تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 31515
دانلود: 2671


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31515 / دانلود: 2671
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه (128)و ترجمه

( ليس لك من الا مر شى ء أو يتوب عليهم أو يعذبهم فإ نهم ظالمون ) (128)

ترجمه:

128 - هيچ گونه اختيارى (درباره عفو كافران، يا مؤ منان فرارى از جنگ،) براى تو نيست مگر اينكه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، يا مجازات كند؛ زيرا آنها ستمگرند.

تفسير

در تفسير اين آيه در ميان مفسران سخن بسيار زياد است ولى اين موضوع تقريبا مسلم است كه آيه فوق پس از جنگ احد نازل شده، و مربوط به - حوادث آن است، آيات سابق نيز اين حقيقت را تأييد مى كند.

آيه مى فرمايد: (هيچ گونه اختيارى (درباره عفو كافران، يا مؤ منان فرارى از جنگ،) براى تو نيست مگر اينكه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، يا مجازات كند؛ زيرا آنها ستمگرند.( ليس لك من الا مر شى ء أو يتوب عليهم أو يعذبهم فإ نهم ظالمون )

و اما در مورد تفسير آيه دو معنى بيش از همه جلب توجه مى كند:

نخست اينكه اين آيه جمله مستقلى را تشكيل مى دهد و بنابراين جمله (او يتوب عليهم ) به معنى (الا ان يتوب عليهم ) است و معنى آيه روى هم رفته چنين مى شود: درباره سرنوشت آنها كارى از دست تو ساخته نيست مگر اينكه خدا بخواهد آنها را ببخشد يا بخاطر ستمى كه كرده اند مجازاتشان كند و منظور از آنها يا كفارى مى باشند كه در اين جنگ ضربه هاى سخت به مسلمانان وارد ساختند و حتى دندان و پيشانى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شكستند، و يا مسلمانانى مى باشند كه از ميدان جنگ فرار كردند، و پس ‍ از پايان جنگ پشيمان شدند و از پيغمبر تقاضاى عفو كردند، آيه مى گويد: (عفو بخشش يا مجازات و عذاب آنها به دست خدا است و پيامبر هم بدون اذن پروردگار كارى انجام نمى دهد.)

تفسير ديگر اينكه ليس لك من الامر شى ء جمله معترضه است و جمله (او يتوب عليهم ) عطف به جمله (او يكبتهم ) مى باشد، و اين آيه دنباله آيه قبل محسوب مى شود، و در اين صورت مجموع معنى دو آيه چنين خواهد بود: (خداوند وسائل پيروزى را در اختيار شما قرار خواهد داد، و يكى از چهار سرنوشت را براى كافران مقرر مى سازد: يا قسمتى از پيكر لشكر مشركان را از بين مى برد، يا آنها را به اين وسيله مجبور به بازگشت مى كند، و يا آنها را در صورت شايستگى و توبه مى بخشد، و يا آنها را بخاطر ظلمشان مجازات مى كند، و خلاصه با هر دستهاى از آنها بر طبق حكمت و عدالت رفتار خواهد نمود، و تو درباره آنها پيش خود هيچ گونه تصميمى نمى توانى بگيرى ).

درباره علت نزول اين آيه نيز روايات متعددى نقل شده است از جمله پس از آنكه دندان و پيشانى پيامبر در جنگ احد شكست، و آنهمه ضربات سخت بر پيكر مسلمين وارد شد، پيامبر از آينده مشركان نگران گرديد و پيش خود فكر مى كرد چگونه اين جمعيت قابل هدايت خواهند بود و فرمود: (كيف يفلح قوم فعلوا هذا بنبيهم و هو يدعوهم الى ربهم؛ چگونه چنين جمعيتى رستگار خواهند شد كه با پيامبر خود چنين رفتار مى كنند در حالى كه وى آنها را به سوى خدا دعوت مى كند.)

در اينجا آيه فوق نازل شد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دلدارى داد كه تو مسؤ ول هدايت آنها نيستى بلكه تنها موظف به تبليغ آنها مى باشى.

