تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23347
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23347 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (55)و ترجمه:

( إنما وليكم الله و رسوله و الذين أمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون ) (55)

ترجمه:

55 - سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند.

شان نزول آيه ولايت

در تفسير مجمع البيان و كتب ديگر از عبد الله بن عباس چنين نقل شده: كه روزى در كنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حديث نقل مى كرد ناگهان مردى كه عمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمد و هر مرتبه كه ابن عباس از پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حديث نقل مى كرد او نيز با جمله قال رسول الله حديث ديگرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل مى نمود.

ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى كند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر كس مرا نمى شناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با اين گوشهاى خودم از رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيدم، و اگر دروغ مى گويم هر دو گوشم كر باد، و با اين چشمان خود اين جريان را ديدم و اگر دروغ مى گويم هر دو كور باد، كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود:

على قائد البررة و قاتل الكفرة منصور من نصره مخذول من خذله.

على (عليه‌السلام ) پيشواى نيكان است، و كشنده كافران، هر كس او را يارى كند، خدا ياريش خواهد كرد، و هر كس دست از ياريش بردارد، خدا دست از يارى او برخواهد داشت.

سپس ابوذر اضافه كرد: اى مردم روزى از روزها با رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد، ولى كسى چيزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش ‍ كه من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد، در همين حال على (عليه‌السلام ) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد. سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آنحضرت بيرون آورد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد، هنگامى كه از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت:

خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى و كارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند، و نيز موسى درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و بوسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى. خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على (عليه‌السلام ) را وزير من گردان تا بوسيله او، پشتم قوى و محكم گردد.

ابوذر مى گويد: هنوز دعاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گفت: بخوان، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: چه بخوانم، گفت بخوان

انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا...

البته اين شان نزول از طرق مختلف (چنانكه خواهد آمد) نقل شده كه گاهى در جزئيات و خصوصيات مطلب با هم تفاوتهائى دارند ولى اساس و عصاره همه يكى است.

تفسير:

اين آيه با كلمه انما كه در لغت عرب به معنى انحصار مى آيد شروع شده و مى گويد: ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه كس ‍ است: خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند، و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.

( انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون ) .

شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است، نه به معنى خضوع، زيرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامى كه ركوع گفته مى شود به همان معنى معروف آن يعنى ركوع نماز است، و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتر بخشيدن على (عليه‌السلام ) در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد، ذكر جمله يقيمون الصلاة نيز شاهد بر اين موضوع است، و ما در هيچ مورد در قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد، بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد. همچنين شك نيست كه كلمه ولى در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست زيرا ولايت به معنى دوستى و يارى كردن مخصوص ‍ كسانى نيست كه نماز مى خوانند، و در حال ركوع زكات مى دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى گيرد، همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهائى كه زكات بر آنها واجب نيست، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند.

از اينجا روشن مى شود كه منظور از ولى در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است.

و به اين ترتيب، آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامت على (عليه‌السلام ) مى كند.

ولى در اينجا بحثهاى مهمى است كه بايد به طور جداگانه، مورد بررسى قرار گيرد:

شهادت احاديث و مفسران و مورخان

همانطور كه اشاره كرديم در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شان على (عليه‌السلام ) نازل شده نقل گرديده كه در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آيه درباره على (عليه‌السلام ) قناعت گرديده است.

اين روايت را ابن عباس و عمار ياسر و عبد الله بن سلام و سلمة بن كهيل و انس بن مالك و عتبة بن حكيم و عبد الله ابى و عبد الله بن غالب و جابر بن عبد الله انصارى و ابوذر غفارى نقل كرده اند.

و علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شده از خود على (عليه‌السلام ) نيز اين روايت در كتب اهل تسنن نقل شده است.

جالب اينكه در كتاب غاية المرام تعداد 24 حديث در اين باره از طرق

اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است.

