تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23355
دانلود: 2459


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23355 / دانلود: 2459
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (117) تا (120) و ترجمه:

( إن يدعون من دونه إلا إنثا و إن يدعون إلا شيطنا مريدا ) (117)( لعنه الله و قال لا تخذن من عبادك نصيبا مفروضا ) (118)( و لا ضلنهم و لا منينهم و لامرنهم فليبتكن ءاذان الا نعم و لامرنهم فليغيرن خلق الله و من يتخذ الشيطن وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا ) (119)( يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطن إلا غرورا ) (120)( أ ولئك مأ وئهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا ) (121)

ترجمه:

117 - آنها غير از خدا تنها بتهائى را ميخوانند كه اثرى ندارند و (يا) فقط شيطان سركش و ويرانگر را مى خوانند.

118 - خداوند او را از رحمت خويش بدور ساخته و او گفته است كه از بندگان تو سهم معينى خواهم گرفت.

119 - و آنها را گمراه ميكنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنها دستور مى دهم كه (اعمال خرافى انجام دهند و) گوش چهارپايان را بشكافند و آفرينش (پاك ) خدائى را تغيير دهند، (فطرت توحيد را به شرك بيالايند) و آنها كه شيطان را به جاى خدا ولى خود برگزينند زيان آشكارى كرده اند.

120 - شيطان به آنها وعدهها(ى دروغين ) ميدهد و به آرزوها سرگرم ميسازد و جز فريب و نيرنگ به آنها وعده نمى دهد.

121 - آنها (پيروان شيطان ) جايگاهشان جهنم است و هيچ راه فرارى ندارند.

تفسير:

نقشه هاى شيطان

آيه نخست توضيحى است براى حال مشركان، كه در آيه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان مى كند و مى گويد: آنها بقدرى كوتاه فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رها كرده و در برابر موجوداتى سر تعظيم فرود مى آورند كه كمترين اثر مثبتى ندارند بلكه گاهى همانند شيطان، ويرانگر و گمراه كننده نيز مى باشند.

( ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا ) .

قابل توجه اينكه: معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر بدو چيز شناخته شده اناث و شيطان مريد.

اناث جمع انثى از ماده انث (بر وزن ادب ) به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است، و لذا هنگامى كه آهن در آتش نرم شود، عرب مى گويد انث الحديد و اگر به جنس زن اناث و مؤ نث گفته ميشود به خاطر آن است كه جنس لطيفتر و انعطاف پذيرترى است.

ولى در اينجا بعضى از مفسران معتقدند كه قرآن اشاره به بتهاى معروف قبائل عرب مى كند كه هر كدام براى خود بتى انتخاب كرده، اسم مؤ نثى را بر آن نهاده بودند:

اللات بمعنى الهه مؤ نث الله، عزى مؤ نث اعز، و همچنين منات و اساف و نائله و مانند آنها - ولى بعضى ديگر از مفسران بزرگ عقيده دارند كه منظور از اناث در اينجا معنى معروف مؤ نث نيست بلكه منظور همان ريشه لغوى آن است، يعنى آنها معبودهائى را مى پرستيدند كه مخلوق ضعيفى بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شكل در مى آمدند، تمام وجودشان تاثر و انعطاف پذيرى و تسليم در برابر حوادث بود، و به عبارت روشنتر، موجودهائى كه هيچگونه اراده و اختيارى از خود نداشتند و سرچشمه سود و زيان نبودند.

و اما كلمه مريد از نظر ريشه لغت از ماده مرد (بر وزن زرد) بمعنى ريختن شاخ و برگ درخت است و بهمين مناسبت به نوجوانى كه هنوز مو در صورتش نروئيده امرد گفته ميشود.

بنابراين شيطان مريد، يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فرو ريخته و چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است.

و يا از ماده مرود (بر وزن سرود) بمعنى طغيان و سركشى است يعنى معبود آنها شيطان طغيانگر و ويرانگر است.

در حقيقت قرآن معبودهاى آنها را چنين دسته بندى كرده كه يك دسته بياثرند و بى خاصيت و دسته ديگر طغيانگرند و ويرانگر و كسى كه در برابر چنين معبودهائى سر تسليم فرود مى آورد در گمراهى آشكار است!.

