تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23353
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23353 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (129) و (130)و ترجمه:

( و لن تستطيعوا أ ن تعدلوا بين النسأ و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة و إ ن تصلحوا و تتقوا فإ ن الله كان غفورا رحيما ) (129)( و إن يتفرقا يغن الله كلا من سعته و كان الله وسعا حكيما ) (130)

ترجمه:

129 - و هرگز نميتوانيد (از نظر محبت قلبى ) در ميان زنان، عدالت كنيد، هر چند كوشش نمائيد، ولى به كلى تمايل خود را متوجه يكطرف نسازيد كه ديگرى را به صورت بلا تكليف در آوريد، و اگر راه اصلاح و پرهيزگارى پيش گيريد، خداوند آمرزنده و مهربان است.

130 - و اگر (راهى براى اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند، خداوند هر كدام از آنها را از فضل و كرم خود، بى نياز مى كند و خداوند صاحب فضل و كرم و حكيم است.

تفسير:

عدالت شرط تعدد همسر

از جمله اى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزگارى داده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مى شود، كه آنها بايد مراقب باشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجا است كه اين توهم پيش ميايد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكانپذير نيست، بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟.

آيه مورد بحث به اين سؤ ال پاسخ ميگويد كه (عدالت از نظر محبت، در ميان همسران امكانپذير نيست، هر چند در اين زمينه كوشش شود.)

( و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النسأ و لو حرصتم ) .

از جمله و لو حرصتم استفاده ميشود كه در ميان مسلمانان، افرادى بودند كه در اين زمينه سخت كوشش مى كردند و شايد علت كوشش آنها دستور مطلق به عدالت در آيه 3 همين سوره بوده است، آنجا كه ميفرمايد:

فان خفتم الا تعدلوا فواحدة.

بديهى است يك قانون آسمانى نميتواند بر خلاف فطرت باشد، و يا تكليف به (ما لا يطاق ) كند، و از آنجا كه محبتهاى قلبى، عوامل مختلفى دارد كه بعضا از اختيار انسان بيرون است، دستور به رعايت عدالت در مورد آن داده نشده است، ولى نسبت به اعمال و رفتار و رعايت حقوق در ميان همسران كه براى انسان، امكانپذير است روى عدالت تاكيد شده است.

در عين حال براى اينكه مردان از اين حكم، سوء استفاده نكنند بدنبال اين جمله ميفرمايد: (اكنون كه نميتوانيد مساوات كامل را از نظر محبت، ميان همسران خود، رعايت كنيد لا اقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى بصورت بلا تكليف در آيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود).

( فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة ) .

و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم، در رعايت عدالت ميان همسران خود كوتاهى كرده اند هشدار ميدهد كه (اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيرند و گذشته را جبران كنند خداوند آنها را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد).

( و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما ) .

در روايات اسلامى مطالبى درباره رعايت عدالت در ميان همسران نقل شده كه عظمت اين قانون را مشخص مى سازد، از جمله اينكه: در حديثى ميخوانيم على (عليه‌السلام ) در آن روزى كه متعلق به يكى از دو همسرش بود، حتى وضوى خود را در خانه ديگرى نمى گرفت و درباره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميخوانيم كه حتى به هنگام بيمارى در خانه يكى از همسران خود، توقف نميكرد و درباره معاذ بن جبل نقل شده كه دو همسر داشت و هر دو در بيمارى طاعون با هم از دنيا رفتند، او حتى براى مقدم داشتن دفن يكى بر ديگرى از قرعه استفاده كرد، تا كارى بر خلاف عدالت انجام نداده باشد.

پاسخ به يك سؤ ال لازم

همانطور كه در ذيل آيه 3 همين سوره يادآور شديم بعضى از بى خبران از ضميمه كردن آن آيه با آيه مورد بحث چنين نتيجه ميگيرند كه تعدد زوجات مشروط به عدالت است، و عدالت هم ممكن نيست، بنابراين تعدد زوجات در اسلام ممنوع است.

