تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25255
دانلود: 3102


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25255 / دانلود: 3102
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (88) و (89) و ترجمه

( قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يشعيب و الذين أمنوا معك من قريتنا أو لتعودن فى ملتنا قال أو لو كنا كرهين ) (88)( قد افترينا على الله كذبا إن عدنا فى ملتكم بعد إذ نجئنا الله منها و ما يكون لنا أن نعود فيها إلا أن يشاء الله ربنا وسع ربنا كل شى ء علما على الله توكلنا ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و أنت خير الفتحين ) (89)

ترجمه:

88 - اشراف زورمند و متكبر از قوم او گفتند: اى شعيب سوگند ياد مى كنيم كه تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده اند از شهر و آبادى خود بيرون خواهيم كرد يا به آئين ما باز گرديد، گفتند: آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه مايل نباشيم؟!

89 - اگر ما به آئين شما بازگرديم، بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به خدا دروغ بستهايم، و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اينكه خدائى كه پروردگار ماست بخواهد، علم پروردگار ما به همه چيز احاطه دارد، تنها بر خدا توكل كرده ايم، پروردگارا ميان ما و قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى.

تفسير:

در اين آيات عكس العمل قوم شعيب در برابر سخنان منطقى اين پيامبر بزرگ بيان شده است، و از آنجا كه اشراف متكبر و مغرور زمان او، از نظرظاهر بسيار نيرومند بودند، عكس العمل آنها نيز شديدتر از ديگران بود آنها نيز مانند همه متكبران مغرور، روى زور و قدرت خويش تكيه كرده، به تهديد شعيب و يارانش پرداختند، چنانكه قرآن مى گويداشراف زورمند و متكبر قوم شعيب به او گفتند سوگند ياد مى كنيم كه قطعا هم خودت و هم كسانى را كه به تو ايمان آورده اند، از محيط خود بيرون خواهيم راند، مگر اينكه هر چه زودتر به آئين ما بازگرديد.( قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن فى ملتنا ) .

ممكن است، از ظاهر اين تعبير (بازگشت به آئين ما) بعضى چنين تصور كنند كه شعيب قبلا در صف بتپرستان بود، در حالى كه چنين نيست، بلكه چون شعيب قبلا ماموريت تبليغ نداشته و در برابر وضع آنها سكوت مى كرد، آنها چنين پنداشته اند كه پيرو آئين بت پرستى است، در حالى كه هيچيك از پيامبران بت پرست نبوده اند، حتى قبل از زمان نبوت، عقل و درايت پيامبران بيش از اين است كه دست به چنين كار نابخردانه اى بزنند، و به علاوه روى سخن تنها به شعيب نبوده بلكه مومنان و پيروان او را نيز شامل مى گردد و ممكن است اين تعبير به خاطر آنها باشد.

البته تهديد مخالفان تنها همين نبوده است، تهديدهاى ديگرى نيز داشته اند كه در ساير آيات مربوط به شعيب بحث خواهد شد.

پاسخى كه شعيب در برابر اين همه تهديد و خشونت به آنها داد خيلى ساده و ملايم و منطقى بود، گفت:(آيا مى خواهيد ما را به آئين خودتان بازگردانيد، اگر چه مايل نباشيم )( قال او لو كنا كارهين ) .

در حقيقت شعيب مى خواهد بگويد: (آيا سزاوار است شما عقيده خود را بر ما تحميل كنيد و آئينى كه فساد و بطلان آن بر ما آشكار شده است با زور به ما بقبولانيد، به علاوه يك آئين تحميلى چه سودى براى شما دارد؟!

در آيه بعد شعيب چنين ادامه مى دهد: (اگر ما به آئين بت پرستى شما باز گرديم، و بعد از آنكه خدا ما را نجات داده خود را به اين پرتگاه بى فكنيم، بر - خدا افترا بسته ايم )( قد افترينا على الله كذبا ان عدنا فى ملتكم بعد اذ نجانا الله منها ) .

اين جمله در حقيقت توضيح جملهاى است كه در آيه قبل به طور سربسته از زبان شعيب گفته شده بود، و مفهومش اين است كه ما از روى هوى و هوس و يا تقليد كوركورانه پشت پا به آئين بت پرستى نزده ايم، بلكه بطلان اين عقيده را بروشنى دريافته ايم، و فرمان خدا را در زمينه توحيد با گوش جان شنيده ايم، با اين حال اگر از آئين توحيد به شرك بازگرديم، آگاهانه بر خدا دروغ بسته ايم، و مسلم است خداوند ما را مجازات خواهد كرد.

