تفسیر نمونه جلد ۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 24784
دانلود: 2997


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24784 / دانلود: 2997
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 5

نویسنده:
فارسی

آيه (126) تا (127)و ترجمه

( فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلم و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كأ نما يصعد فى السمأ كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤمنون ) (125)( و هذا صرط ربك مستقيما قد فصلنا الايت لقوم يذكرون ) (126)( لهم دار السلم عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون ) (127)

ترجمه:

125 - آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى (پذيرش ) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه (بخاطر اعمال خلافش ) بخواهد گمراه سازد سينهاش را آنچنان تنگ مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود، اينچنين خداوند پليدى را بر افرادى كه ايمان نمى آورند قرار ميدهد.

126 - و اين راه مستقيم (و سنت جاويدان ) پروردگار تو است، ما آيات خود را براى كسانى كه پند مى گيرند بيان كرديم.

127 - براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود، و او ولى و يار و ياور آنها است بخاطر اعمال (نيكى ) كه انجام مى دادند.

تفسير:

امدادهاى الهى:

در تعقيب آيات گذشته كه در زمينه مؤ منان راستين، و كافران لجوج، بحث مى كرد در اين آيات مواهب بزرگى را كه در انتظار دسته اول، و بى توفيقيهائى را كه دامنگير دسته دوم مى شود شرح مى دهد نخست مى گويد: هر كس را خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى پذيرش حق گشاده مى سازد و آن كس را كه بخواهد گمراه سازد سينهاش را آنچنان تنگ و محدود مى كند كه گويا مى خواهد به آسمان بالا رود( فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدرة للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السمأ ) .

و براى تاكيد اين موضوع اضافه مى كند خداوند اينچنين، پليدى و رجس را، بر افراد بى ايمان قرار مى دهد و سراپاى آنها را نكبت و سلب توفيق فرا خواهد گرفت( كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤ منون )

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - كرارا گفته ايم كه منظور از هدايت و اضلال الهى فراهم ساختن يا از ميان بردن مقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق با اعمال و كردار خويش اثبات كرده اند.

آنان كه پويندگان راه حقند و جويندگان و تشنگان زلال ايمان، خداوند چراغهاى روشنى فرا راه آنها قرار مى دهد تا براى بدست آوردن اين آب حيات در ظلمات گم نشوند، اما آنها كه بى اعتنائى خود را نسبت به اين حقايق ثابت كرده اند از اين امدادهاى الهى محروم و در مسير خود با انبوهى از مشكلات روبرو مى گردند و توفيق هدايت از آنها سلب مى شود.

نابراين نه دسته اول در پيمودن اين مسير مجبورند و نه دسته دوم در كار خود، و هدايت و ضلالت الهى در واقع مكمل چيزى است كه خودشان خواسته اند و انتخاب كرده اند.

2 - منظور از صدر (سينه ) در اينجا روح و فكر است و اين كنايه در بسيارى از موارد به كار ميرود، و منظور از شرح (گشاده ساختن ) همان

وسعت روح و بلندى فكر و گسترش افق عقل آدمى است، زيرا پذيرا شدن حق، احتياج به گذشتهاى فراوانى از منافع شخصى دارد كه جز صاحبان ارواح وسيع و افكار بلند آمادگى براى آن نخواهند داشت.

3 - حرج (بر وزن حرم ) به معنى تنگى فوق العاده و محدوديت شديد است، و اين حال افراد لجوج و بى ايمان است كه فكرشان بسيار كوتاه و روحشان فوق العاده كوچك و ناتوان است، و كمترين گذشتى در زندگى ندارند.

4 - يك معجزه علمى قرآن:

تشبيه اينگونه افراد به كسى كه مى خواهد به آسمان بالا رود از اين نظر است كه صعود به آسمان كار فوق العاده مشكلى است، و پذيرش حق براى آنها نيز چنين است.

همانطور كه در گفتار روزمره گاهى مى گوئيم اين كار براى فلانكس آنقدر مشكل است كه گويا مى خواهد به آسمان برود يا مى گوئيم: به آسمان بروى از اين كار آسانتر است.

البته آنروز پرواز به آسمان براى بشر يك تصور بيش نبود ولى حتى امروز كه سير در فضا عملى شده است باز از كارهاى طاقت فرساست و هميشه فضانوردان با انبوهى از مشكلات شديد روبرو هستند.

