تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 31506
دانلود: 2671


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31506 / دانلود: 2671
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه (60)و ترجمه

( الم تر الى الذين يزعمون انهم امنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا ) (60)

ترجمه:

60 - آيا نديدى كسانى را كه گمان مى كنند به آنچه (از كتب آسمانى ) بر تو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آورده اند ولى ميخواهند طاغوت و حكام باطل را به داورى بطلبند با اينكه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند، و شيطان مى خواهد آنها را شديدا گمراه كند، و به بيراهه هاى دور دستى بيفكند.

شأن نزول:

يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت، بنا گذاشتند يك نفر را به عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند، مرد يهودى چون به عدالت و بى نظرى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم ) اطمينان داشت گفت: من به داورى پيامبر شما راضيم ولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود بنام (كعب بن اشرف ) را انتخاب كرد، زيرا مى دانست كه مى تواند با هديه نظر او را به سوى خود جلب كند، و به اين ترتيب با داورى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم ) مخالفت كرد، آيه شريفه نازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد.

بعضى از مفسران شأن نزولهاى ديگرى نيز در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه نشان مى دهد بعضى از تازه مسلمانها، طبق عادت زمان جاهليت، در آغاز اسلام داوريهاى خود را نزد دانشمندان يهود، و يا كاهنان مى بردند، آيه فوق نازل شد و شديدا آنها را نهى كرد.

تفسير:

حكومت طاغوت

آيه فوق در واقع مكمل آيه گذشته است، زيرا آيه پيش، مؤ منان را به اطاعت فرمان خدا و پيامبر و اولواالامر و به داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت، نهى مى نمايد.

آيه فوق مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام مى رفتند ملامت مى كند، و مى گويد: (اى پيامبر! آيا نمى بينى كسانى را كه خود را مسلمان مى پندارند و مى گويند به تمام كتب آسمانى كه بر تو و انبيأ پيشين نازل شده است ايمان آورديم، در عين حال داوريهاى خود را به نزد طاغوت مى برند، در حالى كه به آنها دستور داده شده كه هرگز فرمان طاغوت را نبرند)؟!( الم تر الى الذين يزعمون انهم آمنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به ) . همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم، (طاغوت ) از ماده طغيان است و اين كلمه با همه مشتقاتش به معنى سركشى و شكستن حدود و قيود، و يا هر چيزى كه وسيله طغيانگرى و يا سركشى است مى باشد، بنابر اين آنها كه داورى به باطل مى كنند (طاغوت ) هستند، زيرا حدود و مرزهاى الهى و حق و عدالت را شكسته اند، در حديثى نيز از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: (الطاغوت كل من يتحاكم اليه ممن يحكم بغير الحق؛ هر كس به غير حق حكم كند و مردم او را به داورى بطلبند، طاغوت است. سپس قرآن اضافه مى كند: (مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است كه مى خواهد انسانها را از راه راست به بيراهه هاى دوردستى بيفكند)( و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا ) . ناگفته پيدا است كه آيه فوق همچون ساير آيات قرآن يك حكم عمومى و جاودانى را براى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بيان مى نمايد، و به آنان اخطار مى كند كه مراجعه كردن به حكام باطل، و داورى خواستن از طاغوت، با ايمان به خدا و كتب آسمانى سازگار نيست، به علاوه انسان را از مسير حق به بيراهه هايى پرتاب مى كند كه فاصله آن از حق، بسيار زياد است، مفاسد چنين داوريها در به هم ريختن سازمان اجتماعى بشر بر هيچكس پوشيده نيست، و يكى از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب مى شود.

آيه(61) تا (63) و ترجمه

( و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول رأيت المنافقين يصدون عنك صدودا ) (61)( فكيف اذا اصابتهم مصيبة بما قدمت ايديهم ثم جاؤ ك يحلفون بالله ان اردنا الا احسانا و توفيقا ) (62) (اولئك الذين يعلم الله ما فى قلوبهم فاعرض عنهم و عظهم و قل لهم فى انفسهم قولا بليغا ) (63)

ترجمه:

61 - و هنگامى كه به آنها گفته مى شود: (به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد، منافقان را مى بينى كه از قبول دعوت تو اعراض مى كنند.

