تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 31511
دانلود: 2671


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31511 / دانلود: 2671
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه (104)و ترجمه

( و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون ) (104)

ترجمه:

104 - بايد از ميان شما جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! و آنها همان رستگارانند.

تفسير:

دعوت به حق و مبارزه با فساد

به دنبال آيات پيشين كه مسأله اخوت و اتحاد را توصيف مى كرد در اين آيه اشاره به مسأله (امر به معروف ) و (نهى از منكر) شده كه در حقيقت يك پوشش اجتماعى براى محافظت جمعيت است، زيرا اگر مسأله امر به معروف و نهى از منكر در ميان نباشد عوامل مختلفى كه دشمن بقاى (وحدت اجتماعى ) هستند، همچون موريانه از درون، ريشه هاى اجتماع را مى خورند، و آن را از هم متلاشى مى سازند، بنابراين حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممكن نيست!.

در آيه فوق دستور داده شده كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكى ها دعوت كنند، و از بديها باز دارند. ( و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر ) .

(امت ) در اصل از ماده (ام ) به معنى هر چيزى است كه اشيأ ديگرى به آن بضميمه گردد و به همين جهت (امت ) به جماعتى كه جنبه وحدتى در ميان آنها باشد گفته مى شود خواه وحدت از نظر زمان يا از نظر مكان و يا از نظر هدف و مرام باشد، بنابراين به اشخاص متفرق و پراكنده (امت ) گفته نمى شود.

و در پايان آيه تصريح مى كند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است.( و اولئك هم المفلحون ) .

سؤ ال:

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ظاهر (منكم امة ) اين است كه اين امت بعضى از جمعيت مسلمانان را تشكيل مى دهد، نه همه آنها را، و به اين ترتيب وظيفه امر به معروف و نهى از منكر جنبه عمومى نخواهد داشت، بلكه وظيفه طايفه خاصى است، اگر چه انتخاب و تربيت اين جمعيت، وظيفه همه مردم است، و به عبارت ديگر اين دو وظيفه واجب كفائى است نه عينى، با اينكه از ديگر آيات قرآن بر مى آيد كه اين دو وظيفه جنبه عمومى دارد، و به عبارت ديگر واجب عينى است نه واجب كفائى، مثلا در چند آيه بعد از اين آيه مى خوانيم: (كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر؛ شما بهترين امتى بوديد كه بسود مردم مبعوث شديد، چه اينكه امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد) و در سوره (والعصر) مى فرمايد: (همه مردم در زيانند جز آنان كه ايمان و عمل صالح دارند و دعوت به حق و توصيه به صبر و استقامت مى كنند) طبق اين آيات و مانند آنها اين دو وظيفه اختصاص ‍ به دسته معينى ندارد.

پاسخ

دقت در مجموع اين آيات پاسخ سؤ ال را روشن مى سازد، زيرا چنين استفاده مى شود كه (امر به معروف و نهى از منكر) دو مرحله دارد: يكى (مرحله فردى ) كه هر كس موظف است به تنهائى ناظر اعمال ديگران باشد، و ديگرى (مرحله دسته جمعى ) كه امتى مؤ ظفند براى پايان دادن به نابسامانيهاى اجتماع دست به دست هم بدهند و با يكديگر تشريك مساعى كنند.

قسمت اول وظيفه عموم مردم است، و چون جنبه فردى دارد طبعا شعاع آن محدود بتوانايى فرد است، اما قسمت دوم شكل واجب كفائى به خود مى گيرد و چون جنبه دسته جمعى دارد و شعاع قدرت آن وسيع و طبعا از شئون حكومت اسلامى محسوب مى شود. اين دو شكل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق، از شاهكارهاى قوانين اسلامى محسوب مى گردد، و مسأله تقسيم كار را در سازمان حكومت اسلامى و لزوم تشكيل يك گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازمانهاى حكومت مشخص مى سازد.

سابق بر اين در ممالك اسلامى (و امروز در پاره اى از كشورهاى اسلامى، مانند حجاز ) با الهام از آيه فوق تشكيلاتى مخصوص ‍ مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليتهاى اجتماعى به نام اداره حسبه و مأموران آن به نام (محتسب ) و يا آمرين به معروف وجود داشته است كه مأمور بودند با همكارى يكديگر با هر گونه فساد و زشتكارى در ميان مردم، و يا هر گونه ظلم و فساد در دستگاه حكومت مبارزه كنند، و هم چنين مردم را به كارهاى نيك و پسنديده تشويق نمايند.

