تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25251
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25251 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (31) و (32)و ترجمه

( يبنى أدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا إ نه لا يحب المسرفين ) (31)( قل من حرم زينة الله التى أخرج لعباده و الطيبت من الرزق قل هى للذين أمنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيمة كذلك نفصل الايت لقوم يعلمون ) (32)

ترجمه:

31 - اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى دارد.

32 - بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى ) در قيامت خالص (براى مؤ منان ) خواهد بود اينچنين آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم.

تفسير:

در اين آيات به تناسب سرگذشت آدم در بهشت، همچنان سخن از مساله پوشش تن و ساير مواهب زندگى و چگونگى استفاده صحيح از آنها است.

نخست به همه فرزندان آدم به عنوان يك قانون هميشگى كه شامل تمام اعصار و قرون مى شود دستور مى دهد كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد( يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد )

اين جمله مى تواند هم اشاره به زينتهاى جسمانى باشد كه شامل پوشيدن لباس هاى مرتب و پاك و تميز، و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر و مانند آن مى شود، و هم شامل زينتهاى معنوى، يعنى صفات انسانى و ملكات اخلاقى و پاكى نيت و اخلاص.

و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اسلامى تنها اشاره به لباس خوب يا شانه كردن موها شده، و يا اگر مى بينيم تنها سخن از مراسم نماز عيد و نماز جمعه به ميان آمده است، دليل بر انحصار نيست بلكه هدف بيان مصداق هاى روشن است.

و همچنين اگر مى بينيم كه در بعضى ديگر از روايات، زينت به معنى رهبران و پيشوايان شايسته تفسير شده دليل بر وسعت مفهوم آيه است كه همه زينت هاى ظاهرى و باطنى را در بر مى گيرد.

گر چه اين حكم مربوط به تمام فرزندان آدم در هر زمان است، ولى ضمنا نكوهشى است از عمل زشت جمعى از اعراب در زمان جاهليت كه به هنگام آمدن به مسجدالحرام و طواف خانه خدا كاملا عريان و برهنه مى شدند، و هم اندرزى است به آنها كه به هنگام نماز و يا رفتن به مساجد لباس هاى كثيف و مندرس و يا لباس هاى مخصوص منزل را در تن مى كنند و در مراسم عبادت خدا به همان هيئت شركت مى نمايند، كه متاسفانه هم اكنون نيز در ميان جمعى از بى خبران مسلمانان معمول و متداول است، در حالى كه طبق آيه فوق و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است دستور داريم بهترين لباس هاى خود را به هنگام شركت در مساجد بپوشيم.

در جمله بعد اشاره به مواهب ديگر يعنى خوردنيها و آشاميدنيهاى پاك و پاكيزه مى كند و مى گويد از آنها بخوريد و بنوشيد( و كلوا و اشربوا ) .

اما چون طبع زياده طلب انسان، ممكن است از اين دو دستور سوء استفاده كند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آميز از پوشش و تغذيه صحيح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذير را پيش گيرد، بلافاصله اضافه مى كند ولى اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمى دارد( و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ) .

كلمه اسراف كلمه بسيار جامعى است كه هر گونه زياده روى در كميت و كيفيت و بيهوده گرائى و اتلاف و مانند آن را شامل مى شود، و اين روش قرآن است كه به هنگام تشويق به استفاده كردن از مواهب آفرينش، فورا جلو سوء استفاده را گرفته و به اعتدال توصيه مى كند.

در آيه بعد با لحن تندترى به پاسخ آنها كه گمان مى برند تحريم زينتها و پرهيز از غذاها و روزيهاى پاك و حلال، نشانه زهد و پارسائى و مايه قرب به پروردگار است، مى پردازد و مى گويد: اى پيامبر بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگانش آفريده و همچنين مواهب و روزيهاى پاكيزه را تحريم كرده است( قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق ) .

اگر اين امور، بد بود، خدا نمى آفريد، و اكنون كه براى استفاده بندگانش آفريده است چگونه ممكن است آنها را تحريم كند؟ مگر ميان دستگاه آفرينش و دستورات دينى تضاد ممكن است وجود داشته باشد؟!