رفع اشتباه در اينجا لازم است به دو نكته توجه شود:

1 - مفسر معروف نويسنده (المنار) معتقد است كه اين آيه درس بزرگى در زمينه استفاده از وسايل طبيعى براى پيروزى، به مسلمانان، مى آموزد، و آن اينكه اگر خدا به آنها وعده پيروزى مى دهد به اين معنى نيست كه مسلمانان وسائل طبيعى و تجهيزات نظامى و نقشه هاى جنگى و مانند آن را فراموش كنند و دست روى هم گذاشته هميشه در انتظار دعاى پيغمبر براى پيروزى باشند، لذا به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب كرده مى گويد: (ليس لك من الامر شى ء) يعنى پيروزى به دست تو واگذار نشده، بلكه به فرمان خدا است، و خداوند براى آن سننى قرار داده است كه بايد از آنها استفاده كرد، (و دعا كردن پيغمبر اگر چه مؤ ثر و مفيد است، ولى جنبه استثنائى دارد و مخصوص موارد معينى است ).

گفتار اين نويسنده در اين قسمت اگر چه منطقى است، ولى با ذيل آيه كه از توبه يا مجازات كفار بحث مى كند به هيچ وجه سازگار نيست، و بنابراين نمى توان آن را تفسير آيه دانست.

2 - اين آيه كه هر گونه اختيارى را از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره عفو و بخشش يا مجازات مخالفان سلب مى كند هيچ گونه منافاتى با مؤ ثر بودن دعاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عفو و گذشت او، و شفاعت و مانند آن كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود، ندارد، زيرا منظور از آيه فوق اين است كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستقلا هيچ كارى را نمى تواند انجام دهد، ولى به فرمان خدا و به اجازه او، مى تواند ببخشد، و هم در جاى خود مجازات كند، و هم عوامل پيروزى را فراهم سازد، و حتى به اجازه پروردگار و اذن او مى تواند هم چون مسيح (عليها‌السلام ) مردگان را زنده كند.

كسانى كه جمله (ليس لك من الامر شى ء) را گرفته، و خواسته اند توانائى پيامبر را بر اين امر انكار كنند، در حقيقت آيات ديگر قرآن را فراموش كرده اند.

قرآن مجيد در سوره نسأ آيه 64 مى گويد:( و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) ؛ اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مى كردند به سراغ تو مى آمدند و استغفار مى كردند و پيامبر نيز براى آنها از خدا طلب آمرزش ‍ مى كرد خدا را توبه كننده (بخشنده ) و مهربان مى يافتند.)

طبق اين آيه استغفار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكى از عوامل بخشش گناه شمرده شده، و در بحثهاى آينده در ذيل آيات مناسب باز هم در اين زمينه توضيح خواهيم داد.

آيه (129)و ترجمه

( و لله ما فى السموت و ما فى الا رض يغفر لمن يشأ و يعذب من يشأ و الله غفور رحيم ) (129)

ترجمه:

129 - و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد؛ و هر كس را بخواهد، مجازات مى كند؛ و خداوند آمرزنده مهربان است.

تفسير

اين آيه در حقيقت تأكيدى است براى آيه قبل، و مى گويد: (آمرزش و مجازات به دست پيامبر نيست، بلكه به فرمان خداوندى است كه حكومت آنچه در آسمانها و زمين است، به دست او است، آفرينش از او است، مالكيت، و تدبير آنها نيز از آن او است.)( و لله ما فى السموت و ما فى الا رض يغفر لمن يشأ و يعذب من يشأ و الله غفور رحيم )

بنابراين، او است كه مى تواند گناهكاران را هر گاه صلاح ببيند ببخشد، و يا مجازات كند.

در پايان آيه به رحمت واسعه خداوند اشاره كرده، مى گويد: در عين حال كه مجازات او شديد است (او آمرزنده و مهربان است ) و رحمت او بر غضب او پيشى مى گيرد.( و الله غفور رحيم ) بد نيست در اينجا به گفتار يكى از دانشمندان اسلامى كه در عين فشرده بودن پاسخى است براى بعضى از سؤ الها، اشاره كنيم. مفسر عاليقدر، طبرسى در ذيل آيه نقل مى كند كه از يكى از دانشمندان پرسيدند: خداوند با آن رحمت واسعه و بى پايانش چگونه بندگان را بخاطر گناهان مجازات مى كند؟

او در پاسخ گفت: (رحمت ) خداوند، (حكمت ) او را از بين نمى برد، زيرا رحمت او هم چون حس ترحم ما از احساسات و رقت قلب سرچشمه نمى گيرد،

بلكه رحمت او هميشه آميخته با حكمت است، و حكمت ايجاب مى كند، كه گنهكاران (جز در موارد خاصى ) به مجازات برسند.