بنابراين وجود اين جمعيت با آن قدرت وسيع، هيچ گونه منافاتى با عمومى بودن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در شعاع فرد و با قدرت محدود ندارد.

از آنجا كه اين بحث از مباحث مهم قرآن مجيد است، و در آيات فراوانى به آن اشاره شده، لازم است نكاتى را در اينجا يادآور شويم:

1 - (معروف ) و (منكر) چيست؟

(معروف ) در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف ) و (منكر) به معنى ن (ناشناس ) (از ماده انكار) است. و به اين ترتيب كارهاى نيك، امورى شناخته شده، و كارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده اند. چه اينكه فطرت پاك انسانى با دسته اول آشنا و با دوم ناآشنا است!

2 - آيا امر به معروف يك وظيفه عقلى است يا تعبدى؟

جمعى از دانشمندان اسلامى معتقدند كه وجوب اين دو وظيفه تنها با دليل نقلى ثابت شده، و عقل فرمان نمى دهد كه انسان ديگرى را از كار بدى كه زيانش تنها متوجه خود او است باز دارد.

ولى با توجه به پيوندهاى اجتماعى و اينكه هيچ كار بدى در اجتماع انسانى در نقطه خاصى محدود نمى شود، بلكه هر چه باشد همانند آتشى ممكن است به نقاط ديگر سرايت كند، عقلى بودن اين دو وظيفه مشخص مى شود.

به عبارت ديگر: در اجتماع چيزى به عنوان ضرر فردى وجود ندارد، و هر زيان فردى امكان اين را دارد كه به صورت يك زيان اجتماعى در آيد، و به همين دليل منطق و عقل به افراد اجتماع اجازه مى دهد كه در پاك نگه داشتن محيط زيست خود از هر گونه تلاش و كوششى خوددارى نكنند.

اتفاقا در بعضى از احاديث به اين موضوع اشاره شده است. از پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين نقل شده كه فرمود: (يك فرد گنهكار، در ميان مردم همانند كسى است كه با جمعى سوار كشتى شود، و به هنگامى كه در وسط دريا قرار گيرد تبرى برداشته و به سوراخ كردن موضعى كه در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض كنند، در جواب بگويد من در سهم خود تصرف مى كنم!، اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولى نمى كشد كه آب دريا به داخل كشتى نفوذ كرده و يكباره همگى در دريا غرق مى شوند).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين مثال جالب منطقى بودن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را مجسم ساخته، و حق نظارت فرد بر اجتماع را يك حق طبيعى كه ناشى از پيوند سرنوشتهاست، مى داند.

3 - اهميت امر به معروف و نهى از منكر

علاوه بر آيات فراوان قرآن مجيد احاديث زيادى در منابع معتبر اسلامى نيز درباره اهميت اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى وارد شده است كه در آنها به خطرات و عواقب شومى كه بر اثر ترك اين دو وظيفه در جامعه بوجود مى آيد اشاره گرديده، به عنوان نمونه:

1 - امام باقر (عليها‌السلام ) مى فرمايد: (ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعدأ و يستقيم الامر؛ امر به معروف و نهى از منكر دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه فرائض با آنها برپا مى شوند، و بوسيله اين دو، راهها امن مى گردد، و كسب و كار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تأمين مى گردد، و در سايه آن زمينها آباد، و از دشمنان انتقام گرفته مى شود، و در پرتو آن همه كارها روبراه مى گردد).

2 - پيغمبر اكرم مى فرمايد: (من امر بالمعروف و نهى عن المنكر فهو خليفة الله فى ارضه و خليفة رسول الله و خليفة كتابه؛ كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند جانشين خداوند در زمين، و جانشين پيامبر و كتاب او است ).

از اين حديث بخوبى استفاده مى شود كه اين فريضه بزرگ قبل از هر چيز يك برنامه الهى است و بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى همه جزء اين برنامه است.

3 - مردى خدمت پيامبر آمد - در حالى كه حضرت بر فراز منبر نشسته بود - پرسيد.