62 - پس چگونه موقعى كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتى مى شوند به سراغ تو مى آيند و سوگند ياد مى كنند كه منظور ما (از بردن داورى به نزد ديگران ) جز نيكى كردن و توافق (ميان طرفين نزاع ) نبوده است؟!

63 - آنها كسانى هستند كه خدا، آنچه را در دل دارند مى داند. از (مجازات ) آنها صرف نظر كن! و آنها را اندرز ده! و با بيانى رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما!

تفسير:

نتيجه داورى طاغوت

به دنبال نهى شديد از مراجعه به طاغوت، و داوران جور، كه در آيه سابق آمد، در اين سه آيه نتايج اين گونه داوريها و دستاويزهايى كه منافقان براى توجيه كار خود به آن متشبث مى شدند، مورد بررسى قرار گرفته است.

در آيه نخست مى فرمايد: (اين گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مى روند، بلكه هنگامى كه به آنها تذكر داده مى شود كه به سوى حكم خدا بياييد و داورى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بپذيريد، مقاومت به خرج داده و از قبول دعوت تو اعراض و امتناع مى ورزند و با اصرار روى اين كار مى ايستند) (و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول رأيت المنافقين يصدون عنك صدودا)

در حقيقت قرآن مى گويد: مراجعه آنها به طاغوت يك اشتباه زودگذر نبوده كه با يادآورى اصلاح گردد، بلكه مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمان آنها است، و الا با دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بيدار مى شدند و به اشتباه خود معترف مى گشتند.

و در آيه بعد اين حقيقت را بيان مى كند كه: (همين افراد منافق هنگامى كه در نتيجه اعمالشان گرفتار مصيبتى مى شوند، و در بن بست قرار مى گيرند، به حكم اجبار به سوى تو مى آيند)( فكيف اذا اصابتهم مصيبة بما قدمت ايديهم ثم جاؤ ك ) .

و در اين موقع (سوگند ياد مى كنند كه منظور و هدف ما از بردن داورى به نزد ديگران جز نيكى كردن و ايجاد توافق در ميان طرفين دعوى نبوده است )( يحلفون بالله ان اردنا الا احسانا و توفيقا ) .

در اينجا بايد به دو نكته توجه داشت: نخست اينكه ببينيم منظور از مصيبتى كه دامنگير آنها مى شود چيست؟ بعيد نيست كه منظور از آن نابسامانيها و بدبختيها و مصيبتهايى باشد، كه بر اثر داورى طاغوت دامنگير آنها مى شود، زيرا جاى ترديد نيست كه اگر بر اثر داورى افراد ناصالح و ستمگر، منفعت آنى عائد يكى از طرفين دعوى شود، چيزى نمى گذرد كه ادامه اين داوريها باعث توسعه ظلم و فساد و هرج و مرج، و از هم پاشيدن سازمان اجتماع مى گردد، بنابر اين چنين افرادى به زودى نتايج كار خود را خواهند ديد و از كرده خود پشيمان مى شوند.

بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از (مصيبت ) همان رسوايى منافقان در ميان جمعيت و يا مصايبى باشد كه به فرمان خدا، دامن آنها را مى گيرد (همانند بلاها و شكستهاى غير منتظره ).

نكته ديگر اينكه آيا منظور منافقان از كلمه احسان و نيكى كردن، احسان به طرفين دعوى بوده، و يا نسبت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؟ ممكن است منظورشان هر دو باشد، آنها بهانه هاى مضحكى براى ارجاع داورى به بيگانگان درست كرده بودند، از جمله اينكه مى گفتند آوردن داورى به نزد پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دون شأن او است! زيرا غالبا طرفين دعوى جار و جنجال به راه مى اندازند و اين با مقام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سازگار نيست!

به علاوه قضاوت و داورى هميشه به زيان يك طرف تمام مى شود و طبعا دشمن تراش است، گويا آنها با چنين بهانه هايى مى خواستند خود را تبرئه كنند كه منظور ما خدمت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و طرفين دعوى بوده است.

و يا اينكه اصولا نظر ما داورى نبوده، بلكه نظر ما آشتى دادن و ايجاد توفيق و توافق در ميان طرفين نزاع بوده است.

ولى خداوند در آيه سوم نقاب از چهره آنها كنار مى زند و اين گونه تظاهرات دروغين را ابطال مى كند، و مى فرمايد: (اينها كسانى هستند كه خداوند اسرار درون دلهاى آنها را مى داند)( اولئك الذين يعلم الله ما فى قلوبهم ) .

