تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23338
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23338 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (93)و ترجمه:

( و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزاؤ ه جهنم خلدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و أ عد له عذابا عظيما ) (93)

ترجمه:

93 - و هر كسى فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مى ماند و خداوند بر او غضب مى كند و از رحمتش او را دور مى سازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.

شان نزول

(مقيس بن صبابه كنانى ) كه يكى از مسلمانان بود، كشته برادر خود (هشام ) را در محله (بنى النجار) پيدا كرد، جريان را به عرض پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسانيد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را به اتفاق (قيس بن هلال فهزى ) نزد بزرگان بنى النجار فرستاد و دستور داد كه اگر قاتل هشام را مى شناسند، او را تسليم برادرش (مقيس ) نمايند و اگر نمى شناسند، خونبها و ديه او را بپردازند آنان هم چون قاتل را نمى شناختند، ديه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحويل گرفت و به اتفاق (قيس بن هلال ) به طرف مدينه حركت كردند در بين راه بقاياى افكار جاهليت مقيس را تحريك نمود و با خود گفت: قبول ديه موجب سرشكستگى و ذلت است، لذا هم سفر خود را كه از قبيله (بنى النجار) بود به انتقام خون برادر كشت و به طرف مكه فرار نمود و از اسلام نيز كناره گيرى كرد.

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هم در مقابل اين خيانت خون او را مباح نمود، و آيه فوق به همين مناسبت نازل شد كه مجازات قتل عمد در آن بيان شده است.

تفسير:

مجازات قتل عمد

بعد از بيان حكم قتل خطا در اين آيه به مجازات كسى كه فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند اشاره مى كند.

از آنجا كه آدم كشى يكى از بزرگترين جنايات و گناهان خطرناك است و اگر با آن مبارزه نشود، امنيت كه يكى از مهمترين شرائط يك اجتماع سالم است به كلى از بين مى رود، قرآن در آيات مختلف آن را با اهميت فوقالعادهاى ذكر كرده است، تا آنجا كه قتل بيدليل يك انسان را همانند كشتن تمام مردم روى زمين معرفى مى كند.

( من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا ) .

آنكس كه انسانى را بدون اينكه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد، گويا همه مردم را كشته است.

به همين دليل در آيه مورد بحث نيز براى كسانى كه فرد با ايمانى را عمدا به قتل برسانند چهار مجازات و كيفر شديد اخروى (علاوه بر مسئله قصاص كه مجازات دنيوى است ) ذكر شده است:

1 - خلود يعنى جاودانه در آتش دوزخ ماندن.

( و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فيها ) .

2 - خشم و غضب الهى( و غضب الله عليه ) .

3 - دورى از رحمت خدا( و لعنه ) .

4 - مهيا ساختن عذاب عظيمى براى او( و اعد له عذابا عظيما ) .

و به اين ترتيب از نظر مجازات اخروى حد اكثر تشديد در مورد قتل عمدى شده است، به طورى كه در هيچ مورد از قرآن اينچنين مجازات شديدى بيان نگرديده و اما كيفر دنيوى قتل عمد همان قصاص است كه شرح آن در ذيل آيه 179 سوره بقره در جلد اول صفحه 442 گذشت ).

آيا قتل نفس موجب مجازات جاودانى است در اينجا سوالى پيش مى آيد كه (خلود) يعنى مجازات جاودانى مخصوص كسانى است كه بيايمان از دنيا بروند در حالى كه قاتل عمدى ممكن است ايمان داشته باشد و حتى پشيمان گردد و از گناه بزرگى كه انجام داده جدا توبه كند و گذشته را تا آنجا كه قدرت دارد جبران نمايد.

در پاسخ اين سوال مى توان گفت:

منظور از قتل مؤ من در آيه اين است كه انسانى را به خاطر ايمان داشتن بقتل برساند و يا كشتن او را مباح بشمرد، روشن است كه چنين قتل نشانه كفر قاتل است و لازمه آن خلود در عذاب مى باشد.

حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) نيز به اين مضمون نقل شده است.

2 - اين احتمال نيز هست كه قتل افراد با ايمان و بى گناه سبب شود كه انسان بى ايمان از دنيا برود و توفيق توبه نصيب او نگردد و به خاطر همين موضوع گرفتار عذاب جاويدان شود.

3 - اين هم ممكن است كه منظور از خلود، در اين آيه عذاب بسيار طولانى باشد، نه عذاب جاويدان.

سؤ ال ديگرى نيز در اينجا مطرح مى شود كه اصولا قتل عمد آيا قابل توبه مى باشد؟!

جمعى از مفسران، صريحا پاسخ منفى به اين سوال مى دهند و مى گويند: قتل نفس طبق آيه فوق اصلا قابل توبه نيست، و در پارهاى از روايات كه در ذيل آيه وارد شده است نيز اشاره به اين معنى گرديده كه لا توبة له.

ولى آنچه از روح تعليمات اسلام و روايات پيشوايان بزرگ دينى و فلسفه توبه كه پايه تربيت و حفظ از گناه در آينده زندگى است استفاده مى شود اين است كه هيچ گناهى نيست كه قابل توبه نباشد، اگر چه توبه پارهاى از گناهان، بسيار سخت و شرائط سنگين دارد، قرآن مجيد مى گويد:

( ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشأ ) (نسأ - 47):

(خداوند تنها گناه شرك را نمى بخشد اما غير آن را براى هر كس بخواهد و صلاح ببيند خواهد بخشيد) حتى سابقا ذيل همين آيه اشاره كرديم كه اين آيه درباره آمرزش گناهان از طريق شفاعت و مانند آن سخن ميگويد و الا گناه شرك نيز با توبه كردن و بازگشت به سوى توحيد و اسلام قابل بخشش است، همانطور كه بيشتر مسلمانان صدر اسلام، در آغاز مشرك بودند و سپس توبه كردند، و خداوند گناه آنها را بخشيد، بنا بر اين شرك تنها گناهى است كه بدون توبه بخشيده نمى شود و اما با توبه كردن همه گناهان حتى شرك قابل بخشش است چنانكه در سوره زمر آيه 53 و 54 ميخوانيم:

( ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم و أنيبوا الى ربكم و اسلمو اله ) :

(... خداوند همه گناهان را مى بخشد، زيرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوى خدا كنيد و توبه نمائيد و تسليم فرمان او باشيد.

و اينكه بعضى از مفسران گفته اند: آيات مربوط آمرزش همه گناهان در پرتو توبه به اصطلاح از قبيل (عام ) است و قابل (تخصيص ) مى باشد،

صحيح نيست زيرا لسان اين آيات كه در مقام امتنان بر گنهكاران مى باشد و با تاكيدات مختلف همراه است قابل تخصيص نيست (به اصطلاح ابا از تخصيص دارد).

از اين گذشته اگر براستى كسى كه قتل عمدى از او سرزده به كلى از آمرزش خداوند مايوس گردد و براى هميشه (حتى پس از توبه موكد و جبران عمل زشت خود با اعمال نيك فراوان ) در لعن و عذاب جاويدان بماند هيچگونه دليلى ندارد كه در باقيمانده عمر اطاعت فراوان خدا كند و دست از اعمال خلاف و حتى قتل نفسهاى مكرر بر دارد و اين با روح تعليمات انبيأ كه براى تربيت بشر در هر مرحله آمده اند چگونه سازگار است؟!

در تواريخ اسلام نيز مى بينيم كه پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از گنهكاران خطرناكى همچون (وحشى ) قاتل حمزة بن عبد المطلب گذشت نمود و توبه او را پذيرفت و نميتوان گفت كه قتل نفس در حال شرك و ايمان آنقدر تفاوت دارد كه در يكحال بخشوده شود و در حال ديگر به هيچوجه قابل بخشش نباشد.

