تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23343
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23343 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (82) و ترجمه:

( افلا يتدبرون القران و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلفا كثيرا ) (82)

ترجمه:

82 - آيا درباره قرآن نمى انديشند كه اگر از ناحيه غير خدا بود اختلافات فراوانى در آن مى يافتند.

تفسير:

سند زنده اى بر اعجاز قرآن

به دنبال نكوهشهائى كه در آيات قبل از منافقان به عمل آمد، در اينجا به آنها و همه كسانى كه در حقانيت قرآن مجيد شك و ترديد دارند اشاره كرده مى فرمايد: آيا آنها درباره وضع خاص اين قرآن انديشه نمى كنند و نتايج آن را بررسى نمى نمايند اين قرآن اگر از ناحيه غير خدا نازل شده بود حتما تناقضها و اختلافهاى فراوانى در آن مى يافتند، اكنون كه در آن هيچگونه اختلاف و تناقض نيست بايد بدانند كه از طرف خداوند نازل شده است.

( افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا ) .

تدبر در اصل از ماده (دبر) (بر وزن ابر) به معنى پشت سر و عاقبت چيزى است، بنابراين تدبر يعنى بررسى نتائج و عواقب و پشت و روى چيزى مى باشد، و تفاوت آن با تفكر، اين است كه تفكر مربوط به بررسى علل و خصوصيات يك موجود است، اما (تدبر) مربوط به بررسى عواقب و نتائج آن است، از آيه فوق چند مطلب استفاده مى شود:

1 - مردم موظفند كه درباره اصول دين و مسائلى همانند صدق دعوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و حقانيت قرآن مطالعه و بررسى كنند و از تقليد و قضاوتهاى كور كورانه بپرهيزند.

2 - قرآن - بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند - براى همه قابل درك و فهم است زيرا اگر قابل درك و فهم نبود دستور به تدبر در آن داده نمى شد.

3 - يكى از دلائل حقانيت قرآن و اينكه از طرف خدا نازل شده اين است كه در سراسر آن تضاد و اختلاف نيست براى روشن شدن اين حقيقت به توضيح زير توجه فرمائيد.

(روحيات هر انسانى دائما در تغيير است قانون تكامل در شرائط عادى در صورتى كه وضع استثنائى بوجود نيايد انسان و روحيات افكار او را هم در بر مى گيرد و دائما با گذشت روز و ماه و سال، زبان و فكر و سخنان انسانها را دگرگون مى سازد، اگر با دقت نگاه كنيم هرگز نوشته هاى يكنفر نويسنده يكسان نيست بلكه آغاز و انجام يك كتاب نيز تفاوت دارد، مخصوصا اگر كسى در كوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد حوادثى كه پايه يك انقلاب فكرى و اجتماعى و عقيده اى همه جانبه را پى ريزى كند او هر قدر بخواهد سخنان خود را يكسان و يكنواخت و عطف به سابق تحويل دهد قادر نيست، بخصوص اگر او درس نخوانده و پرورش يافته يك محيط كاملا عقب افتاده اى باشد. اما قرآن كه در مدت 23 سال بر طبق احتياجات و نيازمنديهاى تربيتى مردم در شرائط و ظروف كاملا مختلف نازل شده، كتابى است كه درباره موضوعات كاملا متنوع سخن مى گويد و مانند كتابهاى معمولى كه تنها يك بحث اجتماعى يا سياسى يا فلسفى يا حقوقى يا تاريخى را تعقيب مى كند نيست، بلكه گاهى درباره توحيد و اسرار آفرينش، و زمانى درباره احكام و قوانين و آداب و سنن، وقت ديگر درباره امتهاى پيشين و سرگذشت تكان دهنده آنان، و زمانى درباره مواعظ و نصايح و عبادات و رابطه بندگان با خدا سخن مى گويد، و بگفته دكتر گوستاولبون قرآن كتاب آسمانى مسلمانان منحصر به تعاليم و دستورهاى مذهبى تنها نيست بلكه دستورهاى سياسى و اجتماعى مسلمانان نيز در آن درج است. چنين كتاب با اين مشخصات عادتا ممكن نيست خالى از تضاد و تناقض و مختلف گوئى و نوسانهاى زياد باشد، اما هنگاميكه مى بينيم باتمام اين جهات همه آيات آن هماهنگ، خالى از هر گونه تضاد و اختلاف و ناموزونى است، بخوبى مى توانيم حدس بزنيم كه اين كتاب زائيده افكار انسانها نيست بلكه از ناحيه خداوند است چنانكه خود قرآن اين حقيقت را در آيه فوق بيان كرده است.