سپس براى تاكيد اضافه مى كند: به آنها بگو اين نعمتها و موهبتها براى افراد با ايمان در اين زندگى دنيا آفريده شده، اگر چه ديگران نيز بدون داشتن شايستگى از آن استفاده مى كنند ولى در روز قيامت و زندگى عاليتر كه صفوف كاملا از هم مشخص مى شوند، اينها همه در اختيار افراد با ايمان و درستكار قرار مى گيرد، و ديگران به كلى از آن محروم مى شوند!( قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيامة )

بنابراين چيزى كه در دنيا و آخرت مال آنها است و مخصوصا در جهان ديگر اختصاص به آنها دارد چگونه ممكن است تحريم گردد؟ حرام چيزى است كه مفسده انگيز باشد، نه نعمت و موهبت.

اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده است كه اين مواهب در دنيا اگر چه آميخته با گرفتاريها و گاهى با غم و رنجها و اندوه ها است، ولى در سراى ديگر خالص از همه اين ناملايمات در اختيار مؤ منان قرار خواهد گرفت (ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد).

در پايان آيه به عنوان تاكيد مى گويد: اين چنين آيات و احكام خود را براى جمعيتى كه آگاهند و مى فهمند تشريح مى كنيم( كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون ) .

زينت و تجمل از نظر اسلام

در مورد استفاده از انواع زينتها، اسلام مانند تمام موارد، حد اعتدال را انتخاب كرده است، نه مانند بعضى كه مى پندارند استفاده از زينتها و تجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد مخالف زهد و پارسائى است، و نه مانند تجمل پرستانى كه غرق در زينت و تجمل مى شوند، و تن به هر گونه عمل نادرستى براى رسيدن به اين هدف نامقدس مى دهند.

و اگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگيريم مى بينيم كه تعليمات اسلام در اين زمينه درست هماهنگ ويژگيهاى روح انسان و ساختمان جسم او است.

توضيح اينكه:

به گواهى روانشناسان، حس زيبائى يكى از چهار بعد روح انسانى است كه به ضميمه حس نيكى، و حس دانائى، و حس مذهبى، ابعاد اصلى روان آدمى را تشكيل مى دهند، و معتقدند تمام زيبائيهاى ادبى، شعرى، صنايع ظريفه، و هنر به معنى واقعى همه مولود اين حس است، با وجود اين چگونه ممكن است، يك قانون صحيح، اين حس اصيل را در روح انسان خفه كند، و عواقب سوء عدم اشباع صحيح آن را ناديده بگيرد.

لذا در اسلام: استفاده كردن از زيبائيهاى طبيعت، لباسهاى زيبا و متناسب، به كار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلكه به آن توصيه و سفارش نيز شده است، و روايات زيادى در اين زمينه از پيشوايان مذهبى در كتب معتبر نقل شده است.

به عنوان نمونه در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى (عليه‌السلام ) مى خوانيم هنگامى كه به نماز برمى خواست بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد سؤال كردند چرا بهترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود: ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول خذوا زينتكم عند كل مسجد.

خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد و به همين جهت، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد.

در حديث ديگرى مى خوانيم كه يكى از زاهدان ريائى به نام عباد بن كثير با امام صادق (عليه‌السلام ) روبرو شد، در حالى كه امام (عليه‌السلام ) لباس نسبتا زيبائى بر تن داشت، به امام گفت: تو از خاندان نبوتى، و پدرت (علىعليه‌السلام ) لباس بسيار ساده مى پوشيد چرا چنين لباس جالبى بر تن تو است؟ آيا بهتر نبود كه لباسى كم اهميت تر از اين مى پوشيدى، امام فرمود: واى بر تو اى عباد!، من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق:

چه كسى حرام كرده است زينتهائى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزيهاى پاكيزه را؟... و روايات متعدد ديگر.

اين تعبير كه خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد، و يا تعبير به اينكه خداوند زيبائيها را آفريده، همگى اشاره به اين حقيقت است كه اگر استفاده از هر گونه زيبائى، ممنوع بود، خداوند هرگز اينها را نمى آفريد، آفرينش زيبائيها در جهان هستى خود دليل بر اين است كه خالق زيبائيها آن را دوست دارد.