من خير الناس؛ از همه مردم بهتر كيست؟

پيامبر فرمود: (آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنكر و اتقاهم لله و ارضاهم؛ آن كس كه از همه بيشتر امر به معروف و نهى از منكر كند و آن كس كه از همه پرهيزگارتر باشد و در راه خشنودى خدا از همه بيشتر گام بردارد).

4 - در حديث ديگرى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرمود: (بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و گرنه خداوند ستمگرى را بر شما مسلط مى كند كه نه به پيران احترام مى گذارد، و نه به خوردسالان رحم مى كند، نيكان و صالحان شما دعا مى كنند ولى مستجاب نمى شود و از خداوند يارى مى طلبند اما خدا به آنها كمك نمى كند و حتى توبه مى كنند و خدا از گناهانشان در نمى گذرد).

اينها همه واكنش طبيعى اعمال جمعيتى است كه اين وظيفه بزرگ اجتماعى را تعطيل كنند زيرا بدون نظارت عمومى، جريان امور از دست نيكان خارج مى شود، و بدان ميدان اجتماع را تسخير مى كنند، و اينكه در حديث فوق مى فرمايد حتى توبه آنها قبول نمى شود به خاطر آن است كه توبه با ادامه سكوت آنها در برابر مفاسد مفهوم صحيحى ندارد مگر اينكه در برنامه خود تجديد نظر كنند.

5 - على (عليها‌السلام ) مى فرمايد: (و ما اعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثة فى بحر لجى؛ تمام كارهاى نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون آب دهان است در برابر درياى پهناور!

اين همه تأكيدات به خاطر آن است كه اين دو وظيفه بزرگ در حقيقت ضامن اجراى بقيه وظائف فردى و اجتماعى است، و در حكم روح و جان آنها محسوب مى شود، و با تعطيل آنها تمام احكام و اصول اخلاقى ارزش خود را از دست خواهد داد.

4 - آيا امر به معروف موجب سلب آزادى است؟

در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت با اينكه به طور مسلم زندگانى دسته جمعى براى افراد بشر فوائد و بركات فراوانى دارد و حتى اين نوع مزايا انسان را وادار به زندگانى اجتماعى كرده است، ولى در مقابل آن محدوديتهائى نيز براى او ببار مى آورد، و چون در برابر فوائد بيشمار زندگى دسته جمعى ضرر اين نوع محدوديتها جزئى و ناچيز است لذا بشر از روز اول تن به زندگى اجتماعى داده و محدوديتها را پذيرفته است، و از آنجا كه در زندگى اجتماعى سرنوشت افراد بهم مربوط است، و به اصطلاح افراد اجتماع در سرنوشت يكديگر اثر دارند حق نظارت در اعمال ديگران حق طبيعى و خاصيت زندگى دسته جمعى است، چنانچه اين مطلب به طرز جالبى در حديثى كه سابقا از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرديم آمده است. بنابراين انجام اين فريضه نه تنها با آزاديهاى فردى مخالف نيست، بلكه وظيفه اى است كه افراد در مقابل يكديگر دارند.

5 - آيا امر به معروف توليد هرج و مرج نمى كند؟

سؤ ال ديگرى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه: هر گاه بنا شود كه همه مردم در وضع اجتماع دخالت كرده و بر اعمال يكديگر نظارت كنند، توليد هرج و مرج و برخوردهاى مختلف در جامعه مى گردد، و با مسأله تقسيم وظائف و مسئوليتها در اجتماع مخالف است.

در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت: از بحثهاى گذشته اين حقيقت روشن شد كه امر به معروف و نهى از منكر داراى دو مرحله است، مرحله نخست كه جنبه عمومى دارد، شعاع آن محدود است، و از تذكر و اندرز دادن و اعتراض و انتقاد نمودن و مانند آن تجاوز نمى كند، مسلما يك اجتماع زنده بايد تمام نفراتش در برابر مفاسد داراى چنين مسئوليتى باشند.

ولى مرحله دوم كه مخصوص جمعيت معينى است و از شؤ ون حكومت اسلامى محسوب مى شود، قدرت بسيار وسيعى دارد، به اين معنى كه اگر نياز به شدت عمل و حتى قصاص و اجراى حدود باشد اين جمعيت اختيار دارند كه زير نظر حاكم شرع و متصديان حكومت اسلامى انجام وظيفه كنند.