اتفاقا از روايات اسلامى بر ميايد كه نخستين كسى كه اين ايراد را مطرح كرد ابن ابى العوجأ از ماديين معاصر امام صادق (عليه‌السلام ) بود كه اين ايراد را با هشام بن حكم دانشمند مجاهد اسلامى در ميان گذاشت، او كه جوابى براى اين سؤ ال نيافته بود از شهر خود كه ظاهرا كوفه بود بسوى مدينه (براى يافتن پاسخ همين سؤ ال ) حركت كرد، و به خدمت امام صادق (عليه‌السلام ) رسيد، امام صادق (عليه‌السلام ) از آمدن او در غير وقت حج و عمره به مدينه تعجب كرد، ولى او عرض كرد كه چنين سوالى پيش آمده است، امام (عليه‌السلام ) در پاسخ فرمود: منظور از عدالت در آيه سوم سوره نسأ عدالت در نفقه (و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار) است و اما منظور از عدالت در آيه 129 (آيه مورد بحث ) كه امرى محال شمرده شده، عدالت در تمايلات قلبى است (بنابراين تعدد زوجات با حفظ شرائط اسلامى نه ممنوع است و نه محال ) هنگامى كه هشام از سفر، بازگشت، و اين پاسخ را در اختيار ابن ابى العوجأ گذاشت، او سوگند ياد كرد كه اين پاسخ از خود تو نيست.

معلوم است كه اگر كلمه عدالت را در دو آيه به دو معنى تفسير مى كنيم به خاطر قرينه روشنى است كه در هر دو آيه وجود دارد، زيرا در ذيل آيه مورد بحث، صريحا مى گويد: تمام تمايل قلبى خود را متوجه به يك همسر نكنيد، و به اين ترتيب انتخاب دو همسر مجاز شمرده شده منتها به شرط اينكه عملا درباره يكى از آن دو ظلم نشود اگر چه از نظر تمايل قلبى نسبت به آنها تفاوت داشته باشد، و در آغاز آيه 3 همين سوره صريحا اجازه تعدد را نيز داده است.

سپس در آيه بعد اشاره به اين حقيقت ميكند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقت فرسا است، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچوجه اصلاحپذير نيست، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر با تلخكامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه ميتوانند از هم جدا شوند و در اين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا (اگر با چنين شرائطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با فضل و رحمت خود بى نياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد.

( و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته ) .

زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد.

( و كان الله واسعا حكيما ) .

آيه (131) تا (134) و ترجمه:

( و لله ما فى السموت و ما فى الارض و لقد وصينا الذين أوتوا الكتب من قبلكم و إياكم أن اتقوا الله و إن تكفروا فإن لله ما فى السموت و ما فى الا رض و كان الله غنيا حميدا ) (131)( و لله ما فى السموت و ما فى الارض و كفى بالله وكيلا ) (132)( إن يشأ يذهبكم أيها الناس و يأت باخرين و كان الله على ذلك قديرا ) (133)( من كان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا و الاخرة و كان الله سميعابصيرا ) (134)

ترجمه:

131 - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است و ما سفارش كرديم به كسانى كه پيش از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما كه از (نافرمانى ) خدا بپرهيزيد و اگر كافر شويد (به خدا زيانى نمى رسد زيرا) براى خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، و خداوند بى نياز و شايسته ستايش است.

132 - و براى خدا است آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند براى حفظ و نگاهبانى آنها كافى است.

133 - اى مردم اگر او بخواهد شما را از ميان مى برد و افراد ديگرى را (به جاى شما ) مى آورد و خداوند توانائى بر اين كار دارد.

134 - كسانى كه پاداش دنيوى بخواهند (و در قيد نتائج معنوى و اخروى نباشند در اشتباهند زيرا) در نزد خدا پاداش دنيا و آخرت است و خداوند شنوا و بينا است.

تفسير:

در آيه قبل به اين حقيقت اشاره شد كه اگر ضرورتى ايجاب كند كه دو همسر از هم جدا شوند، و چارهاى از آن نباشد، اقدام بر اين كار بيمانع است و از آينده نترسند، زيرا خداوند آنها را از فضل و كرم خود بى نياز خواهد كرد، در اين آيه اضافه ميكند: ما قدرت بينياز نمودن آنها را داريم زيرا (آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خدا است.)