ولى مهم اينجاست كه غالبا در اين گونه موضوعات، مردم راه افراط را مى پويند، و با بهانه هاى مختلف رو به تجمل پرستى مى آورند، و به همين دليل قرآن مجيد - همانطور كه گفتيم - بلافاصله بعد از ذكر اين حكم اسلامى از اسراف و زياده روى و تجاوز از حد، مسلمانان را بر حذر مى دارد، در بيش از بيست مورد در قرآن مجيد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نكوهش گرديده است (درباره اسراف در ذيل آيات متناسب مشروحا سخن خواهيم گفت ).

به هر حال روش قرآن و اسلام در اين مورد، روش موزون و معتدلى است كه نه جمود دارد و تمايلات زيباپسندى روح انسان را در هم مى كوبد، و نه بر اعمال مسرفان و تجمل پرستان و شكمخواران صحه مى گذارد مخصوصا در جوامعى كه افراد محروم و بينوا وجود داشته باشد حتى از زينتهاى معتدل نيز نهى مى كند، و لذا مى بينيم در بعضى از روايات هنگامى كه از بعضى امامان سؤال مى كردند چرا لباس فاخر پوشيده ايد در حالى كه جد شما على (عليه‌السلام ) چنين لباسى در تن نمى كرد؟ در پاسخ مى فرمودند مردم آن زمان در شدت و فشار بودند و مى بايست چنين شود، اما مردم زمان ما زندگى مرفه ترى دارند و در چنين شرائطى استفاده از اين زينتها (در حدود معقول ) مانعى ندارد.

يك دستور مهم بهداشتى

جمله كلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه در آيه فوق آمده است، گر چه بسيار ساده به نظر مى رسد، اما امروز ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است زيرا تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده كه سرچشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است كه به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى ماند، اين مواد اضافى هم بار سنگينى است براى قلب و ساير دستگاه هاى بدن، و هم منبع آماده اى است براى انواع عفونتها و بيماريها، لذا براى درمان بسيارى از بيماريها، نخستين گام همين است كه اين مواد مزاحم كه در حقيقت زباله هاى تن انسان هستند، سوخته شوند و پاكسازى جسم عملى گردد.

عامل اصلى تشكيل اين مواد مزاحم، اسراف و زياده روى در تغذيه و به اصطلاح پرخورى است، و راهى براى جلوگيرى از آن جز رعايت اعتدال در غذا نيست مخصوصا در عصر و زمان ما كه بيماريهاى گوناگونى مانند بيمارى قند، چربى خون، تصلب شرائين، نارسائيهاى كبد و انواع سكته ها، فراوان شده، افراط در تغذيه با توجه به عدم تحرك جسمانى كافى، يكى از عوامل اصلى محسوب مى شود، و براى از بين بردن اينگونه بيماريها راهى جز حركت كافى و ميانه روى در تغذيه نيست.

مفسر بزرگ ما، مرحوم طبرسى در مجمع البيان مطلب جالبى نقل مى كند كه هارون الرشيد طبيبى مسيحى داشت كه مهارت او در طب معروف بود، روزى اين طبيب به يكى از دانشمندان اسلامى گفت: من در كتاب آسمانى شما چيزى از طب نمى يابم، در حالى كه دانش مفيد بر دو گونه است: علم اديان و علم ابدان، او در پاسخش چنين گفت: خداوند همه دستورات طبى را در نصف آيه از كتاب خويش آورده است( كلوا و اشربوا و لا تسرفوا ) : بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد و پيامبر ما نيز طب را در اين دستور خويش ‍ خلاصه كرده است المعدة بيت الادواء و الحمية رأ س كل دواء و اعط كل بدن ما عودته: معده خانه همه بيماريها است، و امساك سرآمد همه داروها است و آنچه بدنت را عادت داده اى (از عادات صحيح و مناسب ) آن را از او دريغ مدار.

طبيب مسيحى هنگامى كه اين سخن را شنيد گفت: ما ترك كتابكم و لا نبيكم لجالينوس طبا!: قرآن شما و پيامبرتان براى جالينوس ‍ (طبيب معروف ) طبى باقى نگذارده است.