بنابراين با توجه به مراحل مختلف امر به معروف و نهى از منكر، و حدود و مقررات هر يك، نه تنها هرج و مرجى در اجتماع توليد نمى شود، بلكه اجتماع از صورت يك جامعه مرده و فاقد تحرك بيرون آمده به يك جامعه زنده تبديل مى گردد.

6 - امر به معروف از خشونت جدا است؟

در پايان اين بحث تذكر اين نكته نيز لازم است كه بايد در انجام اين فريضه الهى و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد، دلسوزى و حسن نيت و پاكى هدف را فراموش نكرد، و جز در موارد ضرورت از راههاى مسالمت آميز وارد شد، نبايد انجام اين وظيفه را مساوى با خشونت گرفت. ولى متأسفانه بعضى افراد به هنگام انجام اين وظيفه، در غير مورد ضرورت، از راه خشونت آميز وارد مى شوند، و گاهى متوسل به الفاظ زشت و زننده مى گردند، و لذا مى بينيم اين نوع امر به معروف ها نه تنها اثر خوبى از خود نمى گذارد، بلكه گاهى نتيجه معكوس ‍ هم مى دهد، در حالى كه روش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سيره ائمه هدى (عليهما‌السلام )

نشان مى دهد كه آنها به هنگام اجراى اين دو وظيفه آنها را با نهايت لطف و محبت مى آميختند، و به همين دليل سرسخت ترين افراد به زودى در برابر آنها تسليم مى شدند.

در تفسير (المنار) در ذيل آيه چنين مى خوانيم: جوانى به خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: اى پيامبر خدا آيا به من اجازه مى دهى زنا كنم؟! با گفتن اين سخن فرياد مردم بلند شد و از گوشه و كنار به او اعتراض كردند، ولى پيامبر با خونسردى و ملايمت فرمود: نزديك بيا،جوان نزديك آمد، و در برابر پيامبر نشست، حضرت با محبت از او پرسيد آيا دوست دارى با مادر تو چنين كنند؟

گفت: نه فدايت شوم،

فرمود: همينطور مردم راضى نيستند با مادرانشان چنين شود، آيا دوست دارى با دختر تو چنين كنند؟

گفت نه فدايت شوم،

فرمود: همينطور مردم درباره دخترانشان راضى نيستند، بگو ببينم آيا براى خواهرت مى پسندى؟!

جوان مجددا انكار كرد (و از سؤ ال خود به كلى پشيمان شد) پيامبر سپس دست بر سينه او گذاشت و در حق او دعا كرد و فرمود: (خدايا قلب او را پاك گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بى عفتى نگاه دار). از آن به بعد منفورترين كار در نزد اين جوان زنا بود!... اين بود نتيجه ملايمت و محبت در نهى از منكر.

آيه (105)و ترجمه

( و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جأهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم ) (105)

ترجمه:

105 - و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، (آن هم ) پس از آنكه نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! و آنها عذاب عظيمى دارند.

تفسير:

در اين آيه مجددا بحث در پيرامون مسأله اتحاد و پرهيز از تفرقه و نفاق است، اين آيه مسلمانان را از اينكه همانند اقوام پيشين، همچون يهود و نصارى، راه تفرقه و اختلاف را پيش گيرند و عذاب عظيم براى خود بخرند برحذر مى دارد، و در حقيقت آنها را به مطالعه تاريخ پيشينيان، و سرنوشت دردناك آنها پس از اختلاف و تفرقه دعوت مى كند.

مى فرمايد: (و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند (آن هم ) پس از آنكه نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! و آنها عذاب عظيمى دارند)( و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جأهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم ) .

اصرار و تأكيد قرآن مجيد در اين آيات، درباره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به اين است كه اين حادثه در آينده در اجتماع آنها وقوع خواهد يافت زيرا هر كجا قرآن در ترساندن از چيزى زياد اصرار نموده اشاره به وقوع و پيدايش آن مى باشد.

پيامبر اسلام نيز اين پيش بينى را قبلا كرد و صريحا به مسلمانان خبر داد كه: (قوم يهود بعد از موسى 71 فرقه شدند و مسيحيان 72 فرقه و امت من بعد از من 73 فرقه خواهند شد).