آيه (130) تا (132)و ترجمه

( يا ايها الذين آمنوا لا تأكلوا الربوا اضعفا مضعفة و اتقوا الله لعلكم تفلحون ) (130)( و اتقوا النار التى اعدت للكافرين ) (131)( و اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون ) (132)

ترجمه:

130 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا (و سود پول ) را چند برابر نخوريد! از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد!

131 - و از آتشى بپرهيزيد كه براى كافران آماده شده است!

132 - و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد، تا مشمول رحمت شويد!

تفسير:

تحريم رباخوارى

آيات گذشته - چنانكه دانستيم - درباره غزوه احد و حوادث مربوط به آن، و درسهاى گوناگونى است كه مسلمانان از آن حادثه فرا گرفتند، ولى اين سه آيه و شش آيه بعد از آن محتوى يك سلسله برنامه هاى اقتصادى، اجتماعى و تربيتى است.

در نخستين آيه روى سخن را به مؤ منان كرده و مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا (و سود پول را چند برابر نخوريد) . ( يا ايها الذين آمنوا لا تأكلوا الربوا اضعافا مضافة ) .

مى دانيم روش قرآن در مبارزه با انحرافات ريشه دار اجتماعى اين است كه تدريجا زمينه سازى مى كند، و افكار عموم را تدريجا به مفاسد آنها آشنا مى سازد، و آنگاه كه آمادگى براى پذيرفتن تحريم نهائى حاصل شد قانون را به صورت صريح

اعلام مى كند (مخصوصا در مواردى كه آلودگى به گناه زياد و وسيع باشد).

و نيز مى دانيم: عرب، در زمان جاهليت آلودگى شديدى به رباخوارى داشت و مخصوصا محيط مكه محيط رباخواران بود، و سرچشمه بسيارى از بدبختيهاى اجتماعى آنها نيز همين كار زشت و ظالمانه بود، به همين دليل قرآن براى ريشه كن ساختن رباخوارى حكم تحريم را در چهار مرحله بيان كرده است:

1 - در آيه 39 سوره روم نخست درباره (ربا) به يك پند اخلاقى قناعت شده آنجا كه مى فرمايد: (و ما آتيتم من ربا ليربو فى اموال الناس فلا يربو عند الله و ما آتيتم من زكوة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون؛ آنچه به عنوان ربا مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت، و آنچه را به عنوان زكات مى پردازيد و تنها رضاى خدا را مى طلبد (مايه بركت است و) كسانى كه چنين كنند داراى پاداش مضاعفند).

و بدين طريق اعلام مى كند كه تنها از ديدگاه افراد كوته بين است كه ثروت رباخواران از راه سود گرفتن افزايش مى يابد، اما در پيشگاه خدا چيزى بر آنها افزوده نمى شود بلكه زكات و انفاق در راه خدا است كه ثروتها را افزايش مى دهد.

2 - در سوره نسأ آيه 161 ضمن انتقاد از عادات و رسوم غلط يهود به عادت زشت رباخوارى آنها اشاره كرده و مى فرمايد:( و اخذهم الربا و قد نهوا عنه ) ؛ يكى ديگر از عادات بد آنها اين بود كه ربا مى خوردند با اينكه از آن نهى شده بودند).

3 - در سوره بقره آيات 275 تا 279 هر گونه رباخوارى به شدت ممنوع اعلام شده و در حكم جنگ با خدا ذكر گرديده است.

4 - و بالاخره در آيه مورد بحث چنانكه ضمن تفسير آن خواهيم گفت، حكم تحريم ربا صريحا ذكر شده، اما تنها به يك نوع از انواع ربا و نوع شديد و فاحش آن اشاره شده است.

در اين آيه اشاره به تحريم رباى فاحش شده و با تعبير( اضعافا مضاعفة )

بيان گرديده است. منظور از رباى فاحش اين است كه سرمايه به شكل تصاعدى در مسير ربا سير كند يعنى سود در مرحله نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گيرند، و به همين ترتيب در هر مرحله، سود به اضافه سرمايه، سرمايه جديدى را تشكيل دهد، و به اين ترتيب در مدت كمى از راه تراكم سود مجموع بدهى بدهكار به چندين برابر اصل بدهى افزايش يابد و به كلى از زندگى ساقط گردد.