كسانى كه اين دستور را ساده فكر مى كنند، خوب است در زندگى خود آن را بيازمايند تا به اهميت و عمق آن آشنا شوند، و معجزه رعايت اين دستور را در سلامت جسم و تن خود ببينند.

آيه (33)و ترجمه

( قل إنما حرم ربى الفوحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق و أن تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطنا و أن تقولوا على الله ما لا تعلمون ) (33)

ترجمه:

33 - بگو خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين ) گناه و ستم بدون حق، و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد.

تفسير:

محرمات الهى

بارها ديده ايم كه قرآن مجيد هر گاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مى آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتيها و محرمات سخن مى گويد، تا هر دو بحث، يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينتها و نفى تحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و به طور عموم، و سپس به طور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى گذارد.

در آغاز از تحريم فواحش سخن مى گويد و مى فرمايد: اى پيامبر بگو: پروردگار من تنها اعمال زشت و قبيح را حرام كرده است اعم از اينكه آشكار باشد يا پنهان( قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ) .

فواحش جمع فاحشه به معنى خصوص اعمالى است كه فوق العاده زشت و ناپسند است نه همه گناهان، و شايد تاكيد روى اين مطلب كه خواه پنهان باشد يا آشكار، از اين جهت است كه عربهاى جاهلى، عمل زشت منافى عفت را اگر پنهانى انجام مى شد، مجاز مى شمردند، و تنها در صورتى كه آشكار باشد ممنوع مى دانستند.

سپس موضوع را تعميم داده و به تمام گناهان اشاره مى كند و مى گويد( و الاثم )

اثم در اصل به معنى هر گونه كارى است كه زيانبخش باشد و موجب انحطاط مقام انسان گردد، و او را از رسيدن به ثواب و پاداش ‍ نيك باز دارد، بنابراين هر نوع گناهى در مفهوم وسيع اثم داخل است.

ولى بعضى از مفسران، اثم را در اينجا تنها به معنى شراب گرفته اند، و شعر معروف، شربت الاثم حتى ضل عقلى كذاك الاثم يصنع بالعقول آنقدر اثم (شراب ) نوشيدم كه عقلم گم شد، آرى شراب، با عقل آدمى اين چنين مى كند.

ولى ظاهر اين است كه اين معنى تمام مفهوم اثم نيست بلكه يكى از افراد روشن آن است.

بار ديگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترين گناهان گذارده، مى گويد:

و هر گونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق ديگران( و البغى بغير الحق )

بغى به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است، ولى غالبا به كوششهائى گفته مى شود كه براى غصب حق ديگران است و لذا مفهوم آن غالبا با مفهوم ظلم و ستم مساوى است.

روشن است توصيف بغى در آيه مورد بحث، به غيرالحق از قبيل توضيح و تاكيد روى معنى بغى است.

سپس اشاره به مساله شرك كرده، مى گويد: و نيز پروردگار من، حرام كرده كه شريكى بى دليل براى او قائل شويد( و ان تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا ) .

در اينجا نيز روشن است كه جمله ما لم ينزل به سلطانا براى تاكيد و توجه به اين حقيقت است كه مشركان هيچگونه دليل و گواه منطقى و خردپسندى در كار خود ندارند، و كلمه سلطان به معنى هر گونه دليل و گواهى است كه باعث تسلط و پيروزى انسان بر مخالف مى شود.

آخرين چيزى را كه به عنوان محرمات روى آن تكيه مى كند نسبت دادن چيزى به خدا بدون علم و آگاهى است( و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) .

درباره سخن گفتن بدون علم، ذيل آيه 28 همين سوره نيز بحث كرده ايم. در آيات قرآن و روايات اسلامى روى اين مساله زياد تاكيد شده و مسلمانان به شدت از گفتن چيزهائى كه نمى دانند، ممنوع شده اند، تا آنجا كه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده: من افتى بغير علم لعنته ملائكة السماوات و الارض: آن كس كه بدون علم و آگاهى فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند.