كتابهاى معروفى كه اين حديث در آن نقل شده از سى كتاب تجاوز مى كند كه همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدين طبرى در ذخائر العقبى صفحه 88 و علامه قاضى شوكانى در تفسير فتح القدير جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدى صفحه 148 و در لباب النقول سيوطى صفحه 90 و در تذكرة سبط بن جوزى صفحه 18 و در نور الابصار شبلنجى صفحه 105 و در تفسير طبرى صفحه 165 و در كتاب الكافى الشاف ابن حجر عسقلانى صفحه 56 و در مفاتيح الغيب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسير در المنصور جلد 2 صفحه 393 و در كتاب كنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردويه و مسند ابن الشيخ و علاوه بر اينها در صحيح نسائى و كتاب الجمع بين الصحاح السته و كتابهاى متعدد ديگرى اين احاديث آمده است.

با اينحال چگونه مى توان اينهمه احاديث را ناديده گرفت، در حالى كه در شان نزول آيات ديگر به يك يا دو روايت قناعت مى كنند، اما گويا تعصب اجازه نمى دهد كه اينهمه روايات و اينهمه گواهى دانشمندان درباره شان نزول آيه فوق مورد توجه قرار گيرد.

و اگر بنا شود در تفسير آيه اى از قرآن اين همه روايات ناديده گرفته شود ما بايد در تفسير آيات قرآنى اصولا به هيچ روايتى توجه نكنيم، زيرا درباره شان نزول كمتر آيه اى از آيات قرآن اينهمه روايت وارد شده است.

اين مساله بقدرى روشن و آشكار بوده كه حسان بن ثابت شاعر معروف عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مضمون روايت فوقرا در اشعار خود كه درباره على (عليه‌السلام ) سروده چنين آورده است:

فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع

فانزل فيك الله خير ولاية و بينها فى محكمات الشرايع

يعنى: تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى، جان بفداى تو باد اى بهترين ركوع كنندگان.

و به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل كرد و در ضمن قرآن مجيد آنرا ثبت نمود.

پاسخ به هشت ايراد مخالفان بر آيه ولايت

جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند كه ايرادهاى متعددى به نزول اين آيه در مورد على (عليه‌السلام ) و همچنين به تفسير ولايت به عنوان سرپرستى و تصرف و امامت بنمايند كه ما ذيلا مهمترين آنها را عنوان كرده و مورد بررسى قرار مى دهيم:

1 - از جمله اشكالاتى كه نسبت به نزول آيه فوق در مورد على (عليه‌السلام ) گرفتهاند اين است كه آيه با توجه به كلمه الذين كه براى جمع است، قابل تطبيق بر يكفرد نيست، و به عبارت ديگر آيه مى گويد: ولى شما آنهائى هستند كه نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، اين عبارت چگونه بر يك شخص مانند على (عليه‌السلام ) قابل تطبيق است!.

پاسخ

در ادبيات عرب مكرر ديده مى شود كه از مفرد به لفظ جمع، تعبير آورده شده است از جمله در آيه مباهله مى بينيم كه كلمه نسائنا به صورت جمع آمده در صورتى كه منظور از آن طبق شان نزولهاى متعددى كه وارد شده فاطمه زهرا (عليها‌السلام ) است، و همچنين انفسنا جمع است در صورتى كه از مردان غير از پيغمبر كسى جز على (عليه‌السلام ) در آن جريان نبود و در آيه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد مى خوانيم.

( الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا ) .

و همانطور كه در تفسير اين آيه در جلد سوم ذكر كرديم بعضى از مفسران شان نزول آنرا درباره نعيم بن مسعود كه يكفرد بيشتر نبود مى دانند.

و همچنين در آيه 52 سوره مائده مى خوانيم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة در حالى كه آيه در مورد عبد الله ابى وارد شده است كه تفسير آن گذشت و همچنين در آيه اول سوره ممتحنه و آيه 8 سوره منافقون و 215 و 274 سوره بقره تعبيراتى ديده مى شود كه عموما به صورت جمع است، ولى طبق آنچه در شان نزول آنها آمده منظور از آن يكفرد بوده است.

