ذكر او انثى ).

زيرا همه شما در آفرينش به يكدگر بستگى داريد (بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافته ايد) زنان از مردان و مردان از زنان. (بعضكم من بعض ).

جمله (بعضكم من بعض ) ممكن است اشاره به اين باشد كه شما همه پيروان يك آئين و طرفدار يك حقيقت هستيد و با يكدگر همكارى داريد بنابراين دليلى ندارد كه خداوند، در ميان شما تبعيض قائل شود.

سپس نتيجه گيرى مى شود كه بنابراين تمام كسانى كه در راه خدا هجرت كرده اند و از خانه و وطن خود بيرون رانده شده اند و در راه خدا آزار ديده اند و جهاد كردند و كشته دادند نخستين احسانى كه از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد اين است كه خداوند، قسم ياد كرده كه گناهان آنها را خواهد بخشيد و تحمل اين شدائد و رنجها را كفاره گناهانشان قرار مى دهد تا بكلى از گناه پاك شوند)( فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم ) .

سپس مى فرمايد: علاوه بر اينكه گناهان آنها را مى بخشم بطور مسلم (آنها را در بهشتى جاى مى دهم كه از زير درختان آن، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتها است )( و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار ) .

(اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند، به آنها داده مى شود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است )( ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب ) .

اشاره به اينكه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است.

از آيه فوق بخوبى استفاده مى شود كه نخست بايد در پرتو اعمال صالح از گناهان پاك شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهاى او گرديد، زيرا در آغاز مى فرمايد:( لاكفرن عنهم سيئاتهم ) و سپس (و لادخلنهم جنات...) به عبارت ديگر بهشت جاى پاكان است و تا كسى پاك نشود در آن راه نخواهد يافت.

ارزش معنوى مرد و زن

آيه فوق همانند آيات بسيار ديگر از قرآن مجيد، زن و مرد را در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه يكسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسيت و تفاوت ساختمان جسمانى و بدنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئوليتهاى اجتماعى را دليل بر تفاوت ميان اين دو از نظر بدست آوردن تكامل انسانى نمى شمارد بلكه هر دو را از اين نظر كاملا در يك سطح قرار مى دهد و لذا آنها را با هم ذكر كرده است اين موضوع درست به آن ميماند كه از نظر انضباط ادارى يك نفر را بعنوان رئيس، انتخاب مى كنند و ديگرى را بعنوان معاون و يا عضو، رئيس بايد توانائى بيشتر و يا تجربه و اطلاعات وسيعترى در كار خود داشته باشد، ولى اين تفاوت و سلسله مراتب هرگز دليل بر اين نيست كه شخصيت انسانى و ارزش وجودى رئيس از معاون يا كارمندانش بيشتر است.

قرآن مجيد با صراحت مى گويد:( و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ) ؛ هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب، روزى داده مى شود (و از مواهب روحانى و جسمانى آن جهان برخوردار مى گردد.

و در آيه ديگر مى خوانيم( من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ) ؛ هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤ من باشد

به او حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشيم و پاداش آنها را به نحو احسن خواهيم داد)

اين آيات و آيات فراوان ديگر در عصر و زمانى نازل گرديد كه بسيارى از ملل دنيا در انسان بودن جنس زن ترديد داشتند و آن را يك موجود نفرين شده، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ مى دانستند!

بسيارى از ملل پيشين حتى معتقد بودند كه عبادات زن در پيشگاه خدا مقبول نيست. بسيارى از يونانيها زن را يك موجود پليد و از عمل شيطان مى دانستند، روميها و بعضى از يونانيها معتقد بودند كه اصولا زن داراى روح انسانى نيست و بنابراين روح انسانى منحصرا در اختيار مردان است.

جالب اينكه تا همين اواخر علماى مسيحى در اسپانيا در اين باره بحث مى كردند كه آيا زن مثل مرد، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند يا نه؟ و پس از مباحثاتى به اينجا رسيدند كه چون روح زن برزخى است ميان روح انسان و حيوان، جاويدان نيست بجز روح مريم!

از اينجا روشن مى شود اينكه پاره اى از افراد بى اطلاع گاهى اسلام را متهم مى كنند كه اسلام دين مردها است نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است، به طور كلى اگر در پارهاى از قوانين اسلام به خاطر تفاوتهاى جسمى و عاطفى كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهائى از نظر مسئوليتهاى اجتماعى ديده مى شود به هيچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند، و از اين لحاظ زن و مرد با يكديگر تفاوتى ندارند و درهاى سعادت به طور يكسان بروى هر دو باز است، چنانكه در آيه مورد بحث خوانديم (بعضكم من بعض ) همه از يك جنس و يك جامعه هستيد.