آيه (83)و ترجمه:

( و اذا جأهم امر من الامن او الخوف اذا عوابه و لوردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لو لا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطن الا قليلا ) (83)

ترجمه:

83 - و هنگامى كه خبرى از پيروزى و شكست به آنها برسد، (بدون تحقيق ) آنرا شايع مى سازند، و اگر آنرا به پيامبر و پيشوايان (كه قدرت تشخيص كافى دارند) ارجاع كنند، از ريشه هاى مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا نبود همگى، جز عده كمى، از شيطان پيروى ميكرديد.

تفسير:

پخش شايعات

در اين آيه به يكى ديگر از اعمال نادرست منافقان و يا افراد ضعيف الايمان اشاره كرده مى فرمايد: (آنها كسانى هستند كه هنگامى كه اخبارى مربوط به پيروزى و يا شكست مسلمانان به آنان برسد، بدون تحقيق، آن را همه جا پخش مى كنند و بسيار مى شود كه اين اخبار، بى اساس بوده و از طرف دشمنان به منظورهاى خاصى جعل شده و اشاعه آن به زيان مسلمانان تمام ميگردد.

( و اذا جائهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به) .

(در حالى كه وظيفه دارند اينگونه اخبار را قبل از هر كس با رهبران و پيشوايانشان در ميان بگذارند و از اطلاعات وسيع و فكر عميق آنها استفاده كنند) و بدون جهت نه مسلمانان را گرفتار عواقب غرور ناشى از پيروزيهائى خيالى كنند، و نه روحيه آنها را به خاطر شايعات دروغين مربوط به شكست تضعيف نمايند.

( و لوردوه الى الرسول والى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم ) .

(يستنبطونه ) در اصل از ماده (نبط) (بر وزن فقط) است و به معنى نخستين آبى است كه از چاه مى كشند و از ريشه هاى زمين استخراج مى گردد، و به همين جهت استفاده كردن هر حقيقتى از دلائل و شواهد مختلف و استخراج كردن آن از مدارك موجود، (استنباط) ناميده مى شود، خواه در مسائل فقهى باشد يا در مسائل فلسفى و سياسى و علمى.

منظور از اولى الامر (صاحبان فرمان ) در اينجا كسانى هستند كه قدرت تشخيص و احاطه كافى به مسائل مختلف دارند، و مى توانند حقايق را از (شايعات بى اساس ) و مطالب راستين را از نادرست براى مردم روشن سازند، كه در درجه اول پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) جانشينان او و در درجه بعد دانشمندانى هستند كه در اين گونه مسائل صاحبنظرند.

چنانكه در تفسير نور الثقلين از امام باقر (عليه‌السلام ) در ذيل اين آيه نقل شده كه فرمود: هم الائمه يعنى منظور از اين آيه ائمه اهلبيتند.

و به اين مضمون روايات ديگرى نيز نقل شده است.

ممكن است به اينگونه روايات ايراد كنند، كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در زمان نزول آيه بوده است، ولى امامان اهلبيت، مخصوصا با منصب امامت، وجود نداشتند، پاسخ اين ايراد روشن است زيرا اين آيه مخصوص به زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيست بلكه يك قانون كلى براى تمام قرون و اعصار در برابر شايعاتى كه دشمنان يا مسلمانان نادان در ميان مسلمانان پخش ‍ مى كنند بيان مى دارد.

زيانهاى شايعه سازى و نشر شايعات

از بلاهاى بزرگى كه دامنگير جوامع مختلف مى شود و روح اجتماعى و تفاهم و همكارى را در ميان آنها ميكشد، مسئله شايعه سازى و نشر شايعات است، بطورى كه گاه يك نفر منافق مطلب نادرستى جعل مى كند و آن را به چند نفر مى گويد، و افرادى بدون تحقيق در نشر آن ميكوشند، و شايد شاخ و برگهائى هم از خودشان به آن مى افزايند، و بر اثر آن مقدار قابل توجهى از نيرو و فكر و وقت مردم را مشغول ساخته و اضطراب و نگرانى در مردم ايجاد مى كنند، بسيار مى شود كه شايعات اعتماد عمومى را متزلزل مى سازد و افراد جامعه را در انجام كارهاى لازم سست و مردد مى نمايد.