اين تعبير يا بخاطر اين است كه اهميت موقعيت آن فرد و نقش مؤ ثرى كه در اين كار داشته روشن شود و يا بخاطر آن است كه حكم در شكل كلى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به يكفرد بوده باشد، در بسيارى از آيات قرآن ضمير جمع به خداوند كه احد و واحد است به عنوان تعظيم گفته شده است.

البته انكار نمى توان كرد كه استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح، خلاف ظاهر است و بدون قرينه جايز نيست، ولى با وجود آنهمه رواياتى كه در شان نزول آيه وارد شده است، قرينه روشنى بر چنين تفسيرى خواهيم داشت، و حتى در موارد ديگر به كمتر از اين قرينه نيز قناعت مى شود.

2 - فخر رازى و بعضى ديگر از متعصبان ايراد كرده اند كه على (عليه‌السلام ) با آن توجه خاصى كه در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا كه معروف است پيكان تير از پايش بيرون آوردند و توجه پيدا نكرد) چگونه ممكن است صداى سائلى را شنيده و به او توجه پيدا كند!

پاسخ - آنها كه اين ايراد را مى كنند از اين نكته غفلت دارند كه شنيدن صداى سائل و به كمك او پرداختن توجه به خويشتن نيست، بلكه عين توجه بخدا است، على (عليه‌السلام ) در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا، و مى دانيم بيگانگى از خلق خدا بيگانگى از خدا است و به تعبير روشن تر: پرداختن زكات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است. نه انجام يك عمل مباح در ضمن عبادت و باز به تعبير ديگر آنچه با روح عبادت سازگار نيست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسير رضاى خدا است، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاكيد مى كند، ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان بى اختيار احساس خود را از دست بدهد بلكه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نيست بر مى گيرد.

جالب اينكه فخر رازى كار تعصب را بجائى رسانيده كه اشاره على (عليه‌السلام ) را به سائل براى اينكه بيايد و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بيرون كند، مصداق فعل كثير كه منافات با نماز دارد، دانسته است در حالى كه در نماز كارهائى جايز است انسان انجام بدهد كه به مراتب از اين اشاره بيشتر است و در عين حال ضررى براى نماز ندارد تا آنجا كه كشتن حشراتى مانند مار و عقرب و يا برداشتن و گذاشتن كودك و حتى شير دادن بچه شير خوار را جزء فعل كثير ندانسته اند، چگونه يك اشاره جزء فعل كثير شد، ولى هنگاميكه دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود اينگونه اشتباهات براى او جاى تعجب نيست!.

3 - اشكال ديگرى كه به آيه كرده اند در مورد معنى كلمه ولى است كه آنرا به معنى دوست و يارى كننده و امثال آن گرفتهاند نه بمعنى متصرف و سرپرست و صاحب اختيار.

پاسخ - همانطور كه در تفسير آيه در بالا ذكر كرديم كلمه ولى در اينجا نمى تواند به معنى دوست و يارى كننده بوده باشد، زيرا اين صفت براى همه مؤ منان ثابت است نه مؤ منان خاصى كه در آيه ذكر شده كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، و به عبارت ديگر دوستى و يارى كردن، يك حكم عمومى است، در حالى كه آيه ناظر به بيان يك حكم خصوصى مى باشد و لذا بعد از ذكر ايمان، صفات خاصى را بيان كرده است كه مخصوص به يك فرد مى شود.

4 - مى گويند على (عليه‌السلام ) چه زكات واجبى بر ذمه داشت با اينكه از مال دنيا چيزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است كه به آن زكات گفته نمى شود!!

پاسخ - اولا به گواهى تواريخ على (عليه‌السلام ) از دسترنج خود اموال فراوانى تحصيل كرد و در راه خدا داد تا آنجا كه مى نويسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود، بعلاوه سهم او از غنائم جنگى نيز قابل ملاحظه بود، بنابراين اندوخته مختصرى كه زكات به آن تعلق گيرد و يا نخلستان كوچكى كه واجب باشد زكات آنرا بپردازد چيز مهمى نبوده است كه على (عليه‌السلام ) فاقد آن باشد، و اينرا نيز مى دانيم كه فوريت وجوب پرداخت زكات فوريت عرفى است كه با خواندن يك نماز منافات ندارد.