سپس اضافه مى كند ممكن نيست ما به آئين شما بازگرديم مگر اينكه خدا بخواهد( و ما يكون لنا ان نعود فيها الا ان يشاء الله ربنا ) .

منظور شعيب در حقيقت اين است كه ما تابع فرمان خدا هستيم و كمترين سرپيچى از دستور او نداريم، بازگشت ما به هيچوجه ممكن نيست، مگر اينكه خداوند دستور بازگشت بدهد.

و بلافاصله اضافه مى كند كه خداوند نيز چنين دستورى نخواهد داد، چرا كه او از همه چيز آگاه است و به همه چيز احاطه علمى دارد بنابراين هرگز ممكن نيست او از دستورى كه داده باز گردد، زيرا كسى از دستورش برمى گردد، كه علمش محدود باشد و اشتباه كند و از دستور خود پشيمان گردد، اما آنكس كه احاطه علمى به همه چيز دارد، تجديد نظر براى او ممكن نيست( وسع ربنا كل شى ء علما ) .

سپس براى اينكه به آنها حالى كند از تهديدهايشان هراسى ندارد و محكم بر جاى خود ايستاده است، مى گويد: توكل و تكيه ما تنها به خدا است( على الله توكلنا ) .

و سرانجام براى اينكه حسن نيت خود را ثابت كند، و چهره حقيقت طلبى و مسالمتجوئى خويش را آشكار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجوئى و غوغاطلبى نكنند، مى گويد (پروردگارا ميان ما و جمعيت ما به حق حكم و داورى كن، و مشكلات و گرفتاريهاى ما را برطرف ساز، و درهاى رحمتت را به سوى ما بگشا كه بهترين گشايندگانى )( ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين ) .

از ابن عباس نقل شده كه مى گويد: من معنى فتح را در آيه فوق نمى دانستم، تا اينكه شنيدم زنى به شوهر خود مى گفت افاتحك بالقاضى يعنى ترا به داورى پيش قاضى مى طلبم، فهميدم فتح در اينگونه موارد به معنى داورى و حكومت است، (زيرا قاضى مشكل كار طرفين دعوا را مى گشايد).

آيه (90) تا (93) و ترجمه

( و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا إنكم إذا لخسرون ) (90)( فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فى دارهم جثمين ) (91)( الذين كذبوا شعيبا كأ ن لم يغنوا فيها الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخسرين ) (92)( فتولى عنهم و قال يقوم لقد أبلغتكم رسلت ربى و نصحت لكم فكيف أسى على قوم كفرين ) (93)

ترجمه:

90 - اشراف زورمندى كه از قوم او كافر شده بودند گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد زيان خواهيد كرد.

91 - سپس زمينلرزه آنها را فرو گرفت و صبحگاهان به صورت اجساد بيجانى در خانه هاشان مانده بودند.

92 - آنها كه شعيب را تكذيب كردند (آنچنان نابود شدند كه ) گويا هرگز در آن (خانه ها) سكنى نداشتند، آنها كه شعيب را تكذيب كردند آنها زيانكار بودند.

93 - سپس از آنها روى برتافت و گفت من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و خيرخواهى نمودم، با اين حال چگونه بر حال قوم بيايمان تاسف بخورم؟!

تفسير:

آيه نخست، از تبليغاتى كه مخالفان شعيب در برابر تابعان او مى كردند سخن به ميان آورده، مى گويد: (اشراف و متكبران خودخواهى كه راه كفر را پيش گرفته بودند، به كسانى كه احتمال مى دادند تحت تاثير دعوت شعيب واقع شوند، مى گفتند به طور مسلم اگر از شعيب پيروى كنيد از زيانكاران خواهيد بود)( و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا انكم اذا لخاسرون ) .

و منظورشان همان خسارتهاى مادى بود كه دامنگير مومنان به دعوت شعيب مى شد، زيرا آنها مسلما بازگشت به آئين بت پرستى نمى كردند، و بنابراين مى بايست به زور از آن شهر و ديار اخراج شوند و املاك و خانه هاى خود را بگذارند و بروند.

اين احتمال در تفسير آيه نيز هست كه منظورشان علاوه بر زيانهاى مادى، زيانهاى معنوى بوده است زيرا راه نجات را در بتپرستى مى پنداشتند، نه آئين شعيب.