( و لله ما فى السموات و ما فى الارض ) .

كسى كه چنين ملك بى انتها و قدرت بى پايان دارد از بى نياز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود، سپس براى تاكيد درباره پرهيزگارى در اين مورد و هر مورد ديگر، ميفرمايد: (به يهود و نصارا و كسانى كه قبل از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما سفارش كرده ايم كه پرهيزگارى را پيشه كنيد.)

( و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله ) .

بعد روى سخن را بمسلمانان كرده، مى گويد: اجراى دستور تقوا به سود خود شما است، و خدا نيازى به آن ندارد (و اگر سرپيچى كنيد و راه طغيان و نافرمانى پيش گيريد، زيانى به خدا نمى رسد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است، و او بى نياز و درخور ستايش است ).

( و ان تكفروا فان لله ما فى السموات و ما فى الارض و كان الله غنيا حميدا ) .

در حقيقت غنى و بى نياز بمعنى واقعى، خدا است، زيرا او (غنى بالذات ) است و بى نيازى غير او به كمك او است و گرنه ذاتا همه محتاج و نيازمندند،

همچنين او است كه بالذات شايسته (ستايش ) است، چه اينكه كمالاتش كه شايستگى ستايش به او ميدهد، درون ذات او است نه همانند كمالات ديگران كه عاريتى است، و از ناحيه ديگرى ميباشد.

در آيه بعد براى سومين بار، روى اين جمله تكيه ميكند كه (آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خدا است و خدا آنها را محافظت و نگهبانى و اداره ميكند).

( و لله ما فى السموات و ما فى الارض و كفى بالله وكيلا ) .

در اينجا اين سئوال پيش ميايد كه چرا در اين فاصله كوتاه، يك مطلب، سه بار تكرار شده است، آيا تنها براى تاكيد است يا اشارات ديگرى در آن نهفته شده دقت در مضمون آيات نشان ميدهد كه هر بار، نكتهاى داشته، نخستين بار كه به دو همسر وعده ميدهد كه پس از متاركه كردن خداوند آنها را بى نياز ميكند، براى اثبات توانائى بر وفاى به اين عهد، مالكيت خود را بر پهنه زمين و آسمان متذكر ميشود.

بار ديگر پس از توصيه به تقوا و پرهيزگارى براى اينكه توهم نشود كه اطاعت اين فرمان سودى براى خداوند دارد، و يا مخالفت با آن زيانى به او ميرساند، اين جمله را تكرار ميكند.

و در حقيقت اين سخن شبيه همان است كه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در نهج البلاغه در آغاز خطبه (همام ) فرموده است:

(ان الله سبحانه و تعالى خلق الخلق حين خلقهم غنيا عن طاعتهم آمنا من معصيتهم لانه لا تضره معصية من عصاه و لا تنفعه طاعة من اطاعه:

(خداوند متعال انسانها را آفريد در حالى كه از اطاعت آنها بى نياز و از نافرمانى آنها در امان بود، زيرا نه معصيت گنهكاران به او زيانى ميرساند، و نه طاعت مطيعان به او سودى ميدهد) و سومين بار به عنوان مقدمهاى براى

بحثى كه در آيه 133 بيان شده مالكيت خود را بر سراسر جهان هستى يادآور ميشود.

سپس ميفرمايد:( براى خدا هيچ مانعى ندارد كه شما را از بين ببرد، و جمعيتى آماده تر و مصمم تر جانشين شما كند، كه در راه اطاعت او كوشاتر باشند و خداوند توانائى بر اين كار را دارد).

( ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كان الله على ذلك قديرا ) .

در تفسير (تبيان ) و (مجمع البيان ) از پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين نقل شده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دست خود را به پشت (سلمان ) زد و فرمود: (آن جمعيت اينها مردم عجم و فارس، هستند)، اين سخن در حقيقت پيشگوئى از خدمات بزرگى ميكند كه ايرانيان مسلمان، به اسلام كردند.