و اگر درست در وضع جوامع انسانى و بدبختيهائى كه دامن آنها را مى گيرد دقت كنيم خواهيم ديد كه قسمت مهمى از اين بدبختيها از شايعه سازى و سخن گفتن بدون اطلاع و گواهى به ناحق و اظهار نظرهاى بى مدرك سرچشمه مى گيرد.

آيه (34)و ترجمه

( و لكل أمة أجل فإ ذا جاء أجلهم لا يستأ خرون ساعة و لا يستقدمون ) (34)

ترجمه:

34 - براى هر قوم و جمعيتى زمان و مدت (معينى ) است و به هنگامى كه مدت آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاخير مى كنند و نه بر آن پيشى مى گيرند.

تفسير:

هر جمعيتى سرانجامى دارد

در اين آيه خداوند به يكى از قوانين آفرينش يعنى فنا و نيستى ملتها، اشاره مى كند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمين و سرانجام و سرنوشت گنهكاران كه در آيات قبل گفته شد با اين بحث روشنتر مى شود.

نخست مى گويد: براى هر امتى زمان و مدت معينى وجود دارد( و لكل امة اجل ) .

و به هنگامى كه اين اجل فرا رسد، نه لحظه اى تاخير خواهند كرد و نه لحظه اى بر آن پيشى مى گيرند( فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون )

يعنى ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حياتند ملتهائى از صفحه روى زمين برچيده مى شوند، و بجاى آنها ملتهاى ديگرى قرار مى گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست بلكه اقوام و جمعيتها و جامعه ها را نيز در بر مى گيرد.

با اين تفاوت كه مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن پرورى مى باشد

هنگامى كه ملتهاى جهان در چنين مسيرهائى گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه هاى هستى خود را يكى پس از ديگرى از دست خواهند داد و سرانجام سقوط مى كنند. بررسى فناى تمدنهائى همچون تمدن بابل، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان، و آشوريان، و مسلمانان اندلس، و امثال آنها، اين حقيقت را نشان مى دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودى كه بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتى ساعتى نتوانستند پايه هاى لرزان حكومتهاى خويش را نگاه دارند.

بايد توجه داشت كه ساعت در لغت به معنى كمترين وقت است، گاهى به معنى لحظه و گاهى به معنى مقدار كمى از زمان مى آيد اگر چه امروز معنى معروف آن يك بيست و چهارم مدت شبانه روز است.

پاسخ به يك اشتباه

بعضى از مذاهب ساختگى كه در قرون اخير پيدا شده اند براى رسيدن به اهداف خود، لازم ديده اند كه قبل از هر چيز پايه هاى خاتميت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به گمان خويش متزلزل سازند، لذا بعضى از آيات قرآن را كه هيچ دلالتى بر هدف آنها ندارد به كمك تفسير به راءى، و سفسطه بر مقصود خود منطبق ساخته اند از جمله آيه مورد بحث است، آنها مى گويند: قرآن گفته است هر امتى پايانى دارد و منظور از امت، مذهب است بنابراين مذهب اسلام نيز بايد پايانى داشته باشد!

بهترين راه براى درك چگونگى اين استدلال اين است كه معنى واقعى امت را در لغت، و سپس در قرآن مجيد، مورد بررسى قرار دهيم.

از بررسى كتب لغت و همچنين موارد استعمال اين كلمه در قرآن كه بالغ بر 64 مورد مى شود چنين استفاده مى گردد كه امت در اصل به معنى جمعيت و گروه است.

مثلا در داستان موسى مى خوانيم( و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون ) : هنگامى كه به آبگاه شهر مدين رسيد، جمعيتى را مشاهده كرد كه (براى خود و چهارپايانشان ) مشغول آب كشيدن هستند و نيز در مورد امر به معروف و نهى از منكر مى خوانيم: و لتكن منكم امة يدعون الى الخير: بايد جمعيتى از شما باشند كه دعوت به نيكيها كنند.

و نيز مى خوانيم: و قطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما: ما بنى اسرائيل را به دوازده قبيله و گروه تقسيم كرديم.

