تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23351
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23351 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (5)و ترجمه:

( اليوم أحل لكم الطيبت و طعام الذين أوتوا الكتب حل لكم و طعامكم حل لهم و المحصنات من المؤ منات و المحصنات من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم إذا ءاتيتموهن أجورهن محصنين غير مسافحين و لا متخذى أخدان و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله و هو فى الاخرة من الخاسرين ) (5)

ترجمه:

5 - امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شد و (همچنين ) غذاى اهل كتاب براى شما حلال است و غذاى شما براى آنها حلال مى باشد و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان و زنان پاكدامن از اهل كتاب حلال هستند هنگامى كه مهر آنها را بپردازيد و پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد، و كسى كه انكار كند آنچه را بايد به آن ايمان بياورد اعمال او باطل و بى اثر ميگردد و در سراى ديگر از زيانكاران خواهد بود.

تفسير:

خوردن غذاى اهل كتاب و ازدواج با آنان در اين آيه كه مكمل آيات قبل است، نخست ميفرمايد:(امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل كتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است.)

( اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم وطعامكم حل لهم ) .

در اينجا چند مطلب است كه بايد مورد توجه قرار گيرد:

1 - منظور از اليوم (امروز) به عقيده جمعى از مفسران روز عرفه و به عقيده بعضى بعد از فتح خيبر است ولى بعيد نيست كه همان روز غديرخم و پيروزى كامل اسلام بر كفار بوده باشد (توضيح اين سخن را بزودى خواهيم گفت ).

2 - ذكر حلال بودن (طيبات ) با اينكه قبل از اين روز هم حلال بوده، به خاطر اين است كه مقدمه اى براى ذكر حكم طعام اهل كتاب باشد.

3 - منظور از (طعام اهل كتاب ) كه در اين آيه حلال شمرده شده است چيست؟

بيشتر مفسران و دانشمندان اهل سنت، معتقدند كه هر نوع طعامى را شامل مى شود، خواه گوشت حيواناتى باشد كه به دست خود آنها ذبح شده و يا غير آن، ولى اكثريت قاطع مفسران و فقهاى شيعه بر اين عقيده اند كه منظور از آن غير از گوشتهائى است كه ذبيحه آنها باشد، تنها عده كمى از دانشمندان شيعه پيرو نظريه اولند.

روايات متعددى كه از ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) نقل شده اين مطلب را تاكيد مى كند كه منظور از طعام در اين آيه، غير ذبيحه هاى اهل كتاب است.

در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه درباره آيه فوق چنين فرمود:

عنى بطعا مهم هاهنا الحبوب و الفاكهة غير الذبائح التى يذبحون فانهم لا يذكرون اسم الله عليها:

(منظور از طعام اهل كتاب حبوبات و ميوه ها است، نه ذبيحه هاى آنها زيرا آنها هنگام ذبح كردن نام خدا را نمى برند.)

و روايات متعدد ديگرى كه در جلد 16 وسائل الشيعه در باب 51 از ابواب اطعمه و اشربه صفحه 371 مذكور است دقت در آيات گذشته نشان مى دهد كه تفسير دوم (تفسير طعام به غير ذبيحه ) به حقيقت نزديكتر است، زيرا همانطور كه امام صادق (عليه‌السلام ) هم در روايت فوق اشاره فرموده، اهل كتاب غالب شرائط ذبح اسلامى را رعايت نمى كنند، نه نام خدا را مى برند و نه رو به سوى قبله حيوان را ذبح مى كنند و هم چنين پايبند به رعايت ساير شرائط نيستند چگونه ممكن است در آيات قبل چنين حيوانى صريحا تحريم شده باشد و در اين آيه حلال شمرده شود.

در اينجا چند سؤ ال پيش مى آيد:

نخست اينكه اگر منظور از طعام غذاهائى غير از گوشت است اينها كه قبلا حلال بوده است، آيا قبل از نزول آيه خريدن گندم و يا حبوبات ديگر از اهل كتاب مانعى داشته! در حالى كه همواره داد و ستد در ميان مسلمانان و آنها وجود داشته است!

