تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه7%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26833 / دانلود: 3832
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۶

نویسنده:
فارسی

1

2

3

آيه (۵۹) تا (۶۴) و ترجمه

( لقد أرسلنا نوحا إلى قومه فقال يقوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره إنى أخاف عليكم عذاب يوم عظيم ) (۵۹)( قال الملا من قومه إنا لنرئك فى ضلل مبين ) (۶۰)( قال يقوم ليس بى ضللة و لكنى رسول من رب العلمين ) (۶۱)( أبلغكم رسلت ربى و أنصح لكم و أعلم من الله ما لا تعلمون ) (۶۲)( او عجبتم أن جأكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون ) (۶۳)( فكذبوه فأنجينه و الذين معه فى الفلك و أغرقنا الذين كذبوا بايتنا إنهم كانوا قوما عمين ) (۶۴)

ترجمه:

۵۹ - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، او به آنها گفت: اى قوم من (تنها) خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست (و اگر غير اين كنيد) من بر شما از عذاب روز بزرگى ميترسم.

۶۰ - (ولى ) اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم!

۶۱ - گفت: اى قوم من! هيچگونه گمراهى در من نيست، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم

۶۲ - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و خيرخواه شما هست

چيزهائى ميدانم كه شما نمى دانيد.

۶۳ - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از عواقب اعمال خلاف ) بيمتان دهد، و (در پرتو اين دستور) پرهيزگارى پيشه كنيد شايد مشمول رحمت (الهى ) گرديد.

۶۴ - اما سرانجام او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند رهائى بخشيديم و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم چه اينكه آنها جمعيتى نابينا (و كور دل ) بودند.

تفسير:

رسالت نوح نخستين پيامبر اولو العزم

همانطور كه در آغاز اين سوره گفته شد، در اين سوره بعد از ذكر يك سلسله مسائل اساسى و كلى در زمينه خداشناسى و معاد و هدايت بشر و احساس مسئوليت، اشاره به سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ همانند نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و بالاخره موسى بن عمران مى كند، تا نمونه هاى زنده اين بحثها را عملا در لابلاى تاريخ پر ماجرا و عبرت انگيز آنان نشان دهد.

نخست از سرگذشت نوح پيامبر شروع مى كند و قسمتى از گفتگوهاى او را با قوم بتپرست و سركش و ماجراجويش شرح مى دهد:

سرگذشت نوح در سوره هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبياء، مؤ منون و شعراء آمده است و سوره كوتاهى نيز در قرآن به نام سوره نوح داريم كه هفتاد و يكمين سوره قرآن است.

شرح كوششهاى اين پيامبر بزرگ و چگونگى ساختن كشتى و طوفان وحشتناك و غرق شدن مردم خودخواه و فاسد و بتپرست زمان او، در سوره هاى نامبرده مشروحا بحث خواهد شد، در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده است:

نخست ميفرمايد: ما نوح را به سوى قومش فرستاديم( لقد ارسلنا نوحا الى قومه ) .

نخستين چيزى كه او به آنها يادآور شد، همان توجه به حقيقت توحيد و نفى هر گونه بتپرستى بود، به آنها گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست( فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ) .

شعار توحيد نه تنها شعار نوح بلكه نخستين شعار همه پيامبران الهى بوده است لذا در آيات متعددى از همين سوره و سوره هاى ديگر قرآن در آغاز دعوت بسيارى از پيامبران شعار يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره: اى قوم خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست ديده مى شود (به آيات ۶۵ و ۷۳ و ۸۵ همين سوره مراجعه كنيد)

از اين جمله ها به خوبى استفاده مى شود كه بتپرستى مهمترين خار بر سر راه سعادت همه انسانها بوده است و اين باغبانهاى توحيد براى تربيت انواع گلها و درختان پرثمر در سرزمين جوامع انسانى قبل از هر چيز دامن همت به كمر مى زدند تا با داس تعليمات سازنده خود، اين خارهاى مزاحم را ريشهكن سازند.

مخصوصا از آيه ۲۳ سوره نوح استفاده مى شود كه مردم زمان نوح بتهاى مختلفى به نام ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر داشته اند كه شرح آنها به خواست خدا در ذيل همان آيه خواهد آمد نوح پس از بيدار كردن فطرتهاى خفته، آنان را از سرانجام بتپرستى بر حذر داشته و گفت: من از عذاب روز بزرگى بر شما ميترسم( انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ) .

منظور از مجازات روز بزرگ ممكن است همان طوفان معروف نوح باشد كه كمتر مجازاتى به عظمت و وسعت آن ديده شده است، و نيز ممكن است اشاره به مجازات الهى در روز رستاخيز باشد، زيرا اين تعبير در قرآن مجيد در هر دو

معنى به كار رفته است، در سوره شعراء آيه ۱۸۹ ميخوانيم:

( فاخذهم عذاب يوم الظلة انه كان عذاب يوم عظيم ) اين آيه درباره مجازاتى است كه قوم شعيب بر اثر تبهكاريها در همين جهان گرفتار آن شدند، و در سوره مطففين آيه ۵ ميخوانيم الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم آيا اينها گمان نمى كنند كه براى روز بزرگى مبعوث خواهند شد

تعبير به اخاف (مى ترسم گرفتار چنين مجازاتى شويد) بعد از ذكر مساله شرك در آيه مورد بحث ممكن است به خاطر اين باشد كه نوح ميخواهد به آنها بگويد اگر يقين به چنين مجازاتى نداشته باشيد لااقل بيم آن هست بنابراين، عقل اجازه نميدهد كه با چنين احتمالى اين راه را بپيمائيد، و به استقبال چنين عذاب دردناكى بشتابيد.