گرچه اجتماعاتى كه در فشار و خفقان قرار دارند گاهى شايعه سازى و نشر شايعات را به عنوان يكنوع مبارزه و يا انتقام جوئى تعقيب ميكنند ولى براى اجتماعات سالم نشر شايعات زيانهاى فراوانى به بار مى آورد و اگر اين شايعات پيرامون افراد لايق و مثبت و مفيد باشد، آنها را در خدمات خود دلسرد مى نمايد، و گاهى حيثيت چندين ساله آنها را بر باد ميدهد و مردم را از فوائد وجود آنان محروم ميسازد.

به همين دليل اسلام صريحا هم با شايعه سازى مبارزه كرده و جعل و دروغ و تهمت را ممنوع مى شمارد و هم با نشر شايعات، و آيه فوق نمونه اى از آن است.

سپس در پايان آيه اشاره به اين حقيقت ميكند كه اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نميشد و بوسيله راهنمائيهاى پروردگار از چنگال اينگونه شايعات و عواقب وخيم آن نجات نمى يافتيد، بسيارى از شما در راههاى شيطانى گام مى نهاديد و تنها عده كمى بودند كه مى توانستند خود را از پيروى شيطان بر كنار دارند.( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان )

يعنى تنها پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و صاحبنظران و دانشمندان موشكاف و باريك بينند كه مى توانند خود را از وساوس ‍ شايعات و شايعه سازان بركنار دارند، و اما اكثريت اجتماع اگر از رهبرى صحيحى محروم بمانند گرفتار عواقب دردناك شايعه سازيها و نشر شايعات خواهند شد.

آيه (84) و ترجمه:

( فقتل فى سبيل الله لا تكلف إ لا نفسك و حرض المؤ منين عسى الله أ ن يكف بأ س الذين كفروا و الله أ شد بأ سا و أ شد تنكيلا ) (84)

ترجمه:

84 - در راه خدا پيكار كن، تنها مسئول وظيفه خود هستى، و مومنان را (بر اين كار) تشويق نما، اميد است خداوند از قدرت كافران جلوگيرى كند (حتى اگر تنها خودت به ميدان بروى ) و خداوند قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است.

شان نزول:

در تفسير مجمع البيان و قرطبى و روح المعانى درباره شان نزول آيه چنين آمده است: هنگامى كه ابو سفيان و لشكر قريش ‍ پيروزمندانه از ميدان احد بازگشتند ابو سفيان با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرار گذاشت كه در موسم بدر صغرى (يعنى بازارى كه در ماه ذى القعده در سرزمين بدر تشكيل ميشد) بار ديگر رو برو شوند، هنگامى كه موعد مقرر فرا رسيد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مسلمانان را دعوت به حركت به محل مزبور كرد، ولى جمعى از مسلمانان كه خاطره تلخ شكست احد را فراموش نكرده بودند شديدا از حركت خوددارى مى نمودند، آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مسلمانان را مجددا دعوت به حركت كرد، در اين موقع تنها هفتاد نفر در ركاب پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در محل مزبور حاضر شدند، ولى ابو سفيان (بر اثر وحشتى كه از روبرو شدن با سپاه اسلام داشت از حضور در آنجا خوددارى كرد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با همراهان سالم به مدينه بازگشتند

تفسير:

هر كس مسئول وظيفه خويش است

به دنبال آيات مربوط به جهاد، دستور فوق العادهاى در اين آيه به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) داده شده است كه او موظف است به تنهائى در برابر دشمن بايستد، حتى اگر هيچكس همراه او گام به ميدان نگذارد! زيرا او تنها مسئول وظيفه خويش است، و در برابر ساير مردم تكليفى جز تشويق و دعوت به جهاد ندارد.

( فقاتل فى سبيل الله لا تكلف الا نفسك و حرض المؤ منين ) .

در حقيقت آيه يك دستور مهم اجتماعى را مخصوصا درباره رهبران در بر دارد، و آن اينكه آنها بايد آنقدر در كار خود مصمم و ثابت قدم و قاطع باشند كه حتى اگر هيچكس دعوت آنها را لبيك نگويد، دست از تعقيب هدف مقدس خويش بر ندارد و در عين دعوت ديگران به انجام وظيفه، برنامه هاى خود را منوط به اجابت ديگران نشمرند، و هيچ رهبرى تا چنين آمادگى نداشته باشد قادر به انجام رهبرى و پيشبرد اهداف خود نيست مخصوصا رهبران الهى كه تكيه گاه اصلى آنها خدا است خدائى كه سرچشمه تمام نيروها و قدرتها است.