اصولا همانطور كه گفتيم ما هيچ گناهى بالاتر از شرك نداريم و مى دانيم كه اين گناه نيز با توبه و پذيرش اسلام بخشوده ميشود چگونه ميتوان باور كرد گناه قتل حتى با توبه واقعى قابل بخشش نباشد.

ولى اشتباه نشود آنچه در بالا گفتيم به اين معنى نيست كه قتل عمد كار كوچك و كم اهميتى است يا به اين سادگى ميتوان از آن توبه كرد، بلكه به عكس توبه واقعى از اين گناه كبيره بسيار مشكل است و نياز به جبران اين عمل دارد و جبران كردن آن كار آسانى نيست بنا بر اين منظور ما فقط اين است كه راه توبه به روى چنين افرادى بطور كلى بسته نمى باشد.

انواع قتل

(فقها) در كتاب قصاص و ديات از كتب فقهى با الهامى كه از آيات و روايات اسلامى گرفتهاند قتل را به سه نوع تقسيم كرده اند: (قتل عمد)، (قتل شبه عمد) و (قتل خطا).

قتل عمد قتلى است كه با تصميم قبلى و با استفاده از وسائل قتل صورتگيرد (مثل اينكه انسان به قصد كشتن ديگرى از حربه يا چوب يا سنگ يا دست استفاده كند).

قتل شبه عمد آن است كه تصميمى بر كشتن نباشد اما تصميم بر كارى در مورد مقتول داشته باشد كه بدون توجه منجر به قتل گردد مثل اين كه كسى را عمدا كتك مى زند بدون اينكه تصميم كشتن او را داشته باشد ولى اين ضرب اتفاقا منجر به قتل گردد.

قتل خطا آن است كه هيچگونه تصميمى نه به قتل داشته باشد نه انجام عملى در مورد مقتول، مثل اينكه ميخواهد حيوانى را شكار كند اما تير خطا مى رود و به انسانى مى خورد و او را به قتل مى رساند.

هر يك از اين سه نوع احكام مشروحى دارد كه در كتب فقهى آمده است.

آيه (94) و ترجمه:

( يأيها الذين ءامنوا إذا ضربتم فى سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن ألقى إليكم السلم لست مؤ منا تبتغون عرض الحيوة الدنيا فعند الله مغانم كثيرة كذلك كنتم من قبل فمن الله عليكم فتبينوا إن الله كان بما تعملون خبيرا ) (94)

ترجمه:

94 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در راه خدا گام بر مى داريد (و به سفرى براى جهاد مى رويد) تحقيق كنيد و به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى كند نگوئيد مسلمان نيستى بخاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنائمى ) بدست آوريد، زيرا غنيمتهاى بزرگى در نزد خدا (براى شما) است، شما قبلا چنين بوديد و خداوند بر شما منت گذارد (و هدايت نمود) بنا بر اين (بشكرانه اين نعمت بزرگ ) تحقيق كنيد، خداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است.

شان نزول:

در روايات و تفاسير اسلامى شان نزولهائى درباره آيه فوق آمده است كه كم و بيش با هم شباهت دارند از جمله اينكه: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از بازگشت از جنگ خيبر، اسامة بن زيد را با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى (فدك ) زندگى مى كردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و يا قبول شرائط ذمه دعوت كنند.

يكى از يهوديان به نام (مرداس ) كه از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود اموال و فرزندان خود را در پناه كوهى قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، در حالى كه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گواهى مى داد

اسامة بن زيد به گمان اينكه مرد يهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مى كند و در باطن مسلمان نيست به او حمله كرد و او را كشت و گوسفندان او را به غنيمت گرفت هنگامى كه خبر به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سخت از اين جريان ناراحت شد و فرمود: تو مسلمانى را كشتى، اسامة ناراحت شد و عرض كرد اين مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام كرد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: تو كه از درون او آگاه نبودى، چه ميدانى! شايد به راستى مسلمان شده است، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه به خاطر غنائم جنگى و مانند آن هيچگاه انكار سخن كسانى را كه اظهار اسلام مى كنند ننمايند بلكه هر كس اظهار اسلام كرد بايد سخن او را پذيرفت.