و در آخرين آيه و سخن از كسانى به ميان آمده كه دم از ايمان به خدا ميزنند، و در ميدانهاى جهاد شركت ميكنند و دستورات اسلام را به كار مى بندند، بدون اينكه هدف الهى داشته باشند، بلكه منظورشان بدست آوردن نتائج مادى همانند غنائم جنگى و مانند آن است و ميفرمايد: (كسانى كه تنها پاداش دنيا مى طلبند، در اشتباهند زيرا در نزد پروردگار پاداش دنيا و آخرت، هر دو ميباشد).

( من كان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا و الاخرة ) .

پس چرا به دنبال هر دو نمى روند.

(و خداوند از نيات همگان آگاه است و هر صدائى را مى شنود، و هر صحنهاى را مى بيند و از اعمال منافق صفتان اطلاع دارد).

( و كان الله سميعا بصيرا ) .

اين آيه بار ديگر اين حقيقت را بازگو ميكند كه اسلام تنها ناظر به جنبه هاى

معنوى و اخروى نيست، بلكه براى پيروان خود هم سعادت مادى مى خواهد و هم معنوى.

آيه (135)و ترجمه:

( يأيها الذين أمنوا كونوا قومين بالقسط شهدأ لله و لو على أ نفسكم أو الولدين و الا قربين إن يكن غنيا أو فقيرا فالله أولى بهما فلا تتبعوا الهوى أن تعدلوا و إن تلوا أو تعرضوا فإن الله كان بما تعملون خبيرا ) (135)

ترجمه:

135 - اى كسانى كه ايمان آوردهايد كاملا قيام به عدالت كنيد، براى خدا گواهى دهيد اگر چه (اين گواهى ) به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما بوده باشد، چه اينكه اگر آنها غنى يا فقير باشند خداوند سزاوارتر است كه از آنها حمايت كند، بنا بر اين از هوى و هوس پيروى نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد، و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نمائيد خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

تفسير:

عدالت اجتماعى

به تناسب دستورهائى كه در آيات گذشته درباره اجراى عدالت در خصوص مورد يتيمان، و همسران داده شده، در اين آيه يك اصل اساسى و يك قانون كلى درباره اجراى عدالت در همه موارد بدون استثنأ ذكر مى كند و به تمام افراد با ايمان فرمان ميدهد كه قيام به عدالت كنند.

( يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط ) .

بايد توجه داشت كه قوامين جمع قوام (صيغه مبالغه ) به معنى (بسيار قيام كننده ) است، يعنى بايد در هر حال و در هر كار و در هر عصر و زمان قيام به عدالت كنيد كه اين عمل خلق و خوى شما شود، و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح شما گردد.

تعبير به (قيام ) در اينجا ممكن است به خاطر آن باشد كه انسان براى انجام كارها معمولا بايد بپاخيزد، و به دنبال آنها برود، بنابراين (قيام ) به كار كنايه از تصميم و عزم راسخ و اقدام جدى درباره آن است اگر چه آن كار همانند حكم قاضى احتياج به قيام و حركتى نداشته باشد، و نيز ممكن است تعبير به قيام از اين نظر باشد كه قائم معمولا به چيزى ميگويند كه عمود بر زمين بوده باشد و كمترين ميل و انحرافى به هيچ طرف نداشته باشد، يعنى بايد آنچنان عدالت را اجرا كنيد كه كمترين انحرافى به هيچ طرف پيدا نكند.

سپس براى تاكيد مطلب مساله شهادت را عنوان كرده، ميفرمايد: (به خصوص در مورد شهادت بايد همه ملاحظات را كنار بگذاريد و فقط به خاطر خدا شهادت به حق دهيد، اگر چه به زيان شخص شما يا پدر و مادر و يا نزديكان تمام شود).

( شهدأ لله و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين ) .

اين موضوع در همه اجتماعات و مخصوصا در اجتماعات جاهلى وجود داشته و دارد كه معمولا در شهادت دادن، مقياس راحب و بغضها و چگونگى ارتباط اشخاص با شهادت دهنده قرار مى دهند اما حق و عدالت براى آنها مطرح نيست، مخصوصا از حديثى كه از ابن عباس نقل شده استفاده ميشود كه افراد تازه مسلمان حتى بعد از ورود به مدينه به خاطر ملاحظات خويشاوندى از اداى شهادتهائى كه به ضرر بستگانشان ميشد خوددارى ميكردند، آيه فوق نازل شد و در اين زمينه به آنها هشدار دارد.