و لذا به دنبال اين دستور مى فرمايد: اميد است خداوند با كوششها و تلاشهاى تو حتى اگر تنها بوده باشى، قدرت و نيروى دشمنان را در هم بشكند، زيرا قدرت او ما فوق قدرتها و مجازات او مافوق مجازاتها است.

( عسى الله ان يكف باس الذين كفروا و الله اشد باسا و اشد تنكيلا ) .

معنى عسى و لعل در كلام خدا

كلمه عسى در لغت عرب به معنى شايد و آميخته با معنى ترديد است و لعل به معنى اميدوارى و انتظار در مورد امورى است كه اطمينان به وجود آن در آينده نمى باشد ولى احتمال وجود دارد.

اكنون اين سوال پيش مى آيد كه بكار بردن اينگونه كلمات در لابلاى سخنان انسانها كاملا طبيعى است، زيرا انسان از همه مسائل آگاه نيست، بعلاوه قدرت او محدود است و قادر به انجام هر چه مى خواهد نمى باشد، اما خداوندى كه از گذشته و آينده و حال كاملا با خبر است و قدرت بر انجام آنچه ميخواهد دارد، به كار بردن اينگونه كلمات كه دليل بر جهل و يا عدم قدرت است درباره او چگونه تصور ميشود.

به همين جهت بسيارى از دانشمندان معتقدند كه اينگونه كلمات، هنگامى كه در كلام خداوند بكار رود، معنى اصلى خود را از دست ميدهد، و معانى جديدى پيدا مى كند، مثلا عسى به معنى وعده و لعل به معنى طلب است.

ولى حق اين است كه اين كلمات در كلام خداوند نيز همان معنى اصلى خود را دارد و لازمه آن جهل و عدم قدرت نيست، بلكه اين كلمات معمولا در جائى بكار ميرود كه براى رسيدن به هدف، مقدمات متعددى لازم است، به هنگامى كه يك يا چند قسمت از اين مقدمات حاصل شود هرگز نمى توان حكم قطعى به وجود آن هدف كرد بلكه بايد به صورت يك حكم احتمالى بيان شود مثلا قرآن مجيد مى گويد:

( و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ) :

هنگامى كه قرآن خوانده شود گوش كنيد و خاموش باشيد اميد است مشمول رحمت خداوند شويد (اعراف - 204).

روشن است كه تنها با گوش دادن آيات قرآن انسان مشمول رحمت خداوند نمى شود، بلكه اين يكى از مقدمات است و مقدمات ديگر آن فهم و درك آيات، و سپس به كار بردن دستوراتى است كه در آنها آمده، لذا در اينگونه موارد نمى توان تنها با وجود يك مقدمه، حكم قطعى به حصول نتيجه كرد، بلكه بايد به صورت يك حكم احتمالى بيان گردد، و به عبارت ديگر اينگونه تعبيرات در كلام الهى يكنوع بيدار باش و توجه دادن شنونده به اين است كه غير از اين مقدمه شرائط و مقدمات ديگرى نيز براى رسيدن به مقصد لازم است، فى المثل براى درك رحمت خدا غير از گوش فرا دادن به قرآن، عمل به آنهم لازم است.

درباره آيه مورد بحث اين سخن نيز كاملا مصداق دارد زيرا از بين رفتن قدرت كافران تنها با دعوت مومنان و تشويق آنها به جهاد نيست، بلكه به دنبال آن، اجراى برنامه هاى ديگر جهاد لازم است تا هدف نهائى را تحقق بخشد.

بنابراين هيچ لزومى ندارد كه اينگونه كلمات را هنگامى كه در كلام خدا بكار ميرود از معنى حقيقى منصرف نمائيم.

آيه (85) و ترجمه:

( من يشفع شفعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفعة سيئة يكن له كفل منها و كان الله على كل شى ء مقيتا ) (85)

ترجمه:

85 - كسى كه تشويق به كار نيكى كند نصيبى از آن براى او خواهد بود، و كسى كه تشويق به كار بدى كند سهمى از آن خواهد داشت، و خداوند حساب هر چيز را دارد و آنرا حفظ مى كند.