تفسير:

بعد از آنكه در آيات گذشته تاكيدات لازم نسبت به حفظ جان افراد بى گناه شد، در اين آيه يك دستور احتياطى براى حفظ جان افراد بى گناهى كه ممكن است مورد اتهام قرار گيرند بيان مى كند و مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در راه جهاد گام بر مى داريد، تحقيق و جستجو كنيد و به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند نگوئيد مسلمان نيستيد.

( يا ايها الذين آمنوا اذا ضربتم فى سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن القى اليكم السلام لست مؤ منا ) .

و به اين ترتيب دستور مى دهد آنهائى را كه اظهار ايمان مى كنند با آغوش باز بپذيرند و هر گونه بد گمانى و سوء ظن را نسبت به اظهار ايمان آنها كنار بگذارند.

سپس اضافه مى كند كه مبادا به خاطر نعمتهاى ناپايدار اين جهان افرادى را كه اظهار اسلام مى كنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن به قتل برسانيد و اموال آنها را به غنيمت بگيريد( تبتغون عرض الحيوة الدنيا ) .

در حالى كه غنيمتهاى جاودانى و ارزنده در پيشگاه خدا است( فعند الله مغانم كثيرة ) .

گرچه در گذشته چنين بوديد و در دوران جاهليت جنگهاى شما انگيزه غارتگرى داشت( كذالك كنتم من قبل ) .

ولى اكنون در پرتو اسلام و منتى كه خداوند بر شما نهاده است، از آن وضع نجات يافته ايد، بنابراين به شكرانه اين نعمت بزرگ لازم است كه در كارها تحقيق كنيد( فمن الله عليكم فتبينوا ) .

و اين را بدانيد كه خداوند از اعمال و نيات شما آگاه است.

( ان الله كان بما تعملون خبيرا ) .

جهاد اسلامى جنبه مادى ندارد

آيه فوق به خوبى اين حقيقت را روشن مى سازد كه هيچ مسلمانى نبايد براى هدف مادى گام در ميدان جهاد بگذارد و به همين دليل بايد نخستين اظهار ايمان را از طرف دشمن بپذيرد، و به نداى صلح او پاسخ گويد اگر چه از غنائم مادى فراوان محروم گردد زيرا هدف از جهاد اسلامى توسعه طلبى و جمع غنائم نيست،

بلكه هدف آزاد شدن انسانها از قيد بندگى بندگان و خداوند زور و زر است و هر زمان كه روزنه اميدى به سوى اين حقيقت گشوده شد بايد به سوى آن شتافت، آيه فوق مى گويد: (شما يك روز چنين افكار منحطى داشتيد و به خاطر سرمايه هاى مادى خونهائى را مى ريختيد، اما امروز آن برنامه به كلى دگرگون شده است، به علاوه مگر خود شما به هنگام ورود در اسلام غير از اظهار ايمان چه برنامه ديگرى داشتيد، چرا از قانونى كه خود از آن استفاده كردهايد درباره ديگران دريغ مينمائيد)؟!

سوال:

ممكن است با توجه به مضمون آيه چنين ايراد شود كه اسلام با قبول ادعاهاى ظاهرى مردم در مورد پيوستن به اين آئين زمينه را براى پرورش (منافق ) در محيط اسلامى آماده مى كند و با اين برنامه، ممكن است عده زيادى از آن سوء استفاده كرده و با استتار در زير نام اسلام دست به اعمال جاسوسى و ضد اسلامى بزنند.