سپس در آيات بعد اشاره به صفات شيطان و اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندان آدم دارد كرده و قسمتهاى مختلفى از برنامه هاى او را شرح ميدهد و قبل از هر چيز مى فرمايد: خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته (لعنه الله ) و در حقيقت ريشه تمام بدبختيها و ويرانگريهاى او همين دورى از رحمت خدا است كه بر اثر كبر و نخوت دامنش را گرفت، بديهى است چنين موجودى كه بر اثر دورى از خدا از هر گونه خير و خوبى خالى است نمى تواند اثر مفيدى در زندگى دگران داشته باشد و ذات نايافته از هستى بخش چگونه ممكن است هستى آفرين گردد، نه تنها مفيد نخواهد بود، زيانبخش نيز خواهد بود.

سپس ميفرمايد: شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا ميكند:

1 - از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت:

( و قال لاتخذن من عبادك نصيبا مفروضا ) .

او ميداند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعيف الايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم ميشوند.

2 - آنها را گمراه ميكنم (و لاضلنهم ).

3 - با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم ميسازم (و لامنينهم )،

4 - آنها را به اعمال خرافى دعوت مى كنم، از جمله فرمان ميدهم كه گوشهاى چهار پايان را بشكافند و يا قطع كنند.

( و لامرنهم فليبتكن اذان الانعام ) .

و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بت پرستان رائج بود كه گوش بعضى از چهارپايان را مى شكافتند و يا بكلى قطع مى كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مى دانستند و هيچگونه از آن استفاده نمى نمودند.

5 - آنها را وادار ميسازم كه آفرينش پاك خدائى را تغيير دهند.

( و لامرنهم فليغيرن خلق الله ) .

اين جمله اشاره به آن است كه خداوند در نهاد اولى انسان توحيد و يكتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسنديده اى را قرار داده است ولى وسوسه هاى شيطانى و هوى و هوسها انسان را از اين مسير صحيح منحرف مى سازد و به بيراهه ها مى كشاند، شاهد اين سخن آيه 30 سوره روم است.

فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم:

روى خود را متوجه آئين خالص توحيد كن همان سرشتى كه خداوند از آغاز، مردم را بر آن قرار داده و اين آفرينشى است كه نبايد تبديل گردد اين است دين صاف و مستقيم.

از امام باقر و امام صادق (عليه‌السلام ) نيز نقل شده كه منظور از آن تغيير فطرت توحيد و فرمان خدا است.

و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان ميزند زيرا حقايق و واقعيات را با يك سلسله اوهام و وساوس قلب ميكند و بدنبال آن سعادت بشقاوت تبديل ميگردد.

و در پايان يك اصل كلى را بيان كرده، مى فرمايد: هر كس شيطان را بجاى خداوند بعنوان ولى و سرپرست خود انتخاب كند زيان آشكارى كرده.

( و من يتخذ الشيطان وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا ) .

در آيه بعد چند نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده: شيطان پيوسته به آنها وعده هاى دروغين مى دهد، و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم ميكند ولى جز فريب و خدعه كارى براى آنها انجام نميدهد.

( يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا ) .

و در آخرين آيه از آيات مورد بحث، سرنوشت نهائى پيروان شيطان چنين بيان شده: آنها جايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند.

( اولئك ماويهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا ) .

آيه (122)و ترجمه:

( و الذين أمنوا و عملوا الصلحت سندخلهم جنت تجرى من تحتها الا نهر خلدين فيها أبدا وعد الله حقا و من أ صدق من الله قيلا ) (122)

ترجمه:

122 - و كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند بزودى آنها را در باغهائى از بهشت وارد مى كنيم كه نهرها از زير درختان آن جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند، خدا وعده حق به شما ميدهد و كيست كه در گفتار و وعده هايش از خدا صادقتر باشد؟!.

تفسير:

در آيات گذشته چنين خوانديم: كسانى كه شيطان را ولى خود انتخاب كنند، در زيان آشكارى هستند، شيطان به آنها وعده دروغين ميدهد و با آرزوها سرگرم ميسازد، و وعده شيطان جز فريب و مكر نيست، در برابر آنها در اين آيه سرانجام كار افراد با ايمان بيان شده كه: آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودى در باغهائى از بهشت وارد ميشوند كه نهرها از زير درختان آن مى گذرد.( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار ) .

اين نعمت همانند نعمتهاى اين دنيا زودگذر و ناپايدار نيست، بلكه مؤ منان براى هميشه آن را خواهند داشت( خالدين فيها ابدا ) .

اين وعده همانند وعده هاى دروغين شيطان نيست، بلكه وعده اى است حقيقى و از ناحيه خدا( وعد الله حقا ) . بديهى است هيچ كس نميتواند صادقتر از خدا در وعده ها و سخنانش باشد.

