تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25245
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25245 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (59) تا (64) و ترجمه

( لقد أرسلنا نوحا إلى قومه فقال يقوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره إنى أخاف عليكم عذاب يوم عظيم ) (59)( قال الملا من قومه إنا لنرئك فى ضلل مبين ) (60)( قال يقوم ليس بى ضللة و لكنى رسول من رب العلمين ) (61)( أبلغكم رسلت ربى و أنصح لكم و أعلم من الله ما لا تعلمون ) (62)( او عجبتم أن جأكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون ) (63)( فكذبوه فأنجينه و الذين معه فى الفلك و أغرقنا الذين كذبوا بايتنا إنهم كانوا قوما عمين ) (64)

ترجمه:

59 - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، او به آنها گفت: اى قوم من (تنها) خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست (و اگر غير اين كنيد) من بر شما از عذاب روز بزرگى ميترسم.

60 - (ولى ) اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم!

61 - گفت: اى قوم من! هيچگونه گمراهى در من نيست، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم

62 - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و خيرخواه شما هست

چيزهائى ميدانم كه شما نمى دانيد.

63 - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از عواقب اعمال خلاف ) بيمتان دهد، و (در پرتو اين دستور) پرهيزگارى پيشه كنيد شايد مشمول رحمت (الهى ) گرديد.

64 - اما سرانجام او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند رهائى بخشيديم و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم چه اينكه آنها جمعيتى نابينا (و كور دل ) بودند.

تفسير:

رسالت نوح نخستين پيامبر اولو العزم

همانطور كه در آغاز اين سوره گفته شد، در اين سوره بعد از ذكر يك سلسله مسائل اساسى و كلى در زمينه خداشناسى و معاد و هدايت بشر و احساس مسئوليت، اشاره به سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ همانند نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و بالاخره موسى بن عمران مى كند، تا نمونه هاى زنده اين بحثها را عملا در لابلاى تاريخ پر ماجرا و عبرت انگيز آنان نشان دهد.

نخست از سرگذشت نوح پيامبر شروع مى كند و قسمتى از گفتگوهاى او را با قوم بتپرست و سركش و ماجراجويش شرح مى دهد:

سرگذشت نوح در سوره هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبياء، مؤ منون و شعراء آمده است و سوره كوتاهى نيز در قرآن به نام سوره نوح داريم كه هفتاد و يكمين سوره قرآن است.

شرح كوششهاى اين پيامبر بزرگ و چگونگى ساختن كشتى و طوفان وحشتناك و غرق شدن مردم خودخواه و فاسد و بتپرست زمان او، در سوره هاى نامبرده مشروحا بحث خواهد شد، در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده است:

نخست ميفرمايد: ما نوح را به سوى قومش فرستاديم( لقد ارسلنا نوحا الى قومه ) .

نخستين چيزى كه او به آنها يادآور شد، همان توجه به حقيقت توحيد و نفى هر گونه بتپرستى بود، به آنها گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست( فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ) .

شعار توحيد نه تنها شعار نوح بلكه نخستين شعار همه پيامبران الهى بوده است لذا در آيات متعددى از همين سوره و سوره هاى ديگر قرآن در آغاز دعوت بسيارى از پيامبران شعار يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره: اى قوم خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست ديده مى شود (به آيات 65 و 73 و 85 همين سوره مراجعه كنيد)

از اين جمله ها به خوبى استفاده مى شود كه بتپرستى مهمترين خار بر سر راه سعادت همه انسانها بوده است و اين باغبانهاى توحيد براى تربيت انواع گلها و درختان پرثمر در سرزمين جوامع انسانى قبل از هر چيز دامن همت به كمر مى زدند تا با داس تعليمات سازنده خود، اين خارهاى مزاحم را ريشهكن سازند.

مخصوصا از آيه 23 سوره نوح استفاده مى شود كه مردم زمان نوح بتهاى مختلفى به نام ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر داشته اند كه شرح آنها به خواست خدا در ذيل همان آيه خواهد آمد نوح پس از بيدار كردن فطرتهاى خفته، آنان را از سرانجام بتپرستى بر حذر داشته و گفت: من از عذاب روز بزرگى بر شما ميترسم( انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ) .