پاسخ:

شايد هيچ قانونى در جهان نيست كه راه سوء استفاده در آن وجود نداشته باشد، مهم اين است كه قانون داراى مصالح قابل ملاحظهاى باشد، اگر بنا شود اظهار اسلام به بهانه عدم آگاهى از مكنون قلب طرف، قبول نگردد، مفاسد بسيارى به بار مى آيد كه زيان آن به مراتب بيشتر است، و اصول عواطف انسانى را از بين خواهد برد، زيرا هر كس با ديگرى كينه و خرده حسابى داشته باشد مى تواند او را متهم كند كه اسلام او ظاهرى است و با مكنون دل او هماهنگ نيست و به اين ترتيب خونهاى بسيارى از بى گناهان ريخته شود.

از اين گذشته در آغاز گرايش به هر آئين افرادى هستند كه گرايشهاى ساده و تشريفاتى و ظاهرى دارند اما با گذشت زمان و تماس مداوم با آن آئين محكم و ريشه دار مى شوند، اين دسته را نيز نمى توان طرد كرد.

آيه (95) و (96) و ترجمه:

( لا يستوى القعدون من المؤ منين غير أ ولى الضرر و المجهدون فى سبيل الله بأ مولهم و أ نفسهم فضل الله المجهدين بأ مولهم و أ نفسهم على القعدين درجة و كلا وعد الله الحسنى و فضل الله المجهدين على القعدين أ جرا عظيما ) (95)( درجت منه و مغفرة و رحمة و كان الله غفورا رحيما ) (96)

ترجمه:

95 - افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند يا مجاهدانى كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند، خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برترى بخشيده و به هر يك از اين دو دسته (به نسبت اعمال نيكشان ) خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش عظيمى بخشيده است.

96 - درجات (مهمى ) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان مى گردد) و (اگر لغزشهائى داشته اند) خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسير:

در آيات گذشته سخن از جهاد در ميان بود، اين دو آيه مقايسه اى در ميان مجاهدان و غير مجاهدان به عمل آورده، مى گويد: (افراد با ايمانى

كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى مى كنند، و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت در اين ميدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا و اعلاى كلمه حق با مال و جان خود جهاد مى كنند يكسان نيستند.)

( لا يستوى القاعدون من المؤ منين غير اولى الضرر و المجاهدون فى سبيل الله باموالهم و انفسهم ) .

روشن است كه منظور از قاعدون در اينجا افرادى هستند كه با داشتن ايمان به اصول اسلام، بر اثر نداشتن همت كافى، در جهاد شركت نكرده اند، در صورتى كه جهاد بر آنها واجب عينى نبوده، زيرا اگر واجب عينى بود، قرآن با اين لحن ملايم درباره آنها سخن نمى گفت و در آخر آيه به آنها وعده پاداش نمى داد، بنا بر اين حتى در صورتى كه جهاد واجب عينى نباشد برترى روشن (مجاهدان ) بر (قاعدان ) قابل انكار نيست.

و به هر حال آيه كسانى را كه از روى نفاق و دشمنى از شركت در جهاد خوددارى كرده اند شامل نمى شود، ضمنا بايد توجه داشت تعبير (غير اولى الضرر) مفهوم وسيعى دارد كه تمام كسانى را كه به خاطر نقص عضو، يا بيمارى و يا ضعف فوق العاده و مانند آنها قادر به شركت در جهاد نيستند، استثنأ مى كند.

سپس برترى مجاهدان را بار ديگر به صورت صريحتر و آشكارتر بيان كرده و مى فرمايد: (خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مى كنند بر خوددارى كنندگان از شركت در ميدان جهاد برترى عظيمى بخشيده ).

( فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة ) .

ولى در عين حال چون همانطور كه گفتيم نقطه مقابل اين دسته از مجاهدان افرادى هستند كه جهاد براى آنها واجب عينى نبوده و يا اينكه به خاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جهاد نبوده اند لذا براى اينكه پاداش نيت صالح و ايمان و ساير اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود به آنها نيز وعده نيك داده و مى فرمايد: (به هر دو دسته (مجاهدان و غير مجاهدان ) وعده نيك داده است )( و كلا وعد الله الحسنى ) .

