تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23337
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23337 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (45)و ترجمه:

( و كتبنا عليهم فيها أ ن النفس بالنفس و العين بالعين و الا نف بالا نف و الا ذن بالا ذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفارة له و من لم يحكم بما أ نزل الله فأ ولئك هم الظلمون ) (45)

ترجمه:

45 - و بر آنها (بنى اسرائيل ) در آن (تورات ) مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در برابر بينى و گوش ‍ در مقابل گوش و دندان در برابر دندان، مى باشد، و هر زخمى قصاص دارد و اگر كسى آن را ببخشد (و از قصاص صرف نظر كند) كفاره (گناهان ) او محسوب مى شود، و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است

تفسير:

قصاص و گذشت

اين آيه قسمت ديگرى از احكام جنائى و حدود الهى تورات را شرح مى دهد، و مى فرمايد: ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتيم كه اگر كسى عمدا بيگناهى را به قتل برساند اولياى مقتول مى توانند قاتل را در مقابل اعدام نمايند.

( و كتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس ) .

و اگر كسى آسيب به چشم ديگرى برساند و آن را از بين ببرد او نيز مى تواند، چشم او را از بين ببرد( و العين بالعين ) .

و همچنين در مقابل بريدن بينى، جايز است بينى جانى بريده شود( و الانف بالانف ) .

و نيز در مقابل بريدن گوش، بريدن گوش طرف مجاز است( و الاذن بالاذن ) .

و اگر كسى دندان ديگرى را بشكند او مى تواند دندان جانى را در مقابل بشكند( و السن بالسن ) .

و به طور كلى هر كس جراحتى و زخمى به ديگرى بزند، در مقابل مى توان قصاص كرد( و الجروح قصاص ) .

بنابراين حكم قصاص بطور عادلانه و بدون هيچگونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طايفه و شخصيت اجرا مى گردد، و هيچگونه تبعيضى در آن از اين جهات راه ندارد (البته اين حكم مانند ساير احكام اسلامى داراى شروط و مقرراتى است كه در كتب فقهى آمده است زيرا اين حكم اختصاصى به بنى اسرائيل نداشته، در اسلام نيز نظير آن وجود دارد چنانكه در آيه قصاص در سوره بقره آيه 178 ذكر شد).

اين آيه به تبعيضهاى ناروائى كه در آن عصر وجود داشت پايان مى دهد، و به طورى كه از بعضى تفاسير استفاده مى شود، در ميان دو طايفه يهود مدينه در آن عصر نابرابرى عجيبى وجود داشت: اگر فردى از طايفه بنى النضير فردى از طايفه بنى قريظه را مى كشت قصاص نمى شد، ولى به عكس اگر كسى از طايفه بنى قريظه فردى از طايفه بنى النضير را به قتل مى رساند، كشته مى شد، هنگامى كه اسلام به مدينه آمد، بنى قريظه در اين باره از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سؤ ال كردند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود خونها با هم فرق ندارد، طايفه بنى النضير زبان به اعتراض گشودند كه مقام ما را پائين آوردى، آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام كرد كه نه تنها در اسلام، در آئين يهود نيز اين قانون بطور مساوى وجود داشته است.

ولى براى آنكه اين توهم پيش نيايد كه خداوند قصاص كردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال اين حكم مى فرمايد: اگر كسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش كند، كفاره اى براى گناهان او محسوب مى شود، و به همان نسبت كه گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى كند.

( فمن تصدق به فهو كفارة له ) .

بايد توجه داشت كه ضمير به به قصاص بر مى گردد، گويا اين قصاص را عطيه اى قرار داده كه به شخص جانى بخشيده است. و تعبير به تصدق و همچنين وعده عفوى كه خداوند به چنين كسى داده همگى براى تشويق به عفو و گذشت است، زيرا شك نيست كه قصاص هرگز نمى تواند آنچه را انسان از دست داده به او باز گرداند، تنها يكنوع آرامش موقت به او مى دهد، ولى وعده عفو خدا مى تواند به طور كلى آنچه را او از دست داده به صورت ديگرى جبران كند و به اين ترتيب باقيمانده ناراحتى از قلب و جان او برچيده شود و اين رساترين تشويق براى چنين اشخاص است.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده است كه فرمود: كسى كه عفو كند، خداوند به همان اندازه از گناهان او مى بخشد.