بطورى كه از روايات و تواريخ استفاده مى شود در زمان جاهليت معمول بود كه اگر بدهكار در رأس مدت نمى توانست بدهى خود را بپردازد از طلبكار تقاضا مى كرد كه مجموع سود و اصل بدهى را به شكل سرمايه جديدى به او قرض بدهد و سود آن را بگيرد! در عصر ما نيز در ميان رباخواران اين رباخوارى بسيار ظالمانه فراوان است.

در پايان آيه مى فرمايد: (اگر مى خواهيد رستگار شويد بايد تقوا را پيشه كنيد و از اين گناه بپرهيزيد)( و اتقوا الله لعلكم تفلحون ) .

در آيه بعد مجددا روى حكم تقوا را تأكيد كرده، مى گويد: (و از آتشى بپرهيزيد كه در انتظار كافران آماده شده است )،( و اتقوا النار التى اعدت للكافرين ) .

از تعبير (كافران ) استفاده مى شود كه اصولا رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست و رباخواران از آتشى كه در انتظار كافران است سهمى دارند!

و نيز استفاده مى شود كه آتش دوزخ اصولا براى كافران آماده شده و گناهكاران و عاصيان به همان مقدار كه شباهت و هماهنگى با كافران دارند سهمى از آن خواهند داشت.

تهديد آيه سابق با تشويقى كه در اين آيه براى مطيعان و فرمانبرداران ذكر شده تكميل مى گردد و مى فرمايد: (فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و رباخوارى را ترك گوئيد تا مشمول رحمت الهى شويد).( و اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون ) .

چگونگى پيوند ايات قرآن

آيات گذشته - چنانكه دانستيم - درباره غزوه (احد) و حوادث مربوط به آن، و درسهاى گوناگونى است كه مسلمانان از آن حادثه فرا گرفتند، ولى سه آيه اى كه تفسير آن گذشت و شش آيه بعد محتوى يك سلسله برنامه هاى اقتصادى، اجتماعى و تربيتى است، و پس از اين نه آيه، مجددا حوادث مربوط به جنگ احد عنوان مى گردد.

اين طرز بيان ممكن است براى بعضى مايه تعجب گردد، ولى با توجه به يك اصل اساسى حقيقت امر روشن مى شود، و آن اينكه:

قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه داراى فصول و ابوابى باشد و نظام تأليفى خاصى در ميان ابواب و فصول آن در نظر گرفته شده باشد، بلكه قرآن كتابى است كه در مدت بيست و سه سال (نجوما) (تدريجا) طبق نيازمنديهاى گوناگون تربيتى در زمانها و اماكن مختلف نازل شده: يك روز داستان احد پيش مى آمد و برنامه هاى مختلف جنگى در ضمن آيات متعدد اعلام مى گشت، روز ديگر احساس نياز به يك مسأله اقتصادى همچون ربا يا يك مسأله حقوقى مانند احكام ازدواج، يا يك مسأله تربيتى و اخلاقى مانند توبه، مى شد و آيات متعددى طبق آن نازل مى گشت.

از اين سخن چنين نتيجه گرفته مى شود كه ممكن است در بسيارى از موارد پيوند خاصى در ميان آيات قبل و بعد نبوده باشد، و نبايد مانند بعضى از مفسران در اين گونه موارد اصرارى در يافتن رابطه در ميان آنها داشت، نبايد خود را به زحمت بياندازيم و در ميان قضايائى كه خداوند اتصال و ارتباطى نخواسته با تكلف وجه ارتباطى درست كنيم، زيرا اين كار با روح قرآن و چگونگى نزول آن در حوادث مختلف و طبق نيازمنديهاى گوناگون در شرايط و ظروف جداگانه، سازش ندارد.

البته تمام سوره ها و آيات قرآن از يك نظر به هم مربوطند و آن اينكه همگى يك برنامه انسان سازى و تربيتى را در يك سطح عالى تعقيب مى كنند و براى ساختن يك جامعه آباد، آگاه، امن و امان و پيشرفته از نظر مادى و معنوى نازل شده اند.

بنابراين اگر آيات نهگانه فوق رابطه خاصى با آيات قبل و بعد ندارد به همين دليل است.