ثانيا اطلاق زكات بر زكات مستحب در قرآن مجيد فراوان است، در بسيارى از سوره هاى مكى كلمه زكات آمده كه منظور از آن همان

زكات مستحب است، زيرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه، بوده است (آيه 3 سوره نمل و آيه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و غير اينها).

5 - مى گويند: ما اگر ايمان به خلافت بلا فصل على (عليه‌السلام ) داشته باشيم بالاخره بايد قبول كنيم كه مربوط به زمان بعد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بوده، بنابراين على (عليه‌السلام ) در آنروز ولى نبود، و به عبارت ديگر ولايت در آن روز براى او بالقوه بود نه بالفعل در حالى كه ظاهر آيه ولايت بالفعل را مى رساند.

پاسخ - در سخنان روز مرده در تعبيرات ادبى بسيار ديده مى شود كه اسم يا عنوانى به افرادى گفته مى شود كه آنرا بالقوه دارند مثلا انسان در حال حيات خود وصيت مى كند و كسى را به عنوان وصى خود و قيم اطفال خويش تعيين مى نمايد و از همان وقت عنوان وصى و قيم به آن شخص گفته مى شود، در حالى كه طرف هنوز در حيات است و نمرده است، در رواياتى كه در مورد على (عليه‌السلام ) از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در طرق شيعه و سنى نقل شده مى خوانيم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را وصى و خليفه خود خطاب كرده در حالى كه هيچيك از اين عناوين در زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نبود - در قرآن مجيد نيز اينگونه تعبيرات ديده مى شود از جمله در مورد زكريا مى خوانيم كه از خداوند چنين تقاضا كرد.

هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب.

در حالى كه مسلم است منظور از ولى در اينجا سرپرستى براى بعد از مرگ او منظور بوده است، بسيارى از افراد جانشين خود را در حيات خود تعيين مى كنند و از همان زمان نام جانشين بر او مى گذارند با اينكه جنبه بالقوه دارد.

6 - مى گويند: چرا على (عليه‌السلام ) با اين دليل روشن شخصا استدلال نكرد!

پاسخ - همانطور كه در ضمن بحث پيرامون روايات وارده در شان نزول آيه خوانديم اين حديث در كتب متعدد از خود على (عليه‌السلام ) نيز نقل شده است از جمله در مسند ابن مردويه و ابى الشيخ و كنز العمال - و اين در حقيقت بمنزله استدلال حضرت است به اين آيه شريفه. در كتاب نفيس (الغدير) از كتاب سليم بن قيس هلالى حديث مفصلى نقل مى كند كه على (عليه‌السلام ) در ميدان صفين در حضور جمعيت براى اثبات حقانيت خود دلائل متعددى آورد از جمله استدلال بهمين آيه بود. و در كتاب غاية المرام از ابوذر چنين نقل شده كه على (عليه‌السلام ) روز شورى نيز به همين آيه استدلال كرد.

7 - مى گويند: اين تفسير با آيات قبل و بعد سازگار نيست، زيرا در آنها ولايت به معنى دوستى آمده است.

پاسخ - بارها گفته ايم آيات قرآن چون تدريجا، و در وقايع مختلف نازل گرديده هميشه پيوند با حوادثى دارد كه در زمينه آن نازل شده است، و چنان نيست كه آيات يك سوره يا آياتى كه پشت سر هم قرار دارند همواره پيوند نزديك از نظر مفهوم و مفاد داشته باشد لذا بسيار مى شود كه دو آيه پشت سر هم نازل شده اما در دو حادثه مختلف بوده و مسير آنها بخاطر پيوند با آن حوادث از يكديگر جدا مى شود.

با توجه به اينكه آيه انما وليكم الله بگواهى شان نزولش در زمينه زكات دادن على (عليه‌السلام ) در حال ركوع نازل شده و آيات گذشته و آينده همانطور كه خوانديم و خواهيم خواند در حوادث ديگرى نازل شده است نمى توانيم روى پيوند آنها زياد تكيه كنيم.