منظور از مجازات روز بزرگ ممكن است همان طوفان معروف نوح باشد كه كمتر مجازاتى به عظمت و وسعت آن ديده شده است، و نيز ممكن است اشاره به مجازات الهى در روز رستاخيز باشد، زيرا اين تعبير در قرآن مجيد در هر دو

معنى به كار رفته است، در سوره شعراء آيه 189 ميخوانيم:

( فاخذهم عذاب يوم الظلة انه كان عذاب يوم عظيم ) اين آيه درباره مجازاتى است كه قوم شعيب بر اثر تبهكاريها در همين جهان گرفتار آن شدند، و در سوره مطففين آيه 5 ميخوانيم الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم آيا اينها گمان نمى كنند كه براى روز بزرگى مبعوث خواهند شد

تعبير به اخاف (مى ترسم گرفتار چنين مجازاتى شويد) بعد از ذكر مساله شرك در آيه مورد بحث ممكن است به خاطر اين باشد كه نوح ميخواهد به آنها بگويد اگر يقين به چنين مجازاتى نداشته باشيد لااقل بيم آن هست بنابراين، عقل اجازه نميدهد كه با چنين احتمالى اين راه را بپيمائيد، و به استقبال چنين عذاب دردناكى بشتابيد.

ولى قوم نوح به جاى اينكه از دعوت اصلاحى اين پيامبر بزرگ كه توأ م با نهايت خيرخواهى بود استقبال كنند، به آئين توحيد بپيوندند و دست از ستم و فساد بردارند، جمعى از اشراف و ثروتمندانى كه منافع خود را با بيدارى مردم در خطر مى ديدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانيها و هوسبازيهاى خويش مشاهده ميكردند صريحا در جواب نوح گفتند ما ترا در گمراهى آشكار مى بينيم( قال الملا من قومه انا لنراك فى ضلال مبين )

ملا معمولا به جمعيتى گفته ميشوند كه عقيده واحدى براى خود انتخاب كرده اند و اجتماع و شكوه ظاهرى آنها چشمها را پر ميكند زيرا ماده اصلى اين لغت به معنى پر كردن است، و در قرآن مجيد اين تعبير بيشتر در مورد جمعيت هاى خودخواه و خودكامهاى كه ظاهرى آراسته، و باطنى آلوده دارند، و صحنه هاى مختلف اجتماع را با وجود خود پر ميكنند، اطلاق شده است، نوح در برابر توهين و خشونت آنها با همان لحن آرام و متين و محبت آميز خود در پاسخ آنها گفت: من نه تنها گمراه نيستم بلكه هيچگونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم( قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنى رسول من رب العالمين )

اشاره به اينكه خدايان پراكندهاى كه شما قائل شده ايد و براى هر يك قلمرو حكومتى پنداشته ايد همانند خداى دريا، خداى آسمان، خداى صلح و جنگ و مانند اينها همه بى اساس است پروردگار و رب همه جهانيان تنها خداوند يگانه يكتا است كه خالق همه آنها ميباشد.

هدف من اين است كه رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم (ابلغكم رسالات ربى ) و در اين راه از هيچگونه خيرخواهى فروگذارى نميكنم( و انصح لكم ) .

انصح از ماده نصح (بر وزن قفل ) به معنى خلوص و بى غل و غش بودن است لذا ناصح العسل به معنى عسل خالص است، سپس اين تعبير در مورد سخنانى كه از روى نهايت خلوص نيت و خيرخواهى و بدون تقلب و فريب و تزوير گفته مى شود به كار رفته است.

و در پايان اضافه مى كند: من چيزهائى از خداوند ميدانم كه شما نميدانيد( و اعلم من الله ما لا تعلمون )

اين جمله ممكن است جنبه تهديد در برابر مخالفت هاى آنها داشته باشد كه من مجازاتهاى دردناكى از خداوند در برابر تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بى خبريد، و يا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد كه اگر در مسير اطاعتش گام بگذاريد بركات و پاداشهائى از او سراغ دارم كه شما به عظمت و وسعت آن واقف نيستيد، و يا اشاره به اين باشد كه اگر من عهده دار هدايت شما شده ام مطالبى درباره خداوند بزرگ و دستوراتش ميدانم كه شما از آن آگاهى نداريد، و به همين جهت بايد از من پيروى كنيد، و هيچ مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم جمله فوق جمع باشد.