ولى قوم نوح به جاى اينكه از دعوت اصلاحى اين پيامبر بزرگ كه توأ م با نهايت خيرخواهى بود استقبال كنند، به آئين توحيد بپيوندند و دست از ستم و فساد بردارند، جمعى از اشراف و ثروتمندانى كه منافع خود را با بيدارى مردم در خطر مى ديدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانيها و هوسبازيهاى خويش مشاهده ميكردند صريحا در جواب نوح گفتند ما ترا در گمراهى آشكار مى بينيم( قال الملا من قومه انا لنراك فى ضلال مبين )

ملا معمولا به جمعيتى گفته ميشوند كه عقيده واحدى براى خود انتخاب كرده اند و اجتماع و شكوه ظاهرى آنها چشمها را پر ميكند زيرا ماده اصلى اين لغت به معنى پر كردن است، و در قرآن مجيد اين تعبير بيشتر در مورد جمعيت هاى خودخواه و خودكامهاى كه ظاهرى آراسته، و باطنى آلوده دارند، و صحنه هاى مختلف اجتماع را با وجود خود پر ميكنند، اطلاق شده است، نوح در برابر توهين و خشونت آنها با همان لحن آرام و متين و محبت آميز خود در پاسخ آنها گفت: من نه تنها گمراه نيستم بلكه هيچگونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم( قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنى رسول من رب العالمين )

اشاره به اينكه خدايان پراكندهاى كه شما قائل شده ايد و براى هر يك قلمرو حكومتى پنداشته ايد همانند خداى دريا، خداى آسمان، خداى صلح و جنگ و مانند اينها همه بى اساس است پروردگار و رب همه جهانيان تنها خداوند يگانه يكتا است كه خالق همه آنها ميباشد.

هدف من اين است كه رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم (ابلغكم رسالات ربى ) و در اين راه از هيچگونه خيرخواهى فروگذارى نميكنم( و انصح لكم ) .

انصح از ماده نصح (بر وزن قفل ) به معنى خلوص و بى غل و غش بودن است لذا ناصح العسل به معنى عسل خالص است، سپس اين تعبير در مورد سخنانى كه از روى نهايت خلوص نيت و خيرخواهى و بدون تقلب و فريب و تزوير گفته مى شود به كار رفته است.

و در پايان اضافه مى كند: من چيزهائى از خداوند ميدانم كه شما نميدانيد( و اعلم من الله ما لا تعلمون )

اين جمله ممكن است جنبه تهديد در برابر مخالفت هاى آنها داشته باشد كه من مجازاتهاى دردناكى از خداوند در برابر تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بى خبريد، و يا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد كه اگر در مسير اطاعتش گام بگذاريد بركات و پاداشهائى از او سراغ دارم كه شما به عظمت و وسعت آن واقف نيستيد، و يا اشاره به اين باشد كه اگر من عهده دار هدايت شما شده ام مطالبى درباره خداوند بزرگ و دستوراتش ميدانم كه شما از آن آگاهى نداريد، و به همين جهت بايد از من پيروى كنيد، و هيچ مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم جمله فوق جمع باشد.

در آيه بعد گفتار ديگرى را از نوح ميخوانيم كه در برابر اظهار تعجب قوم خود از اينكه چگونه ممكن است انسانى عهده دار رسالت پروردگار گردد، بيان كرده است: آيا تعجب كرده ايد كه انسانى مامور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بيدار كننده او بر اين انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آئين پرهيزگارى دعوت كند، تا مشمول رحمت الهى شويد( او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون ) .

يعنى اين موضوع چه جاى تعجب است؟ زيرا يك انسان شايسته، استعداد انجام اين رسالت را بهتر از هر موجود ديگر دارد، به علاوه انسان است كه مى تواند رهبر انسانها شود، نه فرشتگان و نه غير آنها.

ولى به جاى اينكه دعوت چنين رهبر دلسوز و خيرخواه و آگاهى را بپذيرند، همه گفته هاى او را تكذيب كردند، و در برابر دعوتش سر تسليم فرود نياوردند، هر چه نوح بيشتر تبليغ ميكرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود ميافزودند، و همين سبب شد كه خداوند، نوح و آنها كه با او در كشتى بودند نجات داده و تكذيب كنندگان به آياتش را گرفتار غرقاب سازد و هلاك كند( فكذبوه فانجيناه و الذين معه فى الفلك و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا ) .

در پايان آيه، دليل اين كيفر سخت را چنين بيان مى كند كه آنها جمعيت نابينائى بودند يعنى مردمى بودند كور دل و كور باطن كه از مشاهده چهره حقيقت محروم بودند( انهم كانوا قوما عمين ) .

و اين كوردلى نتيجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زيرا تجربه نشان داده هنگامى كه انسان مدتها در تاريكى بماند و يا به علل ديگرى چشم خود را ببندد و از نگاه كردن خوددارى كند، قدرت ديد خود را تدريجا از دست خواهد داد و سرانجام نابينا خواهد شد، همچنين ساير اعضاء بدن اگر مدت زيادى كار نكنند مى خشكند و براى هميشه از كار مى افتند ديد باطن انسان نيز از اين قانون مستثنى نيست، چشمپوشى مستمر از حقايق، و به كار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعيتها، تدريجا چشم تيزبين عقل را ضعيف كرده و سرانجام نابينا ميكند.

بقيه سرگذشت قوم نوح و چگونگى وقوع طوفان و جزئيات ديگر اين سرگذشت در سوره هائى كه در بالا اشاره كرديم مشروحا خواهد آمد.

آيه (۶۷) تا (۷۲) و ترجمه

( و إلى عاد أخاهم هودا قال يقوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره افلا تتقون ) (۶۵)( قال الملا الذين كفروا من قومه إنا لنرئك فى سفاهة و إنا لنظنك من الكذبين ) (۶۶)( قال يقوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العلمين ) (۶۷)( أبلغكم رسلت ربى و أنا لكم ناصح أمين ) (۶۸)(او عجبتم أن جأكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و اذكروا إذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زادكم فى الخلق بصطة فاذكروا ءالاء الله لعلكم تفلحون) (۶۹)( قالوا أجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد أباؤ نافأ تنا بما تعدنا إن كنت من الصدقين ) (۷۰)( قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب أتجدلوننى فى أسماء سميتموها أنتم و ءاباؤكم ما نزل الله بها من سلطن فانتظروا إنى معكم من المنتظرين؟ ) (۷۱)( فأنجينه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا بايتنا و ما كانوا مؤ منين ) (۷۲)

ترجمه:

۶۵ - و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم، گفت اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودى براى شما نيست، آيا پرهيزگارى پيشه نميكنيد؟!

۶۶ - اشراف كافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت (و نادانى و سبك مغزى ) مى بينيم و ما مسلما تو را از دروغگويان ميدانيم.

۶۷ - گفت: اى قوم من! هيچگونه سفاهتى در من نيست، ولى فرستادهاى از طرف پروردگار جهانيانم.

۶۸ - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم.

۶۹ - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از مجازات الهى ) بيمتان دهد، و به ياد آوريد هنگامى شما را جانشينان قوم نوح قرار داد، و شما را از جهت خلقت گسترش داد (و به نيروى بدنى قوى مجهز ساخت ) پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد.