و نيز مى خوانيم:( و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم ) : جمعيتى (از ساكنان شهر ايله از بنى اسرائيل ) گفتند: چرا اندرز مى دهيد افراد گناهكارى را كه خداوند آنها را هلاك خواهد كرد... (اعراف - 164)

از اين آيات به خوبى روشن مى شود كه امت به معنى جمعيت و گروه است، نه به معنى مذهب و نه به معنى پيروان مذهب، و اگر مى بينيم كه به پيروان مذهب امت گفته مى شود، به خاطر آن است كه آنها نيز براى خود گروهى هستند.

بنابراين معنى آيه مورد بحث اين است كه هر جمعيت و گروهى، سرانجامى خواهند داشت، يعنى نه تنها تك تك مردم، عمرشان پايان مى پذيرد بلكه ملتها هم مى ميرند و متلاشى مى شوند و منقرض مى گردند اصولا در هيچ مورد امت، در معنى مذهب به كار نرفته است، و به اين ترتيب آيه مورد بحث هيچگونه ارتباطى به مساله خاتميت ندارد.

آيه (35) و (36)و ترجمه

( يبنى أدم إما يأ تينكم رسل منكم يقصون عليكم أيتى فمن اتقى و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) (35)( و الذين كذبوا بايتنا و استكبروا عنها أولئك أصحب النار هم فيها خلدون ) (36)

ترجمه:

35 - اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خود شما به سراغتان بيايند كه آيات مرا براى شما بازگو كنند (از آنها پيروى كنيد) زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند) نه ترسى بر آنها هست و نه غمناك مى شوند.

36 - و آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند اهل دوزخند، جاودانه در آن خواهند ماند.

تفسير:

دستور ديگرى به همه فرزندان آدم

بار ديگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مى گويد: اى فرزندان آدم اگر رسولانى از خودتان (از طرف من ) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما عرضه مى دارند از آنها پيروى كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى( يا بنى آدم اما ياتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) .

و در آيه بعد اضافه مى كند اما آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن، خضوع ننمايند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند( و الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ) .

پاسخ به يك سفسطه ديگر

همانطور كه در آيات گذشته گفتيم جمعى از دين سازان قرون اخير براى صاف كردن جاده ادعاهاى خود پاره اى از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعى هستند كه دليل بر نفى خاتميت است، در حالى كه ارتباطى با آن ندارد.

يكى از آنها آيه فوق است، آنها بدون اينكه قبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند مى گويند: اين آيه با توجه به جمله ياتينكم كه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگرى مبعوث شوند.

ولى اگر كمى به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او در بهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مى گويد در نظر بگيريم و ملاحظه كنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انسانى و تمامى فرزندان آدمند پاسخ اين سخن روشن مى شود زيرا شك نيست كه براى مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادى آمدند كه نام عده قابل ملاحظه اى از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگرى نيز در كتب تواريخ ثبت است.

منتها اين عده از دين سازان براى اغفال مردم، آيات گذشته را به دست فراموشى مى سپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص مسلمانان مى گيرند و از آن نتيجه گيرى مى كنند كه امكان رسولان ديگرى در كار است.

اينگونه سفسطه ها سابقه بسيار دارد مخصوصا در ميان اينها كه آيه يا جمله اى از يك آيه را از بقيه جدا مى كنند و قبل و بعد آنرا ناديده مى گيرند و بر مفهومى كه تمايل دارند تطبيق مى دهند هر چند ضد مفهوم واقعى آن باشد.

آيه (37) و ترجمه

( فمن أظلم ممن افترى على الله كذبا أو كذب بايته أولئك ينالهم نصيبهم من الكتب حتى إذا جأتهم رسلنا يتوفونهم قالوا أين ما كنتم تدعون من دون الله قالوا ضلوا عنا و شهدوا على أنفسهم أنهم كانوا كفرين ) (37)

ترجمه:

37 - چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند يا آيات او را تكذيب مى نمايند؟ آنها نصيبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب اين جهان ) مى برند تا زمانى كه فرستادگان ما (فرشتگان قبض ارواح ) به سراغ آنها روند و جانشان را بگيرند از آنها مى پرسند: كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى خوانديد؟ (چرا به يارى شما نمى آيند؟) مى گويند آنها (همه ) گم شدند (و از ما دور گشتند) و بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند!