آيه (133)و ترجمه

( و سارعوا ألى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الا رض اعدت للمتقين ) (133)

ترجمه:

133 - شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتى كه وسعت آن، آسمانها و زمين است؛ و براى پرهيزگاران آماده شده است.

تفسير:

مسابقه در مسير سعادت

به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويق به رحمت الهى مى كرد، در اين آيه كوشش و تلاش ‍ نيكوكاران را تشبيه به يك مسابقه معنوى كرده كه هدف نهائى آن آمرزش الهى بر يكديگر سبقت بگيريد)( و سارعوا الى مغفرة من ربكم )

(سارعوا) از (مسارعت ) به معنى كوشش و تلاش دو يا چند نفر براى پيشى گرفتن از يكديگر در رسيدن به يك هدف است، و در كارهاى نيك، قابل ستايش، و در كارهاى بد، نكوهيده است.

در حقيقت قرآن در اينجا از يك نكته روانى استفاده كرده كه انسان براى انجام دادن يك كار اگر تنها باشد معمولا كار را بدون سرعت و به طور عادى انجام مى دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگيرد، آنهم مسابقه اى كه جايزه باارزشى براى آن تعيين شده، تمام نيرو و انرژى خود را به كار مى گيرد و با سرعت هر چه بيشتر به سوى هدف پيش مى تازد.

و اگر مى بينيم هدف اين مسابقه در درجه اول مغفرت قرار داده شده براى اين است كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست، نخست بايد خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد!.

دومين هدف اين مسابقه معنوى بهشت قرار داده شده، بهشتى كه وسعت آن، پهنه آسمانها و زمين است( و جنة عرضها السموات و الارض ) .

بايد توجه داشت كه مراد از (عرض ) در آيه فوق اصطلاح هندسى آن كه در مقابل طول است، نيست، بلكه به معنى لغوى كه وسعت است، مى باشد.

در آيه 21 سوره حديد همين تعبير با تفاوت مختصرى ديده مى شود:( سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السمأ و الارض ) ؛ به پيش تازيد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ).

در اين آيه به جاى (مسارعت ) صريحا كلمه (مسابقه ) ذكر شده و (سمأ) به صورت مفرد با الف و لام جنس آمده كه در اينجا معنى عموم مى دهد، و از (كاف تشبيه ) استفاده شده است. به اين معنى كه در آيه مورد بحث صريحا مى گويد: (وسعت بهشت همان وسعت آسمانها و زمين است ) ولى در آيه سوره حديد مى گويد: (وسعت آن مانند وسعت آسمان و زمين مى باشد)، و هر دو تعبير يك معنى را مى رساند.

در پايان آيه تصريح مى كند كه: (اين بهشت، با آن عظمت، براى پرهيزگاران آماده شده است )( اعدت للمتقين ) .

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه:

اولا: آيا بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده و وجود خارجى دارند يا بعدا در پرتو اعمال مردم ايجاد مى شوند؟

ثانيا: اگر آنها آفريده شده اند جاى آنها كجا است، (با توجه به اينكه قرآن مى گويد وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است ).

آيا بهشت و دوزخ الان موجودند؟

اكثر دانشمندان اسلامى معتقدند كه اين دو هم اكنون وجود خارجى دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين نظر را تأييد مى كند، به عنوان نمونه:

1 - در آيه مورد بحث و در آيات فراوان ديگرى تعبير به (اعدت ) (مهيا شده ) يا تعبيرات ديگرى از همين ماده، گاهى در مورد بهشت و گاهى درباره دوزخ، آمده است.

از اين آيات استفاده مى شود كه بهشت و دوزخ هم اكنون آماده شده اند اگر چه بر اثر اعمال نيك و بد انسانها توسعه مى يابند (دقت كنيد).

2 - در آيات مربوط به معراج در آيه 13 تا 15 سوره (و النجم ) مى خوانيم: (و لقد رآه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة الماوى؛ بار ديگر پيامبر جبرئيل را نزد (سدرة المنتهى ) در آنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت مشاهده كرد) - اين تعبير گواه ديگرى بر وجود فعلى بهشت است.

3 - در سوره تكاثر آيه 5 و 6 و 7 مى فرمايد: (كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقين؛ اگر علم اليقين داشتيد دوزخ را مشاهده مى كرديد سپس به عين اليقين آن را مى ديديد).