در آيه بعد گفتار ديگرى را از نوح ميخوانيم كه در برابر اظهار تعجب قوم خود از اينكه چگونه ممكن است انسانى عهده دار رسالت پروردگار گردد، بيان كرده است: آيا تعجب كرده ايد كه انسانى مامور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بيدار كننده او بر اين انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آئين پرهيزگارى دعوت كند، تا مشمول رحمت الهى شويد( او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون ) .

يعنى اين موضوع چه جاى تعجب است؟ زيرا يك انسان شايسته، استعداد انجام اين رسالت را بهتر از هر موجود ديگر دارد، به علاوه انسان است كه مى تواند رهبر انسانها شود، نه فرشتگان و نه غير آنها.

ولى به جاى اينكه دعوت چنين رهبر دلسوز و خيرخواه و آگاهى را بپذيرند، همه گفته هاى او را تكذيب كردند، و در برابر دعوتش سر تسليم فرود نياوردند، هر چه نوح بيشتر تبليغ ميكرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود ميافزودند، و همين سبب شد كه خداوند، نوح و آنها كه با او در كشتى بودند نجات داده و تكذيب كنندگان به آياتش را گرفتار غرقاب سازد و هلاك كند( فكذبوه فانجيناه و الذين معه فى الفلك و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا ) .

در پايان آيه، دليل اين كيفر سخت را چنين بيان مى كند كه آنها جمعيت نابينائى بودند يعنى مردمى بودند كور دل و كور باطن كه از مشاهده چهره حقيقت محروم بودند( انهم كانوا قوما عمين ) .

و اين كوردلى نتيجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زيرا تجربه نشان داده هنگامى كه انسان مدتها در تاريكى بماند و يا به علل ديگرى چشم خود را ببندد و از نگاه كردن خوددارى كند، قدرت ديد خود را تدريجا از دست خواهد داد و سرانجام نابينا خواهد شد، همچنين ساير اعضاء بدن اگر مدت زيادى كار نكنند مى خشكند و براى هميشه از كار مى افتند ديد باطن انسان نيز از اين قانون مستثنى نيست، چشمپوشى مستمر از حقايق، و به كار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعيتها، تدريجا چشم تيزبين عقل را ضعيف كرده و سرانجام نابينا ميكند.

بقيه سرگذشت قوم نوح و چگونگى وقوع طوفان و جزئيات ديگر اين سرگذشت در سوره هائى كه در بالا اشاره كرديم مشروحا خواهد آمد.

آيه (67) تا (72) و ترجمه

( و إلى عاد أخاهم هودا قال يقوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره افلا تتقون ) (65)( قال الملا الذين كفروا من قومه إنا لنرئك فى سفاهة و إنا لنظنك من الكذبين ) (66)( قال يقوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العلمين ) (67)( أبلغكم رسلت ربى و أنا لكم ناصح أمين ) (68)(او عجبتم أن جأكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و اذكروا إذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زادكم فى الخلق بصطة فاذكروا ءالاء الله لعلكم تفلحون) (69)( قالوا أجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد أباؤ نافأ تنا بما تعدنا إن كنت من الصدقين ) (70)( قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب أتجدلوننى فى أسماء سميتموها أنتم و ءاباؤكم ما نزل الله بها من سلطن فانتظروا إنى معكم من المنتظرين؟ ) (71)( فأنجينه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا بايتنا و ما كانوا مؤ منين ) (72)

ترجمه:

65 - و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم، گفت اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودى براى شما نيست، آيا پرهيزگارى پيشه نميكنيد؟!

66 - اشراف كافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت (و نادانى و سبك مغزى ) مى بينيم و ما مسلما تو را از دروغگويان ميدانيم.

67 - گفت: اى قوم من! هيچگونه سفاهتى در من نيست، ولى فرستادهاى از طرف پروردگار جهانيانم.

68 - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم.