تفسير:

نتيجه تشويق كار نيك يا بد

همانطور كه در تفسير آيه قبل اشاره شد، قرآن مى گويد: هر كسى در درجه اول مسئول كار خويش است، نه مسئول كار ديگران، اما براى اينكه از اين مطلب سوء استفاده نشود در اين آيه مى گويد: درست است كه هر كسى مسئول كارهاى خود مى باشد ولى هر انسانى كه ديگرى را به كار نيك وادارد سهمى از آن خواهد داشت، و هر كسى ديگرى را به كار بدى دعوت كند بهره اى از آن خواهد داشت.

( من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها ) .

بنابراين مسئوليت هر كس در برابر اعمال خويش به آن معنى نيست كه از دعوت ديگران به سوى حق و مبارزه با فساد چشم بپوشد و روح اجتماعى اسلام را تبديل به فردگرائى و بيگانگى از اجتماع كند، و در لاك خود فرو رود

كلمه شفاعت در اصل از ماده شفع (بر وزن نفع ) به معنى جفت است بنابراين ضميمه شدن هر چيز به چيز ديگر شفاعت ناميده مى شود منتها گاهى اين ضميمه شدن در مسئله راهنمائى و ارشاد و هدايت است (مانند آيه فوق ) كه در اين حال معنى امر بمعروف و نهى از منكر را ميدهد (و شفاعت سيئه به معنى امر به منكر و نهى از معروف است ).

ولى اگر در مورد نجات گنهكاران از عواقب اعمالشان باشد به معنى كمك به افراد گنهكارى است كه شايستگى و لياقت شفاعت را دارا هستند.

و به عبارت ديگر شفاعت گاهى قبل از انجام عمل است كه به معنى راهنمائى است و گاهى بعد از انجام عمل است كه به معنى نجات از عواقب عمل مى باشد و هر دو مصداق ضميمه شدن چيزى به چيز ديگر است.

ضمنا بايد توجه داشت كه آيه اگر چه يك مفهوم كلى را در بر دارد و هر گونه دعوت به كار نيك و بد را شامل مى شود چون در زمينه آيات جهاد وارد شده شفاعت حسنه اشاره به تشويق پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به جهاد و شفاعت سيئه اشاره به تشويق منافقان به عدم جهاد است كه هر كدام سهمى از نتيجه اين كار خواهند برد.

در ضمن تعبير به كلمه شفاعت در اين مورد كه سخن از رهبرى (رهبرى به سوى نيكيها يا بديها) در ميان مى باشد ممكن است اشاره به اين نكته بوده باشد كه سخنان رهبر (اعم از رهبران خير و شر) در صورتى نفوذ در ديگران خواهد كرد كه آنها براى خود امتيازى بر ديگران قائل نباشند بلكه خود را همدوش و همرديف و جفت آنها قرار دهند و اين مساله اى است كه در پيشبرد هدفهاى اجتماعى فوق العاده موثر است.

و اگر در چندين مورد از آيات قرآن در سوره شعرأ و اعراف و هود و نمل و عنكبوت مى بينيم كه به هنگام تعبير از پيامبران و رسولان الهى كه براى هدايت و رهبرى امتها فرستاده شدند تعبير به اخوهم يا اخاهم (برادر آن جمعيت ) شده نيز اشاره به همين نكته مى باشد.

نكته ديگر اين كه قرآن در مورد تشويق به كار نيك (شفاعت حسنه ) ميگويد نصيبى از آن به تشويق كننده مى رسد، در حالى كه در مورد شفاعت سيئه مى گويد: كفلى از آن به آنها مى رسد. و اين اختلاف تعبير به خاطر آن است كه نصيب به معنى بهره وافر از امور مفيد و سودمند است و كفل به معنى سهم از چيزهاى پست و بد است.

آيه فوق يكى از منطقهاى اصيل اسلام را در مسائل اجتماع روشن مى سازد و تصريح مى كند كه مردم در سرنوشت اعمال يكديگر از طريق شفاعت و تشويق و راهنمائى شريكند، بنابراين هر گاه سخن يا عمل و يا حتى سكوت انسان سبب تشويق جمعيتى به كار نيك يابد شود، تشويق كننده سهم قابل توجهى از نتائج آن كار خواهد داشت بدون اينكه چيزى از سهم فاعل اصلى كاسته شود.