۷۰ - گفتند آيا به سراغ ما آمده اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند رها كنيم، حال كه چنين است آنچه (از بلا و عذاب الهى ) به ما وعده ميدهى بياور اگر راست ميگوئى

۷۱ - گفت: پليدى و غضب پروردگار شما را فرا گرفته، آيا با من در مورد نامه ائى مجادله ميكنيد (كه به عنوان معبود و خدا) شما و پدرانتان (بر بتها) گذارده ايد، در حالى كه خداوند هيچ فرمانى درباره آن نازل نكرده است، بنابراين شما منتظر باشيد من هم با شما انتظار ميكشم.

۷۲ - سرانجام او و كسانى را كه با او بودند به رحمت خود نجات بخشيديم و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند قطع كرديم.

تفسير:

گوشهاى از سرگذشت قوم هود

در تعقيب ذكر رسالت نوح و درسهاى عبرتى كه در آن نهفته بود، به سرگذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى هود و درگيريهاى او با قوم و ملتش ميپردازد.

اين جريان در سوره هاى ديگرى از قرآن مجيد از جمله سوره شعراء و سورهاى كه به نام هود در قرآن نامگذارى شده مشروحتر آمده است، در آيات مورد بحث تنها فشردهاى از گفتگوهاى هود و مخالفانش و سرانجام زندگى آنها بازگو شده است.

نخست ميفرمايد: ما به سوى جمعيت عاد، برادرشان هود را فرستاديم( و الى عاد اخاهم هودا ) .

قوم عاد مردمى بودند كه در سرزمين يمن زندگى ميكردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت سرشارى كه از طريق كشاورزى و دامدارى به آنها ميرسيد، ملتى نيرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقيدهاى مخصوصا بتپرستى و مفاسد اخلاقى در ميان آنها غوغا ميكرد.

هود كه از آنان بود و با آنها خويشاوندى داشت، از طرف پروردگار مامور دعوت آنها به سوى حق و مبارزه با فساد گرديد، و شايد تعبير به اخاهم (برادرشان ) اشاره به همين پيوند نسبى باشد كه در ميان هود و قوم عاد بود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به برادر در مورد حضرت هود و همچنين در مورد چند نفر ديگر از پيامبران الهى مانند نوح (سوره شعراء - ۱۰۶) و صالح (سوره شعراء - ۱۴۲) و لوط (سوره شعراء - ۱۶۱) و شعيب (سوره اعراف - ۸۵) به خاطر اين باشد كه آنها در نهايت دلسوزى و مهربانى، همچون يك برادر، با قوم و جمعيت خود رفتار مى كردند، و از هيچ كوشش و تلاشى براى هدايت آنها فروگذار نكردند، اين تعبير در مورد كسانى كه نهايت دلسوزى در باره فرد يا جمعيتى به خرج ميدهند گفته ميشود، به علاوه اين تعبير حاكى از يك نوع برابرى و نفى هر گونه تفوق طلبى و رياست طلبى است يعنى اين مردان خدا هيچگونه داعيه اى در زمينه هدايت آنها در سر نداشتند، بلكه صرفا به خاطر نجات آنان از گرداب بدبختى دست و پا ميكردند.

در هر حال روشن است كه تعبير اخاهم هرگز اشاره به برادرى دينى نيست زيرا اين اقوام غالبا به دعوت اصلاح طلبانه پيامبرانشان پاسخ مثبت ندادند سپس ميگويد: هود دعوت خود را از مساله توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى شروع كرد و به آنها گفت اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست، آيا پرهيزگارى را پيشه نمى كنيد؟( قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره افلا تتقون ) .

ولى اين جمعيت خودخواه و متكبر، مخصوصا ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آنها تعبير به ملا كرده است، يعنى ظاهر آنها چشم پركن بود، به هود همان گفتند كه قوم نوح به نوح گفته بودند، بلكه نسبت سفاهت نيز به او دادند، گفتند ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان ميكنيم تو از دروغگويان باشى!( قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنراك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين ) .

سفاهت و سبك مغزى از نظر آنها اين بود كه انسانى بر خلاف سنتهاى محيط هر چند غلط و نادرست باشد بپاخيزد، و حتى جان خود را در اين راه به خطر افكند سفاهت در منطق آنان اين بود كه كسى همرنگ محيط نشود و نان را به نرخ روز نخورد و براى سنتشكنى بپاخيزد و هر گونه ناراحتى و دردسرى را براى خود بخرد.

اما هود با وقار و ادبى كه مخصوص پيامبران و رهبران راستين و پاك است، بى آنكه از گفته آنان عصبانى و يا دلسرد و مايوس گردد، گفت: اى جمعيت من! هيچگونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتار من بهترين دليل بر سرمايه هاى عقلانى من است، من فرستاده پروردگار جهانيانم( قال يا قوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العالمين ) .

هود اضافه كرد من وظيفه دارم رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كنم و دستورهائى را كه ضامن سعادت و خوشبختى شما و نجات از گرداب شرك و فساد است در اختيار شما بگذارم، آن هم در نهايت دلسوزى و خيرخواهى و در نهايت امانت و درستكارى( ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين ) .

سپس هود در برابر افرادى كه از بعثت يك انسان به عنوان پيامبر در تعجب بودند به همان مطلبى اشاره مى كند كه نوح پيامبر نيز به قوم خود گفته بود و آن اينكه: آيا تعجب ميكنيد كه از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از كيفرهائى كه به خاطر اعمالتان در پيش داريد بيم دهد؟!( او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم ) .

سپس براى تحريك عواطف خفته آنها و برانگيختن حس شكرگزارى در درون جانشان قسمتى از نعمتهاى پروردگار رابراى آنان شرح مى دهد و ميگويد: به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح قرار داد و هنگامى كه آنها بر اثر طغيانشان بوسيله طوفان نابود شدند، سرزمينهاى وسيع و گسترده آنان را با تمام نعمتهائى كه داشتند در اختيار شما قرار داد( و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح ) .

به علاوه به شما قدرت فوق العاده جسمانى و نيروى بدنى عنايت كرد( و زادكم فى الخلق بصطة ) .