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته اساسى در تفسير آيه روشن مى شود و آن اينكه آيه در زمانى نازل شد كه اسلام بر شبه جزيره عربستان مسلط شده بود و موجوديت و حضور خود را در سراسر شبه جزيره اثبات كرده بود، بطورى كه دشمنان اسلام از شكست مسلمين مايوس بودند، در اينجا محدويتهائى را كه در معاشرت مسلمانان با كفار قبلا وجود داشت و بخاطر همانها، رفت و آمد با آنان، ميهمانى كردن آنها و يا ميهمان شدن نزد آنان ممنوع بود، مى بايست بر طرف گردد، لذا آيه نازل شد و اعلام داشت امروز كه شما موقعيت خود را تثبيت كرده ايد و از خطر آنها بيم نداريد محدوديتهاى مربوط به معاشرت با آنان كم شده است مى توانيد به ميهمانى آنها برويد و نيز مى توانيد آنها را ميهمان كنيد و همچنين ميتوانيد از آنها زن بگيريد (هر كدام با شرائطى كه اشاره خواهد شد).

ناگفته نماند كسانى كه اهل كتاب را پاك نمى دانند مى گويند در صورتى مى توان با آنها هم غذا شد كه غذاى آنها از قبيل غذاهاى غير مرطوب باشد و يا در صورت مرطوب بودن با دست آنها تماس نگرفته باشد و اما آن دسته از محققان كه معتقد به طهارت اهل كتاب هستند، مى گويند هم غذا شدن با آنها در صورتى كه غذايشان از گوشتهاى ذبيحه خودشان تهيه نشده باشد و يقين به نجاست عرضى (نجس شدن با مثل شراب يا آبجو و مانند آنها) نداشته باشيم مى توان با آنها هم غذا شد.

خلاصه اينكه آيه فوق در اصل ناظر به رفع محدوديتهاى پيشين درباره معاشرت با اهل كتاب است، گواه بر آن اين است كه مى فرمايد: (غذاى شما هم براى آنها حلال است ) يعنى ميهمانى كردن آنها بى مانع مى باشد، و نيز بلا فاصله در آيه بعد حكم ازدواج با زنان اهل كتابرا بيان كرده، بديهى است حكومتى مى تواند چنين توسعه اى به اتباع خود بدهد كه بر اوضاع محيط كاملا مسلط گردد، و بيمى از دشمن نداشته باشد، چنين شرائطى در واقع در روز غدير خم و به عقيده بعضى در روز عرفه در حجة الوداع يا بعد از فتح خيبر حاصل گشت، اگر چه روز غدير خم از هر جهت براى اين موضوع مناسبتر بنظر ميرسد.

اشكال ديگرى كه در تفسير (المنار) درباره تفسير آيه فوق آمده است اين است كه مى گويد: كلمه طعام در بسيارى از آيات قرآن به معنى هر گونه غذائى است و حتى گوشتها را هم شامل مى شود، چگونه ممكن است در آيه فوق، محدود به حبوبات و ميوه ها و مانند آن باشد، سپس مى نويسد: من اين ايراد را در مجلسى كه جمعى از شيعيان بودند مطرح كردم (و كسى پاسخ آن را نداشت ).

به عقيده ما پاسخ ايراد فوق نيز روشن است، ما انكار نمى كنيم كه طعام يك مفهوم وسيع دارد، ولى آيات سابق كه درباره گوشتها بحث نموده و مخصوصا گوشت حيواناتى را كه بهنگام ذبح نام خدا بر آن نبرند تحريم كرده، اين مفهوم وسيع را تخصيص ميزند و محدود بغير گوشت مى كند، و مى دانيم هر عامى يا مطلقى قابل تخصيص و تقييد است. و اين را نيز ميدانيم كه اهل كتاب مقيد به ذكر نام خدا بر ذبيحه نيستند، از آن گذشته ساير شرائطى را هم كه در سنت آمده است، مسلما رعايت نمى كنند.