در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين نقل شده:

من امر بمعروف او نهى عن منكر او دل على خير او اشار به فهو شريك و من امر بسوء او دل عليه او اشار به فهو شريك:

هر كس به كار نيكى يا نهى از منكرى كند و يا مردم را راهنمائى به عمل خير نمايد، و يا به نحوى موجبات تشويق آنها را فراهم سازد، در آن عمل سهيم و شريك است، و همچنين هر كس دعوت به كار بد يا راهنمائى و تشويق نمايد او نيز شريك است.

در اين حديث سه مرحله براى دعوت اشخاص به كار خوب و بد ذكر شده، مرحله امر، مرحله دلالت و مرحله اشاره كه به ترتيب مرحله قوى و متوسط و ضعيف است، به اين ترتيب هر گونه دخالت در وادار كردن ديگرى به كار

نيك و بد سبب مى شود كه به همان نسبت در محصول و برداشت آن سهيم باشد.

مطابق اين منطق اسلامى تنها عاملان گناه، گناهكار نيستند بلكه تمام كسانى كه با استفاده كردن از وسائل مختلف تبليغاتى، و يا آماده ساختن زمينه ها، و حتى گفتن يك كلمه كوچك تشويق آميز، عاملان گناه را به كار خود ترغيب كنند در آن سهيمند، همچنين كسانى كه در مسير خيرات و نيكيها از چنين برنامه هائى استفاده مى نمايند از آن سهم دارند.

از پارهاى از روايات كه در تفسير آيه وارد شده است چنين بر مى آيد كه يكى از معانى شفاعت حسنه يا سيئه، دعاى نيك يا بد در حق كسى كردن است كه يكنوع شفاعت در پيشگاه خدا محسوب ميشود. از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين نقل شده كه فرمود:

من دعا لاخيه المسلم بظهر الغيب استجيب له و قال له الملك فلك مثلاه فذلك النصيب:

كسى كه براى برادر مسلمانش در پشت سر او دعا كند به اجابت مى رسد و فرشته پروردگار به او مى گويد دو برابر آن براى تو نيز خواهد بود، و منظور از نصيب در آيه همين است.

و اين تفسير، منافاتى با تفسير سابق ندارد بلكه توسعه اى در معنى شفاعت است، يعنى هر مسلمانى به هر نوع كمك به ديگرى كند خواه از طريق دعوت و تشويق به نيكى يا از راه دعا در پيشگاه خدا و يا به هر وسيله ديگرى باشد در نتيجه آن سهيم خواهد بود.

اين برنامه اسلامى روح اجتماعى بودن و عدم توقف در مرحله فرديت را در مسلمانان زنده نگه مى دارد و اين حقيقت را اثبات مى كند كه انسان با توجه به ديگران و گام برداشتن در مسير منافع آنان هرگز عقب نمى ماند و منافع فردى او به خطر نخواهد افتاد، بلكه در نتايج آنها سهيم خواهد بود.

در پايان آيه مى فرمايد: خداوند توانا است و اعمال شما را حفظ و محاسبه كرده و در برابر حسنات و سيئات پاداش مناسب خواهد داد.

( و كان الله على كل شيى ء مقيتا ) .

بايد توجه داشت كه مقيت در اصل از ماده قوت به معنى غذائى است كه جان انسان را حفظ مى كند، بنابراين مقيت كه اسم فاعل از باب افعال است به معنى كسى است كه قوت ديگرى را مى پردازد و از آنجا كه چنين كسى حافظ حيات او است، كلمه مقيت به معنى حافظ نيز به كار رفته و نيز شخصى كه قوت مى دهد حتما توانائى بر اين كار دارد به همين جهت اين كلمه به معنى مقتدر نيز آمده و چنين كسى مسلما حساب زيردستان خود را دارد، به همين دليل به معنى حسيب آمده است و در آيه فوق تمام اين معانى ممكن است از كلمه مقيت اراده شود.

آيه (86) و ترجمه:

( و إذا حييتم بتحية فحيوا بأ حسن منها أو ردوها إن الله كان على كل شى ء حسيبا ) (86)

ترجمه:

86 - و هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آنرا به طور بهتر دهيد يا (لا اقل ) به همان گونه پاسخ گوئيد، خداوند حساب همه چيز را دارد.