ولى - همانطور كه آيه اشاره ميكند - اين كار با روح ايمان سازگار نيست، مؤ من واقعى كسى است كه در برابر حق و عدالت، هيچگونه ملاحظهاى نداشته باشد و حتى منافع خويش و بستگان خويش را به خاطر اجراى آن ناديده بگيرد.

ضمنا از اين جمله استفاده ميشود كه بستگان مى توانند با حفظ اصول عدالت به سود يا به زيان يكديگر شهادت دهند (مگر اينكه قرائن اتهام بطرفدارى و اعمال تعصب در كار بوده باشد).

سپس به قسمت ديگرى از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره كرده ميفرمايد: (نه ملاحظه ثروت ثروتمندان بايد مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقيران، زيرا اگر آن كس كه شهادت به حق به زيان او تمام ميشود، ثروتمند يا فقير باشد، خداوند نسبت به حال آنها آگاهتر است، نه صاحبان زر و زور ميتوانند در برابر حمايت پروردگار، زيانى به شاهدان بر حق برسانند، و نه فقير با اجراى عدالت گرسنه مى ماند).

( ان يكن غنيا او فقيرا فالله اولى بهما ) .

باز براى تاكيد دستور مى دهد كه (از هواى و هوس پيروى نكنيد تا مانعى در راه اجراى عدالت ايجاد گردد).( فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا ) .

و از اين جمله به خوبى استفاده ميشود كه سرچشمه مظالم و ستمها، هواپرستى است و اگر اجتماعى هواپرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت!

بار ديگر به خاطر اهميتى كه موضوع اجراى عدالت دارد، روى اين دستور تكيه كرده ميفرمايد: (اگر مانع رسيدن حق به حقدار شويد و يا حق را تحريف نمائيد و يا پس از آشكار شدن حق از آن اعراض كنيد، خداوند از اعمال شما آگاه است ).

( و ان تلووا او تعرضوا فان الله كان بما تعملون خبيرا ) .

در حقيقت جمله ان تلووا اشاره به تحريف حق و تغيير آن است، در حالى كه جمله تعرضوا اشاره به خوددارى كردن از حكم به حق ميباشد و اين همان چيزى است كه در حديثى از امام باقر (عليه‌السلام ) نقل شده است. جالب توجه اينكه در ذيل آيه تعبير به خبير شده است نه عليم، زيرا خبير معمولا به كسى ميگويند كه از جزئيات و ريزهكاريهاى يك موضوع آگاه است، اشاره به اينكه خداوند كوچكترين انحراف شما را از حق و عدالت به هر بهانه و دستاويزى كه باشد حتى در آنجا كه لباس حق بجانب بر آن مى پوشانيد ميداند و كيفر آن را خواهد داد!

آيه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مساله عدالت اجتماعى در هر شكل و هر صورت كاملا روشن ميسازد و انواع تأكيداتى كه در اين چند جمله بكار رفته است نشان ميدهد كه اسلام تا چه اندازه در اين مساله مهم انسانى و اجتماعى، حساسيت دارد، اگر چه با نهايت تاسف ميان عمل مسلمانان، و اين دستور عالى اسلامى، فاصله از زمين تا آسمان است!، و همين يكى از اسرار عقبماندگى آنها است.

آيه (136)و ترجمه:

( يأ يها الذين أمنوا أمنوا بالله و رسوله و الكتب الذى نزل على رسوله و الكتب الذى أ نزل من قبل و من يكفر بالله و ملئكته و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضللا بعيدا ) (136)

ترجمه:

136 - اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ايمان (واقعى ) به خدا و پيامبرش و كتابى كه بر او نازل كرده، و كتب (آسمانى ) كه قبلا فرستاده است بياوريد. و كسى كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش، و روز بازپسين را انكار كند در گمراهى دور و درازى افتاده است.