ولى در عين حال به پيامبر خود دستور مى دهد كه از مجازات آنها صرفنظر كن (فاعرض عنهم ) و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام كردن تا آنجا كه ممكن بود مدارا مى كرد، زيرا مأمور به ظاهر بود و جز در موارد استثنائى آنها را مجازات نمى كرد، چه اينكه ظاهرا در صفوف مسلمانان بود و ممكن بود مجازات آنها به يك نوع تصفيه حساب شخصى تفسير شود.

سپس دستور مى دهد: (كه آنها را موعظه كن و اندرز ده و با بيانى رسا كه در دل و جان آنها نفوذ كند، و نتائج اعمالشان را به آنها گوشزد كن )( و عظهم و قل لهم فى انفسهم قولا بليغا ) .

آيه (64)و ترجمه

( و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله و لو انهم اذظلموا انفسهم جاؤ ك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) (64)

ترجمه:

64 - ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر به اين منظور كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

تفسير:

قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديدا محكوم نمود، در اين آيه به عنوان تأكيد اين سخن مى گويد: (پيامبرانى را كه ما مى فرستاديم همه براى اين بوده اند كه به فرمان خدا از آنها اطاعت شود). و هيچ گونه مخالفتى نسبت به آنها انجام نگردد( و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ) .

زيرا آنها هم رسول و فرستاده خدا بوده اند و هم رئيس حكومت الهى، بنابر اين مردم موظف بوده اند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگى اجراى آن از آنها پيروى كنند، و تنها به ادعاى ايمان قناعت نكنند.

از اين جمله به خوبى استفاده مى شود كه هدف از فرستادن پيامبران، اطاعت و فرمانبردارى كردن همه مردم بوده است، حال اگر بعضى از مردم از آزادى خود سوءاستفاده كردند و اطاعت ننمودند، تقصير متوجه خود آنها است، بنابر اين آيه فوق عقيده جبريون را كه مى گويند بعضى از مردم از آغاز موظف به اطاعت، و بعضى محكوم به عصيان و مخالفت هستند را نفى مى كند.

ضمنا از تعبير (باذن الله ) استفاده مى شود كه پيامبران الهى هر چه دارند از ناحيه خدا است و به عبارت ديگر وجوب اطاعت آنها بالذات نيست، بلكه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحيه اوست.

سپس در دنباله آيه راه بازگشت را به روى گناهكاران و آنها كه به طاغوت مراجعه كردند، و يا به نحوى از انحأ مرتكب گناهى شدند، گشوده و مى فرمايد: (اگر آنها هنگامى كه به خويش ستم كردند، به سوى تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودند و پيامبر هم براى آنها طلب آمرزش مى نمود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند)( و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤ ك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) .

قابل توجه اينكه قرآن به جاى اينكه بگويد: نافرمانى خدا كردند و مراجعه به داوران جور نمودند مى گويد: (اذ ظلموا انفسهم ) (هنگامى كه به خويش ستم كردند)! اشاره به اينكه فايده اطاعت فرمان خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) متوجه خود شما مى شود، و مخالفت با آن در واقع يك نوع ستم به خويشتن است، زيرا زندگى مادى شما را به هم مى ريزد و از نظر معنوى مايه عقب گرد شما است.

از اين آيه ضمنا پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مى پندارند، روشن مى شود، زيرا اين آيه صريحا مى گويد: آمدن به سراغ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤ ثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است.

اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شرك بود چگونه ممكن بود كه قرآن چنين دستورى را به گنهكاران بدهد!

منتها افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز استفاده كنند.

بديهى است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمرزنده گناه نيست، او تنها مى تواند از خدا طلب آمرزش كند و اين آيه پاسخ دندان شكنى است به آنها كه اين گونه وساطت را انكار مى كنند (دقت كنيد).

جالب توجه اينكه قرآن نمى گويد: تو براى آنها استغفار كن بلكه مى گويد: (رسول ) براى آنها استغفار كند، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از مقام و موقعيتش استفاده كند و براى خطاكاران توبه كننده استغفار نمايد.