ولى بديهى است ميان وعده نيكى كه به اين دو دسته داده شده است فاصله بسيار است - در حقيقت قرآن با اين بيان نشان مى دهد كه سهم هر كار نيكى در جاى خود محفوظ و فراموش نشدنى است، بخصوص اينكه سخن از قاعدانى است كه علاقمند به شركت در جهاد بوده اند و آن را يك هدف عالى و مقدس مى دانستند ولى واجب عينى نبودن آن مانع از تحقيق بخشيدن به اين هدف عالى شده است، آنها نيز به اندازه علاقهاى كه به اين كار داشته اند پاداش خواهند داشت، همچنين افراد اولى الضرر (كسانى كه به خاطر بيمارى و يا نقص عضو در ميدان جهاد شركت نكرده اند) در حالى كه با تمام وجود خود به آن علاقه داشته و عشق مى ورزيده اند نيز سهم قابل ملاحظهاى از پاداش مجاهدان خواهند داشت، چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه به سربازان اسلام فرمود:

لقد خلفتم فى المدينة اقواما ما سرتم مسيرا و لا قطعتم واديا الا كانوا معكم و هم الذين صحت نياتهم و نصحت جيوبهم و هوت افئدتهم الى الجهاد و قد منعهم عن المسير ضرر او غيره:

افرادى را در مدينه پشت سر گذاشتيد كه در هر گام در اين مسير با شما بودند (و در پاداشهاى الهى شركت داشتند) آنها كسانى بودند كه نيتى پاك داشتند و به اندازه كافى خير خواهى كردند و قلبهاى آنها مشتاق به جهاد بود ولى موانعى همچون بيمارى و زيان و غير آن آنها را از اين كار باز داشت.

ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدان رفته و تاكيد مى كند كه (خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است ).

( و فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما ) .

اين اجر عظيم در آيه بعد چنين تفسير شده: درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او (درجات منه و مغفرة و رحمة ).

و اگر در اين ميان افرادى ضمن انجام وظيفه خويش مرتكب لغزشهائى شده اند و از كرده خويش پشيمانند خدا به آنها نيز وعده آمرزش داده و در پايان آيه مى فرمايد:( و كان الله غفورا رحيما ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - در آيه فوق سه بار نام (مجاهدان ) به ميان آمده، در نخستين بار مجاهدان همراه با (هدف ) و (وسيله ) جهاد ذكر شده اند( المجاهدون فى سبيل الله باموالهم ) و در مرتبه دوم نام مجاهدان فقط با وسيله جهاد، ذكر شده اما سخنى از هدف به ميان نيامده است (المجاهدين باموالهم و انفسهم ) و در مرحله آخر تنها نام مجاهدان به ميان آمده است (المجاهدين...) و اين يكى از نكات بارز بلاغت در كلام است كه چون شنونده مرحله به مرحله به موضوع آشناتر مى شود از قيود و مشخصات آن مى كاهند و كار آشنائى بجائى مى رسد كه تنها با يك اشاره همه چيز معلوم مى شود.

2 - در آيه نخست برترى مجاهدان را بر قاعدان به صورت مفرد (درجه ) ذكر شده در حالى كه در آيه دوم به صورت جمع (درجات ) آمده است،

روشن است كه ميان اين دو تعبير منافاتى نيست زيرا در تعبير اول منظور بيان اصل برترى مجاهدان بر غير آنها است، ولى در تعبير دوم اين برترى را شرح ميدهد، و لذا با ذكر (مغفرت ) و (رحمت ) نيز توام شده است، و به عبارت ديگر تفاوت ميان اين دو تفاوت ميان (اجمال ) و (تفصيل ) است.