هنگامى كه كارشان به اينجا رسيد و علاوه بر گمراهى خويش در گمراه ساختن ديگران نيز اصرار ورزيدند، و هيچگونه اميدى به ايمان آوردن آنها نبود، مجازات الهى به حكم قانون قطع ريشه فساد به سراغ آنها آمد، (زلزله سخت و وحشتناكى آنها را فرا گرفت، آنچنان كه صبحگاهان همگى به صورت اجساد بيجانى در درون خانه هايشان افتاده بودند)( فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمين ) .

در ذيل آيه 78 همين سوره، تفسير (جاثمين ) گذشت. و نيز گفتيم تعبيرات مختلفى كه درباره عامل نابودى اين جمعيت آمده است هيچگونه منافاتى با هم ندارند، مثلا در مورد قوم شعيب، عامل مرگشان در آيه مورد بحث، (زلزله ) و در آيه 94 سوره هود (صيحه آسمانى ) و در 189 سوره شعراء (سايبانى از ابر كشنده ) ذكر شده است، كه همه به يك موضوع بازمى گردد و آن اينكه يك صاعقه وحشتناك آسمانى كه از درون ابرى تيره و تار برخاسته بود، شهر آنها را هدف خود قرار داد، و به دنبال آن (آنچنان كه خاصيت صاعقه هاى عظيم است ) زمينلرزه شديدى توليد شد و همه چيز آنها را درهم كوبيد.

سپس ابعاد وحشتناك اين زلزله عجيب را با اين جمله در آيه بعد تشريح كرده، مى گويد: (آنها كه شعيب را تكذيب كردند آنچنان نابود شدند كه گويا هرگز در اين خانه ها سكنى نداشتند)!( الذين كذبوا شعيبا كان لم يغنوا فيها ) .

و در پايان آيه مى فرمايد: آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند، نه مومنان( الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين ) .

گويا اين دو جمله پاسخى است به گفته هاى مخالفان شعيب، زيرا آنها تهديد كرده بودند كه در صورت عدم بازگشت به آئين سابق، او و پيروانش را بيرون خواهند كرد، قرآن مى گويد خداوند آنچنان آنها را نابود كرد كه گوئى هرگز در آنجا سكونت نداشتند، تا چه رسد به اينكه بخواهند ديگران را بيرون كنند.

و نيز در مقابل آنها كه مى گفتند پيروى شعيب، باعث خسران است قرآن مى گويد سرانجام كار، نشان داد كه مخالفت با شعيب عامل اصلى زيانكارى بود.

و در آخرين آيه مورد بحث، آخرين گفتار شعيب را مى خوانيم كه او از قوم گنهكار روى برگردانيد و گفت: (من رسالات پروردگارم را ابلاغ كردم، و به مقدار كافى نصيحت نمودم و از هيچگونه خيرخواهى فروگذار نكردم )( فتولى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربى و نصحت لكم ) .

(با اين حال تاسفى به حال اين جمعيت كافر نمى خورم، زيرا آخرين تلاش و كوشش براى هدايت آنها به عمل آمد ولى در برابر حق سر تسليم فرود نياوردند، و مى بايست چنين سرنوشت شومى را داشته باشند( فكيف آسى على قوم كافرين ) .

آيا اين جمله را شعيب بعد از نابودى آنها گفت يا قبل از آن، هر دو احتمال امكان دارد، ممكن است قبل از نابودى گفته باشد، ولى به هنگام شرح ماجرا بعد از آن ذكر شده باشد.

ولى با توجه به آخرين جمله كه مى گويد: سرنوشت دردناك اين قوم كافر، هيچ جاى تاسف نيست، بيشتر به نظر مى رسد كه اين جمله را بعد از نزول عذاب گفته باشد، و همانطور كه در ذيل آيه 79 همين سوره نيز اشاره كرديم اينگونه تعبيرات در برابر مردگان بسيار گفته (شواهد آن را نيز در همانجا ذكر كرديم ).

آيه (94) و (95) و ترجمه

( و ما أرسلنا فى قرية من نبى إلا أخذنا أهلها بالبأ سأ و الضرأ لعلهم يضرعون ) (94)( ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قد مس أبأنا الضراء و السراء فأخذنهم بغتة و هم لا يشعرون ) (95)

ترجمه:

94 - ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه اهل آنرا به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (بخود آيند و به سوى خدا) بازگردند.

95 - سپس (هنگامى كه اين هشدارها در آنها اثر نگذاشت ) نيكى (و فراوانى نعمت و رفاه ) به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى ) قرار داديم آن چنان كه فزونى گرفتند (و همه گونه نعمت و بركت يافتند و مغرور شدند) و گفتند (تنها ما نبوديم كه گرفتار اين مشكلات شديم ) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيد چون چنين شد آنها را ناگهان به اعمالشان گرفتيم (و مجازات كرديم ).