( و من اصدق من الله قيلا ) .

زيرا تخلف از وعده، يا به خاطر ناتوانى است، يا جهل و نياز، كه تمام اينها از ساحت مقدس او دور است.

آيه (123) و (124)و ترجمه:

( ليس بأ مانيكم و لا أمانى أهل الكتب من يعمل سوءا يجز به و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا ) (123)( و من يعمل من الصلحت من ذكرأ و أنثى و هو مؤ من فأ ولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيرا ) (124)

ترجمه:

123 - (فضيلت و برترى ) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست، هر كس كه عمل بد كند كيفر داده ميشود، و كسى را جز خدا، ولى و ياور خود نخواهد يافت

124 - و كسى كه چيزى از اعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد يا زن، اما ايمان داشته باشد، چنان كسانى داخل در بهشت ميشوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.

شان نزول:

در تفسير مجمع البيان و تفاسير ديگر چنين آمده است كه مسلمانان و اهل كتاب هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند، اهل كتاب مى گفتند پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده است، كتاب ما از كتاب شما سابقه دارتر است، و مسلمانان مى گفتند پيامبر ما خاتم پيامبران است، و كتابش آخرين و كاملترين كتب آسمانى است، بنابراين ما بر شما امتياز داريم.

و طبق روايت ديگرى يهود مى گفتند: ما ملت برگزيده ايم، و آتش دوزخ جز روزهاى معدودى به ما نخواهد رسيد.

( و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة ) .

و مسلمانان مى گفتند ما بهترين امتها هستيم، زيرا خداوند درباره ما گفته است.

( كنتم خير امة اخرجت للناس ) .

آيه فوق نازل شد و بر اين ادعاها قلم بطلان كشيد، و ارزش هر كس را به اعمالش معرفى كرد.

تفسير:

امتيازات واقعى و دروغين

در اين دو آيه يكى از اساسى ترين پايه هاى اسلام بيان شده است، كه ارزش وجودى اشخاص و پاداش و كيفر آنها هيچ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلكه تنها بستگى به عمل و ايمان دارد، اين اصلى است ثابت و سنتى است تغييرناپذير، و قانونى است كه تمام ملتها در برابر آن يكسانند لذا در آيه نخست مى فرمايد: فضيلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست.

( ليس بامانيكم و لا امانى اهل الكتاب ) .

سپس اضافه مى كند: هر كس عمل بدى انجام دهد كيفر خود را در برابر آن خواهد گرفت و هيچ كس را جز خدا ولى و ياور خويش ‍ نمى يابد.

( من يعمل سوءا يجز به و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا ) .

و هم چنين كسانى كه عمل صالح بجا آورند و با ايمان باشند اعم از مرد و زن آنها وارد بهشت خواهند شد و كمترين ستمى به آنها نمى شود.

( و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيرا ) .

و به اين ترتيب قرآن به تعبير ساده معمولى به اصطلاح آب پاك به روى دست همه ريخته است و وابستگيهاى ادعائى و خيالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به يك مذهب به تنهائى بيفايده ميشمرد، و اساس را ايمان به مبانى آن مكتب و عمل به برنامه هاى آن معرفى مى كند.

در ذيل آيه اول حديثى در منابع شيعه و اهل تسنن وارد شده كه پس از نزول اين آيه بعضى از مسلمانان آنچنان در وحشت فرو رفتند كه از ترس به گريه افتادند زيرا ميدانستند انسان خطا كار است و بالاخره ممكن است گناهانى از او سرزند، اگر بنا باشد هيچگونه عفو و بخششى در كار نباشد، كيفر همه اعمال بد خود را ببيند كار، بسيار مشكل خواهد شد و لذا به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرض كردند كه اين آيه چيزى براى ما باقى نگذارده است، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: قسم به آن كس كه جانم به دست او است مطلب همان است كه در اين آيه نازل شده، ولى اين بشارت را به شما بدهم كه موجب نزديكى شما به خدا و تشويق به انجام كارهاى نيك گردد، مصائبى كه به شما ميرسد كفاره گناهان شما است حتى خارى كه در پاى شما ميخلد!.

سؤ ال:

ممكن است كسانى از جمله و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا:

هيچكس را سرپرست و ياور در برابر گناهان نمى بيند چنين استدلال كنند كه با وجود اين جمله مساله شفاعت و مانند آن به كلى منتفى خواهد بود و آيه را دليل نفى مطلق شفاعت بگيرند.