69 - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از مجازات الهى ) بيمتان دهد، و به ياد آوريد هنگامى شما را جانشينان قوم نوح قرار داد، و شما را از جهت خلقت گسترش داد (و به نيروى بدنى قوى مجهز ساخت ) پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد.

70 - گفتند آيا به سراغ ما آمده اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند رها كنيم، حال كه چنين است آنچه (از بلا و عذاب الهى ) به ما وعده ميدهى بياور اگر راست ميگوئى

71 - گفت: پليدى و غضب پروردگار شما را فرا گرفته، آيا با من در مورد نامه ائى مجادله ميكنيد (كه به عنوان معبود و خدا) شما و پدرانتان (بر بتها) گذارده ايد، در حالى كه خداوند هيچ فرمانى درباره آن نازل نكرده است، بنابراين شما منتظر باشيد من هم با شما انتظار ميكشم.

72 - سرانجام او و كسانى را كه با او بودند به رحمت خود نجات بخشيديم و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند قطع كرديم.

تفسير:

گوشهاى از سرگذشت قوم هود

در تعقيب ذكر رسالت نوح و درسهاى عبرتى كه در آن نهفته بود، به سرگذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى هود و درگيريهاى او با قوم و ملتش ميپردازد.

اين جريان در سوره هاى ديگرى از قرآن مجيد از جمله سوره شعراء و سورهاى كه به نام هود در قرآن نامگذارى شده مشروحتر آمده است، در آيات مورد بحث تنها فشردهاى از گفتگوهاى هود و مخالفانش و سرانجام زندگى آنها بازگو شده است.

نخست ميفرمايد: ما به سوى جمعيت عاد، برادرشان هود را فرستاديم( و الى عاد اخاهم هودا ) .

قوم عاد مردمى بودند كه در سرزمين يمن زندگى ميكردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت سرشارى كه از طريق كشاورزى و دامدارى به آنها ميرسيد، ملتى نيرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقيدهاى مخصوصا بتپرستى و مفاسد اخلاقى در ميان آنها غوغا ميكرد.

هود كه از آنان بود و با آنها خويشاوندى داشت، از طرف پروردگار مامور دعوت آنها به سوى حق و مبارزه با فساد گرديد، و شايد تعبير به اخاهم (برادرشان ) اشاره به همين پيوند نسبى باشد كه در ميان هود و قوم عاد بود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به برادر در مورد حضرت هود و همچنين در مورد چند نفر ديگر از پيامبران الهى مانند نوح (سوره شعراء - 106) و صالح (سوره شعراء - 142) و لوط (سوره شعراء - 161) و شعيب (سوره اعراف - 85) به خاطر اين باشد كه آنها در نهايت دلسوزى و مهربانى، همچون يك برادر، با قوم و جمعيت خود رفتار مى كردند، و از هيچ كوشش و تلاشى براى هدايت آنها فروگذار نكردند، اين تعبير در مورد كسانى كه نهايت دلسوزى در باره فرد يا جمعيتى به خرج ميدهند گفته ميشود، به علاوه اين تعبير حاكى از يك نوع برابرى و نفى هر گونه تفوق طلبى و رياست طلبى است يعنى اين مردان خدا هيچگونه داعيه اى در زمينه هدايت آنها در سر نداشتند، بلكه صرفا به خاطر نجات آنان از گرداب بدبختى دست و پا ميكردند.

در هر حال روشن است كه تعبير اخاهم هرگز اشاره به برادرى دينى نيست زيرا اين اقوام غالبا به دعوت اصلاح طلبانه پيامبرانشان پاسخ مثبت ندادند سپس ميگويد: هود دعوت خود را از مساله توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى شروع كرد و به آنها گفت اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست، آيا پرهيزگارى را پيشه نمى كنيد؟( قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره افلا تتقون ) .

ولى اين جمعيت خودخواه و متكبر، مخصوصا ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آنها تعبير به ملا كرده است، يعنى ظاهر آنها چشم پركن بود، به هود همان گفتند كه قوم نوح به نوح گفته بودند، بلكه نسبت سفاهت نيز به او دادند، گفتند ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان ميكنيم تو از دروغگويان باشى!( قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنراك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين ) .