شان نزول:

از (ابن عباس ) نقل شده كه اين آيه درباره جمعى از بزرگان اهل كتاب نازل گرديد مانند عبد الله بن سلام و اسد بن كعب و برادرش اسيد بن كعب و جمعى ديگر، زيرا آنها در آغاز خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدند و گفتند: ما به تو و كتاب آسمانى تو و موسى و تورات و عزير ايمان مى آوريم ولى به ساير كتابهاى آسمانى و همچنين ساير انبيأ ايمان نداريم آيه نازل شد و به آنها تعليم داد كه بايد به همه ايمان داشته باشند.

تفسير:

با توجه به شان نزول، روى سخن در آيه به جمعى از مومنان اهل كتاب است كه آنها پس از قبول اسلام روى تعصبهاى خاصى تنها اظهار ايمان به مذهب سابق خود و آئين اسلام مى كردند و بقيه پيامبران و كتب آسمانى را قبول نداشتند اما قرآن به آنها توصيه مى كند كه تمام پيامبران و كتب آسمانى را به رسميت بشناسند، زيرا همه يك حقيقت را تعقيب مى كنند، و بدنبال يك هدف هستند و از طرف يك مبدا مبعوث شده اند (اگر چه همانند كلاسهاى مختلف تعليم و تربيت سلسله مراتب داشته اند و هر كدام آئينى كاملتر از آئين پيشين آورده اند). بنابراين معنى ندارد كه بعضى از آنها را بپذيرند و بعضى را نپذيرند، مگر يك حقيقت واحد تبعيض بردار است! و مگر تعصبها مى تواند جلو واقعيات را بگيرد!، لذا آيه فوق مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبرش (پيامبر اسلام ) و كتابى كه بر او نازل شده، و كتب آسمانى پيشين، همگى ايمان بياوريد.( يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل على رسوله و الكتاب الذى انزل من قبل ) . قطع نظر از شان نزول فوق، اين احتمال نيز در تفسير آيه هست كه روى سخن به تمام مومنان باشد، مؤ منانى كه ظاهرا اسلام را پذيرفته اند اما هنوز در اعماق جان آنها نفوذ نكرده است، اينجا است كه از آنها دعوت مى شود كه از صميم دل و در درون جان مؤ من شوند، و نيز اين احتمال وجود دارد كه روى سخن به همه مؤ منانى باشد كه اجمالا به خدا و پيامبر ايمان آورده اند اما به جزئيات و تفاصيل معتقدات اسلامى آشنا نشده اند، اينجا است كه قرآن دستور مى دهد: مومنان واقعى بايد به تمام انبيأ و كتب پيشين و فرشتگان الهى ايمان داشته باشند، زيرا عدم ايمان به اينها مفهومش انكار حكمت خداوند است آيا ممكن است خداوند حكيم انسانهاى پيشين را بدون رهبر و راهنما گذاشته باشد تا در ميدان زندگى سرگردان شوند!!

آيا منظور از ايمان بفرشتگان تنها فرشتگان وحى است، كه ايمان به آنها از ايمان به انبيأ و كتب آسمانى غير قابل تفكيك است و يا همه فرشتگان؟

زيرا همانطور كه بعضى از آنان در امر وحى و تشريع دست در كارند، جمعى هم مامور تدبير عالم تكوين هستند، و ايمان به آنها در حقيقت گوشه اى از ايمان به حكمت خدا است.

و در پايان آيه سرنوشت كسانى را كه از اين واقعيتها غافل بشوند بيان كرده، چنين مى فرمايد: كسى كه به خدا و فرشتگان، و كتب الهى، و فرستادگان او، و روز بازپسين، كافر شود، در گمراهى دور و درازى افتاده است.( و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالا بعيدا ) . در حقيقت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده، يعنى علاوه بر ايمان به مبدء و معاد ايمان به كتب آسمانى و انبيأ و فرشتگان نيز لازم است.

تعبير به ضلال بعيد (گمراهى دور) تعبير لطيفى است يعنى چنين اشخاص آنچنان از جاده اصلى پرت شده اند كه بازگشتشان بشاهراه اصلى به آسانى ممكن نيست.