پاسخ:

همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم، معنى شفاعت اين نيست كه شفيعان همانند پيامبران و امامان و صالحان دستگاه مستقلى در برابر خداوند دارند، بلكه شفاعت آنها نيز به فرمان خدا است و بدون اجازه او، و شايستگى و لياقت شفاعت شوندگان، هيچگاه اقدام به شفاعت نخواهند كرد، بنابراين چنين شفاعتى سرانجام به خدا باز مى گردد، و شعبهاى از ولايت و نصرت و كمك و يارى خداوند محسوب ميشود.

آيه (125) (126) و ترجمه:

( و من أحسن دينا ممن أسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة إبرهيم حنيفا و اتخذ الله إبرهيم خليلا ) (125)( و لله ما فى السموت و ما فى الا رض و كان الله بكل شى ء محيطا ) (126)

ترجمه:

125 - و دين و آئين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكار باشد و پيرو آئين خالص و پاك ابراهيم گردد و خدا ابراهيم را بدوستى خود انتخاب كرد.

126 - و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و خداوند به هر چيزى احاطه دارد.

تفسير:

در آيات قبل، سخن از تاثير ايمان و عمل بود و اينكه انتساب به هيچ مذهب و آئينى، به تنهائى اثرى ندارد، در عين حال در آيه مورد بحث براى اينكه سوء تفاهمى از بحث گذشته پيدا نشود، (برترى آئين اسلام را بر تمام آئينها به اين تعبير بيان كرده است: چه آئينى بهتر است از آئين كسى كه با تمام وجود خود، در برابر خدا تسليم شده، و دست از نيكوكارى بر نمى دارد و پيرو آئين پاك خالص ‍ ابراهيم است ).

( و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهيم حنيفا ) .

البته آيه به صورت استفهام بيان شده، ولى منظور از آن گرفتن اقرار از شنونده، نسبت به اين واقعيت است.

در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آئين شمرده شده:

نخست تسليم مطلق در برابر خدا( اسلم وجهه لله ) .

ديگر نيكوكارى (و هو محسن ) منظور از نيكو كارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب و زبان و عمل است، و در حديثى كه در تفسير نور الثقلين در ذيل اين آيه از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده در پاسخ اين سؤ ال كه منظور از احسان چيست! چنين مى خوانيم:

ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك:

(احسان (در اين آيه ) به اين است كه هر عملى در مسير بندگى خدا انجام مى دهى آنچنان باشد كه گويا خدا را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او ترا مى بيند و شاهد و ناظر تو است.

و ديگر پيروى از آئين پاك ابراهيم است.

( و اتبع ملة ابراهيم حنيفا ) .

در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آئين ابراهيم را چنين بيان مى كند كه خداوند ابراهيم را به عنوان خليل خود انتخاب كرد.

( و اتخذ الله ابراهيم خليلا ) .

خليل يعنى چه!

(خليل ) ممكن است از ماده (خلت ) (بر وزن حجت ) به معنى (دوستى ) بوده باشد و يا از ماده (خلت ) (بر وزن ضربت ) به معنى (نياز و احتياج ) و در اينكه كداميك از اين دو معنى به مفهوم آيه فوق نزديكتر است در ميان مفسران گفتگو است، جمعى معتقدند كه معنى دوم نزديكتر به حقيقت آيه مى باشد، زيرا ابراهيم به خوبى احساس مى كرد كه در همه چيز بدون استثنا نيازمند بپروردگار است.

ولى از آنجا كه آيه فوق مى گويد: خداوند اين مقام را به ابراهيم داد استفاده مى شود كه منظور همان معنى دوستى است، زيرا اگر بگوئيم خداوند

ابراهيم را بعنوان دوست خود انتخاب كرد بسيار مناسب به نظر مى رسد، تا اينكه بگوئيم خداوند ابراهيم را نيازمند خود انتخاب كرد، به علاوه نيازمندى مخلوقات خدا اختصاصى به ابراهيم ندارد.

( يا ايها الناس انتم الفقرأ الى الله ) ( فاطر - 15)

به خلاف دوستى خداوند كه همگى در آن يكسان نيستند.

در روايتى از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين مى خوانيم: كه خداوند اگر ابراهيم را به عنوان خليل (دوست ) انتخاب كرد نه به خاطر نياز به دوستى او بود، بلكه به خاطر اين بود كه ابراهيم بنده مفيد پروردگار و كوشا در راه رضاى او بود اين روايت نيز شاهد بر اين است كه خليل در اينجا به معنى دوست مى باشد.