سفاهت و سبك مغزى از نظر آنها اين بود كه انسانى بر خلاف سنتهاى محيط هر چند غلط و نادرست باشد بپاخيزد، و حتى جان خود را در اين راه به خطر افكند سفاهت در منطق آنان اين بود كه كسى همرنگ محيط نشود و نان را به نرخ روز نخورد و براى سنتشكنى بپاخيزد و هر گونه ناراحتى و دردسرى را براى خود بخرد.

اما هود با وقار و ادبى كه مخصوص پيامبران و رهبران راستين و پاك است، بى آنكه از گفته آنان عصبانى و يا دلسرد و مايوس گردد، گفت: اى جمعيت من! هيچگونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتار من بهترين دليل بر سرمايه هاى عقلانى من است، من فرستاده پروردگار جهانيانم( قال يا قوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العالمين ) .

هود اضافه كرد من وظيفه دارم رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كنم و دستورهائى را كه ضامن سعادت و خوشبختى شما و نجات از گرداب شرك و فساد است در اختيار شما بگذارم، آن هم در نهايت دلسوزى و خيرخواهى و در نهايت امانت و درستكارى( ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين ) .

سپس هود در برابر افرادى كه از بعثت يك انسان به عنوان پيامبر در تعجب بودند به همان مطلبى اشاره مى كند كه نوح پيامبر نيز به قوم خود گفته بود و آن اينكه: آيا تعجب ميكنيد كه از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از كيفرهائى كه به خاطر اعمالتان در پيش داريد بيم دهد؟!( او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم ) .

سپس براى تحريك عواطف خفته آنها و برانگيختن حس شكرگزارى در درون جانشان قسمتى از نعمتهاى پروردگار رابراى آنان شرح مى دهد و ميگويد: به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح قرار داد و هنگامى كه آنها بر اثر طغيانشان بوسيله طوفان نابود شدند، سرزمينهاى وسيع و گسترده آنان را با تمام نعمتهائى كه داشتند در اختيار شما قرار داد( و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح ) .

به علاوه به شما قدرت فوق العاده جسمانى و نيروى بدنى عنايت كرد( و زادكم فى الخلق بصطة ) .

جمله زادكم فى الخلق بصطة (شما را از نظر آفرينش گسترش داد) ممكن است - همانطور كه در بالا اشاره كرديم - اشاره به قدرت جسمانى قوم عاد باشد، زيرا هم از آيات مختلف قرآن و هم از تواريخ برمى آيد كه آنها مردمى درشت استخوان و قوى پيكر و نيرومند بودند در آيه 15 سوره فصلت از قول آنها مى خوانيم من اشد منا قوة: چه كسى از ما نيرومندتر است و در آيه 7 سوره حاقه در مورد بلائى كه به جرم اعمالشان بر سر آنها آمد ميخوانيم فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية: قوم عاد را ميديدى كه بر اثر طوفان آنچنان روى زمين افتاده اند كه گويا تنه هاى درختان نخل بود كه به روى زمين افتاده بود!

و نيز مى تواند اشاره به افزايش ثروت و قدرت مالى و تمدن ظاهرى و پيشرفته آنها بوده باشد، آنچنانكه از آيات ديگر قرآن و تواريخ استفاده ميشود، ولى احتمال اول با ظاهر آيه متناسبتر است.

و در پايان به آن جمعيت خودخواه خاطرنشان مى سازد كه نعمتهاى گوناگون پروردگار را به خاطر بياوريد تا حس شكرگزارى شما برانگيخته شود و در برابر فرمان او تسليم شويد شايد رستگار گرديد( فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون ) .

اما در مقابل اين اندرزها و راهنمائيهاى منطقى و يادآورى نعمتهاى الهى آنها كه منافع مادى خود را در خطر مى ديدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازيهاى خويش مى دانستند، در مقام مخالفت بر آمده و صريحا اعلام داشتند كه آيا تو آمدهاى كه ما را به سوى خداى يگانه دعوت كنى و تمام معبودهائى را كه پدران و نياكان ما ساليان دراز در برابر آن سر تعظيم فرود آورده اند و به عظمت شناخته اند، رها سازيم؟! نه هرگز چنين چيزى ممكن نيست( قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد آبائنا ) .