اين جمله در حقيقت پاسخ دندانشكنى است به كسانى كه قانون قصاص را يك قانون غير عادلانه شمرده اند كه مشوق روح آدمكشى و مثله كردن است، زيرا از مجموع آيه استفاده مى شود كه اجازه قصاص براى ايجاد ترس و وحشت جانيان و در نتيجه تامين امنيت جانى براى مردم بيگناه است، و در عين حال راه عفو و بازگشت نيز در آن گشوده شده است، با ايجاد اين حالت ترس و اميد، اسلام مى خواهد، هم جلو جنايت را بگيرد و هم تا آنجا كه ممكن است و شايستگى دارد جلو شستن خون را با خون.

و در پايان آيه مى فرمايد: كسانى كه بر طبق حكم خداوند، داورى نكنند ستمگرند.

( و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون ) .

چه ظلمى از اين بالاتر كه ما گرفتار احساسات و عواطف كاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه اينكه خون را با خون نبايد شست بكلى صرف نظر كنيم و دست قاتلان را براى قتلهاى ديگر باز گذاريم و به افراد بيگناه از اين رهگذر ظلم و ستم كنيم.

بايد توجه داشت كه در تورات كنونى نيز در فصل 21 سفر خروج اين حكم آمده است، آنجا كه مى گويد: و اگر اذيت ديگر رسيده باشد آن گاه، جان عوض جان بايد داده شود، چشم عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا، سوختن به عوض سوختن، زخم به عوض زخم، لطمه به عوض لطمه (سفر خروج جمله هاى 23 - 24 - 25).

آيه (46)و ترجمه:

( و قفينا على أثرهم بعيسى ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التورئة و أتينه الانجيل فيه هدى و نور و مصدقا لما بين يديه من التورئة و هدى و موعظة للمتقين ) (46)

ترجمه:

46 - و به دنبال آنها (يعنى پيامبران پيشين ) عيسى بن مريم را قرار داديم كه به آنچه پيش از او فرستاده شده بود از تورات تصديق داشت و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود و (كتاب آسمانى او نيز) تورات را كه قبل از او بود تصديق مى كرد و هدايت و موعظه براى پرهيزكاران بود.

تفسير:

در تعقيب آيات مربوط به تورات، در اين دو آيه اشاره به وضع انجيل كرده، مى گويد: پس از رهبران و پيامبران پيشين، مسيح (عليه‌السلام ) را مبعوث كرديم، در حالى كه نشانه هاى او كاملا با نشانه هائى كه تورات داده بود تطبيق مى كرد

( و قفينا على آثارهم بعيسى ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التورية ) .

اين جمله تفسير ديگرى نيز دارد و آن اينكه مسيح (عليه‌السلام ) به حقانيت تورات كه بر موسى بن عمران نازل شده بود، اعتراف كرد، همانطور كه تمام پيامبران آسمانى به حقانيت پيامبران پيشين، معترف بودند.

سپس مى گويد: انجيل را در اختيار او گذاشتيم كه در آن هدايت و نور بود

( و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور ) .

در قرآن مجيد به تورات و انجيل و قرآن هر سه نور گفته شده است: درباره تورات مى خوانيم:

( انا انزلنا التورية فيها هدى و نور ) (مائدة - 44).

و درباره انجيل در آيه فوق، اطلاق نور شده بود، و درباره قرآن مى خوانيم:

( قد جائكم من الله نور و كتاب مبين ) (مائدة - 15).

در حقيقت همانطور كه تمام موجودات جهان براى ادامه حيات و زندگى خود احتياج شديد به نور دارند، همچنين آئينه اى الهى و دستورهاى كتب آسمانى براى رشد و تكامل انسانها ضرورت قطعى دارد.

اصولا ثابت شده كه تمام انرژيها، نيروها، حركات، و زيبائيها، همه از نور سرچشمه مى گيرند و اگر نور نباشد، سكوت و مرگ، همه جا را فرا خواهد گرفت، همچنين اگر تعليمات پيامبران نباشد همه ارزشهاى انسانى، اعم از فردى و اجتماعى به خاموشى مى گرايد كه نمونه هاى آنرا در جوامع مادى به روشنى مى بينيم.