جمله زادكم فى الخلق بصطة (شما را از نظر آفرينش گسترش داد) ممكن است - همانطور كه در بالا اشاره كرديم - اشاره به قدرت جسمانى قوم عاد باشد، زيرا هم از آيات مختلف قرآن و هم از تواريخ برمى آيد كه آنها مردمى درشت استخوان و قوى پيكر و نيرومند بودند در آيه ۱۵ سوره فصلت از قول آنها مى خوانيم من اشد منا قوة: چه كسى از ما نيرومندتر است و در آيه ۷ سوره حاقه در مورد بلائى كه به جرم اعمالشان بر سر آنها آمد ميخوانيم فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية: قوم عاد را ميديدى كه بر اثر طوفان آنچنان روى زمين افتاده اند كه گويا تنه هاى درختان نخل بود كه به روى زمين افتاده بود!

و نيز مى تواند اشاره به افزايش ثروت و قدرت مالى و تمدن ظاهرى و پيشرفته آنها بوده باشد، آنچنانكه از آيات ديگر قرآن و تواريخ استفاده ميشود، ولى احتمال اول با ظاهر آيه متناسبتر است.

و در پايان به آن جمعيت خودخواه خاطرنشان مى سازد كه نعمتهاى گوناگون پروردگار را به خاطر بياوريد تا حس شكرگزارى شما برانگيخته شود و در برابر فرمان او تسليم شويد شايد رستگار گرديد( فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون ) .

اما در مقابل اين اندرزها و راهنمائيهاى منطقى و يادآورى نعمتهاى الهى آنها كه منافع مادى خود را در خطر مى ديدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازيهاى خويش مى دانستند، در مقام مخالفت بر آمده و صريحا اعلام داشتند كه آيا تو آمدهاى كه ما را به سوى خداى يگانه دعوت كنى و تمام معبودهائى را كه پدران و نياكان ما ساليان دراز در برابر آن سر تعظيم فرود آورده اند و به عظمت شناخته اند، رها سازيم؟! نه هرگز چنين چيزى ممكن نيست( قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد آبائنا ) .

همانطور كه ملاحظه مى كنيد سطح افكار آنان به قدرى پائين بود كه از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و پراكندگى و تعدد خدايان را براى خود، مايه افتخار مى پنداشتند، و جالب اينكه تنها منطق آنان در اين زمينه همان تقليد كوركورانه از سنن نياكان بود وگرنه چگونه ممكن بود بتوانند، تعظيم در برابر قطعات سنگ و چوب را توجيه كنند.

و سرانجام براى اينكه اميد هود را به كلى از خود قطع كنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند: اگر راست ميگوئى و عذابها و مجازات هائى را كه به ما وعده ميدهى حقيقت دارد، هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود كن! (يعنى ما كمترين واهمه اى از تهديدهاى تو نداريم )( فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ) .

هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و آخرين حرف خود را كه نشانه امتناع كامل از قبول دعوت هود بود زدند و او به كلى از هدايت آنان مايوس شد، به آنها گفت: اكنون كه چنين است بدانيد عذاب و كيفر و خشم خدا بر شما مسلما واقع خواهد شد( قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب ) .

رجس در اصل به معنى چيز ناپاك است و بعضى از مفسران معتقدند ريشه اصلى آن معنى وسيعترى دارد و به معنى هر چيزى است كه باعث دورى و تنفر مى شود و لذا به انواع پليديها و نجاستها و مجازاتها، رجس گفته ميشود، زيرا همه اين امور موجب فاصله گرفتن انسان و تنفر او ميگردد.

در هر صورت اين كلمه در آيه فوق مى تواند به معنى مجازات و عذاب الهى باشد و ذكر آن با جمله قد وقع كه به صورت فعل ماضى است اشاره به اين است كه به طور قطع شما مستحق عذاب شده ايد و دامانتان را خواهد گرفت.

و نيز ممكن است به معنى پليدى و آلودگى روح باشد يعنى آنچنان در گرداب انحراف و فساد فرو رفتهايد كه روح شما در زير پوششى از آلودگيها قرار گرفته است و به خاطر آن مشمول غضب خدا شده ايد.

سپس براى اينكه گفتار آنها درباره بتها بدون پاسخ نماند اضافه مى كند: (آيا شما با من در مورد چيزهائى كه از الوهيت جز نامى بى اثر ندارند و نياكان شما اسم خدا بر آنها گذارده اند و به دروغ آثار و خاصيتى براى آنها قائل شده اند، به مجادله برخاسته ايد، در حالى كه هيچگونه فرمان و حجتى از ناحيه خدا در اين باره نازل نشده است )( اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما نزل الله بها من سلطان ) . در حقيقت بتهاى شما از الوهيت، تنها يك اسم بى مسمى دارند، اسمى كه زائيده پندارهاى خام شما و نياكانتان است و گر نه با قطعات سنگ و چوب ديگر بيابان و جنگل هيچ تفاوتى ندارد.

سپس گفت: (اكنون كه چنين است شما در انتظار بمانيد من هم با شما انتظار مى كشم، شما در اين انتظار باشيد كه بتها ياريتان كنند و من در انتظارم كه عذاب دردناك الهى بر شما فرود آيد) آينده نشان خواهد داد كداميك از اين دو انتظار به حقيقت نزديكتر خواهد بود( فانتظروا انى معكم من المنتظرين ) .

در آخرين آيه مورد بحث، سرانجام كار اين قوم لجوج در عبارت كوتاهى چنين بيان شده است: (ما هود و كسانى را كه با او بودند به لطف و رحمت خود، رهائى بخشيديم، و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و حاضر نبودند در برابر حق تسليم شوند، قطع و نابود ساختيم )( فانجيناه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا باياتنا و ما كانوا مؤ منين ) .

(دابر) در لغت به معنى آخر و پايان چيزى است، بنابراين مفهوم آيه اين است كه آنها را تا به آخر نابود ساختيم و ريشه هايشان به كلى قطع شد.

(درباره قوم عاد و بقيه خصوصيات زندگى آنها و چگونگى مجازات و عذابى كه بر آنها نازل شد بخواست خدا مشروحا در تفسير سوره هود بحث خواهيم كرد).

آيه (165) و ترجمه

( و هو الذى جعلكم خلئف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجت ليبلوكم فى ما أتئكم إ ن ربك سريع العقاب و إنه لغفور رحيم ) (165)

ترجمه:

165 - و او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان خود) در زمين قرار داد، و بعضى را بر بعض ديگر، درجاتى برترى داد تا شما را به آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد مسلما پروردگار تو سريع الحساب، و آمرزنده مهربان است (به حساب آنها كه از بوته امتحان نادرست در آيند زود مى رسد، و نسبت به آنها كه در مسير حق گام بر مى دارند مهربان مى باشد).