به علاوه آيه مورد بحث اتفاقا تناسب با آيات گذشته و آينده نيز دارد زيرا در آنها سخن از ولايت به معنى يارى و نصرت و در آيه مورد بحث سخن از ولايت به معنى رهبرى و تصرف مى باشد و شك نيست كه شخص ولى و سرپرست و متصرف، يار و ياور پيروان خويش نيز خواهد بود. بعبارت ديگر يار و ياور بودن يكى از شئون ولايت مطلقه است.

8 - مى گويند: انگشترى با آن قيمت گزاف كه در تاريخ نوشته اند، على (عليه‌السلام ) از كجا آورده بود!! بعلاوه پوشيدن انگشترى با اين قيمت فوق العاده سنگين اسراف محسوب نمى شود! آيا اينها دليل بر عدم صحت تفسير فوق نيست!

پاسخ - مبالغه هائى كه درباره قيمت آن انگشتر كرده اند بكلى بى اساس است و هيچگونه دليل قابل قبولى بر گرانقيمت بودن آن انگشتر نداريم و اينكه در روايت ضعيفى قيمت آن معادل خراج شام ذكر شده به افسانه شبيه تر است تا واقعيت و شايد براى بى ارزش نشان دادن اصل مساله جعل شده است، و در روايات صحيح و معتبر كه در زمينه شان نزول آيه ذكر كرده اند اثرى از اين افسانه نيست، بنابراين نمى توان يك واقعيت تاريخى را با اينگونه سخنان پرده پوشى كرد.

آيه (56)و ترجمه:

( و من يتول الله و رسوله و الذين ءامنوا فان حزب الله هم الغالبون ) (56)

ترجمه:

56 - و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند زيرا) حزب و جمعيت خدا پيروز مى باشد!.

تفسير:

اين آيه تكميلى براى مضمون آيه پيش است و هدف آنرا تاكيد و تعقيب مى كند، و به مسلمانان اعلام مى دارد كه: كسانى كه ولايت و سرپرستى و رهبرى خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و افراد با ايمانى را كه در آيه قبل به آنها اشاره شد بپذيرند پيروز خواهند شد، زيرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پيروز است.

( و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ) .

در اين آيه قرينه ديگرى بر معنى ولايت كه در آيه پيش اشاره شد يعنى سرپرستى و رهبرى و تصرف ديده مى شود، زيرا تعبير به حزب الله و غلبه آن مربوط به حكومت اسلامى است، نه يك دوستى ساده و عادى و اين خود مى رساند كه ولايت در آيه به معنى سرپرستى و حكومت و زمامدارى اسلام و مسلمين است، زيرا در معنى حزب يك نوع تشكل و هم بستگى و اجتماع براى تامين اهداف مشترك افتاده است.

بايد توجه داشت كه مراد از الذين آمنوا در اين آيه، همه افراد با ايمان نيستند بلكه كسى است كه در آيه قبل با اوصاف معينى به او اشاره شد.

آيا منظور از پيروزى حزب الله كه در اين آيه به آن اشاره شده،

تنها پيروزى معنوى است يا هر گونه پيروزى مادى و معنوى را شامل مى شود؟

شك نيست كه اطلاق آيه دليل بر پيروزى مطلق آنها در تمام جبهه ها است و براستى اگر جمعيتى جزء حزب الله باشند يعنى ايمان محكم و تقوا و عمل صالح و اتحاد و همبستگى كامل و آگاهى و آمادگى كافى داشته باشند بدون ترديد در تمام زمينه ها پيروز خواهند بود، و اگر مى بينيم مسلمانان امروز به چنان پيروزى دست نيافته اند، دليل آن روشن است، زيرا شرايط عضويت در حزب الله كه در بالا اشاره شد در بسيارى از آنها ديده نمى شود، و به همين دليل قدرتها و نيروهائى را كه براى عقب نشاندن دشمن و حل مشكلات اجتماعى بايد مصرف كنند غالبا براى تضعيف يكديگر بكار مى برند.

در آيه 22 سوره مجادله نيز به قسمتى از صفات حزب الله اشاره شده است، كه به خواست خدا در تفسير آن سوره خواهد آمد.