ولى معنى لطيفترى براى آيه نيز به نظر مى رسد كه بحث گذشته را تكميل مى كند و آن اينكه: امروز ثابت شده كه هواى اطراف كره زمين در نقاط مجاور اين كره كاملا فشرده و براى تنفس انسان آماده است، اما هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوا رقيقتر و ميزان اكسيژن آن كمتر مى شود به حدى كه اگر چند كيلومتر از سطح زمين به طرف بالا (بدون ماسك اكسيژن ) حركت كنيم تنفس كردن براى ما هر لحظه مشكل و مشكلتر مى شود و اگر به پيشروى ادامه دهيم تنگى نفس و كمبود اكسيژن سبب بيهوشى ما مى گردد، بيان

اين تشبيه در آن روز كه هنوز اين واقعيت علمى به ثبوت نرسيده بود در حقيقت از معجزات علمى قرآن محسوب ميگردد.

5 - شرح صدر چيست؟

در آيه فوق سعه صدر (گشادگى سينه ) يكى از مواهب بزرگ و ضيق صدر (تنگى سينه ) يكى از كيفرهاى الهى شمرده شده است همانطور كه خداوند در مقام بيان يك موهبت عظيم به پيامبر خود ميگويد، الم نشرح لك صدرك: آيا سينه تو را وسيع و گشاده نساختيم.

و اين موضوعى است كه با مطالعه در حالات افراد به خوبى مشاهد مى شود، بعضى روحشان آنچنان باز و گشاده است كه آمادگى براى پذيرش هر واقعيتى - هر چند بزرگ باشد - دارند، اما به عكس بعضى روحشان آنچنان تنگ و محدود است كه گويا راهى و جائى براى نفوذ هيچ حقيقتى در آن نيست. افق ديد فكرى آنها محدود به زندگى روزمره و خواب و خور آنها است، اگر به آنها برسد همه چيز درست است و اگر كمترين تغييرى در آن پيدا شود گويا همه چيز پايان يافته و دنيا خراب شده است!.

هنگامى كه آيه فوق نازل شد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسيدند شرح صدر چيست؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: نور يقذفه الله فى قلب من يشأ فينشرح له صدره و ينفسح:نورى است كه خدا در قلب هر كس بخواهد مى افكند و در پرتو آن، روح او وسيع و گشاده مى شود.

پرسيدند: آيا نشانهاى دارد كه با آن شناخته شود؟

فرمود: نعم، الانابة الى دار الخلود و التجافى عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزول الموت: آرى نشانهاش توجه به سراى جاويدان و دامن بر چيدن از زرق و برق دنيا و آماده شدن براى مرگ است (با ايمان و عمل صالح و تلاش و كوشش در راه حق ) پيش از آنكه مرگ فرا رسد.

در آيه بعد به عنوان تاكيد بحث گذشته مى گويد:(اين مطلب كه مددهاى الهى شامل حال حق طلبان ميگردد و سلب موفقيت به سراغ دشمنان حق ميرود يك سنت مستقيم و ثابت و دگرگونيناپذير الهى است )( هذا صراط ربك مستقيما ) .

اين احتمال در تفسير آيه نيز هست كه (هذا) اشاره به اسلام و قرآن بوده باشد زيرا صراط مستقيم و راه راست و معتدل است.

در پايان آيه باز تاكيد مى كند كه: ما نشانهها و آيات خود را براى آنها كه دلى پذيرا و گوشى شنوا دارند شرح داديم( قد فصلنا الايات لقوم يذكرون ) .

در آيه بعد دو قسمت از بزرگترين موهبتهائى را كه به افراد بيدار و حق طلب مى دهد بيان مى كند نخست اينكه:(براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است )( لهم دار السلام عند ربهم ) .

و ديگر اينكه:(ولى و سرپرست و حافظ و ناصر آنها خدا است )( و هو وليهم ) .

(و تمام اينها به خاطر اعمال نيكى است كه انجام مى دادند)( بما كانوا يعملون ) .

چه افتخارى از اين بالاتر كه سرپرستى و كفالت امور انسان را خداوند بر عهده گيرد و او حافظ و يار و ياورش باشد. و چه موهبتى از اين عظيمتر كه (دار السلام ) يعنى خانه امن و امان است. محلى كه نه در آن جنگ است نه خونريزى، نه نزاع است و نه دعوا، نه خشونت است و نه رقابتهاى كشنده و طاقت فرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد و كينه و نه غم و اندوه، كه از هر نظر قرين آرامش است، در انتظار انسان باشد.