قرآن در موارد متعددى از تورات و انجيل به عنوان يك كتاب آسمانى ياد مى كند، در اينكه اين دو كتاب در اصل از طرف خدا نازل شده جاى هيچگونه شك و ترديد نيست، ولى اين نيز مسلم است كه اين دو كتاب آسمانى بعد از زمان پيامبران دستخوش تحريف شدند، حقايقى از آن كم شد و خرافاتى بر آن افزوده گرديد و آنها را از ارزش انداخت و يا كتب اصلى فراموش گرديد و كتابهاى ديگرى كه تنها بخشى از حقايق آنها را در برداشت جاى آنها نشست.

بنابراين اطلاق نور به اين دو كتاب، ناظر به تورات و انجيل اصلى است.

بار ديگر به عنوان تاكيد، روى اين مطلب تكيه ميكند كه نه تنها عيسى بن مريم، تورات را تصديق مى كرد، بلكه انجيل كتاب آسمانى او نيز گواه صدق تورات بود.

( مصدقا لما بين يديه من التوراة ) .

و در پايان ميفرمايد: اين كتاب آسمانى مايه هدايت و اندرز پرهيزكاران بود.

( و هدى و موعظة للمتقين ) .

اين تعبير همانند تعبيرى است كه در آغاز سوره بقره درباره قرآن آمده است آنجا كه مى گويد: هدى للمتقين: قرآن وسيله هدايت پرهيزكاران است نه تنها قرآن، تمام كتابهاى آسمانى چنينند كه وسيله هدايت پرهيزكاران مى باشند، منظور از پرهيزكاران كسانى هستند كه در جستجوى حقند، و آماده پذيرش آن مى باشند و بديهى است، آنها كه از سر لجاج و دشمنى دريچه هاى قلب خود را به روى حق مى بندند، از هيچ حقيقتى بهره نخواهند برد.

قابل توجه اينكه در آيه فوق در مورد انجيل نخست فيه هدى گفته شده سپس هدى بطور مطلق آمده است، اين تفاوت تعبير ممكن است بخاطر آن باشد كه در انجيل و كتابهاى آسمانى دلائل هدايت بر هر كس بدون استثنأ هست ولى براى پرهيزكاران كه در آن به دقت مى انديشند، باعث هدايت و تربيت و تكامل است.

آيه و ترجمه:

( و ليحكم أ هل الانجيل بما أ نزل الله فيه و من لم يحكم بما أ نزل الله فأ ولئك هم الفسقون ) (47)

ترجمه:

47 - به اهل انجيل (پيروان مسيح ) گفتيم بايد به آنچه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى كنند فاسق هستند.

تفسير:

آنها كه به قانون خدا حكم نمى كنند

پس از اشاره به نزول انجيل در آيات گذشته، در اين آيه مى فرمايد: ما به اهل انجيل دستور داديم كه به آنچه خدا در آن نازل كرده است، داورى كنند.

( و ليحكم اهل الانجيل بما انزل الله فيه ) .

شك نيست كه منظور از جمله بالا اين نيست كه قرآن به پيروان مسيح (عليه‌السلام ) دستور مى دهد كه هم اكنون بايد به احكام انجيل عمل كنند، زيرا اين سخن با ساير آيات قرآن و با اصل وجود قرآن كه اعلام آئين جديد و نسخ آئين قديم مى كند، سازگار نيست بلكه منظور اين است، كه ما پس از نزول انجيل بر عيسى (عليه‌السلام ) به پيروان او دستور داديم كه به آن عمل كنند و طبق آن داورى نمايند.

و در پايان آيه، بار ديگر تاكيد مى كند: كسانى كه بر طبق حكم خدا داورى نكنند فاسقند.

( و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون ) .

قابل توجه اينكه در آيات اخير، در يك مورد به چنين افراد اطلاق كافر و در مورد ديگر ظالم و در اينجا فاسق، شده است، ممكن است اين تفاوت تعبير به خاطر آن باشد كه هر حكم داراى سه جنبه است، از يك سو به قانونگزار (خداوند) منتهى مى شود، از سوى ديگر به مجريان قانون (شخص حاكم و قاضى ) و از سوى سوم به كسى كه اين حكم در حق او اجرا مى گردد (شخص ‍ محكوم ).