ظاهرا عدد 70 اشاره به كثرت است و به اصطلاح (عدد تكثيرى ) است نه (شمارشى ) يعنى در ميان يهود يك طايفه بر حق بودند و (طوائف زيادى ) بر باطل، در ميان مسيحيان طوائف باطل فزونى گرفتند و حق همچنان در يك طايفه بود، و در ميان مسلمانان اختلافات باز هم فزونى خواهد گرفت.

و طبق آنچه قرآن مجيد اشاره كرده و پيغمبر اكرم نيز خبر داده بود مسلمانان بعد از وفات او از طريق مستقيم كه يك راه بيش نبود منحرف شدند در عقايد مذهبى و حتى در خود دين پراكنده گشتند و به تكفير يكديگر پرداختند، تا آنجا كه در ميان آنان گاه شمشير، و گاه سب و لعن حكومت مى كرد، كار بجائى كشيد كه بعضى از مسلمانان جان و مال همديگر را حلال مى دانستند و حتى بقدرى ميان مسلمانان عداوت و دشمنى ايجاد شده بود كه بعضى حاضر مى شدند به كفار بپيوندند و با برادران دينى خود جنگ كنند!

بدين ترتيب اتحاد و وحدت كه رمز موفقيت مسلمانان پيشين بود به نفاق و اختلاف مبدل گشت، در نتيجه زندگى سعادتمندانه آنان به يك زندگى شقاوت بار تبديل شد، و عظمت ديرين خود را از دست دادند.

اما عذاب آخرت آن چنان كه خدا در قرآن بيان كرده است فوق العاده از اين عذاب هم شديدتر خواهد بود و در انتظار تفرقه اندازان و اختلاف گرايان است.

لذا در پايان آيه مى فرمايد (كسانى كه با بودن ادله روشن در دين چنان اختلاف كنند به عذاب عظيم و دردناكى گرفتار مى گردند). (اولئك لهم عذاب ).

بى شك نتيجه فورى اختلاف و نفاق ذلت و خوارى است و سر ذلت و خوارى هر ملت را در اختلاف و نفاق آنان بايد جستجو كرد، جامه اى كه اساس قدرت و اركان همبستگى هاى آن با تيشه هاى تفرقه در هم كوبيده شود، سرزمين آنان براى هميشه جولانگاه بيگانگان و قلمرو حكومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگى است!

آيه (106) و (107)و ترجمه

( يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمنكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) (106)( و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله هم فيها خلدون ) (107)

ترجمه:

106 - (آن عذاب عظيم ) روزى خواهد بود كه چهره هايى سفيد، و چهره هايى سياه مى گردد، اما آنها كه صورتهايشان سياه شده، (به آنها گفته مى شود:) آيا بعد از ايمان (و اخوت و برادرى در سايه آن ) كافر شديد؟ پس بچشيد عذاب را، به سبب آنچه كفر مى ورزيديد!

107 - و اما آنها كه چهره هايشان سفيد شده، در رحمت خداوند خواهند بود، و جاودانه در آن مى مانند

تفسير

چهره هاى نورانى و تاريك

به دنبال هشدارى كه در آيات سابق درباره تفرقه و نفاق و بازگشت به آثار دوران كفر و جاهليت داده شد، در اين دو آيه به نتايج نهائى آنها اشاره مى شود كه چگونه كفر و تفرقه و نفاق و بازگشت به جاهليت، موجب رو سياهى است و چگونه اسلام و ايمان و اتحاد و صميميت موجب رو سفيدى است.

نخست مى گويد: (در روز رستاخيز چهره هايى نورانى و چهره هايى تاريك و سياه خواهد بود). (يوم تبيض وجوه و تسود وجوه )

سپس مى فرمايد: به آنها كه چهره هاى سياه و تاريك دارند گفته مى شود: (چرا بعد از ايمان، راه كفر را پيموديد و چرا بعد از اتحاد در پرتو اسلام، راه نفاق و جاهليت را پيش گرفتيد؟ پس اكنون بچشيد عذاب را در برابر آنچه كفر ورزيديد).( فاما الذين اسودت و جوههم اكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) .

ولى در مقابل آنها مؤ منان متحد، غرق در درياى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگى آرام بخش بسر مى برند.