تفسير:

در اين آيه كه آخرين آيه سوره انعام است به اهميت مقام انسان و موقعيت او در جهان هستى اشاره مى كند تا بحثهاى گذشته در زمينه تقويت پايه هاى توحيد و مبارزه با شرك، تكميل گردد، يعنى انسان ارزش خود را به عنوان برترين موجود در جهان آفرينش بشناسد تا در برابر سنگ و چوب و بتهاى گوناگون ديگر سجده نكند و اسير آنها نگردد، بلكه بر آنها امير باشد و حكومت كند.

لذا در جمله نخست مى فرمايد: او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان خود) در روى زمين قرار داد( و هو الذى جعلكم خلائف الارض ) .

انسانى كه نماينده خدا در روى زمين است، و تمام منابع اين جهان در اختيار او گذارده شده، و فرمان فرمانروائيش بر تمام اين موجودات از طرف پروردگار صادر شده است، نبايد آنچنان خود را سقوط دهد كه از جمادى هم پست تر گردد و در برابر آن سجده كند.

سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت و مواهب جسمانى و روحى مردم و هدف از اين اختلاف و تفاوت كرده، مى گويد: و بعضى از شما را بر بعض ديگر درجاتى برترى داد تا به وسيله اين مواهب و امكانات كه در اختيارتان قرار داده است شما را بيازمايد( و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم فى ما آتاكم ) .

و در پايان آيه ضمن اشاره به آزادى انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى نتيجه اين آزمايشها را چنين بيان مى كند: پروردگار تو (در برابر آنها) كه از بوته اين آزمايشها سيه روى بيرون مى آيند سريع العقاب و در برابر آنها كه در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خويش بر آيند آمرزنده و مهربان است( ان ربك سريع العقاب و انه لغفور رحيم ) .

تفاوت در ميان انسانها و اصل عدالت

شك نيست كه در ميان افراد بشر يك سلسله تفاوتهاى مصنوعى وجود دارد كه نتيجه مظالم و ستمگرى بعضى از انسانها نسبت به بعض ديگر است مثلا جمعى مالك ثروتهاى بى حسابند، و جمعى بر خاك سياه نشسته اند، جمعى بر اثر فراهم نبودن وسائل تحصيل، جاهل و بيسواد مانده اند و جمع ديگرى با فراهم شدن همه گونه امكانات به عاليترين مدارج علمى رسيده اند، عدهاى به خاطر كمبود تغذيه و فقدان وسائل بهداشتى، عليل و بيمارند، در حالى كه عده ديگرى بر اثر فراهم بودن همه گونه امكانات، در نهايت سلامت به سر مى برند.

اينگونه اختلافها ثروت و فقر، علم و جهل، و سلامت و بيمارى، غالبا زائيده استعمار و استثمار و اشكال مختلف بردگى و ظلمهاى آشكار و پنهان است.

مسلما اينها را به حساب دستگاه آفرينش نمى توان گذارد، و دليلى ندارد كه از وجود اينگونه اختلافات بى دليل دفاع كنيم.

ولى در عين حال نمى توان انكار كرد كه هر قدر اصول عدالت در جامعه انسانى نيز رعايت شود باز همه انسانها از نظر استعداد و هوش و فكر و انواع ذوقها و سليقه ها و حتى از نظر ساختمان جسمانى يكسان نخواهند بود.

ولى آيا وجود اين گونه اختلافات مخالف با اصل عدالت است يا به عكس عدالت به معنى واقعى، يعنى هر چيز را به جاى خود قرار دادن ايجاب مى كند كه همه يكسان نباشند.

اگر همه افراد جامعه اسلامى مانند پارچه يا ظروفى كه از يك كارخانه بيرون مى آيد، يك شكل، يكنواخت با استعداد مساوى و همانند بودند، جامعه انسانى يك جامعه مرده بى روح، خالى از تحرك و فاقد تكامل بود.

درست به اندام يك گياه نگاه كنيد ريشه هاى محكم و خشن، با ساقه هاى ظريفتر اما نسبتا محكم، و شاخه هائى لطيفتر و بالاخره برگها و شكوفه ها و گلبرگهائى كه هر كدام از ديگرى ظريفتر است دست به دست هم داده و يك بوته گل زيبا را ساخته اند، و سلولهاى هر يك به تفاوت ماموريتهايشان كاملا مختلف و استعدادهايشان به تناسب وظائفشان متفاوت است.

عين اين موضوع در جهان انسانيت ديده مى شود، افراد انسان رويهمرفته نيز يك درخت بزرگ و بارور را تشكيل مى دهند كه هر دسته بلكه هر فردى رسالت خاصى در اين پيكر بزرگ بر عهده دارد، و متناسب آن ساختمان مخصوص به خود، و اين است كه قرآن مى گويد اين تفاوتها وسيله آزمايش شما است زيرا همانطور كه سابقا هم گفتيم آزمايش در مورد برنامه هاى الهى به معنى تربيت و پرورش است، و به اين ترتيب پاسخ هر گونه ايرادى كه بر اثر برداشت نادرست از مفهوم آيه عنوان مى شود روشن خواهد گرديد.

خلافت انسان در روى زمين

نكته جالب ديگر اينكه: قرآن كرارا انسان را به عنوان خليفه و نماينده خدا در روى زمين معرفى كرده است، اين تعبير ضمن روشن ساختن مقام بشر، اين حقيقت را نيز بيان مى كند كه اموال و ثروتها و استعدادها و تمام مواهبى كه خدا به انسان داده، در حقيقت مالك اصليش او است، و انسان تنها نماينده و مجاز و ماذون از طرف او مى باشد و بديهى است كه هر نمايندهاى در تصرفات خود استقلال ندارد بلكه بايد تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد. و از اينجا روشن مى شود كه مثلا در مساله مالكيت، اسلام هم از اردوگاه كمونيسم فاصله مى گيرد و هم از اردوگاه كاپيتاليسم و سرمايه دارى، زيرا دسته اول مالكيت را مخصوص اجتماع، و دسته دوم در اختيار فرد مى داند، اما اسلام مى گويد: مالكيت نه براى فرد است و نه براى اجتماع، بلكه در واقع براى خدا است و انسانها وكيل و نماينده اويند و به همين دليل اسلام هم در طرز در آمد افراد، نظارت مى كند، و هم در چگونگى مصرف، و براى هر دو قيود و شروطى قائل شده است كه اقتصاد اسلامى را به عنوان يك مكتب مشخص در برابر مكاتب ديگر قرار مى دهد.