گويا هر يك از تعبيرات سه گانه فوق، اشاره به يكى از اين سه جنبه است، زيرا كسى كه بر خلاف حكم خداوند داورى مى كند، از يك طرف، قانون الهى را زير پا گذاشته و كفر ورزيده و از طرف ديگر به انسان بى گناهى، ستم و ظلم كرده، و از طرف سوم از مرز وظيفه و مسئوليت خود خارج شده و فاسق گرديده است (زيرا همانطور كه در سابق گفتيم فسق به معنى بيرون رفتن از مرز بندگى و وظيفه است ).

آيه (48)و ترجمه:

( و أنزلنا إليك الكتب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما أنزل الله و لا تتبع أهوأهم عما جأك من الحق لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا و لو شأ الله لجعلكم أمة وحدة و لكن ليبلوكم فى ما أتئكم فاستبقوا الخيرت إلى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون ) (48)

ترجمه:

48 - و اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى كند و حافظ و نگاهبان آنها است، بنابراين بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده در ميان آنها حكم كن، و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن، و از احكام الهى روى مگردان، ما براى هر كدام از شما آئين و طريقه روشنى قرار داديم و اگر خدا مى خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى داد ولى خدا مى خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد (و استعدادهاى شما را پرورش دهد) بنابراين بكوشيد و در نيكيها به يكديگر سبقت جوئيد، بازگشت همه شما به سوى خدا است و از آنچه در آن اختلاف كرده ايد به شما خبر خواهد داد!

تفسير:

در اين آيه اشاره به موقعيت قرآن بعد از ذكر كتب پيشين انبيأ شده است. مهيمن در اصل به معنى چيزى كه حافظ و شاهد و مراقب و امين و نگاهدارى كننده چيزى بوده باشد، و از آنجا كه قرآن در حفظ و نگهدارى اصول كتابهاى آسمانى پيشين، مراقبت كامل دارد و آنها را تكميل ميكند، لفظ مهيمن بر آن اطلاق كرده و مى فرمايد: ما اين كتاب آسمانى را به حق بر تو نازل كرديم در حالى كه كتب پيشين را تصديق كرده (و نشانه هاى آن، بر آنچه در كتب پيشين آمده تطبيق مى كند) و حافظ و نگاهبان آنها است.

( و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه ) .

اساسا تمام كتابهاى آسمانى، در اصول مسائل هماهنگى دارند، و هدف واحد يعنى تربيت و تكامل انسان را تعقيب مى كنند، اگر چه در مسائل فرعى به مقتضاى قانون تكامل تدريجى با هم، تفاوتهائى دارند، و هر آئين تازه، مرحله بالاترى را مى پيمايد، و برنامه جامعترى دارد.

ذكر مهيمنا عليه بعد از مصدقا لما بين يديه اشاره به همين حقيقت است يعنى اصول كتب پيشين را تصديق و در عين حال برنامه جامعترى پيشنهاد مى كند.

سپس دستور مى دهد كه چون چنين است طبق احكامى كه بر تو نازل شده است در ميان آنها داورى كن.

( فاحكم بينهم بما انزل الله ) .

اين جمله با فأ تفريع ذكر شده و نتيجه جامعيت احكام اسلام نسبت به احكام آئينهاى پيشين است، اين دستور منافاتى با آنچه در آيات قبل گذشت كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مخير بين داورى كردن ميان آنها و يا رها كردن آنان به حال خود مى نمود، ندارد زيرا اين آيه مى گويد: چنانچه خواستى ميان اهل كتاب داورى كنى بر طبق احكام قرآن داورى كن. بعد اضافه مى كند از هوا و هوسهاى آنها كه مايلند احكام الهى را بر اميال و هوسهاى خود تطبيق دهند پيروى مكن و از آنچه به حق بر تو نازل شده است روى مگردان.

( و لا تتبع اهوائهم عما جأك من الحق ) .

و براى تكميل اين بحث ميگويد: (براى هر كدام از شما آئين و شريعت و طريقه و راه روشنى قرار داديم ).

( لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا ) .