در كتاب كنز العرفان در تفسير اين آيه اشاره به اشكال ديگرى شده است كه خلاصه اش اين است: (طيبات ) مفهوم وسيعى دارد و به اصطلاح عام است اما (طعام الذين اوتوا الكتاب ) خاص است و معمولا ذكر خاص بعد از عام نكته اى بايد داشته باشد كه در اينجا نكته آن روشن نيست، سپس اظهار اميدوارى مى كند خداوند اين مشكل علمى را براى او حل كند. با توجه به آنچه در بالا ذكر شد، پاسخ اين اشكال نيز معلوم ميشود كه ذكر حليت طيبات در واقع مقدمه اى است براى بيان رفع محدوديت آميزش با اهل كتاب، و در واقع آيه مى گويد: هر چيز پاكيزه اى براى شما حلال شمرده شده، به همين جهت طعام اهل كتاب نيز (آنجا كه پاكيزه باشد) براى شما حلال است و محدوديتهائى كه سابقا در معاشرت با آنها داشته ايد در پرتو پيروزيهائى كه امروز پيدا كرده ايد تقليل يافته است. (دقت كنيد)

ازدواج با زنان غير مسلمان

آيه فوق بعد از بيان حليت طعام اهل كتاب، درباره ازدواج با زنان پاكدامن از مسلمانان و اهل كتاب سخن مى گويد و مى فرمايد: (زنان پاك دامن از مسلمانان و از اهل كتاب براى شما حلال هستند و مى توانيد با آنها ازدواج كنيد به شرط اينكه مهر آنها را بپردازيد.)

( و المحصنات من المؤ منات و المحصنات من الذين اوتواالكتاب من قبلكم اذا آتيتموهن اجورهن ) .

به شرط اينكه از طريق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشكار، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب كردن.

( محصنين غير مسافحين و لا متخذى اخدان ) .

در حقيقت اين قسمت از آيه نيز محدوديتهائى را كه در مورد ازدواج مسلمانان با غير مسلمانان بوده تقليل ميدهد و ازدواج آنها را با زنان اهل كتاب با شرائطى تجويز مى نمايد.

اما اينكه آيا ازدواج با اهل كتاب به هر صورت، خواه ازدواج دائم باشد يا موقت، مجاز است و يا منحصرا ازدواج موقت جائز است در ميان فقهاى اسلام اختلاف نظر است.

دانشمندان اهل تسنن فرقى ميان اين دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آيه فوق تعميم دارد، ولى در ميان فقهاى شيعه جمعى معتقدند كه آيه منحصرا ازدواج موقت را بيان مى كند و بعضى از روايات كه از ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) در اين زمينه وارد شده، اين نظر را تاييد مى نمايد.

قرائنى در آيه موجود است كه ممكن است شاهد اين قول باشد، نخست اينكه مى فرمايد: اذا آتيتموهن اجورهن (بشرط اينكه اجر آنها را بپردازيد) درست است كه كلمه (اجر)، هم در مورد (مهر عقد دائم ) و هم در مورد (مهر ازدواج موقت گفته مى شود)، ولى بيشتر در مورد ازدواج موقت ذكر ميگردد يعنى با آن تناسب بيشترى دارد، و ديگر اينكه تعبير به (غير مسافحين و لا متخذى اخدان ) (به شرط اينكه از راه زنا و گرفتن دوست پنهانى نامشروع وارد نشويد) نيز با ازدواج موقت متناسبتر است، چه اينكه ازدواج دائم هيچگونه شباهتى با مساله زنا يا انتخاب دوست پنهانى نامشروع ندارد، كه از آن نهى شود، ولى گاهى افراد نادان و بى خبر ازدواج موقت را با زنا يا انتخاب دوست پنهانى اشتباه مى كنند، و از همه گذشته اين تعبيرات عينا در آيه 25 سوره نسأ ديده مى شود و مى دانيم آن آيه درباره ازدواج موقت است.

ولى با اين همه جمعى ديگر از فقهأ ازدواج با اهل كتاب را مطلقا مجاز مى دانند و قرائن فوق را براى تخصيص آيه كافى نمى بينند و به بعضى از روايات نيز در اين زمينه استدلال مى كنند (شرح بيشتر در اين باره بايد از كتاب فقهى مطالعه شود).

ناگفته نماند كه در دنياى امروز كه بسيارى از رسوم جاهلى در اشكال مختلف زنده شده است نيز اين تفكر بوجود آمده كه انتخاب دوست زن يا مرد براى افراد مجرد بيمانع است نه تنها به شكل پنهانى، آن گونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام وجود داشت، بلكه بشكل آشكار نيز هم!