آيه (57) و (58)و ترجمه:

( يايها الذين امنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتب من قبلكم و الكفار اوليأ و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين ) (57)( و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون ) (58)

ترجمه:

57 - اى كسانيكه ايمان آورده ايد، افرادى كه آئين شما را بباد استهزأ و بازى مى گيرند از اهل كتاب و مشركان، دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد.

58 - آنها هنگامى كه (اذان مى گوئيد و مردم را) به نماز مى خوانيد آنرا به مسخره و بازى مى گيرند، اين بخاطر آن است كه آنها جمعى هستند كه درك نمى كنند.

شان نزول

در تفسير مجمع البيان و ابوالفتوح رازى و فخر رازى نقل شده كه دو نفر از مشركان به نام رفاعه و سويد، اظهار اسلام كردند و سپس ‍ جزء دار و دسته منافقان شدند، بعضى از مسلمانان با اين دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مى كردند، آيات فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد كه از اين عمل بپرهيزيد (و در اينجا روشن مى شود كه اگر در اين آيه سخن از ولايت به معنى دوستى به ميان آمده، - نه بمعنى سرپرستى و تصرف كه در آيات قبل بود - به خاطر آن است كه اين آيات شان نزولى جداى از آن آيات دارد و نمى توان يكى را بر ديگرى قرينه گرفت ) و در شأن نزول آيه دوم كه دنباله آيه اول است، نقل شده كه جمعى از يهود و بعضى از نصارى صداى مؤ ذن را كه مى شنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند شروع به مسخره و استهزأ مى كردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اينگونه افراد برحذر داشت.

تفسير:

در اين آيه بار ديگر خداوند به مؤ منان دستور مى دهد كه از انتخاب منافقان و دشمنان به عنوان دوست بپرهيزيد، منتها براى تحريك عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه اين حكم، چنين مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد آنها كه آئين شما را به باد استهزأ و يا به بازى مى گيرند، چه آنها كه از اهل كتابند و چه آنها كه از مشركان و منافقانند، هيچيك از آنان را به عنوان دوست انتخاب نكنيد.

( يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اوليأ ) .

و در پايان آيه با جمله و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين، موضوع را تاكيد كرده كه طرح دوستى با آنان با تقوا و ايمان سازگار نيست.

بايد توجه داشت كه هزو (بر وزن قفل ) به معنى سخنان يا حركات مسخره آميزى است كه براى بى ارزش نشان دادن موضوعى انجام مى شود. و به طورى كه راغب در كتاب مفردات مى گويد: بيشتر به شوخى و استهزائى گفته مى شود كه در غياب و پشت سر ديگرى انجام مى گيرد، اگر چه گاهى هم به شوخيها و مسخرههائى كه در حضور انجام مى گيرد به طور نادر اطلاق مى شود.

لعب معمولا به كارهائى گفته مى شود كه غرض صحيحى در انجام آن نيست و يا اصلا بيهدف انجام مى گيرد و بازى كودكان را كه لعب مى نامند نيز از همين نظر است.

در آيه دوم در تعقيب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل كتاب كه احكام اسلام را بباد استهزأ مى گرفتند، اشاره به يكى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده و مى گويد: هنگامى كه شما مسلمانان را به سوى نماز دعوت مى كنيد، آنرا بباد استهزأ و بازى مى گيرند

( و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ) .

سپس علت عمل آنها را چنين بيان مى كند: اين بخاطر آن است كه آنها جمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق بدورند( ذلك بانهم قوم لا يعقلون ) .

اذان شعار بزرگ اسلام

هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگيختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و اين موضوع در دنياى امروز به صورت گستردهترى ديده مى شود.

مسيحيان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پيروان خود را به كليسا دعوت مى كنند، ولى در اسلام براى اين دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، كه به مراتب رساتر و مؤ ثرتر است، جذابيت و كشش اين شعار اسلامى به قدرى است كه بقول نويسنده تفسير المنار، بعضى از مسيحيان متعصب هنگامى كه اذان اسلامى را مى شنوند، به عمق و عظمت تاثير آن در روحيه شنوندگان اعتراف مى كنند.