اين معنى (تأثير استغفار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى مؤ منان ) در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است مانند آيه 19 سوره محمد و آيه 5 سوره منافقون و آيه 114 سوره توبه كه درباره استغفار ابراهيم نسبت به پدرش (عمويش ) اشاره مى كند، و آيات ديگرى كه نهى از استغفار براى مشركان مى كند و مفهومش اين است كه استغفار براى مؤ منان بى مانع است، و نيز از بعضى از آيات استفاده مى شود كه فرشتگان براى جمعى از مؤ منان خطاكار در پيشگاه خداوند استغفار مى كنند (سوره غافر آيه 7 و سوره شورى آيه 5).

خلاصه اينكه آيات زيادى از قرآن مجيد حكايت از اين معنى مى كند كه پيامبران يا فرشتگان و يا مؤ منان پاكدل مى توانند براى بعضى از خطاكاران استغفار كنند، و استغفار آنها در پيشگاه خدا اثر دارد، اين خود يكى از معانى شفاعت كردن پيامبر و يا فرشتگان و يا مؤ منان پاكدل براى خطاكاران است، ولى همانطور كه گفتيم چنين شفاعتى نيازمند به وجود زمينه و شايستگى و آمادگى در خود خطاكاران است.

شگفت انگيز اينكه از پاره اى از كلمات بعضى از مفسران استفاده مى شود كه خواسته اند استغفار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در آيه فوق مربوط به تجاوز به حقوق شخصى خود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بدانند و بگويند چون نسبت به خود پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ستم كرده بودند، لازم بود رضايت او را بدست آورند تا خداوند از خطاى آنها بگذرد!

ولى روشن است كه ارجاع داورى به غير پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ستمى به شخص پيغمبر نيست بلكه مخالفت با منصب خاص او و يا به عبارت ديگر مخالفت با فرمان

خداست و به فرض كه ستمى بر شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) باشد قرآن روى آن تكيه نكرده است بلكه تكيه قرآن روى اين مطلب است كه آنها برخلاف فرمان خدا رفتار كردند.

به علاوه اگر ما به كسى ستم كنيم رضايت او كافى است چه نيازى به استغفار او در پيشگاه خدا است؟ و از همه گذشته به فرض كه چنين تفسيرى براى آيه فوق كنيم در مورد آن همه آيات ديگر كه استغفار پيامبران و فرشتگان و مؤ منان را در حق خطاكاران مؤ ثر مى داند چه خواهيم گفت؟ آيا در مورد آنها نيز پاى حقوق شخصى در ميان بوده است؟!.

آيه (65)و ترجمه

( فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما ) (65)

ترجمه:

65 - به پروردگارت سوگند كه آنها مؤ من نخواهند بود، مگر اينكه تو را در اختلافات خود به داورى طلبند؛ و سپس در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى نكنند، و كاملا تسليم باشند.

شأن نزول:

(زبير بن عوام ) كه از مهاجران بود با يكى از انصار (مسلمانان مدينه ) بر سر آبيارى نخلستانهاى خود كه در كنار هم قرار داشتند، اختلافى پيدا كرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدند، از آنجا كه باغستان زبير در قسمت بالاى نهر و باغستان انصارى در قسمت پائين نهر قرار داشت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به زبير دستور داد كه اول او باغهايش را آبيارى كند و بعد مسلمان انصارى (و اين مطابق همان سنتى بود كه در باغهاى مجاور هم جريان داشت ) اما اين مرد انصارى به ظاهر مسلمان از داورى عادلانه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ناراحت شد و گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير، عمه زاده تو است؟! پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از اين سخن بسيار ناراحت شد به حدى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد

در بعضى از تفاسير اسلامى شأن نزولهاى ديگرى ذكر شده كه كم و بيش با شأن نزول فوق شباهت دارد (تفسير تبيان، طبرسى و المنار).

تفسير:

تسليم در برابر حق

گرچه شأن نزول خاصى در بالا براى آيه فوق نقل شد ولى همانطور كه بارها گفته ايم شأن نزولهاى خاص هيچ گاه با عموميت مفهوم آيه منافات ندارد، و به همين دليل اين آيه مى تواند مكمل بحث آيات قبل نيز بوده باشد.

در اين آيه (خداوند سوگند ياد كرده كه افراد، ايمان واقعى در صورتى خواهند داشت كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در اختلافات خود به داورى بطلبند) و به بيگانگان مراجعه ننمايند( فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ) .