در حقيقت دنياى امروز در آلودگى و بى بند و بارى جنسى از زمان جاهليت پا را فراتر نهاده، زيرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مى دانستند، اينها آشكارش را نيز بى مانع مى دانند و حتى با نهايت وقاحت به آن افتخار مى كنند، اين رسم ننگين كه يك فحشاى آشكار و رسوا محسوب ميشود از سوغاتهاى شومى است كه از غرب به شرق انتقال يافته و سرچشمه بسيارى از بدبختيها و جنايات شده است.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه در مورد طعام اهل كتاب، هم اجازه داده شده كه از طعام آنها خورده شود (به شرائطى كه ذكر شد) و هم به آنها اطعام شود اما در مورد ازدواج تنها گرفتن زن از آنان تجويز شده ولى زنان مسلمان به هيچوجه مجاز نيستند كه با مردان اهل كتاب ازدواج كنند، و فلسفه آن ناگفته پيدا است زيرا زنان بخاطر آنكه عواطف رقيقترى دارند زودتر ممكن است عقيده همسران خود را بپذيرند تا مردان!.

و از آنجا كه تسهيلات فوق درباره معاشرت با اهل كتاب و ازدواج با زنان آنها ممكن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گيرد، و آگاهانه يا غير آگاهانه بسوى آنها كشيده شوند در پايان آيه به مسلمانان هشدار داده، ميگويد: (كسى كه نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد كفر بورزد و راه مؤ منان را رها كرده، در راه كافران قرار گيرد، اعمال او بر باد مى رود و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود.)

( و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله و هو فى الاخرة من الخاسرين ) .

اشاره به اينكه تسهيلات مزبور علاوه بر اينكه گشايشى در زندگى شما ايجاد ميكند بايد سبب نفوذ و توسعه اسلام در ميان بيگانگان گردد، نه اينكه شما تحت تاثير آنها قرار گيريد، و دست از آئين خود بر داريد كه در اين صورت مجازات شما بسيار سخت و سنگين خواهد بود.

در تفسير اين قسمت از آيه با توجه به پارهاى از روايات و شان نزولى كه نقل شده احتمال ديگرى نيز هست و آن اينكه بعضى از مسلمانان پس از نزول آيه فوق و حكم حليت طعام اهل كتاب و زنان آنها از قبول چنين حكمى اكراه داشتند، قرآن به آنها هشدار ميدهد كه اگر نسبت به چنين حكمى كه از طرف خدا نازل شده اعتراضى داشته باشند و انكار كنند، اعمال آنها بر باد خواهد رفت و زيانكار خواهند بود.

آيه (6) و ترجمه:

( يأ يها الذين ءامنوا إذا قمتم إ لى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و أيديكم إلى المرافق و امسحوا برءوسكم و أرجلكم إلى الكعبين و إ ن كنتم جنبا فاطهروا و إن كنتم مرضى أو على سفر أو جأ أحد منكم من الغائط أو لمستم النسأ فلم تجدوا مأ فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و أيديكم منه ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون ) (6)

ترجمه:

6 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد و اگر جنب باشيد خود را بشوئيد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت كرده ) يا با زنان تماس گرفته باشيد (آميزش جنسى كرده ايد) و آب (براى غسل يا وضو) نيابيد با خاك پاكى تيمم كنيد و از آن بر صورت (پيشانى ) و دستها بكشيد، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد.

تفسير:

پاك سازى جسم و جان

در آيات سابق، بحثهاى گوناگونى درباره (طيبات جسمى و مواهب مادى ) مطرح شد، در اين آيه به (طيبات روح ) و آنچه باعث پاكيزگى جان انسان مى گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظهاى از احكام وضو و غسل و تيمم كه موجب صفاى روح است، تشريح گرديده، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده، احكام وضو را به اين ترتيب بيان مى كند:

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشوئيد و قسمتى از سر و همچنين پا را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد.

( يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا برؤ وسكم و ارجلكم الى الكعبين ) .

در آيه حدود صورت، كه بايد در وضو شسته شود توضيح داده نشده ولى در روايات ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) كه وضوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مشروحا بيان كرده اند.

1 - حد صورت از طرف طول از رستانگاه مو تا چانه و از طرف عرض آنچه در ميان انگشت وسط و ابهام (انگشت شست ) قرار مى گيرد، ذكر شده و اين در حقيقت توضيح همان معنائى است كه از كلمه (وجه ) در عرف فهميده مى شود، زيرا وجه همان قسمتى است كه انسان به هنگام برخورد بر ديگرى با آن مواجه مى شود.