بارها يادآور شده ايم كه حالت و كيفيات زندگى انسان و پاداش و كيفرهاى او در جهان ديگر تجسمى از اعمال و روحيات و افكار او در اين جهان است، و به تعبير ديگر: هر كارى كه از انسان در اين جهان سر مى زند آثار وسيع و گسترده اى در روح انسان باقى مى گذارد كه در اين دنيا ممكن است به آسانى درك نشود، ولى در رستاخيز، پس از دگرگونيها و تكاملهايى كه در آن رخ مى دهد. با واقعيت حقيقى خود جلوه مى كند و چون در آنجا حاكميت و تجلى روح بيشتر است آثار آن حتى در جسم منعكس خواهد شد.

همانطور كه ايمان و اتحاد در اين جهان مايه رو سفيدى است، و به عكس، ملت پراكنده و بى ايمان مردمى رو سياهند، در جهان ديگر اين رو سياهى و رو سفيدى مجازى دنيا شكل (حقيقى ) به خود مى گيرد، و صاحبان آنها با چهره ه اى سفيد و درخشان، و يا سياه و تاريك محشور مى گردند.

در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده از جمله درباره كسانى كه پشت سر هم مرتكب گناه مى شوند مى خوانيم:( كانما اغشيت وجوههم قطعا من الليل مظلما ) ؛ گوئى صورت آنها را پاره ه اى تاريك شب پوشانيده است (سوره يونس آيه 27).

و درباره آنهائى كه بر خدا دروغ مى بندند مى فرمايد:( و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ) ؛ در روز رستاخيز كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه چهره هايشان سياه است! (سوره زمر آيه 60) - و همه اينها بازتابى است

از اعمال آنها در دنيا.

سپس به نفطه مقابل اين گروه در آيه بعد اشاره كرده، مى فرمايد: (اما آنها كه چهرهايشان سفيد و نورانى است در رحمت خداوند جاودانه مى مانند( و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله هم فيها خالدون ) .

آرى ايمان مايه روسفيدى در دنيا و آخرت و سبب آرميدن در رحمت الهى در هر دو جهان است.

آيه (108) و (109)و ترجمه

( تلك آيت الله نتلوها عليك بالحق و ما الله يريد ظلما للعالمين ) (108)( و لله ما فى السموت و ما فى الا رض و الى الله ترجع الا مور ) (109)

ترجمه:

108 - اينها آيات خدا است كه به حق بر تو مى خوانيم و خداوند (هيچگاه ) ستمى براى جهانيان نمى خواهد.

109 - و (چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالى كه ) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مال او است و همه كارها به سوى او باز مى گردد (و به فرمان او است ).

تفسير

اين آيه اشاره به بحثهاى مختلف گذشته درباره اتحاد و اتفاق و ايمان و كفر و امر به معروف و نهى از منكر و نتايج و عواقب آنها كرده، مى فرمايد: (اينها آيات خدا است كه بحق بر تو مى خوانيم )( تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ) .

سپس مى افزايد: آنچه بر اثر تخلف از اين دستورات دامن گير افراد مى شود، نتيجه اعمال خود آنها است (و خداوند به هيچ كس ‍ ستم نمى كند)،( و ما الله يريد ظلما للعالمين )

بلكه اين آثار شوم همان است كه با دست خود براى خود فراهم ساختند. آيه بعد در حقيقت مشتمل بر دو دليل بر عدم صدور ظلم و ستم از ناحيه خدا است نخست اينكه خدائى كه مالك تمام هستى و موجودات اين جهان مى باشد ظلم و ستم درباره او مفهومى ندارد، كسى تعدى بديگرى مى كند كه فاقد چيزى باشد كه ديگران دارند.

به علاوه ظلم و ستم درباره كسى مفهوم دارد كه ممكن است بدون جلب رضايت او كارى صورت گيرد اما آن كس كه تمام امور هستى از آغاز تا پايان به او باز مى گردد و هيچكس بدون اذن او نمى تواند كارى انجام دهد ظلم و ستم از ناحيه او ممكن نيست.

قرآن مى گويد: (و (چگونه ممكن است خدا ستمكند در حالى كه ) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مال اوست و همه كارها به سوى او باز مى گردد)) و به فرمان اوست( و لله ما فى السموات و ما فى الارض و الى الله ترجع الامور ) .