آيه (137) تا (139)و ترجمه:

( إن الذين أمنوا ثم كفروا ثم أمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا ) (137)( بشر المنفقين بأن لهم عذابا أليما ) (138)( الذين يتخذون الكفرين أوليأ من دون المؤ منين أيبتغون عندهم العزة فإن العزة لله جميعا ) (139)

ترجمه:

137 - آنها كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند، و دگر بار كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد و نه آنها را به راه (راست ) هدايت مى كند.

138 - به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنها است.

139 - همانها كه كافران را، بجاى مومنان، دوست خود بر مى گزينند، آيا اينها مى خواهند از آنان كسب عزت و آبرو كنند با اينكه همه عزتها مخصوص خدا است!!

تفسير:

سرنوشت منافقان لجوج

به تناسب بحثى كه در آيه گذشته درباره كافران و گمراهى دور و دراز آنها بود در اين آيات اشاره به حالت جمعى از آنان كرده كه هر روز شكل تازه اى به خود مى گيرند، روزى در صف مومنان، و روز ديگر در صف كفار، و باز در صف مومنان، و سپس در صفوف كفار متعصب و خطرناك قرار مى گيرند، خلاصه همچون بت عيار هر لمحه به شكلى و هر روز به رنگى در مى آيند و سرانجام در حال كفر و بى ايمانى جان مى دهند!

نخستين آيه از آيات فوق درباره سرنوشت چنين كسانى مى گويد: آنها كه ايمان آوردند سپس كافر شدند باز ايمان آوردند و بار ديگر راه كفر پيش گرفتند و سپس بر كفر خود افزودند، هرگز خداوند آنها را نميامرزد و به راه راست هدايت نمى كند.

( ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا ) .

اين تغيير روشهاى پى در پى، و هر روز به رنگى در آمدن، يا مولود تلون و عدم تحقيق كافى در مبانى اسلام بود، و يا نقشه اى بود كه افراد منافق و كفار متعصب اهل كتاب براى متزلزل ساختن مومنان واقعى، طرح و اجرا مى كردند كه با اين رفت و آمدهاى پى در پى، مؤ منان واقعى را در ايمان خود متزلزل سازند چنانكه در آيه 72 سوره آل عمران شرح آن گذشت.

البته آيه فوق هيچگونه دلالتى بر عدم قبول توبه اين گونه اشخاص ندارد، بلكه موضوع سخن در آيه تنها آن دسته اى هستند كه در حال شدت كفر، سرانجام چشم از جهان مى پوشند، چنين افرادى به مقتضاى ايمانى و عملشان نه شايسته آمرزشند و نه هدايت، مگر اينكه در كار خود تجديد نظر كنند.

سپس در آيه بعد مى گويد: به اين دسته از منافقان بشارت بده كه عذاب دردناكى براى آنها است.

( بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما ) .

تعبير به عنوان بشارت در موردى كه سخن از عذاب اليم است يا بعنوان استهزأ نسبت به افكار پوچ و بى اساس آنها است، و يا به خاطر آن است كه كلمه بشارت كه در اصل از بشر به معنى صورت گرفته شده، معنى وسيعى دارد، و هر گونه خبرى را كه در صورت انسان اثر بگذارد و آن را مسرور يا غم آلود كند، شامل مى شود.

و در آيه اخير، اين دسته از منافقان چنين توصيف شده اند: آنها كافران را به جاى مومنان دوست خود انتخاب مى كنند.

( الذين يتخذون الكافرين اوليأ من دون المؤ منين ) .

سپس مى گويد: هدف آنها از اين انتخاب چيست! آيا راستى مى خواهند آبرو و حيثيتى از طريق اين دوستى براى خود كسب كنند؟!

( أيبتغون عندهم العزة ) .

در حالى كه تمام عزتها مخصوص خدا است.

( فان العزة لله جميعا ) .

زيرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مى گيرد و اينها كه قدرتشان ناچيز و علمشان نيز همانند قدرتشان ناچيز است، كارى از دستشان ساخته نيست كه بتوانند منشا عزتى باشند.