سپس مى فرمايد: نه فقط به داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو در ميان آنها حكمى كردى، خواه به سود آنها باشد يا به زيان آنها، علاوه بر اينكه اعتراض نكنند (در دل خود نيز احساس ناراحتى ننمايند و كاملا تسليم باشند)( ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما ) .

گرچه ناراحتى درونى از قضاوتهايى كه احيانا به زيان انسان است غالبا اختيارى نيست، ولى با تربيتهاى اخلاقى و پرورش روح تسليم در برابر حق و عدالت و توجه به موقعيت واقعى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حالتى در انسان پيدا مى شود كه هيچگاه از داورى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و حتى دانشمندانى كه جانشينان او هستند هرگز ناراحت نخواهد شد، و به هر حال مسلمانان واقعى موظفند روح تسليم در برابر حق را در خود پرورش دهند.

در آيه فوق نشانه هاى ايمان واقعى و راسخ در سه مرحله بيان شده است:

1 - در تمامى موارد اختلاف خواه بزرگ باشد يا كوچك، به قضاوت و داورى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه از حكم الهى سرچشمه مى گيرد مراجعه كنند، نه به طاغوت و داوران باطل.

2 - هيچ گاه در برابر قضاوتها و فرمانهاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه همان فرمان خدا است حتى در دل خود احساس ‍ ناراحتى نكنند، و به داوريها و احكام او بدبين نباشند.

3 - در مقام عمل نيز آن را دقيقا اجرا كنند و به طور كامل تسليم حق باشند.

روشن است قبول يك مكتب و فرمانهاى آن در مواردى كه به سود انسان تمام مى شود دليل بر ايمان به آن مكتب نيست بلكه آنجا كه ظاهرا به زيان انسان است اما در واقع مطابق با حق و عدالت است اگر پذيرفته شود، نشانه ايمان است.

در حديثى كه از امام صادق (عليها‌السلام ) در كتاب كافى در تفسير اين آيه نقل شده چنين مى خوانيم: (اگر جمعيتى خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند، زكات را بپردازند، روزه ماه رمضان و حج را بجا آورند، ولى نسبت به كارهايى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) انجام داده با سوء ظن بنگرند و يا بگويند: اگر او فلان كار را انجام نداده بود بهتر بود، آنها در حقيقت مؤ منان واقعى نيستند) سپس آيه فوق را امام (عليها‌السلام ) تلاوت فرمود، بعد فرمود: (بر شما باد كه در مقابل خدا و حق هميشه تسليم باشيد.)

از آيه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مى شود:

1 - آيه يكى از دلايل معصوم بودن پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است زيرا دستور به تسليم مطلق از نظر گفتار و كردار در برابر همه فرمانهاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و حتى تسليم قلبى در برابر او، نشانه روشنى بر اين است كه او در احكام و فرمانها و داوريهايش نه اشتباه مى كند و نه عمدا چيزى برخلاف حق مى گويد، معصوم از خطاست و هم معصوم از گناه.

2 - آيه فوق هر گونه اجتهاد در مقام نص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و اظهار عقيده را در مواردى كه حكم صريح از طرف خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در باره آن رسيده باشد نفى ميكند، بنا بر اين اگر در تواريخ اسلامى مى بينيم كه گاهى بعضى از افراد در برابر حكم خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم ) اجتهاد و يا اظهار نظر مى كردند و مثلا مى گفتند پيامبر چنين گفته و ما چنين مى گوييم، بايد قبول كنيم كه عمل آنها بر خلاف صريح آيه فوق است.

آيه و ترجمه

( و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليل منهم و لو انهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيرا لهم و اشد تثبيتا ) (66)( و اذا لاتينهم من لدنا اجرا عظيما ) (67)( و لهدينهم صراطا مستقيما ) (68)

ترجمه:

66 - (ما تكليف مشكلى بر دوش آنها ننهاديم ) اگر (همانند بعضى از امم پيشين ) به آنها دستور مى داديم يكديگر را به قتل برسانند و يا: (از وطن و خانه خود بيرون رويد)، تنها عده كمى از آنها عمل مى كردند! و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مى شد، انجام مى دادند، به سود آنها بود و موجب تقويت ايمان آنها مى گرديد.

67 - و در اين صورت، پاداش بزرگى از ناحيه خود به آنها مى داديم.

68 - و آنها را به راه راست، هدايت مى كرديم.