پايان سوره انعام

سوره اعراف

اين سوره از سوره هاى مكى است بجز آيه و اسئلهم عن القريه - تا - بما كان يفسقون كه در مدينه نازل شده است.

عدد آيات اين سوره 206 آيه و به عقيده بعضى 205 آيه است.

دورنمائى از مباحث اين سوره

همانطور كه مى دانيم بيشتر سوره هاى قرآن (80 تا 90 سوره ) در مكه نازل شده است، و با توجه به وضع محيط مكه، و چگونگى حال مسلمانان در آن 13 سال، و همچنين با مطالعه تاريخ اسلام بعد از هجرت، كاملا روشن مى شود كه چرا لحن سوره هاى مكى با مدنى فرق دارد.

در سورههاى مكى غالبا بحث از مبدء و معاد، اثبات توحيد و دادگاه رستاخيز، و مبارزه با شرك و بت پرستى، و تثبيت مقام و موقعيت انسان در جهان آفرينش به ميان آمده است، زيرا دوران مكه دوران سازندگى مسلمانان از نظر عقيده و تقويت مبانى ايمان به عنوان زير بناى يك نهضت ريشه دار بود.

در دوران مكه پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وظيفه داشت، افكار خرافى بت پرستى را از مغزها بشويد، و به جاى آن روح توحيد و خداپرستى و احساس مسؤ ليت قرار دهد.

انسانهائى را كه در دوران بت پرستى، تحقير شده و شكست خورده بودند، به عظمت مقام و موقعيت خويش آشنا سازد، و در نتيجه از آن ملت پست و زبون و خرافى و منفى، مردمى با شخصيت، با اراده، با ايمان و مثبت بسازد، و دليل پيشرفت سريع و برق آساى اسلام در مدينه نيز همين زير بناى محكم بود كه در دوران مكه به دست پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و در پرتو آيات قرآن ساخته شده بود.

آيات سوره هاى مكى نيز همه متناسب با همين هدف خاص است.

اما دوران مدينه، دوران تشكيل حكومت اسلامى، دوران جهاد در برابر دشمنان، دوران ساختن يك جامعه سالم بر اساس ارزشهاى انسانى و عدالت اجتماعى بود. لذا سوره هاى مدنى در بسيارى از آياتش به جزئيات مسائل حقوقى، اخلاقى، اقتصادى، جزائى و ساير نيازمنديهاى فردى و اجتماعى مى پردازد.

اگر مسلمانان امروز نيز بخواهند عظمت ديرين خود را تجديد كنند، بايد همين برنامه را عينا اجرا كنند، و اين دو دوران را بطور كامل طى نمايند، و تا آن زيربناى عقيدهاى محكم بنا نشود مسائل روبنائى، استقامت و استحكامى نخواهد داشت.

به هر حال چون سوره اعراف از سوره هاى مكى است، تمام مشخصات يك سوره مكى در آن منعكس است، لذا مى بينيم:

در آغاز اشاره كوتاه و محكمى به مساله مبدء و معاد كرده.

سپس براى احياى شخصيت انسان، داستان آفرينش آدم را با اهميت فراوان شرح مى دهد.

بعد پيمانهائى را كه خدا از فرزندان آدم در مسير هدايت و صلاح گرفته يك يك بر مى شمرد.

سپس براى نشان دادن شكست و ناكامى اقوامى كه از مسير توحيد و عدالت و پرهيزگارى منحرف مى شوند، و هم براى نشان دادن پيروزى مومنان راستين، سرگذشت بسيارى از اقوام پيشين و انبياى گذشته مانند نوح و لوط و شعيب را بيان كرده و با سرگذشت مشروح بنى اسرائيل و مبارزه موسى با فرعون پايان مى دهد.

در آخر سوره بار ديگر به مساله مبدء و معاد باز مى گردد و انجام و آغاز را بدينوسيله تكميل مى كند.

اهميت اين سوره

در تفسير عياشى از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قيامت، از كسانى خواهد بود كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى دارند (من الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قيامت از كسانى مى باشد كه بدون حساب به بهشت مى رود و نيز فرمود: در اين سوره آيات محكمه اى است، قرائت و تلاوت و قيام به آنها را فراموش نكنيد، زيرا اينها روز رستاخيز در پيشگاه خدا براى كسانى كه آنها را خوانده اند گواهى مى دهند!

نكته اى كه از روايت فوق به خوبى استفاده مى شود، اين است كه رواياتى كه درباره فضيلت سوره ها آمده است به اين معنى نيست كه تنها قرائت اين سوره ها داراى آنهمه نتائج و ثمرات بزرگ است، بلكه آنچه به اين خواندن ارزش نهائى مى بخشد همان ايمان به مفاد آنها و سپس عمل كردن بر طبق آن است. و لذا در روايت فوق مى خوانيم قرائتها و تلاوتها و القيام بها، و نيز در همين روايت مى خوانيم كه فرمود: كسى كه اين سوره را بخواند، در قيامت مصداق( الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) است و اين در حقيقت اشاره لطيفى به آيه 35 همين سوره است كه مى فرمايد: فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون: آنها كه تقوا پيشه كنند و (خويش و جامعه را) اصلاح نمايند، نه ترسى خواهند داشت و نه غمى.

همانگونه كه ملاحظه مى كنيد، اين مقام مخصوص كسانى است كه تقوا داشته باشند و در مسير اصلاح گام بردارند، به علاوه اصولا قرآن كتاب عقيده و عمل است، و قرائت و تلاوت مقدمه اى بر اين موضوع محسوب مى شود.

راغب در كتاب مفردات، در ذيل ماده تلاوت مى گويد مراد از يتلونه حق تلاوته اين است كه با علم و عمل از آيات قرآن، پيروى مى كنند يعنى تلاوت مفهومى بالاتر از مفهوم قرائت دارد و با يك نوع تدبر و تفكر و عمل همراه است.

آيه (1) تا (3) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( المص ) (1)( كتب أ نزل إليك فلا يكن فى صدرك حرج منه لتنذر به و ذكرى للمؤمنين ) (2)( اتبعوا ما أنزل إليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه أولياء قليلا ما تذكرون ) (3)

ترجمه:

1 - المص.

2 - اين كتابى است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتى در سينه داشته باشى، و هدف آن است كه بوسيله آن (همگان را از عواقب بد عقايد و اعمال نادرستشان ) بيم دهى و تذكرى است براى مومنان.