شرع و شريعه راهى را مى گويند كه بسوى آب مى رود و به آن منتهى ميشود، و اينكه دين را شريعت مى گويند از آن نظر است كه به حقايق و تعليماتى منتهى ميگردد كه مايه پاكيزگى و طهارت و حيات انسانى است، كلمه نهج و منهاج به راه روشن مى گويند.

راغب در كتاب مفردات از ابن عباس نقل مى كند كه مى گويد: فرق ميان شرعة و منهاج آن است كه شرعة به آنچه در قرآن وارد شده گفته مى شود و منهاج به امورى كه در سنت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وارد گرديده (اين تفاوت گرچه جالب به نظر ميرسد اما دليل قاطعى بر آن در دست نيست ).

سپس ميفرمايد: (خداوند مى توانست همه مردم را امت واحدى قرار دهد و همه را پيرو يك آئين سازد، ولى اين با قانون تكامل تدريجى و سير مراحل مختلف تربيتى سازگار نبود.

( و لو شأ الله لجعلكم امة واحدة و لكن ليبلوكم فيما آتاكم ) .

جمله (ليبلوكم فيما آتاكم ) (تا شما را بيازمايد در آنچه به شما بخشيده ) اشاره به همان است كه سابقا گفتيم: خداوند استعدادها و شايستگيهائى در وجود بشر آفريده و در سايه (آزمايشها) در پرتو تعليمات پيامبران آنها را پرورش مى دهد، و به همين دليل پس از پيمودن يك مرحله، آنها را در مرحله بالاترى قرار ميدهد، و بعد از پايان يك دوران تربيتى، دوران عاليترى را وسيله پيامبر ديگر به وجود مى آورد، درست همانند مراحل تحصيلى يك نوجوان در مدرسه.

سرانجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت مى كند كه بجاى صرف نيروهاى خود در اختلاف و مشاجره، در نيكيها بر يكديگر پيشى بگيرند.

( فاستبقوا الخيرات ) .

زيرا بازگشت همه شما به سوى خدا است و او است كه شما را از آنچه در آن اختلاف مى كنيد در روز رستاخيز آگاه خواهد ساخت.

( الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون ) .

آيه (49) و (50)و ترجمه:

( و أن احكم بينهم بما أنزل الله و لا تتبع أهوائهم و احذرهم أن يفتنوك عن بعض ما أنزل الله إليك فإن تولوا فاعلم أنما يريد الله أن يصيبهم ببعض ذنوبهم و إن كثيرا من الناس لفاسقون ) (49)( افحكم الجاهلية يبغون و من أ حسن من الله حكما لقوم يوقنون ) (50)

ترجمه:

49 - و بايد در ميان آنها (اهل كتاب ) طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كنى و از هوسهاى آنان پيروى مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند، و اگر آنها (از حكم و داورى تو) روى گردانند بدان خداوند مى خواهد آنها را بخاطر پاره اى از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسقند.

50 - آيا آنها حكم جاهليت را (از تو) مى خواهند، و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مى كند؟

شان نزول

بعضى از مفسران در شان نزول اين آيه از ابن عباس چنين نقل كرده اند: جمعى از بزرگان يهود توطئه كردند و گفتند نزد محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميرويم شايد بتوانيم او را از آئين خود منحرف سازيم، پس از اين تبانى، نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف يهوديم و اگر ما از تو پيروى كنيم مطمئنا ساير يهوديان به ما اقتدا مى كنند ولى در ميان ما و جمعيتى، نزاعى است (در مورد يك قتل يا چيز ديگر) اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از چنين قضاوتى (كه عادلانه نبود) خوددارى كرد و آيه فوق نازل شد.

تفسير:

در اين آيه بار ديگر خداوند به پيامبر خود تاكيد مى كند كه در ميان اهل كتاب بر طبق حكم خداوند داورى كند و تسليم هوا و هوسهاى آنها نشود.

( و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم ) .

تكرار اين دستور يا به خاطر مطالبى است كه در ذيل آيه آمده، يا به خاطر آن است كه موضوع اين داورى با موضوع داورى آيات گذشته تفاوت داشته است، در آيات پيش، موضوع زناى محصنه بود و در اينجا موضوع، قتل يا نزاع ديگر بوده است.

سپس به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هشدار ميدهد كه (اينها تبانى كرده اند تو را از آئين حق و عدالت منحرف سازند مراقب آنها باش.)