تفسير:

هر گونه محبتى را پاسخ گوئيد

گرچه بعضى از مفسران معتقدند كه پيوند و ارتباط اين آيه با آيات قبل، از اين نظر است كه در آيات گذشته بحثهائى پيرامون جهاد بود و در اين آيه دستور مى دهد كه اگر دشمنان از در دوستى و صلح در آيند شما نيز پاسخ مناسب دهيد، ولى روشن است كه اين پيوند، مانع از آن نيست كه يك حكم كلى و عمومى در زمينه تمام تحيتها و اظهار محبتهائى كه از طرف افراد مختلف مى شود، بوده باشد.

آيه در آغاز مى گويد: هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل به طور مساوى پاسخ گوئيد.

( و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها ) .

تحيت در لغت از ماده حيات و به معنى دعا براى حيات ديگرى كردن است خواه اين دعا به صورت سلام عليك (خداوند تو را به سلامت دارد) و يا حياك الله (خداوند تو را زنده بدارد) و يا مانند آن، باشد ولى معمولا از اين كلمه هر نوع اظهار محبتى را كه افراد بوسيله سخن، با يكديگر مى كنند شامل مى شود كه روشنترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است.

ولى از پارهاى از روايات، همچنين تفاسير، استفاده ميشود كه اظهار محبتهاى عملى نيز در مفهوم تحيت داخل است، در تفسير على بن ابراهيم از امام باقر و امام صادق (عليه‌السلام ) چنين نقل شده كه:

المراد بالتحية فى الايه السلام و غيره من البر: منظور از تحيت در آيه، سلام و هر گونه نيكى كردن است و نيز در روايتى در كتاب مناقب چنين مى خوانيم كنيزى يك شاخه گل خدمت امام حسن (عليه‌السلام ) هديه كرد، امام در مقابل آن وى را آزاد ساخت، و هنگامى كه از علت اين كار سوال كردند، فرمود: خداوند اين ادب را به ما آموخته آنجا كه مى فرمايد:

و اذا حييتم بتحية فحيوا با حسن منها و سپس اضافه فرمود: تحيت بهتر، همان آزاد كردن او است! و به اين ترتيب آيه يك حكم كلى درباره پاسخ گوئى به هر نوع اظهار محبتى اعم از لفظى و عملى مى باشد.

و در پايان آيه براى اينكه مردم بدانند چگونگى تحيتها و پاسخها و برترى يا مساوات آنها، در هر حد و مرحله اى، بر خداوند پوشيده و پنهان نيست مى فرمايد: خداوند حساب همه چيز را دارد.

( ان الله كان على كل شيى ء حسيبا ) .

سلام تحيت بزرگ اسلامى

تا آنجا كه مى دانيم تمام اقوام جهان هنگامى كه به هم ميرسند براى اظهار محبت به يكديگر نوعى تحيت دارند كه گاهى جنبه لفظى دارد و گاهى به صورت عملى است كه رمز تحيت مى باشد، در اسلام نيز سلام يكى از روشنترين تحيتها است، و آيه فوق همانطور كه اشاره شد گرچه معنى وسيعى دارد اما يك مصداق روشن آن سلام كردن است، بنابراين طبق اين آيه همه مسلمانان موظفند كه سلام را به طور عاليتر و يا لااقل مساوى جواب گويند.

از آيات قرآن نيز استفاده مى شود كه سلام يكنوع تحيت است.

در سوره نور آيه 61 مى خوانيم:

( فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عند الله مباركة طيبة ) :

هنگامى كه وارد خانه اى شديد بر يكديگر تحيت الهى بفرستيد تحيتى پر بركت و پاكيزه.

در اين آيه سلام به عنوان تحيت الهى كه هم مبارك است و هم پاكيزه معرفى شده است و ضمنا مى توان از آن استفاده كرد كه معنى سلام عليكم در اصل سلام الله عليكم است، يعنى درود پروردگار بر تو باد، يا خداوند تو را به سلامت دارد، و در امن و امان باشى به همين جهت سلام كردن يكنوع اعلام دوستى و صلح و ترك مخاصمه و جنگ محسوب مى شود.

از پاره اى از آيات قرآن نيز استفاده مى شود كه تحيت اهل بهشت نيز سلام است.

(اولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما ) .

اهل بهشت در برابر استقامتشان از غرفه هاى بهشتى بهرهمند مى شوند و تحيت و سلام به آنها نثار ميشود (فرقان - 75) و در آيه 23 سوره ابراهيم و آيه 10 سوره يونس درباره بهشتيان نيز مى خوانيم تحيتهم فيها سلام: تحيت آنها در بهشت سلام است.