و اما اينكه ابراهيم چه امتيازاتى داشت كه خداوند اين مقام را به او بخشيد، در روايات علل مختلفى براى آن ذكر شده كه همه آنها ميتواند دليل اين انتخاب بوده باشد.

از جمله اينكه: در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده

انما اتخذ الله ابراهيم خليلا لانه لم يرد احدا و لم يسئل احدا قط غير الله:

(خداوند ابراهيم را به عنوان خليل خود انتخاب كرد زيرا هرگز تقاضا كننده اى را محروم نساخت و هيچگاه از كسى نيز تقاضا نكرد) و از بعضى از روايات ديگر استفاده مى شود كه اين مقام بر اثر كثرت سجود و اطعام گرسنگان و نماز در دل شب و يا بخاطر كوشا بودن در راه اطاعت پروردگار بوده است.

سپس در آيه بعد اشاره به مالكيت مطلقه پروردگار و احاطه او به همه اشيأ مى كند و مى فرمايد: (آنچه در آسمانها و زمين است ملك خدا است زيرا خداوند به همه چيز احاطه دارد).

( و لله ما فى السموات و ما فى الارض و كان الله بكل شى ء محيطا ) .

اشاره به اينكه اگر خداوند ابراهيم را دوست خود انتخاب كرد نه بخاطر نياز به او بود زيرا خدا از همگان بى نياز است بلكه به خاطر سجايا و صفات فوق العاده و برجسته ابراهيم بود.

آيه (127)و ترجمه:

( و يستفتونك فى النسأ قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم فى الكتب فى يتمى النسأ التى لا تؤ تونهن ما كتب لهن و ترغبون أن تنكحوهن و المستضعفين من الولدن و أن تقوموا لليتمى بالقسط و ما تفعلوا من خير فإن الله كان به عليما ) (127)

ترجمه:

127 - از تو درباره زنان سؤ ال مى كنند، بگو خداوند در اين زمينه به شما پاسخ مى دهد و آنچه در قرآن درباره زنان يتيمى كه حقوق آنها را به آنها نمى دهيد و مى خواهيد با آنها ازدواج كنيد و همچنين درباره كودكان صغير و ناتوان براى شما بيان شده است (قسمتى از سفارشهاى خداوند در اين زمينه مى باشد، و نيز به شما سفارش مى كند كه ) با يتيمان به عدالت رفتار كنيد و آنچه از نيكيها انجام مى دهيد خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش مناسب مى دهد).

تفسير:

باز هم حقوق زنان

آيه فوق به پارهاى از سؤ الات و پرسشهائى كه درباره زنان (مخصوصا دختران يتيم ) از طرف مردم مى شده است پاسخ مى گويد و مى فرمايد: (اى پيامبر از تو درباره احكام مربوط به حقوق زنان، سؤ الاتى ميكنند بگو خداوند در اين زمينه به شما فتوا و پاسخ ميدهد).

( و يستفتونك فى النسأ قل الله يفتيكم فيهن ) .

سپس اضافه مى كند: (آنچه در قرآن مجيد درباره دختران يتيمى كه اموال آنها را در اختيار ميگرفتيد، نه با آنها ازدواج مى كرديد و نه اموالشان را به آنها مى سپرديد كه با ديگران ازدواج كنند، به قسمتى ديگر از سؤ الات شما پاسخ مى دهد و زشتى اين عمل ظالمانه را آشكار مى سازد.

( و ما يتلى عليكم فى الكتاب فى يتامى النسأ اللاتى لا تؤ تونهن ما كتب لهن و ترغبون ان تنكحوهن ) .

سپس درباره پسران صغير كه طبق رسم جاهليت از ارث ممنوع بودند توصيه كرده و مى فرمايد: (خداوند به شما توصيه مى كند كه حقوق كودكان ضعيف را رعايت كنيد).

( و المستضعفين من الولدان ) .

بار ديگر درباره حقوق يتيمان به طور كلى تاكيد كرده و مى گويد: (و خدا به شما توصيه ميكند كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار كنيد).

( و ان تقوموا لليتامى بالقسط ) .

و در پايان به اين مسئله توجه مى دهد كه (هر گونه عمل نيكى مخصوصا درباره يتيمان و افراد ضعيف، از شما سر زند از ديدگاه علم خداوند مخفى

نمى ماند، و پاداش مناسب آن خواهيد يافت ).

( و ما تفعلوا من خير فان الله كان به عليما ) .