ولى آيه مى گويد اينها را با حرف و سخن به كسى نمى دهند بلكه در برابر عمل، آرى در برابر عمل!

آيه (128) و (129) و ترجمه

( و يوم يحشرهم جميعا يمعشر الجن قد استكثرتم من الانس و قال أولياؤ هم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا أجلنا الذى أجلت لنا قال النار مثوئكم خلدين فيها إلا ما شأ الله إن ربك حكيم عليم ) (128)( و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا بما كانوا يكسبون ) (129)

ترجمه:

128 - و آن روز كه همه آنها را جمع و محشور مى سازد به آنان مى گويد اى جمعيت شياطين و جن شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد دوستان و پيروان آنها از ميان انسانها مى گويند: پروردگارا! هر يك از ما دو دسته (پيشوايان و پيروان گمراه ) از ديگرى استفاده كرديم (ما به لذات هوس آلود و زودگذر رسيديم و آنها بر ما حكومت كردند) و به اجلى كه براى ما مقرر داشته بودى رسيديم، (خداوند) مى گويد: آتش جايگاه شماست، جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آنچه خدا بخواهد، پروردگار تو حكيم و دانا است.

129 - و اينچنين بعضى از ستمگران را به بعض ديگر وامى گذاريم به سبب اعمالى كه انجام مى دادند.

تفسير:

در اين آيات مجددا قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراه كننده

باز مى گردد و بحثهاى آيات گذشته را با آن تكميل مى كند.

آنها را به ياد روزى مى اندازد كه رو در روى شياطينى كه از آنها الهام گرفته اند مى ايستند و از اين پيروان و آن پيشوايان سوال مى شود، سوالى كه در برابرش پاسخى ندارند و جز حسرت و اندوه نتيجهاى نمى گيرند، اين هشدارها به خاطر آن است كه تنها به اين چند روز زندگى ننگرند و به پايان كار نيز بينديشند.

نخست مى گويد: (آن روز كه همه را جمع و محشور مى سازد ابتدا مى گويد: اى جمعيت جن و شياطين اغواگر شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد( و يوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن قد استكثرتم من الانس ) .

منظور از كلمه (جن ) در اينجا همان شياطين است، زيرا جن در اصل لغت همانطور كه قبلا هم گفته ايم به معنى هر موجود ناپيدا مى باشد و در آيه 50 سوره كهف در باره رئيس شياطين (ابليس ) مى خوانيم (كان من الجن ) يعنى او از جن بود.

آيات گذشته كه از وسوسه هاى رمزى شياطين با جمله( ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ) سخن مى گفت، همچنين آيه بعد كه از رهبرى بعضى از ستمگران از بعضى ديگر سخن مى گويد مى تواند اشارهاى به اين موضوع باشد.

اما شياطين اغواگر گويا در برابر اين سخن پاسخى ندارند و سكوت مى كنند،( ولى پيروان آنها از بشر چنين مى گويند: پروردگارا آنها از ما بهره گرفتند و ما هم از آنها، تا زمانى كه اجل ما پايان گرفت )( و قال اوليائهم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا. )

آنها دلخوش بودند كه پيروان تسليمى دارند و بر آنها حكومت مى كنند و ما نيز از زرق و برقهاى دنيا و لذات بى قيد و شرط و زودگذر آن كه بر اثر وسوسه هاى شياطين دلانگيز و دلچسب جلوه مى نمود دلخوش بوديم!.

در اينكه منظور از اجل در اين آيه چيست؟ آيا پايان زندگى يا روز رستاخيز است ميان مفسران گفتگو است اما ظاهرا پايان زندگى است زيرا اجل به اين معنى در بسيارى از آيات قرآن به كار رفته است.

اما خداوند همه اين پيشوايان و پيروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته مى گويد:( جايگاه همه شما آتش است و جاودانه در آن خواهيد ماند مگر آنچه خدا بخواهد)( قال النار مثواكم خالدين فيها الا ما شأ الله ) .