اين آيه به همه مسلمانان هشدار مى دهد كه عزت خود را در همه شئون زندگى اعم از شئون اقتصادى و فرهنگى و سياسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجويند، بلكه تكيه گاه خود را ذات پاك خداوندى قرار دهند كه سرچشمه همه عزتها است، و غير خدا از دشمنان اسلام نه عزتى دارند كه به كسى ببخشند و نه اگر مى داشتند قابل اعتماد بودند، زيرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فورا صميمى ترين متحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خويش ميروند كه گوئى هرگز با هم آشنائى نداشتند، چنانكه تاريخ معاصر شاهد بسيار گوياى اين واقعيت است!.

آيه (140) و ترجمه:

( و قد نزل عليكم فى الكتب أن إذا سمعتم أيت الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره إنكم إذا مثلهم إن الله جامع المنفقين و الكفرين فى جهنم جميعا ) (140)

ترجمه:

140 - خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما فرستاده كه هنگامى كه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مى نمايند با آنها ننشينيد تا به سخن دگرى بپردازند، زيرا در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود، خداوند منافقان و كافران را همگى در دوزخ جمع مى كند.

شان نزول:

از ابن عباس درباره نزول اين آيه چنين نقل شده كه جمعى از منافقان در جلسات دانشمندان يهود مى نشستند، جلساتى كه در آن نسبت به آيات قرآن استهزأ مى شد، آيه فوق نازل گشت و عاقبت شوم اين عمل را روشن ساخت.

تفسير:

در مجلس گناه ننشينيد

در سوره انعام كه از سوره هاى مكى قرآن است در آيه 68 صريحا

به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داده شده است كه اگر مشاهده كنى كسانى نسبت به آيات قرآن استهزأ مى كنند و سخنان ناروا مى گويند، از آنها اعراض كن مسلم است كه اين حكم اختصاصى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ندارد بلكه يك دستور عمومى است كه در شكل خطاب بپيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بيان شده، و فلسفه آن هم كاملا روشن است، زيرا اين يكنوع مبارزه عملى به شكل منفى در برابر اين گونه كارها است.

آيه مورد بحث بار ديگر اين حكم اسلامى را تاكيد مى كند و به مسلمانان هشدار مى دهد كه: در قرآن به شما قبلا دستور داده شده كه هنگامى بشنويد افرادى نسبت به آيات قرآن كفر مى ورزند و استهزأ مى كنند با آنها ننشينيد تا از اين كار صرفنظر كرده، به مسائل ديگرى بپردازند.

( و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ) .

سپس نتيجه اين كار را چنين بيان مى كند كه اگر شما در اينگونه مجالس شركت كرديد همانند آنها خواهيد بود و سرنوشتتان سرنوشت آنها است

( انكم اذا مثلهم ) .

باز براى تاكيد اين مطلب اضافه مى كند شركت در اين گونه جلسات نشانه روح نفاق است و خداوند منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى كند.

( ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا ) .

از اين آيه چند نكته استفاده مى شود:

1 - شركت در اين گونه جلسات گناه به منزله شركت در گناه است، اگر چه شركت كننده ساكت باشد، زيرا اين گونه سكوتها يكنوع رضايت و امضاى عملى است.

2 - نهى از منكر اگر به صورت مثبت امكان پذير نباشد لااقل بايد به صورت منفى انجام گيرد به اين طريق كه از محيط گناه و مجلس ‍ گناه انسان دور شود.

3 - كسانى كه با سكوت خود و شركت در اينگونه جلسات عملا گناهكاران را تشويق مى كنند مجازاتى همانند مرتكبين گناه دارند.

4 - نشست و برخاست با كافران در صورتى كه نسبت به آيات الهى توهين نكنند و خطر ديگرى نداشته باشد مانعى ندارد، زيرا جمله حتى يخوضوا فى حديث غيره اين كار را مباح شمرده است.

5 - مجامله با اين گونه گناهكاران نشانه روح نفاق است زيرا يك مسلمان واقعى هرگز نمى تواند در مجلسى شركت كند كه در آن نسبت به آيات و احكام الهى توهين مى شود، و اعتراض ننمايد، يا لااقل عدم رضايت خود را با ترك آن مجلس آشكار نسازد.