2 - حد دست كه بايد در وضو شسته شود، تا آرنج ذكر شده، زيرا مرافق جمع (مرفق ) به معنى (آرنج ) است، و چون هنگامى گفته شود دست را بشوئيد ممكن است به ذهن چنين برسد كه دستها را تا مچ بشوئيد، زيرا غالبا اين مقدار شسته ميشود، براى رفع اين توهم مى فرمايد: تا آرنج بشوئيد

(الى المرافق ).

و با اين توضيح روشن مى شود، كلمه (الى ) در آيه فوق تنها براى بيان حد شستن است نه كيفيت شستن، كه بعضى توهم كرده اند و چنين پنداشته اند كه آيه مى گويد: بايد دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئيد (آنچنانكه در ميان جمعى از اهل تسنن رائج است ).

توضيح اينكه اين درست به آن ميماند كه انسان به كارگرى سفارش ميكند ديوار اطاق را از كف تا يك متر، رنگ كند، بديهى است منظور اين نيست كه ديوار از پائين به بالا رنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود نه بيشتر و نه كمتر.

بنابراين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود در آيه ذكر شده، و اما كيفيت آن در سنت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه بوسيله اهلبيت به ما رسيده است آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.

بايد توجه داشت كه (مرفق ) هم بايد در وضو شسته شود، زيرا در اينگونهموارد به اصطلاح غايت داخل در مغيا است يعنى حد نيز داخل در حكم (محدود) است.

3 - كلمه (ب‍) كه در (برؤ وسكم ) مى باشد طبق صريح بعضى از روايات و تصريح بعضى از اهل لغت به معنى (تبعيض ) مى باشد، يعنى قسمتى از سر را مسح كنيد كه در روايات ما محل آن به يكچهارم پيش سر، محدود شده و بايد قسمتى از اين يكچهارم هر چند كم باشد با دست مسح كرد - بنابراين آنچه در ميان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است كه تمام سر و حتى گوشها را مسح مى كنند، با مفهوم آيه سازگار نمى باشد.

4 - قرار گرفتن (ارجلكم ) در كنار (رؤ وسكم ) گواه بر اين است كه پاها نيز بايد مسح شود نه اينكه آن را بشويند (و اگر ملاحظه مى كنيم (ارجلكم ) بفتح لام قرائت شده بخاطر آن است كه عطف بر محل (برؤ وسكم ) است نه عطف بر (وجوهكم )).

5 - كعب در لغت بمعنى برآمدگى پشت پاها و هم بمعنى مفصل يعنى نقطه اى كه استخوان ساق پا با استخوان كف پا مربوط ميشود آمده است.

سپس به توضيح حكم غسل پرداخته و چنين مى فرمايد: (و اگر جنب باشيد غسل كنيد).

( و ان كنتم جنبا فاطهروا ) .

روشن است كه مراد از جمله (فاطهروا) شستن تمام بدن مى باشد، زيرا اگر شستن عضو خاصى لازم بود مى بايست نام آن برده شود، بنابراين هنگامى كه مى گويد خود را شستشو دهيد، مفهومش شستشوى تمام بدن است، نظير اين در سوره نسأ آيه 43 نيز آمده است كه ميگويد: حتى تغتسلوا.

(جنب ) - همانطور كه در جلد سوم تفسير نمونه ذيل آيه 43 سوره نسأ اشاره كرده ايم - مصدرى است كه بمعنى (اسم فاعل ) آمده، و در اصل بمعنى (دور شونده ) است زيرا ريشه اصلى آن كه (جنابت ) بمعنى (بعد) و دورى است، و اگر شخص (جنب ) به اين عنوان ناميده مى شود بخاطر آن است كه بايد در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى كند، و اين كلمه (جنب ) هم بر مفرد، هم بر جمع و هم بر مذكر و هم بر مؤ نث اطلاق ميشود، اطلاق (جار جنب ) بر همسايه دور بهمين مناسبت است. ممكن است ضمنا از اينكه قرآن در آيه فوق مى گويد بهنگام نماز اگر جنب هستيد غسل كنيد استفاده شود كه غسل جنابت جانشين وضو نيز مى شود.

سپس به بيان حكم تيمم پرداخته و ميگويد: (و اگر از خواب برخاسته ايد و قصد نماز داريد و بيمار يا مسافر باشيد و يا اگر از قضاى حاجت برگشته ايد و يا آميزش جنسى با زنان كرده ايد و دسترسى به آب نداريد با خاك پاكى تيمم كنيد).