استثنأ با جمله (الا ما شأ ربك ) (مگر آنچه خدا بخواهد) يا اشاره به اين است كه ابديت عذاب و كيفر در اينگونه موارد سلب قدرت از پروردگار نمى كند، هر گاه بخواهد مى تواند آنرا تغيير دهد اگر چه در مورد عدهاى ثابت نگه مى دارد.

و يا اشاره به آن افرادى است كه استحقاق ابديت عذاب را ندارند و يا قابليت شمول عفو الهى را دارند كه بايد از حكم خلود و جاودانى بودن مجازات استثنا شوند.

و در پايان آيه پروردگار تو حكيم و دانا است( ان ربك حكيم عليم ) .

هم كيفرش روى حساب است و هم عفو و بخشش، و به خوبى از موارد آنها آگاه مى باشد.

در آيه بعد اشاره به يك قانون هميشگى الهى در مورد اينگونه اشخاص كرده مى گويد: همان گونه كه ستمگران و طاغيان در اين دنيا حامى و پشتيبان يكديگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسيرهاى غلط همكارى نزديك داشتند (در جهان ديگر نيز آنها را به يكديگر واميگذاريم و اين به خاطر اعمالى است كه در اين جهان انجام دادند)( و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون ) .

زيرا همانطور كه در بحثهاى مربوط به معاد گفته ايم صحنه رستاخيز صحنه عكس العملها و واكنشها در مقياسهاى عظيم است و آنچه در آنجا وجود دارد پرتو و انعكاسى از اعمال ما در اين دنياست.

در تفسير على بن ابراهيم قمى نيز از امام (عليه‌السلام ) نقل شده كه فرمود: نولى كل من تولى اوليائهم فيكونون معهم يوم القيامه: (هر كس با اوليائش در روز قيامت خواهد بود).

قابل توجه اينكه همه اين گروهها به عنوان (ظالم ) در آيه معرفى شده اند و شك نيست كه ظلم، به معنى وسيع كلمه، همه اينها را شامل مى گردد، چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با قبول رهبرى شيطان صفتان خود را از تحت ولايت خداوند خارج سازد و در جهان ديگر نيز تحت ولايت همانها قرار گيرد.

و نيز اين تعبير و تعبير (بما كانوا يكسبون ) نشان مى دهد كه اين سيه روزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و اين يك سنت الهى و قانون آفرينش است كه رهسپران راههاى تاريك جز سقوط در چاه و دره بدبختى فرجامى نخواهند داشت.

آيه (130) تا (132)و ترجمه

( يمعشر الجن و الانس ألم يأ تكم رسل منكم يقصون عليكم ءايتى و ينذرونكم لقأ يومكم هذا قالوا شهدنا على أنفسنا و غرتهم الحيوة الدنيا و شهدوا على أنفسهم أنهم كانوا كفرين ) (130)( ذلك أن لم يكن ربك مهلك القرى بظلم و أهلها غفلون ) (131)( و لكل درجت مما عملوا و ما ربك بغفل عما يعملون ) (132)

ترجمه:

130 - (در آن روز به آنها مى گويد) اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مى كردند و از ملاقات چنين روزى شما را بيم مى دادند، آنها مى گويند گواهى ميدهيم بر ضد خودمان (آرى ما بد كرديم ) و زندگى (پر زرق و برق ) دنيا آنها را فريب داد، و بر زيان خود گواهى مى دهند كه كافر بودند.

131 - اين بخاطر آن است كه پروردگارت هيچگاه (مردم ) شهرها و آباديها را بخاطر ستمهايشان در حال غفلت و بيخبرى هلاك نمى كند (بلكه قبلا رسولانى براى آنها مى فرستد).

132 - و براى هر يك (از اين دو دسته ) درجات (و مراتبى ) است از آنچه عمل كردند و پروردگارت غافل از اعمالى كه انجام مى دهند نيست.

تفسير:

اتمام حجت:

در آيات گذشته سرنوشت شيطان صفتان ستمگر در روز رستاخيز بيان شده، براى اينكه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنين اعمالى زدند در اين آيات روشن مى سازد كه به اندازه كافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گرديده است، لذا در روز قيامت به آنها مى گويد:(اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى به شما اخطار ننمودند)( يا معشر الجن و الانس ا لم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى و ينذرونكم لقأ يومكم هذا )

(معشر) در اصل از (عشرة ) به معنى عدد ده گرفته شده است و از آنجا كه عدد ده يك عدد كامل است، كلمه معشر به يك جمعيت كامل كه اصناف و طوائف مختلفى را در بر مى گيرد گفته مى شود. در اينكه آيا فرستادگان جن از جنس خود آنها است، يا از نوع بشر؟ در ميان مفسران گفتگو است. اما آنچه از آيات سوره جن به خوبى استفاده مى شود اين است كه قرآن و اسلام براى همه، حتى آنها نازل شده، و پيامبر اسلام مبعوث به همه بوده است، منتها هيچ مانعى ندارد كه رسولان و نمايندگان از خود آنها از طرف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مامور دعوت آنان بوده باشند.