سپس نامبرده نقل مى كند كه در يكى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را ديده اند كه به هنگام اذان مسلمين اجتماع كرده تا اين نغمه آسمانى را بشنوند.

چه شعارى از اين رساتر كه با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانيت و يگانگى آفريدگار جهان و گواهى به رسالت پيامبر او اوج مى گيرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نيك و نماز و ياد خدا پايان مى پذيرد، از نام خدا الله شروع مى شود و با نام خدا الله پايان مى پذيرد، جمله ها موزون، عبارات كوتاه، محتويات روشن، مضمون سازنده و آگاه كننده است.

و لذا در روايات اسلامى روى مساله اذان گفتن تاكيد زيادى شده است در حديث معروفى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه اذانگويان در روز رستاخيز از ديگران به اندازه يك سر و گردن بلندترند!

اين بلندى در حقيقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت كردن ديگران به سوى خدا و به سوى عبادتى همچون نماز است.

صداى اذان كه به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنين افكن مى شود، مانند نداى آزادى و نسيم حيات بخش ‍ استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستين را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افكند، و يكى از رموز بقاى اسلام است، شاهد اين گفتار اعتراف صريح يكى از رجال معروف انگلستان است كه در برابر جمعى از مسيحيان چنين اظهار مى داشت: تا هنگامى كه نام محمد در ماذنه ها بلند است و كعبه پابرجا است و قرآن رهنما و پيشواى مسلمانان است امكان ندارد پايه هاى سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار و برقرار گردد!

اما بيچاره و بينوا بعضى از مسلمانان كه گفته مى شود اخيرا اين شعار بزرگ اسلامى را كه سندى است بر ايستادگى آئين و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار، از دستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامه هاى مبتذلى گذاشته اند، خداوند آنها را هدايت كند و به صفوف مسلمانان باز گرداند.

بديهى است همانطور كه باطن اذان و محتويات آن زيبا است، بايد كارى كرد كه به صورتى زيبا و صداى خوب ادا شود، نه اينكه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آن پايمال گردد.

اذان از طريق وحى به پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيد.

در پاره اى از روايات كه از طرق اهل تسنن نقل شده مطالب شگفت - انگيزى در مورد تشريع اذان ديده مى شود كه با منطقهاى اسلامى سازگار نيست از جمله اينكه نقل كرده اند كه: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بدنبال درخواست اصحاب كه نشانه اى براى اعلام وقت نماز قرار داده شود با دوستان خود مشورت كرد، و هر كدام پيشنهادى از قبيل برافراشتن يك پرچم مخصوص، يا روشن كردن آتش، يا زدن ناقوس مطرح كردند، ولى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هيچكدام را نپذيرفت، تا اينكه عبد الله بن زيد و عمر بن خطاب در خواب ديدند كه شخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذان بگويند و اذان را به آنها ياد داد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنرا پذيرفت.

ولى اين روايت ساختگى و توهينى به مقام شامخ پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) محسوب مى شود، كه بجاى تكيه بر وحى كردن، روى خوابهاى افراد تكيه كند و مبانى دستورات دين خود را بر خواب افراد قرار دهد، بلكه همانطور كه در روايات اهل بيت (عليهما‌السلام ) وارد شده است اذان از طريق وحى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تعليم داده شد.

امام صادق (عليه‌السلام ) مى فرمايد: هنگامى كه جبرئيل اذان را آورد، سر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر دامان على (عليه‌السلام ) بود، جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تعليم داد، هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سر خود را برداشت، از على (عليه‌السلام ) سؤ ال كرد آيا صداى اذان جبرئيل را شنيدى! عرض كرد: آرى. پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بار ديگر پرسيد آيا آنرا به خاطر سپردى! گفت: آرى، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: بلال را (كه صداى رسائى داشت ) حاضر كن، و اذان و اقامه را به او تعليم ده، على (عليه‌السلام ) بلال را حاضر كرد و اذان را به او تعليم داد.

براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توانيد به كتاب النص و الاجتهاد صفحه 128 مراجعه كنيد.