ضمنا بايد توجه داشت كه جمله يستفتونك در اصل از ماده (فتوى )و (فتيا) گرفته شده كه بمعنى پاسخ به مسائل مشكل است و از آنجا كه ريشه اصلى اين لغت (فتى ) بمعنى جوان نورس مى باشد ممكن است نخست در مسائلى كه انسان پاسخهاى جالب و تازه و نورسى براى آن انتخاب كرده به كار رفته باشد و سپس در مورد پاسخ به تمام مسائل انتخاب شده است.

آيه (128) و ترجمه:

( و إن امرأة خافت من بعلها نشوزا أو إعراضا فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير و أحضرت الا نفس الشح و إ ن تحسنوا و تتقوا فإن الله كان بما تعملون خبيرا ) (128)

ترجمه:

128 - و اگر زنى از طغيان و سركشى يا اعراض شوهرش، بيم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد از پارهاى از حقوق به خاطر صلح صرفنظر كنند) و صلح بهتر است، اگر چه مردم (طبق غريزه حب ذات در اينگونه موارد) بخل ميورزند، و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى پيشه سازيد (و بخاطر صلح، گذشت نمائيد) خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد).

شان نزول:

در بسيارى از تفاسير اسلامى و كتب حديث، در شان نزول آيه چنين نقل شده: كه رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (بر اثر اختلافاتى ) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عده، تمام نشده بود به او گفت: اگر مايل باشى با تو آشتى مى كنم، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كنى و اگر مايل باشى صبر ميكنم، مدت عده تمام شود و از هم جدا شويم، زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند، آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت.

تفسير:

صلح بهتر است

همانطور كه در ذيل آيات 34 و 35 همين سوره گفتيم نشوز در اصل از ماده (نشز) به معنى (زمين مرتفع ) مى باشد و هنگامى كه در مورد زن و مرد به كار مى رود به معنى سركشى و طغيان است، در آيات مزبور احكام مربوط به نشوز زن بيان شده بود، ولى در اينجا اشارهاى به مسئله نشوز مرد كرده و مى فرمايد: (هر گاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت، از پارهاى از حقوق خود صرفنظر كند، و با هم صلح نمايند).

( و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا ) .

از آنجا كه گذشت كردن زن از قسمتى از حقوق خود، روى رضايت و طيب خاطر انجام شده، و اكراهى در ميان نبوده است، گناهى ندارد و تعبير به لا جناح (گناهى ندارد) نيز اشاره به همين حقيقت است. ضمنا از آيه با توجه به شان نزول دو مساله فقهى استفاده مى شود: نخست اينكه احكامى مانند تقسيم ايام هفته در ميان دو همسر، جنبه حق دارد نه حكم، و لذا زن مى تواند با اختيار خود از اين حق به طور كلى يا به طور جزئى صرفنظر كند، ديگر اينكه عوض صلح، لازم نيست مال بوده باشد، بلكه مى تواند اسقاط حقى عوض صلح واقع شود.

سپس براى تاكيد موضوع مى فرمايد: (به هر حال صلح كردن بهتر است )

(و الصلح خير).

اين جمله كوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مى كند كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدائى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائى نبايد به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضى از ماديها مى پندارند كه اصل نخستين در زندگى بشر همانند ساير جانداران، تنازع بقأ و كشمكش است و تكامل از اين راه صورت ميگيرد، و همين طرز تفكر شايد سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيهاى قرون اخير شده است، در حالى كه انسان بخاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حيوانات درنده جدا است، و تكامل او در سايه تعاون صورت ميگيرد نه تنازع، و اصولا تنازع بقأ حتى در ميان حيوانات، يك اصل قابل قبول براى تكامل نيست.

و بدنبال آن اشاره به سرچشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده و ميفرمايد: (مردم ذاتا و طبق غريزه حب ذات، در امواج بخل قرار دارند، و هر كسى سعى ميكند تمام حقوق خود را بيكم و كاست دريافت دارد، و همين سرچشمه نزاعها و كشمكشها است ).

( و احضرت الانفس الشح ) .

بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سرچشمه بسيارى از اختلافات بخل است، بخل يكى از صفات مذموم است، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مى رود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيز پايان ميگيرد.

ولى در عين حال براى اينكه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزد ميكند كه مراقب اعمال و كارهاى خود باشند و از مسير حق و عدالت منحرف نشوند، زيرا خداوند از همه اعمال آنها آگاه است.

( و ان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملون خبيرا ) .