(شرح بيشتر در اين زمينه و هم در باره معنى علمى جن در تفسير همان سوره جن در جزء 29 قرآن مجيد بخواست خدا خواهد آمد).

ولى بايد توجه داشت كه كلمه (منكم ) (از شما) دليل بر آن نيست كه پيامبران هر دسته از جنس ‍ خودشان خواهند بود، زيرا هنگامى كه به گروهى گفته شود (نفراتى از شما...) اين نفرات ممكن است از يك طايفه يا از همه طوايف باشند.

سپس مى گويد: از آنجا كه روز رستاخيز روز كتمان نيست و نشانه هاى همه چيز آشكار است و هيچكس نمى تواند چيزى را پنهان دارد، (همگى در برابر اين پرسش الهى، اظهار مى دارند: ما بر ضد خود گواهى مى دهيم و اعتراف مى كنيم كه چنين رسولانى آمدند و پيامهاى تو را به ما رسانيدند اما مخالفت كرديم )

( قالوا شهدنا على انفسنا ) .

آرى دلائل كافى از طرف پروردگار در اختيار آنها بود و آنها راه را از چاه مى شناختند (ولى زندگى فريبنده دنيا، و زرق و برق وسوسه انگيز آن، آنها را فريب داد)( و غرتهم الحياة الدنيا ) .

اين جمله به خوبى مى رساند كه سد بزرگ راه سعادت انسانها دلبستگى بيحد و حساب و تسليم بى قيد و شرط در برابر مظاهر جهان ماده است دلبستگيهائى كه انسان را به زنجير اسارت مى كشاند و او را به هر گونه ظلم و ستم، تعدى و اجحاف، خود خواهى و طغيان، دعوت مى كند.

بار ديگر قرآن تاكيد مى كند كه آنها با صراحت به زيان خود گواهى مى دهند كه راه كفر پوئيدند و در صف منكران حق قرار گرفتند( و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين ) .

در آيه بعد همان مضمون آيه گذشته را، اما به صورت يك قانون كلى و سنت هميشگى الهى، بازگو مى كند كه اين به خاطر آن است كه پروردگار تو هيچگاه مردم شهرها و آباديها را به خاطر ستمگريهايشان، در حالى كه غافلند، هلاك نمى كند مگر اينكه رسولانى به سوى آنها بفرستد و آنها را متوجه زشتى اعمالشان سازد و گفتنيها را بگويد( ذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم و اهلها غافلون ) .

كلمه (بظلم ) مى تواند به اين معنى باشد كه خدا كسى را به خاطر ستمهايش، و در حال غفلت، پيش ‍ از فرستادن پيامبران مجازات نمى كند، و مى تواند به اين معنى باشد كه خدا افراد غافل را از روى ظلم و ستم كيفر نمى دهد زيرا كيفر دادن آنها در اين حال، ظلم و ستم است و خداوند برتر از اين است كه درباره كسى ستم كند.

و سرانجام آنها را در آيه بعد خلاصه كرده چنين مى گويد:(هر يك از اين دسته ها: نيكو كار و بدكار، فرمانبردار و قانونشكن، حق طلب و ستمگر، درجات و مراتبى بر طبق اعمال خود در آنجا دارند و پروردگارت هيچگاه از اعمال آنها غافل نيست، بلكه همه را مى داند و به هر كس آنچه لايق است مى دهد( و لكل درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عما يعملون ) .

اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه تمام مقامها و درجات و دركات زائيده اعمال خود آدمى است و نه چيز ديگر.