در روايات مربوط به معراج و روايات ديگر نيز نشانه هاى روشنى بر اين مسأله ديده مى شود.

بهشت و دوزخ در كجا هستند؟

به دنبال بحث فوق اين بحث پيش مى آيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند در كجا هستند؟

پاسخ اين سؤ ال را از دو راه مى توان داد:

نخست اينكه: بهشت و دوزخ در باطن و درون اين جهانند. ما اين آسمان و زمين و كرات مختلف را با چشم خود مى بينيم اما عوالمى كه در درون اين جهان قرار دارند نمى بينيم و اگر ديد و درك ديگرى داشتيم هم اكنون مى توانستيم آنها را ببينيم، در اين عالم موجودات بسيارى هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند، آيه( كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ) ؛ كه در بالا اشاره شد نيز گواه اين حقيقت است.

از پاره اى از احاديث نيز استفاده مى شود كه بعضى از مردان خدا درك و ديدى در اين جهان داشتند كه، بهشت و دوزخ را نيز با چشم حقيقت بين خود مى ديدند.

براى اين موضوع مى توان مثالى ذكر كرد:

فرض كنيد فرستنده نيرومندى در يك نقطه زمين وجود داشته باشد كه به كمك ماهواره هاى فضائى امواج آن به سراسر زمين پخش ‍ شود و به وسيله آن نغمه دل انگيز تلاوت قرآن با صدائى فوق العاده دلنشين و روحپرور در همه جا پخش گردد، و در نقطه ديگرى از زمين فرستنده ديگرى با همان قدرت وجود داشته باشد كه صدائى فوق العاده گوش خراش و ناراحت كننده روى امواج ديگرى در همه جا پراكنده شود.

هنگامى كه ما در يك مجلس عادى نشسته ايم صداى گفتگوى اطرافيان خود را مى شنويم اما از آن دو دسته امواج (روحپرور) و (آزاردهنده ) كه در درون محيط ما است و همه جا را پر كرده است هيچ خبرى نداريم، ولى اگر دستگاه گيرنده اى مى داشتيم كه موج آن با يكى از اين دو فرستنده تطبيق مى كرد فورا در برابر ما آشكار مى شدند اما دستگاه شنوائى ما در حال عادى از درك آنها عاجز است.

اين مثال گرچه از جهاتى رسانيست ولى براى مجسم ساختن چگونگى وجود بهشت و دوزخ در باطن اين جهان مؤ ثر به نظر مى رسد.

ديگر اينكه: عالم آخرت و بهشت و دوزخ، محيط بر اين عالم است، و به اصطلاح اين جهان در شكم و درون آن جهان قرار گرفته، درست همانند عالم جنين كه در درون عالم دنيا است، زيرا مى دانيم عالم جنين براى خود عالم مستقلى است، اما جداى از اين عالمى كه در آن هستيم نيست، بلكه در درون آن واقع شده است، عالم دنيا نيز نسبت به عالم آخرت، همين حال را دارد، يعنى در درون آن قرار گرفته است.

و اگر مى بينيم قرآن مى گويد: وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمين است به خاطر آن است كه انسان چيزى وسيعتر از آسمان و زمين نمى شناسد تا مقياس سنجش قرار داده شود، لذا قرآن براى اينكه وسعت و عظمت بهشت را ترسيم كند آن را به پهنه آسمانها و زمين تشبيه كرده است، و چاره اى غير از اين نبوده، همانطور كه اگر كودكى كه در شكم مادر قرار دارد عقل مى داشت و مى خواستيم با او سخن بگوئيم بايد با منطقى صحبت كنيم كه براى او در آن محيط قابل درك باشد.

از آنچه گفتيم پاسخ اين سؤ ال نيز روشن شد كه اگر وسعت بهشت به اندازه زمين و آسمانها است پس دوزخ كجا است؟

زيرا طبق پاسخ اول، دوزخ نيز در درون همين جهان قرار گرفته و وجود آن در درون اين جهان منافاتى با وجود بهشت در درون آن ندارد (همانطور كه در مثال امواج فرستنده صوتى ذكر شد)

و اما طبق پاسخ دوم كه بهشت و دوزخ محيط بر اين جهان باشند جواب باز هم روشنتر است زيرا دوزخ مى تواند محيط بر اين جهان باشد و بهشت محيط بر آن، و از آن هم وسيعتر.