تفسير:

اگر هشدارها موثر نيفتد

اين آيات كه بعد از ذكر سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ مانند نوح و هود و صالح و لوط و شعيب، و پيش از پرداختن به سرگذشت موسى بن عمران آمده، اشاره به چند اصل كلى است كه در همه ماجراها حكومت مى كند، اصولى كه اگر در آن بينديشيم پرده از روى حقايقى پر ارزش كه تماس با زندگى همه ما دارد برخواهد داشت.

نخست مى گويد: (ما در هيچ شهر و آبادى، پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه مردمش را گرفتار ناراحتيها و بلاها ساختيم، تا كمى به خود آيند و دست از طغيان و سركشى بردارند و به سوى آن كس كه همه نعمتها از وجودش سرچشمه مى گيرد بازگردند( و ما ارسلنا فى قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون ) .

و اين به خاطر آن است كه مردم تا در ناز و نعمتند كمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذيرش حق دارند اما هنگامى كه در تنگناى مشكلات قرار مى گيرند و نور فطرت و توحيد آشكارتر مى گردد، بى اختيار به ياد خدا مى افتند و دلهايشان آماده پذيرش مى گردد، ولى اين بيدارى كه در همه يكسان است در بسيارى از افراد زودگذر و ناپايدار است و به مجرد برطرف شدن مشكلات بار ديگر در خواب غفلت فرو مى روند ولى براى جمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب مى شود و براى هميشه، به سوى حق باز مى گردند، و اقوامى كه در آيات گذشته از آنها سخن گفته شد، جزء دسته اول بودند!

لذا در آيه بعد مى گويد: هنگامى كه آنها در زير ضربات حوادث و فشار مشكلات تغيير مسير ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند، ما مشكلات را از آنها برداشتيم و به جاى آن گشايش و نعمت قرار داديم، تا آنجا كه بار ديگر زندگانى آنها رونق گرفت و كمبودها به فزونى تبديل شد و مال و نفرات آنها فراوان گرديد( ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا ) .

(عفوا) از ماده (عفو) است كه گاهى به معنى كثرت و زيادى آمده و گاهى به معنى ترك كردن و اعراض نمودن و گاهى نيز به معنى محو آثار چيزى كردن، ولى بعيد نيست كه ريشه همه آنها همان ترك كردن بوده باشد، منتها گاهى چيزى را به حال خود رها مى كنند تا ريشه بدواند و توالد و تناسل كند و افزايش يابد، و گاهى رها مى كنند تا تدريجا محو و نابود گردد، از اين جهت به معنى افزايش و يا نابودى نيز آمده است.

در آيه مورد بحث نيز مفسران سه احتمال داده اند. نخست اينكه ما به آنها امكانات داديم تا افزايش يابند و آنچه را كه در دوران سختى از نفرات و ثروتها از دست داده بودند بيابند.

ديگر اينكه ما آنچنان به آنها نعمت داديم كه مغرور شدند، و خدا را فراموش كردند و شكر او را ترك گفتند.

ديگر اينكه ما به آنها نعمت داديم تا بوسيله آن آثار دوران نكبت را (محو) كردند و از بين بردند.

البته اين تفاسير گرچه مفهومش با هم متفاوت است ولى از نظر نتيجه چندان با هم تفاوت ندارد.

سپس اضافه مى كند به هنگام برطرف شدن مشكلات، به جاى اينكه به اين حقيقت توجه كنند كه نعمت و (نقمت ) به دست خدا است و رو به سوى او آورند، براى اغفال خود به اين منطق متشبث شدند، كه اگر براى ما مصائب و گرفتاريهائى پيش آمد، چيز تازهاى نيست پدران ما نيز گرفتار چنين مصائب و مشكلاتى شدند دنيا فراز و نشيب دارد و براى هر كس دوران راحتى و سختى بوده است سختيها امواجى ناپايدار و زود گذرند( و قالوا قد مس آبائنا الضراء و السراء ) .

در پايان، قرآن مى گويد: هنگامى كه كار به اينجا رسيد و از عوامل تربيت كمترين بهرهاى نگرفتند، بلكه بر غرور خود افزودند (ناگاه آنها را به مجازات خود گرفتيم، در حالى كه آنها هيچ خبر نداشتند و غافلگير شدند) و به همين جهت مجازات براى آنها، سخت دردناك بود( فاخذناهم بغتة و هم لا يشعرون ) .