آيه (133) تا (135)و ترجمه

( و ربك الغنى ذو الرحمة إ ن يشأ يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشأ كما أنشأ كم من ذرية قوم ءاخرين ) (133)( إن ما توعدون لات و ما أنتم بمعجزين ) (134)( قل يقوم اعملوا على مكانتكم إنى عامل فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار إنه لا يفلح الظلمون ) (135)

ترجمه:

133 - و پروردگارت بى نياز و مهربان است (بنابراين درباره كسى ظلم و ستم نمى كند بلكه اينها نتيجه اعمال خود را مى گيرند) اگر بخواهد همه شما را مى برد و بعد از شما بجاى شما هر چه بخواهد (و هر كس را بخواهد) جانشين مى سازد همانطور كه شما را از نسل اقوام ديگرى به وجود آورد.

134 - آنچه به شما وعده داده مى شود، مى آيد و شما نمى توانيد (خدا را ) ناتوان سازيد (و از عدالت و كيفر او فرار كنيد).

135 - بگو اى جمعيت! هر كار در قدرت داريد بكنيد! من (هم به وظيفه خود) عمل مى كنم، اما به زودى خواهيد دانست چه كسى سرانجام نيك خواهد داشت (و پيروزى با چه كسى است اما) به طور مسلم ظالمان رستگار نخواهند شد.

تفسير:

آيه اول در واقع استدلالى است براى آنچه در آيات پيش در زمينه عدم ظلم پروردگار بيان شد، آيه مى گويد پروردگار تو، هم بى نياز است، و هم رحيم و مهربان بنابراين دليلى ندارد كه بر كسى كوچكترين ستم روا دارد زيرا كسى ستم مى كند كه يا نيازمند باشد يا خشن و سنگدل( و ربك الغنى ذو الرحم ) .

بعلاوه نه نيازى به اطاعت شما دارد و نه بيمى از گناهانتان زيرا(اگر بخواهد همه شما را مى برد و به جاى شما كسان ديگرى را كه بخواهد جانشين مى سازد همانطور كه شما را از دودمان انسانهاى ديگرى كه در بسيارى از صفات با شما متفاوت بودند آفريد)( ان يشا يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشأ كما انشاكم من ذرية قوم آخرين ) .

بنابراين او هم بى نياز و هم مهربان و هم قادر بر هر چيز است با اين حال تصور ظلم درباره او ممكن نيست.

و با توجه به قدرت بى پايان او روشن است كه:(آنچه به شما در زمينه رستاخيز و پاداش و كيفر وعده داده، خواهد آمد و كمترين تخلفى در آن نيست )( ان ما توعدون لات ) .

(و شما هرگز نمى توانيد از قلمرو حكومت او خارج شويد و از پنجه عدالت او فرار كنيد)( و ما انتم بمعجزين ) .

سپس به پيامبر دستور مى دهد كه آنها را تهديد كرده بگويد: اى جمعيت هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد من هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودى خواهيد دانست سرانجام نيك و پيروزى نهائى با كيست، اما به طور مسلم ظالمان و ستمگران پيروز نخواهند شد و روى سعادت را نخواهند ديد( قل يا قوم اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار انه لا يفلح الظالمون ) .

در اينجا بار ديگر مى بينيم كه بجاى كفر تعبير به ظلم شده و اين نشان مى دهد كه كفر و انكار حق يكنوع ظلم آشكار است، ظلمى به خويشتن و ظلمى به جامعه، و از آنجا كه ظلم بر خلاف عدالت عمومى جهان آفرينش است سرانجام محكوم به شكست خواهد بود.

آيه (136)و ترجمه

( و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الا نعم نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان لشركائهم فلا يصل إ لى الله و ما كان لله فهو يصل إ لى شركائهم سأ ما يحكمون ) (136)

ترجمه:

136 - و (مشركان ) سهمى از آنچه خداوند آفريده از زراعت و چهارپايان براى او قرار دادند و گفتند - به گمان آنها - اين مال خدا است و اين مال شركاى ما (يعنى بتها) است، آنچه مال شركاى آنها بود به خدا نمى رسيد، ولى آنچه مال خدا بود به شركايشان مى رسيد (و اگر سهم بتها مواجه با كمبودى مى شد مال خدا را به آنها مى دادند اما عكس آنرا مجاز نمى دانستند!) چه بد حكم مى كنند (كه علاوه بر شرك، حتى خدا را كمتر از بتها مى گرفتند)!

تفسير:

بار ديگر براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى از مغزها به ذكر عقائد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا خرافى بودن آنها را روشن مى سازد.