( و ان كنتم مرضى او على سفر او جأ احد منكم من الغائط او لامستم النسأ فلم تجدوا مأ فتيمموا صعيدا طيبا ) .

نكته اى كه بايد به آن توجه داشت آن است كه جمله - او جأ احد منكم

من الغائط و جمله او لامستم النسأ - همانطور كه قبلا هم اشاره كرديم - عطف بر آغاز آيه يعنى جمله اذا قمتم الى الصلوة است، در حقيقت در آغاز آيه اشاره به مساله خواب شده و در ذيل آيه اشاره به دو قسمت ديگر از موجبات وضو يا غسل گرديده است.

و اگر اين دو جمله را عطف به (على سفر) بگيريم دو اشكال در آيه توليد خواهد شد، نخست اينكه از قضاى حاجت برگشتن نمى تواند نقطه مقابل مرض يا مسافرت باشد و لذا مجبوريم (او) را به معنى (واو) بگيريم (همانطور كه جمعى از مفسرين گفته اند) و اين كاملا بر خلاف ظاهر است، به علاوه ذكر خصوص قضأ حاجت از ميان موجبات وضو، بدون دليل خواهد بود - اما اگر آنطور كه گفتيم آيه را تفسير كنيم هيچيك از اين دو اشكال متوجه نخواهد شد (دقت كنيد) (اگر چه ما هم مانند بسيارى از مفسران در جلد سوم ذيل آيه 43 نسأ (او) را به معنى (واو) ذكر كرديم ولى آنچه در اينجا گفته شد به نظر نزديكتر مى باشد).

موضوع ديگر اينكه در اين آيه مساله جنابت دو بار ذكر شده و ممكن است براى تاكيد باشد و نيز ممكن است كلمه جنب بمعنى جنابت و احتلام در خواب و او لامستم النسأ كنايه از جنابت بوسيله آميزش جنسى باشد، و اگر قيام در آيه را بمعنى برخاستن از خواب تفسير كنيم (همانطور كه در روايات ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) وارد شده و در خود آيه نيز قرينه اى بر آن وجود دارد) گواهى بر اين معنى خواهد بود (دقت كنيد).

سپس طرز تيمم را اجمالا بيان كرده، ميگويد: (بوسيله آن صورت و دستهاى خود را مسح كنيد).

( فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه ) .

روشن است كه منظور اين نيست كه چيزى از خاك بر دارند و به صورت و دست بكشند، بلكه منظور اين است پس از زدن دست بر خاك پاك، صورت و دستها را مسح كنند، ولى بعضى از فقها بخاطر همين كلمه (منه ) گفته اند

بايد حداقل غبارى هر چند مختصر باشد بدست بچسبد.

تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند معنى صعيدا طيبا است: بسيارى از دانشمندان لغت براى صعيد دو معنى ذكر كرده اند، يكى خاك و ديگرى تمام چيزهائى كه سطح كره زمين را پوشانيده، اعم از خاك، ريگ، سنگ و غيره، و همين موضوع باعث اختلاف نظر فقهأ در چيزى كه تيمم بر آن جايز است شده كه آيا فقط تيمم بر خاك جايز است و يا سنگ و شن و مانند آن نيز كفايت مى كند، ولى با توجه به ريشه لغوى كلمه (صعيد) كه همان (صعود و بالا قرار گرفتن ) مى باشد، معنى دوم به ذهن نزديكتر است.

طيب به چيزهائى گفته مى شود كه با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسيارى از موضوعات اطلاق شده است (البلد الطيب - مساكن طيبة - ريح طيب - حياة طيبة و...) و هر چيز پاكيزه را نيز (طيب ) مى گويند زيرا طبع آدمى ذاتا از اشيأ ناپاك متنفر است. و از اينجا روشن ميشود كه خاك تيمم بايد كاملا پاك و پاكيزه باشد.