3 - (بنابراين ) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد و از سرپرستان و معبودهاى ديگر جز او پيروى نكنيد، اما كمتر متذكر مى شويد.

تفسير:

در آغاز اين سوره بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مى كنيم كه در اينجا چهار حرف الف، لام، ميم و صاد است.

در مورد تفسير اين حروف، در آغاز سوره البقره و همچنين آل عمران بحثهاى مشروحى داشتيم، در اينجا به يكى ديگر از تفسيرهائى كه در اين زمينه جلب توجه مى كند براى تكميل بحث اشاره مى كنيم و آن اينكه: ممكن است

يكى از اهداف اين حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا ذكر اين حروف در آغاز سخن، مطلب عجيب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس كنجكاوى او را برمى انگيخت، و در نتيجه به دنباله آن نيز گوش فرا مى داد و اتفاقا غالب سوره هائى كه با حروف مقطعه شروع مى شود سوره هائى است كه در مكه نازل شده است و مى دانيم در آنجا مسلمانان در اقليت بودند و دشمنان لجوج و سرسخت، حتى حاضر نبودند، به سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گوش فرا دهند - سهل است - گاهى آنچنان سر و صدا و غوغا به راه مى انداختند، كه صداى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ميان آنها گم مى شد، كه در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 26 سوره فصلت ) اشاره به اين مطلب شده است.

و نيز در بعضى از روايات كه از طرق اهلبيت (عليهما‌السلام ) آمده مى خوانيم كه اين حروف رموز و اشاراتى است به نامهاى خداوند، مثلا المص در سوره مورد بحث اشاره به انا الله المقتدر الصادق مى باشد. يعنى من خداوند تواناى راستگو هستم و به اين ترتيب هر يك از حروف چهارگانه شكل اختصارى يكى از نامهاى خدا است.

موضوع جانشين ساختن اشكال اختصارى به جاى اشكال مفصل كلمات از قديم رائج بوده، اگر چه در عصر و زمان ما به صورت بسيار گسترده ترى مورد بهره بردارى قرار گرفته است و بسيارى از عبارات طولانى و اسامى مؤ سسات يا انجمنها را در يك كلمه كوتاه خلاصه مى كنند.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تفسيرهاى مختلف براى حروف مقطعه هيچگونه منافاتى با يكديگر ندارند، و ممكن است در آن واحد تمام اين تفسيرها به عنوان بطون مختلف قرآن، اراده شود.

در آيه بعد، مى فرمايد: اين كتابى است كه بر تو نازل شده است، و نبايد از ناحيه آن هيچگونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى( كتاب انزل اليك فلا يكن فى صدرك حرج منه ) .

حرج در لغت به معنى گرفتگى، تنگى و هر گونه ناراحتى است، و در اصل به معنى مركز اجتماع درختان در هم پيچيده است، سپس ‍ توسعه يافته و به هر نوع گرفتگى و ضيق اطلاق شده است.

جمله فوق به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دلدارى مى دهد، كه چون اين آيات از ناحيه خدا است، نبايد هيچگونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از ناحيه بار سنگين رسالتى كه بر دوش گرفته، و نه نگرانى از جهت عكس العملى كه دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحيه نتيجه و برداشتى كه از تبليغ اين رسالت انتظار مى رود.

با توجه به اينكه سوره از سوره هاى مكى است، مشكلاتى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر سر راه داشت كاملا قابل درك است، گر چه ما امروز به زحمت مى توانيم تمام جزئيات زندگانى پيامبر و يارانش را در محيط مكه و در آغاز اسلام در فكر خود مجسم سازيم، ولى با در نظر گرفتن اين حقيقت كه او مى بايست يك جهش انقلابى در تمام زمينه ها در آن محيط فوق العاده عقب افتاده آنهم در مدتى كوتاه به وجود آورد، ابعاد مشكلاتى را كه در پيش داشت، مى توان اجمالا درك كرد.

بنابراين جاى اين دارد كه خداوند به او دلدارى دهد كه نگران نباشد و به نتيجه كار خود كاملا اميدوار باشد.

و در جمله بعد اضافه مى كند كه هدف از نزول اين كتاب انذار و بيم دادن مردم از عواقب شوم افكار و اعمالشان است و همچنين تذكر و يادآورى براى مؤ منان راستين (لتنذر به و ذكرى للمؤ منين ).

و اينكه مى بينيم در اين جمله انذار به عنوان يك فرمان عمومى آمده و تذكر به مؤ منان تخصيص داده شده است، به خاطر اين است كه دعوت به سوى حق و مبارزه با انحرافات بايد به صورت همگانى انجام گيرد، ولى پيدا است كه تنها ايمان آورندگان، از اين دعوت سود مى برند، همانها كه زمينه هاى مستعد و آماده براى پذيرش حق دارند، و آنها كه لجاج را از خود دور ساخته و در برابر حقايق تسليمند، عين اين تعبير نيز در آغاز سوره البقره گذشت آنجا كه مى فرمايد: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين: اين كتاب ترديدى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزگاران است (براى توضيح بيشتر به جلد اول تفسير نمونه صفحه 39 مراجعه فرمائيد). سپس روى سخن را به عموم مردم كرده و مى گويد: از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پيروى كنيد( اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم ) و به اين ترتيب، سخن از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ماموريت و رسالت او شروع مى شود و به وظيفه مردم منتهى مى گردد.

و براى تاكيد اضافه مى كند: از فرمان غير خداوند پيروى نكنيد و از انتخاب ولى و سرپرستى جز او خوددارى نمائيد( و لا تتبعوا من دونه اولياء ) .

اما چون آنها كه به تمام معنى در برابر حق تسليمند و از تذكرات، متذكر مى گردند كمند، در پايان آيه مى گويد: كمتر متذكر مى شويد( قليلا ما تذكرون ) .

از اين آيه ضمنا استفاده مى شود كه انسان بر سر دو راهى است، يا پذيرش ولايت و رهبرى خداوند، و يا داخل شدن در (ولايت ) ديگران، اگر مسير اول را قبول كند، (ولى ) او تنها خدا است، اما اگر تحت ولايت ديگران قرار گيرد، هر روز بايد بار كسى را بر دوش ‍ گيرد و ارباب تازهاى انتخاب كند، كلمه اولياء كه جمع ولى است اشاره به همين معنى است.