همانطور كه ملاحظه مى كنيد سطح افكار آنان به قدرى پائين بود كه از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و پراكندگى و تعدد خدايان را براى خود، مايه افتخار مى پنداشتند، و جالب اينكه تنها منطق آنان در اين زمينه همان تقليد كوركورانه از سنن نياكان بود وگرنه چگونه ممكن بود بتوانند، تعظيم در برابر قطعات سنگ و چوب را توجيه كنند.

و سرانجام براى اينكه اميد هود را به كلى از خود قطع كنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند: اگر راست ميگوئى و عذابها و مجازات هائى را كه به ما وعده ميدهى حقيقت دارد، هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود كن! (يعنى ما كمترين واهمه اى از تهديدهاى تو نداريم )( فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ) .

هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و آخرين حرف خود را كه نشانه امتناع كامل از قبول دعوت هود بود زدند و او به كلى از هدايت آنان مايوس شد، به آنها گفت: اكنون كه چنين است بدانيد عذاب و كيفر و خشم خدا بر شما مسلما واقع خواهد شد( قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب ) .

رجس در اصل به معنى چيز ناپاك است و بعضى از مفسران معتقدند ريشه اصلى آن معنى وسيعترى دارد و به معنى هر چيزى است كه باعث دورى و تنفر مى شود و لذا به انواع پليديها و نجاستها و مجازاتها، رجس گفته ميشود، زيرا همه اين امور موجب فاصله گرفتن انسان و تنفر او ميگردد.

در هر صورت اين كلمه در آيه فوق مى تواند به معنى مجازات و عذاب الهى باشد و ذكر آن با جمله قد وقع كه به صورت فعل ماضى است اشاره به اين است كه به طور قطع شما مستحق عذاب شده ايد و دامانتان را خواهد گرفت.

و نيز ممكن است به معنى پليدى و آلودگى روح باشد يعنى آنچنان در گرداب انحراف و فساد فرو رفتهايد كه روح شما در زير پوششى از آلودگيها قرار گرفته است و به خاطر آن مشمول غضب خدا شده ايد.

سپس براى اينكه گفتار آنها درباره بتها بدون پاسخ نماند اضافه مى كند: (آيا شما با من در مورد چيزهائى كه از الوهيت جز نامى بى اثر ندارند و نياكان شما اسم خدا بر آنها گذارده اند و به دروغ آثار و خاصيتى براى آنها قائل شده اند، به مجادله برخاسته ايد، در حالى كه هيچگونه فرمان و حجتى از ناحيه خدا در اين باره نازل نشده است )( اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما نزل الله بها من سلطان ) . در حقيقت بتهاى شما از الوهيت، تنها يك اسم بى مسمى دارند، اسمى كه زائيده پندارهاى خام شما و نياكانتان است و گر نه با قطعات سنگ و چوب ديگر بيابان و جنگل هيچ تفاوتى ندارد.

سپس گفت: (اكنون كه چنين است شما در انتظار بمانيد من هم با شما انتظار مى كشم، شما در اين انتظار باشيد كه بتها ياريتان كنند و من در انتظارم كه عذاب دردناك الهى بر شما فرود آيد) آينده نشان خواهد داد كداميك از اين دو انتظار به حقيقت نزديكتر خواهد بود( فانتظروا انى معكم من المنتظرين ) .

در آخرين آيه مورد بحث، سرانجام كار اين قوم لجوج در عبارت كوتاهى چنين بيان شده است: (ما هود و كسانى را كه با او بودند به لطف و رحمت خود، رهائى بخشيديم، و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و حاضر نبودند در برابر حق تسليم شوند، قطع و نابود ساختيم )( فانجيناه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا باياتنا و ما كانوا مؤ منين ) .

(دابر) در لغت به معنى آخر و پايان چيزى است، بنابراين مفهوم آيه اين است كه آنها را تا به آخر نابود ساختيم و ريشه هايشان به كلى قطع شد.

(درباره قوم عاد و بقيه خصوصيات زندگى آنها و چگونگى مجازات و عذابى كه بر آنها نازل شد بخواست خدا مشروحا در تفسير سوره هود بحث خواهيم كرد).