ضمنا از تعبير به (درجات ) نيز مى توان اين معنى را استفاده كرد كه مجاهدان همه در يك حد و پايه نيستند و به اختلاف درجه اخلاص و فداكارى و تحمل ناراحتيها، مقامات معنوى آنها مختلف است، زيرا مسلم است همه مجاهدانى كه در يك صف در برابر دشمن مى ايستند به يك اندازه، جهاد نمى كنند و به يك اندازه اخلاص ندارند، بنابراين هر يك، به تناسب كار و نيت خود پاداش ‍ مى گيرند.

اهميت فوق العاده جهاد:

جهاد يك قانون عمومى در عالم آفرينش است، و همه موجودات زنده جهان اعم از نباتات و حيوانات به وسيله جهاد موانع را از سر راه خود بر مى دارند، تا بتوانند به كمالات مطلوب خود برسند.

و به عنوان مثال، ريشه درختى را مى بينيم كه براى بدست آوردن غذا و نيرو، بطور دائم در حال فعاليت و حركت است، و اگر روزى اين فعاليت و كوشش را ترك گويد، ادامه زندگى براى او غير ممكن است.

بهمين دليل در هنگامى كه در حركت خود در اعماق زمين با موانعى برخورد كند، اگر بتواند آنها را سوراخ كرده و از آنان مى گذرد، عجيب اين است كه ريشه هاى لطيف گاهى همانند مته هاى فولادى با موانع به نبرد بر مى خيزند، و اگر احيانا اين توانائى را نداشت، راه خود را كج كرده و با دور زدن از آن مانع مى گذرد.

در وجود خود ما در تمام شبانه روز حتى در ساعاتى كه در خوابيم نبرد عجيبى ميان گلبولهاى سفيد خون ما و دشمنان مهاجم وجود دارد، كه اگر يكساعت اين جهاد خاموش گردد و مدافعان كشور تن دست از پيكار بكشند، انواع ميكربهاى موذى در دستگاههاى مختلف رخنه كرده، و سلامت ما را به مخاطره خواهند افكند.

و عين همين مطلب در ميان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم وجود دارد، آنانى كه هميشه در حال (جهاد) و (مراقبت ) به سر مى برند، همواره زنده و پيروزند، و ديگرانى كه به فكر خوشگذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دير يا زود از بين رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت. و همين است كه رسول گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى فرمايد:

فمن ترك الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معيشته و محقا فى دينه ان الله اعز امتى بسنابك خيلها و مراكز رماحها.

(آن كس كه جهاد را ترك گويد، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند، و فقر و احتياج بر زندگى، و تاريكى بر دين او سايه شوم مى افكند، خداوند پيروان مرا به وسيله سم ستورانى كه به ميدان جهاد پيش مى روند و به وسيله پيكانهاى نيزهها، عزت مى بخشد.)

و به مناسبت ديگرى مى فرمايد:( اغزوا تورثوا ابنائكم مجدا ) .

(جهاد كنيد تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به ميراث بگذاريد)!

و امير مومنان على (عليه‌السلام ) در ابتداى خطبه جهاد چنين مى فرمايد:

(... فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اوليائه و هو لباس التقوى و درع الله الحصينة و جنته الوثيقة، فمن تركه رغبة عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلأ و ديث بالصغار و القمأة...)

(جهاد درى است از دربهاى بهشت، كه خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است، جهاد، لباس پر فضيلت (تقوى ) است جهاد، زره نفوذناپذير الهى است، جهاد، سپر محكم پروردگار است، آن كس كه جهاد را ترك گويد، خداوند بر اندام او لباس ‍ ذلت و بلا مى پوشاند، و او را در مقابل ديدگاه مردم خوار و ذليل جلوه مى دهد...)

ضمنا بايد توجه داشت كه جهاد، تنها به معنى جنگ و نبرد مسلحانه نيست بلكه هر نوع تلاش و كوششى را كه براى پيشبرد اهداف مقدس الهى انجام گيرد، شامل مى شود، و به اين ترتيب علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى، مبارزات علمى، منطقى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى را نيز در بر مى گيرد.