آيه (4) و (5)و ترجمه

( و كم من قرية أ هلكنها فجأها بأسنا بيتا أو هم قائلون ) (4)( فما كان دعوئهم إذ جأهم بأسنا إلا أن قالوا إنا كنا ظلمين ) (5)

ترجمه:

4 - چه بسيار شهرها و آباديها كه آنها را (بر اثر گناه فراوان ) هلاك كرديم، و عذاب ما شبهنگام يا در روز هنگامى كه استراحت كرده بودند به سراغشان آمد.

5 - و در آن موقع كه عذاب ما به سراغ آنها آمد سخنى نداشتند جز اينكه گفتند ما ظالم بوديم (ولى اين اعتراف به گناه ديگر دير شده بود و به حالشان سودى نداشت ).

تفسير:

اقوامى كه نابود شدند

اين دو آيه، اشاره اى به عواقب دردناك مخالفت با دستوراتى است كه در آيات قبل بيان شد، و هم در واقع فهرستى است، اجمالى در سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط كه بعدا خواهد آمد.

قرآن در اينجا به آنهائى كه از تعليمات انبياء سرپيچى مى كنند و به جاى اصلاح خويش و ديگران بذر فساد مى پاشند، شديدا اخطار مى كند كه نگاهى به زندگانى اقوام پيشين بيفكنيد و ببينيد چقدر از شهرها و آباديها را ويران كرديم و مردم فاسد آنها را به نابودى كشانيديم( و كم من قرية اهلكناها ) .

سپس چگونگى هلاكت آنها را چنين تشريح مى كند كه عذاب دردناك ما، در دل شب، در ساعاتى كه در آرامش فرو رفته بودند، يا در وسط روز، به هنگامى كه پس از فعاليتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد( فجائها باسنا بياتا او هم قائلون ) .

در آيه بعد سخن را چنين ادامه مى دهد: آنها به هنگامى كه در گرداب بلا گرفتار مى شدند و طوفان مجازات زندگيشان را درهم مى كوبيد، از مركب غرور و نخوت پياده شده فرياد مى زدند: ما ستمگر بوديم و اعتراف مى كردند كه ظلم و ستمهايشان دامانشان را گرفته است( فما كان دعواهم اذ جائهم باسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمين ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - قريه در اصل از ماده قرى (بر وزن نهى ) به معنى جمع شدن آمده، و چون قريه مركز اجتماع افراد بشر است، اين نام بر آن اطلاق شده است، از اينجا روشن مى شود كه قريه تنها به معنى روستا نيست، بلكه هر گونه آبادى و مركز اجتماع انسانها را اعم از روستا و شهر شامل مى شود، و در بسيارى از آيات قرآن نيز اين كلمه به شهر يا هر گونه آبادى اعم از شهر و روستا اطلاق شده است.

قائلون اسم فاعل از ماده قيلولة به معنى خواب نيمروز و يا به معنى استراحت در نيمروز است، و در اصل به معنى راحتى است، و لذا پس گرفتن جنسى كه فروخته شده اقاله ناميده مى شود، زيرا طرف را از نگرانى راحت مى كند. و بيات به معنى شبانه و شبهنگام است.

2 - اين كه در آيات فوق مى خوانيم كه مجازات پروردگار در دل شب يا به هنگام استراحت نيمروز، دامان آنها را مى گرفت، براى اين بوده است كه طعم تلخ كيفر را بيشتر بچشند، و آرامش و آسايش آنها به كلى درهم ريخته شود، همانطور كه آرامش و آسايش ديگران را به هم ريخته بودند!، و به اين ترتيب كيفرشان متناسب گناهشان است.

3 - اين موضوع نيز به خوبى از آيه استفاده مى شود كه عموم اقوام مجرم و گنهكار هنگامى كه گرفتار چنگال مجازات مى شدند و پرده هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار مى رفت، همگى به گناه خود اعتراف مى كردند، ولى اعترافى كه سودى به حال آنها نداشت، زيرا يكنوع اعتراف اجبارى و اضطرارى بود كه حتى مغرورترين افراد خود را از آن ناگزير مى بينند، و به تعبير ديگر اين بيدارى يكنوع بيدارى كاذب و زودگذر و بى اثر است كه كمترين نشانه اى از انقلاب روحى در آن نيست و به همين دليل هيچگونه نتيجه اى براى آنها نخواهد داشت، البته اگر اين واقعيت را در حال اختيار اظهار مى داشتند دليل بر انقلاب روحى آنها و مايه نجاتشان بود.

4 - از بحثهائى كه در ميان مفسران در آيه فوق مطرح شده، اين است كه چرا قرآن نخست مى گويد اهلكناها (ما آنها را هلاك كرديم ) بعد با كلمه فاء تفريع كه معمولا براى ترتيب زمانى است مى گويد: فجائها باسنا بياتا (بعد از آن مجازات ما شبهنگام به سراغ آنان آمد) در حالى كه چنين كيفرى قبل از هلاكت بوده، نه بعد از هلاكت.

ولى بايد توجه داشت كه گاهى جمله بعد از فاء شرح و تفصيل جمله قبل است، نه بيان حادثه ديگرى، در اينجا نيز نخست موضوع هلاكت را بطور اجمال يادآور شده، سپس به شرح آن مى پردازد و مى گويد: به هنگام شب و يا در حال استراحت نيمروز مجازات ما دامن آنها را گرفت و هنگامى كه خود را در آستانه نابودى ديدند، به ظلم و ستم خويش اعتراف كردند نظير اين موضوع در ادبيات عرب كم نيست.

5 - اين گونه آيات نبايد به عنوان شرح ماجراى گذشتگان تلقى شود، و تنها مربوط به زمان ماضى و اقوام پيشين فرض گردد، اينها اخطارهاى كوبنده اى است براى امروز و براى فردا، براى ما و براى همه اقوام آينده، زيرا در سنت و قانون الهى تبعيض مفهوم ندارد.

هم اكنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى كه پيدا كرده است، در مقابل يك زلزله، يك طوفان، يك باران شديد و مانند اينها به همان اندازه ضعيف و ناتوان است كه انسانهاى قبل از تاريخ ناتوان بودند، بنابراين همان عواقب شوم و دردناكى كه ستمكاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سركش و آلوده پيدا كردند، از انسانهاى امروز دور نيست، بلكه قدرت عجيب انسان امروز خود مى تواند بزرگترين بلاى او بشود، و او را به دامان جنگهائى بكشاند كه محصولش نابودى نسل او است، آيا نبايد از اين حوادث پند گيرد و بيدار شود؟!


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28