و نيز از آيات قرآن استفاده مى شود كه تحيت به معنى سلام (يا چيزى معادل آن ) در اقوام پيشين بوده است چنانكه در سوره ذاريات آيه 25 در داستان ابراهيم مى گويد هنگامى كه فرشتگان مامور مجازات قوم لوط به صورت ناشناس بر او وارد شدند به او سلام كردند و او هم پاسخ آنها را به سلام داد:

اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلام قوم منكرون.

از اشعار عرب جاهلى نيز استفاده مى شود كه تحيت به وسيله سلام در آن ايام بوده است.

هرگاه بيطرفانه اين تحيت اسلامى را كه محتوى توجه به خدا و دعا براى سلامت طرف و اعلام صلح و امنيت است با تحيتهاى ديگرى كه در ميان اقوام مختلف معمول است مقايسه كنيم ارزش آن براى ما روشنتر مى گردد.

در روايات اسلامى تاكيد زيادى روى سلام شده تا آنجا كه از پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده:

من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه: كسى كه پيش از سلام آغاز به سخن كند پاسخ او را نگوئيد.

و نيز از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه خداوند مى فرمايد:

( البخيل من يبخل بالسلام ) : بخيل كسى است كه حتى از سلام كردن بخل ورزد.

و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه‌السلام ) ميخوانيم:

ان الله عز و جل يحب افشأ السلام:

خداوند افشأ سلام را دوست دارد منظور از افشاى سلام، سلام كردن به افراد مختلف است.

در احاديث، آداب فراوانى درباره سلام وارد شده از جمله اينكه: سلام تنها مخصوص كسانى نيست كه انسان با آنها آشنائى خاصى دارد، چنانكه در حديثى داريم كه از پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سوال شد اى العمل خير!: كدام عمل بهتر است! فرمود:

تطعم الطعام و تقرء السلام على من عرفت و من لم تعرف:

اطعام طعام كن و سلام به كسانى كه مى شناسى و نمى شناسى بنما و نيز در احاديث وارد شده كه سواره بر پياده، و آنها كه مركب گرانقيمت ترى دارند به كسانى كه مركب ارزانتر دارند، سلام كنند، و گويا اين دستور يك نوع مبارزه با تكبر ناشى از ثروت و موقعيتهاى خاص مادى است، و اين درست نقطه مقابل چيزى است كه امروز ديده مى شود كه تحيت و سلام را وظيفه افراد پائين تر مى دانند و شكلى از استعمار و استعباد و بت پرستى به آن مى دهند، و لذا در حالات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم كه او به همه حتى به كودكان سلام مى كرد.

البته اين سخن منافات با دستورى كه در بعضى از روايات وارد شده كه افراد كوچكتر از نظر سن بر بزرگتر سلام كنند ندارد، زيرا اين يكنوع ادب و تواضع انسانى است و ارتباطى با مسئله اختلاف طبقاتى و تفاوت در ثروت و موقعيتهاى مادى ندارد.

در پاره اى از روايات دستور داده شده است كه به افراد رباخوار، فاسق، منحرف و مانند آنها سلام نكنيد و اين خود يكنوع مبارزه با فساد است، مگر اينكه سلام كردن به آنها وسيله اى باشد براى آشنائى و دعوت به ترك منكر.

ضمنا بايد توجه داشت كه منظور از تحيت به احسن آن است كه سلام را با عبارات ديگرى مانند و رحمة الله و مانند و رحمة الله و بركاته تعقيب كنند.

در تفسير در المنثور مى خوانيم شخصى به پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرض كرد السلام عليك پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: السلام عليك و رحمة الله، ديگرى عرض كرد السلام عليك و رحمة الله پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود و عليك السلام و رحمة الله و بركاته نفر ديگرى گفت: السلام عليك و رحمة الله و بركاته پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: و عليك و هنگامى كه سوال كرد كه چرا جواب مرا كوتاه بيان كرديد فرمود: قرآن مى گويد: تحيت را به طرز نيكوترى پاسخ گوئيد اما تو چيزى باقى نگذاشتى! در حقيقت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مورد نفر اول و دوم تحيت به نحو احسن گفت اما در مورد شخص سوم به مساوى زيرا جمله عليك مفهومش اين است كه تمام آنچه گفتى بر تو نيز باشد.