نخست مى گويد: (كفار مكه و ساير مشركان سهمى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا و سهمى نيز براى بتها قرار مى دادند، و مى گفتند اين قسمت مال خدا است، و اينهم مال شركاى ما يعنى بتها است (و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائن گرچه در آيه تنها اشاره به سهم خداوند شده است، ولى از جمله هاى بعد استفاده مى شود كه سهمى براى خدا و سهمى براى بتها قرار مى دادند، در روايات آمده است كه: مصرف سهمى كه براى خدا قرار داده بودند، كودكان و مهمانان بودند و از آن براى اين كار استفاده مى كردند و اما سهمى كه از زراعت و چارپايان براى بتها قرار داده بودند مخصوص خدمه و متوليان بت و بتخانه و مراسم قربانى و استفاده خودشان بود.

و تعبير به (شركائنا) (شريكهاى ما) براى بتها به خاطر آن است كه آنها را شريك اموال و سرمايه و زندگى خويش مى دانستند.

تعبير به (مما ذرا) (از آنچه خدا خلق كرده ) در حقيقت اشاره به ابطال عقيده آنها است.

زيرا اين اموال همگى مخلوق خدا بودند، چگونه سهمى از آنها براى خدا قرار مى دادند و سهمى براى بتها.

سپس اشاره به داورى عجيب آنها در اين باره كرده و مى گويد(سهمى را كه براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمى رسيد و اما سهمى را كه براى خدا قرار داده بودند به بتها مى رسيد)( فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم ) .

در اينكه منظور از اين جمله چيست ميان مفسران گفتگو است ولى همه آنها تقريبا به يك حقيقت بر مى گردند و آن اين است: هر گاه بر اثر حادثهاى قسمتى از سهمى كه براى خدا از زراعت و چهارپايان قرار داده بودند آسيب مى ديد و نابود مى شد مى گفتند مهم نيست خداوند بى نياز است، اما اگر از سهم بتها از بين ميرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند و مى گفتند: بتها نياز بيشترى دارند.

همچنين اگر آب از مزرعهاى كه سهم خدا بود به مزرعه سهم بتها نفوذ مى كرد مى گفتند مانعى ندارد خدا بى نياز است، اما اگر قضيه به عكس ميشد جلو آن را مى گرفتند و مى گفتند بتها احتياج بيشترى دارند.

در پايان آيه با يك جمله كوتاه اين عقيده خرافى را محكوم مى سازد و مى گويد:(چه بد حكم مى كنند)( سأ ما يحكمون ) .

دليل بر زشتى كار آنها علاوه بر اينكه بت پرستى از ريشه فاسد و بى اساس بود چند موضوع است:

1 - با اينكه همه چيز مخلوق خدا است، و ملك مسلم او است، و حاكم و مدبر و حافظ همه موجودات او مى باشد، آنها تنها سهمى از آن را به خدا تخصيص مى دادند گويا مالك اصلى آنها بودند و فقط حق تقسيم به دست آنها بود! (همانطور كه گفتيم جمله (مما ذرا) اشاره به اين واقعيت است ).

2 - آنها در اين تقسيم جانب بتها را مقدم مى داشتند لذا هر آسيبى متوجه سهم خدا مى شد مهم نبود اما آسيبهائى كه متوجه سهم بتها مى شد به وسيله سهم خدا جبران ميكردند و آن را گرفته به بتها مى دادند كه در آيه اشاره به آن شده است، و اين يكنوع امتياز و برترى براى بتها نسبت به خداوند بود!!

3 - از بعضى از روايات استفاده مى شود كه آنها براى سهم بتها اهميت خاصى قائل بودند و لذا متوليان و خدمه بت و خود بت پرستان از سهم آنها مى خوردند و سهم خدا را تنها به بچه ها و ميهمانان مى دادند. و قرائن نشان مى دهد كه گوسفندهاى چاق و فربه و غلات خوب مال بتها بود تا بتوانند به اصطلاح شكمى از عزا در آورند.

همه اينها نشان مى دهد كه آنها در تقسيم حتى براى خداوند به اندازه بتها ارزش قائل نبودند چه حكمى از اين زشتتر و ننگينتر كه انسان قطعه سنگ و چوب بى ارزشى را بالاتر از آفريننده جهان هستى فكر كند، آيا انحطاط

فكرى از اين بالاتر تصور مى شود؟!