تفسير:

از اين آيه به بعد قسمتهاى مختلفى از سرنوشت شومى كه در انتظار افترا گويان و تكذيب كنندگان آيات خدا است، بيان شده، نخست به چگونگى حال آنها به هنگام مرگ اشاره كرده مى گويد: چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند و يا آيات او را تكذيب مى كنند؟!( فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب باياته )

همانطور كه در سوره انعام ذيل آيه 21 اشاره كرده ايم، در چندين آيه از قرآن با تعبيرهاى مختلفى، ستمكارترين مردم معرفى شده اند، ولى صفاتى كه براى آنها بيان شده همه به يك ريشه باز مى گردد و آن شرك و بت پرستى و تكذيب آيات پروردگار است، در آيه مورد بحث، علاوه بر تكذيب آيات الهى، تهمت و افتراء بر خدا به عنوان صفت بارز آنان، ذكر شده است.

با توجه به اينكه از ديدگاه قرآن، ريشه تمام بدبختيها شرك و سرمايه همه سعادتها توحيد است، روشن مى شود كه چرا اين افراد گمراه و گمراه كننده، ستمكارترين مردمند، اينها هم به خويشتن ظلم مى كنند هم به جامعه اى كه به آن تعلق دارند، بذر نفاق و پراكندگى را در همه جا مى پاشند و مانع بزرگى بر سر راه وحدت صفوف و پيشرفتها و اصلاحات واقعى هستند.

سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنين توصيف مى كند آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برايشان مقدر شده است مى برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى گيرند، تا پيمانه عمرشان لبريز گردد و به اجل نهائى برسد، در اين هنگام فرشتگان ما كه مامور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى آيند( اولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب حتى اذا جائتهم رسلنا يتوفونهم ) .

منظور از كتاب در جمله بالا مقدراتى است كه خداوند براى بندگان خود از نعمتهاى مختلف اين جهان قرار داده است، اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور از كتاب كيفر الهى و يا اعم از هر دو بوده باشد.

ولى با توجه به كلمه حتى كه معمولا اشاره به پايان چيزى است روشن مى شود كه منظور تنها نعمتهاى گوناگون دنيا است كه هر كسى اعم از نيكوكار و بدكار سهمى از آن دارد و به هنگام مرگ پايان مى گيرد نه كيفرها و مجازاتهاى الهى كه با مرگ پايان نمى يابد و تعبير به كتاب از اين مقدرات به خاطر آن است كه شباهت به مسائلى دارد كه سهم بندى و نوشته مى شود.

به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى شود، نخستين بار با توبيخ و سرزنش فرشتگان پروردگار كه مامور گرفتن جانشان هستند روبرو مى شوند، آنها مى پرسند كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى پرستيديد و يك عمر از آنها دم مى زديد و همه چيز خود را نابخردانه در پاى آنها مى ريختيد؟!( قالوا اين ما كنتم تدعون من دون الله ) .

آنها چون دست خود را از همه چيز كوتاه مى بينند و پندارهائى را كه درباره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش بر آب مشاهده مى كنند، در پاسخ مى گويند: آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند اثرى از آنها نمى بينيم و هيچگونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بيهوده بود( قالوا ضلوا عنا ) .

و به اين ترتيب خودشان بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند( و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين ) .

گر چه ظاهر مساله اين است كه فرشتگان سؤالى مى كنند و آنها نيز پاسخ مى گويند، ولى در واقع اين يكى از مجازاتهاى روانى براى آنها است كه آنها را متوجه وضع ناگوارى كه بر اثر اعمالشان دامن آنها را گرفته است مى نمايند و به آنها نشان مى دهند كه چگونه يك عمر در بيراهه ها سرگردان بوده و تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست داده اند و هيچ چيز نيندوخته اند، در حالى كه راه بازگشت به روى آنها بسته است و اين نخستين تازيانه آتشين مجازات الهى است كه بر روح آنها نواخته مى شود.