تفسير:

در اينجا براى تكميل بحث گذشته درباره كسانى كه از داوريهاى عادلانه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم ) گاهى احساس ناراحتى مى كردند اشاره به پاره اى از تكاليف طاقت فرساى امم پيشين كرده و مى گويد:

ما تكليف شاق و مشكلى بر دوش اينها نگذاشتيم، اگر همانند بعضى از امم پيشين (مانند يهود كه پس از بت پرستى و گوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر را به كفاره اين گناه بزرگ به قتل برسانند و يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند) به اينها نيز چنين دستور سنگين و سختى را مى داديم، چگونه در برابر انجام آن طاقت مى آوردند، اينها كه درباره آبيارى كردن يك نخلستان و داورى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نسبت به آن، تسليم نيستند، چگونه مى توانند از عهده آزمايشهاى ديگر در آيند (مسلما اگر چنان دستورى به آنها مى داديم كه يكديگر را بكشيد يا از وطن خود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن را انجام مى دادند)( و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليل منهم ) .

به گفته بعضى از مفسران، مسأله (تن در دادن به كشته شدن ) و (خارج شدن از وطن ) از جهاتى شبيه به يكديگرند، زيرا بدن، وطن روح آدمى است، همانطور كه وطن همانند جسم انسان است، هم ترك وطن جسم، كار مشكلى است و هم چشمپوشى از وطنى كه زادگاه و جايگاه انسان است.

سپس مى فرمايد: اگر آنها اندرزهاى خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بپذيرند هم به سودشان است، و هم باعث تقويت ايمان آنها است، (و لو انهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيرا لهم و اشد تثبيتا).

جالب توجه اينكه در اين آيه، از فرمانها و احكام الهى تعبير به موعظه و اندرز شده است، اشاره به اينكه احكام مزبور چيزى نيست كه به سود فرمان دهنده (خداوند) بوده باشد، بلكه در حقيقت اندرزهايى است كه به سود خود شما است، و لذا بلافاصله مى فرمايد: اطاعت اينها هم به سود شما است و هم موجب تقويت ايمان شما مى گردد.

به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه آخر آيه مى گويد: (هر قدر انسان در مسير اطاعت فرمان خدا گام بردارد ثبات و استقامت او بيشتر مى شود،) در واقع اطاعت فرمان يك نوع ورزش روحى براى انسان است كه ادامه و تكرار آن همانند ورزشهاى جسمانى روز به روز قوت و قدرت و ثبات و استحكام بيشترى مى آفريند، و تدريجا انسان به جايى مى رسد كه هيچ قدرتى نمى تواند بر نيروى ايمان او غلبه كند و او را بفريبد.

در آيه بعد سومين فايده تسليم و اطاعت در برابر خدا را بيان كرده، مى گويد: (در اين هنگام (علاوه بر آنچه گفته شد) پاداش عظيمى نيز به آنها خواهيم داد)( و اذا لاتيناهم من لدنا اجرا عظيما ) .

و در آخرين آيه از آيات فوق به چهارمين نتيجه اشاره كرده مى فرمايد: (ما آنها را به راه راست هدايت مى كنيم ) (و لهديناهم صراطا مستقيما).

روشن است كه منظور از اين هدايت، راهنمايى به اصل دين و آيين نيست بلكه الطاف تازه اى است كه از طرف خداوند به صورت هدايت ثانوى و به عنوان پاداشى به اين گونه افراد شايسته داده مى شود، و مانند چيزى است كه در آيه 17 سوره محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آن اشاره شده است:( و الذين اهتدوا زادهم هدى ) ؛ كسانى كه در راه هدايت گام بردارند، خداوند هدايت آنها را بيشتر مى كند).

در روايتى نقل شده، كه هنگامى كه آيه( و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم... ) نازل گرديد، يكى از مسلمانان با ايمان گفت: به خدا سوگند اگر چنين دستورهاى سنگينى از طرف خدا به ما داده مى شد، حتما انجام مى داديم، ولى شكر خدا را كه از چنين دستورى معاف شده ايم، اين سخن به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيد فرمود: (ان من امتى لرجالا الايمان اثبت فى قلوبهم من الجبال الرواسى؛ بعضى از پيروان من چنانند كه ايمان در دلهاى آنها پابرجاتر است از كوههاى محكم ).