( و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك ) .

(و اگر اهل كتاب در برابر داورى عادلانه تو تسليم نشوند، بدان اين نشانه آن است كه گناهان آنها دامانشان را گرفته است و توفيق را از آنها سلب كرده و خدا مى خواهد آنها را به خاطر بعضى از گناهانشان مجازات كند.)

(فان تولوا فاعلم انما يريد الله ان يصيبهم ببعض ذنوبهم ) .

ذكر بعض گناهان (نه همه آنها) ممكن است به خاطر آن باشد كه مجازات همه گناهان در زندگى دنيا انجام نمى شود و تنها قسمتى از آن دامن انسانرا مى گيرد و بقيه به جهان ديگر موكول مى شود.

در اينكه كدام كيفر دامن آنها را گرفت، در آيه صريحا ذكرى از آن به ميان نيامده، ولى احتمال دارد اشاره به همان سرنوشتى باشد كه دامان يهود مدينه را گرفت و به خاطر خيانتهاى پى در پى مجبور شدند، خانه هاى خود را رها كرده و از مدينه بيرون روند و يا اينكه عدم توفيق آنها خود يكنوع مجازات براى گناهان پيشين آنها بود، زيرا سلب موفقيت خود يكنوع مجازات محسوب مى شود، به عبارت ديگر گناهان پى در پى و لجاجت، كيفرش محروم ماندن از احكام عادلانه و سرگردان شدن در بيراهه هاى زندگى است.

و در پايان آيه ميفرمايد: اگر آنها در راه باطل اينهمه پافشارى مى كنند، نگران مباش زيرا بسيارى از مردم فاسقند.

( و ان كثيرا من الناس لفاسقون ) .

سؤ ال:

ممكن است ايراد شود كه آيه فوق دليل بر اين است كه امكان انحراف از حق درباره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تصور مى شود و لذا خداوند به او هشدار مى دهد، آيا اين تعبير با مقام معصوم بودن پيامبران سازگار است!

پاسخ:

معصوم بودن هرگز به اين معنى نيست كه گناه براى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امام محال ميگردد، و گرنه فضيلتى براى آنها محسوب نمى شود بلكه منظور اين است كه آنها با توانائى بر گناه مرتكب گناه نمى شوند، هر چند اين عدم ارتكاب به خاطر تذكرات الهى بوده باشد و به عبارت ديگر يادآوريهاى خداوند جزئى از عامل مصونيت پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از گناه ميباشد.

توضيح بيشتر درباره مقام عصمت پيامبران و امامان به خواست خدا در ذيل آيه تطهير (آيه 33 احزاب ) خواهد آمد.

در آيه بعد به عنوان استفهام انكارى ميفرمايد (آيا اينها كه مدعى پيروى از كتب آسمانى هستند انتظار دارند با احكام جاهلى و قضاوتهاى آميخته انواع تبعيضات در ميان آنها داورى كنى ).

( افحكم الجاهلية يبغون ) .

در حالى كه هيچ داورى براى افراد با ايمان بالاتر و بهتر از حكم خدا نيست.

( و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون ) .

همانطور كه در ذيل آيات سابق گفتيم در ميان طوائف يهود نيز تبعيضات عجيبى بود مثلا اگر كسى از طايفه بنى قريظه فردى از طايفه بنى نضير را به قتل مى رساند قصاص مى شد، و در صورت عكس، قصاص نمى كردند، و يا به هنگام گرفتن ديه دو برابر ديه مى گرفتند، قرآن ميگويد اين گونه تبعيضات نشانه احكام جاهليت است، و در ميان احكام الهى هيچگونه تبعيض در ميان بندگان خدا نيست.

در كتاب كافى از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) نقل شده كه فرمود:

( الحكم حكمان حكم الله و حكم الجاهلية فمن اخطا حكم الله حكم بحكم الجاهلية ) :

(حكم دو گونه بيشتر نيست يا حكم خدا است يا حكم جاهليت و هر كس حكم خدا را رها كند به حكم جاهليت تن در داده است.)

و از اينجا روشن ميشود، مسلمانانى كه با داشتن احكام آسمانى به دنبال قوانين ساختگى ملل ديگرى افتاده اند، در حقيقت در مسير جاهليت گام نهاده اند.