مخصوصا در رواياتى كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده روى اين موضوع كرارا تكيه شده است، در روايتى چنين مى خوانيم:

نهى امير المؤ منين ان يتيمم الرجل بتراب من اثر الطريق:

على (عليه‌السلام ) از تيمم كردن به روى خاكهاى آلوده كه در جاده ها است نهى فرمود قابل توجه اينكه تيمم اگر چه در قرآن و حديث بمعنى همين وظيفه مخصوص اسلامى است ولى در لغت بمعنى قصد كردن است، در حقيقت قرآن مى گويد: به هنگامى كه مى خواهيد تيمم كنيد بايد تصميم بگيريد قطعه زمين پاكى را از ميان قطعات مختلف زمين انتخاب نموده و بر آن تيمم كنيد، قطعه اى كه طبق مفهوم (صعيد) كه از ماده صعود است روى زمين قرار گرفته، و در معرض ريزش بارانها و تابش آفتاب و وزش باد باشد، روشن است چنين خاكى كه زير دست و پا نبوده و داراى اين صفات است نه تنها استفاده از آن بر خلاف بهداشت نيست بلكه همانطور كه در جلد سوم ذيل آيه 43 سوره نسأ شرح داديم طبق گواهى دانشمندان اثر ميكرب كشى قابل ملاحظه اى دارد!.

فلسفه وضو و تيمم

درباره فلسفه (تيمم ) در جلد سوم به اندازه كافى بحث شد، اما درباره فلسفه (وضو)، شك نيست كه وضو داراى دو فايده روشن است: فايده بهداشتى و فايده اخلاقى و معنوى، از نظر بهداشتى شستن صورت و دستها آن هم پنج بار و يا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، مسح كردن بر سر و پشت پاها كه شرط آن رسيدن آب به موها يا پوست تن است، سبب ميشود كه اين اعضا را نيز پاكيزه بداريم، و همانطور كه در فلسفه غسل اشاره خواهيم كرد تماس آب با پوست بدن اثر خاصى در تعادل اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك دارد.

و از نظر اخلاقى و معنوى چون با قصد قربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربيتى دارد مخصوصا چون مفهوم كنائى آن اين است كه از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم مؤ يد اين فلسفه اخلاقى و معنوى است.

در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) ميخوانيم:

انما امر بالوضوء و بدء به لان يكون العبد طاهرا اذا قام بين يدى الجبار، عند مناجاته اياه، مطيعا له فيماامره، نقيا من الادناس و النجاسة، مع ما فيه من ذهاب الكسل، و طرد النعاس و تزكية الفؤ اد للقيام بين يدى

الجبار:

(براى اين دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است كه بندگان هنگامى كه در پيشگاه خدا مى ايستند و با او مناجات مى كنند پاك باشند، و دستورات او را بكار بندند، از آلودگيها و نجاستها بر كنار شوند، علاوه بر اين وضو سبب مى شود كه آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شود و قلب براى قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد.)

از توضيحاتى كه درباره فلسفه غسل خواهيم گفت نيز فلسفه وضو روشنتر مى شود.

فلسفه غسل

بعضى مى پرسند: چرا اسلام دستور مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقط عضو معينى آلوده مى شود، و آيا ميان بول كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه در يكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را؟

اين سؤ ال يك پاسخ اجمالى دارد و يك پاسخ مشروح:

پاسخ اجمالى آن اين است كه خارج شدن منى از انسان، يك عمل موضعى نيست (مانند بول و ساير زوائد) بدليل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد، و تمام سلولهاى تن بدنبال خروج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو ميروند و اين خود نشانه تاثير آن روى تمام اجزأ بدن است توضيح اينكه: طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد كه تمام فعاليتهاى بدن را كنترل مى كنند (اعصاب سمپاتيك ) و (اعصاب پاراسمپاتيك ) اين دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاهها و جهازات داخلى و خارجى گسترده اند، وظيفه اعصاب سمپاتيك (تند كردن ) و به فعاليت واداشتن دستگاههاى مختلف بدن است، و وظيفه اعصاب (پاراسمپاتيك ) (كند كردن ) فعاليت آنهاست، در واقع يكى نقش (گاز) اتومبيل و ديگرى نقش (ترمز) را دارد، و از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباتى، دستگاههاى بدن بطور متعادل كار مى كند.

گاهى جريانهائى در بدن رخ ميدهد كه اين تعادل را بهم ميزند، از جمله اين جريانها مسئله (ارگاسم ) (اوج لذت جنسى ) است كه معمولا مقارن خروج منى صورت مى گيرد.