آيه (110)و ترجمه

( كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون بالله و لو امن اهل الكتب لكان خيرا لهم منهم المؤ منون و اكثرهم الفسقون ) (110)

ترجمه:

110 - شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اينكه ) امر به معروف مى كنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد، و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آئين درخشانى ) ايمان آورند به سود آنها است (ولى تنها) عده كمى از آنها با ايمانند و اكثر آنها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى باشند

تفسير:

باز هم مبارزه با فساد و دعوت بحق

در اين آيه بار ديگر مسأله امر به معروف و نهى از منكر و ايمان بخدا مطرح شده است، و همانطور كه در تفسير آيه 104 گفته شد اين آيه امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان يك وظيفه عمومى و همگانى ذكر مى كند، در حاليكه آيه گذشته يك مرحله خاص از آنرا به عنوان يك وظيفه خصوصى و واجب كفائى بيان كرده است، كه شرح آن را مبسوطا ذكر كرديم.

مى فرمايد: (شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شده اند (چه اينكه ) امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد)( كنتم خير امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون بالله ) .

نكته جالب توجه اينكه در اين آيه مسلمانان به عنوان بهترين (امتى ) معرفى شده كه براى خدمت به جامعه انسانى بسيج گرديده است، و دليل بهترين امت بودن آنها اين ذكر شده كه (امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و ايمان بخدا دارند) و اين خود مى رساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممكن نيست، و ضمنا از آن استفاده مى شود كه اين دو وظيفه بزرگ با وسعتى كه در اسلام دارد در آئينهاى پيشين نبوده است.

اما چرا اين امت بهترين امتها بايد باشد آن نيز روشن است زيرا آنها داراى آخرين اديان آسمانى هستند و آخرين دين روى حساب تكامل كامل ترين آنها است.

در آيه فوق به دو نكته ديگر بايد توجه نمود، نخست اينكه (كنتم ) (بوديد) به صورت فعل ماضى ذكر شده يعنى شما در گذشته بهترين امت بوديد، درباره مفهوم اين جمله گرچه مفسران احتمالات زيادى داده اند ولى بيشتر بنظر مى رسد كه تعبير به فعل ماضى براى تأكيد است، و نظير آن در قرآن مجيد فراوان است كه موضوعات مسلم در شكل فعل ماضى ذكر مى شود و آنرا يك واقعيت انجام يافته معرفى مى كند.

ديگر اينكه در اينجا امر به معروف و نهى از منكر بر ايمان بخدا مقدم داشته شده و اين نشانه اهميت و عظمت اين دو فريضه بزرگ الهى است، به علاوه انجام اين دو فريضه ضامن گسترش ايمان و اجراى همه قوانين فردى و اجتماعى مى باشد و ضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است.

از همه گذشته اگر اين دو وظيفه اجرا نگردد ريشه هاى ايمان در دلها نيز سست مى گردد، و پايه هاى آن فرو مى ريزد، و بهمين جهات بر ايمان مقدم داشته شده است.

از اين بيان نيز روشن مى شود مسلمانان تا زمانى يك (امت ممتاز) محسوب مى گردند كه دعوت به سوى نيكيها و مبارزه با فساد را فراموش نكنند، و آن روز كه اين دو وظيفه فراموش شد نه بهترين امتند و نه به سود جامعه بشريت خواهند بود. ضمنا بايد توجه داشت كه مخاطب در اين آيه عموم مسلمانان هستند، همانطور كه ساير خطابات قرآن چنين است، و اينكه بعضى احتمال داده اند كه مخصوص مهاجران يا مسلمانان نخستين باشد هيچگونه دليلى ندارد. سپس اشاره مى كند كه مذهبى به اين روشنى و قوانينى با اين عظمت منافعش براى هيچ كس قابل انكار نيست، بنابراين (اگر اهل كتاب (يهود و نصارى ) ايمان بياورند بسود خودشان است، اما متأسفانه تنها اقليتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده اند و اسلام را با آغوش باز پذيرفته اند در حاليكه اكثريت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شده و حتى بشاراتى كه درباره پيامبر در كتب آنها بوده نا ديده انگاشته و بر كفر و عصبيت خود همچنان باقى مانده اند.( و لو آمن اهل الكتاب لكان خيرا لهم منهم المؤ منون و اكثرهم الفاسقون ) .