در اين موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتيك (اعصاب ترمز كننده ) بر اعصاب سمپاتيك (اعصاب محرك ) پيشى مى گيرد و تعادل به شكل منفى بهم مى خورد.

اين موضوع نيز ثابت شده است كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را بكار وادارد و تعادل از دست رفته را تامين كند تماس آب با بدن است و از آن جا كه تاثير (ارگاسم ) روى تمام اعضاى بدن بطور محسوس ديده مى شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن بهم مى خورد دستور داده شده است كه پس از آميزش جنسى، يا خروج منى، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حيات بخش آن تعادل كامل در ميان اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد.

البته فايده غسل منحصر به اين نيست بلكه غسل كردن علاوه بر اين يك نوع عبادت و پرستش نيز مى باشد كه اثرات اخلاقى آن قابل انكار نيست و به همين دليل اگر بدن را بدون نيت و قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشويند غسل صحيح نيست در حقيقت به هنگام خروج منى يا آميزش جنسى، هم روح متاثر مى شود و هم جسم، روح به سوى شهوات مادى كشيده مى شود، و جسم به سوى سستى و ركود، غسل جنابت كه هم شستشوى جسم است و هم به علت اينكه به قصد قربت انجام مى يابد شستشوى جان است، اثر دوگانه اى در آن واحد روى جسم و روح مى گذارد تا روح را به سوى خدا و معنويت سوق مى دهد، و جسم را بسوى پاكى و نشاط و فعاليت.

از همه اينها گذشته، وجوب غسل جنابت يك الزام اسلامى براى پاك نگه داشتن بدن و رعايت بهداشت، در طول زندگى است زيرا بسيارند كسانى كه از نظافت خود غافل مى شوند ولى اين حكم اسلامى آنها را وادار مى كند كه در فواصل مختلفى خود را شستشو دهند و بدن را پاك نگاهدارند، اين موضوع اختصاصى به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نيز بسيارند كسانى كه به علل مختلفى از نظافت و بهداشت تن غافلند. (البته اين حكم بصورت يك قانون كلى و عمومى است حتى كسى را كه تازه بدن خود را شسته شامل مى شود).

مجموع جهات سه گانه فوق روشن مى سازد كه چرا بايد به هنگام خروج منى (در خواب يا بيدارى ) و همچنين آميزش جنسى (اگر چه منى خارج نشود) غسل كرد و تمام بدن را شست.

در پايان آيه، براى اينكه روشن شود هيچگونه سختگيرى در دستورات گذشته در كار نبوده بلكه همه آنها بخاطر مصالح قابل توجهى تشريع شده است، مى فرمايد: خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بيفكند، بلكه مى خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند تا سپاس نعمتهاى او را بگوئيد.

( ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون ) .

در حقيقت جمله هاى فوق بار ديگر اين واقعيت را تاكيد مى كند كه تمام دستورهاى الهى و برنامه هاى اسلامى بخاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هيچوجه هدف ديگرى در كار نبوده است، خداوند مى خواهد با اين دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.

ضمنا بايد توجه داشت كه جمله ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج: خداوند نمى خواهد تكليف طاقت فرسائى بر دوش شما بگذارد گرچه در ذيل احكام مربوط به غسل و وضو و تيمم ذكر شده، اما يك قانون كلى را بيان مى كند، كه احكام الهى در هيچ مورد به صورت تكليف شاق و طاقت فرسا نيست بنابراين اگر مشاهده كنيم كه پاره اى از تكاليف در مورد بعضى از اشخاص صورت مشقت بارى بخود بگيرد و غير قابل تحمل مى شود آن حكم در مورد آنها - بدليل همين آيه - استثنأ مى خورد و ساقط مى شود، مثلا اگر روزه براى افرادى همچون پيرمردان و پيره زنان ناتوان و امثال آنها مشقت بار گردد، بدليل همين آيه روزه بر آنها واجب نيست.

البته نبايد فراموش كرد كه پاره اى از دستورات كه ذاتا مشكل است، و بايد بخاطر مصالح مهمى كه در كار است آن مشكلات را تحمل كرد همانند حكم جهاد با دشمنان حق.

اين قانون كلى در فقه اسلامى تحت عنوان قاعده لا حرج بعنوان يك اصل اساسى در ابواب مختلف مورد استناد فقها مى باشد و احكام زيادى را از آن استنباط كرده اند.